چکیده:
«فقهالحدیث» دانشی اسـت که در پی فهم و درک استوار و ژرفِ حدیث و سنّت، به معنای مورد نظر محدثان، میباشد. به دیگر سخن، علمی اسـت که متن حدیث را از نظر دلالت بررسی میکند. در حقیقت ماهیت دانش فقهالحدیث، نظیر ماهیت تفسیر قرآن کریم اسـت. اگر تفاوتی بین آن دو هست، به نوع و خصوصیت متن باز میگردد که دو گروه پژوهشگر، بر روی آن مطالعه و تأمل میکنند. البته باید اعتراف نمود که واژهی «تفسیر» دربارهی روایات، به ندرت به کار رفته و به جای آن از واژههای فقه، درایه و شرح، استفاده شده اسـت. در این مقاله تلاش شده اسـت، در مورد اصطلاح «فقهالحدیث» و اجزای تشکیل دهنده آن؛ « فقه» و «حدیث» تعریف مختصری بعمل آید و معنا و کاربرد هر یک را در لغت و اصطلاح بطور مجزا بررسی می کنیم.مقدمه:
گنجینههای گرانسنگ حدیث را نمیتوان با هیچ یک از ذخائر فرهنگی دیگر مقایسه کرد و رهنمودهای جامع و همیشه جاودان نبوی را نمیتوان در کنار دیگر پیامها و کلامها ارزیابی نمود، متأسفانه باید اقرار کرد که هنوز هم بسیاری از ابواب این گنجینههای رحمت، ناگشوده مانده و اندیشهها تا رسیدن به مرحلهی دریافت معارف و راه یافتن به گوهرهای نفیس آن، راهی طولانی در پیش دارند.فقهالحدیث:
آشنایی با اصطلاح «فقهالحدیث» نیازمند ارائه تعریفی از اجزای آن اسـت. این اصطلاح از دو واژهی «فقه» و «حدیث» ترکیب یافته اسـت که معنا و کاربرد هر یک را در لغت و اصطلاح بررسی می کنیم.«فقه» در لغت:
فقه در لغت به معنای دانستن و فهمیدن اسـت (قاموس المحیط)، به معنای درک کردن چیزهای مخفی نیز آمده اسـت (موسوعه جمال عبدالناصر، ج2، ص9) راغب در مفردات ذیل واژه «فقه»، آن را پی بردن از معلومات حاضر به معلومات غایب معنا کرده اسـت.«فقه» در اصطلاح:
در اصطلاح بنابر اینکه فقه یک علم میباشد، به علم و استنباط احکام شرع از روی رأی و اجتهاد، «فقه» اطلاق میشود.«فقه» در قرآن:
کلمهی «فقه» در قرآن کریم، به معنی تدبّر، تعمّق و فهم عمیق به کار رفته اسـت، ماده فقه در سراسر آیات قرآنی در شکلهای مختلف آن، بیست مورد آمده اسـت (المعجم المفهرس، ذیل ماده فقه) که بدون استثنا در همهی موارد، معنای لغوی مد نظر اسـت. قرآن کریم از مردم میخواهد که در دین تفقه کنند (توبه/ 122) و تفقه که در باب تفعل آمده، به معنای بصیرت دینی مسلمانان و کوشش و تحمل زحمت برای وصول به فقه میداند. و یا در سورهی منافقون آیهی 7، منافقان را مردمانی تهی از فهم ژرف، میداند.«فقه» در زبان معصوم(ع) :
مفهوم گسترده فقه، در روایات نیز به چشم میخورد، به عنوان نمونه، امام صادق(ع) میفرمایند: «اِذا اراد اللهُ بَعبد خَیراً فَقَّهَهُ فی الدین» (اصول کافی، ج 1، ص 32): هرگاه خداوند خیر و سعادت بندهای را بخواهد او را در دین، بصیر و آگاه میگرداند.«فقه و سنت»:
واژهی «حدیث» در لغت، به معنای جدید و تازه اسـت. آنچه در مرحلهای نبوده و در مرحلهی بعدی موجود شده اسـت، حادث میگویند و نوجوان را نیز که هنوز تازه و نوپدید اسـت را حَدَث مینامند. (ابن اثیر ـ النهایۀ فی غریب الحدیث، ج 1، ص 351) همچنین به کلامی که سخنی بیسابقه اسـت و تازه عرضه میشود و یا حروف آن نو به نو به سخن میآید «حدیث» اطلاق کردهاند؛ امّا در اصطلاح، گفتار، رفتار و تقریر معصوم(ع)، حدیث به شمار میآید.«سنّت»:
«سنّت» در اصل لغت به معنای طریقه و روش اسـت. اعم از طریق پسندیده یا طریق ناپسند (ابن منظور ذیل ماده؛ س.ن.ن) و در اصطلاح محدثان با حدیث مترادف بوده ، بر همان، قول و فعل و تقریر معصوم(ع) و نیز صفات وی قابل اطلاق اسـت. به نظر میرسد که کلمهی «سنّت» گرچه به قول و فعل معصوم(ع) اطلاق شده اسـت؛ امّا کاربرد این کلمه بر فعل و تقریر معصوم(ع) از شمول بیشتری برخوردار اسـت.«معنای لغوی وقف» :
