مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

انار، ویلچر، عصا و...

[ad_1]

به‌مناسبت روز جهانی معلولان

انار، ویلچر، عصا و...

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - نفیسه مجیدی‌زاده:
سارا پاهایش را در می‌آورد و گوشه‌ای می‌گذارد! سارا توانایی‌های زیادی دارد، من نمی‌توانم مثل او باشم. نمی‌توانم بدون پاهایم از عهده‌ی هیچ‌کاری بربیایم. امروز مهمان سارا هستم در اتاقش که پنجره‌ی کوچکی رو به خیابان دارد.

سارا همین‌طوری به دنیا آمده، در روزهایی که هنوز غربالگری دوران بارداری وجود نداشت. خودش می‌گوید اگر آن‌روزها غربالگری بود من الآن این‌جا نبودم. اما سارا زندگی را دوست دارد. او از روزهای ابری و بارانی لذت می‌برد و به همان اندازه برف را هم دوست دارد.

* * *

مهمان سارا هستم! پای مصنوعی که از صبح کمک راه‌رفتن او بوده حالا برایش دردناک است؛ پای مصنوعی بدون حرکت در گوشه‌ی اتاق ایستاده و سارا روی زانوهایش به سختی راه می‌رود پرده‌های اتاق را کنار می‌زند و بیرون می‌رود و برایم چای می‌آورد؛ به سختی و به آسانی!

با هم چای می‌نوشیم و درباره‌ی سرمای بیرون صحبت می‌کنیم. سارا 16‌ساله است و علوم انسانی را به بقیه‌ی رشته‌های درسی ترجیح می‌دهد. او می‌داند بسیاری از معلولان در رشته‌های ورزشی بسیار موفق‌اند اما خودش علاقه‌ای به ورزش ندارد.

سارا به نقاشی علاقه‌ دارد. یک‌بار هم کلاس‌ طراحی رفته، اما کلاس‌رفتن برایش سخت است. می‌گوید: «من دوستان خوبی توی مدرسه دارم، اما ترجیح می‌دادم حتی توی خانه درس بخوانم و امتحان بدهم.» این کار برایش امکان‌پذیر بود، اما مادر و پدر اصرار داشتند او از خانه بیرون برود و در مدرسه درس بخواند.

سارا می‌گوید: «آن‌ها مشکلات مرا ندارند. نمی‌دانند زنگ تفریح از همان چند تا پله‌ی کوتاه حیاط بالا و پایین رفتن چه‌قدر سخت است؛ مخصوصاً وقتی همه‌ی بچه‌ها عجله دارند به حیاط برسند و تو مانع آن‌ها هستی. خیلی وقت‌ها با معاون مدرسه هماهنگ می‌کنم و زنگ تفریح توی کلاس می‌مانم.»

او می‌خواست به مدرسه‌ی دیگری برود؛ مدرسه‌ای که بچه‌هایی شبیه خودش در آن درس می‌خوانند، اما پدر و مادرش  تصمیم گرفتند که او به مدرسه‌ا‌ی معمولی برود. سارا می‌گوید: «ناراضی نیستم. مدرسه، معلم‌ها و دوستانم را دوست دارم و همیشه با خودم می‌گویم که اگر اصرار پدر و مادرم نبود من توی این مدرسه درس نمی‌خواندم.»

* * *

سارا به مراکز بهزیستی و نگه‌داری معلولان هم رفته و اتفاقاً آن‌جا دوستان زیادی پیدا کرده است. یکی از دوستانش نابیناست و آن‌ها درروز نخست آشنایی‌شان مدت‌ها با هم درباره‌ی رنگ‌ها صحبت کردند و البته درباره‌ی احساس دویدن!

سارا می‌گوید: «دوستم فاطمه، پاهای سالمی دارد، اما چون چشم‌هایش نمی‌بینند او هم نمی‌تواند بدود، اما حس‌هایش خیلی قوی‌تر از حس‌های من هستند و قدرت درکش خیلی بالاست.» آن‌ها هرروز با هم تلفنی صحبت می‌کنند.

