جام جم سرا: از حدود سه ماه پیش خبری دهان به دهان در میان اهالی رسانهای میچرخید؛ خبر مربوط بود به پرسروصداترین ازدواج سال ۹۲، دو تن از مجریان مطرح کشور: «فرزاد حسنی» و «آزاده نامداری» که ازدواجشان را رسماً و با حضور در کنسرت یکی از خوانندگان کشور اعلام کردند.
خبر طلاق نامداری و حسنی را مدتها بود شنیده بودیم، ولی به جهت رعایت حریم شخصی این دو هنرمند، خبر آن را منعکس نکردیم تا حریم شخصی آنها را فدای یک خبر پرکلیک نکرده باشیم. تا امروز که آزاده نامداری در گفتگوی خود با روزنامه صبا برای نخستین بار در یک تریبون رسمی این خبر را اعلام کرد.
به گزارش جام جم سرا، او در گفتگو با روزنامه صبا گفت: آزاده نامداری قطعاً زندگیش آبستن اتفاقاتی بوده و هر جوری هم که مدیریت کرده نتواسته جلوی رخداد بیرونی آن را بگیرد. اما من اصلا سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش کس دیگری بوده است. من میخواهم بگویم که این اتفاق میتواند در زندگی هر کسی بیافتد...
مشروح این گفتوگوی صبا با او و جزئیات بیشتر در این باره را، میتوانید از بخش مطالب مرتبط، یا سادهتر از آن، کلیک روی لینک آن مصاحبه (آزاده نامداری از طلاقش میگوید: کاش خودم را زندگی میکردم) بخوانید.
خبر طلاق آزاده نامداری و فرزاد حسنی پیش از این در محافل غیر رسمی نقل شده بود. (سلامانه)
جام جم سرا: این گفتگو برای من که روبهروی دوستی نشستهام که تقریباً یک سال و اندی مصاحبه نکرده و در این مدت فراز و نشیبهای زیادی را گذرانده، گفتگوی خیلی سختی بود. واهمه هر دوی ما هم از این بود که مبادا به گفت و شنودی سطحی و صرفاً حاشیهای برسیم، اما این اتفاق خوشبختانه نیفتاد. از همان ابتدای بحث رفتیم به سمت و سویی که نامداری تا به الان دربارهاش حرف نزده بود. از عشق و رابطه شروع کردیم و رسیدیم به تلویزیون و مردم و دانشگاه و البته مهمترین سؤالهای مردم از زندگی شخصی این هنرمند. به همین خاطر خواندن این گفتگو را به شما توصیه میکنیم. این شما و این آزاده نامداری و حال و هوایش در قلب تابستان ۹۳.
*تو تقریباً یک سال و اندی ست که مصاحبه نکردی و امروز ما باهم اینجا نشستیم تا تمام این یک سال و اندی را با تمام خوب و بدهایش تحلیل کنیم و دربارهاش حرف بزنیم. الان و در مرداد ۹۳ حال آزاده نامداری چطور است؟ به تعبیری حالت چه مزهایست؟
عشق شکست ندارد. مثل آب تصفیه نشده یک سری ناخالصیهایی باعث میشود رابطهات به سرانجام نرسد. دو تا آدم با هم هماهنگ نبودند و به هردلیلی نشده که با هم بمانند. این اسمش شکست نیست |
خیلی ملس... یک چیزی بین خوبی و بدی. یک کسی چند روز پیش به من گفت آزاده تو چقدر بزرگتر شدی. راست میکفت من پاییز امسال سی ساله میشوم اما احساس میکنم درحال حاضر خیلی بیشتر از سی سالهها میفهمم. این نمیتواند خوب یا بد باشد اما یک کودکانگی وجود دارد که آدم دوست ندارد آن را هیچ وقت از دست بدهد اما من در حال حاضر حس میکنم آنها را از دست دادم. الان دارم فکر میکنم چی دوباره میتواند من را خیلی خوشحال و هیجانزده کند. و پاسخ این سوال را با تامل به دست میآورم. اما راجع به طعمم باید بگویم الان طعم من طعم یک آدم سی ساله نیست، طعم شصت سالگی را از خودم حس میکنم. تشخیصم الان از آدمها خیلی بیشتر از سی سالههاست. در کل حالم خوب است و به دوستانم از همین جا میگویم اصلاً نگران من نباشید، حالم خوب است!
*این حرفها به معنای این است که دیگر تمام عزمت را جزم کردی که در هیچ زمینهای اشتباه نکنی؟ چون آن کودکانگی همراه آدم است که من را مجاب میکند اشتباه کنم و تو میگویی آن را از دست دادی.
نه؛ من دارای کاراکتری هستم که اشتباه کردم و اشتباه زیاد میکنم و متاسفانه فعل خواهم کرد را هم میتوان به آن اضافه کرد. چون اشتباه کردن را جزو حقوقم میدانم. من اشتباه میکنم و میگویم دوست داشتم که این کار را انجام بدهم، میخواستم ببینم چه جوری است! در علم روانشناسی به این جور آدمها میگویند فلانی آدم «های ریسک»ی است و من هم جزو همین دسته هستم. دویدن، نشستن، شکست خوردن و دوباره پاشدن جزئی از زندگی من است.
