شایعات زیادی پیرامون نگار (محبوبه) میرسعید در راهروهای سازمان مطرح است و شنیده میشود که بنا به دلایلی ممنوعالکار است و حق کار کردن و جلوی دوربینرفتن را ندارد. در حین گفتوگو با او متوجه شدیم که او برای ممنوعالفعالیت بودنش هیچ توضیحی از حراست سازمان دریافت نکرده و معتقد است پرونده او در سازمان بر پایه شایعات و حرفهای بیاساس بنا شده است.
این شایعه صحت دارد که تو ممنوعالکار شدهای؟
بله؛ من را بدون کوچکترین توضیحی و حتی احضار کردن هم ممنوعالتصویر و هم ممنوعالکار کردند و این خیلی غیرمنصفانه است.
در دوره آقای سرافراز من یک طرحی را برای میلاد حضرتزهرا(س) تصویب کردم و تا حدودی هم پیش رفتیم و میخواستیم عملیاتیاش کنیم که به یکباره سرپرست وقت شبکه یک سیما یعنی آقای شریعتپناهی پرسیدند تهیهکننده این برنامه کیست و وقتی فهمیدند که من هستم گفتند من مرددم و فکر میکنم میرسعید ممنوعالکار است.
اصلاً من با شنیدن این موضوع سورپرایز و شگفتزده شدم و حتی فکر کردم شاید آقای شریعتپناهی نمیخواهند با من کار کنند و برای همین بهانه آوردند. برای همین شخصاً رفتم حراست و پرسیدم من ممنوعالتصویر هستم، گفتند که بله شما پروندهای دارید و نمیتوانید کار کنید.
این چه پروندهای است که دربارهاش از کسی سوالی نپرسیدی؟
من فقط فهمیدم که این پرونده بر روی حرفهای آدمها و اصطلاحاً خالهزنکیها بنا شده بود چون نه حاضر هستند توضیحی به من ارائه بدهند و نه سندی روبهرویم بگذارند. من هیچ فیلم، هیچ تصویر و هیچ صدا و موردی از خودم ندیدم که بهعنوان سند پیش روی من بگذارند و بگویند با استناد بر این شما نباید کار کنید. مدیر وقت بخش مربوط به این ماجرا بدون هیچ توضیح قانعکنندهای به من گفتند خانم ما تشخیصمان این است که شما کار نکنی!
این سلیقه بر چه اساسی استوار شده؟
بر این اساس که ما یعنی حفاظت پرسنلی تشخیص میدهیم. یک اتفاق خیلی عجیب در سازمان این است که حراست و حفاظت پرسنلی از هم جدا هستند. حتی من وقتی درباره مشکلم با آقای پورمحمدی صحبت کردم( که جا دارد از ایشان بهواسطه این مصاحبه تشکر کنم که از من حمایت کردند و پدرانه من را درباره مشکلم راهنمایی میکنند )، او هم به من گفت که این دو دستهگی و دو نهاده بودن یکی از مشکلاتی است که سازمان به آن دچار است که دو جریان موازی که در نهایت همدیگر قطع میکنند و میتوانند همدیگر را وتو کرده و به مجریان نظارت میکنند. این یکی از بزرگترین مشکلات تلویزیون ماست.
شما هم پذیرفتی که ممنوعالتصویر هستی و دیگر تلاشی برای حل مشکلت نکردی؟
نه اصلاً. من همان موقع به آن آقا گفتم اگر من به شما الان یک تهمت یا افترایی بزنم شما فکتی دارید که ادعای من را رد کنید؟ بنابراین چطور ساده به من میگویید که حق کار کردن نداری. آخر بر چه اساس منی که از ۱۷ سالگی دارم برای این تلویزیون کار میکنم را به همین سادگی محروم میکنند؟!
خب آن زمان با چه حمایتی وارد تلویزیون شدی؟
بدون هیچ حامی و پشت و پناهی. من در سن ۱۷ سالگی از طریق آزمونی که باشگاه خبرنگاران جوان برگزار کرده بود وارد تلویزیون شدم. ما در آن زمان ۴ نفر بودیم که وارد بخش خبر جوانهها شدیم. همزمان بعد از آن وارد شبکه جامجم شدم. یعنی تمام نوجوانی من در تلویزیون گذشت.