بین صحبت‌های ما، فاطمه تماس می‌گیرد و صدای خنده‌ی سارا در اتاق می‌پیچد. سارا از فاطمه بزرگ‌تر است و حضور در اجتماع را خیلی دوست دارد. از سارا می‌خواهم گفت‌وگویش را ادامه بدهد و تماس را قطع نکند.

می‌گویم: «من منتظر می‌مانم.» و آن‌ها گرم صحبت می‌شوند. درباره‌ی دوست‌های مشترکشان صحبت می‌کنند و دنبال راهی برای کمک‌کردن به آن‌ها هستند. مثلاً ویلچر یکی از دوستانشان بسیار کهنه است و آن‌ها در تدارک تهیه‌ی یک ویلچر نو هستند.

آن‌ها با این‌که درباره‌ی مشکلات جسمی و مالی دوستا‌نشان صحبت می‌کنند، اما روحیه‌ی بسیار خوبی دارند و بین حرف‌هایشان لطیفه‌هایی هم برای هم تعریف می‌کنند و می‌خندند.

***

مادر سارا با انارهای دانه شده که بوی گلپر می‌دهد وارد اتاق می‌شود؛ انارهای سرخ و دانه‌درشتی که در کاسه‌های سفالی آبی‌رنگ دانه شده‌اند؛ مادر کنار ما می‌نشیند و شروع به صحبت می‌کند او نگران روحیه‌ی ساراست!

سارا در خانه بودن را به هرچیز دیگری ترجیح می‌دهد و مادر این را دوست ندارد و می‌گوید: «البته سارا توی خانه نشسته اما فعالیت‌های خودش را هم دارد.

او خیلی کتاب می‌خواند و به سینما علاقه‌ دارد و همین‌طور که می‌بینید با دوستانش توی کار خیر هم فعال هستند. من دخترهای هم‌سن او راتوی فامیل می‌بینم که غیر از مدرسه رفتن هیچ فعالیت دیگری ندارند. من از سارا راضی هستم، فقط دلم می‌خواهد بیش‌تر از خانه بیرون بیاید و...»

صحبت تلفنی سارا تمام می‌شود، از من عذرخواهی می‌کند و بعد رو به مادرش می‌گوید: «مامان آن پسر یادت است که شنوایی نداشت و با اشاره حرف می‌زد؟ همان که توی حیاط همه‌اش می‌دوید یادت می‌آید؟» مادر می‌پرسد: «کوچک بود؟»

سارا: «نه، فکر کنم 12 سالش بود یا بیش‌تر.»

به هر حال مادر او را به‌خاطر نمی‌آورد و سارا می‌گوید: «ما فکر می‌کنیم او را می‌شود به تیم‌های ملی نوجوانان معرفی کرد. فکر می‌کنیم که استعدادش  خوب است و می‌تواند آموزش ببیند و مدال بیاورد.»

مادر بالأخره آن پسر را می‌شناسد اسمش علیرضاست و از مادرش شنیده که علیرضا ورزش را خیلی جدی دنبال می‌کند.

 

دوچرخه شماره ۸۵۶

انارهای دانه‌شده تمام می‌شوند و غروب زودهنگام پاییز می‌رسد. از خانه‌ی سارا بیرون می‌آیم و در راه گاهی با پاهای سارا راه می‌روم، با چشم‌های فاطمه می‌بینم و با عصای سفید راه می‌روم، روی یک ویلچر کهنه می‌نشینم و گاهی با اشاره حرف می‌زنم!

اما من هیچ‌کدام از این توانایی‌ها را ندارم، فقط می‌دانم خیلی از آن‌ها با این‌همه توانایی در خانه هستند و دوست دارند از خانه بیرون بیایند...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اخبار،اخبار روز،اخبار خبرگزاری ها اخبار،آخرین …مثل رهبری ساده زیست باشیماخبار ادبی و هنری دختر شهید بابایی خاطرات همرزمان پدر را به دانلود رمان دو تخس شیطون خاتون آنلاینخاتون آنلاین مجله تفریحی بانوان ، آشپزی سبک زندگی زایمان مدل های جدید و ،اس ام اس پزشکی ایران المیرا جهرمی ارسال سلام و خسته نباشید خواهش می کنم اطلاعاتی اخبار،اخبار روز،اخبار خبرگزاری ها اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری مثل رهبری ساده زیست باشیماخبار ادبی و هنری دختر شهید بابایی خاطرات همرزمان پدر را به تصویر دانلود رمان دو تخس شیطون خاتون آنلاین خاتون آنلاین مجله تفریحی بانوان ، آشپزی سبک زندگی زایمان مدل های جدید و ،اس ام اس،عکس پزشکی ایران المیرا جهرمی ارسال سلام و خسته نباشید خواهش می کنم اطلاعاتی درباره



لینک منبع :انار، ویلچر، عصا و...

