هادی کاظمی (متولد ۱۳ آبان ۱۳۵۵) بازیگر سریال علی البدل ، هنرپیشه ایرانی است که با سریال شبهای برره مشهور شد و در آثار دیگر مدیری نیز ظاهر شد. ماندگارترین نقشهای او نقش نظام دو برره و باباشاه میباشد.
از همان سالهال روی صحنه رفت. بعدها وارد دانشگاه شد و در رشته بازیگری تحصیلاتش را ادامه داد، دورهای که خودش معتقد است که هیچ کمکی به او و پیشرفتش در بازیگری نکردهاست: «من در دانشگاه هیچ چیز یاد نگرفتم اما یک استادی داشتم به اسم آقای دامود که خیلی چیزها به من یاد داد ولی متأسفانه وقتی وارد دانشگاه شدم حس اینکه چیزی در آنجا یاد گرفتم را نداشتم. دانشگاه بیشتر برای من محیطی بود برای ارتباط بیشتر، همین».
او از سال ۷۵ وارد تلویزیون شد اما با بازی در نقش «نظام دوبرره» در سریال شبهای برره برای عامه مردم شناخته شد. او از همان کار به نوعی تبدیل به یکی از اعضای ثابت گروه مدیری شد و تقریباً در همه کارهای بعد از «پاورچین» مدیری حضور داشت. در این مدت در تلهفیلمها و سریالهای دیگری هم بازی کرده که از کارهای اخیرش میتوان به سریال «در چشم باد» در نقش عباس پذیرش هتل اشاره کرد. او در «قهوه تلخ» در نقش باباشاه جایگاه خود در طنز را محکمتر کرد.
رستوران داری و ازدواج
او به همراه یکی از دوستانش رستوران شب های لیالی را در تهران دایر کرده و اگر گذرتان به آنجا بخورد متوجه می شوید کار رستوران داری کاظمی چیزی همسطح بازیگری اش است با اینکه او اولین چهره بازیگری نیست که وارد این کار شده اما علاقه او به رستوران داری از علاقه اش به آشپزی سرچشمه می گیرد.
خودش که می گوید، دست پخت خوبی دارد – ادواج نکرده و همسری ندارد.
مصاحبه جالب و خواندنی با هادی کاظمی
بزرگترین خصیصه اخلاقی هادی کاظمی است و البته این ویژگی آنقدر در او بزرگ و بارز است که گاهی به قول خودش دیگران را آنچنان دچار سوءتفاهم میکند که بلافاصله اقدام به سوءاستفاده میکنند. شاید دقیقا به همین دلیل است که هادی کاظمی در گپ صفحات «جنایات و مکافات» میگوید من احمق نیستم لطفا اشتباه نکنید! ماجرا اما به مهربانیها و خصوصیات مثبت اخلاقی او ختم نمیشود در جریان گفتوگو اعترافات شنیدنی هم مطرح شد که خواندن آن خالی از لطف نیست. شاید باورتان نشود، اما هادی کاظمی در یکی از کوچکترین اعترافاتش میگوید که در دوران کودکی از جیب پدرش دزدی کرده!
هادی کاظمی از جیب پدرش دزدی کرده!
اگر پاک کن داشتم
اگر بتوانی یکی از خصوصیاتت را پاک کنی، کدام خصوصیت را پاک میکنی.
زودرنج بودنم را.
آخرین باری که دروغ گفتی کی بود؟
دروغ مصلحتی گفتهام، صلاح این بوده که دروغ بگویم. اما دروغی که بگویم و بعد بخواهم عذابوجدان بگیرم ترجیح میدهم نگویم.
اهل قضاوت کردن هستی؟
اینکه بخواهم زندگیام را تعطیل کنم و در مورد آدمها حکم بدهم را قبول ندارم و این کار را انجام نمیدهم. اما چیزی که وجود دارد این است که همیشه دوستان و اطرافیانم برایم مهم هستند و در مورد یکسری از مسائل و رفتارهایشان میتوانی یک برداشت کوچک داشته باشی و به آنها گوشزد کنی.
