جام جم سرا:
از نگاهت تا دلم رنگین کمان گل میکند
با تو باید مثل باران حرف زد!
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
با من رفت و آمد نکن
رفتن فعل قشنگی نیست
با من فقط راه بیا …
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
تو را دارمای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو میتابد از دور پیشانیات
کران تا کران آسمان با من است
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
ما دلمان کوچک است ولی آنقدر جا دارد که برای هر عزیزی که دوستش داریم نیمکتی بگذاریم برای همیشهٔ عمر
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمیکاهد
همیشه هستی … همین حوالی
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
به دلم نشستی!
ولی چرا دو زانو؟! معذب نباش. برو عقب قشنگ تکیه بده؛ پاهاتم دراز کن. این دل فقط جای توئه.
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
دنیا فهمید خیلی حقیر است، وقتی گفتم: یک موی تو را به او نمیدهم …
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
افکار عاشقانهام را جمع که میکنم
دسته گلی میشود شبیه تـــو برای تـــو …
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
میگوینددلتنگت نباشم!
مٽل این است که به آب بگویند خیس نباش!
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
اگر خوبان عالم جمع باشند
یقینا نزد من تو بهترینی
اگر از خوبترها حلقه سازند
تو در آن حلقه میدانم نگینی!
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
مرا بسوزانی باز هم با خاکسترش خواهم نوشت دوستت دارم...
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
به امید چتر فردایت خیس بارانم، از طلوع عشق تا غروب سرنوشت دوستت دارم
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
اخمهای تو
بالاترین لذت دنیاست..
ای بهانه تمام لوس شدنهای من..!
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
اگر دو تا بودی میذاشتمت روی چشمام،
حالا که یک دونهای جات همیشه تو قلبمه
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
همیشه میشه تموم کرد،
فقط بعضی اوقات دیگه نمیشه دوباره شروع کرد
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
گاهی آنقدر دلم هوایت را میکند
شک میکنم به اینکه، این دل مال من است یا تو
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
دستهای تو حق من است
حقم را کف دستم بگذار
:)
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
یه تار موی تو شاهرگ منه... میدونستی؟
: *
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
ایـن روزها کـسی بـه خـودش زحـمـت نـمـیدهـد یـک نـفـر را کـشـف کـنـد..
زیـبـایـی هـایـش را بـیـرون بــِکـشـد..
تـلـخـی هـایـش را صـبر کـنـد..
آدم هـای امــروز..
عـشـق هـایِ کـنـسـروی مـی خـواهـنـد..
یـک کـنـسـرو کـه فـقـط دَرش را بـاز کـنـنـد..
بـعـد یـک نـفـر شـیـریـن و مـهـربـان و زیـبـا ازداخـلِ کـنـسـرو بـپـرد بـیـرون......
وهـی لـبـخـنـد بـزنـد و بـگـویـد:
حـق بــا تــوســـت!
ممنون توام که میتوانیم حق همدیگر را در زندگیمان منصفانه رعایت کنیم
-------------------- اس ام اس عاشقانه|جام جم سرا-----------------------
جام جم سرا:
بعد از گذشت دوران سربازی او هم مشغول کار شد. چند سالی از زندگی مشترکمان میگذرد و به خاطر نیاز مالی چند شیفت کار میکنیم. بخاطر کمبود وقت به بچه فکر نمیکردیم، اما زمزمههای اطرافیان تبدیل به نیش و کنایه شده است.
تصمیم گرفتیم بچهدار شویم، اما علتش فقط اصرار خانوادهها نیست، ما در این مدت از هم خیلی دور شدهایم. هر کدام سرگرم کار و مشکلات خودمان هستیم. وقتی به خانه میآییم نه توانی برای حرف زدن داریم و نه حتی انگیزهای برای غر زدن.
به مرور زمان و خیلی بیسروصدا هر روز بینمان فاصله کوچکی افتاده که امروز دیگر از آن عشق آتشین یک همراهی عادتگونه باقیمانده است. فکر کردیم شاید با آمدن بچه اوضاع تغییر کند. به نظر شما روش درستی را انتخاب کردیم؟
پاسخ مشاور: هر کودک با آمدنش طیف وسیعی از شور و عشق را به زندگی وارد میکند، اما این در صورتی است که وارد شرایط مناسبی شود.
استفاده از شخص سوم برای اصلاح ارتباط کار اشتباهی است. در بسیاری از موارد همسرانی که زندگی متشنجی دارند با فرزنددار شدن، رابطهشان بدتر شده و در این شرایط یک کودک بیگناه هم از این عدم آرامش در زندگی رنج میبرد.
بهتر است قبل از اینکه صاحب فرزند شوید، مشکلات بین خودتان را حل کنید. در قدم اول فکر رویایی زندگی مانند لیلی و مجنون را کنار بگذارید. اگر آن دو عاشق تاریخی هم با هم به زیر سقف مشترک میرفتند، با مشکلاتی روبهرو میشدند که باید آنها را حل میکردند وگرنه عشقشان تمام میشد. شما هم باید به فکر یک عشق بالنده و عمیق با تظاهرات مناسب و کافی باشید.