وَقف: مصدر ثلاثی مجرد از باب ضَرَبَ، یَضرِبُ در لغت به معنی حبس اسـت.«وقف در قرآن»:
در قرآن کریم کلمهی وقف نیامده اسـت، ولی عناوینی مترادف همچون صدقه، خیر، بِرّ، انفاق، احسان در مواردی از قرآن آمده اسـت، و هر یک از این عناوین بر وقف صدق می کند، زیرا وقف، هم صدقه اسـت و هم بِر اسـت ولی در عین حال، عنوانی خاص برای وقف اسـت، یعنی بین وقف و بین این عناوین عام و خاص مطلق اسـت و وقف عنوانی خاص میباشد.«وقف در اصطلاح فقهی»:
وقف در اصطلاح فقهی عبارت اسـت از این که شخصی عین مال خود را حبس دائم کند و منافع آن را شرعاً و به رایگان در اختیار تأسیسات یا شخص یا اشخاص مخصوص بگذارد.اهمیت و جایگاه فقهالحدیث در بیان معصومان (ع):
دو بیان روشنگرانهی ذیل از امام صادق (ع) جایگاه فقهالحدیث در مکتب اهلبیت(ع) را به بهترین وجه توصیف نموده اسـت:پیشنیازهای فهم درست حدیث:
موقعیت حدیث پژوهان در استخراج معارف حدیثی نیازمند بهرهگیری از دانشهایی مقدماتی اسـت که برخی از آنها پایه فهم روایات به طور عام، و برخی دیگر زمینهساز دستیابی به معانی اخبار در شاخههای موضوعی اسـت.پیشنیازهای روحی و معنوی طهارت نفس و شرح صدر:
همان گونه که پرتو جهانی قرآن جز بر دلهای پاک نمیتابد و عروس طلعت آن جز برای آنان که دارالملکِ وجود خویش را از غوغای شهوات منزه و از عیوب، مطهر ساختهاند، نقاب از چهره بر نمیافکند، انوار علوم و معارف اهلبیت (ع) نیز دلهایی مستعد و حقیقت آشنا میطلبد و زمینههای بهرهوری جزء برای قلوب آزموده شده، مهیا نمیباشد و آلودگان از این فیض محرومند:«إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ» (بحارالانوار، ج2، صص 189-197)دانشهای مورد نیاز در احادیث فقهی:
تحلیل این نوع احادیث افزون بر دانشهای عمومی که پیشتر به آنها اشاره شد، نیازمند درک و فهم پارهای از مسائل و اصول، از قبیل ظاهر و نص، عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، قطع و ظن و مباحث مربوط به تعادل و تراجیح اسـت. آشنایی با آرا و دیدگاههای فقه مذاهب و تاریخ فقه و فقها، شناخت مباحثی چون تقیه، عملکرد فقیهان با احادیث و مطالبی دیگر به فهم این احادیث مدد میرساند.برخی منابع فقهالحدیث شیعه:
1. مرآه العقول، نوشتهی علامه محمدباقر مجلسی (م 1111 هـ.ق)ضابطهها و راهکارهای فهم حدیث:
اهتمام به راهکارهای فهم حدیث، چنین اقتضاء میکند که قواعد و ضابطههای فهم، شناخته شود تا با به کار بستن آن راه به مقصد نزدیکتر گردد.بررسی تطبیقی و ارائه چند نمونه حدیثی پیرامون موضوع وقف:
منبع استخراج مسائل وقف در کتب فقهی:
با آنکه در قرآن عنوان وقف نیامده اسـت بسیاری از احکام، شرایط و مسائل وقف از آیات قرآنی استنباط و استخراج شده اسـت یک سری از احکام و مسائل وقف را هم از احادیثی به دست آورده که در آن عنوان وقف نیز نیست، بلکه همان عناوین عام آمده اسـت که قبلا یاد شد.احادیث باب وقف :
در باب وقف احادیثی که در آنها واژه صدقه و بِرّ وارد شده اسـت فراوان اسـت و در کتب حدیثی، فقهی و اخلاقی شیعه و سنی زیاد به چشم میخورد. از جمله در وسائلالشیعه جلد 19 باب وقف، احادیث بسیاری هست که فقها به مضامین آنها فتوا دادهاند. ولی احادیثی که بنا به تأکید ما کلمهی وقف در آنهاآمده باشد اندک اسـت و میتوان آن را در مورد ذیل شمرد:پینوشتها:
( 1)- الفقیه 4- 237- 5567.