حوصله ندارم بدجنسی کنم
به صورت عمومی هرکدام از ما یکسری بدجنسی داریم، بدجنسی تو چیست؟
بله، همه ما یکسری بدجنسی داریم. معلوم است که پاک و منزه نمیتوانیم باشیم. اعتراف میکنم من هم بدجنسیهای خودم را دارم اما نه بدجنسی بیدلیل، درواقع بیخود و بیجهت بدجنسی نمیکنم اصلا حوصله این کارها را ندارم. واقعیت این است که من در زندگیام به یک آرامشی رسیدهام که حوصله چالش و جنجال ندارم. تو وقتی شروع میکنی به بدجنسی کردن، آن شخص هم روزی نسبت به تو بدجنسی میکند و صفت جنگیدن به وجود میآید. من معتقدم جنگ به هیچوجه نه پیروزی همراهش است و نه باخت. به نظرم هردو طرف جنگ، شکست است. تو اگر پیروز هم شوی در حقیقت شکست خوردهای چون طرف مقابلت آرامآرام شروع میکند به جمع کردن انرژی و به قدرت رسیدن که تو را زمین بزند پس در نهایت تو باز پیروزی شدی. همینطور برعکس. پس بدجنسی میتواند شروع یک دعوا و جنگ باشد و من حاضر نیستم وارد این بازی شوم.
وقتی مامورها دستگیرم کردند
همان روز یک اتفاق بد دیگر هم برایم افتاد صاحب کارم سه جین کاپشن به من داد که از جنوب پامنار تا باغ همایونی ببرم. خودتان تصور کنید با دستهای ترکخورده و نیم وجب قد آن همه بار را باید جابهجا میکردم. به هزار دردسر کاپشنها را رساندم. در راه برگشت که بودم یکدفعه دیدم چند تا پسربچه بدو بدو فرار میکنند و مامورها دنبالشان. یکی از مامورها از پشت به من حمله کرد و من را انداخت روی زمین میخواستند دستگیرم کنند. فکر میکردند من هم جزو پسربچههای بزهکار آن محلهام. یک نفر به دادم رسید و گفت این پسر کارگر است و فقط از این جا رد میشده. اینطور بود که من را ول کردند.
یادم میآید وقتی مدرسه میرفتم، به پدرم میگفتم به من پول بده، میگفت: برو از جیبم ۵۰ تومان بردار. من نامردی نمیکردم و هرچه پول خرد هم در جیب پدرم بود برمیداشتم. پدرم میدانست که من پول خردها را هم کش میروم اما هیچوقت به رویم نیاورد.
جوابهای، هوی نیست
یکبار در کوچه با یکی از هممحلیهایمان دعوایم شد. حسابی کتککاری کردیم، فحش و بدو بیراه هم دادم و با گریه و زاری به خانه برگشتم. با داد و فریاد اشک میریختم. مادرم تر و خشکم کرد. پدرم پرسید چرا گریه میکنی؟ گفتم این پسر بچه من را کتک زد. سؤال کرد تو چه کار کردی، گفتم من هم زدمش. گفت برو بیرون. تو هم مثل همان پسربچه کوچهای. وقتی فحش داده است تو هم فحش دادهای و او را کتک زدهای هیچ فرقی با آن پسر نداری. همان جا بود که یاد گرفتم جواب های هوی نیست. جواب هایگاهی سکوت است و به خجالت افتادن طرف مقابل. در کل هر وقت دعوا شده کتک خوردهام.
وقتی کتک خوردم
وقتی ۱۴ سالم بود در خیابان پامنار پادو چرخکار بودم. یک نفر پاکستانی آنجا کار میکرد و هی به من زور میگفت. مرتبا میگفت زود باش، عجله کن تنبل. یک روز عصبانی شدم و گفتم برو بابا افغانی. شاکی شد و تا توانست من را کتک زد.
