فرآوری: آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
لعن به معنای راندن و دور کردن از خوبی اســت. (مصطفوى، حسن ، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 10، ص 201) راغب اصفهانی می گوید: «لعن به معنای طرد و دور کردن با غضب اســت. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنیا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفیقش اســت. و اگر از طرف انسان باشد به معنای دعا و نفرین و در خواست بر ضرر غیر اســت» (راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن ، ص 741) بنابراین لعن به معنای بیزاری از اعمال زشت یک فرد و دعا برای دور شدن او از رحمت خدا جایز اســت.
خداوند متعال در قرآن کریم در موارد متعددی گروهی را لعن و نفرین کرده اســت؛ مانند ابلیس، کافران، ظالمان و آزار دهندگان پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) و این دلیلی بر اصل مشروعیت لعن می باشد.
خداوند متعال در قرآن کریم در موارد متعددی گروهی را لعن و نفرین کرده اســت؛ مانند ابلیس، کافران، ظالمان و آزار دهندگان پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) و این دلیلی بر اصل مشروعیت لعن می باشد.
و همینطور با رجوع به سنت نبوی متوجه می شویم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تعبیر «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیاری به کار برده اســت، حتی در خصوص برخی افرادی که بعدها از صحابیان مسلمان به شمار می آمدند! ایشان گاهی به صورت کلی لعن می کرد؛ چنان چه در روایات مختلفی آمده اســت که آن حضرت گروههایی از مردم بدکار را لعن می کرد: مردی که خود را به شکل زن درآورد، و نیز زنی که خود را شبیه مرد کند، کسی که حیوانی را به غیر نام خدا ذبح کند، کسی که والدین خود را لعن کند، کسی که عمل قوم لوط انجام دهد و یا رشوه بگیرد. همچنین می فرمود: «خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقی، فروشنده و مشتری آن را» (مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 74) و نیز می فرمود: «خدا لعنت کند گیرنده ربا و دهنده و نویسنده و شاهد آن را» (مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 67)
اما همراه این مباحث در مورد مسئله لعن ذکر چند نکته ضروری اســت:
1- لعن، نفرین، تکفیر و ناسزای به دیگران از آن جهت که طرف مورد لعن، تکفیر و ... مستحق چنین نسبتی نیست، طبیعی اســت که از نظر شرع مقدس اسلام و آموزه های دینی، مورد نهی اســت و برایش عذاب اخروی در نظر گرفته شده اســت. این مسئله نه تنها از نظر شرع مقدس اسلام که احکامش از سرِ حکمت و مصلحت اســت، مورد پذیرش نیست که هیچ قانون بشری و غیر الاهی نیز چنین مسائلی را مجاز نمی شمارند و به انسان اجازه نمی دهد که به حریم شخصیت شهروندان تجاوز کند و مرتکبان آنها را مورد پی گرد قانونی قرار می دهند.
2- تعالیم دینی اسلام به ما می آموزد که انسان های با ایمان، نه تنها چیزهایی را بر زبان نمی آورند که گناه باشد و حقی را از کسی تضییع کند که حتی حرف ها و سخنانی که گناه نیست و بار منفی ندارد و در اصطلاح به آن لغو می گویند را نیز بر زبان نمی آورند. قرآن کریم در این باره می فرماید: "براستى که مؤمنان رستگار شدند،... آنها که از لغو و بیهودگى روى گردانند" (مؤمنون، 3، "در حقیقت لغو همان گونه که بعضى از مفسران بزرگ گفته اند؛ هر گفتار و عملى اســت که فایده قابل ملاحظه اى نداشته باشد"، مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 195)
این آیه می گوید؛ در حقیقت مؤمنان آن چنان ساخته شده اند که نه تنها به اندیشه هاى باطل و سخنان بى اساس و کارهاى بیهوده دست نمى زنند، بلکه به تعبیر قرآن از آن روی گردانند، تا چه رسد به این که به ناحق دیگران را مورد لعن و تکفیر قرار دهند.
کسی که چیزی را لعن کند که او مستحق لعنت نباشد، آن لعنت به شخص لعن کننده باز می گردد
3- در آموزه های دینی ما علاوه بر آن که چنین کارهایی نهی شده اســت، روایاتی از پیشوایان دین وجود دارد که می گوید؛ اگر لعنی از کسی صادر شود که شخص لعن شده مستحق آن نباشد، این لعن به فرد لعنت کننده باز می گردد: "وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَعَنَ رَجُلٌ الرِّیحَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و اله) فَقَالَ لَا تَلْعَنِ الرِّیحَ فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ وَ إِنَّهُ مَنْ لَعَنَ شَیْئاً لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ رَجَعَتِ اللَّعْنَةُ عَلَیْهِ"؛ (کافی، ج 8، ص 69) مردی در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باد را لعن کرد، رسول خدا فرمود باد را لعن نکن؛ چرا که او از طرف خدا مأمور اســت. و همانا کسی که چیزی را لعن کند که او مستحق لعنت نباشد، آن لعنت به شخص لعن کننده باز می گردد.
در این روایت چنان که پیدا اســت، باد مورد لعن و ناسزا قرار گرفته، نه انسانی که حرمت و احترامش مانند حرمت خانه کعبه اســت. و این بیانگر آن اســت که انسان باید مواظب رفتار و گفتار خویش باشد، و بدون دلیل و حجت شرعی نسبت به کاری اقدام نکند به دیگران قضاوت نکند.
4- البته تذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که لعن نسبت به افرادی که به اذیت و آزار اولیای خدا پرداخته اند، نه تنها مجاز اســت بلکه رجحان نیز دارد. کسانی که رسولان و اولیای الاهی را مورد اذیت و آزار قرار داده اند آنها مورد لعن خدا و لعن کنندگانند: "کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى کند و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن مى کنند. (بقره، 159)
خلاصه سخن اینکه:
با توجه به قرآن و روایات و سیره مسلمانان، لعن در برخی موارد جایز، بلکه از نظر اجتماعی ضرورت دارد.
فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان
وجدان را آگاهی از شخصیت و درون خود تعریف کرده اند که عاملی برای شناخت مسائل و جوانب مربوط به حیات اوست. وجدان یک درک باطنی اســت ، درکی که انسان حتی بدون آموزش در می یابد برای این جهان گرداننده ای اســت (وجدان توحیدی) و هم درمی یابد که مسیر حیات باید در جهت امانت و صداقت باشد و دروغ و خیانت زشت و نارواست.
برخى روایات بر این نکته تأکید کرده اند که رأى مردم در برابر داورىِ وجدان، بى ارزش اســت؛ یعنى اگر وجدان، درستى و خوبىِ کارى را گواهى مى دهد، انسان حق ندارد به دلیل این که مردم نمى پسندند، آن را رها کند. نیز اگر وجدان کارى را نادرست و بد مى داند ، انسان حق ندارد آن را انجام دهد، به این دلیل که مردم، آن را مى پسندند!
به طور کلّى، احکام دین اسلام با منطق خرد و فطرت، منطبق، و با نیازهاى واقعى و خواسته هاى فطرى انسان، کاملاً هماهنگ اند. امام على علیه السلام در این باره مى فرماید:
إنَّهُ لَم یَأمُرکَ إلاّ بِحَسَنٍ، و لَم یَنهَکَ إلاّ عَن قَبیحٍ؛ خداوند، تو را جز به نیکى، فرمان نداده و جز از زشتى، نهى نکرده اســت.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در این زمینه می فرماید: «اگر کسی برای جلب رضایت یک مخلوق، ابایی از خشم خدا نداشته باشد، خدا آن مخلوق را بر او مسلط می کند.»
واجباتِ دینى، همان دعوت به انجام دادن خیرات و نیکى ها هستند و محرّمات دینى، چیزى جز باز داشتن از بدى ها و ناهنجارى ها نیستند. ازهمین رو، امام على علیه السلام مى فرماید:
لَو لَم یَنْهَ اللّهُ عَن مَحارِمِهِ، لَوَجَبَ أن یَجتَنِبَهَا العاقِلُ؛ چنانچه خداوند از حرام هایش نهى نکرده بود، بر عاقل بود که از آنها بپرهیزد.
بر این پایه، روشن مى شود که محکمه وجدان، علاوه بر تشخیص کارهاى خوب و بد، مى تواند در پاره اى از موارد، درباره درستى و نادرستى یا میزان درستى سخنانى که در ارتباط با مقرّرات اسلامى به پیامبر خدا و یا اهل بیت ایشان، نسبت داده مى شود، داورى کند؛ زیرا به طور قطع، آنان بر خلاف منطق عقل و فطرت، چیزى نگفته اند. از این رو ، از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت شده اســت که:
إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تَعرِفُهُ قُلوبُکُم و تَلینُ لَهُ أشعارُکُم و أبشارُکُم و تَرَونَ أنَّهُ مِنکُم قَریبٌ، فَأَنَا أولاکُم بِهِ؛ و إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تُنکِرُهُ قُلُوبُکُم و تَنفِرُ مِنهُ أشعارُکُم و أبشارُکُم و تَرَونَ أنَّهُ بَعیدٌ منکُم، فَأَنَا أبعَدُکُم مِنهُ؛
هرگاه سخنى از من شنیدید که دل هایتان آن را مى شناسد و پوست و خونتان نسبت به آن نرم (پذیرا) مى شود و مى بینید که به شما نزدیک اســت، پس من به آن سخن، سزاوارترم؛ و هرگاه حدیثى از من شنیدید که دل هایتان آن را نمى پذیرد و خون و پوستتان از آن مى رمد و آن را از خودتان دور مى یابید، پس من از آن، دورترم.
از سیدالشهداء علیه السلام نقل شده که فرمود: «اگر کسی به گونه ای رفتار کند که خدا راضی باشد، هر چند مردم از او ناراضی باشند، خداوند تقدیری برایش پیش می آورد که از شر مردم در امان بماند؛ اما اگر کسی بخواهد در جامعه محبوب باشد و به این خاطر رفتاری را انجام دهد که خدا از آن راضی نباشد، خدا هم کار او را به مردم وا می گذارد.»
برخى روایات بر این نکته تأکید کرده اند که رأى مردم در برابر داورىِ وجدان، بى ارزش اســت؛ یعنى اگر وجدان، درستى و خوبىِ کارى را گواهى مى دهد، انسان حق ندارد به دلیل این که مردم نمى پسندند، آن را رها کند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در این زمینه می فرماید: «اگر کسی برای جلب رضایت یک مخلوق، ابایی از خشم خدا نداشته باشد، خدا آن مخلوق را بر او مسلط می کند.» امام رضا علیه السلام نیز از پیامبر اکرم صلوات الله علیه نقل می فرماید: «اگر کسی به خاطر رضایت سلطان یا حاکم رضایت خدا را رعایت نکند، از دین خدا خارج شده اســت و ایمان واقعی ندارد.» چون اصل ایمان یعنی پرستش خدا؛ لازمه این امر اطاعت از او اســت؛ پس کسی که نسبت به اطاعت از خدا بی اعتنا باشد، زمینه خروج از دین خدا برایش فراهم شده اســت. آنچه در این روایات مطرح شده، مذمت دنبال رضایت و خوش آمد مردم بودن اســت، و انسان از کسب جایگاه و موقعیت نزد مردم، بدون در نظر داشتن رضایت خدا اســت، منع می کند.
منابع:
- نهج البلاغة ، نامه ٣١.
- بحارالانوار، ج 68، ص 208؛ ج 74، ص 156.
- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 69.
غرر الحکم و دررالکلم، ح ٧٥٩٥.
- کنز العمّال ، ج1، ص ٩٠٣
فرآوری: آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
لعن به معنای راندن و دور کردن از خوبی اســت. (مصطفوى، حسن ، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 10، ص 201) راغب اصفهانی می گوید: «لعن به معنای طرد و دور کردن با غضب اســت. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنیا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفیقش اســت. و اگر از طرف انسان باشد به معنای دعا و نفرین و در خواست بر ضرر غیر اســت» (راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن ، ص 741) بنابراین لعن به معنای بیزاری از اعمال زشت یک فرد و دعا برای دور شدن او از رحمت خدا جایز اســت.
خداوند متعال در قرآن کریم در موارد متعددی گروهی را لعن و نفرین کرده اســت؛ مانند ابلیس، کافران، ظالمان و آزار دهندگان پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) و این دلیلی بر اصل مشروعیت لعن می باشد.
خداوند متعال در قرآن کریم در موارد متعددی گروهی را لعن و نفرین کرده اســت؛ مانند ابلیس، کافران، ظالمان و آزار دهندگان پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) و این دلیلی بر اصل مشروعیت لعن می باشد.
و همینطور با رجوع به سنت نبوی متوجه می شویم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تعبیر «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیاری به کار برده اســت، حتی در خصوص برخی افرادی که بعدها از صحابیان مسلمان به شمار می آمدند! ایشان گاهی به صورت کلی لعن می کرد؛ چنان چه در روایات مختلفی آمده اســت که آن حضرت گروههایی از مردم بدکار را لعن می کرد: مردی که خود را به شکل زن درآورد، و نیز زنی که خود را شبیه مرد کند، کسی که حیوانی را به غیر نام خدا ذبح کند، کسی که والدین خود را لعن کند، کسی که عمل قوم لوط انجام دهد و یا رشوه بگیرد. همچنین می فرمود: «خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقی، فروشنده و مشتری آن را» (مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 74) و نیز می فرمود: «خدا لعنت کند گیرنده ربا و دهنده و نویسنده و شاهد آن را» (مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 67)
اما همراه این مباحث در مورد مسئله لعن ذکر چند نکته ضروری اســت:
1- لعن، نفرین، تکفیر و ناسزای به دیگران از آن جهت که طرف مورد لعن، تکفیر و ... مستحق چنین نسبتی نیست، طبیعی اســت که از نظر شرع مقدس اسلام و آموزه های دینی، مورد نهی اســت و برایش عذاب اخروی در نظر گرفته شده اســت. این مسئله نه تنها از نظر شرع مقدس اسلام که احکامش از سرِ حکمت و مصلحت اســت، مورد پذیرش نیست که هیچ قانون بشری و غیر الاهی نیز چنین مسائلی را مجاز نمی شمارند و به انسان اجازه نمی دهد که به حریم شخصیت شهروندان تجاوز کند و مرتکبان آنها را مورد پی گرد قانونی قرار می دهند.
2- تعالیم دینی اسلام به ما می آموزد که انسان های با ایمان، نه تنها چیزهایی را بر زبان نمی آورند که گناه باشد و حقی را از کسی تضییع کند که حتی حرف ها و سخنانی که گناه نیست و بار منفی ندارد و در اصطلاح به آن لغو می گویند را نیز بر زبان نمی آورند. قرآن کریم در این باره می فرماید: "براستى که مؤمنان رستگار شدند،... آنها که از لغو و بیهودگى روى گردانند" (مؤمنون، 3، "در حقیقت لغو همان گونه که بعضى از مفسران بزرگ گفته اند؛ هر گفتار و عملى اســت که فایده قابل ملاحظه اى نداشته باشد"، مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 195)
این آیه می گوید؛ در حقیقت مؤمنان آن چنان ساخته شده اند که نه تنها به اندیشه هاى باطل و سخنان بى اساس و کارهاى بیهوده دست نمى زنند، بلکه به تعبیر قرآن از آن روی گردانند، تا چه رسد به این که به ناحق دیگران را مورد لعن و تکفیر قرار دهند.
کسی که چیزی را لعن کند که او مستحق لعنت نباشد، آن لعنت به شخص لعن کننده باز می گردد
3- در آموزه های دینی ما علاوه بر آن که چنین کارهایی نهی شده اســت، روایاتی از پیشوایان دین وجود دارد که می گوید؛ اگر لعنی از کسی صادر شود که شخص لعن شده مستحق آن نباشد، این لعن به فرد لعنت کننده باز می گردد: "وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَعَنَ رَجُلٌ الرِّیحَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و اله) فَقَالَ لَا تَلْعَنِ الرِّیحَ فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ وَ إِنَّهُ مَنْ لَعَنَ شَیْئاً لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ رَجَعَتِ اللَّعْنَةُ عَلَیْهِ"؛ (کافی، ج 8، ص 69) مردی در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باد را لعن کرد، رسول خدا فرمود باد را لعن نکن؛ چرا که او از طرف خدا مأمور اســت. و همانا کسی که چیزی را لعن کند که او مستحق لعنت نباشد، آن لعنت به شخص لعن کننده باز می گردد.
در این روایت چنان که پیدا اســت، باد مورد لعن و ناسزا قرار گرفته، نه انسانی که حرمت و احترامش مانند حرمت خانه کعبه اســت. و این بیانگر آن اســت که انسان باید مواظب رفتار و گفتار خویش باشد، و بدون دلیل و حجت شرعی نسبت به کاری اقدام نکند به دیگران قضاوت نکند.
4- البته تذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که لعن نسبت به افرادی که به اذیت و آزار اولیای خدا پرداخته اند، نه تنها مجاز اســت بلکه رجحان نیز دارد. کسانی که رسولان و اولیای الاهی را مورد اذیت و آزار قرار داده اند آنها مورد لعن خدا و لعن کنندگانند: "کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى کند و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن مى کنند. (بقره، 159)
خلاصه سخن اینکه:
با توجه به قرآن و روایات و سیره مسلمانان، لعن در برخی موارد جایز، بلکه از نظر اجتماعی ضرورت دارد.
فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان
وجدان را آگاهی از شخصیت و درون خود تعریف کرده اند که عاملی برای شناخت مسائل و جوانب مربوط به حیات اوست. وجدان یک درک باطنی اســت ، درکی که انسان حتی بدون آموزش در می یابد برای این جهان گرداننده ای اســت (وجدان توحیدی) و هم درمی یابد که مسیر حیات باید در جهت امانت و صداقت باشد و دروغ و خیانت زشت و نارواست.
برخى روایات بر این نکته تأکید کرده اند که رأى مردم در برابر داورىِ وجدان، بى ارزش اســت؛ یعنى اگر وجدان، درستى و خوبىِ کارى را گواهى مى دهد، انسان حق ندارد به دلیل این که مردم نمى پسندند، آن را رها کند. نیز اگر وجدان کارى را نادرست و بد مى داند ، انسان حق ندارد آن را انجام دهد، به این دلیل که مردم، آن را مى پسندند!
به طور کلّى، احکام دین اسلام با منطق خرد و فطرت، منطبق، و با نیازهاى واقعى و خواسته هاى فطرى انسان، کاملاً هماهنگ اند. امام على علیه السلام در این باره مى فرماید:
إنَّهُ لَم یَأمُرکَ إلاّ بِحَسَنٍ، و لَم یَنهَکَ إلاّ عَن قَبیحٍ؛ خداوند، تو را جز به نیکى، فرمان نداده و جز از زشتى، نهى نکرده اســت.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در این زمینه می فرماید: «اگر کسی برای جلب رضایت یک مخلوق، ابایی از خشم خدا نداشته باشد، خدا آن مخلوق را بر او مسلط می کند.»