*وقتهایی در زندگی هست که آدم حس میکند به یک سکوت عاطفی رسیده و دوست ندارد دیگر کسی را دوست داشته باشد. شده که خالی از عشق بشوی؟
سکوت عاطفی یک بخشی از زندگی هرکسی است اما زندگی بدون عشق امیدوارم برای هیچ کسی پیش نیاید. این عشق میتواند مادرت باشد و برای تو دلیل زندگی همان مادر باشد پس لزوماً درباره عشق جنسی حرف نمیزنم. کسانی را دیدم که میگویند عاشق کارشان یا عاشق کتابهایشان و... هستند. من فکر میکنم انسان یک فطرت عشق طلبی دارد که نباید از آن فرار کند.
*یعنی تو معتقدی که شکست عشقی آدم را از عشق متنفر نمیکند؟
نه من این طوری نیستم. البته من به این کلمه که تو میگویی اصلاً معتقد نیستم. عشق شکست ندارد. مثل آب تصفیه نشده یک سری ناخالصیهایی باعث میشود رابطهات به سرانجام نرسد. دو تا آدم با هم هماهنگ نبودند و به هردلیلی نشده که با هم بمانند. این اسمش شکست نیست. اگر عاشق کسی باشی هیچ وقت نمیتوانی پروندهاش را ببندی.
*این نگاه منطقی توست به عشق. اما در تعریف رایج شیدایی در عشق وجود دارد که با منطق همخوان نیست.
من میگویم که دوست داشتن هیچ وقت با شکست مواجه نمیشود چون دوست داشتن یک مسئله شخصی است. من تو را دوست دارم، به تو چه؟ پس وقتی به تو ربطی ندارد من آن را میتوانم چندین دهه با خودم حمل کنم و به بلوغ برسم.
*پس این تمام اندیشههای عاطفی تو در مرداد ۹۳ است و همان طور که میگویی حالت خوب است، خوب است؟
تقوا داشتن به معنای کنترل بر نفس خیلی سخت است. من اگر میز داشتم و از قدرتم سوءاستفاده نکردم، اگر زیبا بودی و از زیباییات سوءاستفاده نمیکردی درست است، آن یکی اگر زور فیزیکی داشت و استفاده نمیکرد و... درست است اما بیشتر آدمهای دوروبرمان این تقوا را ندارند |
آزاده نامداری که الان روبروی تو نشسته قطعاً زندگیاش آبستن یک اتفاق بوده و هرجوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد. اما من اصلاً سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش کس دیگری بوده. من میخواهم بگویم که این اتفاق میتواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها میتوانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است. ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده بپذیریم. من مسئولیتش را به عهده میگیرم و میگویم اصلاً رخداد هولناکی نیست، من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگتر شدم و بیشتر میدانم و بیشتر میفهمم. اما اینکه پس دیگر عشق معنا ندارد و... نه اصلاً این طور فکر نمیکنم. من همانم ولی کمی سختی کشیدم و حالا به نظرم خیلی خوب هستم. خودم را هم خیلی دوست دارم.
*معمولاً آدمها در میان اتفاقات زندگیشان دنبال مقصر میگردند. تو چقدر خودت را مقصر اشتباهاتت میدانی؟
من اصلاً قابل سرزنش نیستم. به دلایل شخصی اصلاً خودم را سرزنش نمیکنم و اتفاقاً حس میکنم خیلی هم باشهامت هستم. هر وقت احساس کنم کاری درست است آن را انجام میدهم و اگر احساس کنم غلط است دیگر انجام نمیدهم.
*پشیمان نیستی از تصمیماتی که گرفتی؟
من اگر به سال ۸۲ برمی گشتم مسیر زندگیام را عوض میکردم. انتخاب دانشگاهم را عوض میکردم. هرگز وارد تلویزیون نمیشدم و یک زندگی دیگر را تجربه میکردم. اگر بخواهم خیلی دردناک فکر کنم این جوری به زندگیام نگاه میکنم که کاش خدایا به من یک دهه فرصت میدادی تا دوباره بعضی از تصمیمات را بگیرم. مثلاً مدیریت صنعتی دیگر نمیخواندم و میرفتم روانشناسی بالینی میخواندم. هرچند که من این اشتباه را تصحیح کردم و در دوره ارشد دارم بالینی میخوانم اما میتوانستم از این فرصت بهتر استفاده کنم. اگر زمان به عقب برمی گشت من هرگز نمیرفتم دانشکده صداوسیما تست بدهم و مجری تلویزیون بشوم. اما این به آن معنا نیست که اشتباه کردم، این شیوهای بود که من آن زمان حس میکردم درست است، بنابراین انجام دادم.
*به جای خیلی خوبی رسیدیم. بگذار بعضی از این تصمیمات را مرور کنیم. چرا روانشناسی را دوست داری؟
من در دوره لیسانس احساس کردم که اینجا جایم نیست. من رشتهام ریاضی بود و میخواستم درسی بخوانم که به رشتهام نزدیک باشد. به سرعت حس کردم اینجا اقناع نمیشوم و این شغل، شغل من نخواهد بود. من در کنار روانشناسی بالینی، عرفان و ادیان را هم خیلی دوست داشتم، همین طور زبانشناسی و ادبیات فارسی. اما روانشناسی بیشتر به من چشمک زد. شاید برای اینکه دوستان روانشناس زیاد دارم و از طرفی حس میکنم نگاه یک روانشناس به آدمها و اجتماعش با نگاه دیگران متفاوت است و اصلاً سطحی نیست و به فکر و ناخودآگاه آدمها توجه میکند. من در روانشناسی دارم خانواده درمانی میخوانم و فهمیدم که توی نوعی اصلاً گناهی نداری، همه چیز از خانه و خانواده تو نشات میگیرد و من اگر بخواهم تو را تحلیل کنم باید بیایم خانهات. این درحالی است که ما خیلی فردی به همه چیز نگاه میکنیم.
