دلشکستگی بیماری عجیبی است، زیرا در این بیماری هیچ نشانهای از صدمه در بدن دیده نمیشود، اما فرد مبتلا بشدت احساس درد و رنج میکند.
وقتی دل کسی بشکند، آیندهای که در سر میپرورانده خراب میشود، باناشناختهها مواجه شده و احساس میکند آینده مورد علاقه خود را از دست داده است، در نتیجه دچار احساساتی چون عصبانیت، ناامیدی، پریشانی، تاسف، نفرت، شرمندگی و خجالتزدگی به سراغ فرد دلشکسته میآید.
هنگامی که یک رابطه عاطفی مهم به پایان میرسد، فرد احساس درد و فقدان میکند، تعادل زندگیاش بر هم میخورد، دچار بیثباتی شده و کنترل خود را از دست میدهد و در دریایی از بلاتکلیفی غوطهور میشود. این درد بزرگ احساسی تمام احساسات دیگر فرد را تحت تاثیر قرار میدهد و فرد احساس میکند به یکباره همه چیز خود را از دست داده است. ممکن است فرد احساس بی ارزشی کند و این احساس بخش زیادی از تفکرات و نگرشهای وی را به جهان و زندگی دچار تغییر اساسی کند.
واضح است فرد دلشکسته برای پذیرفتن شرایط پیشآمده آمادگی ندارد، اما واقعیت این است که این اتفاق افتاده و آیندهای که فرد پیشبینی میکرده تغییر کرده است. وی نمیداند چه موقع و چگونه حالش بهتر خواهد شد، به هر حال درست این است که فرد برای یک مدت کوتاه خود را به این شرایط عادت دهد و شاید بتوان گفت این اولین گام برای بهبود یک دلشکسته است، البته پدیده قلبشکسته مراحلی دارد که شناخت آن باعث میشود، فرد مبتلا زودتر به حالت عادی برگردد.
مراحل سندرم قلب شکسته
مرحله اول ـ فرورفتن: در اولین مرحله سندرم قلب شکسته فرد احساس میکند در فضا رها شده است و ناامیدانه تلاش میکند خود را نجات دهد، او احساس سقوط میکند و نکته اساسی در این مرحله این است که فرد دلشکسته کنترل خود را از دست میدهد و سعی میکند فرد از دست رفته را برای مدتی هم که شده در تصوراتش زنده نگه دارد.
در این مرحله افکار و خاطرات عشق از دست رفته همه اوقات او را اشغال میکند، خاطره جدایی، مرگ محبوب یا خاطره خیانت او تمام فضای زندگی او را در بر میگیرد. اغلب مصرف داروهای آرامبخش و خوابآور در این مرحله بشدت افزایش مییابد و فرد یا چیزی نمیخورد یا شروع به پرخوری میکند.
در واقع همه تلاش فرد این است که از قلب زخم خورده خود محافظت کند، اما جالب این است که بر خلاف تلاشهایش بیش از پیش سقوط میکند و غرق در مشکلات میشود.
مرحله دوم ـ به زیر رفتن: در این مرحله فرد خود را کاملا شکست خورده و آسیبدیده احساس میکند و فرد آنقدر افسرده میشود که هیچ کاری نمیتواند انجام دهد، مقاومت خود را از دست میدهد و ممکن است رفتارهای پرخطری همچون سیگار کشیدن و مصرف مواد مخدر را در پیش گیرد.
در این مرحله است که فرد کاملا ناامید است و هیچ گونه قدرت انتخابی ندارد. اتفاقی که افتاده نه تنها در او احساس درد بلکه احساس تهی شدن و پوچی را هم به وجود میآورد.این مرحله از سندرم قلب شکسته بسیار خطرناک است، زیرا فرد اصطلاحا از هم میپاشد، ممکن است مثلا در محل کار خود با دیگران مشکل پیدا کند و حتی از شغل خود نیز اخراج شود.
مرحله سوم ـ به درون رفتن: در این مرحله فرد به قضاوتی جدید میرسد و طرف مقابل را به خاطر رنجی که بر او وارد شده است، مقصر میداند و دائم از او انتقاد میکند و او را به خاطر عذابی که میکشد، گناهکار میپندارد.
