نام آقای جواد نوروزبیگی تا ابتدای دهه هفتاد با سینمای دفاع مقدس گره خورده بود؛ اما نزدیک به دو دهه است که این گره بازشده و این نام در تیتراژ فیلمهای اجتماعی و تجاری بیشتر دیده میشود. تغییر رویهای که چند سالی است دستاویزی جدی به دست منتقدان داده تا سابقه پاسداری او را دلیل بر پذیرش فیلمهای مسألهدارش از سوی دستگاه نظارتی بدانند.
سراغ او رفتیم تا نظرش را در این باره جویا شویم اما اوحرفهای دیگری هم داشت؛ حرفهایی که به بهانه آخرین ساخته او، صراحت بیشتری پیدا کرد تا شاید کمی صادقانهتر پرده از مناسبات دولتمردان و سینماگران در حوزه نظارت و ممیزی بردارد. آن چه در پی میآید بخش اول از گفتوگویی دوقسمتی است که به «سلام بمبئی» و حواشی آن میپردازد. بخش دوم این گفتوگوی چالشی در نزدیکی ایام جشنواره منتشر خواهد شد که مرور کارنامه نوروزبیگی است با حرفهای ناگفتهای درباره اقتصاد و سیاست در سینما…
شما در سینمای سرگرمیساز، هم آثاری از گونه کمدی مثل مارمولک و طبقهحساس را در کارنامه دارید و هم اثری مثل سلامبمبئی. چرا سمت این جنس سینما رفتید؟
فیلمنامه سلامبمبئی را خواندم؛ بنایم بر این بود که باب تولید مشترک با کشورهای دیگر را باز کنم. نیاز بود در این حوزه هنجارشکنی شود تا از ظرفیت دیگر کشورها استفاده کنیم. باز کردن باب کارمشترک جزو اهداف من است. میخواستیم نشان دهیم که میشود بدون مسأله، نزدیک شد. الان ۵ دقیقه از فیلم در ایران است و ۱۰۰ دقیقه در هند. به نظر شما چه کسی حرف زده است؟
نظر خودتان؟
ما حرف زدهایم! ما آن زن را در فیلم مسلمان کردیم! آنها به شدت با این که یک هندو مسلمان شود مشکل دارند. اصلاً با جابهجایی مذهب در فیلم به دلیل امکان ایجاد جنگ داخلی در کشورشان، مشکل دارند.
مگر در فیلم مسلمان شدن زن، صراحتاً نشان داده میشود؟
خطبه عقد میخوانند، بله میگوید، قرآن را میبوسد!
اما اینها که نمایش مسلمان شدن آدم نیست!
قرآن را میبوسد!
مگر معنای بوسیدن قرآن، تشرف به دین اسلام است؟ میتواند ادای احترام به تقدس کتاب باشد.
خب آخر فیلم هم که زن میمیرد آن را در قبرستان مسلمانان به خاک میسپارند…
در آن نما هم، چیزی مبنی بر مسلمان بودن قبرستان دیده نمیشود.
اصلاً آن جا به جز مسلمانان کسی قبرستان ندارد! همه را میسوزانند… بههرحال ما میخواستیم کار مشترک انجام دهیم و آنها با این کار سینمای ایران را شناختند. این چند بازیگر هندی، دغدغه اصلیشان این بود که اگر ایران بیایند، آیا بعدش میتوانند آمریکا بروند یا نه؟ حالا که آمدند و رفتند میگویند که ما میخواهیم بیاییم ایران! باز هم منتظر دعوت ما هستند! من الان از آن طرف، دوسه پیشنهاد دارم! خب اینها خیلی خوب است!
یعنی شما صِرف کارمشترک را مثبت میدانید فارغ از این که محتوا به نفع کدام طرف باشد؟
کارکرد محتوا باید به نفع دوطرف باشد. ما اینجا پروانه ساخت را دوماهه گرفتیم اما در هند ۶ ماه طول کشید! در هند، پروانهساخت و پروانهنمایش گرفتن خیلیسخت است. خیلی سختتر از ایران. آقای ایلبیگی با ما آمده بود و دید. قوانینی که رییس سازمان سینمایی آن جا تشریح کرد به مراتب سختتر از ایران بود تا حدی که من به آقای ایلبیگی گفتم لطفاً شما یاد نگیر! ردهبندی سنی عجیبوغریبی هم دارند.