میپرسند راست است که فلانی از آن یکی جدا شده و طلاق گرفتند؟ به نظرم این حق مردم است که درباره ستارههایشان این سوال را بپرسند و جزو حقوق مردم است. من حق ندارم در این جور موضوعات بگویم این به خودم مربوط است! اما چیزی که از آن مینالم این است که مردم ما را قضاوت میکنند و این خیلی دردناک است |
*چرا تلویزیون را در صورت برگشت به یک دهه قبل انتخاب نمیکردی؟
برای اینکه آمدم میان آدمهایی که جنسمان باهم فرق میکرد. روی آنتن بودن به تو خیلی چیزها میدهد، قدرت، زیبایی، ثروت و... این برای آدمها جالب است اما زیادش دردسر درست میکند. من میگویم تقوا داشتن به معنای کنترل بر نفس خیلی سخت است. من اگر میز داشتم و از قدرتم سوءاستفاده نکردم، اگر زیبا بودی و از زیباییات سوءاستفاده نمیکردی درست است، آن یکی اگر زور فیزیکی داشت و استفاده نمیکرد، فلانی اگر صدایش بلند بود و فریاد نمیزد و... درست است اما بیشتر آدمهای دوروبرمان این تقوا را ندارند و از آن چیزی که خدا داده استفادههای غلط زیادی میکنند. من فکر میکنم روی آنتن تلویزیون این قدرت ناخودآگاه به تو تزریق میشود. این را هم اضافه کنم که من درباره همه مجریها صحبت نمیکنم، من درباره آن ۴-۵ مجری صحبت میکنم که قدرتمندند و از تلویزیون این قدرت را گرفتند. وقتی این قدرت را پیدا میکنی زندگی کردن برایت سخت میشود. من بیست سالم بوده که آمدم تلویزیون و داشتم برنامه «تازهها» را اجرا میکردم. در آن زمان دیگر خودم نبودم چون مورد توجه و زیر نگاههای مردم بودم. آن کودکی و سرزندگی و... را در تلویزیون از دست دادم و از دست رفت. من بیست تا بیست و پنج سالگی را از سربالایی جام جم بالا رفتم و مورد توجه بودم. یک تصوری از من ساخته شد که میخواستند من را با آن مچ کنند. آن وقت یکهو میفهمی که من آنقدر که روی آنتن تند حرف میزنم در زندگی عادیام این طور نیستم، میگویی من فکر میکردم تو خیلی بچه پررویی و فکر میکردم از عهده خودت برمیایی و من میگویم نه من روی آنتن این طوریام! در زندگی معاشرتی واقعیام این طور نیستم. اینها را گفتم تا به این نتیجه برسیم که اگر میگویم کاش به تلویزیون نمیرفتم برای این است که کاش این فرصت را داشتم خودم را زندگی میکردم. من همیشه به این فکر کردم که بقیه چه فکری میکنند و این فاصلهای از خودم تا من برایم به وجود آورد. اگرچه که به تلویزیون آمدن حسنهایی هم برایم داشته. اینکه انرژی زیادی از مردم میگیرم، کارم زودتر راه میافتد و... اما خزیدن یک گوشه بیشتر با روحیهام جور است تا در مظان نگاه دیگران بودن.
*پس شاید باید به این نتیجه برسیم که مردم درباره تو اشتباه فکر میکنند و در واقع چیزی را میبینند که تو نیستی و نقاب داری؟
نه نقاب کلمه بدی است و قبول ندارم. داستان سر این است که وقتی با من معاشرت کنید متوجه میشوید من آدم آرامتری هستم. آن آزاده نامداری که در تلویزیون دیدید هم منم، اما آن فقط بخشی از من است، من بخشهای دیگر هم دارم. مثلاً من از کل تلویزیون کسی که واقعاً جزو علاقهمندیهای کاری من است عادل فردوسیپور است. چون معتقدم خودش است و هرکاری میکند رئال است. من هم دوست دارم رئال باشم اگر غیر از این بود میرفتم بازیگر میشدم. ولی تمام حرف من این است که آن چیزی که از من در ویترین تلویزیون دیدید فقط بخشی از من است اما شما همه بخشهای من را نادیده گرفتید و دارید با ۲۰درصد من زندگی میکنید! من میتوانم مجسمه سازی کنم، من نویسندهام، من میتوانم عکسهای خوبی بگیرم، من بچه پررو هستم اما آشپزیام حرف ندارد اما شما اینها را نمیبینید.
*این ندیدنها در میان مدیران برای سپردن برنامه به تو هم پیش آمده؟ اینکه محدودت کنند فقط به اجرای یک نوع برنامه روتین؟
آره. من عقاید دینی خیلی محکمی برای خودم دارم و میتوانستم یک برنامه مذهبی اجرا کنم. مردم باورشان نمیشود که من از پس این بربیایم. پس قبول کن که همه شما من را روی ۲۰ درصد بستید و این نقاب نیست. ما مثل یک منشور هزاران بعد داریم و گاهی جوری میمیریم که دهها تجربه را تجربه نکردیم.