( 2)- فی نسخة- الوقوف و ما روی فیها( هامش المخطوط).
( 3)- لعل مراد السائل أن أحادیث الوقف مختلفة فما الوجه فیها. و الجواب- أن الوقف یتبع شرط الواقف و ما یعلم من قصده و ما یفهم من عرفه فلذلک اختلفت الأحکام و الأحادیث، فیظهر من ذلک وجه الجمع بینها فتدبر." منه قده". [شاید منظور پرسشگر این باشد که احادیث وقف فراوان هستند، علت آن چیست؟ جواب: وقف وابسته به شرایط وقفکننده اسـت و به آنچه که قصد آن دارد وبه آنچه که از عُرف او شناخته میشود و به این دلیل احکام و احادیث متفاوتی روایت شده؛ لذا به نظر میرسد بهتر اسـت بین این احادیث جمع حاصل شود؛ "پس نیک درنگ کن".]
( 4)- الکافی 7- 37- 34.
( 5)- یأتی فی الحدیث 2 من الباب 7، و فی الحدیث 4 من الباب 10 من هذه الأبواب.
( 6)- تقدم فی الباب 1 من هذه الأبواب.
( 7)- تقدم فی الباب 66 من أبواب أحکام المساجد.
( 8)- الباب 3 فیه 4 أحادیث.
( 9). الظاهر أنّه أبو الحسین بن هلال الثقة، کان من أصحاب أبى الحسن الثالث( ع).
( 10). محمول على ما إذا کانت الازالة قبل الاقباض و تمامیة الوقف اذ حینئذ لم یلزم و یجوز التصرّف بالملکیة( مراد) و قال المولى المجلسیّ: یمکن أن یکون التغییر للتقیة لما أدخله( ع) فی الموقوف علیهم، أو لعدم القبض، أو لعدم شرط من شروط الوقف، و الأول أظهر.
[به نظر می رسد؛ ازالهی وقف قبل از قبص و ابرام وقف اسـت چرا که در این حالت بر او الزامی نیست و میتواند به واسطهی مالکیت آن مال، در آن تصرف کند. مولی مجلسی فرمود: ممکن اسـت تغییر حکم به سبب تقیه باشد؛ زیرا آن را در موضوع کسانی وارد کرد که مال برایشان موقوف شده اسـت یا به سبب اینکه قبض صورت نگرفته اسـت یا به دلیل عدم وجود یکی از شرایط وقف. البته نظر اول به نظر برتر اسـت.]
( 11). أی قلت لابى جعفر الثانی( ع) کما هو فی الکافی ج 7 ص 36.
( 12). أی یکون مؤبدا أو موقتا بوقت معلوم فیکون حبسا( م ت)،« فهو واجب على الورثة» أى یجب انفاذه الى ذلک الوقت، و ینبغی تقییده بما إذا خرج ما یصل الى الموقوف علیه بعد-- موت الواقف عن ثلثه لان مثله یرجع الى الوصیة، یدل علیه روایة خالد بن نافع فی الباب الآتی( مراد) و قال الشیخ: معنى الوقت المعلوم ذکر الموقوف علیه دون الأجل و قال: کان هذا تعارفا بینهم فان الوقف متى لم یکن مؤبدا لم یکن صحیحا.
[یعنی ابدی یا موقت باشد با مدت محدود که در این جهت، حبس اسـت، «این بر وارثان واجب اسـت» یعنی تا آن زمان اجرای آن لازم اسـت. و لازم اسـت مقید شود که اگر این زمان به مرگ واقف برسد باید ثلث آن خارج شود. زیرا وابسته به وصیت اسـت... و شیخ گفت: منظور از زمان معلوم به زبان آوردن موقوف علیه اسـت بدون تعیین زمان. و فرمود: این امر بین آنان معروف بود؛ زیرا اگر وقف ابدی نباشد، صحیح نیست.]
( 13). فی الکافی و التهذیب« جهل مجهول و هو باطل مردود».
( 14). ان کان مراد الراوی التفسیر فترکه لمصلحة تکون کثیرا ما فی المکاتیب، و ان کان مراده السؤال عن صحة الخبر فالجواب ظاهر.
[اگر منظور راوی تفسیر اسـت، آن به جهت مصلحتی که غالباً در مکتبخانهها موجود اسـت ـ ترک گفته اسـت و اگر منظور او سؤال در مورد صحت روایت اسـت جواب آن آشکار اسـت.]
(15) - وسائل، ص 307 به نقل از تهذیب، ج 2، ص 371 و استبصار، ج 4، ص 99 و فروع کافی، ج 2، ص 244 و فقیه، ج 2، ص 289.