فکر میکنید ما اشتباهیم که این طور نیستیم یا آنها اشتباه میکنند که سخت میگیرند؟
این، شرایط جامعه آنهاست…
یعنی شرایط جامعه ما چه فرقی دارد که ردهبندی سنی در سینمای ما وجود ندارد؟
این را دیگر آقای ایلبیگی باید جواب بدهند. همین الان در انگلستان، سلامبمبئی ردهبندی دارد. به نظر خود من، سلامبمبئی را گروه بیماریهای خاص نباید ببینند. شاید امیدبخش نباشد… اما این فتح بابی بود برای کار مشترک با سایر کشورها. الان من از اسپانیا پیشنهاد دارم. مگر این بد است؟
اصل ارتباط شاید بد نباشد اما به شرط این که لااقل تبعات سوئی برای فرهنگ ایرانی نداشته باشد…
ببینید تبعات دارد ولی باید تحمل کنیم! خوب است همه چیز به نفع ما باشد اما…
چه دیپلماتیک! پس شاید به همین خاطر باشد که پس از ۳۷ سال برای اولین بار است که صحنه رقص…
پس از ۳۷سال؟! (با خنده و تعجب) من خودم یکییکی این همه صحنههای رقص را از فیلمها به شما نشان میدهم!
بله. منظور صحنه رقص در فضایی مثل دیسکوست که اساساً برای این هدف طراحی شده و شخصیتها به قصد تماشای رقص و موسیقی، در آن نشستهاند. این، از اول در فیلمنامه بود؟ این را دیدهبودند و پروانهساخت دادند؟
بله. از اول بود! قرار است دروغ نگوییم دیگر! و من حاضرم فیلمنامه را در اختیارتان بگذارم؛ اما درباره این رقص، بالیوود اصلاً این را به عنوان رقص قبول ندارد.
پس وجود رقص، جزو شروط آنها بود؟
ما داریم «تولید مشترک» میکنیم! بالاخره وقتی قرار است در هند نمایش دادهشود ترانه و رقص لازم است. همین «I love you»گفتنِ بدونِ بوسیدن، آن جا کلی مسأله برایم درست کرد! میگفتند این جا باید این طور باشد که همدیگر را ببوسند! بالیوود یک سینمای صنعتی است…
بالاخره شما موافق بودید که سکانس دیسکو در فیلمنامه باشد یا به خاطر سینمای هند مجبور شدید بگذارید؟
من موافق بودم باشد و خیلی هم از اینها امتیاز گرفتم. ما گفتیم آخرآخرش این است که برای هندیها میگذاریم و برای خودمان برمیداریم ولی این طرف هم، همه موافق بودند. هندیها میخواهند فیلمشان بفروشد! آنها مثل ما نیستند که هنروتجربه و جشنواره و برلین و…
&nnbsp; غیر از رقص چه توقعاتی داشتند؟
این که خانم مسلمان نشود و در انتها سوزانده شود. نه این که مسلمان شدنش، خیلی گلدرشت، معلوم باشد ولی شما شک نکنید که هست!
شما این همه امتیاز دادید که این جنس اسلامی را بیاورید که اینقدر تشرف به آن در فیلم، خاموش است و بعد در رفتارها تغییری ایجاد نمیکند و خیلی چیزهای لااقل ظاهری مثل بیحجابی و دیسکو رفتن و امثالهم با آن قابل جمع است؟!
مهم این است که من به عنوان تهیهکننده و همینطور کارگردان به اسلام پایبندم. من معتقد بودم باید یک جایی به ظرافت روسری را جا بیندازم. من خودم هر بار آن صحنه را میبینم که گلزار روسری مادرش را به خانم هدیه میدهد، گریهام میگیرد! آنها طور دیگری به این مسائل نگاه میکنند.
بالاخره این فیلم برای ما هم ساخته شده…
خب اینجا پذیرفتند دیگر. بالاخره در کار مشترک باید نگاه فرهنگی هر دو طرف را لحاظ کرد.
خب در نگاه فرهنگی ما وجود سکانس دیسکو مورد قبول بود؟
بگذارید کامل توضیح بدهم. سکانس رقص از ابتدا در فیلمنامه بود و ما هم همه ترانههای ضبطشده را برای شورای نظارت فرستاده بودیم. من اعلام کردم که مشخصاً روی این آهنگ، قرار است رقص نشان دادهشود. بعد آقای ایلبیگی به دستور مستقیم آقای ایوبی – که اول هم قرار بود خودشان بیایند- آمدند و سکانس رقص را دیدند. ما از اول بنایمان این بود که اگر موافقت نشد، دو نسخه متفاوت خواهیم داشت که در نسخه ایرانی این سکانس نباشد. اسم نمیبرم اما خیلیها معتقد بودند که این رقص که اصلاً چیزی نیست! خیلی باشکوه است و هیچ اشکالی ندارد. بعضیها هم معتقد بودند که از ۴دقیقه کمتر شود بهتر است، اما مطلقاً هیچکس نمیگفت که باید برداشته شود.
