دیگر وقت آن رسیده که بنشینیم و به دوست یکسالهمان که در حال رفتن است نگاهی بیندازیم. همیشه روزهای آخر سال برای من کمی سختتر میگذرد. شور و شوق آمدن سالی دیگر شبیه راه رفتن در سایه روشنی است که نمیدانم در دوردستها چه چیزی انتظارم را میکشد، اما باید پیش بروم و در این رفتنها دل به خدای آسمان بسپارم.
در روزهای آخر سال، شلوغی خیابانها و خانههایی که شیشههایشان تمیز میشود، در دل من نیز هیاهویی به راه میاندازد. احساس میکنم باید کاری انجام دهم، اما نمیدانم چه کاری! به خیابانها میروم و به ویترین مغازهها و حراجیها نگاه میکنم، چند سالی است که خرید عید برایم معنای همیشگیاش را از دست داده است. انگار با رفتن کودکی، لذت خرید کفشهای تقتقی هم از بین رفت. نمیدانم علت این اتفاق شلوغی کارهای پایان سال است یا چراغ قرمزهای این شهر که شب سال نو، تحملش سختتر میشود.
از چراغ قرمزها گفتم، نه کار خیلی مهمی دارم که چند ثانیه دیرتر به مقصد رسیدن، زندگی و مرگ یک انسان را تغییر دهد و نه آنقدر بیحوصله شدهام که نتوانم چند لحظهای را صبر کنم، اما چراغ قرمزهای شهر ما خیلی بیرحم شده است. حرفم را قبول ندارید؟ بگذارید برایتان داستانی تعریف کنم شاید آن وقت شما هم برای این حال «سایه روشن» روزهای آخر سال، به من حق دادید.
سه سال قبل بود. در یکی از روزهای سرد اسفند ماه پسرم را از مدرسه به خانه میبردم. شیشههای خودرو را بالا کشیده بودم و بخاری روشن بود تا پسرم گرم شود. بعد از مدرسه تا به خانه برسیم، برای آن که گرسنگی اذیتش نکند، یک لقمه کوچک نان و پنیر در خودرو برایش آماده میکنم تا از ترس گرسنگی او با سرعت بالا حرکت نکنم. مادرم دیگر! نمیتوانم چند دقیقه خستگی و گرسنگی فرزندم را تحمل کنم. درست وقتی به چهارراه رسیدم، چراغ نارنجی و بعد قرمز شد و مجبور شدم بایستم. عابران پیاده با کیسههایی در دست که نشان میداد از خرید شب عید میآیند، از مقابل خودرو عبور میکردند. دیدن مردم وقتی برای یک اتفاق شاد آماده میشوند، لذتبخش است. در حال نگاه کردن به مغازهها و ویترینهایشان و آدمها و حال و هوایشان بودم که چیزی به شیشه خودرو خورد.سرم را برگرداندم. صدا، صدای دست دخترکی بود که قدش هنوز آنقدر بلند نشده بود که از داخل خودرو چهرهاش کامل معلوم باشد. چیزی که من میدیدم یک روسری کوچک بود و موهای خرمایی رنگ زیبا و بههم ریخته که از زیر روسری به بیرون سرک کشیده بود و البته دستان کوچکی که به شیشه خودروی من میخورد و میخواست کبریتی را به من بفروشد. چند قدم آنطرفتر پسر بچهای کمی بزرگتر، با دستمالهای رنگی در دست، به من نگاه میکرد. درست هم سن و سال پسر من بود. صورت خسته و چشمهای بیفروغشان در خود همه چیز داشت جز «هیاهوی شب عید!».
آن طرف پنجره خودرو، به فاصله چند قدمی از فرزند من، دو کودک با بدنهایی یخ کرده و لبهایی رنگ پریده، مجبور بودند به جای مدرسه و پیک شادی و رویای لباس نوی شب عید، در سرمای هوا برای گذران چیزی که زندگی مینامیمش، تلاش کنند. شنیدهام که نباید از این کودکان خرید کرد چون سودش به جیب آنهایی میرود که استثمارشان کردهاند، اما نشنیدهام که در مقابلشان باید چه رفتاری کرد؟ در مقابل چشمان پسرم که با تعجب به کودکانی نگاه میکند که کودک نیستند، مانده بودم چه رفتاری داشته باشم. هوا سرد بود و میدانستم پسرم گرسنه است، اما اگر بعد از سبز شدن چراغ بدون توجه به چشمهای این کودکان عبور میکردم، شاید یک چیزهایی را هیچ وقت نمیتوانستم برای پسرم توضیح دهم.
