مجیدقنادان بنیانگذارگروه صنایع غذایی مجید
مجیدقنادان درخانواده ای متدین و با وضعیت اقتصادی پایین درشهر شوشتر به دنیا آمد. فرزند ارشد خانواده بود و خیلی زودتر از آنکه تصوری از کسب و کار داشته باشد در کنار پدر مشغول به کارشد. او فقط پنج سال داشت ولی تمام کارهای پدر را زیر نظر میگرفت. پدر مغازه ی کوچک شیرینی پزی داشت،درآمد زیادی هم ازآن جا بدست می اورد. درآن زمان فرزند ارشد خانواده مسئولیت فراوانی برعهده داشت وبرای تأمین مخارج خانواده باید مسئولیتهایی را برعهده میگرفت.
آقا مجید در شرایطی که فقط هشت ساله بود ناچار شد مسئولیت کاری بزرگ را بر عهده بگیرد. پدر بدهی سنگینی داشت که بایدب رای کارکردن به شهر دیگری می رفت و اداره ی همه ی کارها را به این مرد بزرگ واگذار کرد. او با به عهده گرفتن کارها میدانست که باید از لذتهای کودکی بگذرد و بزرگتر از سن و سال خود فکر کند و تصمیم بگیرد اما تمام مسئولیت ها را بامیل و اشتیاق فراوانی پذیرفت. پذیرفتن این مسئولیت باعث شد مجید هشت ساله اعتماد به نفس زیادی بدست آورد و از همان کودکی باور کند که توانایی اداره ی خیلی از کارها را دارد. همچنین او فهمیدد که می تواند با کمی خلاقیت در کسب و کار می تواند کارش را توسعه دهد و از اتفاقات ناگوار به نفع خودش استفاده کند.
زحماتی که این مردکوچک رابه یک مرد بزرگ و ثروتمند تبدیل کرده است را نمیتوان نادیده گرفت ولی برای موفق شدن هیچ چیز مهمتر از ایمان داشتن به توانایی های مان نیست! به دلیل سن کمی که داشت گاها توسط رقبای خود مورد توهین قرار میگرفت و اورا با عنوان “یک الف بچه” خطاب میکردند. او میگوید:” خاطرم هست برای مطالبه ی طلبم پس ازمدتها به یکی از مغازه ها در یکی از شهرهای مجاور رفته بودم گفتم: حاج آقا لطفا بدهی خود را پرداخت کرده و اگر سفارش بفرمایید. ایشان با کمال خونسردی گفت: بچه، جنس میخواهم اما الان نمیتوانم پولت را بدهم، فعلا برو و تا وقتش طلبت رو خواهم پرداخت.گفتم: حاج آقا من سرمایه چندانی ندارم که بخواهم اینجوری جنس بفروشم،بایدتحویل جنس جدید بعد از تسویه حساب قدیم صورت پذیرد. ایشان که از جایی دیگر عصبانی و خشمگین بود مرا به شدت هل داد به طوری که زمین خوردم! پس از بلندشدن از زمین به هوا پریده و یقه ایشان را گرفتم. وقتی باچنین صحنه ای مواجه شد،بلافاصله از عملکرد خود پشیمان و مرابه گرمی پذیرفت. طلبم را داد وسفارش جدیدخود را ارائه نمود. بعدازچند دقیقه گفت:آفرین، قطعا چنین پیشرفتی مرهون چنین جسارتی است.”! اما این همه تحقیر چه تأثیری برکسی که راهش را انتخاب کرده و میداندکه باید چکارکند،دارد؟
خود می گوید در آن زمان، مغازه های بزرگی در شهرمان وجود داشت اما برکت و رونق مغازه ی ما خیلی زیاد بود. من تصمیم گرفته بودم به پدریم کمک کنم و این برکت را لطف خدا می دانستم. بدهکاران را دست خالی بر نمی گرداندم و طلبشان را می دادم. پدرم برگشت و اداره ی مغازه را دوباره بدست گرفت اما من که دیگر از درس و مدرسه فاصله گرفته بودم به فکر کاری بزرگتر افتادم. تصمیم گرفتم هر روز با وانتی که به اهواز می رفت به شهر بروم و تره بار بگیرم و بفروشم. تقریبا بیست ساعت از شبانه روز به این کار اختصاص یافته بود. به مرور دیدم می توانم محصولات مغازه یمان را به شهر ببرم و محصولات شهر را به آنجه بیاورم و در این صورت می توانم بیشتر سود کنم. این کار را انجام دادم. از همان کودکی رویای بزرگی در ذهن داشتم که روزی بتوانم کارآفرینی کنم، به همین دلیل کیفیت کارم خیلی مهم بود. سعی می کردم با تحقیق و پرس و جو مشکلات کارم را رفع کنم و رضایت مشتری را جلب کنم. طبق بررسی هایم متوجه شدم که دو محصول مربا و آبلیموی کارگاه مان بیشتر از محصولات دیگر مشتری دارد به همین دلیل تصمیم گرفتم بیشتر تمرکز و توانم را بر روی آن بگذارم. از بین این دو هم خودم آبلیمو را انتخاب کردم. در میدان تره بار با تجربه هایی که درآن مدت کسب کرده بودم توانستم مرکز خرید لیمو را پیدا کنم؛ مقداری شیشه، تشتک و لیبل تهیه و کارم را شروع کردم. خیلی زود به دلیل کیفیت محصولات مجید بازار شوشتر، اهواز، دزفول و خرمشهر را گرفت. بعد از گذشت زمانی متوجه شدم رقبا با کاهش قیمت محصولاتشان در صدد شکست من هستند. تجربه ای نداشتم، نمی دانستم آن ها چکار کرده اند که توانسته اند قیمت محصولاتشان را کاهش دهند. پرس و جو کردم و متوجه شدم که آن ها آب به آبلیم.هایشان اضافه می کنند.