زندگی کردن در واقعیت و دیدن شرایط همانطور که هست و بدون پیشداوری میتواند به شما کمک کند. اشکال ازدواجهایی که با آشناییهای پرشور شکل میگیرد در این است که دو نفر فکر میکنند چون یکدیگر را قبل از ازدواج میخواستند، تا انتهای راه همینطور پیش خواهند رفت .
این مشکل از یک طرف و طبیعت زندگی که تکرار است باعث میشود دو نفر برای هم عادی شوند.کار زیاد به بهانه ساختن زندگی هم به رابطهتان آسیب زده است.
به جای هر برخورد شتابزده، تمرین کنید تا برای یکدیگر و زندگی مشترکتان وقت بگذارید. با هم حرف بزنید، بخندید، از رویاهای مشترکتان بگویید که اگر رویاهای مشترک پایان بگیرد، زندگی مشترک بیمعناست. اول چند ماهی را روی رابطهتان کار کنید و عشق فراموش شده را دوباره به چهاردیواری خانهتان بیاورید و سپس برای فرزنددار شدن تصمیم بگیرید. فرزندان ما این حق را دارند که یک زندگی آرام را تجربه کنند.(ندا داوودی/ضمیمه چاردیواری)
جام جم سرا:
بعد از گذشت دوران سربازی او هم مشغول کار شد. چند سالی از زندگی مشترکمان میگذرد و به خاطر نیاز مالی چند شیفت کار میکنیم. بخاطر کمبود وقت به بچه فکر نمیکردیم، اما زمزمههای اطرافیان تبدیل به نیش و کنایه شده است.
تصمیم گرفتیم بچهدار شویم، اما علتش فقط اصرار خانوادهها نیست، ما در این مدت از هم خیلی دور شدهایم. هر کدام سرگرم کار و مشکلات خودمان هستیم. وقتی به خانه میآییم نه توانی برای حرف زدن داریم و نه حتی انگیزهای برای غر زدن.
به مرور زمان و خیلی بیسروصدا هر روز بینمان فاصله کوچکی افتاده که امروز دیگر از آن عشق آتشین یک همراهی عادتگونه باقیمانده است. فکر کردیم شاید با آمدن بچه اوضاع تغییر کند. به نظر شما روش درستی را انتخاب کردیم؟
پاسخ مشاور: هر کودک با آمدنش طیف وسیعی از شور و عشق را به زندگی وارد میکند، اما این در صورتی است که وارد شرایط مناسبی شود.
استفاده از شخص سوم برای اصلاح ارتباط کار اشتباهی است. در بسیاری از موارد همسرانی که زندگی متشنجی دارند با فرزنددار شدن، رابطهشان بدتر شده و در این شرایط یک کودک بیگناه هم از این عدم آرامش در زندگی رنج میبرد.
بهتر است قبل از اینکه صاحب فرزند شوید، مشکلات بین خودتان را حل کنید. در قدم اول فکر رویایی زندگی مانند لیلی و مجنون را کنار بگذارید. اگر آن دو عاشق تاریخی هم با هم به زیر سقف مشترک میرفتند، با مشکلاتی روبهرو میشدند که باید آنها را حل میکردند وگرنه عشقشان تمام میشد. شما هم باید به فکر یک عشق بالنده و عمیق با تظاهرات مناسب و کافی باشید.
زندگی کردن در واقعیت و دیدن شرایط همانطور که هست و بدون پیشداوری میتواند به شما کمک کند. اشکال ازدواجهایی که با آشناییهای پرشور شکل میگیرد در این است که دو نفر فکر میکنند چون یکدیگر را قبل از ازدواج میخواستند، تا انتهای راه همینطور پیش خواهند رفت .
این مشکل از یک طرف و طبیعت زندگی که تکرار است باعث میشود دو نفر برای هم عادی شوند.کار زیاد به بهانه ساختن زندگی هم به رابطهتان آسیب زده است.
به جای هر برخورد شتابزده، تمرین کنید تا برای یکدیگر و زندگی مشترکتان وقت بگذارید. با هم حرف بزنید، بخندید، از رویاهای مشترکتان بگویید که اگر رویاهای مشترک پایان بگیرد، زندگی مشترک بیمعناست. اول چند ماهی را روی رابطهتان کار کنید و عشق فراموش شده را دوباره به چهاردیواری خانهتان بیاورید و سپس برای فرزنددار شدن تصمیم بگیرید. فرزندان ما این حق را دارند که یک زندگی آرام را تجربه کنند.(ندا داوودی/ضمیمه چاردیواری)
جام جم سرا:
اکسیتوسین به عنوان یک پپتید و نه اسید آمینه در منطقه هیپوتالاموس مغز به عنوان هورمون و ناقل عصبی عمل میکند، تحقیقات نشان داده است این هورمون منجر به تشکیل باندهای عاطفی در زوجها و بین مادر و نوزاد میشود؛ همچنین تصور میشود اکسی توسین انگیزه افراد را به منظور گرایش به روابط اجتماعی افزایش میدهد.بهطور کلی سطوح بالاتری از اکسی توسین با افزایش همدلی و اعتماد به نفس، اضطراب اجتماعی و پاسخ به ترس را پایین میآورد.
