صبحانه، ناهار و شام او فقط نوشابه است؛ «غلامرضا اردشیری» مدتهاست که مزه هیچ غذایی را نچشیده است با این حال، او میگوید نه تنها در زندگیاش احساس گرسنگی نمیکند بلکه اگر کسی را در حال خوردن غذا ببیند، حالش بد میشود.
خودش نمیداند چرا و به چه دلیل این مشکل برایش رخ داده است، اما از وضعیت موجود زیاد هم ناراحت نیست. اینکه اولین بار چرا و به چه دلیل، مرد میانسال به سراغ نوشابه رفت و چه شد که روز و شبش با نوشابه عجین شد را در ادامه بخوانید:
کار اصلیاش تعمیرات فایبرگلاس است، زندگی آبرومندی دارد و دو دخترش را راهی دانشگاه کرده است، اما اتفاقی که برای او رخ داده نه به کارش مربوط است و نه به زندگیاش.
غلامرضا اردشیری میگوید: «زندگیام عادی بود مثل تمام مردم دیگر، هرگز هم تصورش را نمیکردم که چنین بلایی سرم بیاید. نه تصادفی رخ داد که اثرات ناشی از آن باشد و نه شوکی به من وارد شد. واقعا هنوز هم پی به علت این اتفاق نبردهام و این مهمترین سئوالی است که در زندگیام همیشه با آن مواجه هستم، اینکه چرا فقط میتوانم نوشابه بخورم.»
او ادامه میدهد: «یکی از روزهای خرداد ۸۶ بود، آن شب، مثل همه شبها به خواب رفتم و نیمههای شب بیدار شدم. حس عجیبی داشتم، احساس میکردم شیای مثل مو داخل دهانم است، حس میکردم که سر این مو داخل دهانم است و انتهایش داخل معدهام، هر کاری میکردم این مو را خارج کنم امکانپذیر نبود. مو مثل یک سیم بکسل داخل گلویم قرار داشت و حس خفگی به من دست داده بود، آنقدر محکم و سفت بود که نمیدانستم چهکار باید انجام دهم. نمیتوانم آن را واقعا توصیف کنم اما حسش دیوانه کننده بود. فردای آن روز، راهی دکتر شدم، به سراغ هر دکتری که فکرش را بکنید رفتم. هر کسی یک دکتری را معرفی میکرد و دکترها هم که نمیتوانستند بیماریام را تشخیص دهند مرا به همکار دیگرشان معرفی میکردند، صبح تا شب یا در مطب دکتر بودم یا بیمارستان، اما هیچ کسی نمیتوانست بیماریام را تشخیص دهد. مویی داخل دهانم نبود، اما حس بودن این مو، دیوانه کننده بود. برای رهایی از این حس، به سراغ هر دکتری که فکرش را بکنید رفتم تا اینکه یک متخصص کلیه و خون گفت بهتر است پیش روانپزشک بروی و دکتری را به من معرفی کرد.»
قرصهای سکتهآور
مرد میانسال که از حسی که به او دست داده بود به تنگ آمده بود، آدرس دکتر روانپزشک را گرفت و راهی مطب او شد.
او میگوید: «دکتر قرصهایی به من داد که هر شب باید آنها را استفاده میکردم و به من گفت اگر قرصها سازگار با بدنت نبود، آنها را مصرف نکن، خوردن این قرصها حالم را خیلی بد کرد و مثل افرادی بودم که سکته کردهاند. نصف صورتم فلج شده بود و آب دهانم میریخت، حس مو از بین رفت اما حالم به طرز وحشتناکی بد شده بود.»
آقای اردشیری چارهای نداشت جز ترک قرصهایی که دکتر متخصص آنها را تجویز کرده بود. در همان زمان بود که احساس تشنگی زیاد باعث شد تا برای رفع عطش به سراغ نوشابه برود.
میگوید: «تیر ماه همان سال، وقتی قرصها را کنار گذاشتم، احساس تشنگی شدیدی داشتم و دلم نوشابه میخواست، وقتی اولین لیوان نوشابه را خوردم، حس میکردم که این اولین باری است که چنین خوراکی خوشمزهای را خوردهام. حس آرامش و انرژی به من دست داد، بعد از آن زندگیام با خوردن نوشابه ادامه یافت.»
غذا ممنوع!
