بخش نهج البلاغه تبیان
همان طور که سید رضی جمع آوری کننده نهج البلاغه در مقدمه کتاب تصریح می کند وی در پاسخ به درخواست برخی از دوستانش مبنی بر این که کتابی تألیف نماید که سخنان برگزیده امیرمومنان علیه السلام را در جمیع فنون و بخش های مختلف، از خطبه ها، نامه ها، مواعظ و آداب و... در بر داشته باشد؟ این کتاب را تألیف نموده اسـت.
مرحوم سید رضی می گوید من این خواسته را اجابت کردم و کار را شروع نمودم... ... و منظورم این بود که علاوه بر فضایل بی شمار دیگر، بزرگی قدر و شخصیت امیر مومنان علی علیه السلام از نظر شگفتی های بلاغت و نمونه های ارزنده فصاحت را روشن سازم لذا تصمیم گرفتم از میان خطبه ها، نامه ها و سخنان حکمت آمیز در ابتدا خطبه های «زیبا» و سپس نامه های «جالب» و بعد از آن کلمات حکمت آمیز حضرت را برگزینم.
تا آنجای که می گوید هرگز ادعا نمی کنم که من به همه جوانب سخنان حضرت علی علیه السلام احاطه پیدا کرده ام به طوری که هیچ کدام از سخنان او از دستم نرفته باشد بلکه بعید نمی دانم که آن چه نیافته ام بیش از آن باشد که یافته ام و آن چه در اختیارم قرار گرفته کمتر اسـت از آن چه به دستم نیامده اسـت.[1]
«ای جماعت مومنان! خدای عزوجل در این روز برای شما دو عید فراهم کرد... بدانید که اعتقاد به توحید پذیرفته نیست، مگر با اعتراف به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و هیچ اعتقادی و عملی قبول نیست مگر با قبول ولایت آن کسی که خداوند او را سرپرست قرار داده اسـت»
روشن شد که سید رضی(ره) در صدد گزینش خطبه ها و نامه و مواعظ حضرت علی علیه السلام بوده و هر یک را که از نظر فصاحت و بلاغت پر جاذبه دیده جمع آوری کرده و به همین دلیل اسم این مجموعه گرانبها را «نهج البلاغه» گذاشته و در اختیار دیگران قرار داده اسـت.
روی این جهت یک احتمال این اسـت که خطبه حضرت امیرمومنان در رابطه با عید غدیر و استناد حضرت به خطبه غدیر از نظر فصاحت و بلاغت برای مرحوم سید رضی در حدی نبوده که در نهج البلاغه ذکر شود.
احتمال دیگر نیز این اسـت که ایشان به خطبه حضرت امیر مومنان علی علیه السلام دست نیافته اسـت و در دسترس ایشان نبوده نه این که خطبه مولای متقیان و یا سایر استنادهای حضرت علی علیه السلام به خطبه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر، از نظر سید رضی معیار فصاحت و بلاغت را نداشته اسـت.
البته روشن اسـت همه سخنان و خطبه های امام علی علیه السلام از حیث فصاحت و بلاغت در یک سطح نیستند.
همان طور که اشاره شد حضرت علی علیه السلام برای اثبات حقانیت و خلافت بلافصل خویش به طور مکرر به حدیث متواتر غدیر استناد کرده اسـت و جریان غدیر را مطرح نموده اسـت چه آن روزی که آن حضرت از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواست و فرمود: هر کس در غدیر بوده در مورد جریان غدیر شهادت دهد.[2]
و چه آن روزی که از اعضای شورا سوال کرد و فرمود: فهل فیکم احد یقول له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : من کنت مولاه فهذا علی مولاه... غیری؟»[3]
و همه گفتند نه، و چه آن روزی که با ابوبکر احتجاج کرد و فرمود: «تو را به خداوند سوگند می دهم که بگوئی آیا مطابق حدیث و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟» ابوبکر گفت بلکه تو.[4]
و چه آن روزی که در ایام خلافتش عید غدیر و جمعه در یک روز افتاده بود و حضرت در آن روز خطبه ای خواند و در بخشی از آن فرمود: «ای جماعت مومنان! خدای عزوجل در این روز برای شما دو عید فراهم کرد... بدانید که اعتقاد به توحید پذیرفته نیست، مگر با اعتراف به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و هیچ اعتقادی و عملی قبول نیست مگر با قبول ولایت آن کسی که خداوند او را سرپرست قرار داده اسـت و آیین طاعت خدا در مورد کسی به نتیجه نخواهد رسید مگر این که چنگ زنید به حبل الله و آنانی که اهل بیت خدایند یعنی کسانی که در روز دوح (غدیر) درباره آنان خدا آیه فرستاد و اراده خویش را در حق بندگان خاص خود اظهار داشت و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تا ابلاغ کند و گمراهان و منافقان را به حساب نیاورد و خود ضمانت کرد که او را از (شر) ایشان نگاه دارد».
