جام جم سرا: وقتی که به خانه بازگشتند، زن شوهرش را در حالی یافت که خلقش عوض شده بود و اصرار داشت برنامه شب را لغو کند. زن از اتاق بیرون آمد و کنار مهمانشان نشست، آهی کشید و چهرهاش در هم فرو رفت. این تغییر خلق برای خواهر شوهر عجیب به نظر میرسید. وقتی متوجه شد برادرش تمایلی به بیرون رفتن ندارد، قدری معذب شد و تصور میکرد حضور او، برنامه شام را به هم ریخته است. بنابراین با پرسیدن سؤالات پی در پی سعی میکرد لبخندی به چهره زن برادرش بنشاند ولی در نهایت شنید: «چیزی نیست! یک مساله شخصی است که ارزش بیان کردن ندارد. این مساله همیشه باید وجود داشته باشد. خندههایش برای بیرون خانه است و ناراحتیها و چهره عبوسش برای من. دیگر خسته شده ام.»
آن شب شامی که میتوانست فرصتی باشد برای ساختن لحظاتی شیرین و صمیمی، در سکوتی تلخ به پایان رسید.
شاید کمتر کسی باشد که بگوید شاهد چنین صحنههایی در زندگیاش نبوده است. صحنهای که در آن گرهای وجود دارد که گویی تلاش برای باز کردنش بی فایده است. سناریویی که در آن یک نفر آشفته میشود، سر در گریبانش فرو میبرد، سکوت میکند، چهره در هم میکشد، گویی با همه عناصر ِ خانه قهر میکند و اگر موبایل یا کامپیوتری در دسترس داشته باشد، ساعتها با آن مشغول میشود. گاهی شبکههای تلویزیون را بیهدف بالا و پایین میکند و گاهی روزنامهای که چند روزی است روی صندلی بلاتکلیف مانده را ورق میزند و دریغ از یک جمله واضح و شفاف که سر نخی باشد برای درک کامل مشکل و اقدامی مشترک برای حل آن. در نهایت ً در برابر ِ پرسش دیگران، تنها عبارات کنایه آمیز به زبان میآورد که بر پیچیده شدن مساله میافزاید، چرا که اینجا اساسا مساله، باز کردن گره نیست. مساله حدس زدن است. مساله حدس زده شدن است که برخی روانشناسان آن را نوعی بازی روانی میدانند. اگر طرف مقابلی پیدا شود که تلاش بکند علت این به هم ریختگی را بفهمد، بازی شروع میشود و در پی پرسیدن سؤالاتش، جوابهای پیچیده میشنود. به طور مثال ممکن است چنین مکالماتی بین طرفین این بازی رد و بدل شود:
الف ـ «خوبی؟!»
ب ـ «ظاهرا تو بهتری...»
الف ـ «چرا این طوری شدی. چند ساعتی هست که سکوت کردی؟»
ب ـ «می خواستی چه طوری باشم؟!»
الف ـ «من متوجه نمیشم. تو که حالت خوب بود. علت چیه؟»
ب ـ «چرا از خودت نمیپرسی؟»
الف ـ «من که خطایی مرتکب نشدم!»
ب ـ «تو همیشه همین طور فکر میکنی...»
الف ـ «وای! داری منو کلافه میکنی...»
این نوع برقراری ارتباط، در دل خود، پیامی را پنهان کرده است. پیام پنهان در واقع خطوط نانوشته یک متن است. میتوان آن را به پارازیتهایی تشبیه کرد که حین ارسال سیگنالهای ارتباطی، برای دیگران فرستاده میشود. فرد مطلبی را اظهار میکند ولی به واقع منظورش چیز دیگری است. پیام پنهان میتواند در هر وجه سخن و واژگان، لحن و آهنگ کلام، شیوه بیان و ژست افراد نمایان شود. برای شفافتر شدن این مفهوم به این مثال توجه کنید:
سر سفره غذا در یک مهمانی، به جای این که عنوان شود: «غذا قدری کمنمک است»، با آهنگ خاصی همراه با کنایه گفته شود: «شما نمکدان هم دارید؟!» در اینجا جمله دوم، برای صاحبخانه قدری دردناکتر خواهد بود، چون مساله فقط شوری و کمنمکی غذا نیست، بلکه هدف زیر ِ سوال بردن ِ توانمندی آشپز است.
مساله مهم این است که پیام پنهان داشتن شیوه درستی نیست. بنابراین کسانی که قصد دارند پیام پنهان بازی کنند، با هم زندگی نمیکنند. برقرار شدن آرامش هم برای این افراد، انتظاری گزاف است و روی صداقت و یکرنگی را در روابطشان نخواهند دید، چرا که همیشه حداقل یک پیام در میان پیامهای دیگرشان مخفی است و منظور و مقصودشان بهروشنی دریافت نمیشود، پس بروشنی هم پاسخ نمیشنوند و این گونه بعد از مدتی برجی از سوءتفاهمات میسازند که سر به فلک خواهد کشید.
خصوصا میان همسران، از این قبیل اختلافات بسیار دیده میشود چرا که علاوه بر تفاوتهای عمده زنانگی و مردانگی در دو جنس مخالف، هر دو سوی رابطه حاصل دو نوع سبک زندگی متفاوت نیز هست. بنابراین ارتباط برقرار کردن با پیام پنهان، بر پیچیدگی این اختلافات میافزاید و سلامت رابطه را مختل میکند. در مثال گفته شده، در حالی که آقا تلاش میکند، موضوع ناراحتیاش را کشف نشده باقی بگذارد، تلاش زن برای فهمیدن موضوع بینتیجه میماند و فرصت چند ساعت خوشگذرانی در کنار خانواده هم از دست میرود.
تفاوتهای انکارناپذیر
از جمله تفاوتهای انکارناپذیر زنان و مردان تفاوت دیدگاه آنهاست. ساختار درونی مردها به گونهای است که تمایل دارند مساله، بیپیرایه و بدون پیچیدگی با ایشان عنوان شود. این درحالی است که نوع نگرش زنها سبب میشود مساله را چند بعدی و دارای لایههای متفاوت ببینند و در مطرح کردن مساله هم برای یک مرد به همین شیوه عمل کنند. طبیعی است که نوعی تعارض میان دریافتهای طرفین ماجرا ایجاد شود. پس اگر قرار است موضوعی با یک آقا در میان گذاشته شود، بهتر است صریح و شفاف سر اصل مطلب رفت. در حالی که برای بیان همان مساله برای یک خانم ممکن است پرداختن به ابعاد بیشتری نیاز باشد. این تفاوت رفتاری را میتوان در خرید آقایان و خانمها بخوبی مشاهده کرد، درحالی که آقایان بسرعت سراغ همان لباسی که میخواهند میروند و از فروشگاه بیرون میآیند، خانمها معمولا لباس را حداقل یک بار پرو کرده و در هر بار پرو، احساس خودشان و شیوهای که به نظر میرسند را همراه با نورپردازی و عوامل موثر دیگر بدقت در نظر میگیرند.
به این ترتیب اگر همچنان بازی ِ حدس زده شدن برایتان لذتبخش است، لازم است بدانید اولین کسی که در این شیوه متضرر خواهد شد، خود شما هستید. تا زمانی که در نقش یک قربانی ظاهر میشوید که باید حواس ِ دیگران یا حداقل همسرتان شش دانگ به شما باشد، خودتان بازنده این بازی هستید. شما انرژی و عمر خود را هدر میدهید و با پا گذاشتن به این بازی، لحظات ناب زندگی تان را که هر میتواند شادمانی، رضایت، صمیمیت و شور را در زندگیتان به جریان بیندازد و برگ برنده خوشبختی شما باشد، مچاله کرده و به زباله دان خاطرات خود میاندازید، در حالی که مخاطبتان به موضوعی که شما را به هم ریخته است، پی نمیبرد. آیا قصد دارید این دور ِ باطل تا ابد ادامه داشته باشد؟!
چنانچه ترجیح میدهید از آسیبهای این شیوه غلط رفتاری در امان باشید، لازم است در گام اول تا جای ممکن از انجام هر کار و بیان هر سخن، تنها یک منظور داشته باشید. در گام بعدی تفاوتهای یکدیگر را در نوع دیدگاه و شیوه درک و تحلیل مسائل به رسمیت بشناسید. (ضمیمه چاردیواری)
فاطمه عمانی