پاسخ مشاور: بحران ۳۰ سالگی اولین بحران در آستانه میانسالی است. بحرانی که در ابتدای گذر از جوانی به میانسالی سر و کلهاش پیدا میشود، اما این بحران آخرین باری نیست که سوالهای اساسی زندگیمان را به جانمان میاندازد و یقه ما را میگیرد.
وقتی یک دهه پیر میشویم
معمولا در طول زندگی یک فرد سوالاتی درباره ازدواج (هم درباره ازدواج کردن یا نکردن و هم درباره با کی ازدواج کردن)، تحصیل (هم ادامه دادن و ندادن و هم چه رشتهای را ادامه دادن)، بچه دار شدن یا نشدن، انتخاب شغل و انتخاب شهر یا کشور محل سکونت، جدی و جدیتر میشود، اما در زمانهای خاصی بیشتر احتمال دارد که سر و کله این سوالها پیدا شود. وقتی ما یک دهه از زندگیمان را کامل میگذرانیم و به سالهای رند میرسیم، یعنی در ۳۰ سالگی، ۴۰ سالگی و ۵۰ سالگی بحرانها بیشتر خودشان را نشان میدهند. منطقی هم هست. بالاخره پرونده یک دهه از عمرمان بسته شده است و بعد از آن اصلا به جای اینکه بگویند فلانی بیست و خردهای ساله هست میگویند فلانی ۳۰ ساله است. هم یک دهه پیرتر شدهایم و هم تعداد بیشتری از انتخابهای اساسی زندگیمان را انجام دادهایم.
بحران هر دهه از زندگیمان چیست
روانشناسان میگویند هر دوره از زندگی فرد یک تکلیف مهم روانشناختی دارد و اگر آن را درست انجام دهد به سلامت از آن دوره میگذرد وگرنه دچار بحران میشود. مهمترین تکلیف در سومین دهه عمر افراد، این است که بتوانند با دیگران وارد رابطه صمیمانه و در عین حال جدی شوند وگرنه منزوی میمانند. مهمترین رابطه صمیمانه این دوره رابطه با همسر است. اینکه این رابطه اصولا برقرار شود یا نشود و اینکه آیا گزینه درستی برای صمیمیت انتخاب کردهایم یا نه، از همان دغدغههای مربوط به این دوره است؟
با توجه به اینکه گفتهاید مجردید و دوست دارید ازدواج کنید باید با در نظر گرفتن سایر ملاک و معیارهای انتخاب همسر و با بهره گیری از مشاوره ازدواج به انتخاب همسر آینده خود بپردازید. برای این کار بسیار مهم است که خانواده خود را در جریان بگذارید تا به کمک آنها افراد متعددی برای ازدواج شناسایی شوند و سپس با در نظر گرفتن معیارهایتان برای انتخاب همسر مناسب اقدام کنید.
توجه داشته باشید که انتخاب سالم در گرو ذهن و فکر سالم است پس قبل از تلاش برای انتخاب همسر سعی کنید به وضعیت بد روحی خود که اشاره کردهاید، سامان دهید. همچنین تغذیه مناسب، خواب کافی و ورزش روزانه تاثیر بسزایی در سلامت جسمانی شما دارد. برای اطمینان از نداشتن بیماری میتوانید با مشورت پزشک خانواده آزمایشهای اولیه (چکاپ) را انجام دهید.
این فقط یک بحران است
شاید احساس کنید که فردی سردرگم و غمگین و افسرده شدهاید و این فکر به ذهن شما بارها خطور کند که من آن طور که باید زندگی نکردهام. شاید دیگران فکر کنند زیادی سخت میگیرید، اما از نظر یک روانشناس این را خواهید شنید: «بحران ۳۰ سالگی». (زهرا وفایی جهان - کارشناس ارشد روانشناسی/ خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
خبرگزاری آریا -
همسرم دوست ندارد به مهمانی بیاید یا مهمان داشته باشیم ، بیشتر دوست دارد تنها باشد و من و بچه ها از این وضعیت خسته شده ایم.
انزواطلبی در همسران
بعضی از افراد چندان علاقمند به معاشرت با دیگران نیستند. حتی برای بازدید از اقوام خودشان هم باید هزینه کرد. مشکلشان کم حوصلگی و یا شاید انزواطلبی است. ترجیح می دهند اوقات فراغتشان را به تلویزیون زل بزنند، مطالعه کنند، بخوابند یا به هر شکلی خودشان باشند و خلوت تنهایی و این واقعا برای همسر و فرزندانشان مسئله آزار دهنده ای است. البته اینها بعضا محاسن دیگری هم دارند. مثلا مهمان گریز هم هستند. اگر چه ممکن است از ترشرویی با مهمان بپزهیزند، اما گرم هم نمی گیرند تا زودتر رفع زحمت شده و کمتر تکرار شود!