سید رضی(ره) در صدد گزینش خطبه ها و نامه و مواعظ حضرت علی علیه السلام بوده و هر یک را که از نظر فصاحت و بلاغت پر جاذبه دیده جمع آوری کرده و به همین دلیل اسم این مجموعه گرانبها را «نهج البلاغه» گذاشته و در اختیار دیگران قرار داده اسـت.
تا آنجای که می فرماید: این گونه خدا دین خویش را کامل کرد و چشم پیامبر و مومنان و تابعان او را روشن ساخت و این همان (واقعه غدیر) بود که برخی از شما خود شاهد آن بودید و به برخی دیگر از شما خبر آن رسید... .
امروز روز عهد و پیمان، روز کامل شدن دین، روز نص (تصریح) بر شخص اسـت یعنی آنان که ویژه رهبری هستند.[5]
مطرح نمودن جریان غدیر به طور مکرر در کلمات معصومین و از جمله امیر مومنان علیه السلام آمده اسـت و نیامدن آن در نهج البلاغه که سید رضی(ره) آن را جمع آوری کرده اسـت، به آن جهت اسـت که نهج البلاغه مشتمل بر بخش خاصی از سخنان امام علی علیه السلام می باشد نه همه آن.
- علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج1، ص181 تا 211.
- انصاری، عذرا، پیام غدیر، (غدیر در روایات).
پی نوشت:
[1]. مقدمه نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص27.
[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج١ ، ص74
[3]. نقدی. شیخ جعفر، الانوار العلویة و الاسرار المرتضویه، ص326.
[4]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص117؛ مرتضی، بی تا و شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص550.
[5]. خراسانی، علم الهدی، نهج الخطابه، ج2، ص262؛ مسند الامام الرضا علیه السلام، ج2، ص23.
منبع: راسخون
عبدالکریم خالکی/دانشجوی دکترای کلام اسلامی- بخش اعتقادات شیعه تبیان
سوال این اسـت که اگر با نبوت پیامبر (صلی الله و علیه وآله) شریعت به طور کامل برای مردم آورده شده اسـت دیگر چه نیازی به امامت می باشد؟ این افراد می گویند که وقتی آمدن وحی با ختم نبوت تمام شد و عقل بشر به بلوغ فکری رسید دیگر چه نیازی به آمدن امام هست؟ اگر امام در عصمت و ... با پیامبر مشترک اسـت دیگر چه فرقی با امام دارد و در واقع باید گفت که خاتمیت در نبوت رخ نداده اسـت.
در بیان دلیل ختم نبوت نظریات مختلفی بیان شده اسـت. یکی از مهم ترین نظریات اینست که عقل بشر کامل شده اسـت اما نه به این معنا که دیگر نیازی به وحی ندارد بلکه به این معنا که تا حدی به بلوغ عقلی رسیده اسـت که دیگر می تواند شریعت و کتاب آسمانی خود را از گزند تحریف مصون بدارد. در واقع عدم نیاز به تجدید وحی غیر از عدم نیاز به اصل وحی اسـت.
در بیان پاسخ به این سوالات باید گفت که دو نگاه به رابطه عقل و وحی وجود دارد؛
- نگاه اول آن اسـت که وحی را در مقابل عقل بدانیم و با این مبنا بیان شده اسـت که با ختم نبوت دیگر حاکمیت وحی تمام شده و عقل آرام آرام جایگزین آن شده اسـت. این نگاه عقل و وحی را متضاد و در مقابل هم می داند. با این نگاه نمی توان امامت را ادامه نبوت دانست بلکه باید گفت عقل جای وحی را پر کرده اسـت! در حقیقت با این نگاه انسان تا جایی به وحی و دین نیاز دارد که عقل رشد نکرده باشد و وقتی عقل رشد کرد دیگر نیازی به وحی و شریعت نیست.
