به گزارش خبرآنلاین،ساخت جنگنده لاکهید مارتین اف-۳۵ لایتنینگ ۲ یکی از جنجالیترین پروژههای نظامی با هزینه بیش از 400 میلیارد دلار بوده است. ترامپ در توییتر خود نوشته است: برنامه اف -35 و هزینه آن قابل ادامه نیست. میلیاردها دلار بودجه آن را می توان پس از بیستم ژانویه (اول بهمن ماه آغاز دوره ریاست جمهوری ترامپ) برای خریدهای نظامی و موارد دیگر، صرفه جویی و پس انداز کرد. ساخت جنگنده اف-۳۵ به خاطرمشکلات ۷ سال از برنامه زمانبندی شده اولیه آن عقب تر است. اف-۳۵ هواپیمایی پنهانکار، تکسرنشین و تکموتوره است که در وهلهٔ اول برای مأموریتهای هجومی هوابهسطح طراحی شده اما توانایی انجام مأموریتهای شناسایی و دفاع هوایی را نیز دارد.
پروژه جنگنده تهاجمی مشترک (JSF) در سال ۲۰۰۱ با هدف توسعه و ساخت ۳۰۰۰ فروند از این جنگنده با هزینه ۲۳۳ میلیارد دلاری آغاز شد که در آن قیمت هر جنگنده ۳۵-۴۵ میلیون دلار برآورد شده بود. با گذشت زمان مشخص گردید دستیابی به چنین سطح از تکنولوژی با برآودهای هزینهای که در ابتدا شده بود ممکن نیست و برآودهای نهایی که در سال ۲۰۱۴ توسط وزرات دفاع آمریکا صورت گرفت مشخص کرد هزینه تولید و توسعه ۲۴۴۳ فروند جنگنده اف-۳۵، ۳۹۲٫۲ میلیارد دلار هزینه در برخواهد داشت که با احتساب تورم قیمت دلار هزینههای این پروژه ۶۸ درصد نسبت به آنچه در سال ۲۰۰۱ پیش بینی شده بود افزایش پیدا کرده است.
اف-۳۵ از قابلیت پنهانکاری (Stealth)بالایی برخوردار است . طراحان این جنگنده از آخرین و پیشرفته ترین روش های برای کاهش بازتاب راداری و کاهش تشعشات فروسرخ در طراحی اف ۳۵ استفاده کرده اند. توانایی پنهانکاری در کنار آگاهی وضعیتی بالا توانایی دید اول و شلیک اول را برای اف ۳۵ فراهم می آورد و به بقاپذیری این جنگنده در میدان نبرد کمک شایانی می کند.
در اف-۳۵ به جای محرکهای هیدرولیکی از فناوری نوین محرکهای الکتروهیدرواستاتیکی استفاده شده که باعث افزایش امنیت پرواز، کاهش نقص فنی کنترلرهای جنگنده و همچنین نیاز کمتر به تعمیرات میشود. اف 35 از سامانه پرواز با فیبر نوری استفاده می کند،این سامانه در واقع همان سامانه پرواز با سیم است که در آن به جای کانلهای سیمی از کانالهای فیبر نوری که سرعت و امنیت داده بهتری برای سامانه کنترل پرواز اف-۳۵ فراهم کرده است. همچنین ۴۲ درصد از وزن اف-۳۵ را مواد مرکب (کامپوزیت) به کار رفته در این جنگنده تشکیل میدهند که این بیشترین میزان استفاده از مواد مرکب در یک جنگنده آمریکایی است برای مثال ۲۲ درصد از وزن اف ۲۲ و فقط ۲ درصد از وزن اف ۱۶ از مواد مرکب ساخته شدهاند.استفاده از مواد مرکب باعث کاهش وزن اف-۳۵ و کاهش مصرف سوخت شده است. همچنین نسل جدید مواد مرکب به کار رفته در ساخت سطح بدنهٔ اف-۳۵ (فیبر حصیری) علاوه بر جذب خوب امواج رادار ، در عین ارزانتر بودن، مناسب برای انواع شرایط آب و هوایی است ،آسیب پذیری کمتر دارد و در نهایت تعمیرات آن سریع تر است.
هر سه مدل جنگنده اف-۳۵ توان رسیدن به زاویه حمله ۵۰ درجهای در سرعت ۱٫۶ ماخ را دارا هستند.این درحالی است جنگندههای نسل قبل همچون اف ۱۶ و اف ۱۸ توان رسیدن به زاویه حمله ۳۰ درجهای را دارا هستند. زاویه حمله بالا توان مانورپذیری را به شدت افزایش میدهد. طراحی و سامانه کنترل پروازی مدرن اف-۳۵ از دلایل اصلی دست یابی به زاویه حمله بالا در این جنگنده هستند.
در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۴ یک فروند اف-۳۵ ای در پایگاه نیروی هوایی اگلین آمریکا، هنگام آماده شدن برای برخاست در ناحیه موتور دچار آتشسوزی شد. این آتش توسط آتشنشانها با موفقیت مهار شد و خلبان به سلامت از هواپیما خارج شد. در پی این حادثه تمامی موارد تمرین در ۲۵ ژوئن متوقف و در پی آن پرواز تمامی جنگندههای اف-۳۵ در تاریخ ۳ ژوئیه متوقف شد. در بررسی حادثه توسط کارشناسان، بخشهایی از قطعات موتور آتش گرفته بر روی زمین کشف شد که نشاندهندهٔ یک نقص فنی قابل توجه بود. ناوگانها جنگندههای اف-۳۵ دوباره از ۱۵ ژوئیه اجازه پرواز را بدست آوردند.یافتههای اولیه نشان میدهد که سایش بیش از حد تیغههای فن موتور ایجاد افزایش فشار در نهایت به شکست فاجعهبار فن انجامیده است.
5454
جام جم سرا: این گفتگو برای من که روبهروی دوستی نشستهام که تقریباً یک سال و اندی مصاحبه نکرده و در این مدت فراز و نشیبهای زیادی را گذرانده، گفتگوی خیلی سختی بود. واهمه هر دوی ما هم از این بود که مبادا به گفت و شنودی سطحی و صرفاً حاشیهای برسیم، اما این اتفاق خوشبختانه نیفتاد. از همان ابتدای بحث رفتیم به سمت و سویی که نامداری تا به الان دربارهاش حرف نزده بود. از عشق و رابطه شروع کردیم و رسیدیم به تلویزیون و مردم و دانشگاه و البته مهمترین سؤالهای مردم از زندگی شخصی این هنرمند. به همین خاطر خواندن این گفتگو را به شما توصیه میکنیم. این شما و این آزاده نامداری و حال و هوایش در قلب تابستان ۹۳.
*تو تقریباً یک سال و اندی ست که مصاحبه نکردی و امروز ما باهم اینجا نشستیم تا تمام این یک سال و اندی را با تمام خوب و بدهایش تحلیل کنیم و دربارهاش حرف بزنیم. الان و در مرداد ۹۳ حال آزاده نامداری چطور است؟ به تعبیری حالت چه مزهایست؟
عشق شکست ندارد. مثل آب تصفیه نشده یک سری ناخالصیهایی باعث میشود رابطهات به سرانجام نرسد. دو تا آدم با هم هماهنگ نبودند و به هردلیلی نشده که با هم بمانند. این اسمش شکست نیست |
خیلی ملس... یک چیزی بین خوبی و بدی. یک کسی چند روز پیش به من گفت آزاده تو چقدر بزرگتر شدی. راست میکفت من پاییز امسال سی ساله میشوم اما احساس میکنم درحال حاضر خیلی بیشتر از سی سالهها میفهمم. این نمیتواند خوب یا بد باشد اما یک کودکانگی وجود دارد که آدم دوست ندارد آن را هیچ وقت از دست بدهد اما من در حال حاضر حس میکنم آنها را از دست دادم. الان دارم فکر میکنم چی دوباره میتواند من را خیلی خوشحال و هیجانزده کند. و پاسخ این سوال را با تامل به دست میآورم. اما راجع به طعمم باید بگویم الان طعم من طعم یک آدم سی ساله نیست، طعم شصت سالگی را از خودم حس میکنم. تشخیصم الان از آدمها خیلی بیشتر از سی سالههاست. در کل حالم خوب است و به دوستانم از همین جا میگویم اصلاً نگران من نباشید، حالم خوب است!