چراغ سبز شد و من کمی آن طرف چهارراه ایستادم. از خودرو پیاده شدم و از دور با اشاره، از آن دو کودک خواستم تا بیایند. آنها بدون توجه به خودروهایی که در رفت و آمد بودند، دویدند و خود را به من رساندند. مادر که باشی میدانی دیدن این صحنه چه نگرانی در دل تو ایجاد میکند.
هرچند میگویند خرید کردن از این کودکان کمکی به آنها نمیکند، اما من آن روز تمام کبریتهای مورد نیازم در سال 1390 را خریدم و تمام دستمالهای پسری را که میتوانست پسر خودم باشد. به آن دو کودک لبخندی زدم و بدون هیچ کلامی دوباره سوار خودرو شدم و به سمت خانه حرکت کردیم. وقتی به خانه رسیدم، در دلم آرزو کردم کاش امروز کمی زودتر به خانه بروند البته اگر چاردیواری خانهای در کار باشد.
شب، هنگام خواب برای پسرم قصه شهری را گفتم که بعضی بچهها، سفره هفتسین و ماهی شب عید ندارند، آنها لباس نو نمیخرند و کمدشان پر از کارتنهای جدید نیست.قصه شهری را که بعضی خانههایش با کبریتهایی گرم میشود که کودکی در سرما آنها را میفروشد. من یک مادرم و باید به فرزندم بیاموزم وقتی در مدرسه میخواند «بنی آدم اعضای یکدیگرند»، در زندگی واقعی چگونه معنی کند. فرزند من و فرزند تو باید یاد بگیرند که عید زمانی زیباست که همه شاد باشند و برای رسیدن به چنین رویایی باید همه تلاش کنیم. هر کس هر قدر که میتواند. به اندازه یک لبخند تا کمک به یک خانواده که مجبور نشود فرزندش را به جای مدرسه به چهارراهها بفرستد. (جام جم سرا/ندا داوودی/ چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
موضوع وسواس کودکان و راههای درمان امن را با دکتر کتایون خوشابی، روانپزشک کودکان در میان گذاشتیم. او در اینباره میگوید: وسواس جزو اختلالات اضطرابی است و در هر سنی از جمله در سن کودکی دیده میشود و تعریف کلی وسواس این است که یک فکر مزاحم تکراری یا یک عمل اجباری است که فرد مرتب خودش را ملزم به تکرار آن میکند.
عوامل ژنتیکی و تربیتی مؤثر در وسواس
وسواس خیلی جنبه ژنتیک دارد و بهطور معمول وقتی وسواس را در کودکی میبینیم باید رد پایش را در وجود اعضای درجه یک خانواده دنبال کنیم.
دکتر خوشابی، معتقد است در اغلب موارد عوامل زیستی و ژنتیکی در به وجود آمدن وسواس مؤثرند، اما در این زمینه عوامل تربیتی و الگوپذیری کودک از یکی از نزدیکان هم بیتأثیر نیست.
وی میافزاید: مادری که وسواس دارد و مرتب تمیزی و کثیفی را به فرزندانش گوشزد میکند و ممکن است زمینه ژنی را هم، کودک از او گرفته باشد، بهطور حتم او رفتارها و افکار وسواسی مادرش را از خود نشان میدهد. یعنی هم عوامل ژنتیک مؤثر است و هم عامل الگوپذیری؛ کودک نسبت به رفتارهای وسواسی که از یکی از افراد خانواده سر میزند حساس میشود و همان الگوی وسواسی را از او میگیرد و انجام میدهد بنابراین این وسواس ممکن است از نسلی به نسل دیگر، هم از طریق الگوپذیری منتقل شود.