- نگاه دوم آن اسـت که عقل و وحی نه تنها در تعارض و تضاد با یکدیگر نیستند بلکه موافق هم و لازم و ملزوم یکدیگر هستند. به تعبیر دیگر عقل جدای از دین نیست. با این مبنا دینداری مخصوص انسانها عاقل اسـت. به نظر می رسد که نصوص دینی نیز این نظر دوم را تایید می کنند. با این نگاه نه تنها زمان پیامبر بلکه در زمان پیامبران گذشته نیز عاقلانی بوده اند که دین را با دلیل و استدلال پذیرفته بودند. بنابراین دیگر ختم نبوت بخاطر این نبوده اسـت که عقل بشر ناقص بوده و زمان پیامبر اسلام عقل بشر کامل شده اسـت، بلکه تبیین ما از دلیل ختم نبوت تبیینی دیگر خواهد بود.
اشکال دیگری که در نگاه اول وجود دارد این اسـت که اگر بعد از ختم نبوت دیگر عقل بشر کامل شده اسـت پس در عصر خاتمیت چه نیازی به دین اسـت؟
اشکال دیگری که می توان به نگاه اول وارد کرد این اسـت که عقل در کلیات کارکرد دارد اما در امور جزئی ممکن اسـت خطا کند. همانطور که می بینیم در امور مختلفی مانند قانونگذاری گاهی قانونی وضع می شود اما بعد از مدتی گفته می شود آن قانون قبلی اشتباه بوده و باید قانون جدیدی را وضع کنیم.
یا اینکه مکرر مشاهده می کنیم که دموکراسی که حاصل عقل جمعی بشر اسـت در انتخاب خود دچار خطا می شود و فرد ناصالحی را برای اداره حکومت تعیین می کند. بنابراین در امور جزئی عقل به تنهایی نمی تواند درست را از غلط تشخیص دهد و بعد از خاتمیت نیز به منبعی خطا ناپذیر در امور جزئی نیاز هست.
اشکال دیگر نگاه اول آن اسـت که در زمانی که نبوت تمام نشده نیز این عقل اسـت که باید دین و شریعت را بپذیرد و برای پذیرش شریعت و اعتماد به سخن نبی باید نبی معصوم باشد. بنابراین قبل از پذیرش سخن نبی عقل عصمت نبی را اثبات می کند.
یکی از کارهای اصلی امامان پرورش مجتهدینی بوده اسـت که آن مجتهدین بتوانند خود به این قابلیت و بلوغ برسند. یکی از کارهای اصلی امامان آموزش روش های فهم صحیح اسـت. البته این مسأله لزوماً در فقه نیست (زیرا دین منحصر در فقه نیست) بلکه ائمه شاگردانی در زمینه عقاید و ... را نیز تربیت کرده اند. این آموزش تا جایی ادامه دارد تا دیگر بشر بدون حضور مستقیم امام بتواند دین را به درستی بفهمد و اینجاست که غیبت امام معنا پیدا می کند.
اما اگر گفتیم که کامل شدن عقل بشر و عدم نیاز به وحی دلیل ختم نبوت نیست پس دلیل تمام شدن نبوت چیست؟
در بیان دلیل ختم نبوت نظریات مختلفی بیان شده اسـت. یکی از مهم ترین نظریات اینست که عقل بشر کامل شده اسـت اما نه به این معنا که دیگر نیازی به وحی ندارد بلکه به این معنا که تا حدی به بلوغ عقلی رسیده اسـت که دیگر می تواند شریعت و کتاب آسمانی خود را از گزند تحریف مصون بدارد. در واقع عدم نیاز به تجدید وحی غیر از عدم نیاز به اصل وحی اسـت.
حال اگر دلیل ختم نبوت را بلوغ عقل بشر برای حفظ دین خود از تحریف دانستیم مسأله امامت چگونه تبیین می شود؟ به بیان دیگر چرا بعد از نبی باید دوباره امام بیاید؟
برای پاسخ به این سوال باید به این توجه کنیم که در تاریخ ما دو نوع نبوت داشته ایم؛ نبوت تشریعی که شریعت جدید می آوردند و نبوت تبلیغی که وظیفه پیاده سازی شریعت و انطباق آن با زمان را در بین مردم داشته اند.