( 16). زاد فی الکافی و التهذیب« یعنى أبا الحسن علیه السلام».
( 17). اعلم أن المقطوع به فی کلام الاصحاب اشتراط اخراج نفسه فی صحة الوقف، فلو وقف على نفسه بطل، و کذا لو شرط لاداء دیونه أو الادرار على نفسه الا أن یوقف على قبیل فصار منهم کالفقراء، فالمشهور حینئذ جواز الاخذ منه، و منع ابن إدریس منه مطلقا، و هذا الخبر یدلّ على الحکم فی الجملة و ان احتمل أن یکون عدم النفوذ لعدم الاقباض لان الاکل منها یدلّ علیه.( المرآة).
( 18). یدل على أنّه إذا خاف أن لا یصرف الوقف فی مصرفه فالتصدق بالمال أفضل.( م ت).
[دلیل بر این اسـت که اگر بیم آن داشته باشد مال موقوفه را در جهت صحیح استفاده نگردد، بهتر اسـت آن را صدقه دهد.]
( 19). قوله« مدبر وقف» بالمجهول مجاز على حبس خدمته مدة معینة کما یجیىء فی مکاتبة علیّ بن معبد.( مراد).
[عبارت «مدبر وقف» که با صیغهی مجهول آمده اسـت، مجاز اسـت از محدود شدن خدمت او در مدتی معین، همانطوری که در مکاتبهی علی بن معبد خواهد آمد.
( 20). قوله« ما بقى» أی الرجل حیا. و« من ثلثه» أی ینفذ من الثلث ما دام الثلث باقیا، فان مات قبل التمام کان الباقی للورثة.« و لم یأمر بانفاذ ثلثه» أی لم یوص بأن یعطى الثلث أو لم یوص بأن یجرى علیه الثلث فانه لو أوصى کذلک کان الباقی لورثته.( م ت).
[عبارت «مابقی» یعنی تا زمانی که زنده اسـت و «من ثلثه» یعنی تا زمانی که زنده اسـت در مورد ثلث اجرا میشود، پس اگر قبل از تمام شدن آن درگذشت بقیه برای وارثان باقی میماند. و او دستور به تمام شدن همهی ثلث نداده اسـت یعنی وصیت نکرده اسـت که ثلث بخشیده شود ویا وصیت نکرده اسـت که درمورد ثلث اجرا شود، زیرا اگر چنین وصیت می کرد، باقی مانده آن برای وارثانِ او بود.]
( 21). أی یجعله وقفا بسبب الاجراء أی حتّى یجرى علیه من حاصله. [یعنی به سبب اجرا آن را وقف می کند ، یعنی تا وقتی که از سود آن کسب کند]
( 22). لانه ضرر على الورثة و لم یوص المیت بأن یوقف. و قال بعض الشراح: لعل المراد أن المیت أوصى بالاجراء على الموصى له من الثلث و لم یأمر باعطاء الثلث و الاجراء یشمل الایقاف فهل یجوز حینئذ ایقاف الثلث؟ فکتب علیه السّلام بالاعطاء و نهاه عن الایقاف و اللّه أعلم.[ زیرا بر وارثان ضرر وارد می شود و میت بر وقف کردن آن وصیت نکرده اسـت. برخی شارحان گفته اند: شاید منظور این اسـت که میت وصیت کرده اسـت که یک سوم مال ِ وصیت شده اجرا شود و امر به پرداخت ثلث نکرده اسـت و اجرا متضمن وقف کردن اسـت. پس آیا جایز اسـت ثلث را وقف کند؟ امام (ع) نوشتند: اعطائ و بخشش شود واز وقف نمودن نهی کردند. والله اعلم
( 23). فی الکافی و التهذیب« أوقفها لولده و لغیرهم».
( 24).« ولایتها لهم» أی شرط ولایة الضیعة لاجل الصغار بأن یکون تصرفه فیها من جانب الصغار( مراد) و قال العلّامة المجلسیّ: اختلف الاصحاب فی أنّه هل یشترط نیة القبض من الولى أم یکفى کونه فی یده، و الأشهر الثانی، و الخبر ظاهرا یدلّ على الأول الا أن یقرأ--« شرط» على بناء المجهول أی شرط اللّه و شرع ولایته، ثمّ اعلم أنّه لا خلاف فی الاکتفاء بقبض الأب و الجد له مع النیة، و فی الوصى خلاف. و فی بعض النسخ« حتى یجوزوها» من التجویز أی یجبره الاولاد على القبض و لم یسلمها الیهم بالاختیار و لا ولایة له علیهم حتّى یکفى قبضه عنهم فله الرجوع.
( 25). ما بین القوسین لیس فی بعض النسخ و هو موجود فی الکافی و التهذیب.
