ارتباط پدرها و دخترها همیشه در فرهنگ ما ارتباطی زیبا و صمیمانه بوده است. تا آنجا که همه مان با جمله معروف «دخترها بابایی هستن» آشناییم.
در گذشته شاید به دلیل برخی رسم و رسومات همیشه فاصله ای بین پدرها و دختران شان وجود داشت اما با عوض شدن زمانه و رفتن جامعه به سمت مدرنیته، ارتباط بین دختران و پدران نیز صمیمانه تر و دوستانه تر شده است. در روزهایی که سریال محبوب «روزگار جوانی» پخش می شد، کیهان ملکی، بازیگر خوب کشورمان صاحب یک دختر شد و نام متفاوت و زیبای ژرفا را برای او انتخاب کرد و حالا ژرفا که به سنین نوجوانی رسیده با اشتیاق همان سریال را همراه پدر تماشا می کند. در یک عصر بارانی میزبان این پدر و دختر دوست داشتنی شدیم و با انها درباره ارتباطشان، خاطراتشان و… گپ و گفت صمیمانه ای داشتیم که خواندنش برای تان خالی از لطف نیست.
کیهان ملکی (متولد ۱۳۴۷ – تهران اصالتا تبریزی) بازیگر ایرانی است.وی فعالیت خود را در سینما از سال ۱۳۷۲ با نقشی کوتاه در فیلم آرزوی بزرگ به کارگردانی خسرو شجاعی آغاز کردهاست.
ارتباط دوستانه ما
ژرفا ملکی: ارتباط من و بابا ارتباطی دوستانه است و از خیلی از ارتباطهای پدر ودختری که در اطرافم می بینم یا می شنوم صمیمانه تر است. ما به هم اعتماد داریم و بحثهای مان هدف دار است؛ یعنی می دانیم باید در مورد چه چیزهایی باهم صحبت کنیم وچطور به نتیجه برسیم. من همین ارتباط صمیمانه را با مادرم هم دارم ولی معمولا اگر سوالی داشته باشم با پدرم مطرح می کنم. از ارتباطی که با بابا دارم کاملا راضی ام و حس می کنم نیازهایم به عنوان یک فرزند از طرف پدرم کاملا تامین می شود. خیلی خوشحالم که از طرف بابا و مامان درک می شوم.
کیهان ملکی: مهمترین انگیزه ام برای زندگی ژرفاست. به همه وجود دخترم می بالم؛ از بخشهایی که به من مربوط است مانند نام زیبایش و بخش هایی که به من مربوط نیست مانند استعدادهای ویژه و فراوانش.
دختر با استعداد من
کیهان ملکی: میدانم همه پدرها و مادرها تصور می کنند فرزندشان خاصی است و من هم از این قاعده مستثنا نیستم اما وقتی از استعدادهای دخترم صحبت می کنم تنها تصور من نیست و خیلی از دوستانی که نظرشان در این مورد معتبر است و به اصطلاح ذیصلاح هستند به من تاکید کردهاند که این استعدادهارا جدی بگیرم ودر جهت رشد انها تلاشی کنم. ژرفا به ادبیات علاقه مند است اما این علاقه صرفا در کتابخوانی خلاصه نمی شود. دخترم کتابخوان است و سواد بالایی در حوزه ادبیات و بخش نوشتن دارد. همین طور قلم بسیار وزین و کارآیی دارد. به دخترم قول دادهام نوشتههایش را ثبت و ضبط کنم و درصدد هستم جایی مناسب برای این کار پیدا کنم. ژرفاسینما و تئاتر را هم به خصوص در بخشهای کارگردانی و نمایشنامه نویسی دوست دارد. کارگردانی تئاتر را تجربه کرده و طبع شعرهم دارد و اتفاقا برخی از دوستان شاعرم، شعرهایش را به لحاظ ادبی تایید کرده و به من گفتهاند که این استعداد را در حد یک ذوق و شوق نوجوانانه نبینم وجدی بگیرم.
به علایق ژرفا احترام می گذارم
کیهان ملکی: دوست داشتم ژرفا تا به سن بلوغ نرسیده کاردر سینما را تجربه نکند و وقتی به سن استقلال فکری رسید، خودش در این زمینه تصمیم بگیرد. عالم سینما به شدت جذاب است و کسی که در کودکی وارد این دنیای گیرا شود، ممکن است تا آخر درگیر این حرفه بماندولی من دوست داشتم دخترم به سنی برسد که خودش تصمیم بگیرد. این موضوع هم توافقی بود و از همان اول با دخترم در این زمینه صحبت کردم و به او گفتم تا زمان رسیدن به دوران بلوغ فکری و زمانی که بتواند خودش در مورد علایقش تصمیم بگیرد، بهتر است به شکل جدی وارد سینما نشود.
دوست داشتم اسم دخترم زیبا و خاص باشد
کیهان ملکی: دوست داشتم اسم دخترم تک باشد اما در عین حال مصر بودم از آن اسمهایی نباشد که برای پیدا کردن معنایش لغتنامه ها رازیرورو کنیم وبعدا بفهمیم اسم یالِ اسب فلان سردار بوده است. (میخندد)ژرفا نامی خوش آهنگ، خوش معنا و از همه مهمتر کاملا پارسی است. این کلمه همه قابلیتهای نام شدن را دارد. اتفاقا برای گرفتن شناسنامه به دردسرهم خوردیم چون اسم ژرفا را قبول نمی کردند اما وقتی اصرار مرا دیدند تصمیم گیری را به مرکز صدور شناسنامه ارجاع دادند و در آن بخش دونفراز مسئولان در مورد این اسم بحث کردند. یکی از آنها معتقد بود باید برای تصمیم گیری جلسه تشکیل داد و دیگری معتقد بود این نام مشکلی ندارد و نباید برای همه تصمیم گیری ها منتظرجواب از روسا باشیم. در نهایت با این اسم موافقت شد واتفاقا سال بعد که فهرست اسامی از طرف ثبت احوال منتشر شد، این اسم هم در بین اسامی بود.
ژرفا ملکی: گاهی اسمم برای اطرافیان عجیب به نظر می رسد؛ مخصوصا اگربه فینگیلیش تایپ کنم که دیگر اصلاسر در نمی آورند و با تعجب میپرسند: «این چه جور اسمی است؟» (میخندد) جالب اینکه بعضی ها حتی معنی اسمم را نمیدانند.
کتابخوانی یکی از لذت های زندگی من است
ژرفا ملکی: کتاب خواندن یکی از لذت های زندگی من است. کتابخانه اتاقم کاملا پر است و دیگر جایی ندارد؛ به طوری که کتاب های جدیدم را گوشه اتاق چیده ام. در خواندن کتاب خودم را محدود نمی کنم و هیچ پیشنهادی را در زمینه کتاب رد نمی کنم، همیشه وقت برای کتاب خواندن کنار میگذارم؛ مگر اینکه در دوره امتحانات باشیم. الان یکی از غصه هایم این است که به خاطر امتحاناتم مدتی است نتوانستهام کتاب بخوانم در شرایط فعلی هم سعی می کنم حداقل شبی دو صفحه کتاب بخوانم؛ البته تا قبل از اینکه از شدت خواب آلودگی بیهوش شوم.(میخندد)
پدر و مادرم به روز هستند
ژرفا ملکی: شاید برخی از نوجوانان یا جوانان حس کنند از طرف پدر یا مادرشان درک نمیشوند اما خدا را شاکر من هرگز چنین مشکلی نداشته ام. بابا و مامان کاملابه روز هستند و مرامی فهمند؛ البته گاهی از اینکه سرم زیادی توی گوشی ام باشد، ناراحت می شوند.(می خندد)
کیهان ملکی: این مشکل همه خانوادههایی است که نوجوان در خانه دارند. (میخندد) مازمان های توافقی داریم که این مشکل را مرتفع کرده است. ژرفاملکی:ازساعت چهار تا ۹ شب گوشی ام خاموش است وبه درس و کارهای روزمرهام می رسم و بعد گوشی ازاد می شود. (می خندد)
کارگردانی در سینما را دوست دارم
ژرفا ملکی: کلاس سوم دبیرستان هستم و ریاضی می خوانم اما علاقه اصلی ام هنر است. نوشتن را خیلی دوستت دارم. در سینما کارگردانی را دوست دارم و در تئاتر نمایشنامه نویسی را بازیگری در تئاتر را تجربه کرده ام و به نظرم کاملا با بازی در سینما متفاوت است. از اینکه تجربه های مختلفی در زمینه های هنری داشته باشیم، لذت می برم ولی اگر قرار باشد یکی از آنها را به شکل کاملا جدی ادامه دهم، قطعا کارگردانی سینماست.
پدر و مادر سختگیری هستیم
کیهان ملکی: دخترم یکی یک دانه است اما واقعا لوسش نکرده ایم، برعکس خیلی هم به طفلک سخت گرفته ایم (می خندد) نمی گویم پدر و مادری ایده الیست هستیم اما همیشه در حد توان بهترینها را برای دخترمان مهیا کرده ایم و در مقابل از او انتظار داشته ایم در جهت بهتر شدن زندگی اش تلاش کند. انصافا در این مسیر خودش هم با ما همراه بوده و گله و شکایتی نداشته است.
خانواده همدل
ژرفا ملکی: خوشحالم که بابا و مامان به خواسته هاو آرزوهایم اهمیت میدهند و با من همدل هستند. وقتی خواستهای را مطرح می کنم اول حسابی با من در موردش صحبت می کنند ومی پرسند: «مطمئنی این چیزی را که می خواهی، برایش برنامه ریزی داشته ای ویک هوس گذرانیست؟» و بعد از صحبت های مان هر کمکی لازم داشته باشم، انجام میدهند؛ البته منظورم از این خواسته ها نیازهای مادی نیست و اغلب شان معنوی است؛ مانند همان توجه به علایقم، انتخاب رشته ام و …
گاهی ممکن است در خلال این صحبتها نتوانیم یکدیگر را متقاعد کنیم؛ حتی در این مورد هم یکی از ما کاملا و صددرصد حق را به خودش نمی دهد و سعی میکنیم یک راه میانه پیدا کنیم.
کیهان ملکی: خلاصه کلام اینکه سعی می کنیم به حق انتخاب همه احترام بگذاریم. (می خندد)
نقش های ما
ژرفا ملکی: تماشای تئاتر یکی از بهترین و لذت بخش ترین تفریحات مشترک من و باباست. خانه ما به مرکز شهر و سالنهای تئاتر دور است و طبعا خودم تنها نمیتوانم به تماشای تئاتر برم؛ ضمن اینکه صحبت هایمان بعد از تماشای تئاتر به اندازه دیدن آن لذت بخش است. (می خندد) برنامه تماشای فیلم هم داریم. گاهی هم با هم کتاب می خوانیم.
کیهان ملکی: شاید جالب باشد بدانید مادر خانه مان شخصیتهای مختلفی را مانند تئاتر اجرا می کنیم. هر کدام از ماسه نفر چندین تیپ و شخصیت مختلف را به فراخور حال و احوال مان اجرا می کنیم. این هم یکی از سرگرمیهای مادر خانه است. یکی از شخصیتها کرمک است و یکی شان گربه ودیگری یک پیرمرد خسیس (می خندد)
نگرانیهای اولین روز تولد ژرفا
کیهان ملکی:من وهمســرم دوست داشتیم جنسیت فرزندمان را تا روز تولدندانیم اما درست شب قبل از تولد ژرفا خوابی دیدم و صبح ان روزبه همسرم گفتم: «برو یک دختر برای من به دنیا بیاور»(می خندد) البته این روز نگرانیهایی هم به همراه داشت. به خاطر ماده بیهوشی که به همسرم تزریق شده بود، ژرفا در ساعات اول تولدش نمی توانست شیربخورد ودکترماهم که خیلی آدم صریحی بود به من گفت احتمال اینکه دخترم مشکل مغزی داشته باشد، زیاد است. من در ان شرایط که همسرم نیاز به مراقبت داشت به شدت نگران دخترم هم بودم. خلاصه یک روز گذشت و حال ژرفا خوب شد ولی نگرانی و دلهره ای که آن روز تجربه کردم را فراموش نمی کنم.
دوست داشتم دخترم بلبل زبانی کند
کیهان ملکی: پیش از اینکه صاحب بچه شوم دوست داشتم دختری داشته باشم آتش پاره که مرتب بلبل زبانی کند و از در ودیوار بالا برود که خوشبختانه دقیقا همین طور هم شد.(می خندد)
ژرفا ملکی: اینقدرها هم بازیگوش نبودم! به نظر خودم بچه ارامی بودم. (میخندد) کیهان ملکی: تو خوب یادت نیست عزیزم (می خندد) اما در عین بازیگوشی، مودب، سرزنده و حرف گوش کن هم بودی،
تولد ژرفا نقطه عطف زندگی ام است
کیهان ملکی: پدرشدن نقطه عطف زندگی ام است؛ به طوری که می توان گفت زندگی ام به دو بخش قبل از تولد دخترم وبعدازان تقسیم می شود. آنچه مسلم است شما با فرزند دار شدن تغییری بزرگ را در زندگی تجربه می کنید. تا پیش از بچه دار شدن شما تنهالیدرزندگی خودتان وهمسرتان هستید ولی پس از ان مکلف می شوید برای کسی که خودش تصمیم نداشته به این دنیا بیاید، هدفمند زندگی کنید و تبدیل به یک انسان دیگرشوید.
«روزگار جوانی» را دوست دارم
ژرفا ملکی: کلا فیلمهای و سریالهایی که بابا در آنها بازی کرده را دوست دارم ولی «روزگار جوانی» برایم سریال محبوب تری است؛ به خصوص اینکه اغلب نقش های بابا جدی بوده ولی در این سریال رگههای کمدی وجود دارد. اتفاقاجدیدا بعضی قسمتهای این سریال را دوباره شیب ها می بینم و کلی هم لذت میبرم. جالب اینکه تولد من همزمان با تولید و پخش این سریال بوده است.
دوست داشتم ژرفا به موسیقی علاقه مند باشد
کیهان ملکی: هر پدر و مادری آرزوها و رویاهایی برای فرزندانشان دارند. من هم مانند همه پدرها رویاهایی داشته و دارم؛ البته این رویاها باعث نمیشوند واقع بین نباشم ودخترم را مجبور به کاری کنم که به آن علاقه ای ندارد. برای مثال دوست داشتم ژرفا موسیقی بیاموزد ولی خودش علاق های به فراگیری موسیقی و نواختن ساز ندارد؛ البته از علاقه مندان پیگیر موسیقی است اما فقط برای شنیدن.
ژرفا ملکی: به نظر من هرکسی می تواند در یکی از حیطههای هنری موفق عمل کند و فعال باشد و با اصرار کسی به چیزی علاقه مند نمی شود. موسیقی هنرمن نبود. من حتی مدتی آموزش گیتار دیدم و تمرین میکردم ولی درنهایت متوجه شدم موسیقی هنرمورد علاقه من نیست ودران نمیتوانم پیشرفت کنم.
کیهان ملکی: ژرفا سازهای دیگر را امتحان کرده ولی خب علاقه چندانی به نواختن ندارد؛ البته در زمینه اواز مستعد است و به خواندن علاقه هم دارد.