محققان دانشگاه آمستردام هلند معتقدند این هورمون در تصمیم گیریهای اخلاقی افراد مانند دروغ گفتن نقش دارد اما زمانی که بحث از پایه بیولوژیکی دروغ و هورمون اکسیتوسین سخن به میان میآید پاسخ علمی قاطعی وجود ندارد.بنابراین محققان به منظور بررسی این موضوع آزمایشی را طراحی کردند.آنها یک گروه متشکل از 60 شرکتکننده مرد را در نظر گرفتند سپس تعدادی از شرکتکنندگان یک دوز اکسی توسین و تعدادی دیگر دارونما دریافت کردند و سپس تیم به سه قسمت تقسیم شد. از این تیمها خواسته شد نتایج حاصل از پرتاب 10 سکه را پیشبینی کنند. اگر یکی از شرکتکنندگان بدرستی پرتاب سکه را حدس میزد تیم او پول بیشتری را به دست میآورد و این پول بین اعضای تیم تقسیم میشد.
در ادامه از آنها خواسته شد نتایج بازی شیر یا خط را مبنی بر درست بودن یا نبودن پیشبینیهایشان گزارش کنند. شرکت کنندگانی که به جای دارونما، هورمون اکسیتوسین دریافت کرده بودند، نمراتشان را دروغ میگفتند.
نتایج بازی شیر یا خط بین شرکتکنندگانی که اکسی توسین و دارونما دریافت کرده بودند، بسیار متفاوت بود. در گروه شاهد 23درصد ادعا کرده بودند نتایج بازی حاصل را درست حدس زدهاند اما در گروه اکسی توسین 53درصد از شرکتکنندگان ادعا کرده بودند که بدرستی بسیاری از پرتاب سکهها را حدس زدهاند. این در حالی است که به گفته متخصصان روانشناسی اقتصادی و تصمیمگیری، احتمال اینکه شرکتکنندگان از 10 پرتاب 9 یا 10 پرتاب را درست حدس بزنند یک درصد است با این حال 53 درصد از افرادی که هورمون اکسیتوسین دریافت کرده بودند، ادعا میکردند از 10 پرتاب 9 پرتاب را درست حدس زدهاند.
بنابراین اغلب افرادی که ادعا میکردند 90 یا 100درصد در پیشبینی پرتاب سکهها موفق عمل کردهاند بهخاطر مصرف اکسیتوسین نتایج بازی را دروغ اعلام کرده بودند.مدیر این تحقیق میگوید: «هنگامی که افراد قصد ایجاد ارتباط عاطفی با دیگران دارند برای کمک به خود ممکن است قواعد اخلاقی را زیر پا بگذارند و گاهی دروغ بگویند، این امر ممکن است افراد نزدیک به ما مانند دوستان و اعضای خانوادهمان باشند. به عبارتی اکسی توسین در تصمیمگیری بر منافع شخصی و گروهی تمرکز دارد اما فقر اکسیتوسین در بدن سوءمصرف مواد مخدر و الکل را افزایش داده و سطح بالایی از آن حساسیتهای عاطفی را به وجود میآورد.»
محققان دانشگاه ییل استفاده از اکسی توسین را به عنوان ابزاری برای افزایش همدلی و تعامل اجتماعی در کودکان مبتلا به اوتیسم مورد بررسی قرار دادهاند.(ایران)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوما به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
پاسخ مشاور: ازدواج شما کمی زود هنگام بوده است. فکر میکنم در اولین قدم برای بهبود روابطتان باید کمی اطلاعات خود را با مطالعه یا رفتن به کلاسهای آموزشی در زمینه تفاوتهای زن و مرد و سبکهای ارتباطی بین زن و شوهر زیاد کنید. همچنین شما اشاره کردید که از خانواده هم محبت دریافت نکردهاید و نمیکنید، لذا باید در ابتدا برای شما از تفاوتهای زبان عشق بگویم.
افراد به روشهای مختلفی عشق را احساس میکنند. آنچه باعث میشود کسی احساس کند که دوستش دارند، همیشه با آنچه در دیگری این احساس را ایجاد میکند، یکسان نیست. همان طور که انسانها میتوانند به زبانهای متفاوت فارسی، عربی، انگلیسی و... با هم صحبت کنند، به زبانهای متفاوت هم به هم ابراز احساس میکنند.
ما، در عشق زبانهای متفاوتی داریم و شاید زبان عشق شما و همسرتان با هم متفاوت باشد. بنابراین، با توجه به مطالبی که در ادامه بیان میشود، از شما میخواهم به رفتارهای همسر و اطرافیانتان دقت کنید و ببینید که آیا با توجه به این ۵ زبان عشق، باز هم احساس میکنید که به شما محبت نمیکنند یا اینکه سبک محبتشان با شما متفاوت است.