برای مشورت گرفتن نزد شیخ شوشتری(ره) رفتم. ایشان به من گفت دو نوع آبلیمو تولید کنم؛ یک نوع آبلیمو با درصدی که آب به آن اضافه شده و یک نوع کاملا خالص. بر روی لیبل آن ها هم این موضوع را بنویسیم. این راهکار را اجرا کردم، مردم با دیدن صداقتم در کار، بیشتر از قبل از محصولم استقبال کردند و این یک تجربه بزرگ برایم بود که به خوبی توانستم از عهده ی آن بر بیایم.
اقداماتی که در راستای کارم انجام می دادم، باعث رونق گردش پول و رونق سرمایه منطقه شده بود که نظر مسئولین بانک ملی را به خود جلب کرد. روزی از طرف رئیس بانک از من دعوت شد و من هم در ساعت مقرر به آنجا رفتم. رئیس با دیدن من خطاب به من گفت: بچه جان چکار داری؟ و من که می دانستم او مرا نشناخته، خودم را معرفی کردم و بعد از معرفی با استقبال گرمی روبرو شدم. مراودات پولی که در این مدت داشتم برایش باعث تعجب بود، او می گفت: این معاملات از یک کاسب پنجاه شصت ساله ساخته نیست! چطور این جرأت را پیدا کردی؟ و من در جواب ایشان گفتم: ایمان و صداقت.
کم کم نیاز دیدم که کارم را وسعت دهم به همین دلیل هم افراد بیشتری را استخدام کردم و هم دستگاه های صنعتی و مدرن تهیه کردم. همچنین تصمیم گرفتم کارگاه را به بیرون از شهر ببرم. شرایط زمینی که خریده بودم، مساعد نبود-باتلاقی بود- با این حال باید زیر ساخت خوبی اِعمال می شد-خاکریزی و تسطیح به ارتفاع۸ متر و به وسعت ۵/۱ هکتار- فاز اول کارم در ۲۲ بهمن سال ۷۲ استارت خورد.(فاز اول=۵/۱ هکتار و هفت هزار متر مربع تأسیسات- فاز دوم= ۳ هکتار و شانزده هزار و پانصد متر مربع تأسیسات)
امروزه محصولات مجید نه تنها در ایران بلکه در تمام کشور های جهان: کشورهای حوزه خلیج فارس، اروپا، آمریکا و خاورمیانه وجود دارد و صادر می شود. این مجموعه با داشتن بیش از ۵۰۰ نفر نیروی کاری یکی از پر افتخارترین کارخانجات ایرانی است. نتیجه ی سال ها زحمت و تلاش که شاید بعضی وقت ها با تلخی و تحقیر هم همراه بود، این است. مجموعه ای توانمند و متعهد که بزرگترین رسالتش را سلامتی مردم می داند.