انار، ویلچر، عصا و... - همشهری www.hamshahrionline.ir/details/354404/Children/sociocultural‏ - ذخیره شده 9 دسامبر 2016 ... انار، ویلچر، عصا و... کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - نفیسه مجیدی‌زاده: سارا پاهایش را در می‌آورد و گوشه‌ای می‌گذارد! سارا توانایی‌های زیادی دارد، من ... تصاویر برای انار، ویلچر، عصا و... انار، ویلچر، عصا و... - تی نیوز tnews.ir/news/957c75653391.html‏ انار، ویلچر، عصا و... دریافت خبر : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت 23:9. انار، ویلچر، عصا و... - نفیسه مجیدی زاده: سارا پاهایش را در می آورد و گوشه ای می گذارد! سارا توانایی ... همشهری دوچرخه | انار، ویلچر، عصا و ... 2charkheh.hamshahrilinks.org/Contents/انار،-ویلچر،-عصا-و?...‏ - ذخیره شده 1 دسامبر 2016 ... سارا پاهایش را در می‌آورد و گوشه‌ای می‌گذارد! سارا توانایی‌های زیادی دارد، من نمی‌توانم مثل او باشم. نمی‌توانم بدون پاهایم از عهده‌ی هیچ‌کاری بربیایم. انار، ویلچر، عصا و... | سارا پاهایش را در می آورد و گوشه ای - قطره www.ghatreh.com/news/nn34966489/انار-ویلچر-عصا‏ 8 دسامبر 2016 ... انار، ویلچر، عصا و... سارا پاهایش را در می آورد و گوشه ای می گذارد! سارا توانایی های زیادی دارد، من نمی توانم مثل او باشم. نمی توانم بدون پاهایم از عهده ی ... انار ویلچر عصا و روزنامه همشمهری azarbaijan-news.ir/search/?q=انار+ویلچر+عصا+و+روزنامه...‏ - ذخیره شده جستجوی شما با کلمه " انار ویلچر عصا و روزنامه همشمهری " نتیجه ایی نداشت. گزارش تخلف. تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در ... انار، ویلچر، عصا و... - kodoom.com - Kodoom news.kodoom.com/iran-culture/انار-ویلچر-عصا-و/story/6114702/‏ سارا پاهایش را در می آورد و گوشه ای می گذارد! سارا توانایی های زیادی دارد، من نمی توانم مثل او باشم. نمی توانم بدون پاهایم از عهده ی هیچ کاری بربیایم. امروز مهمان سارا هستم ... انار ویلچر عصا و روزنامه همشمهری - آوانیوز ava-news.ir/search/?q=انار+ویلچر+عصا+و+روزنامه+همشمهری‏ - ذخیره شده Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /home/avanews/public_html/include/config.php:1) in ... انار ویلچر عصا و روزنامه همشمهری - ویوا تفریح vivatafrih.ir/search/?q=انار+ویلچر+عصا+و+روزنامه+همشمهری‏ مجله سرگرمی ویوا تفریح تفریحی سرگرمی اخبار روز ایران و جهان پزشکی سلامت سبک زندگی زناشویی مد و زیبایی مجله تفریحی سرگرمی کامپیوتر و موبایل. (@na_8868) | Instagram photos and videos - Imgrum www.imgrum.net/user/na_8868/.../1384269808099198079_1742993516‏ خداحافظی با واکر دوست من واکر که تو این 4 ماه عصای دستم شده بود دیشب باهاش ... بازم بعضی وقتا کارم بهش می افته مثل ویلچر که هنوزم بعضی وقتا کار دارم باهاش. ... انار ترک برداشت خون انار روی دست لیلی چکید لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید ...