فرآوری: آمنه اسفندیاری - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکى از محرّمات (که از عوامل غیبت هم به شمار مى رود) مسخره کردن و استهزاء است و شک نیست که سخریّه و استهزاء یکى از عواملی است که بسیارى از اوقات انسان هاى ضعیف الایمان را وادار به غیبت مى کند. آرى، هستند کسانى که به منظور بى اعتبار کردن دیگران از عامل تمسخر بهره مى گیرند و براى مجلس آرایى و خنداندن حاضران از آبرو و حیثیت دیگران مایه مى گذارند و با کارهایى از قبیل تقلید در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طریقى از اشاره و کنایه و... دیگران را به مسخره مى گیرند و از این راه حس خودپسندى و انتقامجویى خویش را اشباع مى کنند و حد اقلّ با خرج کردن آبروى دیگران مستمعان و دوستان خود را راضى مى سازند و بدین جهت است که قرآن کریم از این عمل شدیدا نهى کرده و آن را به عنوان ظلم و ستم مورد توبیخ و تهدید قرار داده است و امر به توبه مى کند. از این رو هیچ کس حق ندارد دیگرى را کوچک بشمرد و با چشم حقارت به او بنگرد، چه بسا همین شخص پیش خدا آبرومند باشد.
روایت شده است که رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به کعبه نظر افکند و فرمود: آفرین بر تو، خانه اى که چقدر بزرگى و احترام تو چقدر زیاد است سوگند به خدا، احترام مومن نزد خدا از تو بیشتر است، زیرا حرمت تو فقط از یک جهت است (که خونریزى در تو حرام است )، ولى مومن از سه جهت احترام دارد: 1. خون وى محترم است. 2. مال او حرمت دارد. 3. بدگمانى نسبت به او حرام است
بنده مومن نزد خداوند متعال بسیار عزیز و محترم است. خداوند بندگان مومن را دوست مى دارد و عزت و سربلندى را از آن مومنان مى داند، در احادیث اسلامى آمده است که احترام به مومن احترام به خدا است و اهانت و تحقیر مومن اهانت به ذات اقدس الهى و موجب خشم خداوند سبحان است و در نیز حدیث قدسى آمده است: خداوند به کسانى که مومنان را بیازارند اعلان جنگ مى دهد.
روایت شده است که رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به کعبه نظر افکند و فرمود: آفرین بر تو، خانه اى که چقدر بزرگى و احترام تو چقدر زیاد است سوگند به خدا، احترام مومن نزد خدا از تو بیشتر است، زیرا حرمت تو فقط از یک جهت است (که خونریزى در تو حرام است )، ولى مومن از سه جهت احترام دارد: 1. خون وى محترم است. 2. مال او حرمت دارد. 3. بدگمانى نسبت به او حرام است.
آنچه بیش از هر چیز در پیشگاه خداى متعال اهمیت و ارزش دارد تقوا است و سایر امور از قبیل پول و جاه و مقام و منصب و... دلیل بر عظمت و محبوبیت انسان نیست. از این رو نباید در هیچ مومنى به دیده حقارت و پستى نگریست، چرا که ما نمى دانیم اولیاى خدا چه کسانى هستند، چون از باطن افراد جز پروردگار هیچ کس آگاه نیست، چنانکه حضرت رسول گرامى اسلام- صلّى اللّه علیه و آله- نیز در ضمن یکى از سخنان خود فرمود: خداى عزّ و جلّ سه چیز را در سه چیز مخفى کرده است:... ولىّ خود را درمیان خلق خویش مخفى داشته است... بنابر این مبادا هیچ یک از شماها احدى از بندگان خدا را کوچک شمرد، زیرا نمى داند کدامیک از آنها ولىّ خدا است.
بى تردید، کسى که به مردم اهانت کند و آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهد گناه بزرگى را مرتکب شده و باید در انتظار عواقب سوء و آثار بد آن باشد، زیرا هیچ عملى بدون بازتاب نخواهد بود: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْرا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه شَرّا یَرَهُ. (سوره زلزله آیه 7 و 8 ) پس در آن روز هر کس به قدر ذرّه اى کار نیک کرده آن را خواهد دید و هر کس به قدر ذره اى کار زشت مرتکب شده آن را خواهد دید.
