جام جم سرا:آقای صدیق! چه زمانی تصمیم گرفتید از تهران نقلمکان کنید؟
من در سن ۳۰ سالگی تصمیم گرفتم که وقتی ۴۰ ساله شدم دیگر تهران زندگی نکنم و خوشبختانه موفق شدم قبل از ۴۰ سالگی به این رویایم جامه عمل بپوشانم و با همه سختیهایی که داشت عاقبت در روستای کمرد ساکن شدم. حدود ۷ سال پیش یک باغ قدیمی در کمرد خریدم و شروع به ساخت خانهام در باغ کردم. البته از وقتی اولین اتاق ساخته شد من به اینجا نقلمکان کردم.
چرا از پایتخت رفتید؟
چون تهران از همه نظر شهر غیرقابلتحملی شده است؛ شلوغی، ترافیک، آلودگی و.... به نظرم در دهه اخیر اوضاع بدتر هم شده است. از سوی دیگر ما هم خیلی از ارزشهایمان را از دست دادهایم و کمکم برخی ضد ارزشها جای ارزشهای واقعی انسانی ما را میگیرند.
منظورتان چیست؟
شاید بد نیست یک مثال بزنم مثلا فردی که در مدت کوتاهی یا به قول معروف یکشبه پولدار میشود مورد احترام همه خواهد بود و از وی به عنوان یک انسان زرنگ یاد میشود در حالی که در گذشته تلاش و زحمت ارزشمند بود. کسی که با تلاش روزی به دست میآورد باید مورد احترام باشد. همه ظواهر تمدن را داریم اما متاسفانه در بسیاری از موارد فرهنگ استفاده از آن را نداریم و همه ما در سراشیبی فرهنگی در حرکت هستیم.
پس شما از پایتخت نقلمکان کردید تا جایی دور از این مسائل آزاردهنده بتوانید آرامش داشته باشید؟
بله.
زندگی کردن در روستا سخت نیست؟
چرا خیلی سخت است. من در این سالها متوجه شدم چرا بسیاری از روستاییان از سراسر ایران به شهرها میآیند. متاسفانه بهرغم تبلیغات و تشویقهایی که در مورد خروج مردم از شهرهای بزرگ و بهویژه تهران میشد در عمل هیچگونه امکاناتی در این زمینه داده نشد. این در حالی است که روستای کمرد در نزدیکی تهران قرار دارد با این حال ما مشکلات زیادی داریم که یکی از سادهترین آنها نبود گازوئیل است. ما در اینجا گاز نداریم و باید از گازوئیل استفاده کنیم اما حتی به قیمت آزاد هم به سختی میتوانم گازوئیل پیدا کنم.
چرا از انرژی خورشیدی استفاده نمیکنید؟
اتفاقا همین تصمیم را داشتم اما متاسفانه دستگاهها چینی و نامرغوب است و استفاده از آنها اصلا مقرون به صرفه نیست.
با این همه مشکلات گاهی وسوسه نمیشوید به تهران برگردید؟
نه، من همه این سختیها را پذیرفتهام و حاضر نیستم آرامش زندگی در اینجا را با سکونت در تهران عوض کنم.
یعنی فقط با نقلمکان از پایتخت موفق شدید به این آرامش برسید؟
آرامش درونی و فردی است و الزاما به مکان زندگی مربوط نیست. من آرامش را به صورت فردی پیدا کردم، آرامشی که از درون من نشات میگیرد و زندگی در روستا هم توانسته در این زمینه به من کمک کند. وقتی از زرق و برق و شلوغی و هیاهوی شهری دور هستم حس خوبی دارم. خیلی وقتها که در تهران هستم حس یک روستایی را دارم و تعجب میکنم که چرا مردم اینگونه با هم برخورد میکنند و گاهی بر سر هر مساله کوچکی دعوا و جر و بحث راه میاندازند.
لطفا کمی واضحتر بگویید، راز رسیدن به این آرامش درونی چیست؟
فرمول رسیدن به آرامش من متعلق به خودم است و شاید برای شما سودبخش نباشد. به قول رضا مارمولک در فیلم مارمولک، ساخته کمال تبریزی، به تعداد آدمها راه رسیدن به خدا هست. بیشتر ما همیشه از دیگران و محیط انتظار داریم در حالی که آرامش را باید در وجود خودمان پیدا کنیم. گاهی پیش آمده که سرم کلاه رفته و مشکلی برایم ایجاد شده اما سعی میکنم جواب بدیها را با بدی ندهم و همین به من آرامش میدهد.
در واقع به خودتان بدهکار نیستید و این آرامشبخش است؟
بله، همین که مال کسی را نمیخورم و دیگران را آزار نمیدهم باعث میشود آرامش داشته باشم و شبها راحت سرم را روی بالش بگذارم.
اما گاهی مال آدم را میخورند و این آرامش را برهم میزند؟
سعی میکنم خودم را با فکر گذشتهها آزار ندهم و فراموشش کنم. درضمن از اینجامعه خشن تا حد امکان تاثیر نگیرم.
به نظرم شغل شما هم با همه جذابیتهایش تا حدودی میتواند مختلکننده آرامش باشد. شما فرد معروفی هستید، همین معروف بودن گاهی آرامشتان را بر هم میزند، درست است؟
بله، بخشی از زندگی شخصی ما از بین میرود، چشمهای زیادی به ماست. از سوی دیگر برخی معتقدند یک هنرپیشه باید الگو باشد و همه اینها گاهی فشارهایی به هنرپیشهها وارد میکند. با این حال چارهای نیست و این جزیی از زندگی هنرپیشههاست.
یک روز تعطیلتان را چگونه در منزلتان میگذرانید؟
فیلم میبینم و به گلها و گیاهانم میرسم. رسیدگی به گلها خیلی به من آرامش میدهد. به نظر من یکی از مهمترین دلایل بدحالی این روزهای خیلیها دور شدنشان از طبیعت است.
حتما شنیدهاید که میگویند ورزش خیلی در آرامش انسان تاثیر دارد، شما اهل ورزش هستید؟
به صورت دورهای ورزشهای مختلف را تجربه کردهام اما هرگز یک ورزش را به طور مستمر و دائم ادامه ندادهام. با این حال سلامت امروزم را مدیون همان ورزشهای دورهای هستم.
چه ورزشهایی انجام دادهاید؟
یادم است برای بازی در یک فیلم باید سوارکاری یاد میگرفتم، بعد به مدت ۳ سال سوارکاری را ادامه دادم و حتی در مسابقات پرش اسب هم شرکت کردم. دوچرخهسواری کوهستان، دو ماراتن و شنا هم از دیگر ورزشهایی است که انجام دادهام.
و فوتبال؟
راستش خیلی اهل فوتبال نیستم و تا به حال بازی نکردهام. (زندگی مثبت)