وسواسهای گذرای دوران کودکی
نکته قابل توجه در مورد وسواس کودکان این است که به طور معمول در بیشتر کودکان در سنین مختلف وسواسهای دورهای مشاهده میشود.
دکتر خوشابی، با اشاره به این موضوع میگوید: این وسواسهای دورهای بهصورت گذرا و موقتی وجود دارند مثل وسواس جفت کردن کفشها که در خیلی از بچهها وجود دارد یا رعایت نظم و ترتیب خاصی که به صورت گذراست و بعد از مدتی فراموش میشود.
گاهی هم بچهها در سنین کودکی به خیسی حساس هستند و نسبت به آن وسواس نشان میدهند و با خیس شدن بشدت برآشفته میشوند یا نسبت به درهای باز وسواس دارند و تا همه درها را نبندند، آرام و قرار نمیگیرند اما این وسواسها در دوران کودکی موقتی و گذرا هستند و شدت آنها کم است و نیاز به درمان هم ندارند.
انواع وسواسهای کودکان
هر چقدر سن بچهها بالاتر میرود شکل وسواسهایشان هم تغییر میکند و در خیلی از موارد وسواسهای شایع و گذرای این کودکان ممکن است به وسواسهای شدیدتری که حالت بیماری دارد و نیاز به درمان پیدا میکند، تبدیل شود.
دکتر خوشابی به وسواسهای شایع فکری در کودکان اشاره میکند و میگوید: مهمترین وسواس فکری کودکان مربوط به بیماری، آلودگی و میکروب است و همینطور وسواس شمردن به این صورت که وقتی میخواهند یک کاری را انجام دهند حتما باید تا یک عددی بشمارند و بعد آن کار را انجام دهند.
وی میافزاید: نوع دیگری از وسواس فکری کودکان تکرار کلمات و جملات است که با این کار از والدینشان هم انتظار تائید دارند مثل کودکی که هر شب پیش از خواب چندین بار جمله شب بخیر را تکرار میکند و انتظار دارد هر بار هم والدینش جواب او را به شکلی که او میخواهد، بدهند.
نوع دیگری از وسواسهای فکری کودکان، افکار جنسی است که به صورت فکرهای وسواسی مزاحم به مغز کودک هجوم میآورند و او را آزار میدهند.
دکتر خوشابی میگوید: فکرهای مزاحم دیگری هم هستند که کودک وسواسی را اذیت میکنند، مثل وقتی که او مشغول پایین آمدن از پلههای مدرسه است و وقتی همسالانش جلوی او حرکت میکنند مدام این فکر به ذهنش خطور میکند که شاید او را هل بدهند و به او آسیب برسانند.
در مورد بچههای مدرسهای نوع دیگری از وسواس فکری وجود دارد که در فرهنگ ما هم بسیار شایع است و طی آن حتما دانشآموز باید از «الف» تا «ی» کتاب را عین خودش خط به خط حفظ کند و اگر کمی در ذهن خود فکر کنند که چیزی را جا گذاشتهاند آنقدر آن متن یا پاراگراف را تکرار میکنند تا عین آن را حفظ شوند.
نوع دیگری از وسواس کودکان شکهای وسواسی است، مثل کودکی که در را میبندد، اما بلافاصله این فکر به مغزش خطور میکند که در را نبسته است و خودش را ملزم میکند که بارها و بارها برگردد و آن را بررسی کند که بسته شده است یا خیر که حتی گاهی دیده شده دستگیره در، در اثر بررسیهای بیش از حد کودک شل یا خراب شده است.
در مورد وسواسهای عملی کودکان هم میتوان به وسواسهای شستوشو در کودکانی که به تمیزی و کثیفی و نجسی و پاکی حساس هستند، اشاره کرد.
همچنین بعضی از کودکان دچار وسواس عملی این فکر به ذهنشان خطور میکند که باید هرچیزی را لمس کنند مثلا وقتی میخواهند از در رد شوند حتما باید دیوار کنار آن را لمس کنند، در غیر این صورت برای خودشان یا اطرافیان آنها اتفاق بدی خواهد افتاد.
تشخیص و درمان وسواس کودکان
برای تشخیص بیماری وسواس در کودکان، شدت و طول زمان رفتار و فکر وسواسی بسیار اهمیت دارد.