از آثار بد هرزه گویى و مسخره کردن دیگران غفلت و بى تفاوتى و از دست دادن احساس مسئولیت است. افرادى که به این بیمارى دچار مى شوند قهرا از ذکر خدا غافل شده و از عبادت پروردگار لذت نمى برند، یعنى در عبادت حضور قلب ندارند و با اکراه و بى میلى با آن روبرو مى شوند.
از قرآن کریم استفاده مى شود که یکى از موجبات غفلت و فراموشى از یاد خدا استهزاء و تحقیر مومنان است، زیرا بندگان مومن، مظاهر دین و مفاخر شریعت سیّد مرسلین اند و بى اعتنایى به مقام و منزلت آنان موجب سلب توفیق و باعث تاریکى دل مى شود و سر انجام انسان را با دوزخیان گمراه، همراه و همنشین مى سازد.
از قرآن کریم استفاده مى شود که یکى از موجبات غفلت و فراموشى از یاد خدا استهزاء و تحقیر مومنان است، زیرا بندگان مومن، مظاهر دین و مفاخر شریعت سیّد مرسلین اند و بى اعتنایى به مقام و منزلت آنان موجب سلب توفیق و باعث تاریکى دل مى شود و سر انجام انسان را با دوزخیان گمراه، همراه و همنشین مى سازد
امام صادق -علیه السلام - فرمود: در شهر مدینه مردى پست و فرومایه بود که کار او فقط هرزه گویى و خنداندن مردم بود. یک روز گفت که این مرد (یعنى على بن الحسین) مرا عاجز کرده است زیرا تا کنون نتوانسته ام او را بخندانم. (منتظر فرصتى بود) تا اینکه روزى امام سجاد علیه السلام به همراه دو تن از خدمتگزاران خود مى گذشت. او نیز (فرصتى به دست آورد) و عباى آن حضرت را از دوش مبارکش کشید و رفت.
امام هیچ گونه اعتنایى به او نکرد. کسانى که آنجا بودند رفتند و رداى امام سجاد علیه السلام را از او گرفته و بر دوش مبارک آن بزرگوار انداختند. امام علیه السلام پرسید: این شخص که بود؟ گفتند: او مرد هرزه گو و خوشمزه اى است که مردم مدینه را مى خنداند. فرمود: به او بگویید خدا را روزى است که در آن روز یاوه سرایان زیانکار خواهند شد.
به هر حال، تردیدى نیست که این گونه افراد در روز قیامت گرفتار انواع عذاب و شکنجه خواهند شد و همان گونه که در دنیا مومنان را مسخره مى کردند و مى خندیدند اهل ایمان نیز در روز قیامت بر آنها مى خندند.
«مقبل» شاعر، در آغاز شباب، جوانی ظریف و بذله گو بود. روزی در ایام محرم، به جمعی رسید که سینه زنان، به عزاداری شهید کربلا مشغول بودند و اشعار جانگدازی می خواندند. مقبل، از روی استهزاء شعری خواند که همه عزاداران از مضمون شعر او دلگیر و پریشان شدند. پس از چندی مقبل به عقوبت کردار خویش گرفتار آمد و به مرض جذام دچار گردید، به طوری که مردم از او بیزار گردیدند. ناچار، وی در گلخن حمامی مقام گرفت و روزگار می گذرانید. محرم سال بعد فرا رسید و مقبل در همان گلخن حمام نشسته بود که ناگاه آواز جمعی از دوستان و شیعیان ابا عبدالله علیه السلام را شنید. پس خودش را از آن گلخن بیرون کشید و پنهانی به طرف آنان آمد. دید باز به قرار سال گذشته، آن گروه عزادار، سینه زنان و گریه کنان این اشعار را می خواندند:
روز عزاست امروز جان در بلاست امروز
افغان و شور محشر در کربلاست امروز
در این لحظه، قلب مقبل از دیدن آن منظرة حزن انگیز و شنیدن آن شعر سوزناک شکست و حالش دگرگون شد و گریه کنان این اشعار را سرود:
چه کربلاست امروز چه پربلاست امروز
سرحسین مظلوم از تن جداست امروز
پس در همان شب، رسول خدا صلی الله علیه وآله را در خواب دید که او را نوازش کرد و دست مرحمت بر سر او کشید و از تقصیرش در گذشت و بیماریش برطرف شد و حضرت او را ملقب به«مقبل» نمود. نامش در اصل«محمد شیخا» بود. از آن زمان بود که مقبل، شروع به سرودن اشعاری در مصیبتهای سیدالشهداء نمود. («ابواب الجنه» محمود استعلامی، ص 193)