فرآوری: آمنه اسفندیاری- بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
لغت بدرقه در لغتنامه دهخدا به معنای: رهبر، راهنما، جماعتی که راهبر قافله باشد، پاسبان و نگهبان، جمعی مسلح که با کاروان همراهی کرده و از آنان محافظت می کنند، و ... آمده است.
بدرقه کردن در آداب معاشرت اسلامی اهمیت بسیاری دارد و در روایات ائمه معصومین علیهم السلام به این مقوله تاکید زیادی شده است.
خوب است میزبان مهمان را تا در منزل بدرقه کند و ضمن خداحافظی، از توفیق میزبان بودن اظهار خوشحالی کند و آرزو کند مهمان دوباره به منزل آنها بیاید تا صمیمیت آنها زیادتر شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: یکی از حقوق مهمان بر میزبان این است که همراه او برود ، تا از منزل خارج گردد. (وسائل الشیعه، ج 16، ص 433، ح 4)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: یکی از حقوق مهمان بر میزبان این است که همراه او برود، تا از منزل خارج گردد. (وسائل الشیعه، ج 16، ص 433، ح 4)
پیغمبر (صلی الله علیه و اله) وقتی با مومنی وداع می کرد می فرمود: «خداوند به شما توشه تقوغا دهد و شما را به همه خوبى ها متوجه سازد، و حاجتتان را برآورد، و دین و دنیاى شما را سالم بدارد و به سلامت بسوى من باز گرداند.» و در روایت دیگری آمده است که: پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، چون مى خواست مسافرى را تودیع کند، دست او را مى گرفت، و می فرمود: «خداوند همراهان خوبى نصیب تو کند، و معونه تو را کامل سازد، و ناملایمات را بر تو آسان گرداند، و دور را بر تو نزدیک گرداند، مهمات تو را کفایت نماید، و دین و امانت ترا نگهبانى کند، و عمل تو را ختم بخیر نماید، و تو را به همه نیکى ها متوجه سازد. بر تو باد به تقوا و ترس از خدا، تو را به خدا ودیعه میدهم، به برکت خدا حرکت نما.» (مکارم الأخلاق / ترجمه میرباقرى، ج 1، ص476و477)
از موثرترین چیزهایی که سبب دوستی و استحکام روابط زوجین می شود اظهار علاقه و محبت بر زبان است ولی برخی افراد به گمان اینکه علاقه باید قلبی باشد و در عمل جلوه گر شود، از اظهار علاقه و محبت پرهیز می کنند و آن را نوعی ریا می شمارند.
پیغمبر (صلی الله علیه و اله) وقتی با مومنی وداع میکرد می فرمود: «خداوند به شما توشه تقوى دهد و شما را به همه خوبى ها متوجه سازد، و حاجتتان را برآرود، و دین و دنیاى شما را سالم بدارد و به سلامت بسوى من باز گرداند.»
زن باید هنگام بیرون رفتن شوهر از خانه او را بدرقه کند و چند قدمی پشت سرش برود و با مرد خداحافظی کند و نیز هنگام وارد شدن مرد به خانه با چهره ای گشاده و خندان به استقبال او برود و اگر چیزی در دست دارد با تکریم از او تحویل بگیرد که این عمل، محبت و صفا و صمیمیت زوجین را مستحکمتر می کند که در این رابطه در روایات آمده است که؛ مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) آمد و عرض کرد همسری دارم که هرگاه وارد خانه می شوم به استقبالم می آید و چون خارج می شوم بدرقه ام می کند و زمانی که مرا اندوهگین می بیند می گوید: اگر برای روزی (مخارج زندگی) غصه می خوری بدان که دیگری (خداوند متعال) آن را به عهده گرفته است و اگر برای آخرت غصه می خوری خدا اندوهت را زیاد کند (بیشتر به فکر آخرت باش) رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: خداوند در روی زمین عاملان و کارگزارانی دارد و این زن یکی از عاملان خداست او نصف پاداش شهید را دارد.