وی در این مرحله دیگر کمتر احساس گناه میکند،در حقیقت فرد دوباره متوجه خود میشود و به روح و روانش توجه بیشتری میکند و به نوعی در خود فرو میرود. به نظر میرسد که چیزی در درون فرد شروع به صحبت کردن، احساس کردن، درک کردن و خیالپردازی میکند و رویاهای فرد همراه با امید، تغییر، حمایت و انتظار است. در این مرحله او سوگوار است و اشکهایش آزاد و بیمحابا فرو میریزد. همچنین در این مرحله خود را به خاطر آن چه هست ملامت میکند و در عین حال میبخشد.
مرحله چهارم ـ بیرون آمدن: فرد در این مرحله بتدریج از خود بیرون میآید و دوباره متوجه جهان اطراف میشود و به این نتیجه میرسد که باید کاری کند و دوباره شروع کند. این مرحله توجه را از کل زندگی و مشکل حال وی منحرف کرده و به برنامهریزی برای آینده معطوف میکند. مسائل زندگیاش را بازنگری میکند و به حل مشکلات فعلی و مسائل آینده فکر کرده و به زندگی بر میگردد.
اگر فرد دلشکسته این چهار مرحله را پشت سر بگذارد، میتواند زندگی عادی را باز یابد و سلامتش را دوباره به دست آورد.
از سادهترین راه شروع کنید
سادهترین راه برای از بین بردن احساسات منفی ناشی از دلشکستگی، اختصاص دادن زمانی برای بیرون رفتن، ملاقات و معاشرت با دوستان قابل اطمینان و دیگر افراد است؛ افرادی که بعد از به هم ریختگی رابطهشان یا از دست دادن فردی که دوستش دارند، سعی میکنند خود را از دیگران دور کنند، به افسردگی و خودخوری گرایش پیدا میکنند و هر چه بیشتر افسرده شوند و غصه بخورند، گرایش کمتری به ارتباط برقرار کردن با دیگران پیدا میکنند و مشکل دلشکستگیشان تبدیل به دو مشکل دلشکستگی و گوشهگیری میشود.
معمولا کسانی که اجتماعی هستند بسیار سریعتر از افراد درونگرا دلشکستگیشان بهبود مییابد، زیرا این دسته با افراد بیشتری ارتباط دارند وخیلی زود هم متوجه میشوند که دنیا با تمام مشکلات هنوز هم در حرکت است و افراد دیگری هم هستند که گرفتاریها و مشکلات بدتر از این دارند؛ البته اجتماعی بودن به تنهایی درمان معجزهآسایی برای قلب شکسته فرد نیست،اما همیشه به سرعت بهبود آنان کمک میکند. بعد از گذراندن مراحل دلشکستگی اگر فرد بتواند شخص مناسب و دلخواه خود را پیدا کند، عالی است، اما این امر نباید تنها هدف فرد دلشکسته باشد و وقوع آن هم حتمی نیست، بنابراین بهتر آن است که با دوستان قدیمی خود بیرون برود یا دوستان جدیدی پیدا کند و خود را سرگرم کاری کند. همچنین بهتر است در ارتباط خود این توقع را نداشته باشد که حتما اطرافیانش کار خاصی برایش انجام دهند یا لازم نیست حرف خاصی با دوستانش بزند، فقط کافی است بداند که افراد دیگری هستند که به او علاقهمندند و بودن با آنها برایش خوب است.
غم و ترس را از خود دورکنید
بسیاری از افراد دلشکسته احساساتی چون غم و اندوه و ترس را تجربه میکنند. این احساسات در عینحال که واکنشهای طبیعی انسان در برابر از دست دادن کسی است، اما میتواند کوبنده و ویرانگر نیز باشد، زیرا ما برای روابط خود هزینه فراوانی میپردازیم و طبیعی است که پایان یک رابطه فقدان محسوب میشود.
فرد دلشکسته اغلب این احساس را دارد که بخشی از هویت خود را از دست داده است و گاه حس مهم امنیت و همراه با آن احساس اعتمادبهنفس و خودباوری نیز در او از بین میرود و این احساس را دارد که هم دنیای درونی و هم دنیای بیرونیاش ویران شده و در حال فرو ریختن است.