*این حرفها به معنای این است که دیگر تمام عزمت را جزم کردی که در هیچ زمینهای اشتباه نکنی؟ چون آن کودکانگی همراه آدم است که من را مجاب میکند اشتباه کنم و تو میگویی آن را از دست دادی.
نه؛ من دارای کاراکتری هستم که اشتباه کردم و اشتباه زیاد میکنم و متاسفانه فعل خواهم کرد را هم میتوان به آن اضافه کرد. چون اشتباه کردن را جزو حقوقم میدانم. من اشتباه میکنم و میگویم دوست داشتم که این کار را انجام بدهم، میخواستم ببینم چه جوری است! در علم روانشناسی به این جور آدمها میگویند فلانی آدم «های ریسک»ی است و من هم جزو همین دسته هستم. دویدن، نشستن، شکست خوردن و دوباره پاشدن جزئی از زندگی من است.
*وقتهایی در زندگی هست که آدم حس میکند به یک سکوت عاطفی رسیده و دوست ندارد دیگر کسی را دوست داشته باشد. شده که خالی از عشق بشوی؟
سکوت عاطفی یک بخشی از زندگی هرکسی است اما زندگی بدون عشق امیدوارم برای هیچ کسی پیش نیاید. این عشق میتواند مادرت باشد و برای تو دلیل زندگی همان مادر باشد پس لزوماً درباره عشق جنسی حرف نمیزنم. کسانی را دیدم که میگویند عاشق کارشان یا عاشق کتابهایشان و... هستند. من فکر میکنم انسان یک فطرت عشق طلبی دارد که نباید از آن فرار کند.
*یعنی تو معتقدی که شکست عشقی آدم را از عشق متنفر نمیکند؟
نه من این طوری نیستم. البته من به این کلمه که تو میگویی اصلاً معتقد نیستم. عشق شکست ندارد. مثل آب تصفیه نشده یک سری ناخالصیهایی باعث میشود رابطهات به سرانجام نرسد. دو تا آدم با هم هماهنگ نبودند و به هردلیلی نشده که با هم بمانند. این اسمش شکست نیست. اگر عاشق کسی باشی هیچ وقت نمیتوانی پروندهاش را ببندی.
*این نگاه منطقی توست به عشق. اما در تعریف رایج شیدایی در عشق وجود دارد که با منطق همخوان نیست.
من میگویم که دوست داشتن هیچ وقت با شکست مواجه نمیشود چون دوست داشتن یک مسئله شخصی است. من تو را دوست دارم، به تو چه؟ پس وقتی به تو ربطی ندارد من آن را میتوانم چندین دهه با خودم حمل کنم و به بلوغ برسم.
*پس این تمام اندیشههای عاطفی تو در مرداد ۹۳ است و همان طور که میگویی حالت خوب است، خوب است؟
تقوا داشتن به معنای کنترل بر نفس خیلی سخت است. من اگر میز داشتم و از قدرتم سوءاستفاده نکردم، اگر زیبا بودی و از زیباییات سوءاستفاده نمیکردی درست است، آن یکی اگر زور فیزیکی داشت و استفاده نمیکرد و... درست است اما بیشتر آدمهای دوروبرمان این تقوا را ندارند |
آزاده نامداری که الان روبروی تو نشسته قطعاً زندگیاش آبستن یک اتفاق بوده و هرجوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد. اما من اصلاً سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش کس دیگری بوده. من میخواهم بگویم که این اتفاق میتواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها میتوانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است. ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده بپذیریم. من مسئولیتش را به عهده میگیرم و میگویم اصلاً رخداد هولناکی نیست، من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگتر شدم و بیشتر میدانم و بیشتر میفهمم. اما اینکه پس دیگر عشق معنا ندارد و... نه اصلاً این طور فکر نمیکنم. من همانم ولی کمی سختی کشیدم و حالا به نظرم خیلی خوب هستم. خودم را هم خیلی دوست دارم.
*معمولاً آدمها در میان اتفاقات زندگیشان دنبال مقصر میگردند. تو چقدر خودت را مقصر اشتباهاتت میدانی؟
من اصلاً قابل سرزنش نیستم. به دلایل شخصی اصلاً خودم را سرزنش نمیکنم و اتفاقاً حس میکنم خیلی هم باشهامت هستم. هر وقت احساس کنم کاری درست است آن را انجام میدهم و اگر احساس کنم غلط است دیگر انجام نمیدهم.
*پشیمان نیستی از تصمیماتی که گرفتی؟
من اگر به سال ۸۲ برمی گشتم مسیر زندگیام را عوض میکردم. انتخاب دانشگاهم را عوض میکردم. هرگز وارد تلویزیون نمیشدم و یک زندگی دیگر را تجربه میکردم. اگر بخواهم خیلی دردناک فکر کنم این جوری به زندگیام نگاه میکنم که کاش خدایا به من یک دهه فرصت میدادی تا دوباره بعضی از تصمیمات را بگیرم. مثلاً مدیریت صنعتی دیگر نمیخواندم و میرفتم روانشناسی بالینی میخواندم. هرچند که من این اشتباه را تصحیح کردم و در دوره ارشد دارم بالینی میخوانم اما میتوانستم از این فرصت بهتر استفاده کنم. اگر زمان به عقب برمی گشت من هرگز نمیرفتم دانشکده صداوسیما تست بدهم و مجری تلویزیون بشوم. اما این به آن معنا نیست که اشتباه کردم، این شیوهای بود که من آن زمان حس میکردم درست است، بنابراین انجام دادم.
*به جای خیلی خوبی رسیدیم. بگذار بعضی از این تصمیمات را مرور کنیم. چرا روانشناسی را دوست داری؟
من در دوره لیسانس احساس کردم که اینجا جایم نیست. من رشتهام ریاضی بود و میخواستم درسی بخوانم که به رشتهام نزدیک باشد. به سرعت حس کردم اینجا اقناع نمیشوم و این شغل، شغل من نخواهد بود. من در کنار روانشناسی بالینی، عرفان و ادیان را هم خیلی دوست داشتم، همین طور زبانشناسی و ادبیات فارسی. اما روانشناسی بیشتر به من چشمک زد. شاید برای اینکه دوستان روانشناس زیاد دارم و از طرفی حس میکنم نگاه یک روانشناس به آدمها و اجتماعش با نگاه دیگران متفاوت است و اصلاً سطحی نیست و به فکر و ناخودآگاه آدمها توجه میکند. من در روانشناسی دارم خانواده درمانی میخوانم و فهمیدم که توی نوعی اصلاً گناهی نداری، همه چیز از خانه و خانواده تو نشات میگیرد و من اگر بخواهم تو را تحلیل کنم باید بیایم خانهات. این درحالی است که ما خیلی فردی به همه چیز نگاه میکنیم.