من از اول عمد داشتم که بعد از گرفتن پروانه نمایش، فیلم را به برخی نشان دهم چون نمیخواستم به قول یک عده، از اتصالم به منابع قدرت استفاده کنم. بعد از گرفتن پروانه، کمیسیون فرهنگی مجلس را دعوت کردم و همه ۴دقیقه را بدون سانسور، نشانشان دادم. خانمها و آقایان و روحانیون هم حضور داشتند و گفتم که من، پروانه را هم گرفتهام اما میخواهم نظر شما را بدانم که از میان آن ۷-۶ نماینده حاضر و دو روحانی -آقایان شیخ و …. که اتفاقاً بیشتر از سایرین هم با من همراه بودند- کسی مخالفت خاصی نداشت. بعد از آن هم چون اولین کار بود، باز هم درون من انقلابی بود که آیا اشتباه کردهایم یا نه…
باز هم در پردیس کوروش، برای یک تعدادی از سینماگران از جمله آقایان افخمی، آلادپوش، تبریزی، مجیدی و خانم درخشنده و برخی دیگر نمایش دادیم که همگی بالاتفاق موافق بودند. خصوصاً نظر آقای مجیدی هم به واسطه تأکید آقای ایلبیگی و هم از جهت شخصی، برایم خیلی مهم بود و با وجود گرفتن پروانه، اگر ایشان میگفتند نه، کنار میگذاشتم که نهایتاً ایشان هم گفتند شما به هدف خودتان رسیدهاید و این، یک فیلم تجاری است، فقط بهتر است کمی جمعترش کنید. باز هم نگران بودم و فیلم را به آقای جنتی وزیر وقت ارشاد نشان دادم و ایشان هم گفتند فقط زمانش را کمتر کنید. من خودم در یک پارادوکسی بودم چون بالاخره بعد از سالها اولین بار بود…
خب فکر میکنید چرا قبلاً نبوده؟ چه اصراری داشتید؟
یک مقداری سینما را ببینید! من فتح باب کردم. الان میتوانیم با هند کار مشترک کنیم.
ولی هنجارهای سینمای ما شکسته شد…
هنجارهای سینمای هند شکسته شد. شما فیلم هندی دیدهاید. این فیلم، هندی است؟
البته بعضی چیزهایش هندی نیست. میدانید کجای فیلم، اصلاً هندی نیست و ایرانیترین بخش فیلم است؟ تنها توقع ما بعد از اعطای این همه امتیاز و باج فرهنگی به سینمای هند، میتوانست فقط همین نگهداشتن «پایان خوش» باشد! «پایان خوش» اصل مهم سینمای صنعتی، تجاری و سرگرمکننده است چون مردم همهجای دنیا برای امید، پول میدهند و شما همین مقدار را هم از مخاطب ایرانی و حتی هندی دریغ کردید! البته برای آنها شاید جدید باشد اما مخاطب ایرانی، در امتداد سینمای سیاه این سالهایش، حتی از «پایان خوش» یک فیلم هندی هم متنعم نمیشود…
شاید من روی فینال با شما موافق باشم اما بههرجهت نویسنده و کارگردان فرد دیگری است.
حالا با این همه امتیازدادن، ظاهراً فروش هم افت کرده است.
به ما تبلیغات تلویزیونی ندادند.
فکر میکنید جنس مخاطب عام تلویزیون واکنش منفی به مبانی فرهنگی و اخلاقی این فیلم نداشته باشد؟
ببینید هیچ فیلمی در جمهوری اسلامی نیست که موازین اخلاقی و شرعی را رعایت نکرده باشد. این اهانت به وزارت ارشاد و فیلمسازان است. اگر رعایت نکرده باشد مقصر آن کسانی هستند که اجازه پخش فیلم را دادهاند. من مقصر نیستم و آنها باید پاسخ بدهند. ما در پروانه ساخت، تعهد میدهیم که اینها را رعایت کنیم. اصلاً به پروانه کاری ندارم. جامعه ما، جامعه متدینی است و ما باید به آن متعهد باشیم. حالا من هم رعایت نکنم فیلترهایی گذاشتهاند که آنها مسوولند. ۴۸ساعت مانده به اکران، به خاطر گزارشهای رسیده، بازهم رفتیم و مجدداً با ارشادیها فیلم را دیدیم و آقای ایلبیگی باز هم پخش را تأیید کردند.