امام علی علیه السلام به سمت کوفه حرکت می کرد که با یک کافر ذمی همراه شد. آن مرد به امام علی علیه السلام عرض کرد به کجا می روی؟ حضرت علیه السلام فرمود: به کوفه می روم . وقتی بر سر دو راهی رسیدند و خواستند از یکدیگر جدا شوند امام علیه السلام از مسیر خود خارج شد و در مسیر او حرکت کرد. مرد ذمی گفت: مگر به کوفه نمی روی؟ امام علیه السلام فرمود: بله به کوفه می روم. مرد ذمی گفت: پس چرا راه کوفه را رها کردی؟ امام علیه السلام فرمود: این کمال حسن همراهی است که مرد رفیق راهش را در هنگام جدائی چند قدمی بدرقه کند و این دستوری است که پیامبر صلی اللّه علیه و آله به ما داده است. مرد ذمی گفت: پیامبر شما چنین دستوری داده است؟ امام علیه السلام فرمود: آری. مرد ذمی گفت: پس هر کس از او پیروی کرده است بخاطر همین رفتارهای بزرگوارانه بوده است و من تو را گواه می گیرم که پیرو دین تو باشم . آنگاه همراه امام علیه السلام به کوفه رفت و چون او را شناخت اسلام آورد.
منابع:
سایت اندیشه قم
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری
سایت حوزه
رسانه تی وی
افکار نیوز
گروهی که در قیامت صورتشان مثل ماه می درخشد
در افطاری دادن ها معامله ای برخورد نکنیم!
مهمان تا چند روز عزیز است؟!
بایدها و نبایدها در دید و بازدیدهای نوروزی
فرآوری: دکتر جعفری – بخش اعتقادات شیعه تبیان
یکی عرصه عقل که نتیجه آن خداشناسی فطری است.
دیگری فطرت دل است که نتیجه آن خدا گرایی فطری است.
انسان هم فطرتاً خداشناس است وهم فطرتاً خداگرا و این مقتضای فطرت انسان است. انسان اگر به ذات و فطرت خود مراجعه بکند چند مطلب را به وضوح می یابد:
1- ای انسان تو مبدئی ، خالقی و منشئی داری که این سخن، سخن فطرت عقل انسان است.
2- ای انسان تو خدا را دوست داری و عاشق خدا هستی. تو آن جدا شده از اصلی هستی که باز می جویی زمان وصل خویش را. این ندای فطرت انسان هست که ای انسان تو خدا را دوست داری.
3- فطرت انسان به انسان می گوید تو دوست داری در مقابل معبود لایزال و کمال مطلق سر تعظیم و خضوع فرود بیاوری و عبادتش کنی. میل به پرستش داری منتها پرستش کامل. اگر کسی می آید در مقابل بت زانو می زند در واقع منحرف شده است. مقتضای فطرت زانو زدن در مقابل کمال مطلق است زیرا معبودی است که هیچ نقصی در او نیست.
قرآن و انبیا نیز به همین سیر استدلال کردند. وقتی که حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام در احتجاجش با بت پرستان، ستاره پرستان ، ماه پرستان و خورشید پرستان می گوید:
انسان هم فطرتاً خداشناس است و هم فطرتاً خدا گراست. چون فطرت انسان دو عرصه داره:
یکی عرصه عقل که نتیجه آن خداشناسی فطری است.
دیگری فطرت دل است که نتیجه آن خدا گرایی فطری است.
« فلمّا جن علیه اللیل رآ کوکباً قال هذاربی » ، وقتی که آن ستاره خاص طلوع کرد هم صدا با آنها گفت هذا ربی. وقتی که ستاره غروب کرد گفت نه این محبوب من نیست. این خلاف ندای وجدان و فطرت من است. آن آفِله، ناپایدار و ناقص است و چون ناقص است محبوب من نیست و چون محبوب من نیست رب من نیست.
در واقع استدلال حضرت ابراهیم به این شکل بود که معبود باید کامل باشد تا محبوب باشد و گرنه معبود و رب نیست. ستاره چون آفل است ناپاپدار و محبوب نیست. چون محبوب نیست نمی تواند رب باشد. این نوع استدلال در واقع همان استدلال به مقتضای فطرت است.
