جام جم سرا: آمار طلاق روز به روز در حال افزایش است. در خصوص دلایل این پدیده پر آسیب و راهکارهای کاهش آن با دکتر حسین محمودیان، دانشیار و مدیر گروه جمعیت شناسی دانشکده علوم اجتماعی تهران، به گفتوگو نشستیم.
* سن ازدواج در کشور ما و در طی سالهای اخیر چه روندی را در پیش گرفته است؟
سن ازدواج در ایران از دهه 40 به بعد در میان مردان افزایش چشمگیری نداشته است به این معنا که شاید در آن دههها مردان در سنین 25 سالگی یا پیش از آن تشکیل خانواده را تجربه میکردند و اکنون این تجربه به طور میانگین در سن 27سالگی محقق میشود اما سن ازدواج زنان نسبت به دهه 40 تفاوت قابل ملاحظهای داشته است چرا که در سالهای 1345 و قبل یا بعد آن شاهد ازدواج زنان در سنین 16 تا 19سالگی بودهایم که امروز این بازه سنی تغییر کرده و به 23 سال به بالا افزایش پیدا کرده است. اما با این حال سن ازدواج در کشور ما نسبت به سایر کشورهای غربی به طور کلی افزایش فاحش و چشمگیری نداشته است.
* پس چطور است که آمار طلاق و جدایی زوجین در کشورمان رو به فزونی است؟
با وجود اینکه سن ازدواج در کشور ما به طور قابل توجهی افزایش پیدا نکرده است اما متأسفانه موضوع طلاق در کشور ما همواره در حال افزایش بوده است خصوصاً در سالهای اخیر که این روند سیر صعودی به خود گرفته است تا جایی که آمارها حاکی از حدود 150 هزار مورد طلاق در کشور در سال 1391 بوده است که بیشترین موارد مربوط به زوجهای جوان است و از آنجا که در 4 سال اخیر ازدواجهای زیادی صورت نگرفته نسبت طلاق به ازدواج مدام در حال افزایش بوده است.
* به نظر شما شعاعهای دایره مشکلات زوجها که در نهایت آنها را به تصمیم طلاق ترغیب میکند چیست؟
طیف مشکلاتی که در نهایت منجر به طلاق میشود بسیار گسترده است اما به نظر میرسد مهمترین دلیل آن نداشتن آمادگی کافی برای شروع یک زندگی مشترک باشد. از سوی دیگر مردان با اوضاع نامناسب اقتصادی روبهرو هستند یا مواردی مثل بیکاری، اعتیاد و... دست به دست هم میدهند تا فرد شرایط مناسب برای شروع یک زندگی مشترک را نداشته باشد، البته علاوه بر اینها ابعاد فرهنگی- اجتماعی هم در قابلیت نداشتن افراد برای پذیرش یک زندگی مشترک دخیل هستند.
* منظور از این ابعاد فرهنگی – اجتماعی چیست؟
مقوله فردگرایی موضوعی است که از دل ابعاد فرهنگی - اجتماعی سر برمیآورد. افراد نسبت به گذشته فردگراتر شدهاند و بر همین اساس نسبت به طرف مقابل خود تعهدی را نمیپذیرند و تعهدات اخلاقی مترتب بر ازدواج را رعایت نمیکنند. در حالی که بعد از ازدواج تکالیفی بر افراد واجب میشود که همسر، جامعه و سایرین از آنها انتظار دارند و دیگر نمیتوانند در دنیای مجردی شان زندگی کنند.
این افراد فردگرا تعهدات و مسئولیتها را برنمیتابند و آنقدر به صورت شخصی کار کردهاند و سرگرم تکنولوژیهای نوین مثل لپ تاپ، آی پد، تلفن همراه و... بودهاند که با وارد شدن به یک زندگی مشترک و پذیرفتن برخی مسئولیتها دچار مشکل میشوند، در صورتی که با ازدواج باید این فردگراییها تقلیل و به انتظارات دیگران، همسر و خانوادههای دو طرف احترام گذاشته و رسیدگی شود.
* پیروی از فردگرایی نتیجه چه کوتاهیهایی از سوی خانواده است؟
به راحتی میتوان گفت در مورد افراد فردگرا، تربیت پذیری خوبی صورت نگرفته است و عمده مشکلات این افراد به نحوه تربیت آنها بازمیگردد. در گذشته افراد پیش از پذیرفتن نقش همسری در خانواده خود مسئولیتپذیری را میآموختند و به نوعی درگیر زندگی و مشکلات آن میشدند. بخشی از کارهای خانه، به عهده فرزندان قرار میگرفت و در همین فرآیند تربیتی تعهد و مسئولیت را تا حدی آموزش میدیدند اما امروزه نگرانی والدین نسبت به فرزندانشان این است که در نهایت رفاه و نپذیرفتن مسئولیت به درس خواندن و گذراندن زندگی بپردازند و این واقعیت است که چنین فرزندانی درگیر تجربیات زندگی نخواهند بود و از پذیرفتن نقش همسری در هراس هستند یا اینکه با پای گذاشتن به مسیر زندگی مشترک با مشکلاتی مواجه میشوند که آنها را به سمت و سوی طلاق سوق خواهد داد.