*من فکر میکنم موفقیت تو در بخشی باعث شده که آن ۸۰ درصد باقی دیده نشود. بگذریم. برسیم به مردم. معمولاً درباره چهرهها کنجکاوی درباره کار و زندگیشان وجود دارد اما من میخواهم بدانم تا چه حد این را مجاز میدانی؟ چرا اغلب آدمهای معروف این انتظار را دارند که مردم در اتفاقات خوب آنها کنارشان باشند و به آنها تبریک بگویند اما برای اتفاقات بدشان هیچ توضیحی به مخاطبشان ندهند و حتی حاضر نشوند با ما درباره آن مسئله مصاحبه کنند.
مردم به من لطف دارند. در طول این سالها یادم نمیآید کسی ریاکشن منفی به من داده باشد و حالم را بد کرده باشد. تنها چیزی که حال من را بد کرد قضاوت کردن است |
من تصورم این است که اگر به رسانه میآیی و دیده شدی خودت را در معرض دید دیگران قرار دادی بنابراین باید انتظار داشته باشیم هراتفاقی با ریشتر بالا و پایین برایمان اتفاق بیفتد. مثلاً مردم میگویند که چرا فلان برنامه که همیشه با فلان مجری موفق بود کس دیگری اجرای آن را برعهده گرفته، یا میپرسند راست است که فلانی از آن یکی جدا شده و طلاق گرفتند؟ به نظرم این حق مردم است که درباره ستارههایشان این سوال را بپرسند و جزو حقوق مردم است. من حق ندارم در این جور موضوعات بگویم این به خودم مربوط است! اما چیزی که ما از آن مینالیم این است مردم ما را قضاوت میکنند و این خیلی دردناک است. در کشورهای خارجی این اتفاق دردناک نیست چون زندگی اغلب آدمهای معروف روی دایره است اما در ایران یک حجب و حیایی وجود دارد و برایمان این قضاوتها قابل درک نیست و اساساً گناه بزرگی هم هست. پس مردم من و همکارانم را تحلیل نکنید و به ما انگ نچسبانید، ما ناراحت میشویم.
*سروصداهایی از سال گذشته تا الان از زندگی شخصی تو خوب یا بد بلند شده، خیلی دوست دارم بدانم مواجهه تو با مردم در کوچه و خیابان به چه صورت است. شده که سوالی بپرسند یا حرفی بزنند که ناراحتت کنند؟
مردم در برابر من این برخورد را نداشتند. من ۷سال اجرا کردم و ۳سال اجرا نکردم و نکات زیادی در زندگی من بود که میشد دربارهاش حرف زد اما مردم این کار را حداقل در قبال من نکردند و وقتی به من میرسند به من لطف دارند. واقعاً در طول این سالها باور کن یادم نمیآید کسی ریاکشن منفی به من داده باشد و حالم را بد کرده باشد. تنها چیزی که حال من را بد کرد قضاوت کردن است. اصل دینیاش هم این است که ظن و گمان بد درباره کسی گناه محسوب میشود.
*در فضای مجازی هم این فشار روی تو احساس میشد، آنجا چطور با شرایط کنار آمدی؟
راستش را میگویم. هرکسی از من سوال کند، تیتر راست آن اتفاق را میگویم اما جزییات زندگیام به خودم مربوط است. این را هم بگویم که رابطه من با فضای مجازی بسیار کم است و اصلاً آدم کامنت بخوانی نیستم!
*این خیلی خوب است که خودت را مسئول پاسخ گفتن به مردم میدانی. اما خیلیها شبیه تو نیستند و روی اتفاقات درپوش میگذارند. مثلاً فلان برنامه را از او گرفتند و به رقیبش دادند، اصلاً درباره این اتفاق هیچ توضیحی نمیدهد و ترجیح میدهد تلفنش را خاموش کند.
تو الان نگاه کاری کردی پس بگذار من این را به حرفت اضافه کنم. من معتقدم در کار هیچ چیزی برای هیچ کسی نیست. مثلاً ماه محرمهای هرسال به من برنامه بدهند، اما یک سالی یکباره برنامه من را بدهند به آقای کاظم احمدزاده. آن وقت من نباید به رسانهها بگویم که من برای آن برنامه جواب نمیدادم و آقای احمدزاده جواب میدهد چون این خودزنی است. بنابراین سکوت میکنم و میگویم خب هیچ چیزی برای هیچ کسی نیست و آن برنامه هم مالکیتش با من نبود که ناراحت شوم.
*بگذار من هم این را به حرفت اضافه کنم که برخلاف تو فکر میکنم برخی برنامهها با نفس مجری و تهیه کنندهاش است که جان میگیرد. مثل «ماه عسل» ۹۱ که آن را از صاحبش که احسان علیخانی باشد گرفتند و به مجری دیگری دادند. این اتفاق هیچ وقت قابل اغماض نیست، چون صاحب طرح، ایده و نوع اجرای آن برنامه احسان علیخانی بود و نباید دوباره این اتفاق تکرار شود.
خب اگر زمان به عقب برمی گشت من به احسان علیخانی در آن برهه میگویم اصلاً ناراحت نباش، چون آن برنامه برای تو نیست و برای شبکه است. پس از خدا بخواه که یک اتفاق بهتر در مسیرت قرار بدهد، کما اینکه این اتفاق افتاد. هم به لحاظ دینی و هم روانشناسی این آرامت میکند. البته من خودم هیچ وقت این تجربه را نداشتم که برنامه با من برود روی آنتن و با مجری دیگری تمام شود.
*فرضا اگر برنامه «خانومی که شما باشی» را بدهند به مجری دیگری اجرا کند تو همین قدر خونسرد دربارهاش حرف میزنی؟
نه من قطعاً آن مجری را میکشم! (میخندد) البته این را به شوخی گفتم.