گرایش های فطری را ما در درون خود وجدان می کنیم و نیاز به استدلال و برهان هم ندارد. این میل بسیار قوی است و هر چه انسان تلاش بکند روی این میل را بپوشاند و آن را مخفی کند موفق نمی شود. وقتی که در تنگنا گیر می کند و به تعبیر قرآن وقتی که در دریای متلاطم گیر می کند که کشتیش در حال از بین رفتن است آنجا با همه وجود خدا را ادراک می کند و با همه وجود می یابد که رب و معبود و خدائی دارد.
همچنین انسان ذاتاً میل به جمال و جمال دوستی و میل به خلاقیت را در خودش وجدان می کند و محصولش را هم می بیند.
میل به جمال نتیجه اش هنر شده. هنری که بشر دارد در واقع چیزی جز مقتضای فطرتش که جمال دوستی باشد نیست. میل به حقیقت جویی نتیجه اش رشد و بالندگی حکمت است . میل به خلاقیت ، تکنولوژی و صنعت و اختراعا ت و ابتکاراتی شده که ملاحظه می کنیم که همگی از آن میل درونی سرچشمه گرفته اند.
میل به فضائل نتیجه اش اخلاق است بطوری که هیچ جامعه ای نیست که اخلاق نداشته باشد اگر چه بعضی از اخلاق ها مورد قبول نیست. مارکسیسم برای خودش اخلاق دارد منتها اخلاق مارکسیستی.
میل به پرستش نتیجه اش مذهب است. هیچ جایی نداریم که مذهب نباشد. کافر هم دین دارد منتها دینش همان دین کفر است « لکم دینکم ولی دین ».
در طول تاریخ ، بشر هرگز از دین جدا نبوده چون دین ریشه در ذاتش دارد. در ذات انسان میل به خدا و خداگرایی وجود دارد وهرگز از او جدا نمی شود و به لحاظ تاریخی هم جدا نشده.
از زمانی که انسان ها در غار زندگی می کردند بر روی دیوار غارها نقاشی های کشیدند که حکایت از باورهای مذهبیشان دارد.
سرمایه ای که بشر در طول تاریخ صرف مذهب کرده صرف هیچ چیز دیگری نکرده. چه خون ها که در این راه داده ، چه انسان هایی کشته شدند، چه سرمایه های مادی و معنوی صرف این میل شده و هنوز هم می شود.
هر جای دنیا که بروید بهترین ساختمان ها، هنرمندانه ترین ساختمان ها معبد، مسجد، کلیسا، کنیسه ، کرشت و دیر هرچه هست عناوین فرق می کند ولی همان میل است. میلی که انسان را وادار کرده که اینقدر در این راه سرمایه گذاری بکند. تکرار می کنم سرمایه ای که بشر در راه ارضا میل به پرستشش در طول تاریخ صرف کرده و الان صرف می کند در هیچ جا صرف نکرده و این حکایت از اصیل بودن این میل و ذاتی بودن این میل دارد.
اگر کسی بخواهد همه این حقایق را نبیند و چشمش را بر روی همه این حقایق ببندد و بگوید دین ریشه در جهل یا ریشه در ترس دارد باید وجدانش را زیر پا بگذارد تا بتواند این جوری حرف بزند.
حاصل بحث این است که انسان فطرتاً هم خدا را قبول دارد و هم دوست دارد. در عرصه فطرت ،عقل خداشناس است و دل خدا گرا است.
تأکید می کنم و واقعیت این است که این راه به همان مقدار که متبوع و لذت بخش است به همان مقدار هم سخت و پیچیده و مقدمات بسیار طولانی دارد. سال ها و دهها سال طول می کشد تا انسان بتواند دل را جایگاه واقعی انعکاس نور ذات باریتعالی بکند.
راه دل چیست ؟
چرا دین تغییر نمی کند؟
فطرت قابل تغییر است ؟
راه های شناخت خدا
فرآوری: دکتر جعفری – بخش اعتقادات شیعه تبیان
یکی عرصه عقل که نتیجه آن خداشناسی فطری است.
دیگری فطرت دل است که نتیجه آن خدا گرایی فطری است.
انسان هم فطرتاً خداشناس است وهم فطرتاً خداگرا و این مقتضای فطرت انسان است. انسان اگر به ذات و فطرت خود مراجعه بکند چند مطلب را به وضوح می یابد:
1- ای انسان تو مبدئی ، خالقی و منشئی داری که این سخن، سخن فطرت عقل انسان است.
2- ای انسان تو خدا را دوست داری و عاشق خدا هستی. تو آن جدا شده از اصلی هستی که باز می جویی زمان وصل خویش را. این ندای فطرت انسان هست که ای انسان تو خدا را دوست داری.
3- فطرت انسان به انسان می گوید تو دوست داری در مقابل معبود لایزال و کمال مطلق سر تعظیم و خضوع فرود بیاوری و عبادتش کنی. میل به پرستش داری منتها پرستش کامل. اگر کسی می آید در مقابل بت زانو می زند در واقع منحرف شده است. مقتضای فطرت زانو زدن در مقابل کمال مطلق است زیرا معبودی است که هیچ نقصی در او نیست.
قرآن و انبیا نیز به همین سیر استدلال کردند. وقتی که حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام در احتجاجش با بت پرستان، ستاره پرستان ، ماه پرستان و خورشید پرستان می گوید:
انسان هم فطرتاً خداشناس است و هم فطرتاً خدا گراست. چون فطرت انسان دو عرصه داره:
یکی عرصه عقل که نتیجه آن خداشناسی فطری است.
دیگری فطرت دل است که نتیجه آن خدا گرایی فطری است.
« فلمّا جن علیه اللیل رآ کوکباً قال هذاربی » ، وقتی که آن ستاره خاص طلوع کرد هم صدا با آنها گفت هذا ربی. وقتی که ستاره غروب کرد گفت نه این محبوب من نیست. این خلاف ندای وجدان و فطرت من است. آن آفِله، ناپایدار و ناقص است و چون ناقص است محبوب من نیست و چون محبوب من نیست رب من نیست.
در واقع استدلال حضرت ابراهیم به این شکل بود که معبود باید کامل باشد تا محبوب باشد و گرنه معبود و رب نیست. ستاره چون آفل است ناپاپدار و محبوب نیست. چون محبوب نیست نمی تواند رب باشد. این نوع استدلال در واقع همان استدلال به مقتضای فطرت است.
گرایش های فطری را ما در درون خود وجدان می کنیم و نیاز به استدلال و برهان هم ندارد. این میل بسیار قوی است و هر چه انسان تلاش بکند روی این میل را بپوشاند و آن را مخفی کند موفق نمی شود. وقتی که در تنگنا گیر می کند و به تعبیر قرآن وقتی که در دریای متلاطم گیر می کند که کشتیش در حال از بین رفتن است آنجا با همه وجود خدا را ادراک می کند و با همه وجود می یابد که رب و معبود و خدائی دارد.
همچنین انسان ذاتاً میل به جمال و جمال دوستی و میل به خلاقیت را در خودش وجدان می کند و محصولش را هم می بیند.
میل به جمال نتیجه اش هنر شده. هنری که بشر دارد در واقع چیزی جز مقتضای فطرتش که جمال دوستی باشد نیست. میل به حقیقت جویی نتیجه اش رشد و بالندگی حکمت است . میل به خلاقیت ، تکنولوژی و صنعت و اختراعا ت و ابتکاراتی شده که ملاحظه می کنیم که همگی از آن میل درونی سرچشمه گرفته اند.
میل به فضائل نتیجه اش اخلاق است بطوری که هیچ جامعه ای نیست که اخلاق نداشته باشد اگر چه بعضی از اخلاق ها مورد قبول نیست. مارکسیسم برای خودش اخلاق دارد منتها اخلاق مارکسیستی.
میل به پرستش نتیجه اش مذهب است. هیچ جایی نداریم که مذهب نباشد. کافر هم دین دارد منتها دینش همان دین کفر است « لکم دینکم ولی دین ».
در طول تاریخ ، بشر هرگز از دین جدا نبوده چون دین ریشه در ذاتش دارد. در ذات انسان میل به خدا و خداگرایی وجود دارد وهرگز از او جدا نمی شود و به لحاظ تاریخی هم جدا نشده.
از زمانی که انسان ها در غار زندگی می کردند بر روی دیوار غارها نقاشی های کشیدند که حکایت از باورهای مذهبیشان دارد.
سرمایه ای که بشر در طول تاریخ صرف مذهب کرده صرف هیچ چیز دیگری نکرده. چه خون ها که در این راه داده ، چه انسان هایی کشته شدند، چه سرمایه های مادی و معنوی صرف این میل شده و هنوز هم می شود.
هر جای دنیا که بروید بهترین ساختمان ها، هنرمندانه ترین ساختمان ها معبد، مسجد، کلیسا، کنیسه ، کرشت و دیر هرچه هست عناوین فرق می کند ولی همان میل است. میلی که انسان را وادار کرده که اینقدر در این راه سرمایه گذاری بکند. تکرار می کنم سرمایه ای که بشر در راه ارضا میل به پرستشش در طول تاریخ صرف کرده و الان صرف می کند در هیچ جا صرف نکرده و این حکایت از اصیل بودن این میل و ذاتی بودن این میل دارد.
اگر کسی بخواهد همه این حقایق را نبیند و چشمش را بر روی همه این حقایق ببندد و بگوید دین ریشه در جهل یا ریشه در ترس دارد باید وجدانش را زیر پا بگذارد تا بتواند این جوری حرف بزند.
حاصل بحث این است که انسان فطرتاً هم خدا را قبول دارد و هم دوست دارد. در عرصه فطرت ،عقل خداشناس است و دل خدا گرا است.
تأکید می کنم و واقعیت این است که این راه به همان مقدار که متبوع و لذت بخش است به همان مقدار هم سخت و پیچیده و مقدمات بسیار طولانی دارد. سال ها و دهها سال طول می کشد تا انسان بتواند دل را جایگاه واقعی انعکاس نور ذات باریتعالی بکند.
راه دل چیست ؟
چرا دین تغییر نمی کند؟
فطرت قابل تغییر است ؟
راه های شناخت خدا
فرآوری: آمنه اسفندیاری- بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
لغت بدرقه در لغتنامه دهخدا به معنای: رهبر، راهنما، جماعتی که راهبر قافله باشد، پاسبان و نگهبان، جمعی مسلح که با کاروان همراهی کرده و از آنان محافظت می کنند، و ... آمده است.
بدرقه کردن در آداب معاشرت اسلامی اهمیت بسیاری دارد و در روایات ائمه معصومین علیهم السلام به این مقوله تاکید زیادی شده است.
خوب است میزبان مهمان را تا در منزل بدرقه کند و ضمن خداحافظی، از توفیق میزبان بودن اظهار خوشحالی کند و آرزو کند مهمان دوباره به منزل آنها بیاید تا صمیمیت آنها زیادتر شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: یکی از حقوق مهمان بر میزبان این است که همراه او برود ، تا از منزل خارج گردد. (وسائل الشیعه، ج 16، ص 433، ح 4)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: یکی از حقوق مهمان بر میزبان این است که همراه او برود، تا از منزل خارج گردد. (وسائل الشیعه، ج 16، ص 433، ح 4)
پیغمبر (صلی الله علیه و اله) وقتی با مومنی وداع می کرد می فرمود: «خداوند به شما توشه تقوغا دهد و شما را به همه خوبى ها متوجه سازد، و حاجتتان را برآورد، و دین و دنیاى شما را سالم بدارد و به سلامت بسوى من باز گرداند.» و در روایت دیگری آمده است که: پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، چون مى خواست مسافرى را تودیع کند، دست او را مى گرفت، و می فرمود: «خداوند همراهان خوبى نصیب تو کند، و معونه تو را کامل سازد، و ناملایمات را بر تو آسان گرداند، و دور را بر تو نزدیک گرداند، مهمات تو را کفایت نماید، و دین و امانت ترا نگهبانى کند، و عمل تو را ختم بخیر نماید، و تو را به همه نیکى ها متوجه سازد. بر تو باد به تقوا و ترس از خدا، تو را به خدا ودیعه میدهم، به برکت خدا حرکت نما.» (مکارم الأخلاق / ترجمه میرباقرى، ج 1، ص476و477)
از موثرترین چیزهایی که سبب دوستی و استحکام روابط زوجین می شود اظهار علاقه و محبت بر زبان است ولی برخی افراد به گمان اینکه علاقه باید قلبی باشد و در عمل جلوه گر شود، از اظهار علاقه و محبت پرهیز می کنند و آن را نوعی ریا می شمارند.