انواع زبان عشق افراد
۱- کلام تاییدآمیز:
یکی از راههای بیان و ابراز عشق، استفاده از واژههای دلگرم کننده و تشویق آمیز است. تعریف شفاهی یا قدردانی با کلمات، ابزارهای قدرتمند ابراز عشق و محبت هستند. مانند: دوستت دارم، این لباس خیلی بهت میاد، ازت ممنونم و...
۲- وقت گذاشتن برای یکدیگر:
منظور از وقت گذاشتن برای یکدیگر، این است که توجه خود را به طور کامل به دیگری معطوف کنید، نه اینکه کنار هم روی مبل بنشینید ولی حواستان به تلویزیون باشد. منظور از وقت گذاشتن، با هم بودن است؛ یعنی با هم کاری انجام دهیم و از با هم بودن لذت ببریم.
۳- هدیه دادن:
هدایا نماد بصری عشق هستند. شما برای اینکه به کسی هدیه بدهید، باید به او فکر کنید. خود هدیه نماد آن فکر است و مهم نیست قیمت هدیه چقدر بوده و هست. مهم این است که شما به فکر او بودهاید.
۴- خدمت کردن به یکدیگر:
منظور کارهایی است که میدانید همسرتان دوست دارد که شما انجام دهید. اگر شما به دنبال کسب خشنودی همسرتان از طریق خدمت کردن به او هستید، عشق خود را به او با انجام کارهایی برای او نشان دهید. رفتارهایی مثل پختن غذا یا چیدن میز، بردن زباله به بیرون و...
۵- لمس کردن:
تماس فیزیکی و لمس کردن مانند در آغوش گرفتن نیز یکی دیگر از راههای ابراز مهر و محبت بین همسران است. در زندگی زناشویی تماس فیزیکی راه قدرتمندی برای ابراز عشق محسوب میشود.
از همسرتان به اندازه چند نفر محبت نخواهید
البته به نکته دیگری هم باید اشاره کنم و آن این است که شاید شما همه محبتی را که از خانواده انتظار داشتید و دریافت نکردهاید از همسرتان انتظار دارید. این انتظار، کار همسرتان را سخت میکند چون او یک نفر است و به اندازه یک نفر میتواند به شما محبت کند، نه به اندازه چند نفر (پدر، مادر، خواهر، برادر و...). از شما میخواهم که با کمک یک مشاور، زبان عشق خود و همسرتان را پیدا کنید و در این باره با وی صحبت و سعی کنید با زبان عشق یکدیگر به هم محبت کنید. (راهله فارسی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
248
حالا عمرش را داده به شما، وگرنه امروز که بعد از چهار سال درس خواندن، مدرک لیسانسم را به دیوار میخ کردهام و سر چهارراه روزنامه میفروشم حتما به او میگفتم پیشبینیهایش شباهت زیادی به پیشبینیهای علی پروین داشته.
از لای بوتهها یک باکس سیگار و چند تا روزنامه برداشتم و زدم به دل ماشینها... «روزنامه، روزنامه/ معضل کوتاهی قد در بین ایرانیان/ مرغ از مرز ۷۰۰۰ تومان گذشت/ کاهش ساعت کاری زنان شاغل دارای فرزند زیر ۷ سال»
دیدم کسی واکنشی نشان نمیدهد. گفتم «جدیدترین عمل جنیفر لوپز+عکس/ ۱۰۱ راه برای راحتی شما و ناراحتی مادرشوهر/ پشتپرده زندگی مردی که هرگز نمیمیرد»
حکایت این مردی که هرگز نمیمیرد هم در نوع خود جالب است؛ گویا یک بندهخدایی در سنگال یکبار دلش زنده شد به عشق و بعد از آن، راست راستکی دیگر هرگز نمرده است. ظاهرا این بابا در جریان نبوده که این شعر استعاره در دلش نهفته است و آن را با تمام وجود باور کرده است. از این مرد که بگذریم، نمیدانم چرا مردم اینقدر امروز به تیترها بیتوجهی میکنند. ناگهان یاد تیترخوانی چند روز قبل افتادم. برای امتحان داد زدم: «بازگشت احمدینژاد...»