( بدون تحصیلات و از سن ۸ سالگی کسب و کار حرفه ای را شروع کرده اند)
اودرخانواده ای متدین و باوضعیت اقتصادی پایین درشهر شوشتر به دنیا آمد. فرزند ارشدخانواده بود وخیلی زودتر از آنکه تصوری از کسب و کار داشته باشد در کنار پدر مشغول به کارشد. اوفقط پنج سال داشت ولی تمام کارهای پدر را زیر نظر میگرفت. پدر مغازه ی کوچک شیرینی پزی داشت،درآمد زیادی هم ازآنجابدست نمی آورد. درآن زمان فرزند ارشد خانواده مسئولیت فراوانی برعهده داشت وبرای تأمین مخارج خانواده باید مسئولیتهایی رابرعهده میگرفت. آقامجیددرشرایطی که فقط هشت ساله بود ناچار شدمسئولیت کاری بزرگ رابه برعهده بگیرد. پدر بدهی سنگینی داشت که باید برای کارکردن به شهر دیگری میرفت و اداره ی همه ی کارها را به این مرد بزرگ واگذارکرد. او با به عهده گرفتن کارها میدانست که باید از لذتهای کودکی بگذرد وبزرگتر از سن و سال خود فکر کند و تصمیم بگیرد اما تمام مسئولیتها را با میل واشتیاق فراوانی پذیرفت. پذیرفتن این مسئولیت باعث شد مجید هشت ساله اعتماد به نفس زیادی بدست آورد و از همان کودکی باور کند که توانایی اداره ی خیلی از کارها را دارد. همچنین او فهمیدد که می تواند با کمی خلاقیت در کسب و کار می تواند کارش را توسعه دهد و از اتفاقات ناگوار به نفع خودش استفاده کند.
زحماتیکه این مرد کوچک رابه یک مرد بزرگ و ثروتمند تبدیل کرده است را نمیتوان نادیده گرفت و لی برای موفق شدن هیچ چیز مهمتر از ایمان داشتن به توانایی ها ی مان نیست! به دلیل سن کمی که داشت گاه توسط رقبای خود مورد توهین قرار میگرفت و او را با عنوان “یک الف بچه”خطاب میکردند. اومیگوید:” خاطرم هست برای مطالبه ی طلبم پس از مدتها به یکی ازمغازه هادریکی از شهرهای مجاور رفته بودم. گفتم: حاج آقا لطفا بدهی خود را پرداخت کرده و اگر سفارش جدید دارید بفرمایید. ایشان با کمال خونسردی گفت: بچه،جنس میخواهم اما الان نمیتوانم پول ترا بدهم،فعلا برو و تا وقتش طلب ترا و خواهم پرداخت.گفتم: حاج آقا من سرمایه چندانی ندارم که بخواهم اینجوری جنس بفروشم،بایدتحویل جنس جدید بعد از تسویه حساب قدیم صورت پذیرد. ایشان که از جایی دیگر عصبانی و خشمگین بود مرابه شدت هل داد به طوریکه زمین خوردم! پس از بلندشدن از زمین به هوا پریده و یقه ایشان را گرفتم. وقتی با چنین صحنه ای مواجه شد،بلافاصله از عملکرد خود پشیمان و مرا به گرمی پذیرفت. طلبم را داد و سفارش جدید خود را ارائه نمود. بعداز چند دقیقه گفت:آفرین،قطعاچنین پیشرفتی مرهون چنین جسارتی است.”! اما اینهمه تحقیر چه تأثیری برکسیکه راهش را انتخاب کرده ومیداندکه بایدچکارکند،دارد؟
خود می گوید در آن زمان، مغازه های بزرگی در شهرمان وجود داشت اما برکت و رونق مغازه ی ما خیلی زیاد بود. من تصمیم گرفته بودم به پدریم کمک کنم و این برکت را لطف خدا می دانستم. بدهکاران را دست خالی بر نمی گرداندم و طلبشان را می دادم. پدرم برگشت و اداره ی مغازه را دوباره بدست گرفت اما من که دیگر از درس و مدرسه فاصله گرفته بودم به فکر کاری بزرگتر افتادم. تصمیم گرفتم هر روز با وانتی که به اهواز می رفت به شهر بروم و تره بار بگیرم و بفروشم. تقریبا بیست ساعت از شبانه روز به این کار اختصاص یافته بود. به مرور دیدم می توانم محصولات مغازه یمان را به شهر ببرم و محصولات شهر را به آنجه بیاورم و در این صورت می توانم بیشتر سود کنم. این کار را انجام دادم. از همان کودکی رویای بزرگی در ذهن داشتم که روزی بتوانم کارآفرینی کنم، به همین دلیل کیفیت کارم خیلی مهم بود. سعی می کردم با تحقیق و پرس و جو مشکلات کارم را رفع کنم و رضایت مشتری را جلب کنم. طبق بررسی هایم متوجه شدم که دو محصول مربا و آبلیموی کارگاه مان بیشتر از محصولات دیگر مشتری دارد به همین دلیل تصمیم گرفتم بیشتر تمرکز و توانم را بر روی آن بگذارم. از بین این دو هم خودم آبلیمو را انتخاب کردم. در میدان تره بار با تجربه هایی که درآن مدت کسب کرده بودم توانستم مرکز خرید لیمو را پیدا کنم؛ مقداری شیشه، تشتک و لیبل تهیه و کارم را شروع کردم. خیلی زود به دلیل کیفیت محصولات مجید بازار شوشتر، اهواز، دزفول و خرمشهر را گرفت. بعد از گذشت زمانی متوجه شدم رقبا با کاهش قیمت محصولاتشان در صدد شکست من هستند. تجربه ای نداشتم، نمی دانستم آن ها چکار کرده اند که توانسته اند قیمت محصولاتشان را کاهش دهند. پرس و جو کردم و متوجه شدم که آن ها آب به آبلیم.هایشان اضافه می کنند.