دکتر خوشابی، متخصص روانپزشکی کودک با اشاره به اهمیت شدت و طول زمان وسواس میگوید: به طور معمول وسواسی که بیش از 2 تا 3 ماه طول میکشد و شدت آن هم بهاندازهای است که هم خود کودک و هم اطرافیانش را ناراحت میکند، نیاز به شروع درمان دارد. برای درمان وسواس کودکان باید هم از درمان دارویی و هم درمان غیردارویی استفاده کنیم. داروهای ضدوسواس مختلفی وجود دارند که به کودکان برای کنترل رفتارها و افکار وسواسیشان کمک میکند.
دکتر خوشابی با تأکید بر اینکه درمان مؤثر، دارو درمانی به همراه درمانهای رفتاری ـ شناختی است، میگوید: معمولا درمان دارویی توسط روانپزشک انجام میشود و درمانهای رفتاری ـ شناختی هم توسط روانشناسان بالینی کودک انجام میگردد که در کنار هم برای کنترل رفتارها و افکار وسواسی کودکان بسیار مؤثر است.
الهام طباطبایی - چاردیواری
خبرگزاری آریا -
اعتماد به نفس مناسب، سلاح کودک در برابر چالشهای دنیاست. کودکانی که احساس خوبی در مورد خود دارند، راحتتر میتوانند با مشکلات محیط اطراف و فشارهای موجود در جهان مقابله کنند. آنها تمایل بیشتری به شادی و لذت از زندگی دارند. این کودکان واقعبین بوده و معمولا خوشبین هستند.
در مقابل، چالشهای محیط زندگی برای کودکانی که اعتماد به نفس پایینتری دارند، میتواند به منزله یک منبع عظیم اضطراب و عصبانیت باشد. کسانی که تفکر منفی راجع به خود دارند، سختتر میتوانند برای مشکلات خود راهحل پیدا کنند. اگر کودک دچار افکاری همچون «من خوب نیستم» یا «نمیتوانم کاری را درست انجام دهم» باشد، ممکن است در آینده تبدیل به فردی مطیع، افسرده یا منزوی شود و هنگام رویارویی با یک چالش جدید، سریع پاسخ دهد که «من نمیتوانم».
اعتماد به نفس چیست؟
اعتماد به نفس مجموعهای از باورها و احساساتی است که ما در مورد خود داریم و در واقع درک ما از خودمان است. این که ما چگونه خود را تعریف میکنیم روی انگیزهها، نظرات و رفتارهای ما تاثیرگذار بوده و در احساسات ما موثر است.
شکلگیری الگوی اعتماد به نفس، خیلی زود در زندگی آغاز میشود. مثلا یک کودک نوپا که راه رفتن را برای اولین بار تجربه میکند، دچار حس انجام یک کار میشود که باعث تقویت اعتماد به نفس میشود. یادگیری برخاستن پس از تلاشهای ناموفق قبلی به کودک میآموزد که او میتواند.
مفهوم موفقیت در قبال پافشاری در یک کار، خیلی زود در ذهن کودک شکل میگیرد. همین طور که کودک تلاش میکند، شکست میخورد، دوباره تلاش میکند و بار دیگر شکستخورده و سرانجام پیروز میشود، احساس خوبی درمورد تواناییهایش به وی میدهد. در همین زمان، کودک مشغول خلق یک خودپنداری براساس ارتباط با دیگر افراد است. به همین دلیل است که نقش والدین، کمک به کودک برای شکلگیری یک وضعیت دقیق و سالم از خودآگاهی است.
کودکی که با یک موفقیت شاد میشود اما احساس میکند که مورد عشق و علاقه قرار نگرفته است، اعتماد به نفس پایینی را تجربه خواهد کرد. همچنین کودکی که دوست داشته میشود اما در مورد توانمندیهای خود تردید دارد، او نیز در آینده اعتماد به نفسش پایین میآید. اعتماد به نفس مناسب از تعادل صحیح این دو موضوع با یکدیگر ناشی میشود.