حدسم درست بود. چند نفر دستگیره در را فشار میدادند که از ماشین بپرند بیرون و فرار کنند، برای همین فوری ادامه دادم: «بازگشت احمدینژاد تکذیب شد/ فوقالعاده فوقالعاده...» ناگهان از هر ماشین یکی دو نفر زدند بیرون و صدای موسیقی را زیاد کردند و شروع کردند به انجام حرکات موزون. دوباره فریاد زدم: «فوقالعاده فوقالعاده/ فقط بازگشت احمدینژاد تکذیب شد/ ممنوعیت قانون رقاصی در معابر عمومی کماکان پابرجاست/ پیام تند نیروی انتظامی به رقاصها/ دوست عزیز ریز نیا»
دیدم نه، اینجوری نمیشود. ملت اصلا دنبال بهانه هستند برای بیرون ریختن هنرهایشان؛ حالا بماند که قاطی هنرهایشان چی بیرون میریزند. گفتم: «فراموش نکن مرغ از مرز ۷۰۰۰ تومان گذشت، شام نداری بخوری بدبخت، با شما هستم دوست عزیز.» توجهی نمیکردند. «جدیدترین کشف دانشمندان فیسبوکی؛ خوشحالی ناگهانی باعث پیری زودرس میشود.» یکهو خانمها همه رفتند نشستند توی ماشین. مردها اما کماکان به شادی میپرداختند. باور کن حالا میرفتی ازشان میپرسیدی از چی اینهمه خوشحالی خودشان هم یادشان نمیآمد. برای مردها هم نقشه خوبی داشتم. داد زدم: «شکست پرسپولیس برابر ملوان بندرانزلی/ ثبت آخرین روزی که پرسپولیس پیروز از زمین خارج شده در تقویم ۹۴/ تداوم وضعیت اسفبار سرخها...»
مردم یکی یکی با چهرههایی درهمرفته سوار ماشین شدند و صدا از احدی در نمیآمد. خانمها و پرسپولیسیها که سوار ماشینهایشان شدند فقط مانده بود یک نفر که برای خودش آن گوشه شاد و سرخوش به پایکوبی میپرداخت. داد زدم: «دوست عزیز بفرمایید داخل ماشین... شمایی که اون گوشه وایستادی، عزیزم با شما هستم. بفرما سوار شو، آخه آدم یه نفری جشن میگیره؟»
با اعتماد به نفس فراوان پاسخ داد: «آقا ما عادت داریم.»
گفتم: خجالت بکش، بشین توی ماشین.
بیتوجه به حرفهای من، به جای نشستن در ماشین، راه افق را در پیش گرفت و در دوردست گم شد. خیالم که از برقراری نظم و امنیت راحت شد، داد زدم: «سه روش برای اینکه زندگی شادتری داشته باشیم...»
همه با اخم نگاهم کردند و باعصبانیت پا را گذاشتند روی پدال گاز و رفتند دنبال بدبختیهایشان. نمیدانم چرا ملت اینقدر اخمو و بیاعصاب شدهاند. کجا رفت آن روحیه شاد ما ایرانیها؟ (احسان پیربرناش/قانون)
پاسخ مشاور: در حال حاضر دوران سخت و حساسی از زندگیتان یعنی دوران بعد از طلاق را سپری میکنید. با توجه به نارضایتی شما از این اتفاق، این طور به نظر میرسد که طلاق شما جنبه یک طرفه داشته و باعث بروز حالتی در شما شده است که در علم روانشناسی به آن سوگ یا فقدان میگویند. سوگ دارای مراحلی است که باید طی شود. برای آشنایی بیشتر و کمک به عبور سریعتر از این مراحل، در ادامه به بیان آنها میپردازیم.
مراحل فقدان یا از دست دادن
۱ - انکار:
اولین مرحله «انکار» است؛ یعنی فرد، از دست دادن را نمیپذیرد. البته با توجه به محتوای گفتههایتان به نظر میرسد که این مرحله را گذراندهاید. انکار در طلاق یعنی اینکه شما طلاق خود را نپذیرید و به وی پیامک یا زنگ بزنید و یا سر راه او بروید.
۲ - خشم:
دومین مرحله سوگ، «خشم» است. عصبانی بودن از خودتان، از همسر سابقتان و اطرافیان. این پرخاشگری به شکلهای مختلف بروز میکند. خشم نسبت به خودتان با سرزنش کردن خود و اینکه چرا فلان کار را کردم، نسبت به دیگران با ابراز ناراحتی و حتی بددهنی، کتک کاری و...
۳ - غم:
سومین مرحله «غم» است. همان احساسات و رفتارهایی که شما مطرح کردید؛ یعنی گریه کردن، مرور خاطرات و مواردی از این قبیل.
۴ - مقصر:
در چهارمین مرحله، فرد به دنبال مقصر میگردد. با مرور خاطرات و دعواهایتان، مدام این سوال را از خود میپرسید که من مقصر بودم یا او؟ تکرار این جمله که ای کاش این کار را انجام نمیدادم و... باز هم سرزنش خودتان و عصبانی بودن از دست خود و اطرافیانتان به خاطر رفتارهایی که انجام دادند.
۵ - پذیرش:
اما مرحله پنجم که مهمترین مرحله است، «پذیرش» است. منظور از پذیرش این است که حالتها و احساساتی هم چون غم، عصبانیت و گریه را کاملاً طبیعی بدانید و به جای سرزنش کردن خود، به خاطر اتفاقی که افتاده و اتهام به اطرافیان به دلیل عدم درک متقابل، مسئله پیش آمده را بپذیرید. پذیرش این واقعیت که وی به هر دلیلی دیگر همسر شما نیست و اینکه شما تنها هستید و چه کارهایی برای تنهایی خود باید انجام دهید.