مرد نوشابهای میگوید: «از تیر سال ۸۶ تا الان هیچ غذایی نخوردهام جز نوشابه. روزی ۳ بطری بزرگ نوشابه مصرف میکنم. برای من غذا معنایی ندارد و اصلا احساس گرسنگی به من دست نمیدهد. وقتی میبینم که یک نفر در حال خوردن غذاست احساس تهوع به من دست میدهد و حالم بد میشود. خانوادهام خیلی مراعات مرا میکنند و مدتهاست که دیگر جلوی من غذا نمیخورند.»
بعد از آن، نوشابه با زندگی مرد میانسال همراه شد، حالا دیگر هیچ چیز هوس نمیکند و تنها چیزی که او را شارژ و سر حال نگه میدارد مصرف نوشابه آن هم از نوع گازدارش است. خودش میگوید: «مصرف نوشابه هیچ تاثیر بدی در زندگیام نگذاشته است، البته از زمانی که شروع به خوردن نوشابه کردم ۳۲ کیلو وزن کم کردهام، سال ۸۶ وزنم ۱۰۵ کیلو بود و الان ۷۳ کیلو هستم. اما یک سالی است که وزنم هیچ تغییری نکرده است. اما این تغییر وزن هم هیچ اثری بر سلامتیام نگذاشته و من مشکلی ندارم. همان طور که میدانید خوردن نوشابه مضرات زیادی دارد، حتی باعث پوکی استخوان یا زخم معده میشود، اما من آزمایشات کامل دادهام، از آندوسکوپی گرفته تا آزمایشات خیلی جزئی ولی در حال حاضر که خوشبختانه هیچ مشکلی ندارم و مصرف نوشابه تاثیر منفی بر روی من نگذاشته است.»
مرد نوشابهای ادامه میدهد: «البته یک سری مزایا هم برای من داشته است، مثلا وقتی یک ساعت کار میکنم احساس خستگی زیادی به من دست میدهد و نمیتوانم به کارم ادامه دهم، ولی نوشیدن یک لیون نوشابه گازدار آنچنان خستگیام را بر طرف میکند که انگار بهترین غذاها را خوردهام، بعد از آن چنان شارژ میشوم که میتوانم کلی کار کنم.»
مرد نوشابهای ۷ سالی است که لب به هیچ غذایی نزده است. از زمانی که نوشابه وارد زندگیاش شده، دور آشامیدنیها و نوشیدنیهای دیگر خط قرمز کشیده است.
میگوید: «در طول زندگیام تنها چیزی که میخورم نوشابه است، در طول یک هفته، شاید یک سوم استکان آب بخورم. چای هم خیلی کم و اگر هم مصرف کنم هفتهای یک استکان آن هم خیلی غلیظ.»
رگی که خشک شده
از زمانی که غلامرضا با این مشکل مواجه شد به سراغ دکترهای زیادی رفت، اما هیچ کدام از آنها نتوانستند علت این بیماری را تشخیص دهند و تنها یک پزشک گفت رگی از مغز به بدن متصل است که حس گرسنگی را اعلام میکند. این رگ در بدن شما خشک شده است، به همین دلیل احساس گرسنگی ندارید.
اما اعتیاد به نوشابه و فرار از غذا، تنها مشکلی نیست که مرد ۵۸ ساله با آن مواجه است، اواخر سال ۸۹ بود که متوجه شد کلیه سمت راستش از کار افتاده و بدنش کلیه را پس میزند.
مرد میانسال مجددا راهی دکتر شد و در رابطه با علت بیماری کلیویاش سئوالاتی کرد «آزمایشات زیادی دادم و در نهایت دکترها که علت این بیماری را متوجه نشده بودند، تشخیص عجیبی دادند. آنها گفتند کلیهات پودر شده! و پودر شدن کلیه سه علت دارد، هپاتیت، ایدز یا سرطان مغز استخوان. با این حساب من باید یکی از سه بیماری را داشته باشم، برای مشخص شدن این موضوع آزمایشات مربوطه را دادم اما پاسخ تمامی آزمایشات منفی بود. کلیهام بدون آنکه هیچ بیماری خاصی داشته باشم از بین رفت و در حال حاضر کلیه سمت راستم را به طور کل از دست دادهام و دارم با کلیه چپم زندگی میکنم. البته این را هم بگویم که از دو سال پیش سنگ کلیه داشتم که همان زمان این بیماری را درمان کردم و الان هم نمیدانم که بیماری کلیوی من اصلا ربطی به خوردن نوشابه دارد یا نه.
۴ ساعت خواب
غلامرضا اردشیری یک مشکل بزرگ دیگر هم دارد و آن کمخوابی است. از زمانی که به نوشابه اعتیاد پیدا کرد، خوابش هم کم شد و در شبانه روز، تنها ۴ ساعت میخوابد، از ۳ شب تا ۷ صبح. میگوید: «شبها وقتی همه خواب هستند من بیدارم و اصلا خواب به چشمهایم نمیآید، حس بیخوابی من درست مثل حس بیخوابی در روز است.