در مجموع فکر میکنید چقدر این نوع سینما، که بدون حضور جواد نوروزبیگی هم به لطف وجود تهیهکنندگانی مثل آقایان فرحبخش و شایسته و امثالهم سرپا ایستاده، به شما نیاز دارد؟ چنین سینمایی در مأموریت فرهنگی شما میگنجد و آیا اساساً به چنین چیزی قائلید؟
این فیلمها در کارنامه من شاید کمتر از انگشتان دست باشد، اما من همیشه سعی کردهام برای سینما پول بسازم. من خودم بارها به آقای حمزهزاده در حوزههنری مراجعه کردم و گفتم میتوانم برای شما کارهای دفاعمقدسی را تهیهکنندگی کنم اما خب بعد از چند دیدار حس کردم آن حس خودی بودن دیگر وجود ندارد. در نهادهای دیگر هم از اشتیاقم برای تولید آثار دفاعمقدسی گفتهام اما بههرحال من باید پول فیلمم را دربیاورم. من در ۶ اثر آخر یعنی از طبقهحساس به بعد، ضرر دادهام. کدامیک از اینها از فارابی و اوج و حوزههنری بودجه داشتند؟
این فیلمها، سبکی بودند که در اهداف این نهادها بگنجد؟
نه نبوده؛ توقعی هم ندارم اما بالاخره ضرر دادهام.
سرمایه سلامبمبئی از کدام نهادها تأمین شد؟ سرمایهگذاران اشخاص بودند یا بانکها یا…
ارتباطی با نهادها و بانکها نداشت. آقای کشتیآرا هستند و من و آقای محمدپور و آقای گلزار.
خب سرمایهها از کجا تأمین میشود؟
توزیع دیگر…. (بلند میخندد)ماها سرمایهگذاریم. شما به «تایتل» توجه کن! ما «سرمایهگذار»ایم!… (همین طور که میخندد…) ما واقعاً سرمایهگذاریم…
یعنی سرمایهها شخصی است دیگر؟… خب این هزینه ازجیبپرداختشده، برای سلامبمبئی چقدر بود؟
دو میلیون دلار. آقای کشتیآرا که ۵۰درصد آورد. بقیه هم هریک به نوعی… من و آقای محمدپور هم خداشاهد است ۵۰درصد از جیب تأمین کردیم. ۵۰درصد هم آقای کشتیآرا… دیگر چطور بگویم؟!… راجع به بانکها هم، ببینید این، به شدت برای سینمای ما خوب است و متأسفم که با این کلمات رانت و اینها، حضور آنان در سینما با ترسولرز همراه شدهاست. آنها بودجه هنگفتی برای تبلیغات دارند و من بارها گفتهام که سازمان سینمایی کارگروهی تشکیل دهد و پتانسیل تبلیغاتی سینما را در اختیار بانکها یا صنایع دیگر قرار دهد.
خودتان در این زمینه با کدام بانک، تلاشی در این جهت کردید؟
من با بانک پاسارگاد همکاری داشتم و درحال گسترش آن بودم که خبرها مانع شد… در هر یک از این فیلمها با درصدهایی کنار ما قرار گرفتند؛ ملبورن، طبقه حساس، دیگومارادونا…، مرگ ماهی، قبل از آن هم کار آقای فرهادی و کار آقای میری.
فقط تبلیغات میخواستند یا در سود هم شریک میشدند؟
در سود هم شریک بودند و مثلاً در بیلبوردهای شهری، تبلیغات تلویزیونی یا صحنهای از فیلم برایشان تبلیغ میشد؛ اما حالا کمی سختتر شدهاست. من گفتم یک شرکتی تشکیل شود که هر بانکی اگر خواست در هر کار سینمایی مشارکت کند از طریق آن شرکت، قراردادی سهجانبه میان بانک، شرکت و تهیهکننده بسته شود که به نفع همه باشد. الان همه فیلمها محدود به لوکیشنهای بسته و کمخرج شدهاند و این ورود، شاید به لحاظ بصری، تغییری در فیلمها ایجاد کند. مثلاً سلامبمبئی با تمام نقدهای شما باید بپذیریم که فیلم چشمنوازی است…
بانکها، توقعی هم در حوزه مضمون و محتوا دارند؟
حتماً دارند! به دقت فیلمنامهها را میخوانند و نظر میدهند. تیم فیلمنامهخوانی جدی دارند و با اطلاعاتی که من دارم امسال ۳۰-۴۰ فیلمنامه را هم خواندهاند.