برای عبور هر چه سریعتر از این مراحل، از شما میخواهم که مرور خاطرات خود را متوقف کنید. برای مدتی به مکانهایی که با هم زیاد میرفتید و خاطرات خوبی داشتید، نروید تا بتوانید مراحل فقدان را زودتر طی کنید. در حال حاضر این رفتار شما مانند چاقویی است که روی دست زخمی خود میکشید و جز بیشتر کردن درد و آسیب، تاثیر دیگری نخواهد داشت.
صحبتی با اطرافیان
در اینجا بد نیست که صحبتی هم با اطرافیان شما کنم. آنها باید بدانند که از مهمترین آثار طلاق احساس پوچی، تنهایی و انزواست و حتی ممکن است که فرد به جنس مخالف خود بدبین شود. اطرافیان در این شرایط، درباره فرد مطلقه احساس ترحم دارند و در مواردی به وی برچسب میزنند؛ به طور مثال میگویند تو ضعیفی، تقصیر خودت بود یا اشکال نداره و...
در نتیجهٔ این رفتار، فرد احساس کمبود و ناامنی بیشتری میکند. دلسوزی بیش ازحد اطرافیان و جامعه، باعث میشود مشکل روحی فرد بیشتر شود، لذا از اطرافیان فرد مطلقه خواسته میشود که به جای راهکار دادن و توصیه کردن به فرد، حرفهای او را گوش و بیشتر همدلی کنند.
در پایان به شما توصیه میکنم که حتما برای مشاوره حضوری به یک مشاور مراجعه کنید، اگر مرحله سوگ را نتوانید در زمان مشخص که به طور طبیعی بین ۶-۳ ماه است بگذرانید؛ ممکن است این مراحل مدت زمان بیشتری طول بکشد و احتمال خطراتی همچون افسردگی و یا بیماریهای روحی روانی مانند وسواس، اضطراب و... افزایش یافته و ممکن است خدا نکرده آینده و زندگی شما را دچار مشکل کند. (راهله فارسی، کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
وقتی دلیل آن را جویا میشوی، با لبهایی که بسختی از هم بازمی شود،شروع به ادا کردن کلمات بی هیچ حس و حال و انگیزهای میکند و از سر اجبار کلمات را کنارهم ردیف میکند تا متوجه شوی که چه بر سر او آمده و چرا جوانی به سن و سال او به این روز افتاده است.
او پس از دیپلم گرفتن سربازی رفته و پس از اتمام آن، در 23 سالگی وارد دانشگاه شده است. به رشته اش علاقه چندانی نداشته و درکنار تحصیل برای درآوردن خرج خودش، با ماشین مدل پایین پدرش مسافرکشی میکرده. اوضاع زندگی اش چندان دلچسب نبوده تا این که در روزهای اول سال دوم دانشگاه، ناگهان چشمش به جمال دختری از سال اولیها روشن میشود که دلش را میرباید و او را مفتون خود میکند. دیگر میثم آن پسر بی حال و انگیزه قبلی نبود. هرروز صبح با عشق از خواب برمی خاست، رو بهروی آینه میایستاد، به سروظاهرش اهمیت فراوانی میداد، بیشتر مسافر میزد تا جیب هایش را پرپول تر کند، به درس اهمیت وافری میداد و خلاصه روح عشقی که در کالبد زندگی اش دمیده شده بود، شرایط را به کل برای او متفاوت کرده بود.
ماجرا را به یکی از دوستانش گفت و وی پیشنهادکرد که هرچه زودتر عشقش را به دختر اعلام کند تا اگر از او ابراز رضایت دید، قرار خواستگاری و نامزدی بگذارند. میثم دل و جرات چندانی برای پاپیش گذاشتن نداشت، اما دوستش به او گفت که با ترس و پنهانکاری راه به جایی نمیبرد و باید شهامت به خرج دهد. او هم بالاخره یک روز دل به دریا زد و از طریق یکی از دوستانش برای دخترجوان پیغام فرستاد.
دختر همان مرتبه اول و آخر آب پاکی را روی دست میثم ریخت که تحت هیچ شرایطی به ازدواج با او رضایت نمیدهد و کلاس میثم را به مراتب پایین تر از خود میداند. شنیدن این حرف ها، خنجری بود که بر دل شکسته میثم فرو رفت و هیچ مرهمی برای آن ممکن نبود. میثم تا مدتها پا به دانشگاه نگذاشت و درنهایت به اصرار و فشار همان دوست قدیمی راضی شد که فقط در جلسات امتحان شرکت کند تا بتواند مدرکی نصفه نیمه از دانشگاه بگیرد.
اما این همه ماجرا نبود. چندوقت بعد شنید که همان دختر با پسری جوان از خانوادهای ثروتمند نامزدکرده و دنیا را برای همیشه بر سر خود خراب شده انگاشت. تا چندروز میثم نمیتوانست لب به آب و غذا بزند و همچنان در شوک بود. پس از گذشت چندروز و بازگشت تدریجی وی به زندگی، رگههای مهلک خشم در قلبش شروع به ریشه دواندن کرد.