* آیا نداشتن صبر و شکیبایی جوانان امروز عاملی برای انتخاب راهحل طلاق از سوی آنها خواهد بود؟
به نظر من علاوه بر فاکتورهای اقتصادی، تربیتی، فرهنگی و اجتماعی موضوع مهمی که زوجها را به فکر جدایی از یکدیگر میاندازد تحمل نکردن یکدیگر است. در واقع جوانان امروز آموزش کافی ندیدهاند، پختگی لازم را ندارند و در وضعیتی نیستند که بتوانند یکدیگر را تحمل کنند و ازآنجا که نمیتوانند ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار کنند توانایی حضور در جمع و پذیرش مسئولیتهای زندگی مشترک را ندارند.
* شیوهای که خانوادههای گذشته برای رشد فرزندان به کار میگرفتند با شیوههایی که خانوادههای امروزی دارند چه تفاوتهایی با هم داشته و چه پیامدهایی را در پی خواهد داشت؟
در گذشته خانوادهها هزینه چندانی را صرف فرزندان نمیکردند و فرزند همراه و همگام با والدین رشد میکرد و در تجربیاتی که آنها در مسیر زندگی کسب میکردند شریک بودند و البته از این تجربیات برای ساختن یک زندگی جدید استفاده میکردند و ازدواج موفقی را رقم میزدند. این به این معنا نیست که در گذشته به هیچ عنوان شاهد جدایی زوجین نبودیم اما بدیهی است میزان آن بسیار کمتر از حجمی که امروز با آن رو به رو هستیم بوده است. با این اوصاف در دنیای امروز نمیتوان فرزندان را رها کرد بلکه باید برای آنها هزینه و وقت صرف کرد تا در آینده زندگی با کیفیتی داشته باشند البته فراموش نشود که گاهی در کنار این هزینهها بخشی از الزامات زندگی از یاد میرود و کودکان در این مسیر از برخی تجربیات مهم و مؤثر غافل میمانند و اینجا است که خانوادهها باید چشمانداز وسیع تری داشته باشند تا علاوه بر صرف هزینههای مادی برای فرزندان، به هزینههای معنوی مورد نیاز آنها نیز رسیدگی کنند.
* بنابراین آیا باید گفت خانواده گذشته نسبت به خانواده امروز بهتر عمل میکرده است؟
نمیتوان به طور صرف این مهر تأیید را بر خانوادههای گذشته زد زیرا در گذشته بر اساس اقتضائات خاص آن زمان عمل میشده است و تربیت پذیری در خانوادهای که پشتیبان فرزند بوده است کمک میکرد تا فرد زندگی مشترک آرام و بیدغدغه تری را تجربه کند اما از آنجا که خانوادههای امروزی به مفهوم گذشته پشتیبان فرزند نبوده و نمیتوانند در تصمیمات او برای ازدواج مانند گذشته عمل کنند زیرا فرزند سعی میکند زندگی مشترکش را با کسی بسازد که خودش او را انتخاب کرده است بنابراین با کاهش پشتیبانی خانوادههای امروزی، تجربیات کمتر جوانان و افزایش فردگرایی آنها زمانی دو جوان تصمیم به ازدواج میگیرند که تجربه کافی برای شروع یک زندگی مشترک را ندارند و در اثر کوچکترین اتفاق قصد طلاق و جدایی از یکدیگر را خواهند کرد. البته ماهیت زندگیهای امروزی به گونهای است که برخلاف گذشته که حتی دورهمیها و شب نشینیها در فضای خانواده خلاصه میشد، اکنون افراد وابستگی زیادی نسبت به خانواده خود احساس نمیکنند از این رو موارد یاد شده دست به دست هم خواهند داد تا تحمل زوجین نسبت به یکدیگر کمتر و سختتر شود.
* در همین راستا راهکارها و نکاتی که سرانجام خوش را برای جوانان رقم خواهد زد کدامند؟
باید تلاش کرد تا کانون خانواده و پیوند میان افراد تقویت شود و افراد متوجه شوند وجودشان منوط به حضور دیگران است. از این رو خانوادههایی که منسجمتر هستند فرزندانی تربیت میکنند که در آینده با مشکلات کمتری رو به رو میشوند در حالی که اگر فرد بهره کمتری از نهاد خانواده ببرد این احتمال وجود دارد که در تجربههای بعدی و شکل دادن زندگی مشترک به خوبی عمل نکند و بر این اساس زندگی مشترک او در معرض فروپاشی قرار بگیرد.