علت کم کاری من
کیهان ملکی: متاسفانه در سالهای اخیر من و خیلی از دوستان و همکارانم کم کار شده ایم. دلیلش هم برای مان مشخص نیست. به دلایل نامشخصی برخی از بازیگران مرتب سر کار هستند و گاهی حتی همزمان در چند فیلم و سریال بازی می کنند ولی عده ای جزو حذفی ها هستند. جالب اینکه معمولا علت کم کاری ام را به سمت خودم برمی گردانند و توپ را داخل زمین من می اندازند و می گویند: «تو خیلی سختگیر هستی.» سختگیری هم اگر باشد بین پیشنهادهایی است که به من می شود و می دانم حالا که باید یکی از این فیلمنامهها را انتخاب کنم، طبیعتا سعی می کنم بهترین را انتخاب کنم؛ ضمن اینکه من هم مانند هر بازیگری دوستت دارم در کارهای خوب بازی کنم؛ البته خدا را شکر می کنم چون درنهایت هر سال در یک کار خوب حضور داشته و دارم.
با بازی در فیلم آرمانشهر
کیهان ملکی: من دوستی به نام وحید رحمانی دارم که از بچه های تئاتر است. او در فیلم «آرمانشهر» دربخش کستینگ (انتخاب بازیگر)همکاری داشت و مرا برای بازی در یکی از نقشها انتخاب کرد. من به این دوست اعتماد داشتم و خیلی هم دوست داشتم تاجیکستان را ببینم و به همین خاطر بازی در این نقش را قبول کردم. نقش من در این فیلم خیلی کوتاه بود اما برایم بدیع بود و تازگی داشت. شخصیتی که در این فیلم بازی می کنم در جنگ آسیب دیده و خیلی مشخص نیست که درکی از جهان اطرافش دارد یا خیر فیلمنامه این فیلم را امیراقایی نوشته و از طرف کشور
افغانستان برای شرکت در آکادمی اسکار انتخاب وارسال شده است.
حضور در بالیوود
کیهان ملکی: سال گذشته در سریال «مسافر خورشید» به کارگردانی آقای شاه حاتمی بازی کردم. بخشهای از این سریال در ایران فیلمبرداری شده و بخش هایی در هند، که من در قسمت هند بازی داشتم. برای بازی در این سریال به بمبئی و بالیوود رفتم. در بمبئی استودیوهای بالیوود را دیدم که برایم بسیار جالب بود. با برخی از بازیگران بالیوودی هم گپ و گفت داشتم محیط بالیوودرا بسیار ایده آل دیدم و شرایط سینمای حرفهای را درک کردم. بازی در این سریال تجربه جالبی بود. در این سریال نقش یک روحانی را دارم که هم ظاهرم به نسبت سایر کارهایم متفاوت است و هم نقشم.
خاطرہ جالب ما
ژرفا ملکى:دوره دبستان تحقیق درس علوم داشتم و باید برای درست کردن یک کاردستی یک کره زمین کوچک تهیه می کردم امانصف شب یادم افتاد که کاردستی ام این کره را کم دارد. بابا اصلا ناراحت نشد و به من گفت زودتر آماده شوم تابریم ببینیم می توانیم کره زمین پیدا کنیم یا نه؟ خلاصه با بابا از جردن تا گیشا را به دنبال یک الوازم التحریرفروشی زیر پا گذاشتیم. همه مغازه ها آن وقت شب بسته بودند اما شانس آوردیم و یک مغازه پیدا کردیم و کره زمین را خریدیم. نیمه شب بودوما گرسنه ساعتها به دنبال مغازه گشته بودیم؛ به همین خاطر رفتیم پارک گفت وگو و ساندویچ خوردیم. پارک آن وقت شب خیلی خلوت بودو ما در سکوت شب باهم گپ می زدیم و بابا شروع کرد برایم قصه تعریف کردن ولی من به پایان قصه نرسیدم که خوابم برد. (می خندد)
کیهان ملکی: کلا من در کارهای عملی و کاردستی ها همیشه یار و یاور ژرفا بودم. (می خندد)
منبع : مجله خبری لحظه نما