میپرسند راست است که فلانی از آن یکی جدا شده و طلاق گرفتند؟ به نظرم این حق مردم است که درباره ستارههایشان این سوال را بپرسند و جزو حقوق مردم است. من حق ندارم در این جور موضوعات بگویم این به خودم مربوط است! اما چیزی که از آن مینالم این است که مردم ما را قضاوت میکنند و این خیلی دردناک است |
*چرا تلویزیون را در صورت برگشت به یک دهه قبل انتخاب نمیکردی؟
برای اینکه آمدم میان آدمهایی که جنسمان باهم فرق میکرد. روی آنتن بودن به تو خیلی چیزها میدهد، قدرت، زیبایی، ثروت و... این برای آدمها جالب است اما زیادش دردسر درست میکند. من میگویم تقوا داشتن به معنای کنترل بر نفس خیلی سخت است. من اگر میز داشتم و از قدرتم سوءاستفاده نکردم، اگر زیبا بودی و از زیباییات سوءاستفاده نمیکردی درست است، آن یکی اگر زور فیزیکی داشت و استفاده نمیکرد، فلانی اگر صدایش بلند بود و فریاد نمیزد و... درست است اما بیشتر آدمهای دوروبرمان این تقوا را ندارند و از آن چیزی که خدا داده استفادههای غلط زیادی میکنند. من فکر میکنم روی آنتن تلویزیون این قدرت ناخودآگاه به تو تزریق میشود. این را هم اضافه کنم که من درباره همه مجریها صحبت نمیکنم، من درباره آن ۴-۵ مجری صحبت میکنم که قدرتمندند و از تلویزیون این قدرت را گرفتند. وقتی این قدرت را پیدا میکنی زندگی کردن برایت سخت میشود. من بیست سالم بوده که آمدم تلویزیون و داشتم برنامه «تازهها» را اجرا میکردم. در آن زمان دیگر خودم نبودم چون مورد توجه و زیر نگاههای مردم بودم. آن کودکی و سرزندگی و... را در تلویزیون از دست دادم و از دست رفت. من بیست تا بیست و پنج سالگی را از سربالایی جام جم بالا رفتم و مورد توجه بودم. یک تصوری از من ساخته شد که میخواستند من را با آن مچ کنند. آن وقت یکهو میفهمی که من آنقدر که روی آنتن تند حرف میزنم در زندگی عادیام این طور نیستم، میگویی من فکر میکردم تو خیلی بچه پررویی و فکر میکردم از عهده خودت برمیایی و من میگویم نه من روی آنتن این طوریام! در زندگی معاشرتی واقعیام این طور نیستم. اینها را گفتم تا به این نتیجه برسیم که اگر میگویم کاش به تلویزیون نمیرفتم برای این است که کاش این فرصت را داشتم خودم را زندگی میکردم. من همیشه به این فکر کردم که بقیه چه فکری میکنند و این فاصلهای از خودم تا من برایم به وجود آورد. اگرچه که به تلویزیون آمدن حسنهایی هم برایم داشته. اینکه انرژی زیادی از مردم میگیرم، کارم زودتر راه میافتد و... اما خزیدن یک گوشه بیشتر با روحیهام جور است تا در مظان نگاه دیگران بودن.
*پس شاید باید به این نتیجه برسیم که مردم درباره تو اشتباه فکر میکنند و در واقع چیزی را میبینند که تو نیستی و نقاب داری؟
نه نقاب کلمه بدی است و قبول ندارم. داستان سر این است که وقتی با من معاشرت کنید متوجه میشوید من آدم آرامتری هستم. آن آزاده نامداری که در تلویزیون دیدید هم منم، اما آن فقط بخشی از من است، من بخشهای دیگر هم دارم. مثلاً من از کل تلویزیون کسی که واقعاً جزو علاقهمندیهای کاری من است عادل فردوسیپور است. چون معتقدم خودش است و هرکاری میکند رئال است. من هم دوست دارم رئال باشم اگر غیر از این بود میرفتم بازیگر میشدم. ولی تمام حرف من این است که آن چیزی که از من در ویترین تلویزیون دیدید فقط بخشی از من است اما شما همه بخشهای من را نادیده گرفتید و دارید با ۲۰درصد من زندگی میکنید! من میتوانم مجسمه سازی کنم، من نویسندهام، من میتوانم عکسهای خوبی بگیرم، من بچه پررو هستم اما آشپزیام حرف ندارد اما شما اینها را نمیبینید.
*این ندیدنها در میان مدیران برای سپردن برنامه به تو هم پیش آمده؟ اینکه محدودت کنند فقط به اجرای یک نوع برنامه روتین؟
آره. من عقاید دینی خیلی محکمی برای خودم دارم و میتوانستم یک برنامه مذهبی اجرا کنم. مردم باورشان نمیشود که من از پس این بربیایم. پس قبول کن که همه شما من را روی ۲۰ درصد بستید و این نقاب نیست. ما مثل یک منشور هزاران بعد داریم و گاهی جوری میمیریم که دهها تجربه را تجربه نکردیم.
*من فکر میکنم موفقیت تو در بخشی باعث شده که آن ۸۰ درصد باقی دیده نشود. بگذریم. برسیم به مردم. معمولاً درباره چهرهها کنجکاوی درباره کار و زندگیشان وجود دارد اما من میخواهم بدانم تا چه حد این را مجاز میدانی؟ چرا اغلب آدمهای معروف این انتظار را دارند که مردم در اتفاقات خوب آنها کنارشان باشند و به آنها تبریک بگویند اما برای اتفاقات بدشان هیچ توضیحی به مخاطبشان ندهند و حتی حاضر نشوند با ما درباره آن مسئله مصاحبه کنند.
مردم به من لطف دارند. در طول این سالها یادم نمیآید کسی ریاکشن منفی به من داده باشد و حالم را بد کرده باشد. تنها چیزی که حال من را بد کرد قضاوت کردن است |
من تصورم این است که اگر به رسانه میآیی و دیده شدی خودت را در معرض دید دیگران قرار دادی بنابراین باید انتظار داشته باشیم هراتفاقی با ریشتر بالا و پایین برایمان اتفاق بیفتد. مثلاً مردم میگویند که چرا فلان برنامه که همیشه با فلان مجری موفق بود کس دیگری اجرای آن را برعهده گرفته، یا میپرسند راست است که فلانی از آن یکی جدا شده و طلاق گرفتند؟ به نظرم این حق مردم است که درباره ستارههایشان این سوال را بپرسند و جزو حقوق مردم است. من حق ندارم در این جور موضوعات بگویم این به خودم مربوط است! اما چیزی که ما از آن مینالیم این است مردم ما را قضاوت میکنند و این خیلی دردناک است. در کشورهای خارجی این اتفاق دردناک نیست چون زندگی اغلب آدمهای معروف روی دایره است اما در ایران یک حجب و حیایی وجود دارد و برایمان این قضاوتها قابل درک نیست و اساساً گناه بزرگی هم هست. پس مردم من و همکارانم را تحلیل نکنید و به ما انگ نچسبانید، ما ناراحت میشویم.
*سروصداهایی از سال گذشته تا الان از زندگی شخصی تو خوب یا بد بلند شده، خیلی دوست دارم بدانم مواجهه تو با مردم در کوچه و خیابان به چه صورت است. شده که سوالی بپرسند یا حرفی بزنند که ناراحتت کنند؟
مردم در برابر من این برخورد را نداشتند. من ۷سال اجرا کردم و ۳سال اجرا نکردم و نکات زیادی در زندگی من بود که میشد دربارهاش حرف زد اما مردم این کار را حداقل در قبال من نکردند و وقتی به من میرسند به من لطف دارند. واقعاً در طول این سالها باور کن یادم نمیآید کسی ریاکشن منفی به من داده باشد و حالم را بد کرده باشد. تنها چیزی که حال من را بد کرد قضاوت کردن است. اصل دینیاش هم این است که ظن و گمان بد درباره کسی گناه محسوب میشود.
*در فضای مجازی هم این فشار روی تو احساس میشد، آنجا چطور با شرایط کنار آمدی؟
راستش را میگویم. هرکسی از من سوال کند، تیتر راست آن اتفاق را میگویم اما جزییات زندگیام به خودم مربوط است. این را هم بگویم که رابطه من با فضای مجازی بسیار کم است و اصلاً آدم کامنت بخوانی نیستم!
*این خیلی خوب است که خودت را مسئول پاسخ گفتن به مردم میدانی. اما خیلیها شبیه تو نیستند و روی اتفاقات درپوش میگذارند. مثلاً فلان برنامه را از او گرفتند و به رقیبش دادند، اصلاً درباره این اتفاق هیچ توضیحی نمیدهد و ترجیح میدهد تلفنش را خاموش کند.
تو الان نگاه کاری کردی پس بگذار من این را به حرفت اضافه کنم. من معتقدم در کار هیچ چیزی برای هیچ کسی نیست. مثلاً ماه محرمهای هرسال به من برنامه بدهند، اما یک سالی یکباره برنامه من را بدهند به آقای کاظم احمدزاده. آن وقت من نباید به رسانهها بگویم که من برای آن برنامه جواب نمیدادم و آقای احمدزاده جواب میدهد چون این خودزنی است. بنابراین سکوت میکنم و میگویم خب هیچ چیزی برای هیچ کسی نیست و آن برنامه هم مالکیتش با من نبود که ناراحت شوم.