حس حمایت ترکها
اصالتا کجایی هستی. مهمترین ویژگی مردم آن منطقه چیست؟
آذری. مردم آذربایجان خیلی پشت هم هستند. مثلا در تبریز کمتر گدا دیده میشود و مردم از یکدیگر حمایت میکنند. هرقدر هم که با هم مشکل داشته باشند پشت هم هستند.
قانون گریزی عمومی
تا حالا پیش آمده نسبت به کسی حسادت کنی؟
بله، حسادت یکی از صفاتی است که واقعا عمل زشتی محسوب میشود. اما متاسفانه در بین ما ایرانیها خیلی رایج است. ما ایرانیها جزو کسانی هستیم که از صبح تا شب در حال نصیحت کردن آدمها هستیم. فکر نمیکنم در هیچ جای دنیا آنقدر مردم به نصیحت کردن یکدیگر علاقه داشته باشند. از صبح زود که بیدار میشوی و رادیو را روشن میکنی، مرتب باید توجیه کردن و نصایح مجری برنامه رادیو که این کار خوب است، آن کار بد را گوش بدهی تا زمانی که وارد یک گروه میشوی و میبینی که همه میگویند فلانی خوب است، فلانی بد. هرکس به زعم خودش بهترین و دانای کل است و درنهایت ما جزو پرچالشترین آدمها روی زمین هستیم. برایم عجیب است با اینکه در دین، فرهنگ و تاریخمان این همه به کارهای نیک صحه گذاشته و کارهای بد تقبیح شده است اما ما بیش از حد مرتکب اشتباه میشویم و تا این اندازه قانونگریز هستیم ما عادت نداریم به قانون کشور خودمان هم احترام بگذاریم در صورتی که قانون باید رعایت شود.
دوستم ماشینم را قرض گرفت و هرگز پس نداد
آنقدر دست و دلبازم که ماشینم را از دست دادم. یکی از دوستانم از دلسوزی من سوءاستفاده کرد. ماشینم را به او قرض دادم و او کلاهبرداری کرد و ماشینم را برد که برد. متاسفانه به اطرافیانم هم از لحاظ عاطفی و هم از لحاظ مالی زیادی بها میدهم. یکی از چیزهایی که از پدرم سعی کردم یاد بگیرم انفاق و بخشیدن است. بخشیدن را نه فقط به لحاظ مادی دوست دارم، بلکه از لحاظ معنوی هم بخشش جزو خصایص اخلاقیام است.
به قول جبران خلیل جبران «مهر ورزیدن» باید یکی از اصول زندگیمان باشد. شاید به نظر بعضی از دوستانم احمق و ساده به نظر بیایم؛ درست است ساده هستم اما احمق نه… آن روز که دوستم به ماشین احتیاج داشت یک لحظه دلم لرزید، اما با خودم گفتم مردانگی، انفاق و بخشیدن را رعایت کن. دوستت مشکل دارد باید به او کمک کنی اما او رفت که رفت. جالب اینجاست که چندوقت بعد به زندان افتاد. با من تماس گرفتند. رفتم او را دیدم، باز هم او را بخشیدم. حتی رئیس زندان به من گفت همینجا از او شکایت کن. من گفتم قول داده است، قسم خورده است که وقتی آزاد شد کارش را جبران کند. حتی به من گفت اول خدا، دوم تو، حواست به زن و بچه من باشد. باورتان نمیشود تمام مدتی که زندان بود به خانوادهاش رسیدگی میکردم وقتی که آزاد شد، دوباره ناپدید شد. آدم سنگدل و کینهایی نیستم. تا الان پیش نیامده بخواهم کسی را لعن و نفرین کنم. به خدا دلم نمیآید به هر حال ما آدمهای معتقدی هستیم. دین ما میگوید هم دعا و هم لعن و نفرین اول به خودت برمیگردد.
روزهای پس از مادر
راستش از وقتی که مادرمان فوت کرد خیلی دل و دماغ بعضی کارها را ندارم. برای هر چهار نفرمان همینطور است. حتی عید هم دیگر آن حال و هوا را برای ما ندارد. برای همین ذوقزده نمیشویم. من حتی شرایط خوبی در سال ۹۳ نداشتم و به خاطر مشکلاتی مجبور شدم کمی با خودم خلوت کنم.
احتمالا نمیدانستید که کاظمیها همگی دستی بر آتش هنر دارند، پس واجب شد آنها را بهتر بشناسیم. مهدی برادر بزرگتر، متاهل و دارای دو فرزند است که اگرچه صدای خوبی دارد اما ترجیح میدهد در کار هنر، فقط مشوق برادرانش باشد. او که مدتها فیتنس را دنبال میکرد، به خاطر آسیبدیدگی مدتی است آن را کنار گذاشته. مهدی در میان کارهای هادی سریال شاهگوش را دوست دارد. برادر بعدی، حامد است که از سال ۷۹ آواز ایرانی را شروع کرده است.
یکجا اما مستقل
من جدا زندگی میکنم. برادرها هم مستقل هستند؛ اما در یک ساختمان در کنار پدرمان. همیشه اولین گزینه ما در تعطیلات حالا به هر مناسبتی که باشد این است که با همدیگر باشیم، ولی خب خیلی اوقات هم نمیشود.
اگر بخواهـــی از خصوصیات اخلاقیات بگویی چه میگویی؟
متاسفانه اصلا زرنگ نیستم، تمام تلاشم را میکنم که صادق باشم، به شدت هم آدم رکی هستم، زبانی تلخ اما درون مهربانی دارم، البته این خصیصه متولدین آبانماه است. آبانیها ظاهر مهربانی ندارند اما درونشان رئوف است. به هیچوجه خسیس نیستم. بیجهت به آدمها اعتماد میکنم و همین مسئله باعث شده زیاد رودست بخورم.
بزرگترین دروغی که شنیدی و بههم ریختی چه دروغی بود؟
آنقدر دروغ میشنوی که دیگر فراموش میکنی، داری دروغ میشنوی. دروغ آنقدر در زندگی ما جا افتاده که فکر میکنی دروغ گفتن گناه نیست. انگار برای گذراندن زندگی باید دروغ بگویی، مردم هم دروغت را میپذیرند. البته نمیگویم به صورت مطلق همه آدمها دروغ میگویند اما خب درصد دروغگوها روز به روز بیشتر میشود، بنابراین نمیتوانم از بزرگترین دروغی که شنیدهام بگویم چون تعداد این بزرگترینها خیلی زیاد است.
بهترین انسان برای من پدرم است. هیچکس با این قدرت و میزان انرژی به من نزدیک نیست. وقتی در بدترین شرایط روحی هستم کافی است یک تلفن به پدرم بزنم و ۲ کلمه با او صحبت کنم.