چندسال گوینده خبر بودی؟
تقریباً ۷ سال هرروز گوینده خبر جوانهها بودم و بهصورت همزمان در شبکه جامجم خبر سیاسی میخواندم. بعد از آن از معاونت سیاسی به معاونت سیما آمدم. در معاونت سیما یک برنامه ورزشی داشتم که هم نویسندهاش بودم و هم مجری آن و پیمان یوسفی تهیهکنندهاش بود. بعد از آن به تازهها آمدم و بعد از آزاده نامداری یک مدت کوتاهی در آن برنامه اجرا و تهیه کردم.
بگذریم. بعد ازآن چه کردی؟
من یک طرحی به مهدی فرجی دادم که درباره زنانی بود که مشاغل عجیب داشتند، یعنی سرپرست خانوار هستند اما مشاغل عجیب دارند. آقای فرجی با آن طرح مخالفت کرد و براین عقیده بود که امکانش نیست که همه این زنان را به تلویزیون دعوت کرد. طرح بعدی که من به او دادم «کمی متفاوت» بود که پذیرفته شد اما از آنجایی که من حس کردم نجمه جودکی خیلی دوست دارد اجرا کند کار را به او سپردم وخودم تهیه کردم و هیچ دلیلی برای این کار نداشتم جز اینکه دوست داشتم او به آرزویش برسد.
«کمی متفاوت» برنامهای بود شبیه به «ماهعسل» و خیلی فرم خوبی گرفت. بعد از آن طرح «سین: مثل سریال» را ارائه کردم که پذیرفته شد و آقای فرجی خیلی اسقبال کرد و ما اولین سری آن را در نوروز رفتیم و تقریباً همه بازیگران و کارگردانان شاخص را دعوت کردیم. در آن برنامه محمدسلوکی مجری بود و نجمه جودکی را بهعنوان خواننده پیامکها گذاشتیم. من از او خواستم که صرفاً خواننده پیامها هم نباشد و در بحثها شرکت کند و اطلاعات به مخاطب بدهد.
از آنجایی که همه بازیگران را به آن برنامه دعوت کردی بهنظر میرسد حمایت خوب مالی هم داشتی که در آن زمان از شبکه تامین میشد. درسته؟
ما یک برآوردی داشتیم که با همان برآورد هم پیش رفتیم. بازیگرانی هم که دعوت کردیم اغلب با میل و رغبت آمدند و خیلی از آنها هدیه نگرفتند و با لطف به برنامه آمدند. اما خب دراین میان چهرههایی هم مثل حسن فتحی بودند که آقای فرجی با تاکید از ما خواست که حتما به اینها هدیه بدهیم. اما در حالت عادی ما خرج اضافه نداشتیم و کاملاً سالم پیش رفتیم. سال دوم هم دوباره شبکه از ما خواست که این برنامه را تولید کنیم. بعد از آن خودم اجرا کردم و مجری قسمت خانمها خودم بودم.
بعد از سه سری «سین: مثل سریال» دیگر ما هیچ برنامهای از تو ندیدیم.
بله از عید ۹۳ تا الان دیگر من هیچ کاری در تلویزیون نداشتم. پیشنهاد سری چهارم را دوباره ارائه دادم اما آقای شریعتپناهی معتقد بودند چون با شهادت حضرت زهرا(س) مقارن است فعلاً برنامه را نسازیم و بعد از آن هم دیگر محقق نشد.
خیلیها دوست دارند بدانند که چرا مدیر وقت شبکه در آن دوران اینقدر از تو حمایت کرد؟
اولاً که اجازه بدهید این توضیح را بدهم که مهدی فرجی مدیر بسیار لایقی است او از مدیرگروه فیلم و سریال به مدیریت شبکه رسیده و بارهاوبارها شاهد بودیم که چقدر بتانسیلها و تواناییهایش را به تلویزیونیها اثبات کرده است. بهترین برنامهها و سریالها در دوره مدیریتی او ساخته شد وکسی به حرفهای بودن او هیچ شکی ندارد برای همین است که اعتقاد دارم آدمها با شایستگیهایشان خودشان را توضیح میدهند. من سالها کار کردم و تهیهکنندگی کرده بودم. ببین مقداد مومننژاد متولد ۱۳۶۲ هست، احسان علیخانی متولد ۶۱ است و… آقای فرجی به مومننژاد فرصت تهیهکنندگی داده و به من هم این فرصت داده است.