نشانههای داشتن اعتماد به نفس
اعتماد به نفس با رشد کودک تغییر میکند، چرا که تحت تاثیر تجربیات کودک و درک و احساسات جدید او قرار میگیرد. پس آگاهی از اعتماد به نفس سالم یا ناسالم میتواند بسیار مهم و موثر باشد و به والدین کمک کند.
کودکی که اعتماد به نفس پایینی دارد، دوست ندارد کارهای جدید را امتحان کند و ممکن است به صورت منفی در مورد خود صحبت کند مثلا «من خنگم»، «من هرگز یاد نمیگیرم که چطور این کار را انجام بدهم»، یا «چه فایده، هیچ کس به من توجه نمیکند.» او ممکن است سطح پایینی از عصبانیت را از خود به نمایش بگذارد، به آسانی کاری را رها کند یا منتظر فرد دیگری باشد تا آن کار را برایش انجام دهد. او تمایل دارد بسرعت از خود ناامید شود. کودکانی با اعتماد به نفس پایین، اغلب در شرایط ناملایم عقبنشینی میکنند.
اما کودکانی با اعتماد به نفس مناسب، از ایجاد ارتباط با دیگران لذت میبرند. آنها در مناسبات اجتماعی راحت هستند و از فعالیتهای گروهی لذت میبرند و در عین حال از استقلال برخوردارند. وقتی چالشهای اطراف زیاد میشود، آنها برای یافتن راهحل مناسب تلاش میکنند و به جای آنکه به خود بگویند «من یک احمق هستم» میگویند «من این مطلب را متوجه نمیشوم.» بچهها نقاط ضعف و قوت خود را میدانند و آنها را میپذیرند و مثبتاندیش و خوشبین هستند.
اما والدین چگونه میتوانند به تربیت کودکی با اعتماد به نفس مناسب کمک کنند؟ نکات زیر میتواند راهگشا باشد:
به آنچه میگویید دقت کنید: کودکان بشدت نسبت به آنچه والدینشان میگویند، حساس هستند. به یاد داشته باشید همواره کودک خود را تشویق کنید نه تنها به این خاطر که او کار خوبی انجام داده است بلکه به خاطر تلاشش نیز از او قدردانی کنید.
مثلا اگر کودک شما در تیم فوتبال مدرسه انتخاب نشده، به جای گفتن این مطلب که «خوب، بار دیگه بیشتر سعی خواهی کرد و موفق خواهی شد» بهتر است بگویید «تو نتوانستی در تیم انتخاب شوی اما من واقعا به تلاش تو در این راه افتخار میکنم.» به جای نتیجه، به تلاش کودک بها دهید.
یک مدل مثبت باشید: اگر شما در مورد تواناییها و محدودیتهای خود بینهایت خشن، بدبین یا غیرواقع بین هستید، کودک هم همچون آینه از شما الگو میگیرد. سعی کنید اعتماد به نفس خود را بهبود دهید تا یک مدل مناسب برای کودک خود باشید.
باورهای غلط فرزند خود را شناسایی و به سمت درست هدایت کنید: برای والدین بسیار مهم است که باورهای غیرمنطقی کودک خود را شناسایی کنند، باورهایی در مورد تواناییها، جذابیت، خوب بودن و... به کودکان کمک کنید که استانداردهای دقیقتری برای خود وضع کنند و در ارزیابی خود واقعبینتر باشند، این کار به آنها کمک میکند تصور بهتر و سالمتری از خود داشته باشند. درک نادرست از خود میتواند ریشه بدواند و برای کودک به یک واقعیت تبدیل شود. مثلا کودکی که در مدرسه خیلی خوب است، اما با ریاضی مشکل دارد، ممکن است تصور کند که من در ریاضی ضعیفم پس دانشآموز بدی هستم. این نه تنها یک نتیجهگیری غلط است بلکه باوری است که باعث حرکت کودک به سمت خطا و شکست میشود. کودک خود را تشویق کنید تا موقعیت خود را به طور منطقی درک کند. یک پاسخ مفید ممکن است این باشد: «تو دانشآموز خوبی در مدرسه هستی. ریاضی تنها یکی از درسهای توست که باید وقت بیشتری برای آن صرف کنی. ما دو تایی روی آن کار خواهیم کرد».
مهربان باشید: عشق شما میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس کودکتان شود. کودک را در آغوش بگیرید و به او بگویید که به وی افتخار میکنید. حتی در کیف مدرسه او یادداشتهایی مثل این بگذارید: «فکر میکنم تو فوقالعادهای». او را به طور مداوم و با صداقت تشویق کنید، البته مراقب باشید در این زمینه افراط نکنید.
بازخورد مثبت و دقیقی ارائه کنید: حرفهایی مثل «تو مثل دیوانهها رفتار میکنی.» میتواند باعث شود کودکتان حس کند کنترلی روی کارهای خود ندارد. جمله بهتر این است «تو با برادرت خیلی بد رفتار میکنی. اما من خوشحالم که سر او فریاد نمیکشی یا او را نمیزنی.» این جمله باعث تایید احساسات کودک میشود و او را تشویق میکند بار دیگر بهتر رفتار کند و انتخاب بهتری داشته باشد.
یک محیط دوستانه و امن برای کودک خود فراهم کنید:کودکانی که احساس امنیت نمیکنند یا در خانه در معرض سوءاستفاده هستند، دچار اعتماد به نفس پایینتری میشوند. کودکی که دائم شاهد دعوا و جر و بحث والدین باشد، افسردگی میگیرد. همچنین در مدرسه دچار مشکل شده و با دوستانش نمیتواند ارتباط خوبی برقرار کند و همین عوامل باعث تحت تاثیر قرار گرفتن اعتماد به نفسش میشود.
به کودکان خود کمک کنید در تجربیات سازنده، مشارکت کنند: فعالیتهایی که کودک را به جای رقابت به همکاری تشویق کند، باعث پرورش اعتماد به نفس او میشود. مثلا وقتی یک کودک بزرگتر به کودک کوچکتر خواندن را میآموزد، اعتماد به نفس او شکل میگیرد.
اگر شما در مورد پایین بودن اعتماد به نفس کودکتان شک دارید، میتوانید از کمک متخصصان و مشاوران در این زمینه استفاده کنید. مشاوران کودک و خانواده میتوانند عوامل پنهانی را که موجب شده کودک راجع به خود احساس خوبی نداشته باشد، بیابند.
با درمان مناسب و بموقع میتوان به کودک یاد داد که راجع به خود و دنیای اطراف، دیدگاه مثبتی پیدا کند. وقتی کودک خود را از دید واقعبینانهای نگاه میکند، میتواند بپذیرد که واقعا کیست.
با کمی کمک، کودک میتواند اعتماد به نفس خود را افزایش دهد و شادتر باشد و زندگی بهتری را تجربه کند.
منبع: shahrzadpress.com
خبرگزاری آریا -
اعتماد به نفس مناسب، سلاح کودک در برابر چالشهای دنیاست. کودکانی که احساس خوبی در مورد خود دارند، راحتتر میتوانند با مشکلات محیط اطراف و فشارهای موجود در جهان مقابله کنند. آنها تمایل بیشتری به شادی و لذت از زندگی دارند. این کودکان واقعبین بوده و معمولا خوشبین هستند.
در مقابل، چالشهای محیط زندگی برای کودکانی که اعتماد به نفس پایینتری دارند، میتواند به منزله یک منبع عظیم اضطراب و عصبانیت باشد. کسانی که تفکر منفی راجع به خود دارند، سختتر میتوانند برای مشکلات خود راهحل پیدا کنند. اگر کودک دچار افکاری همچون «من خوب نیستم» یا «نمیتوانم کاری را درست انجام دهم» باشد، ممکن است در آینده تبدیل به فردی مطیع، افسرده یا منزوی شود و هنگام رویارویی با یک چالش جدید، سریع پاسخ دهد که «من نمیتوانم».
اعتماد به نفس چیست؟
اعتماد به نفس مجموعهای از باورها و احساساتی است که ما در مورد خود داریم و در واقع درک ما از خودمان است. این که ما چگونه خود را تعریف میکنیم روی انگیزهها، نظرات و رفتارهای ما تاثیرگذار بوده و در احساسات ما موثر است.