چکیده:
«فقهالحدیث» دانشی اسـت که در پی فهم و درک استوار و ژرفِ حدیث و سنّت، به معنای مورد نظر محدثان، میباشد. به دیگر سخن، علمی اسـت که متن حدیث را از نظر دلالت بررسی میکند. در حقیقت ماهیت دانش فقهالحدیث، نظیر ماهیت تفسیر قرآن کریم اسـت. اگر تفاوتی بین آن دو هست، به نوع و خصوصیت متن باز میگردد که دو گروه پژوهشگر، بر روی آن مطالعه و تأمل میکنند. البته باید اعتراف نمود که واژهی «تفسیر» دربارهی روایات، به ندرت به کار رفته و به جای آن از واژههای فقه، درایه و شرح، استفاده شده اسـت. در این مقاله تلاش شده اسـت، در مورد اصطلاح «فقهالحدیث» و اجزای تشکیل دهنده آن؛ « فقه» و «حدیث» تعریف مختصری بعمل آید و معنا و کاربرد هر یک را در لغت و اصطلاح بطور مجزا بررسی می کنیم.مقدمه:
گنجینههای گرانسنگ حدیث را نمیتوان با هیچ یک از ذخائر فرهنگی دیگر مقایسه کرد و رهنمودهای جامع و همیشه جاودان نبوی را نمیتوان در کنار دیگر پیامها و کلامها ارزیابی نمود، متأسفانه باید اقرار کرد که هنوز هم بسیاری از ابواب این گنجینههای رحمت، ناگشوده مانده و اندیشهها تا رسیدن به مرحلهی دریافت معارف و راه یافتن به گوهرهای نفیس آن، راهی طولانی در پیش دارند.فقهالحدیث:
آشنایی با اصطلاح «فقهالحدیث» نیازمند ارائه تعریفی از اجزای آن اسـت. این اصطلاح از دو واژهی «فقه» و «حدیث» ترکیب یافته اسـت که معنا و کاربرد هر یک را در لغت و اصطلاح بررسی می کنیم.«فقه» در لغت:
فقه در لغت به معنای دانستن و فهمیدن اسـت (قاموس المحیط)، به معنای درک کردن چیزهای مخفی نیز آمده اسـت (موسوعه جمال عبدالناصر، ج2، ص9) راغب در مفردات ذیل واژه «فقه»، آن را پی بردن از معلومات حاضر به معلومات غایب معنا کرده اسـت.«فقه» در اصطلاح:
در اصطلاح بنابر اینکه فقه یک علم میباشد، به علم و استنباط احکام شرع از روی رأی و اجتهاد، «فقه» اطلاق میشود.«فقه» در قرآن:
کلمهی «فقه» در قرآن کریم، به معنی تدبّر، تعمّق و فهم عمیق به کار رفته اسـت، ماده فقه در سراسر آیات قرآنی در شکلهای مختلف آن، بیست مورد آمده اسـت (المعجم المفهرس، ذیل ماده فقه) که بدون استثنا در همهی موارد، معنای لغوی مد نظر اسـت. قرآن کریم از مردم میخواهد که در دین تفقه کنند (توبه/ 122) و تفقه که در باب تفعل آمده، به معنای بصیرت دینی مسلمانان و کوشش و تحمل زحمت برای وصول به فقه میداند. و یا در سورهی منافقون آیهی 7، منافقان را مردمانی تهی از فهم ژرف، میداند.«فقه» در زبان معصوم(ع) :
مفهوم گسترده فقه، در روایات نیز به چشم میخورد، به عنوان نمونه، امام صادق(ع) میفرمایند: «اِذا اراد اللهُ بَعبد خَیراً فَقَّهَهُ فی الدین» (اصول کافی، ج 1، ص 32): هرگاه خداوند خیر و سعادت بندهای را بخواهد او را در دین، بصیر و آگاه میگرداند.«فقه و سنت»:
واژهی «حدیث» در لغت، به معنای جدید و تازه اسـت. آنچه در مرحلهای نبوده و در مرحلهی بعدی موجود شده اسـت، حادث میگویند و نوجوان را نیز که هنوز تازه و نوپدید اسـت را حَدَث مینامند. (ابن اثیر ـ النهایۀ فی غریب الحدیث، ج 1، ص 351) همچنین به کلامی که سخنی بیسابقه اسـت و تازه عرضه میشود و یا حروف آن نو به نو به سخن میآید «حدیث» اطلاق کردهاند؛ امّا در اصطلاح، گفتار، رفتار و تقریر معصوم(ع)، حدیث به شمار میآید.«سنّت»:
«سنّت» در اصل لغت به معنای طریقه و روش اسـت. اعم از طریق پسندیده یا طریق ناپسند (ابن منظور ذیل ماده؛ س.ن.ن) و در اصطلاح محدثان با حدیث مترادف بوده ، بر همان، قول و فعل و تقریر معصوم(ع) و نیز صفات وی قابل اطلاق اسـت. به نظر میرسد که کلمهی «سنّت» گرچه به قول و فعل معصوم(ع) اطلاق شده اسـت؛ امّا کاربرد این کلمه بر فعل و تقریر معصوم(ع) از شمول بیشتری برخوردار اسـت.«معنای لغوی وقف» :