خب سؤالات ما تمام…
من حرف دارم!…
بفرمایید!
این روزها جواد نوروزبیگی در سینما، نه به خاطر فیلمش بلکه به خاطر موقعیتهایی که در گذشته داشته، تخریب میشود. ایکاش مثل شما مینشستند و سلامبمبئی را نقد میکردند، اما این که بگویند تازه فهمیدیم چه قدرتی پشت فیلم است؛ سرهنگ سپاه! خانواده شهید!… اینها چیست که میگویند؟ اصلاً خجالت نمیکشند این مفاهیم را به چنین فیلمی نزدیک میکنند؟!
اگر کسی غیر از شما تهیهکننده این فیلم بود میتوانست مجوز آن سکانس دیسکو را بگیرد؟
والله من قدرتی نداشتم!
پس چرا تا بهحال اتفاق نیفتاده بود؟
من از هیچ قدرتی استفاده نکردم. آقای ایلبیگی شاهد است. مجوز اکران بعد از عاشورا صادر شده بود ولی من گفتم اعتقاداتی دارم بگذارید این دوماه تمام شود. مثل هر فیلمساز دیگری فیلمم را دادم و هرچه گفتم گوش کردند. آقای شهاب اسفندیاری میگوید نوروزبیگی از قدرتش استفاده کرده! خب شما که خودت در شورای پروانهنمایش هستی! باید بایستی و جلویش را بگیری! من قدرت دارم یا تو بیقدرتی؟ من فقط درخواستم را دادم. من اگر قدرت داشتم، تیزر تلویزیونی کارم کجاست؟ راضی شدم به تیزر زیرنویس!
اگر جای آقای ایلبیگی، مسوول نظارت ارشاد بودید به سلام بمبئی مجوز میدادید؟
مجوز میدادم اما در همان مرحله پروانهساخت، فیلمنامه را از نگاه نظارتی درستترش میکردم. ما آن جا مشکل داریم. نباید عجله کنیم که پروانهساخت بدهیم.
برگردیم به درددلتان…
حرفم این است اگر من در سینما موقعیتی داشتم خیلیهای دیگر هم شبیه من بودند. مگر من از عنوان جانبازی و رزمنده بودن و سرهنگی استفادهای کردهام؟! مگر اصلاً اینها در جامعه ما استفاده دارند؟! الان در یک اداره بگو جانبازم؛ مگر تحویلت میگیرند؟! اما بگو فیلمسازم؛ کلی تحویلت میگیرند. من میگویم تقدس آن مقطع را از بین نبریم. بحث گرینکارت را میکنند و… خب فیلم را بزنید! حریم خصوصی من به درد مردم نمیخورد! رزمنده یا بیدین چه ارزش خبری دارد؟ و از هیچ کسی به اندازه آقای اسفندیاری ناراحت نیستم چون او در جایگاه حقوقیاش است. چرا شما تمامقد نایستادی که جلوی فیلم را بگیری؟ اگر این فیلم سرتاپا گناه است، گناه تو بیشتر است! تو از مردم حقوق میگیری که جلوی فیلمی را که به ضرر این ملت است بگیری؛ چرا نگرفتی؟
شاید یک رأی داشته است؟
خیلی وقتها یک رأی مؤثر بوده و صاحبش ایستاده است. در همین شورای پروانه ساخت و نمایش خیلی وقتها بوده و میتوانم ثابت کنم.
