وقتی قرار باشد خودت به تنهایی زندگی کنی یعنی باید توانایی مدیریت زندگیت را پیدا کرده باشی، برای خودت چارچوب داشته باشی، با مهارتهای زندگی آشنا باشی، بتوانی مخارجت را تامین کنی، ویژگیهای شخصیتیات برای تنها بودن مناسب باشد و خلاصه بلد باشی بدون کمک گرفتن از دریای پربرکت پول پدر خوب زندگی کنی.
اگر تا همین چند سال پیش نام خانه مجردی تداعیگر چند دانشجوی درسخوان بیخوابگاه بود، که در یک خانه کوچکِ شلوغ و پلوغ دانشجویی، دور هم زندگی میکنند حالا دیگر تعریف خانه مجردی خیلی وسیعتر از این حرفهاست. آمار وزارت ورزش و جوانان در سال 1391 نشان میدهد که حدود 30 درصد جوانان ایرانی ساکن شهرهای بزرگی چون تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، اهواز و شیراز زندگی مجردی را انتخاب کردهاند.
عباسپور صاحب آژانس مسکن در منطقه یک تهران میگوید: تجربه شخصی من نشان داده که هر چه به مناطق مرفهنشین نزدیکتر میشویم ـ حتی با وجود افزایش چشمگیر قیمتها ـ تمایل به خانه مجردی هم بیشتر میشود. در گذشته متقاضیان خانههای مجردی معمولا آقایان بودند اما حالا نسبت جنسی تقریبا برابر شده است. بسیاری از صاحبخانهها نظر مثبتی نسبت به اجاره دادن منزلشان به یک فرد مجرد ندارند اما اگر صاحبخانه خودش در محل مذکور زندگی نکند یا خارج از کشور باشد، مجرد یا متاهل بودن مستاجر برایش چندان فرقی نمیکند.
اما چه میشود که جوانان ناگهان دست به کار میشوند و زمزمه جدایی سر میدهند؟ دلایل زیادی برای این جدایی وجود دارد، برخی از این دلایل منطقی و غیرقابل پیشگیری است مثل قبول شدن دانشگاهی در شهری دیگر و عدم تعلق خوابگاه به فرد یا ماموریتهای کاری طولانی مدت یا استخدام شدن در یک شغل مناسب و پردرآمد در شهری دیگر که چارهای جز اجاره خانه نمیگذارد. یکی دیگر از دلایل افزایش خانههای مجردی مربوط به زوجینی است که از هم طلاق گرفتهاند و پس از سالها زندگی مستقل از خانواده دیگر نمیتوانند در خانه پدری و تحت نظر و کنترل آنها زندگی کنند.
معمولا کسانی که پس از طلاق به منزل پدری بازگشتهاند میگویند جایگاهشان در خانه پدری، با قبل از ازدواج تفاوت معناداری پیدا کرده و حضورشان بهگونهای مزاحمت برای اعضای خانواده محسوب میشود. خانم جلالی بانویی پنجاه و شش ساله که مدتی از متارکه دخترش میگذرد، میگوید: علاوه بر تحمل غم زندگی فرزندش، همیشه نگران تنهایی اوست، هفتهای چندبار به منزل دخترش سر میزند و با وجود تمام اعتماد قلبی که به دخترش دارد، به دلیل حرف و حدیثهای احتمالی هنوز در فامیل این مساله را عنوان نکرده که فرزندش خانه جدا گرفته است.
از والدین سختگیر تا والدین سهلگیر
اما از مهمترین دلایل جدایی از خانواده، روابط نابسامان در خانواده است. وقتی فرد حمایت عاطفی کمی از خانواده دریافت میکند احتمال فاصله گرفتن از خانواده در او بیشتر میشود. والدین سختگیر و متعصب که کنترل زیادی بر فرزندانشان اعمال میکنند در نهایت روابط متشنجی را میسازند که فرزند را برای جدایی از خانواده آماده میکند. از سوی دیگر والدین سهلگیری که در جدایی فرزند مشکل چندانی نمیبینند، از این حربه برای مدیریت اهداف و زندگی فرزندشان استفاده میکنند.