وَقف: مصدر ثلاثی مجرد از باب ضَرَبَ، یَضرِبُ در لغت به معنی حبس اسـت.«وقف در قرآن»:
در قرآن کریم کلمهی وقف نیامده اسـت، ولی عناوینی مترادف همچون صدقه، خیر، بِرّ، انفاق، احسان در مواردی از قرآن آمده اسـت، و هر یک از این عناوین بر وقف صدق می کند، زیرا وقف، هم صدقه اسـت و هم بِر اسـت ولی در عین حال، عنوانی خاص برای وقف اسـت، یعنی بین وقف و بین این عناوین عام و خاص مطلق اسـت و وقف عنوانی خاص میباشد.«وقف در اصطلاح فقهی»:
وقف در اصطلاح فقهی عبارت اسـت از این که شخصی عین مال خود را حبس دائم کند و منافع آن را شرعاً و به رایگان در اختیار تأسیسات یا شخص یا اشخاص مخصوص بگذارد.اهمیت و جایگاه فقهالحدیث در بیان معصومان (ع):
دو بیان روشنگرانهی ذیل از امام صادق (ع) جایگاه فقهالحدیث در مکتب اهلبیت(ع) را به بهترین وجه توصیف نموده اسـت:پیشنیازهای فهم درست حدیث:
موقعیت حدیث پژوهان در استخراج معارف حدیثی نیازمند بهرهگیری از دانشهایی مقدماتی اسـت که برخی از آنها پایه فهم روایات به طور عام، و برخی دیگر زمینهساز دستیابی به معانی اخبار در شاخههای موضوعی اسـت.پیشنیازهای روحی و معنوی طهارت نفس و شرح صدر:
همان گونه که پرتو جهانی قرآن جز بر دلهای پاک نمیتابد و عروس طلعت آن جز برای آنان که دارالملکِ وجود خویش را از غوغای شهوات منزه و از عیوب، مطهر ساختهاند، نقاب از چهره بر نمیافکند، انوار علوم و معارف اهلبیت (ع) نیز دلهایی مستعد و حقیقت آشنا میطلبد و زمینههای بهرهوری جزء برای قلوب آزموده شده، مهیا نمیباشد و آلودگان از این فیض محرومند:«إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ» (بحارالانوار، ج2، صص 189-197)دانشهای مورد نیاز در احادیث فقهی:
تحلیل این نوع احادیث افزون بر دانشهای عمومی که پیشتر به آنها اشاره شد، نیازمند درک و فهم پارهای از مسائل و اصول، از قبیل ظاهر و نص، عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، قطع و ظن و مباحث مربوط به تعادل و تراجیح اسـت. آشنایی با آرا و دیدگاههای فقه مذاهب و تاریخ فقه و فقها، شناخت مباحثی چون تقیه، عملکرد فقیهان با احادیث و مطالبی دیگر به فهم این احادیث مدد میرساند.برخی منابع فقهالحدیث شیعه:
1. مرآه العقول، نوشتهی علامه محمدباقر مجلسی (م 1111 هـ.ق)ضابطهها و راهکارهای فهم حدیث:
اهتمام به راهکارهای فهم حدیث، چنین اقتضاء میکند که قواعد و ضابطههای فهم، شناخته شود تا با به کار بستن آن راه به مقصد نزدیکتر گردد.بررسی تطبیقی و ارائه چند نمونه حدیثی پیرامون موضوع وقف:
منبع استخراج مسائل وقف در کتب فقهی:
با آنکه در قرآن عنوان وقف نیامده اسـت بسیاری از احکام، شرایط و مسائل وقف از آیات قرآنی استنباط و استخراج شده اسـت یک سری از احکام و مسائل وقف را هم از احادیثی به دست آورده که در آن عنوان وقف نیز نیست، بلکه همان عناوین عام آمده اسـت که قبلا یاد شد.احادیث باب وقف :
در باب وقف احادیثی که در آنها واژه صدقه و بِرّ وارد شده اسـت فراوان اسـت و در کتب حدیثی، فقهی و اخلاقی شیعه و سنی زیاد به چشم میخورد. از جمله در وسائلالشیعه جلد 19 باب وقف، احادیث بسیاری هست که فقها به مضامین آنها فتوا دادهاند. ولی احادیثی که بنا به تأکید ما کلمهی وقف در آنهاآمده باشد اندک اسـت و میتوان آن را در مورد ذیل شمرد:پینوشتها:
( 1)- الفقیه 4- 237- 5567.