*بگذار من هم این را به حرفت اضافه کنم که برخلاف تو فکر میکنم برخی برنامهها با نفس مجری و تهیه کنندهاش است که جان میگیرد. مثل «ماه عسل» ۹۱ که آن را از صاحبش که احسان علیخانی باشد گرفتند و به مجری دیگری دادند. این اتفاق هیچ وقت قابل اغماض نیست، چون صاحب طرح، ایده و نوع اجرای آن برنامه احسان علیخانی بود و نباید دوباره این اتفاق تکرار شود.
خب اگر زمان به عقب برمی گشت من به احسان علیخانی در آن برهه میگویم اصلاً ناراحت نباش، چون آن برنامه برای تو نیست و برای شبکه است. پس از خدا بخواه که یک اتفاق بهتر در مسیرت قرار بدهد، کما اینکه این اتفاق افتاد. هم به لحاظ دینی و هم روانشناسی این آرامت میکند. البته من خودم هیچ وقت این تجربه را نداشتم که برنامه با من برود روی آنتن و با مجری دیگری تمام شود.
*فرضا اگر برنامه «خانومی که شما باشی» را بدهند به مجری دیگری اجرا کند تو همین قدر خونسرد دربارهاش حرف میزنی؟
نه من قطعاً آن مجری را میکشم! (میخندد) البته این را به شوخی گفتم.
*پس حرفت نقض شد. دیدی که چقدر اتفاق غیرقابل تحملی است؟!
آره باید اعتراف کنم که تو راست میگویی و جنبه جدیدی از من را کشف کردی. من دست به نصیحت کردنم خوب است و خودم را هیچ وقت نتوانستم در این میزانسن بگذارم.
*باید حق کپی رایت درباره طراح، مجری و تهیه کننده یک برنامه حفظ شود که متاسفانه در تلویزیون ما مرسوم نیست.
حرفت کاملاً درست است. (میخندد)
*بگذار کمی درباره حاشیههایی که دربارهات وجود داشت شفاف سازی کنیم. این حاشیه را تایید میکنی که در برههای که نبودی ممنوع التصویر بودی؟
نه واقعا. نبودم برای اینکه فکر کردم بروم یک کار شیکتر کنم و مستند بسازم. من تا سال ۹۰ اجرای برنامه زنده داشتم و ۹۰ تا ۹۳ این تجربه مستندسازی در «خانومی که شما باشی» را داشتم و خیلی هم بهم چسبید. دلم میخواست فاز دیگری را تجربه کنم.
*اجرای تو در برنامه سال تحویل به همراه فرزاد حسنی صرفاً سفارشی و اجباری بود؟
من قبل از اینکه همسر کسی باشم مجری تلویزیون هستم. کارم را دوست دارم و دوست دارم که تجربیات خوبم را تکرار کنم. من سه سال مجری سال تحویل بودم، سال اول با جعفر خسروی، سال دوم با احسان علیخانی و سال سوم با فرزاد حسنی. حالا ممکن است حالت خوب باشد و برنامه خوب شود، ممکن هم هست که حالت بد باشد و برنامه بد بشود.
*پس یعنی اجباری برای این کار وجود نداشته؟
هیچ وقت. نه این کار که سر هیچ کاری به من اجبار نشد که برو این برنامه را اجرا کن.
*از حاشیهها بگذریم، الان داری چه کار میکنی؟
یک کارهایی میخواهم انجام بدهم. خانومی که شما باشی را اواخر شهریور و مهر روی آنتن ببرم با همان غالب مستند. یک برنامه هم در پاییز احتمالاً اجرا میکنم. اما اینکه بخواهم دقیق دربارهاش حرف بزنم امکان پذیر نیست.
*دلت برای برنامه روتین در تلویزیون تنگ نشده؟
احساس تعلق من به تلویزیون خیلی شدید است و حتی مثلاً به شبکه دو به شکل دردناکی وابسته هستم. (میخندد) روی تلویزیون متعصب هستم و نمیتوانم آن را رها کنم. اما سه سال است که روتین کار نکردم و حالا احساس میکنم که دلم میخواهد با یک برنامه روتین برگردم. بیشتر از سه شب در هفته هم نمیتوانم اجرا کنم چون مشغلههای زیادی در زندگیام دارم.
*باز هم پیشنهاد برای بازی در سینما داشتی؟
آره اما فعلاً به آن فکر نمیکنم. پیشنهاد هیجان انگیزی فعلاً ندارم. به نظرم خیلی سخت است که یک مجری را بازیگر کرد و نمیتوانم در این برهه شهامتش را داشته باشم.
*به عنوان آخرین سوال دوست دارم بپرسم مهمترین نتیجهای که این روزها گرفتی و میخواهی رعایتش کنی چیست؟
اینکه به همه اعتماد نکنم. (دنیا خمامی/صبا)
جام جم سرا:آقای صدیق! چه زمانی تصمیم گرفتید از تهران نقلمکان کنید؟
من در سن ۳۰ سالگی تصمیم گرفتم که وقتی ۴۰ ساله شدم دیگر تهران زندگی نکنم و خوشبختانه موفق شدم قبل از ۴۰ سالگی به این رویایم جامه عمل بپوشانم و با همه سختیهایی که داشت عاقبت در روستای کمرد ساکن شدم. حدود ۷ سال پیش یک باغ قدیمی در کمرد خریدم و شروع به ساخت خانهام در باغ کردم. البته از وقتی اولین اتاق ساخته شد من به اینجا نقلمکان کردم.
چرا از پایتخت رفتید؟
چون تهران از همه نظر شهر غیرقابلتحملی شده است؛ شلوغی، ترافیک، آلودگی و.... به نظرم در دهه اخیر اوضاع بدتر هم شده است. از سوی دیگر ما هم خیلی از ارزشهایمان را از دست دادهایم و کمکم برخی ضد ارزشها جای ارزشهای واقعی انسانی ما را میگیرند.
منظورتان چیست؟
شاید بد نیست یک مثال بزنم مثلا فردی که در مدت کوتاهی یا به قول معروف یکشبه پولدار میشود مورد احترام همه خواهد بود و از وی به عنوان یک انسان زرنگ یاد میشود در حالی که در گذشته تلاش و زحمت ارزشمند بود. کسی که با تلاش روزی به دست میآورد باید مورد احترام باشد. همه ظواهر تمدن را داریم اما متاسفانه در بسیاری از موارد فرهنگ استفاده از آن را نداریم و همه ما در سراشیبی فرهنگی در حرکت هستیم.
پس شما از پایتخت نقلمکان کردید تا جایی دور از این مسائل آزاردهنده بتوانید آرامش داشته باشید؟
بله.
زندگی کردن در روستا سخت نیست؟
چرا خیلی سخت است. من در این سالها متوجه شدم چرا بسیاری از روستاییان از سراسر ایران به شهرها میآیند. متاسفانه بهرغم تبلیغات و تشویقهایی که در مورد خروج مردم از شهرهای بزرگ و بهویژه تهران میشد در عمل هیچگونه امکاناتی در این زمینه داده نشد. این در حالی است که روستای کمرد در نزدیکی تهران قرار دارد با این حال ما مشکلات زیادی داریم که یکی از سادهترین آنها نبود گازوئیل است. ما در اینجا گاز نداریم و باید از گازوئیل استفاده کنیم اما حتی به قیمت آزاد هم به سختی میتوانم گازوئیل پیدا کنم.
چرا از انرژی خورشیدی استفاده نمیکنید؟
اتفاقا همین تصمیم را داشتم اما متاسفانه دستگاهها چینی و نامرغوب است و استفاده از آنها اصلا مقرون به صرفه نیست.
با این همه مشکلات گاهی وسوسه نمیشوید به تهران برگردید؟
نه، من همه این سختیها را پذیرفتهام و حاضر نیستم آرامش زندگی در اینجا را با سکونت در تهران عوض کنم.