من با آقای علیخانی همسن هستم و با آزاده نامداری و سحر رضوی هم در یک نسل هستم. ما همه کسانی بودیم که از سال ۷۷ و ۷۸ وارد سازمان شدیم و چیزی حدود ۱۶ سال پیش وارد این عرصه شدیم. جالبتر آن است که من دیدهام حتی علی ضیاء هم تهیهکننده شده است.
چرا کسی او را متهم به چیزی نکرد. پس چرا باید درباره من این حرفهای خالهزنکی شنیده شود؟ چرا وقتی تازهها را اجرا کردم کسی نگفت آقای فرجی به میرسعید لطف دارد؟ چرا وقتی کمی متفاوت و فرصت ویژه را تهیه و تولید کردم کسی نگفت آقای فرجی به میرسعید لطف دارد؟ من که به یکباره کسی پرتم نکرد و هولم نداد که باعث سوال دیگران شوم من کنار آقای حیاتی؛ یکی از بهترین گویندههای خبر تلویزیون ۷ سال خبر خواندم.
من از پنجره و زیر میز فلان مدیر با پول و رابطه وارد نشدم. شما تصور کن وقتی من ۴و نیم صبح بخش خبری داشتم باید در برف و باران ساعت ۲ شب میآمدم سازمان ، کسی این سختیهای من را ندید اما به یکباره بعد از سین مثل سریال این انگها و این اتهامات را به من وارد کردند.
جمعی از این حرفها به حراست میرسد، و بهنظر میرسد همینها جلوی اجرا و برنامهسازی تو را گرفته است.
بله؛ کاملاً بدون سند و الکی! فحوای کلام ما در حراست این بود که من پرسیدم چرا من ممنوعالتصویر هستم و در پاسخ شنیدم : دوست داریم! زمانی که محمد سرافراز؛ رئیس سازمان بود و زهرایی در حراست بود من بارها گفتم خب فیلم یا صدا یا تصویری از من نشان دهید که من حداقل دیگر به شما مراجعه نکنم و سکوت کنم. اما هیچ چیزی به من ارائه نشد چون گویا تلویزیون قانونی برای توضیح دادن ندارد. به آقای صابری گفتم شما ۶ ماهه آمدید و من در ۱۷ سالگی با برف یکمتری سربالایی جامجم را آمدم و رفتم. شما میدانید که من چه جایزههایی گرفتم که حالا من را ممنوعالکار کردید؟ برنامههای کیفی من درجه کیفی (الف) داشته است و…
هیچ موردی کتبی برای اینکه چرا جلوی فعالیتهایت گرفته شده، ارائه نشده است؟
نه من هیچ نامهای ندارم و هیچ توضیحی به من کتبی اعلام نشده است و فقط شفاهی این مطلب عنوان میشود. درکل باید بگویم هیچ چیزی در این دنیا وجود ندارد که من را به تلویزیون وابسته کند و شهوت آنتن ندارم. من همیشه دوست دارم که اسمم معروفتر از چهرهام باشد. بهعنوان یک دختر ۳۲ ساله هم کارنامه خالی ندارم و از خودم راضی هستم.
پس چه چیز الان تو را ناراحت می کند که در این مصاحبه از تو چهرهای گلایهمند ساخت؟
یک بیعدالتیهایی وجود دارد که برای آن توضیحی ارائه نمیشود. شما ببینید الان مهراب وپیمان قاسمخانی را ممنوعالکار میکنند و هیچ توضیحی به این دو نفر که سرمایههای تلویزیون بهشمار میآیند داده نمیشود. من فقط امیدوارم مدیر جدید حفاظت پرسنلی راه قبلی را پیش نگیرد وفقط یک توضیح منطقی به اشخاص برای ممنوع کردنشان ارائه دهد. همین. در آن شرایط حداقل من میدانم دیگر بلاتکیلف نیستیم و برای زندگیام برنامهریزی جدیدی میکنم.
شما بیرون از سازمان بدون حجاب چادر هستی و جلوی دوربین با چادر. چرا؟
من از اول که گزینش رفتم عنوان کردم که من فقط برای اجرای تلویزیونی چادر میپوشم چون با آن احساس امنیت می کنم. ضمن اینکه بیرون از سازمان هم هیچگاه پوشش غیراخلاقی نداشتم. بنا به فرمایش رهبری هم حجاب در صداقت و حیا و متنانت است نه فقط چادر.
رکنا