واجباتِ دینى، همان دعوت به انجام دادن خیرات و نیکى ها هستند و محرّمات دینى، چیزى جز باز داشتن از بدى ها و ناهنجارى ها نیستند. ازهمین رو، امام على علیه السلام مى فرماید:
لَو لَم یَنْهَ اللّهُ عَن مَحارِمِهِ، لَوَجَبَ أن یَجتَنِبَهَا العاقِلُ؛ چنانچه خداوند از حرام هایش نهى نکرده بود، بر عاقل بود که از آنها بپرهیزد.
بر این پایه، روشن مى شود که محکمه وجدان، علاوه بر تشخیص کارهاى خوب و بد، مى تواند در پاره اى از موارد، درباره درستى و نادرستى یا میزان درستى سخنانى که در ارتباط با مقرّرات اسلامى به پیامبر خدا و یا اهل بیت ایشان، نسبت داده مى شود، داورى کند؛ زیرا به طور قطع، آنان بر خلاف منطق عقل و فطرت، چیزى نگفته اند. از این رو ، از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت شده اســت که:
إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تَعرِفُهُ قُلوبُکُم و تَلینُ لَهُ أشعارُکُم و أبشارُکُم و تَرَونَ أنَّهُ مِنکُم قَریبٌ، فَأَنَا أولاکُم بِهِ؛ و إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تُنکِرُهُ قُلُوبُکُم و تَنفِرُ مِنهُ أشعارُکُم و أبشارُکُم و تَرَونَ أنَّهُ بَعیدٌ منکُم، فَأَنَا أبعَدُکُم مِنهُ؛
هرگاه سخنى از من شنیدید که دل هایتان آن را مى شناسد و پوست و خونتان نسبت به آن نرم (پذیرا) مى شود و مى بینید که به شما نزدیک اســت، پس من به آن سخن، سزاوارترم؛ و هرگاه حدیثى از من شنیدید که دل هایتان آن را نمى پذیرد و خون و پوستتان از آن مى رمد و آن را از خودتان دور مى یابید، پس من از آن، دورترم.
از سیدالشهداء علیه السلام نقل شده که فرمود: «اگر کسی به گونه ای رفتار کند که خدا راضی باشد، هر چند مردم از او ناراضی باشند، خداوند تقدیری برایش پیش می آورد که از شر مردم در امان بماند؛ اما اگر کسی بخواهد در جامعه محبوب باشد و به این خاطر رفتاری را انجام دهد که خدا از آن راضی نباشد، خدا هم کار او را به مردم وا می گذارد.»
برخى روایات بر این نکته تأکید کرده اند که رأى مردم در برابر داورىِ وجدان، بى ارزش اســت؛ یعنى اگر وجدان، درستى و خوبىِ کارى را گواهى مى دهد، انسان حق ندارد به دلیل این که مردم نمى پسندند، آن را رها کند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در این زمینه می فرماید: «اگر کسی برای جلب رضایت یک مخلوق، ابایی از خشم خدا نداشته باشد، خدا آن مخلوق را بر او مسلط می کند.» امام رضا علیه السلام نیز از پیامبر اکرم صلوات الله علیه نقل می فرماید: «اگر کسی به خاطر رضایت سلطان یا حاکم رضایت خدا را رعایت نکند، از دین خدا خارج شده اســت و ایمان واقعی ندارد.» چون اصل ایمان یعنی پرستش خدا؛ لازمه این امر اطاعت از او اســت؛ پس کسی که نسبت به اطاعت از خدا بی اعتنا باشد، زمینه خروج از دین خدا برایش فراهم شده اســت. آنچه در این روایات مطرح شده، مذمت دنبال رضایت و خوش آمد مردم بودن اســت، و انسان از کسب جایگاه و موقعیت نزد مردم، بدون در نظر داشتن رضایت خدا اســت، منع می کند.
منابع:
- نهج البلاغة ، نامه ٣١.
- بحارالانوار، ج 68، ص 208؛ ج 74، ص 156.
- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 69.
غرر الحکم و دررالکلم، ح ٧٥٩٥.
- کنز العمّال ، ج1، ص ٩٠٣