خانوادهام با این موضوع کنار آمدهاند و من هم مشکلی با آن ندارم. شبها تلویزیون نگاه میکنم و جدول حل میکنم. استاد حل جدول شدهام و یک مجله جدول را یک روز و نیمه، تمام میکنم آن هم به صورت کامل و صحیح.
البته باز هم نمیدانم که این کم خوابیام به خوردن نوشابه ربط دارد یا نه. مرد میانسال زمانی که دید ساعتهای عمرش به بطالت میگذرد و بیشتر از افراد دیگر زمان دارد، تصمیم جدیدی گرفت «بعد از مدتی، زمانی که دیدم وقتم به بطالت میگذرد تصمیم جدیدی گرفتم، به پیشنهاد بچههایم تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم. من دیپلم داشتم و به خاطر علاقه بسیاری که به رشته حقوق داشتم در دانشگاه علمی -کاربردی شماره دو گچساران مشغول به تحصیل شدم و چند ماه قبل، با مدرک لیسانس فارغالتحصیل شدم.
او ادامه میدهد: «زمانی که وارد دانشگاه شدم میدانستم که از مدرکم نمیتوانم استفاده کنم، سن من خیلی زیاد است و کسی به آدمی در این سن کار نمیدهد، آن هم بدون تجربه کاری! اما چون درس خواندن را خیلی دوست داشتم، این تصمیم را گرفتم. الان هم خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاده است، بعضی اوقات از من میپرسند که خوردن نوشابه یا بیخوابی روی ذهنت تاثیر نگذاشته و حافظهات را کم نکرده که پاسخ من منفی است. نوشابه نه بر روی ذهن و حافظهام و نه بر روی جسم من اثر منفی نداشته و هنوز هم نمیدانم که چرا چنین اتفاقی رخ داده است.
زندگی غلامرضا اردشیری این روزها در حالی ادامه دارد که او همچنان به خوردن غذا هیچ علاقهای ندارد و همه خوراکیاش را نوشابه تشکیل میدهد. میگوید همه آرزویم این است که بفهمم چرا این اتفاق برایم افتاد و جز نوشابه، خوراکی دیگری نمیتوانم بخورم. (همشهری سرنخ)
چنین شخصی که با وجود لاغر بودن، همیشه با کابوس چاق شدن دست و پنجه نرم میکند و به همین دلیل از غذا خوردن امتناع میکند، مبتلا به بیاشتهایی عصبی با نام آنورکسیاست. در چنین اختلالی که جنبه روانی دارد، بیمار از غذاخوردن به میزان کافی و با وجود گرسنگی امتناع میکند.
این نوع بیاشتهایی عصبی به تدریج منجر به بروز علائم و عوارض فیزیکی چون خوردن مقدار بسیار کمغذا با کالری بسیار اندک، قطع شدن قاعدگی، فشار خون پایین، کمبود چربی در بدن، زردی و رنگ پریدگی پوست و افسردگی میشود و در صورت تداوم ممکن است به بروز بیماریهای قلبی یا دیگر بیماریهای خطرناک بینجامد. سمیه اکبری، کارشناس ارشد روانشناسی در گفتوگو با جامجم، مهمترین گروه در معرض خطر اختلالات خوردن را دختران نوجوان و جوان میداند و میگوید: اختلال خوردن معمولا به دنبال یک رژیم غذایی سخت در افرادی بروز میکند که از چاق شدن میترسند، تمایل دارند هیکلی ظریف داشته باشند، به غذا، وزن و ظاهر خود توجه افراطی دارند و با احساس افسردگی، اضطراب و نیاز به کامل بودن درگیر هستند.
مبتلایان آنورکسی چه کسانی هستند
بروز مشکلات خوردن به عوامل زیستشناختی، روانشناختی، اجتماعی و روان پریشی بستگی دارد، اما هیچ یک به تنهایی قادر به ایجاد آن نیستند. به گفته این متخصص، طبق الگوهای شناختی رفتاری، افراد مبتلا به اختلالهای خوردن به ارزیابی خود براساس عادتهای خوردن، ظاهر، وزن و میزان توانایی در مهار این موارد میپردازند. بررسیهای مختلف همچنین نشان داده است که در این افراد، مشکلات شناختی و باورهای ضد و نقیضی وجود دارد که به طور مستقیم با غذا، وزن و ظاهر مرتبط نیست. توجه داشته باشید، سن ابتلا به این نوع اختلال بیشتر بین 10 تا 30 سال است.