برای مشورت گرفتن نزد شیخ شوشتری(ره) رفتم. ایشان به من گفت دو نوع آبلیمو تولید کنم؛ یک نوع آبلیمو با درصدی که آب به آن اضافه شده و یک نوع کاملا خالص. بر روی لیبل آن ها هم این موضوع را بنویسیم. این راهکار را اجرا کردم، مردم با دیدن صداقتم در کار، بیشتر از قبل از محصولم استقبال کردند و این یک تجربه بزرگ برایم بود که به خوبی توانستم از عهده ی آن بر بیایم.
اقداماتی که در راستای کارم انجام می دادم، باعث رونق گردش پول و رونق سرمایه منطقه شده بود که نظر مسئولین بانک ملی را به خود جلب کرد. روزی از طرف رئیس بانک از من دعوت شد و من هم در ساعت مقرر به آنجا رفتم. رئیس با دیدن من خطاب به من گفت: بچه جان چکار داری؟ و من که می دانستم او مرا نشناخته، خودم را معرفی کردم و بعد از معرفی با استقبال گرمی روبرو شدم. مراودات پولی که در این مدت داشتم برایش باعث تعجب بود، او می گفت: این معاملات از یک کاسب پنجاه شصت ساله ساخته نیست! چطور این جرأت را پیدا کردی؟ و من در جواب ایشان گفتم: ایمان و صداقت.
کم کم نیاز دیدم که کارم را وسعت دهم به همین دلیل هم افراد بیشتری را استخدام کردم و هم دستگاه های صنعتی و مدرن تهیه کردم. همچنین تصمیم گرفتم کارگاه را به بیرون از شهر ببرم. شرایط زمینی که خریده بودم، مساعد نبود-باتلاقی بود- با این حال باید زیر ساخت خوبی اِعمال می شد-خاکریزی و تسطیح به ارتفاع۸ متر و به وسعت ۵/۱ هکتار- فاز اول کارم در ۲۲ بهمن سال ۷۲ استارت خورد.(فاز اول=۵/۱ هکتار و هفت هزار متر مربع تأسیسات- فاز دوم= ۳ هکتار و شانزده هزار و پانصد متر مربع تأسیسات)
امروزه محصولات مجید نه تنها در ایران بلکه در تمام کشور های جهان: کشورهای حوزه خلیج فارس، اروپا، آمریکا و خاورمیانه وجود دارد و صادر می شود. این مجموعه با داشتن بیش از ۵۰۰ نفر نیروی کاری یکی از پر افتخارترین کارخانجات ایرانی است. نتیجه ی سال ها زحمت و تلاش که شاید بعضی وقت ها با تلخی و تحقیر هم همراه بود، این است. مجموعه ای توانمند و متعهد که بزرگترین رسالتش را سلامتی مردم می داند.
پیشنهاد آقای قنادان برای موفقیت:
توکل و ایمان به خدا، مهمترین رکن یک موفقیت بزرگ است. صرف نداشتن سرمایه بیکار نمانید. شروع کنید و با ایمان و اعتقاد به توانمندی های خودتان پیش بروید. در مسیر استعدادهایتان شکوفا می شود و به این باور می رسید که خواستن توانستن است.
مجتمع صنایع غذایی مجید در سال ۱۳۷۰ با راه اندازی خطوط مدرن مربا و آب لیمو رسما” آغاز به کار نمود . از آن زمان به بعد با اجرای طرح های متوالی توسعه و تجهیز ،خطوط تولید محصولات جدید شامل : انواع شربت ، رب گوجه فرنگی ، عرقیات و گلاب ، انواع سس ، کنسرو های غیر گوشتی ، کنسرو ماهی و قلیه ماهی ، ترشیجات ،شور جات و آب میوه به خطوط تولید پیشین اضافه گردید.