*پس حرفت نقض شد. دیدی که چقدر اتفاق غیرقابل تحملی است؟!
آره باید اعتراف کنم که تو راست میگویی و جنبه جدیدی از من را کشف کردی. من دست به نصیحت کردنم خوب است و خودم را هیچ وقت نتوانستم در این میزانسن بگذارم.
*باید حق کپی رایت درباره طراح، مجری و تهیه کننده یک برنامه حفظ شود که متاسفانه در تلویزیون ما مرسوم نیست.
حرفت کاملاً درست است. (میخندد)
*بگذار کمی درباره حاشیههایی که دربارهات وجود داشت شفاف سازی کنیم. این حاشیه را تایید میکنی که در برههای که نبودی ممنوع التصویر بودی؟
نه واقعا. نبودم برای اینکه فکر کردم بروم یک کار شیکتر کنم و مستند بسازم. من تا سال ۹۰ اجرای برنامه زنده داشتم و ۹۰ تا ۹۳ این تجربه مستندسازی در «خانومی که شما باشی» را داشتم و خیلی هم بهم چسبید. دلم میخواست فاز دیگری را تجربه کنم.
*اجرای تو در برنامه سال تحویل به همراه فرزاد حسنی صرفاً سفارشی و اجباری بود؟
من قبل از اینکه همسر کسی باشم مجری تلویزیون هستم. کارم را دوست دارم و دوست دارم که تجربیات خوبم را تکرار کنم. من سه سال مجری سال تحویل بودم، سال اول با جعفر خسروی، سال دوم با احسان علیخانی و سال سوم با فرزاد حسنی. حالا ممکن است حالت خوب باشد و برنامه خوب شود، ممکن هم هست که حالت بد باشد و برنامه بد بشود.
*پس یعنی اجباری برای این کار وجود نداشته؟
هیچ وقت. نه این کار که سر هیچ کاری به من اجبار نشد که برو این برنامه را اجرا کن.
*از حاشیهها بگذریم، الان داری چه کار میکنی؟
یک کارهایی میخواهم انجام بدهم. خانومی که شما باشی را اواخر شهریور و مهر روی آنتن ببرم با همان غالب مستند. یک برنامه هم در پاییز احتمالاً اجرا میکنم. اما اینکه بخواهم دقیق دربارهاش حرف بزنم امکان پذیر نیست.
*دلت برای برنامه روتین در تلویزیون تنگ نشده؟
احساس تعلق من به تلویزیون خیلی شدید است و حتی مثلاً به شبکه دو به شکل دردناکی وابسته هستم. (میخندد) روی تلویزیون متعصب هستم و نمیتوانم آن را رها کنم. اما سه سال است که روتین کار نکردم و حالا احساس میکنم که دلم میخواهد با یک برنامه روتین برگردم. بیشتر از سه شب در هفته هم نمیتوانم اجرا کنم چون مشغلههای زیادی در زندگیام دارم.
*باز هم پیشنهاد برای بازی در سینما داشتی؟
آره اما فعلاً به آن فکر نمیکنم. پیشنهاد هیجان انگیزی فعلاً ندارم. به نظرم خیلی سخت است که یک مجری را بازیگر کرد و نمیتوانم در این برهه شهامتش را داشته باشم.
*به عنوان آخرین سوال دوست دارم بپرسم مهمترین نتیجهای که این روزها گرفتی و میخواهی رعایتش کنی چیست؟
اینکه به همه اعتماد نکنم. (دنیا خمامی/صبا)
جام جم سرا: بر اساس آنچه ریتم زندگی منتشر کرده، شنبه گذشته خبرنگار این رسانه در دادگاه خانواده مجتمع قضایی ونک باخبر شده که نامداری، با به اجرا گذاشتن مهریهاش، مُهر توقیف اموال را بر خانه و کارت بانکی همسر سابقش نیز زده است. این حکم در شعبه ۲۶۳ دادگاه خانواده مجتمع قضایی خانواده صادر شده است.
گویا تعداد سکههای مهریه وی ۱۱۴ سکه بوده است که ۱۰ سکه را بخشیده و ۱۰۴ سکه دیگر را مطالبه کرده است و طبق حکم دادگاه، منزل مسکونی و کارت بانکی همسر سابقش نیز توقیف شده است.
طبق اطلاعات نشر یافته که جام جم سرا به صورت مستقل نمیتواند آن را تایید یا رد کند و تنها به قصد اطلاع رسانی آن را نشر میدهد، گویا نامداری و وکیلش بشدت اصرار دارند که حسنی مهریه را بدون کم و کاست و به صورت یکجا به حسابشان واریز کند و دادگاه این رقم را قسط بندی نکند. از سوی دیگر، بر طبق همین مطلب، حسنی نیز در حال جمع کردن وسایل خانهاش است تا با پرداخت بدهی به طلبکارش (مجری زن)، اجاره نشینی را تجربه کند!
به گزارش جام جم سرا و به نقل از تی وی پلاس که گویا در این باره با فرزاد حسنی مکالمه ای تلفنی برقرار کرده، این مجری مرد که تاکنون در این زمینه سکوت اختیار کرده یا به طور غیر مستقیم اشاراتی به لزوم آبروداری و عدم دخالت در مسائل خصوصی زندگی دیگران بر زبان آورده در برابر نشر خبر مذکور گفته است: «هیس! آبرودارها فریاد نمیزنند. خداوند آدمهای صبور را دوست دارد. این روزها مردمان زیادی از کشورم (مرد و زن) با صبر و توکل در حال سر کردن مشکلاتشان هستند. من همیشه به صراحت و رک گویی معروف بودهام، حال میخواهم به صبوری معروف شوم. این روزها حال خوشی دارم چراکه خودم را به خدا نزدیک میدانم، خدا نیز فرموده است: من صابران را دوست دارم.»
یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت 12:17
آزاده نامداری، مجری تلویزیون، تصویری از دوران کودکی خود را در شبکه اجتماعی اینستاگرام منتشر کرده است که زیر آن تصویر نوشته: «بیست و نه سال پیش... سلام... من آزاده نامداری هستم...». تصویر دوران کودکی او را در ادامه ببینید.
جام جم سرا به نقل از توریسم آنلاین: او درگفتوگو با مجله آهنگ زندگی ناگفتههایی را بیان کرده که به نوعی علت طلاق و جداییاش را بیان میکند. در ادامه خلاصهای از حرفهای آزاده نامداری را میخوانید:
*من ازدواج کرده بودم که زندگی کنم. با یک مهریه اندک پای سفره عقد رفتم. هیچ دختری ازدواج نمیکند که جدا شود. برای همین اصلا قرار نبود اینجوری شود. من وارد یک زندگی شدم که همهاش جنگ بود و یک عالم حاشیه و مشکلات. ببینید دو تا آدم تفاوت ساختاری دارند. اصلا یکی در یک دنیای دیگر زندگی میکند و دیگری در دنیای دیگری.
تفاوت دو دنیا بود. خوب ما باید این تفاوتها را زودتر از این متوجه میشدیم، اما به هر حال اینجوری شد. بعد هم گفتم حالا که قرار است این زندگی را تمام کنیم، خیلی طبیعی، فرهنگی، آرام و بیحاشیه این کار را خواهیم کرد. اما عدهای که شاید لیدرشان را هم بشناسم، اجازه ندادند و آن جنگ را شروع کردند. خیلی راحت بگویم من جنگیدن به روش آنها را در شان خود نمیدانم. اصلا اعتراض من به همین روشها باعث چنین اتفاقی در زندگیام شد، پس من باید به روش خودم بجنگم. جنگیدن من این است که زندگی خودم را بکنم و آرام باشم. برای همین این روزها یک شغل جدید دارم، به کلینیک میروم و بیمار میبینم و این خیلی اتفاق خوبی است. لذتهایی دارد که تا حالا تجربهاش نکرده بودم.
*من با بعضی چیزها کنار نمیآیم. نمیتوانم تحملشان کنم. هستند هنرمندان یا چهرههایی که از هم جدا شدهاند، اما این موضوع را اعلام نمیکنند. حالا یا به دلیل فرار از حاشیهها یا تبعات اجتماعی و خانوادگی یا هر چی. یک اسمی هم برایش گذاشتهاند؛ ازدواج سفید! من نخواستم به این شیوه تن بدهم. این کارها از دست من بر نمیآید. من آزاده نامداری هستم و این جوری بزرگ نشدهام. بعضیها سرزنشم میکنند که اگر این کار را نمیکردی و حرفی نمیزدی حالا این قدر عذاب نمیکشیدی، اما من راستش را گفتم، من دروغ را دوست ندارم. چون فکر میکنم آن شیوه اخلاقی نیست.
*بگذارید من زندگیام را بکنم، این جنگ را تمام کنید لطفا. چرا یک دفعه من را از همه قانون طبیعیام محروم میکنید. باور کنید من کاری به کار شما ندارم. من اصلا جنگیدن به شیوه شما را بلد نیستم و تازه بلد هم که باشم از این شیوه متنفرم. این همه دشمنی را بس کنید و جور دیگری وانمود نکنید.
*عدهای میخواهند از من تصویر زنی روشفکرنما را بسازند که مثلا طلاق گرفته برای اینکه خاص باشد و سوژه مطبوعات باشد. اصلا چنین چیزی نیست یک سیلی که آمد من را برد. توی این زندگی از جایی احساس کردم که خوب نمیشود، وقتی که نمیشود، قطع ارتباط کردم. این قطع ارتباط کردن بعد از وقتی که کارد به استخوان میرسد، هولناک نیست.
آزاده نامداری چندی پیش در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «علیرغم این گلهای قشنگ میخوام حرفهای تلخی بزنم. حرفهایی که میدونم خودم وخانوادمو بیش ازهرکسی رنج میده. اما افسوس که من ابدا اهل لاپوشونی نیستم.. حیلی اینروزا تحت فشارم، واذیت شدم. دلگیر نشید حتی ازکامنتایگاه بهگاه شما، من ادعای شجاعت نمیکنم اما دیگه صبرم سراومده، بعد انتشار بیموقع عکسهای بیهوده که مربوط به دوسال پیش بود، یا شنیدن حرفهای نامربوط درباره خودم از زبان کسی که خودش بهتر از هرکسی میدونه چقدددر دروغ میگه وبرای رسیدن به هدفش حاضره هرحرفی بزنه حتی تهمت، بیآبرویی،، وسناریوهایی بنویسه که فقط خداو من و خودش میدونیم و چقددر کثیف ودروغه… پست بعدی من حال خودمو بهم میزنه، یکی دوبار بیشتر نگاش نکردم. اما من این عکسو منتشر میکنم تا هرکی دلش میخواد قضاوت کنه که آیا من که عاشق زندگی، بچه، آینده، بودم و پر از شوق زندگی، میتونستم ادامه بدم؟»
او پس از این تصویری از خود منتشر کرد که آثار ضرب و شتم را به ذهن بیینده متبادر میکرد.
