او گفت هیچ وقت در زندگی از کلمه «باید» استفاده نمیکند و به جایش جمله «بهتر است این طور باشد» را به کار میبرد، یعنی آدمی است که امر نمیکند و توصیه کردن را میپسندد.
البته او این خصلت را نه از کتابهایی که ترجمه کرده ـ که از ژنها و کروموزومهایش دریافت کرده است ـ مردی که اتاق کارش از کف تا سقف پر از کتابهایی است که نام مهدی قراچهداغی رویش نوشته شده و این نکته را به ذهن میآورد که عنان زندگی این مرد را همین کتابها به دست گرفتهاند، در حالی که حقیقت چیز دیگری است.
شما مترجم پولداری هستید؟
پولدار بودن را باید تعریف کرد و آن وقت دید من پولدار هستم یا نه. در همه دنیا نوشتن و وارد شدن به وادی کارهای ادبی پول چندانی عاید فرد نمیکند بخصوص اگر قرار باشد با درآمد فوتبالیستها مقایسه شود. من نمیگویم درآمد کمی دارم، اما در مقایسه با زحمتی که میکشم، فکر میکنم زیاد به صرفه نیست که کسی مترجم شود.
درآمد ماهانهتان چقدر است؟
شما وارد مسائل خصوصی من شدید.
شما هم درباره درآمد فوتبالیستها حـــرف زدید در حالی که آنها از این کار خوششان نمیآید.
در هیچ جای دنیا پرسیدن درباره میزان درآمد افراد حسی خوب ایجاد نمیکند. من پولدار بودن را دوست دارم و خودم آن قدر دارم که راحت زندگی کنم، اما به هر حال زندگی من همان چیزی است که میبینید. (آپارتمانی در خیابان جردن تهران با چیدمانی شیک و به روز)
چه شد که به فکر ترجمه کتابهای روانشناسی افتادید؟
دو دلیل داشت؛ یکی عشق و علاقه من به ترجمه و دوم علاقه شدیدم به روانشناسی. من سالها پیش از آغاز ترجمه کتابهای روانشناسی، کتابهایی با موضوع اقتصاد و اقتصاد سیاسی ترجمه میکردم تا این که بعد از انقلاب به پیشنهاد دوستم دکتر عیسی جلالی که الان مشاور من است، وارد این حوزه شدم. من دانشآموز دبیرستانی بودم که آثار نویسندگان بزرگ علم روانشناسی مثل فروید را میخواندم و در دانشگاه (ملی) نیز با این که در رشته اقتصاد تحصیل میکردم با استادان روانشناسی رابطه نزدیکی داشتم و در کلینیکهای آنها به عنوان ناظر و مستمع حاضر میشدم. برای همین وقتی دکتر جلالی به من پیشنهاد ترجمه در این حوزه را داد قبول کردم، هرچند مطمئن نبودم مردم به روانشناسی علاقهمند باشند. الان استقبال مردم از کتابهای ترجمه شده روانشناسی خیلی خوب است به طوری که 13 تا 14 درصد کتابهایی که در ایران به فروش میرسد با موضوع روانشناسی است و جایگاهش حتی از کتابهای رمان بیشتر است.
در واقع کاری که من در حوزه ترجمه این کتابها انجام دادم این بود که روانشناسی را با زبان ساده برای مردم بیان کردم و در کتاب «تصویر ذهنی» مباحث را از واژهها و جملات سنگین و دیرفهم فلسفی خالی کردم و میبینید که این کتاب هنوز جزو کتابهای پرفروش ایران است.
شما گفتید به روانشناسی علاقه زیاد داشتید، پس چرا رشته اقتصاد را انتخاب کردید؟
من از نظر درسی به اقتصاد بیشتر از روانشناسی علاقه داشتم، ضمن این که آن زمان ورود به دانشگاه کار بسیار سختی بود و پذیرش در هر رشته واقعا اندک.
این را پرسیدم چون عدهای میگویند این که شما با مدرک تحصیلی اقتصاد وارد حیطه ترجمه کتابهای روانشناسی شدهاید، یک آفت است.
اگر کسی این عقیده را دارد نظرش محترم است، ولی بیشتر مردم کتابخوان ایران، طرفدار کتابهای ترجمهای من هستند و در سال صد تا 150 عنوان کتاب از من تجدید چاپ میشود. این در حالی است که استادان روانشناسی نیز کتابهایی را که من ترجمه کردهام به دانشجویان توصیه میکنند. با این حال من خودم را روانشناس نمیدانم، اما ترجمه کتابهای روانشناسی را خوب بلدم.
کتابها را برای ترجمه چطور گلچین میکنید؟
من تا مدتها برای این کار از مشاور استفاده میکردم که هنوز هم همین کار را میکنم چون معتقد به استفاده از اتاق فکر هستم، اما الان بعد از ترجمه 503 کتاب، نویسندگان بزرگ دنیا را میشناسم و در اینترنت دنبال این آدمها و کتابهای جدیدشان میگردم. (نام مهدی قراچهداغی قرار است بزودی به عنوان پرکارترین مترجم جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت شود)
مثلا دیوید برنس که کتاب «از حال بد به حال خوب» او را ترجمه کردم و حالا به چاپ شصتم رسیده، سال گذشته کتابی از او دیدم به نام «حال خوب، با هم» که بلافاصله آن را ترجمه کردم و در کمتر از یک هفته، 7000 نسخه از آن چاپ شد. این اتفاق به این علت است که من پس از 42 سال ترجمه، نویسندگان و قلم آنها را خوب میشناسم و نوع نگارش آنها را درک میکنم.
این کتابها در وطن نویسندگانش نیز پرفروش است؟
بله، چون نیازهای روانی مردم ایران با بقیه مردم دنیا فرقی ندارد و میان آنها مشترکاتی وجود دارد. یک بار مجله روانشناسی آمریکا با من مصاحبه کرد و پرسید چطور میشود که با وجود اختلافات سیاسی میان دو کشور ایران و آمریکا، کتابهای نویسندگان آمریکایی در ایران پرفروش است که من باز همین توضیح را دادم و گفتم چون نیازها در هر دو کشور مشابه است.
کسی که بیشتر روزهای عمرش را با کتابهای روانشناسی سپری کرده و با مفاهیم آن سر و کله زده، از نظر مردم کسی است که در زندگی از این کتابها اثر میپذیرد و به احتمال زیاد زندگی کم مشکل و مسالهای دارد. نقش کتابهای روانشناسی در زندگی شما چقدر است؟
البته همنشینی دائم با این کتابها روی آدم اثر میگذارد، اما این به آن معنی نیست کسی که روانشناسی خوانده یا ترجمه میکند مثلا با مشکل روانی روبهرو نیست. مثل این است که بگوییم یک پزشک متخصص سرطان هیچ وقت به سرطان مبتلا نمیشود. با این حال مفاهیم روانشناسی به تحلیلهای من در زندگی کمک میکند و حداقل دزدی هستم که با چراغ میآیم.
مثلا اگر با همسرتان بر سر موضوعی اختلافنظر داشته باشید و عصبانی شوید، به یاد کتاب «مردان مریخی و زنان ونوسی» میافتید که اختلافات زن و مرد را میشکافد و آن وقت به این فکر کنید که فلان اتفاق ناشی از تفاوتهای ساختاری زن و مرد است نه یک تصمیم از سر لجاجت و...؟
در زندگی ما هم عصبانیت پیش میآید و ممکن است همیشه همه رفتارهایمان در کنترل ما نباشد چون به هر حال من هم انسان هستم و نمیتوانم همه احساساتم را تحت کنترل بگیرم، ولی خوشبختانه میتوانم شرایط را تجزیه و تحلیل کنم تا بدانم چرا اتفاق افتاد.
یعنی فقط تجزیه و تحلیل میکنید و برای پیشگیری از حوادث کاری نمیکنید؟
پیشگیری هم میکنم، البته تا حد امکان.
شما چند کتاب درباره راههای ثروتمند شدن دارید. تا به حال شده برای رسیدن به ثروت از توصیههای این کتابها استفاده کنید؟
نه، هیچ وقت استفاده نمیکنم، چون این قبیل کتابها بیشتر به مردم برای ادامه زندگی الهام و روحیه میدهد.
به نظر من این کتابها حرفهایی میزنند که فضایی است نه زمینی، یعنی موضوعاتی را پیش میکشند که اغلب اجرا شدنی نیست و لااقل در جامعه پرمشکل ما جواب نمیدهد.
کتابهای مربوط به ثروتمند شدن از کتابهای پرفروش دنیاست، چون نوع بشر دوست دارد ثروتمند شود و به مال و مکنت برسد. برخی از این کتابها نیز بر معنویت ذهنی سرمایهگذاری میکند مثل کتاب «راز» که در ایران سر و صدای زیادی کرد. موضوعاتی که در این کتاب و کتابهای مشابه مطرح میشود، معلوم نیست اشتباه باشد، چون ما در زبان و فرهنگ خودمان نیز موارد مشابه آن را داریم. مثلا ما میگوییم خواستن توانستن است که در این کتابها این موضوع را به فعل و انفعالاتی در سیستم انرژی ربط میدهد ،یا میگوییم دو صد گفته چون نیم کردار نیست که به اهل عمل بودن آدمها تاکید دارد و نویسندگان غربی این مفهوم را گرفتهاند و به آن پر و بال دادهاند.