شکلگیری الگوی اعتماد به نفس، خیلی زود در زندگی آغاز میشود. مثلا یک کودک نوپا که راه رفتن را برای اولین بار تجربه میکند، دچار حس انجام یک کار میشود که باعث تقویت اعتماد به نفس میشود. یادگیری برخاستن پس از تلاشهای ناموفق قبلی به کودک میآموزد که او میتواند.
مفهوم موفقیت در قبال پافشاری در یک کار، خیلی زود در ذهن کودک شکل میگیرد. همین طور که کودک تلاش میکند، شکست میخورد، دوباره تلاش میکند و بار دیگر شکستخورده و سرانجام پیروز میشود، احساس خوبی درمورد تواناییهایش به وی میدهد. در همین زمان، کودک مشغول خلق یک خودپنداری براساس ارتباط با دیگر افراد است. به همین دلیل است که نقش والدین، کمک به کودک برای شکلگیری یک وضعیت دقیق و سالم از خودآگاهی است.
کودکی که با یک موفقیت شاد میشود اما احساس میکند که مورد عشق و علاقه قرار نگرفته است، اعتماد به نفس پایینی را تجربه خواهد کرد. همچنین کودکی که دوست داشته میشود اما در مورد توانمندیهای خود تردید دارد، او نیز در آینده اعتماد به نفسش پایین میآید. اعتماد به نفس مناسب از تعادل صحیح این دو موضوع با یکدیگر ناشی میشود.
نشانههای داشتن اعتماد به نفس
اعتماد به نفس با رشد کودک تغییر میکند، چرا که تحت تاثیر تجربیات کودک و درک و احساسات جدید او قرار میگیرد. پس آگاهی از اعتماد به نفس سالم یا ناسالم میتواند بسیار مهم و موثر باشد و به والدین کمک کند.
کودکی که اعتماد به نفس پایینی دارد، دوست ندارد کارهای جدید را امتحان کند و ممکن است به صورت منفی در مورد خود صحبت کند مثلا «من خنگم»، «من هرگز یاد نمیگیرم که چطور این کار را انجام بدهم»، یا «چه فایده، هیچ کس به من توجه نمیکند.» او ممکن است سطح پایینی از عصبانیت را از خود به نمایش بگذارد، به آسانی کاری را رها کند یا منتظر فرد دیگری باشد تا آن کار را برایش انجام دهد. او تمایل دارد بسرعت از خود ناامید شود. کودکانی با اعتماد به نفس پایین، اغلب در شرایط ناملایم عقبنشینی میکنند.
اما کودکانی با اعتماد به نفس مناسب، از ایجاد ارتباط با دیگران لذت میبرند. آنها در مناسبات اجتماعی راحت هستند و از فعالیتهای گروهی لذت میبرند و در عین حال از استقلال برخوردارند. وقتی چالشهای اطراف زیاد میشود، آنها برای یافتن راهحل مناسب تلاش میکنند و به جای آنکه به خود بگویند «من یک احمق هستم» میگویند «من این مطلب را متوجه نمیشوم.» بچهها نقاط ضعف و قوت خود را میدانند و آنها را میپذیرند و مثبتاندیش و خوشبین هستند.
اما والدین چگونه میتوانند به تربیت کودکی با اعتماد به نفس مناسب کمک کنند؟ نکات زیر میتواند راهگشا باشد:
به آنچه میگویید دقت کنید: کودکان بشدت نسبت به آنچه والدینشان میگویند، حساس هستند. به یاد داشته باشید همواره کودک خود را تشویق کنید نه تنها به این خاطر که او کار خوبی انجام داده است بلکه به خاطر تلاشش نیز از او قدردانی کنید.
مثلا اگر کودک شما در تیم فوتبال مدرسه انتخاب نشده، به جای گفتن این مطلب که «خوب، بار دیگه بیشتر سعی خواهی کرد و موفق خواهی شد» بهتر است بگویید «تو نتوانستی در تیم انتخاب شوی اما من واقعا به تلاش تو در این راه افتخار میکنم.» به جای نتیجه، به تلاش کودک بها دهید.