یعنی فقط با نقلمکان از پایتخت موفق شدید به این آرامش برسید؟
آرامش درونی و فردی است و الزاما به مکان زندگی مربوط نیست. من آرامش را به صورت فردی پیدا کردم، آرامشی که از درون من نشات میگیرد و زندگی در روستا هم توانسته در این زمینه به من کمک کند. وقتی از زرق و برق و شلوغی و هیاهوی شهری دور هستم حس خوبی دارم. خیلی وقتها که در تهران هستم حس یک روستایی را دارم و تعجب میکنم که چرا مردم اینگونه با هم برخورد میکنند و گاهی بر سر هر مساله کوچکی دعوا و جر و بحث راه میاندازند.
لطفا کمی واضحتر بگویید، راز رسیدن به این آرامش درونی چیست؟
فرمول رسیدن به آرامش من متعلق به خودم است و شاید برای شما سودبخش نباشد. به قول رضا مارمولک در فیلم مارمولک، ساخته کمال تبریزی، به تعداد آدمها راه رسیدن به خدا هست. بیشتر ما همیشه از دیگران و محیط انتظار داریم در حالی که آرامش را باید در وجود خودمان پیدا کنیم. گاهی پیش آمده که سرم کلاه رفته و مشکلی برایم ایجاد شده اما سعی میکنم جواب بدیها را با بدی ندهم و همین به من آرامش میدهد.
در واقع به خودتان بدهکار نیستید و این آرامشبخش است؟
بله، همین که مال کسی را نمیخورم و دیگران را آزار نمیدهم باعث میشود آرامش داشته باشم و شبها راحت سرم را روی بالش بگذارم.
اما گاهی مال آدم را میخورند و این آرامش را برهم میزند؟
سعی میکنم خودم را با فکر گذشتهها آزار ندهم و فراموشش کنم. درضمن از اینجامعه خشن تا حد امکان تاثیر نگیرم.
به نظرم شغل شما هم با همه جذابیتهایش تا حدودی میتواند مختلکننده آرامش باشد. شما فرد معروفی هستید، همین معروف بودن گاهی آرامشتان را بر هم میزند، درست است؟
بله، بخشی از زندگی شخصی ما از بین میرود، چشمهای زیادی به ماست. از سوی دیگر برخی معتقدند یک هنرپیشه باید الگو باشد و همه اینها گاهی فشارهایی به هنرپیشهها وارد میکند. با این حال چارهای نیست و این جزیی از زندگی هنرپیشههاست.
یک روز تعطیلتان را چگونه در منزلتان میگذرانید؟
فیلم میبینم و به گلها و گیاهانم میرسم. رسیدگی به گلها خیلی به من آرامش میدهد. به نظر من یکی از مهمترین دلایل بدحالی این روزهای خیلیها دور شدنشان از طبیعت است.
حتما شنیدهاید که میگویند ورزش خیلی در آرامش انسان تاثیر دارد، شما اهل ورزش هستید؟
به صورت دورهای ورزشهای مختلف را تجربه کردهام اما هرگز یک ورزش را به طور مستمر و دائم ادامه ندادهام. با این حال سلامت امروزم را مدیون همان ورزشهای دورهای هستم.
چه ورزشهایی انجام دادهاید؟
یادم است برای بازی در یک فیلم باید سوارکاری یاد میگرفتم، بعد به مدت ۳ سال سوارکاری را ادامه دادم و حتی در مسابقات پرش اسب هم شرکت کردم. دوچرخهسواری کوهستان، دو ماراتن و شنا هم از دیگر ورزشهایی است که انجام دادهام.
و فوتبال؟
راستش خیلی اهل فوتبال نیستم و تا به حال بازی نکردهام. (زندگی مثبت)
جام جم سرا: آنا نعمتی که بعد از تولد دخترش رایکا مجبور شد بازیگری را برای مدتی طولانی کنار بگذارد بر این باور است که دوری از کار اگرچه سخت بود اما او در این فرصت از نعمت کودکی بهرهمند بود که به هیچ وجه نمیتوانست محبتش را از او دریغ کند. نعمتی میگوید: رایکا را در ۲۳ سالگی به دنیا آوردم و از حضورش آنقدر انرژی گرفتم که مسیرهای جدیدی در زندگی روبرویم گشوده شد.
۸ کیلو اضافه وزن برای بازی در یک نقش
وقتی از خانه، خانواده و فضای شخصی خودمان خارج میشویم رعایت برنامهها و قواعدی که در زندگی روزمره به آنها پایبندیم کمی سخت و گاهی محال میشود چون به هر حال زندگی حرفهای هم جنبههای مختص خودش را دارد. برای نمونه در فیلمهای آخرم با گریمهای سنگین حاضر شدهام یا در «یکی میخواد باهات حرف بزنه» برای اینکه بتوانند گریم خوبی روی صورتم اجرا کنند ۸-۷ کیلو اضافه وزن پیدا کردم. از این قبیل مسائل زیاد برای ما اتفاق میافتد.
دیدن آدمهای مختلف، شکلها و قیافههای مختلف آنها، فرهنگشان، سبک زندگی، تنوع غذاییشان و... همه اینها را بسیار دوست دارم |
زیبایی و طراوت پوست، و اثرات گریم
او ادامه میدهد: نگهداری از پوستمان در مقابل این همه گریمهای سنگین و عوامل مختلفی که میتواند به پوستمان آسیب بزند کار خیلی سختی است. تنها کاری که میشود انجام داد استفاده ار کرمهای طبیعی است که هزینه هنگفتی برای تهیه آنها میپردازم. البته خوشبختانه در این سالها گریمورهای ما بسیار حرفهای شدهاند و مواد و ابزارهایی که استفاده میکنند، استاندارد هستند. به هرحال تمام تلاشم این است که حداقل زمانی که خانه هستم تغذیه سالم داشته باشم.
تقریبا همه ورزشها را بلدم
ورزش را دوست دارم و برایش برنامهریزی میکنم. در کودکی زمان زیادی درحیاط و کوچه بودیم و ورزش میکردیم؛ دوچرخه سواری، والیبال و حتی فوتبال! الان سعی میکنم دخترم را هم همینطور تربیت کنم.
رایکا چند رشته را بهطور همزمان انجام میدهد البته نه به صورت تخصصی که حرفهاش شود. خودم از کودکی دوست داشتم ورزشهای مختلف یاد بگیرم. سالها کیکبوکسینگ کار کردم و دورهای هم در رالی شرکت میکردم که به دلیل عدم ایمنی پیست و هزینههای بالای آن دیگر ادامه ندادم. در کنار اینها شنا، والیبال و ورزشهای زیادی را تجربه کردهام.
باید بچه و خصوصیات اخلاقیاش را بهتر بشناسیم، وگرنه نمیشود از روی کتاب بچه بزرگ کرد |
عاشق سفر و آشنایی با فرهنگهای مختلفم
خیلی اهل سفر کردنم. به قول شاعر «بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی». سفر در ایران و خارج از ایران بسیار به شناخت آدم کمک میکند. مثلا شیراز، یزد، اصفهان و...
از چند سال پیش و بهخصوص از زمانی که دخترم رایکا بزرگتر شد، اعتیاد به سفر پیدا کردم. خوشبختانه الان کیفیت پروازهای داخلی بهتر شده و میتوان همهجا رفت. کشورهای مختلف هم همینطور. دیدن آدمهای مختلف، شکلها و قیافههای مختلف آنها، فرهنگشان، سبک زندگی، تنوع غذاییشان و... همه اینها را بسیار دوست دارم. مثلا شاید در ایران دانستن چند زبان به درد آدم نخورد اما در اغلب کشورها حداقل به سه زبان صحبت میکنند.
سفرهای هیجانانگیز زیادی داشتهام اما والت دسینی خیلی خوب و هیجانانگیز بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم.
مادر بودن را انتخاب کردم
از ثانیهای که رایکا را به دنیا آوردم به خودم یادآوری میکردم که در قبالش مسئولم. به دلیل به دنیا آمدن دخترم رایکا و شرایط زندگی خانوادگیام میخواستم خودم بالای سر رایکا باشم تا او بزرگتر شود و به نقطهای برسد که از عهده یکسری از کارهایش بربیاید.