در واقع عدم بلوغ فکری بشر در دو مورد بوده اسـت که با ختم نبوت در یکی از این دو مورد بشر به بلوغ فکری رسیده اسـت؛ یعنی با ختم نبوت بر خلاف ادیان گذشته چنان سواد آموزی و حفظ قرآن در میان مردم شایع شد که امکان تحریف قرآن و دین آسمانی از بین رفت. بنابراین در این مورد دیگر عقل بشر کامل شده و نیازی به نبی جدید ندارد.
در مورد دوم که پیاده سازی وحی اسـت بشر هنوز کامل نشده و نیاز به کسی دارد که این کار را انجام داده و به او آموزش دهد. در واقع بشر در زمان ختم نبوت به این مسأله هنوز نیاز داشت تا راهکار فهم صحیح دین و پیاده سازی آن در امور زندگی بر اساس مقتضیات زمان را بیاموزد. تفاوت امامان با انبیای تبلیغی نیز در این اسـت که انبیای تبلیغی این پیاده سازی شریعت را نیز از طریق ارتباط با غیب دریافت می کردند اما امامان از خود قرآن (و نه بطور مستقیم از وحی) این پیاده سازی را انجام می دهند.
ختم نبوت بخاطر این نبوده اسـت که عقل بشر ناقص بوده و زمان پیامبر اسلام عقل بشر کامل شده اسـت، بلکه تبیین ما از دلیل ختم نبوت تبیینی دیگر خواهد بود.
امام سخن خود را به پیامبر و قرآن و یا امامان گذشته استناد می دهد در حالی که پیامبر تبلیغی سخن خود را به فرشته وحی استناد می داد. این کار مقدمه ای برای آموزش بشر برای آنست که خود بتواند به فهم صحیح دین و پیاده سازی صحیح آن بپردازد. بنابراین یکی از کارهای اصلی امامان پرورش مجتهدینی بوده اسـت که آن مجتهدین بتوانند خود به این قابلیت و بلوغ برسند. یکی از کارهای اصلی امامان آموزش روش های فهم صحیح اسـت. البته این مسأله لزوماً در فقه نیست (زیرا دین منحصر در فقه نیست) بلکه ائمه شاگردانی در زمینه عقاید و ... را نیز تربیت کرده اند. این آموزش تا جایی ادامه دارد تا دیگر بشر بدون حضور مستقیم امام بتواند دین را به درستی بفهمد و اینجاست که غیبت امام معنا پیدا می کند.
در حقیقت کار دین آنست که همه بشریت را امامت کند. به تعبیر دیگر همه بشریت به طور کامل بتوانند در همه امور مربوط به خود به بلوغ کامل عقلی برسند و به این ترتیب به مراتب بالای دین دست پیدا کنند.
با مطالبی که در باب امامت بیان کردیم معلوم می شود که اگر با پیامبر(صلی الله و علیه وآله) نبوت تمام می شد و بعد از وی امامی وجود نداشت و دین به مقصود خود که همان هدایت بشر اسـت نمی رسید. همانطور که اگر فرستادن وحی نبود بشر هدایت نمی شد، اگر فهم صحیح دین نبود نیز بشریت هدایت نمی شد. بنابراین غدیر به عنوان نماد ولایت و امامت، نقطه ای اسـت که اگر نباشد باز هم هدایت رخ نمی دهد و فرستادن وحی ناقص می ماند.
صیغه عقد اخوت بین دو مسلمان منعقد می شود. صیغه عقد اخوت را نمی توان بین یک مرد و یک زن منعقد کرد. صیغه عقد اخوت به فارسی هم خوانده می شود.
یکی از ابتکارات اسلام، ایجاد استوارترین ارتباطات، بین کسانی است که بر حسب ظاهر هیچ گونه ارتباطی با هم ندارند؛ برادری نزدیکترین ارتباطی است که بین دو نفر وجود دارد و علقه برادری در بین تمام ملل علاقه ای مطمئن و محکم است.
دو مرد یا دو زن، دست راست خود را به هم میدهند و یکی از آنان صیغه عقد اخوت را میخواند و دیگری مفاد آن را قبول میکند.