( 2)- فی نسخة- الوقوف و ما روی فیها( هامش المخطوط).
( 3)- لعل مراد السائل أن أحادیث الوقف مختلفة فما الوجه فیها. و الجواب- أن الوقف یتبع شرط الواقف و ما یعلم من قصده و ما یفهم من عرفه فلذلک اختلفت الأحکام و الأحادیث، فیظهر من ذلک وجه الجمع بینها فتدبر." منه قده". [شاید منظور پرسشگر این باشد که احادیث وقف فراوان هستند، علت آن چیست؟ جواب: وقف وابسته به شرایط وقفکننده اسـت و به آنچه که قصد آن دارد وبه آنچه که از عُرف او شناخته میشود و به این دلیل احکام و احادیث متفاوتی روایت شده؛ لذا به نظر میرسد بهتر اسـت بین این احادیث جمع حاصل شود؛ "پس نیک درنگ کن".]
( 4)- الکافی 7- 37- 34.
( 5)- یأتی فی الحدیث 2 من الباب 7، و فی الحدیث 4 من الباب 10 من هذه الأبواب.
( 6)- تقدم فی الباب 1 من هذه الأبواب.
( 7)- تقدم فی الباب 66 من أبواب أحکام المساجد.
( 8)- الباب 3 فیه 4 أحادیث.
( 9). الظاهر أنّه أبو الحسین بن هلال الثقة، کان من أصحاب أبى الحسن الثالث( ع).
( 10). محمول على ما إذا کانت الازالة قبل الاقباض و تمامیة الوقف اذ حینئذ لم یلزم و یجوز التصرّف بالملکیة( مراد) و قال المولى المجلسیّ: یمکن أن یکون التغییر للتقیة لما أدخله( ع) فی الموقوف علیهم، أو لعدم القبض، أو لعدم شرط من شروط الوقف، و الأول أظهر.
[به نظر می رسد؛ ازالهی وقف قبل از قبص و ابرام وقف اسـت چرا که در این حالت بر او الزامی نیست و میتواند به واسطهی مالکیت آن مال، در آن تصرف کند. مولی مجلسی فرمود: ممکن اسـت تغییر حکم به سبب تقیه باشد؛ زیرا آن را در موضوع کسانی وارد کرد که مال برایشان موقوف شده اسـت یا به سبب اینکه قبض صورت نگرفته اسـت یا به دلیل عدم وجود یکی از شرایط وقف. البته نظر اول به نظر برتر اسـت.]
( 11). أی قلت لابى جعفر الثانی( ع) کما هو فی الکافی ج 7 ص 36.
( 12). أی یکون مؤبدا أو موقتا بوقت معلوم فیکون حبسا( م ت)،« فهو واجب على الورثة» أى یجب انفاذه الى ذلک الوقت، و ینبغی تقییده بما إذا خرج ما یصل الى الموقوف علیه بعد-- موت الواقف عن ثلثه لان مثله یرجع الى الوصیة، یدل علیه روایة خالد بن نافع فی الباب الآتی( مراد) و قال الشیخ: معنى الوقت المعلوم ذکر الموقوف علیه دون الأجل و قال: کان هذا تعارفا بینهم فان الوقف متى لم یکن مؤبدا لم یکن صحیحا.
[یعنی ابدی یا موقت باشد با مدت محدود که در این جهت، حبس اسـت، «این بر وارثان واجب اسـت» یعنی تا آن زمان اجرای آن لازم اسـت. و لازم اسـت مقید شود که اگر این زمان به مرگ واقف برسد باید ثلث آن خارج شود. زیرا وابسته به وصیت اسـت... و شیخ گفت: منظور از زمان معلوم به زبان آوردن موقوف علیه اسـت بدون تعیین زمان. و فرمود: این امر بین آنان معروف بود؛ زیرا اگر وقف ابدی نباشد، صحیح نیست.]
( 13). فی الکافی و التهذیب« جهل مجهول و هو باطل مردود».
( 14). ان کان مراد الراوی التفسیر فترکه لمصلحة تکون کثیرا ما فی المکاتیب، و ان کان مراده السؤال عن صحة الخبر فالجواب ظاهر.
[اگر منظور راوی تفسیر اسـت، آن به جهت مصلحتی که غالباً در مکتبخانهها موجود اسـت ـ ترک گفته اسـت و اگر منظور او سؤال در مورد صحت روایت اسـت جواب آن آشکار اسـت.]
(15) - وسائل، ص 307 به نقل از تهذیب، ج 2، ص 371 و استبصار، ج 4، ص 99 و فروع کافی، ج 2، ص 244 و فقیه، ج 2، ص 289.