پس به طور کلی باید گفت کتابهای این چنینی یک سری فن و مهارت را به افراد یاد میدهد، مثلا فن ارتباطات را، مثل این که چگونه حرف بزنیم و چگونه گوش بدهیم که حرفمان برطرف مقابل اثر کند. ما واقعا نیاز داریم نویسندگان وطنی نیز وارد نوشتن در این حوزهها شوند و اولین قدم را بردارند، چون به قول کنفوسیوس، یک مسیر هزار مایلی با برداشتن قدم اول شروع میشود.
شما زندگی مشترک آرامی دارید؟
بله، البته به صورت نسبی، چون من به نسبی بودن همه امور معتقدم و هیچ چیز را مطلق نمیدانم.
شما کتابهای زیادی در حوزه تربیت کودک و نوجوان و نحوه رفتار با فرزندان ترجمه کردهاید که به نظر میرسد باید تاثیر زیادی روی شما گذاشته باشد. رابطهتان با فرزندانتان چگونه است؟
رابطه خیلی خوبی دارم و دو دختر خیلی موفق دارم. یکی طراح صحنه سینماست و دیگری یکی از بهترین ویلونیستهای اروپا و هر سال 22 بهمن از فرانسه به ایران میآید و کنسرت اجرا میکند.
موفقیت چیست و چه کسی موفق است؟
موفق کسی است که به خواستههایی که دارد، برسد و این خواسته ممکن است هر چیزی باشد، اما خواسته و هدف باید در دسترس باشد، یعنی نه آن قدر دور و نه آن قدر نزدیک که برای رسیدن به آن نیاز به تلاش نباشد.
پس طبق این تعریف بیشتر آدمها موفق هستند؟
بله، به اعتقاد من نوع بشر موفق است و آدم ناموفق خیلی کمپیدا میشود. مثلا شما میخواهید یک لیوان آب بخورید که آن هدف شماست و هر قدم که برمیدارید در راه رسیدن به هدف است و چون این قدمها انسان هدفجوی موفقیت جو را به هدفش نزدیک میکند بخشی از موفقیت است.
خوشبختی چیست؟ آیا خودتان را آدم خوشبختی میدانید؟
خوشبختی هم نسبی است. بله، من خوشبخت هستم، چون از عده زیادی از مردم رنج کمتری را متحمل شدهام و بیشک عده زیادی هم رنجشان از من کمتر بوده است، ولی همین که توانستهام در یک کشور 70 و چند میلیون نفری به جایی برسم که شما با من مصاحبه کنید حتما آدم موفقی هستم. به اعتقاد من خوشبختی نتیجه موفقیت است. این که یک انسان شاد باشد به معنی خوشبختی است و اگر بتواند به خواستههایش برسد، موفق است.
شما روزی چند ساعت کار میکنید؟
تا مدتی قبل روزی12-10 ساعت، اما الان8-6 ساعت در روز. سالی حدود13-12 کتاب هم ترجمه میکنم که هر کتاب 300 صفحهای در عرض 16 تا 17 روز تمام میشود.
واکنش همسرتان به این حجم کار چیست؟
همسرم نیز مترجم کتابهای روانشناسی است، البته در حوزه کتابهای معنوی روانشناسی. او تا به حال بیش از 30 کتاب ترجمه کرده و میداند ترجمه شغل من است و باید مشغول باشم.
تصور بیشتر مردم این است که شما به عنوان پرکارترین مترجم کتابهای روانشناسی، خودتان از نظر روانی وضع مطلوبی داشته باشید، اما چندی پیش اعلام شد که یکچهارم ایرانیها به درجاتی از اختلال روانی دچار هستند. شما در خودتان اختلالی را تشخیص دادهاید؟
نه اختلال ندارم، اما قدری اضطراب در وجودم هست، مثلا جایی دلم شور میزند و نمیتوانم برایش دلیل پیدا کنم که البته این موضوع در من بیشتر ارثی است تا اکتسابی، چون من این اضطراب را در اقوام درجه یک خودم نیز میبینم. اضطرابی که در من وجود دارد ناشی از فعل و انفعالات شیمیایی است، به طوری که میتوان تنها اضطراب اکتسابیام را به زمان کودکیام ربط دهم که خانواده اصرار داشتند من حتما باید شاگرد اول شوم و هنوز اثرات این اضطراب در من هست.
دوست دارم شخصیت مهدی قراچهداغی را در چند کلمه خلاصه کنید .
پرکار، با برنامه، عاری از توقعات نابهجا، کمی مضطرب، مهربان و البته عجول. در زندگی از کلمه «باید» هم استفاده نمیکنم و معتقدم بایدی در کار نیست.
مریم خباز / گروه جامعه