متن عربی صیغه عقد اخوت به این شرح است:
«واخَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَحْتُکَ فِی اللَّهِ وَ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ کُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ الْأَئِمَّه الْمَعْصُومِینَ (ع) عَلَى أَنِّی إِنْ کُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّه وَ الشَّفَاعَه وَ أُذِنَ لِی بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّه لَا أَدْخُلُهَا إِلَّا وَ أَنْتَ مَعِی» |
ترجمه صیغه عقد اخوت: «به خاطر خدا با تو برادری و صفا (یکرنگی) میورزم و به خاطر خدا دستم را در دستت قرار میدهم و در پیشگاه خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگان او عهد میکنم که اگر از اهل بهشت و شفاعت باشم و اجازه ورود در بهشت را یابم، بدون تو وارد بهشت نشوم.»
سپس طرف دیگر در جواب او میگوید: «قَبِلْتُ»
باز نفر اول در ادامه صیغه عقد اخوت میگوید: «أَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمِیعَ حُقُوقِ الْأُخُوَّه مَا خَلَا الشَّفَاعَه وَ الدُّعَاءَ وَ الزِّیَارَه»
ترجمه: «تمام حقوق برادری به جز حق شفاعت و دعا و دید و بازدید را از تو ساقط کردم.»
و نفر دوم میگوید: «قَبِلْتُ»
لازم نیست صیغه عقد اخوت حتماً به عربی خوانده شود، بلکه اگر آن را به فارسی یا زبان دیگری هم جاری کنند صحیح است؛ اما باید الفاظی را به کار برند که معنی این عقد را برساند.
اگر دو خانم، بخواهند با هم عقد خواهری برقرار کنند در صورت خواندن عقد به عربی، باید ضمیرهای مذکر را تبدیل به ضمیرهای مونث کنند.
اصلی که در اسلام با عنوان عقد اخوت و برادری تاسیس شده است، تنها یک امر اعتباری محض و بر اساس برنامه ظاهری نیست، بلکه حقیقتی است که آثاری واقعی و حقیقی در پی دارد امت واحده محمدی (ص) و خانواده بزرگ اهل ایمان تابع نظم خاصی است هر عضو این خانواده در قبال اعضای دیگر وظایفی دارد و متقابلا از حقوقی برخوردار است.
احادیث زیادی از ائمه معصومین (ع) به دست ما رسیده که وظایف و حقوق برادران ایمانی را پس از جاری شدن صیغه عقد اخوت تعیین می کند. جامع ترین دستورالعمل در این زمینه حدیثی است که از رسول مکرم اسلام رسیده است، و ما آن را از کتاب مکاسب محرمه شیخ انصاری نقل می کنیم.
شیخ انصاری از کتاب وسائل الشیعه از کنزالفوائد شیخ کراجکی از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت کرده است که رسول مکرم اسلام (ص) فرمود: هر مسلمانی (بعد از اجرای صیغه عقد اخوت) بر برادر خود 30 حق دارد که ذمه او بری نمی شود مگر اینکه آن را ادا کند یا صاحب حق بر او ببخشد:
لغزش او را ببخشد.
بر اشکش رحمت آورد.
عیبهایش را بپوشد.
چون در افتد، دست او گیرد.
پوزش او را بپذیرد.
چون او را غیبت کنند, از او دفاع کند.
همیشه خیرخواه او باشد.
برادری و مودتش را حفظ کند.
امان او را مراعات کند.
در بیماری عیادتش کند.
چون درگذشت جنازه اش را تشییع کند.
دعوت او را بپذیرد.
هدیه او را قبول کند.
نیکی ها و هدایای او را جبران نماید.
نعمت های او را شکر گزارد.
به نیکی یاری اش کند.
در حفظ ناموسش بکوشد.
حاجت او را برآورد.
حاجت خود را از او بخواهد.
و چون عطسه کند, به او بگوید «یرحمک اللّه».
گمشده او را راهنمایی کند.
سلام او را پاسخ دهد.
با او به نیکی مکالمه کند.
عطای او را بپذیرد.
قسم های او را باور کند.
دوستانش را دوست بدارد.
و با آنها دشمنی نکند.
او را یاری کند، چه ظالم باشد چه مظلوم، یعنی اگر ظالم است، او را از ظلم باز دارد و اگر مظلوم است او را در گرفتن حقش یاری کند.
او را بی یاور و تنها رها نکند.
خوبی هایی را که برای خود می پسندد، برای او هم بپسندد و بدی هایی را که برای خود نمی پسندد، بر اوهم نپسندد.