میثم با خود فکرمی کرد: ' زن من نشده و حالا میخواهد با یکی دیگر پیوند زناشویی ببندد. اگر نگذاشته من مرد خانه و نان آورش باشم، من هم نمیگذارم آب خوش از گلویش پایین برود.' و بر همین اساس نقشهای کشید.
او که چندماه پیش با موبایلش از دختر تعدادی عکس گرفته بود، عکسها را روی تصویر زنی در شرایط ناهنجار مونتاژ کرد، از آنها چند پرینت گرفت و شبانه همه را در خیابان محل سکونت دختر چسباند. آن شب سر راحت برروی بالین گذاشت زیرا به خیال خود، انتقامی مناسب از معشوقه بی احساسش گرفته بود.
آرامشش دیری نپایید. دوروز بعد پدر دختر با مامور کلانتری در خانه میثم بود. او را به دادگاه بردند و به دلیل جرم سنگینی که مرتکب شده بود به حبسی طولانی محکوم کردند. آینده او تباه شد، هم آن دختر را از دست داد و هم هر دختر دیگری را. آینده شغلی اش را به مخاطره انداخت و حتی خانواده او طرد کرد.
حالا کسی در زندان به دیدارش نمیآید و هیچ احدی منتظر آزادشدنش نیست. همه اینها به آن دلیل بوده که میثم تاب تحمل 'نه' شنیدن را نداشت و با زور و اجبار میخواست به عشقش برسد.
داستان بیژن برعکس این است. او از دوران نوجوانی به دختر همسایه علاقهمند بود، به او ابراز علاقه کرده و پاسخ مثبت شنیده بود. بیژن از همان سن برنامه ریزیهای فراوانی برای آینده خود و آن دختر کرد؛ به دانشگاه رفت و در رشتهای خوب و پولساز مشغول به تحصیل شد. همزمان کار و پسانداز میکرد تا برای شروع زندگی دست خالی نباشد. درس و کار در کنار یکدیگر گهگاه به او فشار میآورد، اما عشق بی انتهایی که در دل خود نسبت به آن دختر پرورانده بود، انرژی بخش لحظههای خستگی و آرام بخشی درمقابل تمام فشارهای زندگی بود. اوضاع همچنان پیش میرفت تا این که یک روز خبرآوردند آن دختر با مردی میانسال و ثروتمند ازدواج کرده است. بیژن که از شنیدن این خبر هاج وواج مانده بود بلافاصله نزد دختر رفت و دلیل این کار را جویاشد و دختر هم براحتی به او گفت پدرش با او صحبت کرده و به وی فهمانده که پول چه نقش مهمی در خوشبختی انسانها دارد.
روزگار بیژن سیاه شد. پسری تلاشگر، زحمتکش و سالم به دلیل آن که از اول از ثروت بادآورده پدری بهره مند نبود باید کنار زده میشد و فردی دیگر جایش را میگرفت. کجا رفت آن همه قول و قرار و دلدادگی؟ ادامه تحصیل و کار به مقولهای پوچ تبدیل شده بود، اما او به هر عذابی بود سعی کرد همان روال قبلی را ادامه دهد و بعد از گذشت چندماه، آرام آرام روحیهای بهتر پیداکرد.
دوسه سال گذشت. او در سال آخر دانشگاه به سر میبرد و اوضاع مالی بهتری هم پیداکرده بود. چندی بود که در اتوبوسی که صبح سوار میشد دختری جوان را میدید که چشمش را گرفته بود و در دل، احساسی زیبا نسبت به او داشت. روزها میگذشت و لذت عشق تازه، غم کهنه را از روح او میشست و پاک تر از دیروز میکرد. بالاخره یک روز مناسب دل را به دریازد و ماجرا را با دختر و سپس خانواده خودش درمیان گذاشت. خوشبختانه همه رضایت داشتند. مراسم خواستگاری به زودی برگزار و آنها با هم نامزد شدند. دوسال بعد هم به خانه بخت رفتند.
اکنون پنج سال از ازدواجشان میگذرد، آن دو با هم خوشبختند و پسری دوساله و نازنین دارند و در این سالها به جز عشق و آرامش چیزی در زندگی شان جریان نداشته است. چندوقت پیش هم خبررسید که دختر بی وفای همسایه بعد از تحمل هزارویک عذاب از خانه شوهرش رانده شده و به خانه پدری برگشته و اگر چهره اش را ببینید متوجه میشوید که در این دوران چه بر او گذشته است.
عشق هم مانند تمام مراحل زندگی مستلزم تلاش فراوان و چندبار زمین خوردن است تا بالاخره به نتیجه برسد. وقتی هدفی در زندگی برای خود انتخاب میکنید، برای رسیدن به آن کمر همت ببندید و تا آن جا که توان دارید تلاش کنید، بارها زمین میخورید، اما دوباره از جا برمی خیزید و به راهتان ادامه میدهید تا این که بالاخره یک روز به جایگاهی میرسید که سزاوارش هستید.