آنا تاکید میکند: خودم مادر بودن را انتخاب کردم. برای من که مادر هم هستم، اوقات فراغت وجود ندارد، اینکه بنشینم و یک چیز جدید به دانسته خود اضافه کنم و وقت مطالعه داشته باشم خیلی سخت میتوانم برای این چیزها وقت پیدا کنم. مادر همیشه دغدغه دارد که بچهاش درسش را میخواند؟ یا غذایش آماده است؟ اما این موضوع برای کسی که ازدواج نمیکند یا کسی که ازدواج کرده و بچه ندارد، فرق میکند. او وقت آزادش برای خودش میماند.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آوردم. همیشه به خودم میگویم ای کاش او را در ۱۸-۱۷ سالگی به دنیا میآوردم |
مادرها باید وقت خودشان را هم برای فرزندشان بگذارند. من نمیتوانم بچهام را ساعت هشت شب شام نخورده به تختخواب بفرستم یا نمیتوانم ساعت ۶ صبح که رایکا بیدار میشود و برای رفتن به مدرسه حاضرش میکنم، صبحانه نخورده او را بفرستم. همین چیزهایی که به نظر ساده میآید دغدغه همه مادران است.
از روی کتاب نمیتوان بچه بزرگ کرد
به نظر من باید بچه و خصوصیات اخلاقیاش را بهتر بشناسیم، وگرنه نمیشود از روی کتاب بچه بزرگ کرد. همه بچهها با هم متفاوت هستند و شاید تفاوت بچههای قدیم با هم خیلی کم بود. همین کتاب «چگونه با کودک خودم رفتار کنم» که در کتابخانه خودم هست را مثال میزنم. من چند کتاب این مدلی دارم که رایکا یک بار دور از چشم من این کتاب را خوانده بود و میگفت مامان در این کتاب چقدر چیزهای بچگانه نوشتهاند و تو چقدر باید بچگانه با من رفتار کنی. برای رایکا که تکهای از کتاب را خوانده بود، عجیب بود که چرا نوشته این جوری باید با من رفتار کنی.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آوردم، چون الان خیلی با هم دوست هستیم. همیشه به خودم میگویم ای کاش او را در ۱۸-۱۷ سالگی به دنیا میآوردم. رایکا انگیزه زندگی، کار کردن، موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهایم است.
وقتی من همسن رایکا بودم، هنوز داشتم با عروسک بازی میکردم یا دنبال نقاشیهای کودکانه بودم و کارتون نگاه میکردم. بچههای الان دیگر کارتون هم نگاه نمیکنند و درگیر اینترنت هستند |
یکی از دلایلی که بعضی از فیلمها را بازی نکردم رایکا بود. چند تا از کارهایم را دید و گفت خجالت نمیکشی اینها را بازی کردی؟ این چه بازی است کردی؟ (میخندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و تشویقم هم کرده است. خیلی بیشتر از سنش میفهمد.
دیگر هیچ چیز شبیه کودکیهای ما نیست
واقعا بچههای این نسل چیز دیگری هستند. بهتر است بچههای این نسل را بگوییم بچههای عصر تکنولوژی. این بچهها خیلی زودتر میتوانند به مرحلهای برسند که الان ما رسیدیم. بجز برخی از شیطنتهای دوران کودکی خودم، هیچ چیز دیگری از خودم در رایکا نمیبینم. من خودم همیشه جنب و جوش داشتم. الان اسمش را هوش هیجانی گذاشتهاند.
من بچه بودم همه میگفتند آنا نمیتواند یک جا بند شود، شاید این خصلت درونی من باشد و رایکا هم آن را داشته باشد ولی الان دیگر نمیتوانید بچهها را با گذشته ما مقایسه کنید. وقتی من همسن رایکا بودم، هنوز داشتم با عروسک بازی میکردم یا دنبال نقاشیهای کودکانه بودم و کارتون نگاه میکردم. بچههای الان دیگر کارتون هم نگاه نمیکنند و درگیر اینترنت هستند.
در «یکی میخواد باهات حرف بزنه» آنقدر از لحاظ حسی به نقشم نزدیک شدم که مدتها نتوانستم از لیلا فاصله بگیرم. من در این سالهایی که کار میکنم، حتی شده در یک سال سه یا چهار فیلم هم کار کنم و هر کدام را هم با یک جنس بازی کردم که هیچکدام آنها هم هیچ ربطی به هم نداشت. اما در مورد «یکی میخواد باهات حرف بزنه» نقشم متفاوت بود.
وقتی زنی موهبت الهی نصیبش میشود و اسم مادر میگیرد، دیگر آن حس مادرانه را درون خودش دارد. من نقش مادری را بازی کردم که شرایط خاص خودش را داشت.
قطعا مادر بودن تاثیر زیادی در نقشم داشت و به درک بالاتر من از کاراکتر بسیار کمک کرد. اینکه تو مادر باشی و ایفاگر چنین نقشی مقابل دوربین باشی، پنجرهای جدید برای دیدگاه تو به سوی نقش باز میکند و برای من هم همینطور بود. شاید کلیشه باشد، اما من واقعا این نقش را زندگی کردم، نه بازی. در نقشم غرق شده بودم و سعی کردم خودم را به جای شخصیتی قرار دهم که مابهازای بیرونی فراوانی داشت، چون ما مادران داغدیده زیادی داریم. (سیب سبز)
جام جم سرا به نقل از خراسان: حل مسئله سربازی و داشتن شغل برای ازدواج ضروری و لازم است، اما کافی نیست. تصمیمگیری برای ازدواج صرفا بر اساس دو ملاک معافیت از سربازی و داشتن شغل منطقی نیست. بنابراین بهتر است برای اینکه ازدواج آگاهانهای داشته باشید، به این نکات توجه کنید:
اهمیت سن مناسب برای ازدواج
سن در ازدواج ملاک مهمی است. معمولا ازدواج برای پسرها در سنین زیر ۲۰ سال توصیه نمیشود؛ چرا که تنشها و آسیبهای ازدواج را افزایش میدهد. ناپایداری در هویت فردی و شغلی در این سن زیاد است و در واقع شکل گیری هویت بر اساس پاسخ فرد به سوالاتی نظیر «من کی هستم؟ چه میخواهم؟ چرا میخواهم؟ و...» اتفاق میافتد که در این سن، معمولا افراد هنوز پاسخ قاطع و ثابتی برای این سوالات نیافتهاند.
اگر ازدواج در چنین سنی رخ دهد، احتمال آسیب پذیری آن زیاد است؛ چون هنوز هویت فرد خوب شکل نگرفته و ممکن است دست به انتخاب اشتباهی بزند و در آینده از ازدواج خود پشیمان شود. البته ممکن است فردی در همین سن هم آمادگیهای ازدواج را کسب کرده باشد که بعد از اطمینان از صحت وجود چنین آمادگیهایی، در این صورت باید با والدینتان به گفتوگو بنشینید و از دلایل مخالفت آنها بیشتر مطلع شوید.
از ثبات شغلیتان مطمئن شوید
با توجه به اینکه گفتهاید در بنگاه مشغول به کار هستید، آیا در این شغل ثبات یافتهاید؟ به این شغل علاقه دارید؟ احتمال تغییر شغل به خاطر میزان درآمد، مسائل کاری و... وجود دارد یا خیر؟ بهتر است فرد زمانی سراغ ازدواج برود که در شغل خود به یک میزان ثبات و پایداری رسیده است و مدام دست به تغییرشغل نزند چرا که تغییرات شغلی پیاپی به زندگی مشترک ضربه میزند.