فیلم های سینمایی هادی کاظمی
فیلم | کارگردان | سال ساخت |
---|---|---|
۵۰ کیلو البالو | مانی حقیقی | ۱۳۹۴ |
ایران برگر | مسعود جعفری جوزانی | ۱۳۹۳ |
سریال های تلویزیونی هادی کاظمی
سال | نام | سمت | کارگردان | توضیحات |
---|---|---|---|---|
۱۳۹۵ | علی البدل | بازیگر | سیروس مقدم | درحال ساخت |
۱۳۹۴ | زعفرانی | بازیگر | حامد محمدی | نوروز ۹۵ از شبکه ۲ |
۱۳۹۱ | بیدار باش | بازیگر | احمد کاوری | از ۱۸ شهریور ماه ۱۳۹۱ از شبکه یک سیما پخش شد. |
۱۳۹۰ | بهانهای برای بودن | بازیگر | ؟ | تهیه شده در سیمای آذربایجان غربی (ارومیه)[۲] |
۱۳۸۹ | تلهفیلم «سفید امضاء» | بازیگر | ساسان فرخنیا | |
۱۳۸۲–۱۳۸۸ | در چشم باد | بازیگر | مسعود جعفری جوزانی | در نقش «عباس، رسپشن هتل» |
۱۳۸۸ | تلهفیلم «خواب فروش» | بازیگر | شهاب عباسی | |
۱۳۸۸ | تلهفیلم «بیتابی» | بازیگر | ایمان افشاریان | |
۱۳۸۸ | تلهفیلم «گردان آبنبات چوبی» | بازیگر | امیر فیضی | شبکه ۲ |
۱۳۸۷ | تلهفیلم «بمانی هفتم» | بازیگر | مهدی مظلومی | |
۱۳۸۷ | مرد دو هزار چهره | بازیگر | مهران مدیری | در نوروز ۱۳۸۸ پخش شد. |
۱۳۸۵ | باغ مظفر | بازیگر | مهران مدیری | در نقش کارمند اداره پدرزن کامران |
۱۳۸۴ | شبهای برره | بازیگر | مهران مدیری | در نقش «نظام دوبرره» |
۱۳۸۴ | پاورچین | بازیگر | مهران مدیری | در نقش «حسام دوبرره» و پدرش «نظام دوبرره» |
۱۳۸۳ | شبکه سه و نیم | بازیگر | داریوش کاردان | شبکه ۲ |
۱۳۸۳ | صفردرجه | بازیگر | ابوالفضل احمدیان | بازماندگان یک کشتی مسافربری بزرگ، در یک جواد جزیره گرفتار میشوند. دو آدم خوارِ ساکن این جزیره، هربار با ترفندی، در پی یافتن و خوردن این آدمها هستند! |
۱۳۸۲ | مهمانان مادربزرگ | بازیگر | امیرفیضی | از برنامه کودک و نوجوان شبکه ۲ پخش میشد |
شبکه خانگی
سال | نام | سمت | کارگردان | توضیحات |
---|---|---|---|---|
۱۳۹۵ | آسپرین | بازیگر | فرهاد نجفی | درام و معمایی |
۱۳۹۴ | عطسه | بازیگر | مهران مدیری | |
۱۳۹۲ | شوخی کردم | بازیگر | مهران مدیری | اولین قسمت از یکشنبه ۱۵ دی ماه ۱۳۹۲ توزیع شد |
۱۳۹۲ | شاهگوش | بازیگر | داود میرباقری | در نقش «امیریل زهره خان» (از پرسنل کلانتری) پخش در شبکهٔ نمایش خانگی[۳] |
۱۳۹۱ | ویلای من | بازیگر | مهران مدیری | در نقش «آقای خاتون آبادی، کارگر سابق کارخانهٔ پروفیل مشکات» (طلبکار ارباب مشکات) |
۱۳۹۱ | کار کاذب | بازیگر | مهرداد محتشمی | تهیهشده توسط شرکت آریانا گستر جم پرشیا جهت پخش در شبکهٔ نمایش خانگی |
۱۳۸۹ | کلاهبردار | بازیگر | مهرداد محتشمی | تهیهشده توسط مؤسسه فرهنگی هنری رودکی |
۱۳۸۹–۱۳۹۰ | قهوه تلخ | بازیگر | مهران مدیری | در نقش «باباشاه» و «کلنل توپولوف» |
۱۳۸۹ | شب بهیادماندنی | بازیگر | علیرضا اتفاقیان | در نقش فریدون (گارسون رستوران) |
۱۳۸۶ | گنج مظفر | بازیگر | مهران مدیری | در نقش نیما / پدر خانقلیخان؛ نمایش آن از مهر ماه ۱۳۹۲ از طریق شبکهٔ نمایش خانگی آغاز شد. |
۱۳۸۵ | فضانوردان | بازیگر | سیامک انصاری پیمان قاسمخانی | در چندین نقش مختلف؛ تهیه شده جهت پخش در شبکهٔ نمایش خانگی |