از سوی دیگر اجتماعی شدن، زندگی با دیگران، مدارا و برخورد صحیح با آنها به فرد میآموزد در پذیرش یک زندگی مشترک و جدید چگونه عمل کند، در مواقع نیاز از موضع خود پایین بیاید و احترام اجتماعی را در زندگی خود به کار گیرد. بنابراین هرچه در جامعه روابط اجتماعی قویتر باشد سرمایه اجتماعی آن جامعه و تعلق افراد نسبت به هم بیشتر خواهد شد. البته نهاد آموزش و پرورش، رسانهها و تبلیغات کلی جامعه و دایره دوستان هم میتوانند در انتقال مفاهیم و الزامات خاص زندگی متأهلی به جوانان مؤثر باشند و آنها را با تعهدات لازم زندگی مشترک آشنا سازند.
* آیا وجود فاکتورهایی مانند مهریه بالا و شروطی که ضمن عقد تعیین میشود عاملی برای استحکام خانواده خواهد بود؟
تا زمانی که بودن با یکدیگر و حضور در هسته خانواده برای افراد مهم نشود نمیتوان به استحکام یک ارتباط اطمینان داشت چراکه هر لحظه و با رخ دادن هرگونه کاستی امکان گسسته شدن ارتباط مشترک میان افراد وجود دارد. به لحاظ فرهنگی و اجتماعی هم افراد باید از با هم بودن و حضور در کنار خانواده احساس لذت داشته باشند تا هر زمان امکان خدشه دار شدن ارتباطات آنها وجود نداشته باشد در غیر اینصورت فاکتورهایی که افراد برای خود در نظر میگیرند و احساس میکنند عواملی هستند که استحکام خانواده را به همراه خواهد داشت مثل درخواست مهریه بالا یا شروطی که ضمن عقد در نظر میگیرند هیچ ضمانتی برای ادامه پیدا کردن یک ارتباط یا استحکام آن نخواهد بود چرا که ممکن است مرد احساس کند حضور داشتن در جو نامناسب محیطی مانند زندان با خانهای که در آن عشق و علاقهای وجود ندارد برایش تفاوت خاصی نخواهد داشت.
* سهم دنیای مدرن را در طلاق و جدایی جوانان چقدر می دانید؟
مدرن شدن یکی از دلایلی است که انتخاب طلاق به عنوان یک راهحل را تسهیل میکند و شاید اگر جامعه ما هم عاری از سنتهای حاکم باشد و به سمت مدرن شدن پیش برود طلاق راحتتر از آنچه انتظار میرود مورد انتخاب زوجها قرار گیرد.
باید به این نکته توجه داشت که آستانه تحمل افراد در تمام دنیا کاهش پیدا کرده است و تنها مختص افراد یک جامعه خاص نیست از این رو باید برای بازسازی قدرت تحمل افراد کوشش جدی داشت و مسئولان جامعه ما هم باید به فکر باشند تا مناسبتها بازتعریف شوند، جایگاه و شأن مردان و زنان به خوبی حفظ شود و مساوات میان زن و شوهر مورد توجه قرار گیرد تا رضایت از زندگی فراهم شود و جوانان به فکر داشتن یک زندگی مشترک و پایدار باشند، تعامل و همکاری با یکدیگر را رعایت کنند و بدانند با ازدواج حقی از آنها ضایع نشده است بلکه به شرایط مطلوب تری دست پیدا کردهاند.
* با توجه به اینکه در عصر حاضر تفاوتهای سنی میان زوجین از یک الگوی تعریف شده تبعیت نمیکند آیا اختلاف سنی زوجین عاملی برای جدایی آنها خواهد بود؟
زندگی مشترک نیازمند یک بلوغ اجتماعی، اقتصادی و روانی است و البته بلوغ جنسی هم لازمه آغاز زندگی مشترک است اما معمولاً زودتر از نیازمندیهایی که مطرح شد به دست میآید از این جهت و از دیدگاه سلامت این موضوع مهم است که یک زن در سنین کمتر از 20 سالگی تجربه بارداری نداشته باشد چراکه علاوه بر نداشتن آمادگی لازم از بسیاری فعالیتهای مربوط به این سنین بازخواهد ماند از این رو بهترین زمان ازدواج برای زنان سنین 23 تا 28 سالگی است اما با وجود این نمیتوان فرمول خاصی برای تفاوت سنی زن و شوهر یا برگزیدن بهترین زمان برای ازدواج آنها در نظر گرفت.
برای نمونه زمانی که یک مرد تجربه کاری، استقلال مالی و قدرت پذیرفتن مسئولیتهای یک زندگی مشترک را پیدا کند وقت مناسبی است که به فکر ازدواج بیفتد به همین دلیل معمولاً پس از سن 25سالگی زمان مناسب ازدواج مردان خواهد بود. با این حال باید به این نکته اشاره کرد که اختلاف سنی کم یا زیاد دلیل اصلی جدایی زوجین از یکدیگر نخواهد بود ولی بدیهی است که اختلاف سنی معقول و درک متقابل از یکدیگر جزو فاکتورهای مهمی است که نوید حفظ بنیان یک خانواده را خواهد داد. (سهیلا نوری/ایران)