یک مدل مثبت باشید: اگر شما در مورد تواناییها و محدودیتهای خود بینهایت خشن، بدبین یا غیرواقع بین هستید، کودک هم همچون آینه از شما الگو میگیرد. سعی کنید اعتماد به نفس خود را بهبود دهید تا یک مدل مناسب برای کودک خود باشید.
باورهای غلط فرزند خود را شناسایی و به سمت درست هدایت کنید: برای والدین بسیار مهم است که باورهای غیرمنطقی کودک خود را شناسایی کنند، باورهایی در مورد تواناییها، جذابیت، خوب بودن و... به کودکان کمک کنید که استانداردهای دقیقتری برای خود وضع کنند و در ارزیابی خود واقعبینتر باشند، این کار به آنها کمک میکند تصور بهتر و سالمتری از خود داشته باشند. درک نادرست از خود میتواند ریشه بدواند و برای کودک به یک واقعیت تبدیل شود. مثلا کودکی که در مدرسه خیلی خوب است، اما با ریاضی مشکل دارد، ممکن است تصور کند که من در ریاضی ضعیفم پس دانشآموز بدی هستم. این نه تنها یک نتیجهگیری غلط است بلکه باوری است که باعث حرکت کودک به سمت خطا و شکست میشود. کودک خود را تشویق کنید تا موقعیت خود را به طور منطقی درک کند. یک پاسخ مفید ممکن است این باشد: «تو دانشآموز خوبی در مدرسه هستی. ریاضی تنها یکی از درسهای توست که باید وقت بیشتری برای آن صرف کنی. ما دو تایی روی آن کار خواهیم کرد».
مهربان باشید: عشق شما میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس کودکتان شود. کودک را در آغوش بگیرید و به او بگویید که به وی افتخار میکنید. حتی در کیف مدرسه او یادداشتهایی مثل این بگذارید: «فکر میکنم تو فوقالعادهای». او را به طور مداوم و با صداقت تشویق کنید، البته مراقب باشید در این زمینه افراط نکنید.
بازخورد مثبت و دقیقی ارائه کنید: حرفهایی مثل «تو مثل دیوانهها رفتار میکنی.» میتواند باعث شود کودکتان حس کند کنترلی روی کارهای خود ندارد. جمله بهتر این است «تو با برادرت خیلی بد رفتار میکنی. اما من خوشحالم که سر او فریاد نمیکشی یا او را نمیزنی.» این جمله باعث تایید احساسات کودک میشود و او را تشویق میکند بار دیگر بهتر رفتار کند و انتخاب بهتری داشته باشد.
یک محیط دوستانه و امن برای کودک خود فراهم کنید:کودکانی که احساس امنیت نمیکنند یا در خانه در معرض سوءاستفاده هستند، دچار اعتماد به نفس پایینتری میشوند. کودکی که دائم شاهد دعوا و جر و بحث والدین باشد، افسردگی میگیرد. همچنین در مدرسه دچار مشکل شده و با دوستانش نمیتواند ارتباط خوبی برقرار کند و همین عوامل باعث تحت تاثیر قرار گرفتن اعتماد به نفسش میشود.
به کودکان خود کمک کنید در تجربیات سازنده، مشارکت کنند: فعالیتهایی که کودک را به جای رقابت به همکاری تشویق کند، باعث پرورش اعتماد به نفس او میشود. مثلا وقتی یک کودک بزرگتر به کودک کوچکتر خواندن را میآموزد، اعتماد به نفس او شکل میگیرد.
اگر شما در مورد پایین بودن اعتماد به نفس کودکتان شک دارید، میتوانید از کمک متخصصان و مشاوران در این زمینه استفاده کنید. مشاوران کودک و خانواده میتوانند عوامل پنهانی را که موجب شده کودک راجع به خود احساس خوبی نداشته باشد، بیابند.
با درمان مناسب و بموقع میتوان به کودک یاد داد که راجع به خود و دنیای اطراف، دیدگاه مثبتی پیدا کند. وقتی کودک خود را از دید واقعبینانهای نگاه میکند، میتواند بپذیرد که واقعا کیست.
با کمی کمک، کودک میتواند اعتماد به نفس خود را افزایش دهد و شادتر باشد و زندگی بهتری را تجربه کند.
منبع: shahrzadpress.com