شاید این توقع را از شما ندارند…
همین توقع، بد است. من دارم در قوانین جمهوری اسلامی فیلم میسازم. من دوست داشتم که درباره سلام بمبئی یک جلسه مشترک بین من و شما و آقای ایلبیگی باشد و ببینید که من کجای این ماجرا قدرتنمایی کردهام؟
این تصور طبیعی است که شاید برای هر کسی ایجاد میشود. یعنی بالاخره فکر میکنند که شما سابقه پاسداری دارید، به نگاه رسمی نزدیکید و شاید آنقدری که از شما حرف را میپذیرند از دیگران نمیپذیرند…
ما خیلی در سینما پاسدار داریم. آخر فقط جناحی که الان شما برایش قلم میزنید این طوری برخورد میکند. از آن طرف که کسی این چیزها برایش مهم نیست، تقدیر هم میکنند. از این طرف هم آقای بهمنی و شورجه، قرار بوده بروند فیلم ابوزینب را برای یک گردان نقد و تحلیل کنند، نبوده و سلام بمبئی را پخش کردهاند؛ با من تماس گرفتند و تقدیر کردند که چه فیلم خوبی ساختی! خب آقای شورجه، شما چه نگاهی داری که تقدیر میکنی؟
بسیاری از سرداران بزرگ فیلم را دیدند اما شأنشان این نیست که من برای یک فیلم نامشان را ببرم. آنها هم تأیید کردند. من آنجا ناراحت میشوم که از خط قرمز شرع و دفاعمقدس عبور کرده باشم. بارها به آقای ایلبیگی گفتم شما مراقب باشید من این دو مرز را رد نکنم. ایشان باید باشند که بگویند من از ایشان خواستم که اگر خلاف شرع است رحم نکنید! بیرون بکشید! اگر است گردن آنان! باید جواب بدهند. من نگذاشتم فیلم، بیاخلاق و اروتیک باشد. علاقهای هم به رقص ندارم.
الان این چیزها نیست؟ کنایههای اروتیک نیست؟ خرس، مرزهای دفاعمقدس را رد نمیکند؟
من که خرس را پس گرفتم! همان موقع که فیلمنامه را خواندم به آقای پرستویی و معصومی گفتم این فیلم حتماً توقیف خواهد شد و الان هم دارم به نوعی آن را از کارنامهام بیرون میگذارم. من فقط میگویم که نمیشود به خاطر جانباز و رزمنده بودن، نگذارید که کسی وارد هیچگونه از مناسبات اجتماعی نشوند. خیلی از این رزمندگان و جانبازان الان مناسبات دیگری در کاسبی دارند، حالا ما که فعالیت فرهنگی میکنیم؛ من هم جایی که متهمم میگویم که بله متهمم. درباره خرس، ما سه نفر تصمیم گرفتیم آن را بسازیم و خب گاهی آدم در اجرا که میافتد دیگر کار ساخته میشود.
اعضای ستاد آزادگان آمدند اینجا و فیلم را دیدند و احساس کردم شاید ناراحتی ایجاد شود و گفتم اصلاً پول را بریز دور! اینها شعار نیست و من خودم این را میفهمم و خرس را هم نهایتاً پس گرفتم. من تنها خواستهام این است که بچههای حزباللهی مطبوعات مثل شماها این مسائل را ورود ندهند. بیایند ما را کتک بزنند، فیلم را زمین بزنند، گوشمان را بکشند اما این مسائل را این طور ورود ندهند. من به اهداف پاسداریام پایبندم اما مسائل شخصی را باید جدا کرد.
خب اگر این بچهها به شما بگویند که برخی فیلمهایتان با آن اهداف سنخیت ندارد، باز هم ناراحت میشوید؟
نه، بگویند اما وارد حریم خصوصی من نشوند. شرعاً هم مشکل دارد یک چیزی را پر میکنند که چه؟! خروجی من از طریق همین وزارت ارشاد است. آقای ایلبیگی! من که هزار بار به شما گفتم خلاف شرع را از فیلم من دربیاورید. اگر نکردید بعد باید پشت من بایستید. من پای فیلمم ایستادهام و از کسی هم خرج نمیکنم اما شما هم پای کار خودتان بایستید. این، سینمایی است که شما مسوول آن هستید. اگر بفروشد شما با افتخار عنوان میکنید. این همه این هیأت هندی به اینجا آمدند، یکی از این مسوولان سر نزد! اگر معتقدید این فیلم اشتباه است، شما بزرگتر از اشتباه من هستید! اگر معتقدند که به این فیلم نزدیک نشدند و دعوتنامههای ما را پاسخ ندادند، مطمئن باشید که اشتباه آنان بزرگتر از اشتباه من است.
یعنی همان آدمها که تأییدتان کردند، پاسخ دعوتنامهها را ندادند…
ندادند… من پروانه گرفتم! شما به من بر اساس سیاستهای جمهوری اسلامی مجوز دادید! چرا به ما نزدیک نشدید؟ این را برای خودم نمیگویم. به خاطر ما نه؛ بلکه به خاطر مهمانان. همه گفتند و توقع داشتند که جلسهای با مسوولان سینمایی داشته باشند اما نشد.
منبع : روزنامه صبح نو – فاطمه ترکاشوند