نامداری در یادداشتی بر آن عکس همچنین نوشت: «متاسفم که مجبورم این عکس خصوصی رومنتشر کنم.. اما دیگه باید،،، باید…این عکس مستنده. وبسیاری ازمدیران محترم تلویزیون خودمو وحالمو رویت کردن… امروزبه لطف دروغگویی ایشون مستند من پخش نشد،، وهزار اتفاق تلخ دیگه…من الان سرپام، خوبم. زندگی میکنم، درس میدم،، کارمیکنم ودوباره زنده شدم.. به لطف پدرم من حق طلاق داشتم وگرنه شاید الان زنده نبودم.. این عکس تلخه ولی واقعیه، برای هوادارایی میگم که ازایشون بت ساختن، بتی که به هییییچ مسلکی پابند نیس، دیگه کسی تو کامنتای من حق نداره اسمی ازایشون بیاره. آقای حسنی،، میدونم دهنت بازمیشه به هر تهمتی. اما من واگذارت میکنم بخدا.. وخوشحالم که دیگه نمیبینمت. فقط بدون چهل تا فایل صوتی دست من داری که مدتهاست حتی خودم گوشش ندادم…والسلام.»
به گزارش جام جم سرا، هر چند او کمی بعد با اشاره به لزوم توجه به همدلی و نیز احترام به مخاطبان و طرفدارانش این تصویر را از صفحه شخصی خود حذف کرد اما اکنون فرزاد حسنی در مصاحبهای با «پارسینه»، به این ماجرا واکنش نشان داده است با تکذیب اخبار منتشر شده در روزهای اخیر، اعلام کرده در یادداشتی که بزودی منتشر میکند به تمام حاشیهها پاسخ خواهد داد.
او افزوده که اتهامات وارد شده را از طریق مراجع قضایی پیگیری میکند.
در این خبر، ذکر شده است: «با توجه به مدارکی که وی در دست دارد و با انتشار آن مسائل شکل پیچیدهای به خود خواهد گرفت او تا این لحظه سکوت کرده بود اما با وجود درخواست پارسینه برای عدم انتشار این یادداشت و ادامه به این سکوت معنادار، حسنی پاسخ داد: بعد از بازگشت مادرم از سفر و درخواست حاج خانم برای دفاع از حیثیتم ناچار به پاسخگویی هستم».
این سایت همچنین متذکر شده است که حسنی «در یادداشت خود به طرح چند سوال پرداخته که میتواند بازگو کننده حقایق تکان دهندهای باشد» اما اشارهای به این حقایق نشده است. (جام جم سرا)
آزاده نامداری، مجری نامآشنای سیما که این روزها در یکی از مجلات حوزه سبک زندگی ستونی ثابت دارد و با عنوان روانشناس و مشاور خانواده به سوالات مخاطبان پاسخ میدهد، در جواب خانمی که به تماشای فیلمهای غیر اخلاقی از سوی همسرش شکایت داشته توصیههایی کرده که در ادامه میخوانید.
مخاطب: سلام خانم نامداری. من ازتون راهنمایی میخواستم. دو ساله ازدواج کردم و از روز اول متوجه شدم شوهرم فیلمهای پورنو میبینه و … میکنه. رابطه ما خیلی کمه؛ به صورتی که هر ۱۰ روز یک بار رابطه جنسی داریم. ازتون ممنون میشم بهم کمک کنید.
آژاده نامداری: این موضوع بسیار دردناکی برای خانمهاست و متأسفانه باید بگویم که شیوع آن در جامعه کم هم نیست. مشکل فیلمهایی از این دست، تصنعی بودن آن و فضای فانتزی حاکم بر آن است که با رنگ و نور بسیار تزئین شده و فرسنگها با زندگی واقعی فاصله دارد و آقایانی که به طور دائم این فیلمها را تماشا میکنند از روابط جنسی واقعی لذت نمیبرند و گاهی هم از آن فرار میکنند. من به این خانم توصیه میکنم درباره این موضوع بدون جنجال و کاملا با آرامش با همسرش صحبت کند.
منبع : جام جم
همین تیتر بالا تا حالا کلی بازدید روانه سایت های زرد و قهوه ایِ وب کرده است.
ممنون از سوگل طهماسبی.
جااان؟؟ چی شده؟؟!
دوستان همین الآن خبر رسید که قیمت مسواک و خمیردندان به شکل عجیبی گران شده است، تا گران تر نشده بخرید و انبار کنید!
دختر: پدرم تو تلویزیون سلفیگره، بعضا هم اجرا میکنه.
گوشه ای از مکالمه معلمِ دختر نیما کرمی با او.
راهنمایی: نفر سوم از سمت چپ در ردیف بالا، محمد نیست!
آزاده نامداری کار خود را با همکاری با شبکه زاگرس آغاز کرد و سپس به تهران آمد و در برنامه خط مستقیم شبکه تهران به اجرا در تلویزیون ادامه داد.
گزارش زیر مربوط به دی ۱۳۹۰ که در آن زمان آزاده نامداری نه ازدواج کرده بود و نه طلاق گرفته بود
نامداری در سال ۱۳۸۴ به عنوان مجری بخش تازهها در برنامه سیمای خانواده شبکه یک شروع به فعالیت کردکه تا ۴ سال ادامه داشت و در بهمن ۱۳۸۸ به اجرای خود در تازهها پایان داد.