پیغمبر (صلی الله علیه و اله) وقتی با مومنی وداع میکرد می فرمود: «خداوند به شما توشه تقوى دهد و شما را به همه خوبى ها متوجه سازد، و حاجتتان را برآرود، و دین و دنیاى شما را سالم بدارد و به سلامت بسوى من باز گرداند.»
زن باید هنگام بیرون رفتن شوهر از خانه او را بدرقه کند و چند قدمی پشت سرش برود و با مرد خداحافظی کند و نیز هنگام وارد شدن مرد به خانه با چهره ای گشاده و خندان به استقبال او برود و اگر چیزی در دست دارد با تکریم از او تحویل بگیرد که این عمل، محبت و صفا و صمیمیت زوجین را مستحکمتر می کند که در این رابطه در روایات آمده است که؛ مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) آمد و عرض کرد همسری دارم که هرگاه وارد خانه می شوم به استقبالم می آید و چون خارج می شوم بدرقه ام می کند و زمانی که مرا اندوهگین می بیند می گوید: اگر برای روزی (مخارج زندگی) غصه می خوری بدان که دیگری (خداوند متعال) آن را به عهده گرفته است و اگر برای آخرت غصه می خوری خدا اندوهت را زیاد کند (بیشتر به فکر آخرت باش) رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: خداوند در روی زمین عاملان و کارگزارانی دارد و این زن یکی از عاملان خداست او نصف پاداش شهید را دارد.
امام علی علیه السلام به سمت کوفه حرکت می کرد که با یک کافر ذمی همراه شد. آن مرد به امام علی علیه السلام عرض کرد به کجا می روی؟ حضرت علیه السلام فرمود: به کوفه می روم . وقتی بر سر دو راهی رسیدند و خواستند از یکدیگر جدا شوند امام علیه السلام از مسیر خود خارج شد و در مسیر او حرکت کرد. مرد ذمی گفت: مگر به کوفه نمی روی؟ امام علیه السلام فرمود: بله به کوفه می روم. مرد ذمی گفت: پس چرا راه کوفه را رها کردی؟ امام علیه السلام فرمود: این کمال حسن همراهی است که مرد رفیق راهش را در هنگام جدائی چند قدمی بدرقه کند و این دستوری است که پیامبر صلی اللّه علیه و آله به ما داده است. مرد ذمی گفت: پیامبر شما چنین دستوری داده است؟ امام علیه السلام فرمود: آری. مرد ذمی گفت: پس هر کس از او پیروی کرده است بخاطر همین رفتارهای بزرگوارانه بوده است و من تو را گواه می گیرم که پیرو دین تو باشم . آنگاه همراه امام علیه السلام به کوفه رفت و چون او را شناخت اسلام آورد.
منابع:
سایت اندیشه قم
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری
سایت حوزه
رسانه تی وی
افکار نیوز
گروهی که در قیامت صورتشان مثل ماه می درخشد
در افطاری دادن ها معامله ای برخورد نکنیم!
مهمان تا چند روز عزیز است؟!
بایدها و نبایدها در دید و بازدیدهای نوروزی