دلایل مخالفت والدینتان را بپرسید
باتوجه به مخالفت پدر و مادرتان بهتر است کمی بیشتر تامل کنید. بیشتر اوقات بزرگترها نگاه پختهتر و منطقیتری به ازدواج دارند. اگر آنها میگویند زود است به احتمال زیاد بر اساس یک سری دلایل به این نتیجه رسیدهاند؛ به طور مثال در رفتارهای شما نشانههای ناپختگی رفتاری یا رفتارهای کودکانه دیدهاند یا اینکه استقلال یا نداشتن توانایی مالی شما، آنها را نگران کرده است. با این حال بهتر است تا زمان کسب رضایت والدینتان دست نگه دارید تا شرایط به نحو بهتری فراهم شود و شما به انتخاب بهتری دست پیدا کنید. همچنین رضایت خانواده خود را برای ازدواج به دست بیاورید. (زهره حسینی- کارشناس ارشد مشاوره)
پاسخ مشاور: شما ۸ سال پیش با مردی ۴۶ ساله ازدواج کردهاید یعنی در آن زمان ۲۷ سال داشتید با ۱۹ سال اختلاف سنی؟ این اختلاف سنی بسیار زیاد بین زوجین، خودش باعث ایجاد اختلاف در رابطه و تعامل آنها در زندگی مشترک میشود. البته احتمال دیگری هم میتوانم بدهم که همسرتان در ۸ سال پیش ۳۸ سال داشتهاند که با توجه به ۲۷ ساله بودن شما در آن زمان این اختلاف سنی به ۱۱ سال کاهش مییابد که بازهم فاصله سنی شما و همسرتان قابل توجه است و باید دلیل موافقت شما با چنین ازدواجی بررسی شود.
با این حال در بحث بچه دار شدن شما باید به دنبال عامل ایجاد مشکل باشید و آن را برطرف کنید یعنی دلیل علاقه نداشتن همسرتان به فرزندآوری را بیابید. آیا دلیل اصلی همسرتان به خاطر مشکلات مالی است یا از داشتن فرزند به خاطر سختیها و مشکلاتش، ترس و واهمه دارد یا تا به حال به ضرورت آن پی نبرده است.
همه اینها میتواند دلایل مختلف یک مرد برای علاقهمند نبودن به فرزندآوری باشد و ممکن است دلایل دیگری غیر از اینها وجود داشته باشد بنابراین شما باشناختی که از همسرتان دارید، میتوانید از دلیل این مشکل آگاه شوید یا اگر نمیتوانید تشخیص دهید باید با یک گفتوگوی صمیمی و به دور از تنش و با حفظ احترام متقابل و در فضایی آرام و محبت آمیز، دلایل شوهرتان را در این باره از او بپرسید. پس از شناخت دلیل بیعلاقگی همسرتان به فرزندآوری باید به دنبال رفع آن باشید تا همسرتان به فرزندآوری تمایل پیدا کند.
مهمترین و قویترین راهکار برای رسیدن به هدفتان، نوع عکس العمل شما نسبت به این موضوع است که میتوانید با استدلالهای منطقی، خواستههای خودتان را برای شوهرتان بیان کنید و از او بخواهید که شما را در رسیدن به آرزوها و اهدافتان یاری کند؛ به طور مثال اگر شوهرتان به خاطر مسائل مادی از این امر دوری میکند با امید دادن به شوهرتان و بالا بردن روحیه توکل و توجه به رحمت و رزاق بودن خداوند، میتوانید او را به فرزندآوری ترغیب کنید.
از افراد تاثیرگذار کمک بگیرید
راهکار دیگر، یاری گرفتن از افراد تاثیرگذار بر همسرتان است که آنها را واسطه قرار دهید تا با توصیه و موعظه شوهرتان را به این امر متمایل کنند. همچنین کمک گرفتن از مشاور مورد اعتماد و متخصص هم میتواند به شما کمک کند. با این حال و اگر هیچ کدام از راهکارهای ذکر شده موثر واقع نشد، شما میتوانید به صورت غیر مستقیم شوهرتان را به این امر تشویق و ترغیب کنید؛ به عنوان مثال با هدیه دادن کتابی جذاب و مفید مرتبط با این موضوع، شوهرتان را به تفکر و تامل درباره مشکلتان وادارید و حداقل زمینه تجدید نظر در تصمیم گیریهایش را فراهم کنید.
درباره ارتباط همسرتان با خانوادهاش ممکن است عاملی بازدارنده مانع از تمایل شوهرتان به برقراری ارتباط با خانواده شما باشد که نیاز است، به صورت صحیح، دقیق و به دور از قضاوتهای زودهنگام در پی رفع آنها باشید. در پایان خوب است بدانید شما میتوانید با حفظ آرامش، صبر و مهرورزی به شوهرتان این تنشها را تبدیل به سازش کنید. (حجت الاسلام علی فروتن - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
714
پاسخ مشاور: برای پی بردن به علت این موضوع، لازم است روی سه ماه اول و نحوه زندگی شما در آن دوران، تمرکز بیشتری کنیم:
هنگام خواستگاری چه چیزهایی را مد نظر قرار دهیم
شما گفتهاید که در زمان خواستگاری، همه چیز را توضیح دادهاید. «همه چیز» از نظر شما چه مواردی است؟ آیا دقیقا همان چیزهایی که در زمان خواستگاری مطرح کردید، طی این ۱۲ ماه مشکل ساز شده است یا خیر؟
در اینجا به ۴ موضوع اساسی که باید در زمان خواستگاری حتماً بیان شود، خواهیم پرداخت تا شما آنها را با عملکرد خود مقایسه کنید و به دلیل اختلاف خود با همسرتان پی ببرید.
۱ - روش ابراز عشق و علاقه:
اینکه شما و همسرتان بیان احساس را در چه چیزی میبینید و از چه شیوهای برای ابراز آن استفاده میکنید، بسیار مهم است. افراد را از نظر روحی میتوانیم به سه دسته بصری، سمعی و لمسی تقسیم کنیم. چنانچه همسرتان سمعی باشد ولی شما بصری باشید و به این نیاز وی توجهی نداشته باشید، در این زمینه با مشکلی جدی مواجه خواهید شد.
۲ - مسائل مالی:
ممکن است دیدگاه طرفین درباره مسائل مالی و آینده زندگی متفاوت باشد. به طور مثال تفاوت نگاه افراد به پس انداز کردن و آینده نگری، سبک مهمانی و برگزاری جشن عروسی و... در این زمینه عدهای خسیس و عدهای ولخرج به نظر میرسند. اگر مثلا شما فردی ولخرج و همسرتان فردی خسیس باشد، همیشه از دست همدیگر شاکی خواهید بود و به تفاهم واقعی دست نخواهید یافت.
۳ - توجه به خواستههای متقابل:
از آنجا که افزایش علاقهمندی، نیازمند دانستن خواستههای طرف مقابل و برآورده کردن آن هاست؛ از خود بپرسید که در این مدت خواستههای شما از همسرتان و خواستههای وی از شما چه بوده است؟ این بسیار مهم است که واکنش شما در برابر خواستههای همسرتان از قبیل نحوه پوشش، سبک حمایت شما از او در مقابل خانوادهتان، سطح ارتباطات اجتماعی، میزان دخالت خانواده و... چه بوده است و شما تا چه حدی این خواستهها را برآورده کردهاید؟ اگر در یک ازدواج، طرفین خواستههای همدیگر را ندانند و نتوانند برآورده کنند و یا بدانند و برآورده نکنند، این امر باعث دلسردی آنها از هم میشود و چنانچه این مشکل حل نشود، ممکن است خدا نکرده به جدایی منجر شود.
۴ - میل به پیشرفت:
میزان تمایل به پیشرفت و ریسک پذیری نیز از مواردی است که باید بدان توجه ویژه داشت. اینکه تعریف طرفین از پیشرفت چیست و پیشرفت را در چه مواردی میدانند بسیار حائز اهمیت است. ممکن است کسی پیشرفتش را در تحصیل بداند و دیگری به کار کردن اهمیت دهد؛ لذا دقت در این مورد برای برقراری یک رابطه مستحکم الزامی است.
بررسی این موارد و نکات مشابه به شما کمک خواهد کرد تا مسائلی را که احتمالاً در زمان خواستگاری بیان نشده و در این مدت باعث بروز اختلاف نظر شده است را کشف کرده و به اصلاح آنها بپردازید. در پایان پیشنهاد میشود که حتما برای بررسی دقیقتر موضوع نزد مشاور بروید. (راهله فارسی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
347
زن جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق داد و در خصوص علت آن به قاضی گفت: همسرم مدتی است که عاشق خواهرم شده و این موضوع باعث شده که مرتب مرا آزار دهد. او میگوید هیچ علاقهای به من ندارد و میخواهد با خواهرم ازدواج کند.
