بیشک نام استیون هاوکینگ Stephen Hawking در کنار نام آلبرت انیشتین تا قرنها در مباحث علمی مطرح خواهد شد. او یکی از بزرگترین نوابغ فیزیک تمام دوران است. زندگی او جزئیات جالبی دارد که به احتمال فراوان نمیدانید.
هاوکینگ توانسته با کمک کتابهای بینظیرش چون «جهان در پوست گردو» مسائل عمیق نجومی را در اختیار مردم عادی قرار دهد. جایگاه مباحث مطرح شده از جانب هاوکینگ در کنار مباحث دیگر بزرگان علم فیزیک است.
زندگی یک نابغه اما همیشه هم در اوج نیست. در ادامه با پنج نکته از زندگی هاوکینگ آشنا خواهید شد.
۱. نمرات او در امتحانات مدرسه متوسط بود
اگر هاوکینگ امروز در مورد مسائل فیزیک صحبت کند، بیشک ما نیمی از حرفهایش را متوجه نمیشویم، اما دورانی که او در مدرسه درس میخواند، نمراتش در بهترین حالت در حد متوسط بود! اما خوشبختانه معلمهایش توانستند استعداد استیون را درک کنند و او را برای آزمون بورسیه دانشگاه آکسفورد آماده کنند. نمره او در آن آزمون خیره کننده بود.
۲. اعضای خانواده استیون کمی عجیب بودند!
والدین استیون فقیر بودند، اما در خانهای نسبتا بزرگ و به هم ریخته زندگی میکردند. اتومبیل آنها یکی از تاکسیهای اوراقی لندن بود. همه آنها در سکوت کامل شام میخوردند، زیرا هنگام غذا خوردن کتاب هم میخواندند. آنها در زیرزمین خانهشان زنبور نگه میداشتند و حتی در گلخانه مشغول آتشبازی میشدند.
۳. موفقیت او پس از تشخیص بیماریاش حاصل شد
هاوکینگ پیش از آنکه بیماریاش تشخیص داده شود، دانشآموز متعهدی نبود. او در آن دوران تنها روزی یک ساعت درس میخواند. او در جایی گفته است: «پیش از آنکه بیماریام تشخیص داده شود، از زندگی خسته شده بودم.» خبر تشخیص بیماری سبب شد تا هاوکینگ سالهای باقیماندهی عمرش را صرف تحقیق و پژوهش کند.
۴. او میگوید سفر در زمان ممکن است
هاوکینگ از اظهار نظرات احساسی و غیرعادی در مواجهه با علم فیزیک و کیهانشناسی ترسی ندارد. او گفته که انسانها روزی میتوانند در سیارهای دیگر سکنی گزینند و حتی سفر در زمان هم شدنی است. البته هاوکینگ در مقوله سفر در زمان تنها به اظهار نظر اکتفا نکرده و سه نظریهی کلی در این ارتباط را نیز مطرح کرده است.
۵. او از قدرت هوش مصنوعی باخبر است
انقلابی از جنس ربات یکی از اتفاقات رایج داستانهای علمی – تخیلی است، اما هاوکینگ معتقد است که این اتفاق کاملا محتمل است. هاوکینگ حتی به توسعهدهندگان هوش مصنوعی هشدار داده که مراقب مسائل جانبی گسترش هوش مصنوعی باشند. او در مورد هوش مصنوعی چنین میگوید: «هوش مصنوعی میتواند بزرگترین اتفاق تاریخ بشر بشد، و البته آخرین.»
همسر : جین وایلد (۱۹۹۵–۱۹۶۵) جداشده فرزندان: |
در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پلهها زمین خورده و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظهاش را از دست داده بود. دوستانش گمان میکردند که این اتفاق ناشی از مستی او بودهاست اما این تنها باری نبود که او از پلهها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفشهایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ در رفتن از پلهها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستن بند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوسهایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید.
آزمایشهایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمانناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار میدهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین میبرد و با تضعیف ماهیچهها فلج عمومی ایجاد میکند به طوری که به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب میشود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بیدرمان مدت زیادی زنده نمیمانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیشبینی شدهبود.
هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرو رفت. چندین ماه به ندرت خانهٔ اجارهای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه مییافت، نوایی بود که از صفحههای موسیقی واگنر گسیل و بطریهای خالی وودکا که بیرون گذاشته میشد. نومیدی و اندوه عمیقی استیون دربرگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته میدید؛ دوره دکترا، رؤیای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کاریکاتورهایی در آمدند که در حال دورشدن از او بودند. به جای همه آن خیالپردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمیآمد که در گوشهای بنشیند و دقیقهها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد.
به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعتها متفکر و بیحرکت ماند. خودش بعدها تعریف کردهاست که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شدهاست و او را برای اجرای حکم میبرند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هماتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی میکشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدوندرمان مبتلا است اما لااقل درد نمیکشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمیپذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباههای کتب درسی باشد.
وی که به دلیل ابتلا بیماری ای ال اس (اسکلروز جانبی آمیوتروفیک)، امکان تحرک ندارد، از سیستم جدیدی که با استفاده از هوش مصنوعی تولید شده برای صحبت کردن استفاده میکند. بیماری ای ال اس باعث تخریب پیشرونده و غیرقابل ترمیم دستگاه عصبی مرکزی فرد میشود. به همین دلیل صدای او آهنگی روباتیک دارد. پروفسور هاوکینگ اذعان میکند که صدایش هنوز کمی روباتی است اما تأکید میکند که به دنبال صدایی «طبیعیتر» نیست: «این صدا حالا به نشانه من تبدیل شده و حاضر نیستم آن را با یک صدای طبیعی با لهجه بریتانیایی عوض کنم.» او میافزاید که شنیده کودکانی که به صدای کامپیوتری نیاز دارند ترجیح میدهند صدایی شبیه به او داشته باشند. شرکت بریتانیایی سویفت کی در ساخت این دستگاه مشارکت داشتهاست. تکنولوژی هوش مصنوعی این شرکت (که در حال حاضر به عنوان اپلیکیشن صفحه کلید در تلفنهای هوشمند به کار گرفته میشود)، یاد میگیرد که پروفسور هاوکینگ چطور میاندیشد و بر این اساس واژهای را پیشنهاد میدهد که این دانشمند قصد استفاده از آن را دارد.
هاوکینگ در مهٔ ۲۰۱۳ با تصمیم به عدم شرکت در همایش سالانه فردای پیش رو که هر ساله به میزبانی شیمون پرز در اورشلیم برگزار میشود به جمع کمپین تحریمکنندگان علمی اسرائیل پیوست.
وی در سال ۲۰۱۴ خواستار پایان دادن به جنگ سوریه شد: «ما باید از هوش انسانیمان برای پایاندادن به این جنگ بهره ببریم. منِ پدر، وقتی رنجکشیدن بچههای سوری را میبینم، با خود میگویم: دیگر بس است.»
بیل گیتس Bill Gates موسس مایکروسافت، در گفتگویی مفصل از کودکیش گرفته تا کارهای خیریهاش با ملیندا صحبت کرده و در پایان آهنگهای مورد علاقهاش را نیز معرفی کرده است.
بچه شر
گیتس میگوید که در سن ۱۲ سالگی، پدر و مادرش او را نزد روانشناس بردهاند.
“من قدری شر بود. خیلی زود شروع کردم به پرسیدن این سوال که آیا همۀ قوانین پدر و مادرم منطقی هستند و آیا همیشه باید از آنها تبعیت کرد؟ بنابراین قدری کشمکش میانمان وجود داشت و یک جورهایی آنها را پس میزدم. روانشناسی که مرا نزد او بردند، خیلی آدم خوبی بود و من را تشویق به مطالعه در مورد روانشناسی و فروید و این جور چیزها کرد. او مرا متقاعد کرد که به چالش کشیدن پدر و مادرم کار منصفانهای نیست و با این کار چیزی را ثابت نمیکنم. بدین ترتیب، تا ۱۴ سالگی دیگر از آن حال و هوا بیرون آمدم که البته به نفعم تمام شد، چرا که وقتی سراغ برنامهنویسی و چیزهای کامپیوتری رفتم خیلی از من حمایت کردند.”
پل آلن، که بعدها در تاسیس مایکروسافت شریک بیل گیتس شد، در مدرسه چند کلاسی بالاتر از بیل بود. آنها به همراه هم به شکلی نرمافزار برنامهریزی مدرسه را تنظیم کردند که همیشه بیل گیتس تنها پسری بود که در کلاس دخترها میافتاد.