عشق هم از این قاعده مستثنی نیست. برای فردی نقشه ازدواج بکشید که در حد شما باشد و نه چندپله بالاتر و بعدهم برای رسیدن به او تلاش کنید. اگر پاسخ رد شنیدید بدانید گرچه این واقعیت تلخ است، اما دنیا به آخر نرسیده و بازهم درآینده حق انتخابهای فراوانی برای شما وجودخواهدداشت. حتی اگر از طرف مقابل تان بی وفایی و پیمان شکنی دیده اید، بازهم مانند بیژن با یاری خواستن از خداوند، صبوری پیشه کنید و به فعالیتتان ادامه دهید. یک روز فردی میآید که همه غصههای قبلی را از دلتان میشوید و طعم واقعی عشق را به شما میچشاند. تا آن روز بردبار باشید و با شکیبایی به استقبال خوشبختی بروید.
چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
احساسات سریع بار و بندیلشان را بستند و هر یک سوار یک قایق شدند تا راه بیفتند. در این میان، «عشق» که همیشه عادت داشت از هر محیطی نهایت لذت را ببرد، چند دقیقه دیگر هم آنجا ماند تا اینکه آسمان را ابرهای تیره و تار پوشاند و کمکم اوضاع داشت خطرناک میشد.
عشق که دید وضع خراب است، دواندوان به سمت ساحل رفت تا سوار یک قایق شود که دید ای دل غافل، هرکدام از احساسات سوار یک قایق شدهاند و جایی برای او باقی نمانده . عشق مجبور بود همراه یک احساس شود. او نگاهی به قایق جناب «موفقیت» انداخت و به او گفت: موفقیت جان، اجازه دارم همراه با تو سوار قایقت شوم؟
همینطور که میبینی قایقی برایم باقی نمانده است. اما موفقیت نگاهی به او انداخت و گفت: نه، اجازه نداری! میبینی که قایقم را پر از مال و اندوختههای ارزشمند کردهام و هیچ فضای خالی برای تو باقی نمانده است.
عشق نگاهی به قایق جناب «نخوت» انداخت و پرسید: اجازه میدهی من همراه با تو بیایم؟ نخوت حتی به عشق نگاه هم نینداخت و پاسخ داد: نخیر؛ کفشهایت گلی است و قایق نازنینم را کثیف میکنی.
قایق جناب «شادی» از آنجا عبور میکرد. عشق فریاد زد: مرا هم با خود میبری؟ اما شادی آنقدر سرمست و خرم بود که صدای عشق را نشنید و از آنجا گذشت.
عشق ناامید نشد و از جناب «غم» خواهش کرد روی قایقش، جایی به او بدهد اما غم به او گفت: از من بدبختتر گیر نیاوردهای؟ ولم کن بگذار به درد خودم بمیرم.
عشق بیچاره به هر دری که میزد به رویش بسته میشد. تا اینکه ناگهان یک قایق از راه رسید و صاحب آن با صدای بلند گفت: بیا عشق! من برای تو جا دارم.
عشق که از فرط خوشحالی در پوست خود نمیگنجید، بدون آنکه آن جوانمرد را بشناسد پرید و سوار قایقش شد. آن دو دقایق امنی با هم داشتند تا اینکه به مقصد رسیدند و عشق تشکر کرد و پیاده شد.
هنوز عشق نمیدانست که همسفر او که بوده. برای همین به سراغ جناب «دانش» رفت و ماجرا را با او درمیان گذاشت تا ببیند آن بزرگواری که به وی کمک کرده، که بوده است. دانش به عشق گفت که او «زمان» بوده، زیرا تنها زمان است که در این دنیا قدر عشق واقعی را میداند.
براستی چرا بسیاری از ما هنگامی که سرمست از موفقیتهای زندگی میشویم، فراموش میکنیم افرادی هستند که ما را دوست دارند و ما باید قدر این عشق را بدانیم و نهالش را آبیاری کنیم؟! چرا به دلیل غرور بیجا از عشقی که میتواند منجی زندگیمان باشد صرفنظر میکنیم، یا آنچنان در غم و شادی زندگی غرق میشویم که سهم عشق را پایمال میکنیم. بسیاری از ما وقتی میفهمیم عشقی در زندگی ما وجود داشته و ما قدرش را ندانستهایم که کار از کار گذشته و از گذشته، چیزی جز حسرت و ندامت برایمان باقی نمانده است. عشق نباید از دست داده دوران گذشته باشد، یا مفهومی خیالی تلقی شود که قرار است در آیندهای نهچندان نزدیک به سراغمان بیاید. جای عشق در همین زمان حال است. هر چند هم که زندگیتان پر از خوبیها و بدیها باشد، باز هم جای عشق خالی است. دیگران را دوست بدارید، به کسانی که صادقانه عاشقتان هستند توجه کنید، در زمینههایی که علاقه دارید فعالیت داشته باشید، و به عشق بها بدهید تا با برگشتن به گذشته و ارزیابی مقدار عشقی که ورزیدهاید، احساس ندامت نکنید.
چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)