این زن جوان ادامه داد: من تازه پی به علاقه شوهرم به خواهر خودم بردهام. او بشدت عاشق خواهرم شده است و خودم هم متوجه شدهام که دارد رفتاهایی از خود نشان میدهد تا من با پای خودم به دادگاه بیایم و از او جدا شوم.
وی افزود: از وقتی متوجه علاقه او به خواهرم شدم به شدت مریض شدم و هر روز در بیمارستان بستری میشوم. اصلا باورم نمیشود که شوهرم با من چنین کاری کرده باشد. او با پررویی تمام در چشمانم نگاه کرد و گفت که هیچ علاقهای به من ندارد و میخواهد با خواهرم ازدواج کند. من اصلا از احساس خواهرم به او خبر ندارم و فقط میدانم که شوهرم به خواهرم علاقهمند شده است. الان هم دیگر تحمل ندارم و تصمیم به جدایی گرفتهام.
قاضی برای تصمیمگیری درباره این پرونده، دستور داده است که شوهر زن به دادگاه احضار شود. (باشگاه خبرنگاران)
394
پاسخ مشاور: با توجه به اینکه مبنای ایجاد و تحکیم بنای ازدواج بر پایه امنیت، صمیمیت، احترام و اعتماد طرفین است؛ بنابراین توجه داشته باشید که باید با تصمیمی درست درباره مشکلی که مطرح کردهاید برای خود، همسر آینده و خانوادههایتان آرامش و امنیت را به ارمغان بیاورید تا شانستان برای خوشبختی بیشتر شود. هرچند شاید مقصر اصلی طلاقتان در گذشته شما نبوده باشید، اما امروز شما با تصمیمی غیرآگاهانه، مسئول مشکلاتی خواهید بود که در آینده ایجاد خواهد شد.
نگرانیتان قابل درک است
اینکه شما و خواستگارتان از بیان واقعیت ازدواج سابقتان به خانواده پسر نگران هستید، قابل درک است. فراموش نکنید که اگر زندگیتان را بر پایه ترس از بر ملا شدن حقیقت بنا کنید، پایداری آن در معرض خطر قرار خواهد گرفت.
برای اینکه بتوانید راحتتر با این موضوع کنار بیایید، خودتان را جای خانواده پسر بگذارید تا آنها را درک کنید. همچنین از خودتان بپرسید که اگر آنها یک روز یا حتی ۵ سال دیگر از این موضوع مطلع شوند، چه برخوردی با شما خواهند داشت.
حقیقت را بگویید
شما باید حتما این موضوع را با خانواده پسر مورد علاقهتان در میان بگذارید چراکه ماه پشت ابر پنهان نخواهد ماند. تصمیم گیری درباره اینکه خودتان این موضوع را بگویید یا خانوادهتان یا خود خواستگارتان به خانوادهاش بگوید، با مشورت بزرگ ترها امکان پذیر است چراکه شناخت ما با توجه به پیامک شما از خانواده پسر کامل نیست.
توجه کنید که هر لحظه در جلسه پایانی خواستگاری ممکن است یکی از بزرگ ترهای فامیلتان این موضوع را به خانواده پسر بگوید. همچنین این نکته را هم بدانید که بیان این موضوع از طرف شما در جلسههای اولیه خواستگاری نشانهای از صداقت است. همچنین در صورت پنهان کردن این موضوع، پسر مورد علاقهتان هم مجبور است با نقش بازی کردن پشت ترسهای خود پنهان شود؛ بنابراین با بیان حقیقت به نوعی علاقه خودتان را به خواستگارتان هم ثابت کردهاید.
خواستگارتان را محک بزنید
از بیان حقیقت ترسی نداشته باشید چراکه با گفتن این مسئله، عشق و علاقه خواستگارتان به شما محک جدی خواهد خورد. اگر او در انتخاب شما آگاهانه عمل کرده باشد، با اعتماد به نفس بالا و داشتن استقلال کافی میتواند خانوادهاش را برای ازدواج با شما راضی کند. همچنین شما میتوانید رفتارهای او را از لحاظ منطقی یا احساسی بودن محض در آن شرایط در برابر خانوادهاش بررسی کنید و از توانایی او برای حل مشکلات با اندیشه صحیح آگاهی یابید تا با اطمینان بیشتری وارد زندگی مشترک با او شوید.
خودتان را نجات دهید
همچنین شما با بیان حقیقت، خودتان را از داشتن نقطه ضعف در مقابل همسر آیندهتان در زندگی مشترک نجات خواهید داد. بنابراین، با توجه به ویژگیهای مثبتی که در خودتان میبینید، با توکل بر خداوند و گفتن حقیقت ضمن شفاف سازی و جلب اعتماد خانواده طرف مقابل، پایداری زندگی خود و همسر آیندهتان را تضمین کنید. (دکتر هادی صدری، کارشناس و مشاور خانواده/خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
242
پاسخ مشاور: یعنی از ۱۵ سالگی وارد یک رابطه عاطفی شدهاید که علاوه بر ویژگیهای سنی نظیر هیجانخواهی، جستوجوگری و تمایل به ارتباط با جنس مخالف و... از بلوغ عقلانی و عاطفی خوبی نیز برخوردار نبودهاید. تمامی این شرایط، اوضاع را به سمتی سوق داده است که علاوه بر سردرگمی و ناراحتی از سرمایه گذاری عاطفی چند ساله در یک ارتباط، بار فشار ناشی از صمیمیت و رهایی از آن نیز مطرح است.
به رابطه خود خاتمه دهید
میتوان گفت در ارتباطهایی از این قبیل که یکی از طرفین تصمیم قاطعی به جدی شدن رابطه ندارد، نتیجهای که دلخواه طرف دیگر است به دست نخواهد آمد و قصد رسمی شدن ارتباط در آینده هم احتمال داده نمیشود، لذا مراقب باشید که با افزودن بر مدت ارتباط و ریشهدارتر شدن علایقتان، پایان دادن آن را سختتر و پرهزینهتر نکنید. بهتر است این رابطه را هرچه سریعتر پایان دهید.
به استقلال شخصی وی توجه کنید
تاکنون درباره شرایط و آمادگیهای لازم پیش از ازدواج مطالب زیادی ارائه شده است اما درباره شرایط خاص شما میتوان در رابطه با «استقلال شخصی فرد» صحبتی به میان آورد. به طور کلی داشتن استقلال برای مرد در شرایط ازدواج یکی از معیارهای اصلی و اساسی محسوب میشود. با توجه به اینکه وی به شما گفته است: «خانوادهام اجازه نمیدهند» این امر نداشتن استقلال او را در تصمیمگیری، در مسائل اقتصادی و... آشکار میکند و بیانگر آمادگی نداشتن وی برای اقدام به ازدواج است.
علاوه بر این معمولا در چنین مواردی که فرد مخالفت خانواده را مطرح میکند، دلایل بیان نشده و مهمتری نیز وجود دارد.
این کارها را انجام دهید
برای اینکه بتوانید با شرایط جدید وفق پیدا کنید و از قید این وابستگی رها شوید، بهتر است زمینههای رشد شخصی خود را شناسایی و برای رسیدن به آن تمرکز کنید:
*دوستان خوب همجنس پیدا کنید، ارتباط خود را با دوستانتان وسعت بخشید و لذت همراهی با آنها را تجربه کنید.
*بخش قابل توجهی از لذتها و نیازهای عاطفی ما در خانواده تامین میشود، بنابراین ارتباط خود را با اعضای خانواده نزدیکتر کنید.
*برای آینده خود برنامه ریزی کنید، شرایط موجود را بسنجید و بر اساس آن اهدافتان را مشخص کنید. زمانی را برای آغاز تعیین کنید و دست به کار شوید.
*خود و علایقتان را بیشتر بشناسید. با این شناخت خواهید توانست بخشی از لذت زندگی را این گونه تجربه کنید.
*مهمتر از همه، در صورتی که تمایل به ادامه تحصیل دارید، بهتر است فرصتهای خود را از دست ندهید. برای مطالعه و کسب آمادگی شرکت در کنکور برنامه ریزی کنید و موفقیتهای پایدار را برای خود رقم بزنید. (سیمین قربانی. کارشناس ارشد مشاوره /خراسان)
145