“این طور نبود که بتوانم با آنها حرف بزنم یا کاری کنم، ولی بغل دستم بودند. فکر میکنم که در حرف زدن با دخترها و قرار گذاشتن با آنها خیلی بیعرضه بودم. وقتی که به هاروارد رفتم، قدری اجتماعیتر شدم، اما هنوز در حرف زدن با دخترها زیر حد متوسط بودم.”
ماشینها
گیتس در ۱۹ سالگی از هاروارد بیرون آمد تا به همراه آلن مایکروسافت را تاسیس کنند.
“پل و من به اندازۀ کافی برنامهنویسی انجام داده بودیم، نوشتن سیستم برنامهریزی دبیرستانمان هم یکی از آنها بود، و قدری پول پسانداز کرده بودیم. در نتیجه خودمان روی خودمان سرمایهگذاری کردیم و به قدر کافی پول داشتیم که چند نفری را استخدام کنیم. چون در آن زمان همه چیز جدید بود، اشتباهات زیادی هم مرتکب میشدیم. مثلاً از کجا باید میدانستیم که با ژاپنیها چطور باید کار کرد؟ من کسانی را استخدام میکردم که سنشان از من بالاتر بود، در حالی که خود حتی نمیتوانستم ماشین کرایه کنم، چون هنوز ۲۱ سالم هم نشده بود. در نتیجه همه چیز در آن موقع خیلی در هم و برهم بود.”
گیتس اعتراف میکند که زمانی به خاطر سرعت بالا، گواهینامهاش ضبط شده است.
“الان دیگر از آن کارها نمیکنم. اما آن موقعها اولین ماشینی که داشتم پورشه ۹۱۱ بود. یکی از شیطانیهایم این بود که شبها با پورشه بیرون میرفتم و به استراتژی شرکت فکر میکردم.”
تعطیلات
گیتس در مورد اولین سالهای سکانداریش در مایکروسافت میگوید: “من آخر هفتهها را کار میکردم. در واقع اعتقادی به تعطیلات نداشتم. باید قدری احتیاط میکردم و استانداردهای خودم را برای ارزیابی نحوۀ کار کردن دیگران در شرکت به کار نمیبردم. من پلاک ماشین همه را حفظ میکردم و میتوانستم از پنجره نگاه کنم و ببینم که کی چه زمانی میآید. در نهایت وقتی که شرکت بزرگتر شد، قدری شل کردم.”
بیرحمی
آیا بیل گیتس در کسب و کار بیرحم است؟
“نه، مگر اینکه قیمتهای شدیداً پایین را بیرحمانه بدانید. رقابت کردن با کسی که تمرکزش را بر حجم فروش گذاشته میگوید که ما این قیمتهای فوقالعاده پایین را پیشنهاد میدهیم، مسلما سخت است. این موضوع برای رقبا بسیار ترسناک است و بله از این نظر ما خیلی تهاجمی عمل میکنیم.”
استیو جابز
“استیو جابز در تاریخ کامپیوترهای شخصی واقعاً انسان منحصر به فردی است، مخصوصاً وقتی که به کاری که در اپل کرده نگاه میکنید. در برخی دورهها ما کاملاً با هم متحد بودیم و با هم کار میکردیم. مثلاً من برای اپل ۲ برنامه نوشتم. گاهی اوقات خیلی سخت گیری میکرد و برخی اوقات خیلی تشویقتان میکرد. او واقعاً از آدمها خوب کار میکشید.”
گیتس در ادامه میگوید: “در سالهای اول بیشتر رابطۀ ما کاری بود، اما وقتی که استیو مریض شد بیشتر از زندگیمان و بچههایمان با هم صحبت میکردیم. استیو یک نابغۀ خارقالعاده بود، اما من نسبت به او مهندستر بودیم. اما به هر ترتیب، خوش میگذشت. دوستیای بود که حول افکار جدیمان میگشت، اما متاسفانه نهایتاً نتوانست به سرطان پیروز شود و فوت کرد.”
ازدواج با ملیندا
گیتس از اولین ملاقات با زنی که بعدها همسرش شد میگوید.