اندوه در فرد دلشکسته هنگامی شدت مییابد که تمام تقصیر فقدان بر سر وی آوار شود و لازم باشد با تمام ابعاد آن بجنگد.اندوه میتواند تواناییهای وی را تحتالشعاع خود قرار دهد و این توانایی را از او بگیرد که نتواند به این مساله بپردازد که رابطه خاتمه یافته همیشه هم خوب نبوده است.
این یک واقعیت است که برخی فقدانها باعث نگرانیهایی در مورد آینده میشود، اگر چه بعضی از این نگرانیها واقعی بوده، ولی برخی نیز بیهوده است. هر چه هم که ترس بعد از دلشکستگی ادامه داشته باشد باز هم فرد میتواند شاد باشد، زیرا احساس فقدان به هر حال در گذر زمان برطرف خواهد شد یا جایگزینی پیدا خواهد کرد.
راهکارها
برای اینکه بتوانید در بحران دلشکستگی به خودتان کمک کنید، لازم است راهکارهای موثری را به کار بندید تا بتوانید به زندگی عادی خود ادامه دهید که این راهکارها عبارتند از:
ـ فرد همدلی را بیابید که بتوانید احساسات خود را برایش بازگو کنید. یافتن فردی مطمئن و قابل اطمینان یعنی کسی که بتواند درکتان کند و بکوشد احساس بهتری داشته باشید یکی از راه حلهای موثر در درمان دلشکستگی است.
ـ به منظور بهبود، انجام دادن کارها و فعالیتهای متنوعی که به آنها علاقهمندیم، میتواند تا حد زیادی تسکیندهنده باشد.
ـ از گریه کردن واهمه نداشته باشید. زمانی که شما دچار شکست عاطفی میشوید و از لحاظ احساسی آسیب میبینید، گریه کردن به شما آرامش میدهد.
ـ تصورات منفی را که در مورد خودتان دارید کنار بگذارید و جنبههای مثبت و خوب خود را در نظر آورید. خود را بیش از حد سرزنش نکنید.
ـ تلاش کنید با غم و ناراحتیتان کنار بیایید آن را بپذیرید و قبول کنید. به خود این فرصت را بدهید که به چیزهای دیگری در زندگیتان متمرکز شوید.
ـ برای خودتان ارزش قائل شوید. وقتی برای خود ارزش قائل شوید در واقع با خودتان و خواستههایتان محترمانه برخورد خواهید کرد.
ـ در خودتان تحول ایجاد کنید. ورزش کنید، رژیم غذایی مناسبی داشته باشید، در فعالیتهای جمعی شرکت کنید و عبادت کنید تا تحولات مثبت را در زندگیتان حس کنید.
ـ با خودتان صبور باشید و شروعی مجدد داشته باشید. احساسات خود را ذره ذره به بیرون منتقل کنید و دربارهاش با افراد قابل اعتماد حرف بزنید.
ـ به انتقام گرفتن فکر نکنید، زیرا انتقام و نفرت میتواند شما را از رسیدن به سلامت دور کند.
ـ بعد از بهبود زمانی را به این مساله اختصاص دهید که به توقعات خود از یک رابطه عاطفی فکر کنید و به خود این شانس را بدهید که در یک رابطه دیگر البته این بار به صورت معقولانه درگیر شوید. این را در نظر داشته باشید که «کسی که بازی نکند برنده هم نخواهد شد.»
ـ به دنبال فردی باشید که بتواند شما را به حرکت در آورد. فرد خنثی را انتخاب نکنید.
ـ به دنبال کسی باشید که در مسیر زندگی همراه و همسفر شما باشد و شما را ارتقا بخشد، خود را بیشتر به واقعیت نزدیک کنید.
ـ فراموش نکنید که یک رابطه باید بهترین شرایط را برای خودتان و طرف مقابلتان ایجاد کند.
ـ مراقبت از خود را فراموش نکنید. یک قلب شکسته میتواند بشدت آسیبپذیر باشد.
معصومه اسدی / جامجم