در هر حال این افراد نرمال نیستند و وجود یک مشکل را گوشزد می کنند. مسلما اینها در معاشرت با دیگران به نوعی طعم تلخ حقارت را مزه می کنند. گفتنی است در روانشناسی ریشه ی تمام مشکلات رفتاری افراد را با توجه به ارتباط آن با "عقده حقارت" بررسی می کنند. در مورد این افراد هم باید فهمید چه چیزی از گذشته تا کنون در روابط خود با دیگران تجربه کرده اند که منجر به احساس حقارت در وجودشان شده و آنها را به انزوا کشانده است. منطق کسی که با دیگران معاشرت نمی کند یا این است که : "من خوبم و دیگران بدند" (خود بزرگ بینی)، یا اینکه "من بدم و دیگران خوبند" (خود کم بینی)، یا "من بدم و دیگران هم بدند." (بدبینی)؛ در هر حال این مشکل باید اصلاح شود و نهایتا جمله " من خوبم و دیگران هم خوبند" نتیجه شود.
باید کمک کرد تا بتوانند مهارتهای داشتن رابطه ای سالم و استاندارد را به دست بیاورند باید یاد بگیرند چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنند. بدون اینکه خودشان را مجبور کنند بیش از حد معقول برای سرگرم کردن دیگران به زحمت بیندازند. یا اینکه با اخم و گوشه گیری ابراز ناراحتی کنند.
شاید گمان کنید کسانی که در جمعها با شوخی و صحبتهای جالب سر دیگران را گرم می کنند خیلی اجتماعی و خوش معاشرت هستند اما اصلا اینطور نیست. چه بسا همین ها هم جمع گریز و منزوی باشند. همین که یک فرد خودش را مجبور می بیند برای معاشرت با دیگران بیش از حد از خودش مایه بگذارد نشان از وجود یک مشکل دارد. اینها هم نمی توانند رابطه ای سالم و استاندارد برقرار کنند. یا قطع رابطه یا داشتن رابطه ای با صرف هزینه زیاد!
پس برای حل مشکل اینها باید یک رابطه ی سالم را برای آنها تعریف کرد. باید بتوانند با داشتن یک رابطه ی سالم بدون صرف هزینه ی زیاد یا کم احساس لذت از معاشرت را تجربه کنند. باید زیبایی های معاشرت را درک کنند تا خودشان طالب ارتباط با دیگران شوند.
همچنین باید به ایشان کمک کرد تا ریشه ی انزوا طلبی خودشان را بشناسند. بفهمند که احساس منفی آنها نسبت به داشتن معاشرتی سالم با دیگران به یک مشکل درونی در وجود خودشان بر می گردد و دلیلی ندارد که مشکلات گذشته در روابط آتی هم تاثیر گذار باشد.
بنابراین لازم است که برای حل این مشکل حرکتی و تلاشی انجام شود اما این تلاش با دعوا و ستیز بسیار تفاوت دارد. آیا کسی که در خود شناسی مشکل دارد، یا کسی که در قضاوت با دیگران دچار بدبینی است با دعوا متوجه مشکل موجود می شود و آن را حل می کند. به همسران این دسته از افراد نه تسلیم و سکوت را توصیه می کنیم نه دعوا و ستیز را . بلکه توصیه می کنیم با نگاهی روانشناسانه و خیرخواهانه با توجه به ریشه ی مشکل ، با صبر و حوصله برای حل این مشکل تلاش کنند. هیچ گاه در مقابل همسری که عادت بدی دارد تسلیم شدن راه چاره نیست. تسلیم نشانه ی نجابت و سازش نیست. نشانه ی ضعف است. کسی که در روبرویی با این مشکل، می پذیرد که بدون همراهی همسرش به تنهایی با دیگران معاشرت کند تسلیم شده است. این تسلیم مشکل را حل نمی کند بلکه این عادت را تقویت می کند. دعوا و اضطراب زایی هم راه چاره نیست. دعوا شاید کسی را به ستوه بیاورد و او را برای مدت کوتاهی مجبور به تسلیم کند اما هرگز مشکل را از ریشه حل نمی کند تازه این نگاه خوشبینانه به دعواست. چرا که اغلب اوقات دعواها به لجبازی و بدرفتاری های بشتر ختم می شوند. بنابراین برای حل مشکلات باید مبارزه کرد مبارزه ای بدون خشونت، توهین، و آزار. بلکه باید زحمت کشید تا فرد منزوی از درونگرایی به برونگرایی راهنمایی شود.
منبع: تبیان