برنامه اخیر نامداری (جمع ما) که مدتی است بهطور زنده از شبکه دوی سیما پخش میشود هر از چندی با حاشیه همراه بوده است و مورد رضایت چندان مسئولان قرار نگرفته است.
حتی یکی از مدیران رسانه ملی در واکنش به دعوت از مرد سهزنه در این برنامه، اظهار داشت: نظر شخصی من از جهت آوردن این فرد و بیان این مطالب، منفی است. به همین دلیل در برنامه «صرفاً جهت اطلاع» هم نقد خود را نسبت به آن نشان دادیم که کار خوبی نبود و نقد شد. سازنده آن نیز خودش بعد از پخش متوجه شد. آن برنامه (جمع ما) به نظر من یک برنامه فانتزی بود و خیلی نمیتواند دستاوردی داشته باشد، بعد از اینکه پخش شد تذکر هم داده شد.
هم چنین در برنامه هایی که درباره موضوع طلاق، ازدواج، علم بهتر است یا ثروت و… تهیه شده بود نیز موضوعاتی مطرح شد که صدای انتقاد کارشناسان دینی و علمی را در آورد.
در همین حال برنامه شب گذشته «در جمع ما» نیز همراه با حاشیه هایی بود. در این برنامه که به موضوع طرح تفکیک جنسیتی می پرداخت مجری برنامه که تحصیلات او در رشته مدیریت صنعتی است و فهم درستی از مباحث مربوط به دین و فرهنگ ندارد در قامت یک کارشناس مسائل دینی و فرهنگی وارد شده و با جسارت تمام طرح عفاف و حجاب و پوشش وزارت علوم را که بر اساس مصوبه ۱۲۱ جلسه مورخ ۶/۵/۶۶ شورای عالی انقلاب فرهنگی بر حدود اخلاق اسلامی در برخوردها و معاشرت ها در دانشگاه تاکید کرده را مورد تمسخر قرار داد و حتی اجازه صحبت و دفاع کردن به میهمان برنامه که آقای خواجه سروی (معاونت فرهنگی وزرات علوم) بود را هم نداد.
اگر چه اهمال و تسامح عجیب آقای خواجه سروی در دفاع از این موضوع جای شک و شبهه دارد و باید از وی نیز در مورد این مسامحه کاری بازخواست کرد اما از آن عجیب تر استدلال مجری برنامه بود که می گفت این قانون مربوط به سال ۶۶ است و الان شرایط جامعه تغییر کرده است و به صراحت بیان می کند باید اجازه دهیم تا برخی اعمال و رفتار که در خیابان وجود دارد (روابط نامشروع دختر و پسر) داخل دانشگاه اتفاق بیفتد!!!
مجری این برنامه که تصور می کند با گذاشتن چادری نیم بند بر سر خود، بدون آنکه بخواهد پایبند به فرهنگ حیا و حجاب که به مراتب مهم تر است باشد، خود را دختری چادری معرفی کرده که در محیطی مردانه کار می کند و مشکی هم ندارد.
نظر مجری برنامه این است که دختران و پسران جوان باید در دانشگاه با هم باشند تا شیوه تعامل با جنس مخالف (یعنی نامحرم) را بیاموزند! در این برنامه اشاره ای نشد که چه بسیارند دختران و پسران پاک و محجوبی که بعد از ورود به دانشگاه دچار فساد می شوند و قرار گرفتن دختر و سر در کنار هم راه حل مناسبی جهت ایجاد رابطه صحیح با جنس مخالف نیست.
خانم مجری حتی به صورت ذهنی پذیرفته است که در دانشگاه وضعیت مناسبی در روابط دخترها و پسرها وجود ندارد، او این مشکل را به کل جامعه تعمیم داده و می پرسد چرا باید از دانشگاه شروع کنیم؟
پس جوانان ما چگونه نحوه ارتباط با جنس مخالف را یاد بگیرند. اگر در دانشگاه محدودشان کنیم در جای دیگر کار خودشان را می کنند. ظاهرا مجری این را فرض گرفته در هر صورت جوانان ما باید با جنس مخالف ارتباط برقرار کنند حتی اگر این ارتباط نامشروع باشد و یا به فساد کشیده شود. و دانشگاه را زمینه مساعدی برای این ارتباط می داند.
در گزارشی که در این برنامه نیز پخش شد تعدادی از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی در نقد این طرح صحبت کردند. نکته قابل تامل اینکه چهره این دانشجویان شطرنجی شده بود به طوری که به مخاطب اینگونه القا می شد که اگر این دانشجویان شناسایی شوند مجازات سنگینی در انتظار آنهاست و در ایران آزادی اظهار نظر و انتقاد وجود ندارد. در حالی که مجری برنامه خود به صراحت و آزادانه علیه این طرح و قانون صحبت می کرد.
آیا مسئولین مثلا رسانه ملی تصور می کنند با آوردن مجری مثلا چادری که از چادر تنها به عنوان یک زینت استفاده کرده و شلوار لی پاره و چکمه فشن بر پای دارد می توانند از انقلاب اسلامی حمایت کند؟ تا کی قرار است رسانه ملی جولانگاه چنین تهیه کنندگانی باشد که هیچ گونه اعتقادی به انقلاب اسلامی ندارند؟ تا کی قرار است چنین برنامه هایی با چنین مختصاتی بر روی آنت رود و مسئولین رسانه ملی نیز چشم خود را بر روی آن ببندند؟
منبع : گروه فضای مجازی فارس به نقل از مشرق