بدیهی است که محصولات این شرکت پس از اخذ مجوز های قانونی از وزارت خانه های صنایع و بهداشت تولید گردیده و اغلب آنها از نشان استاندارد ملی ایران برخوردار می باشند. جالب آنکه برخی از محصولات این شرکت به دلیل برخورداری از کیفیت بسیار بالاتر از سطوح تعریف شده موفق به اخذ استاندارد تشویقی گردیده اند .
مجتمع صنایع غذایی مجید در زمینی به مساحت ۳ هکتار احداث گردید و محصولات تولیدی در این مجتمع و ۲ واحد بزرگ تحت پوشش آن شامل : برگ سبز جنوب ( شوشتر) ،مجتمع صنایع غذایی جمشید ( شوشتر ) ،
سوابق اجرایی و مدیریتی:
۱- اشتغال به کار تولید آبلیمو و انواع مربا و شیرینی های سنتی در کارگاه پدر
۲- تاسیس و راه اندازی کارگاه تولید مربا و آبلیمو در سال ۱۳۴۳ در شهرستان شوشتر
۳- تاسیس و راه اندازی شرکت آذین شوشتر در شهرستان شوشتر با سمت مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره در سال ۱۳۷۲ با ااااادو محصول که هم اکنون بالغ بر یکصد و هشتاد محصول را در سبد کالایی خود جای داده است. تنوع محصولات این شرکت اااااشامل تولید انواع آبلیمو ، مربا ، رب گوجه فرنگی، شربت ، نوشابه بدون گاز(آبمیوه)، آبمیوه طبیعی گازدار ، عرقیجات ، سس اااااهای سرد و گرم ، اکشک ، سرکه ، عسل ، ماالشعیر و رب انار می باشد.
۴- تاسیس و راه اندازی دفتر تجارت و بازرگانی داخلی و خارجی در شهرتهران در سال ۱۳۷۴ .
۵- تاسیس و راه اندازی شرکت پرورش ماهی لوفا در شهرستان شوشتر در سال ۱۳۷۵ با سمت رئیس هیئت مدیره و با ماموریت اااااتولید انواع ماهیان گرم آبی.
۶- تاسیس و راه اندازی شرکت برگ سبز جنوب در شهرستان شوشتر با سمت رئیس هیئت مدیره در سال ۱۳۷۸ با ماموریت تولید انواع کنسرو های گوشتی و غیر گوشتی ، ترشیجات و شوریجات.
۷- تاسیس و راه اندازی شرکت Magic Select Food (General Trading) در امارات متحده عربی _ دبی با سمت مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره در سال ۱۳۷۸ .
۸- تاسیس و راه اندازی شرکت گلدیس دشت فارس در استان فارس- شهرستان مرودشت با سمت مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره در سال ۱۳۸۰ با ماموریت تولید رب گوجه فرنگی و انواع ترشیجات و شوریجات.
۹- تاسیس و راه اندازی شرکت ملوانان چابهار در استان سیستان و بلوچستان – شهرستان چابهار با سمت مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره در سال۱۳۸۴ با ماموریت تولید کنسرو ماهی .
۱۰- تاسیس و راه اندازی شرکت پخش سراسری فرخ آذین در استان خوزستان- شهرستان اهواز با سمت رئیس هیئت مدیره در سال۱۳۸۸ با ماموریت پخش مویرگی محصولات مجتمع صنایع غذایی مجید در محدوده داخل استان خوزستان.
۱۱- تاسیس و راه اندازی شرکت آذین یاران در استان خوزستان – شهرستان شوشتر با سمت رئیس هیئت مدیره در سال۱۳۸۹ با ماموریت تولید ظروف پت(پلی استایرن) و پلاستیک (پلی اتیلن) .
۱۲- تاسیس و راه اندازی شرکت صنایع غذایی اروپاFood Industry Europe(General Trading) در کشور هلند – شهر آمستردام با سمت رئیس هیئت مدیره دراسال۱۳۹۳ با ماموریت پخش محصولات مجتمع صنایع غذایی مجید در محدوده کشور های اروپایی و همچنین واردات و صادرات به تمامی نقاط جهان . – برند های تجاری : مجتمع صنایع غذایی مجید دارای برندهای مختلفی از قبیل مجید ، دلنوش ، فرینوش ، بهفر، جمشید ، ملوانان چابهار ، سبز اشوشتر و ریبوتا می باشد.