“یک جلسۀ مایکروسافت در نیویورک بود و نفر یکی مانده به آخری بودم که رسیدم، و نشستم و او آخرین نفری بود که رسید. او بغل دست من نشست و از او پرسیدم که آیا میخواهد که شب برای رقص بیرون برویم، ولی آن شب قرار بود که با یک عدۀ دیگر بیرون برود. چند هفتۀ بعد او را در پارکینگ دیدم و گفتم: “چند هفتۀ دیگر میتوانی بیرون بیایی؟” و او گفت، خوب چیزی که من گفتم خیلی به مذاقش خوش نیامده بود.”
هیچکدام از آنها در ابتدا فکر نمیکردند که رابطۀشان جدی خواهد شد.
“من در آن زمان هنوز خیلی تک بعدی بودم. در دهۀ سوم زندگیم، و بخش بزرگی از دهۀ چهارم زندگیم، اگر از من میپرسیدید میگفتم که زندگیم حول محور کارم چرخد. بنابراین اصلاً برنامهای برای ازدواج و بچهدار شدن نداشتم. اما نهایتاً فهمیدم چه میخواهم بکنم، و او در بسیار به موقع وارد زندگیم شد و عاشق هم شدیم. من قدری باید در مورد این موضوع فکر میکردم، اما به خودم گفتم “آره، دلم میخواهد اولویتهایم را تغییر بدهم.” و حتماً میدانید که ما دو تا الان خیلی به سفر و تعطیلات میرویم. مطمئنم اگر به بیست و چندسالگیم برگردم اینقدر به خودم سخت نمیگیرم.”
کارهای خیر
پدر و مادر گیتس هر دو فعالیتهای خیریه داشتند و از جمله در مراکز کنترل بارداری (Planned Parenthood) همکاری میکردند.
“سقط جنین همچنان در بخشهایی از آمریکا مسئلهای بسیار جنجالی است. اما پدر و مادر من هر دو به تصمیمگیری مادر بر سرنوشت کودکش معتقد بودند. پدر من رییس یکی از این مراکز بود. در نتیجه الگوی خوبی برای من در زمینۀ مسئولیتپذیری اجتماعی بودند.
گیتس میگوید که برای او و همسرش مهمترین کار نابود کردن مریضیهایی است که کودکان زیر پنج سال را میکشد و سعی دارند که پولشان را به نحوی صرف کنند که “بیشترین اثرگذاری را داشته باشد.”
“منظورم این است که نباید این پولها صرف خودمان شود. ما معتقدیم که فقط یک بخش کوچک از این پول باید به بچههایمان برسد تا بتوانند کار و زندگی خودشان را داشته باشند و مسیرشان را انتخاب کنند. و درنتیجه بیشتر این پول دست من و ملیندا است و ما به این فکر میکنیم که چه کسانی در جهان از همه نیازمندتر هستند و عواید این پول باید به آنها برسد. وقتی که به آفریقا رفتیم، در مورد بیماری چیز یاد گرفتیم و وقتی که فهمیدیم به ازای هر ۱۰۰۰ دلاری که هزینه میکنیم، میتواند جان یک نفر را نجات دهد، واقعاً احساس فوقالعادهای داشتیم.”
آهنگهای مورد علاقۀ بیل گیتس
دیوید بووی و کوئین: Under Pressure
ویلی نلسون: Blue Skies
اد شیران: Sing
جیمی هندریکس: Are you Experienced
یو۲: One
بیتلز: Two of Us
بیل گیتس در ژانویه ۱۹۹۴ میلادی با ملیندا فرنچ از کارمندان مایکروسافت ازدواج کرد. ملیندا اهل دالاس در ایالت تگزاس آمریکا است. این زوج دارای سه فرزند به نامهای جنیفر کاترین گیتس (۱۹۹۶ میلادی)، روری جان گیتس (۱۹۹۹ میلادی) و فوب ادل گیتس (۲۰۰۲ میلادی) هستند.
خانه بیل گیتس یکی از مدرنترین و گرانترین خانههای جهان بوده که در کنار تپه میباشد و منظرهای رو به دریاچه واشنگتن در مدینا واقع در واشنگتن دارد. بر طبق برآورد مجموعه خانه و زمینش معادل ۱۲۵ میلیون دلار ارزش دارد و مالیات آن در حدود ۱ میلیون دلار در سال میباشد. همچنین در بین داراییهای بیل گیتس، مجموعهای از نوشتههای لئوناردو داوینچی موجود میباشد که او در سال ۲۰۰۴ به مبلغ ۳۰٫۸ میلیون دلار در یک حراجی خریداری کردهاست.