آن گاه حضرت علی (ع) فرمود: شنیدم رسول خدا (ص) می فرمود: «ان احدکم لیدع من حقوق اخیه شیئا فیطالبه به یوم القیامه فیقضی له علیه»؛ یعنی: «گاهی یکی از شما بعضی از حقوق برادر خویش را (بعد از صیغه عقد اخوت) ادا نمی کند و او در روز قیامت حقوق ضایع شده خود را مطالبه می کند و او [ضایع کننده حق برادرش] در محضر عدل الهی محکوم می شود.»
اخوت در لغت عرب معادل مفهوم برادری نیست، بلکه معنایی گسترده تر دارد، که خواهری را نیز شامل می شود اهل لغت می گویند «اخ یعنی کسی که در یک صلب یا یک رحم با تو مشترک است» بنابراین اخوت، خواهر را نیز شامل می شود به همین دلیل معادل عربی خواهر، یعنی اخت، مؤنث اخ به حساب می آید از این رو تمام دستوراتی که درباره اخوت مؤمنان وارد شده به طور یکسان شامل زنان ومردان می شود حضرت رسول مکرم اسلام (ص) نیز به هنگام ایجاد اخوت بین مؤمنان در مدینه، دخترش فاطمه زهرا را با همسرش ام سلمه خواهر کرد. بنابراین عقد اخوت در روز غدیر اختصاصی به مردان نداشته زنان نیز می توانند با هم عقد خواهری بخوانند.
مراجع تقلید در درباره عقد اخوت بین زنان قایل به دو دیدگاه عمده هستند؛ برخی مانند حضرات آیات خامنهای، مظاهری، نوریهمدانی، محققکابلی و روحانی صیغه عقد اخوت را مختص مردان دانستهاند، اما در مقابل حضرات آیات سیستانی، هادویتهرانی، سید سعید حکیم، آن را در میان زنان نیز جایز دانستهاند. آیتالله مکارمشیرازی نیز در اینباره میفرماید: «زنها میتوانند به قصد رجاء عقد خواهری بخوانند.» تعبیر آیتالله سیستانی نیز آنست که: «عقد اخوت دعای محض بوده و موجب هیچ نسبتی نمیشود.»
آیت الله سیستانی:
بله، اما آثار برادری حقیقی بر آن جاری نمی شود.
آیت الله مکارم شیرازی:
عهد اخوت باطل شدنی نیست ولی تنها اثر آن همان طور که در مفاتیح آمده حق زیارت و دعا می باشد.
عقد اخوت را باید فقط روز عید غدیر خواند؟
منحصر به روز عید غدیر خم نیست و خواندن آن در ایام دیگر به امید ثواب مانعی ندارد.
عقد اخوت بین دو نفر خوانده می شود که آنها در مسائل مربوط به حقوق برادری با یکدیگر شریک می شوند و برادر معنوی یکدیگر می شوند و فرقی نمی کند که بین دو مرد باشد یا دو زن.
آری دو زن هم می توانند با هم عقد خواهری بخوانند.
این عقد قابل فسخ نیست و عمل به آن چندان زحمتی ندارد.
آنچه که فقها علیرغم اختلاف فتاوایشان، در مورد عقد اخوت قبول دارند، همجنسبودن دو طرف عقد اخوت است و البته تعبیری که ایشان از این موضوع دارند، چنانچه آیتالله هادوی میفرمایند آن ست که این عقد «موجب هیچ نسبتی نمیشود و حقی ایجاد نمیکند؛ چرا که صرفاً یک دعا، برای تقویت روابط عاطفی است و باید عبارات به تناسب ضمایر و محتوی تغییر کند.»
بر همین اساس حضرات آیات وحیدخراسانی، روحانی، مکارمشیرازی و... به صراحت میفرمایند: «صیغه خواهر و برادری که موجب محرمیت باشد، در اسلام نیست.» حتی آیتالله مکارم شیرازی در جایی میفرمایند که چنین عقدی حرام است.
آیتالله سیستانی نیز می فرمایند: «به مقدار خواهر برادرى بر آن شرعاً اثرى مترتب نیست و موجب محرمیت نمى شود.»؛ زیرا از نظر اسلام، چنانچه آیتالله صافیگلپایگانی میفرمایند، میان دو جنس متفاوت «آنچه موجب محرمیت میشود، انجام عقد ازدواج به صورت دایم یا موقت، با رعایت شرایط مربوطه است.»
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره