جام جم سرا:
داستان عاشق و معشوقهایی که یکدیگر را میبینند و برای رسیدن به هم سر از پا نمیشناسند و فورا ازدواج میکنند و ازدواجشان سرشار از عشق و محبت و آسودگی است را فقط در داستانهای خیالی و فیلمهای هالیوودی میتوان پیدا کرد. واقعیت زندگی فراتر از این خیالات است. منظورمان این نیست که عشقی وجود ندارد؛ عشق هست اما واقعیتهای زندگی هم هستند.
باید بدانید حتی دونفر عاشق هم در طول سالها تغییر میکنند. اصلا تغییر جزو ذات آدمی است و گاهی رویدادهای محیط باعث تسریع این روند میشوند.
به نقل از برترینها، استرسهای جامعه بر پویایی اشتیاق و علاقه تاثیر میگذارند و هیچکس نمیتواند آن را انکار کند. روزهای هیجانانگیز هر رابطهای پس از گذشت زمان رو به سردی مینهد و دیگر دو طرف، آن شور اولیه را ندارند. اینها واقعیت زندگی هستند. قرار نیست از میزان عشق کاسته شود، فقط هیجانها کاهش مییابند. البته گاهی هم منجر به رویدادهای ناراحت کننده میشود که چندان خوشایند نیست. اما زندگی همین است و نتیجه هر رابطهای مستقیما به انتخابهای خود آدمی بستگی دارد.
آدمها در طول زمان به تغییر نیاز دارند. وقتی کسی به شما میگوید: «تو عوض شدهای!» لزوما حرف بدی نزده است. گاهی به این مفهوم است که شما از زندگی کردن برای دیگران دست کشیدهاید و میخواهید به روش خود زندگی کنید. گاهی اوقات هم این معنا را دارد که دیگر آن شریک مهربان قبلی نیستید که من عاشقت شدم!
در این مطلب میخواهیم ببینیم این تغییر کردنها چه تاثیراتی بر روابط زن و مرد دارند. برای درک بهتر این مساله، تجربههای واقعی زوجهایی را ذکر کردهایم که اخیرا مکالمه آنها حول محور: «تو تغییر کردهای!» میچرخیده است. در میان صحبتهای آنها میتوان نکات ارزشمندی درک کرد.
دیگر مرا نمیدید
فاطمه ۳۷ ساله میگوید: «حدود سه سال از زندگی ما نگذشته بود که متوجه تغییرات روحی همسرم شدم. او خیلی راحت سالگرد ازدواجمان را فراموش کرده بود و تعریف و تمجید از من و ظاهر و کارهایم که همیشه برایش کاری عادی بود، بسیار کاهش پیدا کرده بود. قبلا بزرگترین بحث ما این بود که کدام رستوران را برای شام رزرو کنیم؟ اما اکنون سر هیچ و پوچ هم با هم دعوا داریم. این زندگی خسته کننده شده بود! به همین دلیل با او صحبت کردم و خواستم روزمرّگی سایه افکنده بر زندگیمان را از بین ببریم و همین کمک کرد تا برخی از عادتهای کسلکننده را با همکاری هم ترک کنیم.»
نکته آموزشی: اینکه پس از مدتی ظاهر و اندام و جذابیت چهره طرف مقابل دیگر آن جاذبه قبلی را برایمان نداشته باشد کاملا عادی است. همه انسانها به نادیده گرفتن چیزهایی که زیاد میبینند، عادت میکنند. مسلما کسی دوست ندارد نادیده گرفته شود. این مساله در هر دو جنس زن و مرد مصداق دارد. همه انسانها، فارغ از جنسیت، به توجه و دیده شدن نیاز دارند و این کار بسیار ساده است. با یک برنامهریزی ساده برای شام بیرون رفتن در سالگرد ازدواج یا قرار گذاشتنهای متداوم در یک کافه که پاتوق همیشگی شما بوده است، میتوانید روح تازهای به زندگی روزمره خود ببخشید.
او استرس کارهایش را به خانه میآورد
سارا ۳۲ ساله میگوید: «همسر من وکیل است. هنگامی که حجم کاری او زیاد میشود، رفتارش به کلی تغییر میکند. خیلی سریع عصبانی، تند مزاج و دمدمی میشود و نمیتواند از هیچ چیز لذت ببرد یا خوشحال باشد. دیگر آن «آقای خوشحال»ی که همیشه بود نیست. این شرایط وقتی بدتر میشود که فشار کاری او افزایش مییابند. من میتوانم تاحدی او را درک کنم. اما انتظار دارم او هم درک کند که این رفتار چه آسیبی به رابطه ما میزند. دمدمی بودن او به عادت برایش تبدیل شده است.»
نکته آموزشی: گاهی آدمها نیاز دارند به آنها یادآوری شود رفتارهای آنها چه تاثیراتی روی حالات روحی دیگران دارد. انسانها باید هرچند وقت یکبار، طرز فکر و رفتارهای خود را مورد بازبینی قرار دهند تا از احساسات واقعی و رفتارهایشان آگاه شوند. گاهی آدمی با تکرار یک عادت نمیتواند تاثیرات منفی آن بر اطرافیان را ببیند و درک کند. گاهی از خود بیرون بیایید و رفتارهایتان را بسنجید. اگر میخواهید احساسات خود را تخلیه کنید، خیلی خوب، این کار را بکنید اما بدانید چطور این کار را انجام میدهید.
وقتی یک شریک عاطفی برای خود انتخاب کردهاید، باید نیازهای او را نیز در ردیف نیازهای خود قرار دهید. باید درک بالایی داشته باشید. اگر میخواهید تنها باشید، باشگاه بروید یا بیشتر وقت خود را در محل کار سپری کنید، این را برای شریکتان توضیح دهید که این شرایط موقتی است. این حق او است که بازگشت مهربانی شما را ببیند. به گونهای رفتار نکنید که او شما را معتاد کار فرض کند و تصور کند با کارتان ازدواج کردهاید.
مرا محدود کرده بود
مریم ۴۱ ساله میگوید: «پس از چند سال که از زندگی مشترک من و همسرم گذشت، او به انسان درونگرایی تبدیل شد و از من نیز میخواست همانند خودش باشم. حدود ۸ سال از زندگی مشترک ما گذشته بود که سرانجام تصمیم گرفتم به او بگویم از اینکه مرا محدود میکند و میخواهد در خودم باشم، ناراحت و ناراضی هستم. من دوست داشتم بیرون بروم و زندگی اجتماعی بهتری داشته باشم. دیدن و بودن در کنار آدمها برایم ارزش و اعتبار بیشتر از این داشت که مدام در خانه و تنها باشم. به او گفتم من نیاز دارم بیشتر بیرون بروم و از اینکه در زندگی فقط با او باید معاشرت داشته باشم، خسته شدهام. ابتدا او بسیار ناراحت شد. اما یادش آوردم که در ابتدای زندگی چگونه بودیم، اینکه من در گروهی زنانه فعالیت اجتماعی داشتم، به طور حرفهای تنیس بازی میکردم و وقتم را با دوستانم سپری میکردم. به او گفتم من ذاتا هنوز همان انسان اجتماعی آن روزها هستم. بالاخره به تدریج توانستم کاری کنم که هم خودم بیشتر بیرون بروم و هم با یکدیگر فعالیتها و معاشرتهای اجتماعی بیشتری داشته باشیم.»
نکته آموزشی: شما باید یاد بگیرید بدون ضعف نشان دادن، با دیگران سازش و مدارا کنید. در زندگی باید میان استقلال و عدم استقلال تعادل برقرار کنید. منظور این است، بتوانید با دوستان و اطرافیان خود معاشرت داشته باشید، اما نه هر شب و دایمی. باید در کنار حفظ زندگی زناشویی خود، زندگی اجتماعیتان را نیز ادامه دهید. زنها عموما بسیار اجتماعیتر از مردها هستند. این مساله با بالا رفتن سن آنها بیشتر هم میشود. به همین دلیل، بسیار مهم است در رابطه خود بر متقابل بودن رفتارها تمرکز و تاکید داشته باشید.
بچهدار شدن جمع دونفره ما را از بین برده بود
فرشته ۳۵ ساله میگوید: «چند سال نخست زندگی ما واقعا عالی و رویایی بود. اما به محض اینکه بچهدار شدیم، همه آن خوشیها پایان یافت. همسر من نقش یک پدر مسوول را به عهده گرفت و همه حواس خود را به دو دخترمان داد. او در میان این «پدر مهربان بودن» فراموش کرده بود که همسری هم دارد و باید شوهر خوبی هم باشد. دیگر کمتر به من توجه میکرد و تقریبا رابطه دونفره ما به صفر رسیده بود. من دوست نداشتم به او حس گناه بدهم به همین دلیل همه این شکایتها را در دل خود نگه میداشتم. تا اینکه متوجه شدم این دردهای درونی مرا به فکر کردن به طلاق سوق میدهد. این تفکر باعث شد تا به حرف بیایم و به او بگویم چقدر از اینکه دیگر رابطه دونفرهای با هم نداریم ناراحت هستم. البته این کار استرس زیادی برایم داشت. اما از اینکه همه وقت ما را بچهها پر کرده بودند بسیار ناراضی بودم. تا اینکه همسرم شدت ناراحتی و افسردگی مرا درک کرد و پس از آن هفتهای یک بار با هم تنها بودیم. به بچهها آموختیم که این ساعتها مختص پدر و مادر است و در آن روز برای آنها پرستار میگرفتیم. این باعث زنده شدن دوباره رابطه دونفره ما شد.»
نکته آموزشی: بسیاری از رابطههای عاشقانه و هیجانانگیز زن و شوهرها پس از بچهدار شدن از بین میرود. اما باید این توان را داشته باشید که آن اشتیاق را پس از حضور بچهها نیز حفظ کنید. تربیت بچهها و مراقبت از آنها مستلزم این نیست که شما همه وقت و زندگی و رابطه خود را فدای آنها کنید. زن یا شوهر بودن به اندازه مادر یا پدر بودن مهم است. این نکته را فراموش نکنید و به روش خود، برای با هم بودن برنامه ریزی کنید.