بیاشتهایی از نوع روانی
همان گونه که دریافتید، بیاشتهایی روانی نوع مخصوصی از بیاشتهایی است که اغلب در سنین نوجوانی دیده میشود. جالب است بدانید، مبتلایان از هوش عادی یا بالایی برخوردارند و اکثرا بانشاط، هیجانی، مستبد، خودرأی و لجباز هستند.
اکبری با بیان این مطالب توضیح میدهد: چنین افرادی بدون علت مشخص از خوردن غذا امتناع میکنند ولی جنب و جوش و فعالیت عادی دارند و مریض به نظر نمیآیند. نوجوانانی که مبتلا به آنورکسی هستند، به محض صرف اندکی غذا دچار استفراغ میشوند و در وضعیتی که بیماریشان شدید نیست، به خوردن کمی نان و آب و موادغذایی ساده اکتفا میکنند.
وی میافزاید: در چنین مواردی، کاهش وزن بدن به سرعت پیش میآید و لاغری و رنگ پریدگی در عرض چند روز مشخص میشود.
کودکانی با بیاشتهایی عصبی
چرا برخی کودکان به بیاشتهایی عصبی مبتلا میشوند؟
علت این بی اشتهایی بیشتر به روابط بین کودک و مادر و اعضای خانواده خلاصه میشود و بالاخره وسواس و اضطراب مادران نسبت به اجرای صحیح قوانین بهداشت و تغذیه کودک از عوامل اصلی و مهم به شمار میرود.
در سنین نوجوانی و دوران بلوغ، بیاشتهایی عصبی به مراتب بیشتر دیده میشود. دختر نوجوان به بهانه این که قدری چاق شده و باید رژیم غذایی بگیرد، از خوردن غذا امتناع کرده، کمکم نسبت به غذا احساس تنفر میکند و اگر غذا به زور به وی خورانده شود با روشهایی مانند روزهداری یا ورزشهای سنگین آن را میسوزاند یا با استفراغ و استفاده از ملینها آن را برمیگرداند.
لاغری با طعم بیماری
لاغری شدید و سریع، کاهش وزن پیش رونده، قطع عادت ماهانه طی سه دوره متوالی،تأخیر در پیشرفت علائم دوران بلوغ، رنگ پریدگی، کمخونی، کاهش دمای بدن، سقوط فشار خون و نقصان ضربان قلب و کم شدن متابولیسم و خشکی پوست از علائم اصلی اختلال خوردن است.
به گفته اکبری این بیماران افرادی حساس، باهوش، هیجانی و احساساتی و اغلب کمالگرا هستند و بیاشتهایی عصبی، علامت بارزی از ضررهای درونی، شکستها و ناکامیها، حوادث ناگهانی، کشمکشهای درونی و اضطراب و افسردگی آنهاست. این بیماران در طبقات اجتماعی بالا و جوامعی که طرفدار لاغری هستند به مراتب بیشتر دیده میشود.
این کارشناس ارشد روانشناسی میافزاید: در پژوهشی که انجام شد، به این نتیجه رسیدهاند که خطر ابتلا به این عارضه در کودکانی که دارای اختلالات خوردن در اوایل نوجوانی هستند، اواخر نوجوانی 9 برابر و در بزرگسالی 20 برابر بیشتر میشود.
وی با تاکید بر این که این نوع اختلال خوردن با رژیم غذایی فرق دارد، تاکید میکند: چاقی یک نوع سوءتغذیه از بعد بیش خواری است و ربطی به اختلالات خوردن ندارد. به علاوه، تغییرات رفتاری و الگوهای غذایی در چاقی مطرح است در صورتی که در اختلالات خوردن بیشتر به مساله روانشناختی میپردازیم.
درمان تغذیهای و روانشناختی
درمان اختلالات خوردن در موارد شدید بسیار دشوار است و میزان بازگشت علائم بیماری بالاست، اما در دوره بسیار طولانی بهبود امکانپذیر است.
روشهای درمانی برحسب سببشناسی برای این بیماران شامل دارو درمانی یعنی استفاده از داروهای ضدافسردگی، خانواده درمانی، درمانشناختی رفتاری و اصلاح عقاید غیرواقعی و تحریف شدهای است که در ذهن بیمار نقش بسته است. به عبارت دیگر، درمانگر با والدین کار میکند تا آنها کمک کنند بیمار دوباره غذا خوردن را آغاز کند.
پونه شیرازی