ساری - ایرنا - بخشدار لاریجان شهرستان آمل گفت که آتش سوزی ناشی از شعله ور شدن خاکسترهای برجای مانده شب گذشته در ارتفاعات شهر رینه در نزدیکی قله دماوند پیش از ظهر امروز جمعه دوباره شعله ور شد، اما با تلاش های مردمی مهار گردید.
ساری - ایرنا - بخشدار لاریجان شهرستان آمل گفت که آتش سوزی ناشی از شعله ور شدن خاکسترهای برجای مانده شب گذشته در ارتفاعات شهر رینه در نزدیکی قله دماوند پیش از ظهر امروز جمعه دوباره شعله ور شد، اما با تلاش های مردمی مهار گردید.
دلیل نبودن تلهکابین در قله دماوند، را برای شما عزیزان و کاربران محترم مجله دلگرم قرار داده ایم , با مجله دلگرم همراه باشید.
ساعتها راه میرفتیم و نمیرسیدیم. دستانم حتی داخل دستکش هم از سرما نای تکان خوردن نداشت. تشنه بودم ، اما توانایی بیرون آوردن بطری آب از کوله را هم نداشتم. هر قدم را از قدم بعدی با سختی بیشتر برمیداشتم.
گاهی از اینکه تصمیم گرفته بودم قله 5 هزار و 671 متری ایران را فتح کنم، پشیمان میشدم و خودم را نفرین میکردم و گاهی هم خودم را دلداری میدادم که به عنوان یک زن، عمل تحسینبرانگیزی انجام میدهم.
مجبور بودم به توصیه پزشک طب سنتیام برای پیشگیری از چرب شدن کبد، یک هفته سوپ گشنیز برای ناهار و شام بخورم و مابقی روز هم خودم را با عرق خارشتر سیر کنم.بعد از یک هفته رژیم مسخرهای که داشتم، رفتم که دماوند را فتح کنم! وقتی فکر میکنم در حالی که رژیم بودم تمرینات صعود را انجام میدادم، به حماقت خودم میخندم اما باز قدرت بدنیام را تحسین میکردم.
با آنکه صبح زود راه افتاده بودیم، غروب شده بود که به ارتفاع 4 هزار و 200 متری رسیدیم. کم کم هوا سرد میشد. یکی از همتیمیهایمان ارتفاعزده شده بود و مابقی هم خسته بودند. به محض اینکه به کمپ سوم رسیدیم، اتاق محل اقامتمان را نشان دادند و هر کدام یک طرف افتادیم. به شدت خوابم میآمد اما بهتر بود نخوابیم. مسئول کمپ با چای و نبات، کیک و بیسکویت از ما پذیرایی کرد. این کمپ 4 اتاق و حدود 70 تخت دارد.
جشن سلولها!
طعم سوپی را که صاحب کمپ آن شب مهمانمان کرد تا لحظه مرگ فراموش نمیکنم. وقتی کاسه سوپ را سرکشیدم احساس میکردم تمام سلولهای تنم جشن گرفتهاند.
یک آن، فکر جنگزدهها و قحطیزدههایی که مجبورند بدون آب و غذا ساعتها پیادهروی کنند از ذهنم گذشت، اما ترجیح دادم فکرم را مثل ابری از بالای سرم پاک کنم و از غذایی که میخورم لذت ببرم.
چرا دماوند تلهکابین ندارد؟
هنگام برگشتن با خودم میگفتم چرا دماوند تله کابین ندارد؟! به عنوان خبرنگار حوزه میراث فرهنگی و گردشگری، به خودم میگفتم به محض اینکه پایین برسم، یک گزارش انتقادی درباره اینکه چرا مسئولان خط تلهکابین برای دماوند راهاندازی نکردهاند مینویسم! انگار ارتفاع، هوش از مغزم برده بود. خواب بودم، راه میرفتم و هذیان میگفتم.
از هر فرصتی که برای استراحت پیش میآمد برای خوابیدن استفاده میکردم. دلم میخواست همانجا بخوابم و اجزای بدنم خاک دماوند شود. از 5 صبح حرکت کرده بودیم و 5 بعدازظهر بود و ما همچنان راه میرفتیم.چیزی جز آجیل چهار مغز، عسل، میوه و آب و البته بخار گوگرد نخورده بودیم و هرچه میرفتیم، نمیرسیدیم.
به خودم قول دادم بعد از اینکه رسیدم، تا مدت زیادی هوس رفتن به کوه به سرم نزند. چندین بار زمین خوردم. زانوهایم فریاد میزدند و من مجبور بودم تنها دلداریشان دهم. دماوند هم تعطیل شده بود و ما همچنان در تکاپوی برگشتن به ارتفاع 4 هزار و 200 متری بودیم. همه کوهنوردان برگشته بودند و تنها ما در ارتفاعات بودیم. برف هم نذر کرده بود قطع نشود!
به کمپ نزدیک میشدیم اما نمیرسیدیم. فقط از دور کوهنوردانی را که میرسیدند، میدیدم و آرزو میکردم جای آنها باشم و وقتی به همانجا میرسیدم، میفهمیدم که هنوز نرسیدهام! جایی کم آوردم و زدم زیر گریه.
خوبیاش این بود که سردردم کمی بهتر شد. به اصطلاح ورزشکاران، بدنم خالی کرده بود. بعد از فتح دماوند احساس کردم همان ورزشی که قبلا انجام میدادم بهتر بود.
گردآوری: مجله اینترنتی دلگرم