( 16). زاد فی الکافی و التهذیب« یعنى أبا الحسن علیه السلام».
( 17). اعلم أن المقطوع به فی کلام الاصحاب اشتراط اخراج نفسه فی صحة الوقف، فلو وقف على نفسه بطل، و کذا لو شرط لاداء دیونه أو الادرار على نفسه الا أن یوقف على قبیل فصار منهم کالفقراء، فالمشهور حینئذ جواز الاخذ منه، و منع ابن إدریس منه مطلقا، و هذا الخبر یدلّ على الحکم فی الجملة و ان احتمل أن یکون عدم النفوذ لعدم الاقباض لان الاکل منها یدلّ علیه.( المرآة).
( 18). یدل على أنّه إذا خاف أن لا یصرف الوقف فی مصرفه فالتصدق بالمال أفضل.( م ت).
[دلیل بر این اسـت که اگر بیم آن داشته باشد مال موقوفه را در جهت صحیح استفاده نگردد، بهتر اسـت آن را صدقه دهد.]
( 19). قوله« مدبر وقف» بالمجهول مجاز على حبس خدمته مدة معینة کما یجیىء فی مکاتبة علیّ بن معبد.( مراد).
[عبارت «مدبر وقف» که با صیغهی مجهول آمده اسـت، مجاز اسـت از محدود شدن خدمت او در مدتی معین، همانطوری که در مکاتبهی علی بن معبد خواهد آمد.
( 20). قوله« ما بقى» أی الرجل حیا. و« من ثلثه» أی ینفذ من الثلث ما دام الثلث باقیا، فان مات قبل التمام کان الباقی للورثة.« و لم یأمر بانفاذ ثلثه» أی لم یوص بأن یعطى الثلث أو لم یوص بأن یجرى علیه الثلث فانه لو أوصى کذلک کان الباقی لورثته.( م ت).
[عبارت «مابقی» یعنی تا زمانی که زنده اسـت و «من ثلثه» یعنی تا زمانی که زنده اسـت در مورد ثلث اجرا میشود، پس اگر قبل از تمام شدن آن درگذشت بقیه برای وارثان باقی میماند. و او دستور به تمام شدن همهی ثلث نداده اسـت یعنی وصیت نکرده اسـت که ثلث بخشیده شود ویا وصیت نکرده اسـت که درمورد ثلث اجرا شود، زیرا اگر چنین وصیت می کرد، باقی مانده آن برای وارثانِ او بود.]
( 21). أی یجعله وقفا بسبب الاجراء أی حتّى یجرى علیه من حاصله. [یعنی به سبب اجرا آن را وقف می کند ، یعنی تا وقتی که از سود آن کسب کند]
( 22). لانه ضرر على الورثة و لم یوص المیت بأن یوقف. و قال بعض الشراح: لعل المراد أن المیت أوصى بالاجراء على الموصى له من الثلث و لم یأمر باعطاء الثلث و الاجراء یشمل الایقاف فهل یجوز حینئذ ایقاف الثلث؟ فکتب علیه السّلام بالاعطاء و نهاه عن الایقاف و اللّه أعلم.[ زیرا بر وارثان ضرر وارد می شود و میت بر وقف کردن آن وصیت نکرده اسـت. برخی شارحان گفته اند: شاید منظور این اسـت که میت وصیت کرده اسـت که یک سوم مال ِ وصیت شده اجرا شود و امر به پرداخت ثلث نکرده اسـت و اجرا متضمن وقف کردن اسـت. پس آیا جایز اسـت ثلث را وقف کند؟ امام (ع) نوشتند: اعطائ و بخشش شود واز وقف نمودن نهی کردند. والله اعلم
( 23). فی الکافی و التهذیب« أوقفها لولده و لغیرهم».
( 24).« ولایتها لهم» أی شرط ولایة الضیعة لاجل الصغار بأن یکون تصرفه فیها من جانب الصغار( مراد) و قال العلّامة المجلسیّ: اختلف الاصحاب فی أنّه هل یشترط نیة القبض من الولى أم یکفى کونه فی یده، و الأشهر الثانی، و الخبر ظاهرا یدلّ على الأول الا أن یقرأ--« شرط» على بناء المجهول أی شرط اللّه و شرع ولایته، ثمّ اعلم أنّه لا خلاف فی الاکتفاء بقبض الأب و الجد له مع النیة، و فی الوصى خلاف. و فی بعض النسخ« حتى یجوزوها» من التجویز أی یجبره الاولاد على القبض و لم یسلمها الیهم بالاختیار و لا ولایة له علیهم حتّى یکفى قبضه عنهم فله الرجوع.
( 25). ما بین القوسین لیس فی بعض النسخ و هو موجود فی الکافی و التهذیب.