مهزاد هجده ساله که آرزوی داشتن یک خانه مستقل را دارد، میگوید: پدرم قول داده و قولش را مکتوب کرده که اگر دانشگاه سراسری داروسازی قبول شوم یک خانه شش دانگ را به نامم میکند، در صورتیکه دانشگاه آزاد قبول شوم نیمی از یک خانه را به نامم میکند و اجازه میدهد مستقل شوم. پرسیدم به داروسازی علاقه داری؟ پاسخ داد: اصلا! من عاشق هنر هستم، سال گذشته طراحی صنعتی قبول شدم اما اگر آن را میخواندم دیگر از مستقل شدن و خانه شخصی خبری نبود. تصمیم گرفتم امسال را پشت کنکور بمانم و درس بخوانم شاید داروسازی قبول شدم، هر چه باشد به مزایای مالیاش میارزد.
جوانی که تصمیم میگیرد از خانواده جدا شود از قدم اولِ این جدایی باید خودش را برای مشکلاتی چند آماده کند. قبل از هر چیز نگاه جامعه ایرانی به یک مجرد است که هر چند نسبت به گذشته تلطیف شده، اما همچنان مردم نسبت به کسانی که مجردی زندگی میکنند نگاه مثبتی ندارند. شاید به همین دلیل بسیاری از دخترانی که قصد گرفتن خانه دارند خود را مجرد معرفی نمیکنند و سعی میکنند بهگونهای جلوه دهند که پس از اسبابکشی کسانی به آنها میپیوندند، ضمن اینکه باید مسائل امنیتی خانه را نیز در نظر داشته باشند. برای پسران هم اجاره خانه مجردی کار چندان سادهای نیست.
وقتی خانهای اجاره شد و دختر یا پسر در چاردیواری تنهاییاش سکنی گزید باید بتواند تمام کارهایی را که نیاز به دو یا چند نفر دارد تکنفره مدیریت کند، جابهجا کردن اسباب و وسایل منزل، فائق آمدن بر ترسهایی مثل ترس از تنهایی، مواجه شدن با شرایطی مثل بیماری و محافظت کردن از خویش در مقابل خلافکارها.
آسیبهای زندگی مجردی برای اجتماع
کاهش در انگیزه ایجاد خانواده: بررسیها نشان داده است معمولا جوانانی که در خانههای مجردی ساکن میشوند به احتمال کمتری زیر بار تعهد و ازدواج میروند و 70 درصد دخترانی که تنها زندگی میکنند بهطور قطعی مجرد باقی میمانند و این آمار نشان میدهد که نگاه منفی جامعه نسبت به خانه مجردی هم میتواند یکی از دلایل همین تجردهای قطعی باشد. این مساله از آنجایی نگرانکننده است که اگر به این صورت پیش برود بتدریج بنیان خانواده در جامعه رو به سستی میگذارد.
زندگی بدون نظارت خانواده: با توجه به اینکه خانواده یکی از ابزار کنترلهای اجتماعی محسوب میشود، احتمال ایجاد رفتارهای پرخطر از طرف کسانی که زندگی مجردی را برگزیدهاند خود بخود بیشتر خواهد بود. جوان تنها و مجرد به جبر تنهاییاش مستعد افسردگی و اضطراب است و به احتمال بیشتری در دراز مدت درگیر مسائلی از جنس اعتیاد به مشروبات الکلی یا مواد مخدر، بیبندوباریهای اخلاقی و روابط نامشروع خواهد شد. شاید به همین دلیل باشد که وقتی در مکانی جرمی اتفاق میافتد انگشت نشانه به سمت خانههایی است که برچسب خانه مجردی به آنها خورده است.
عیبهایش همه گفتی، هنرش نیز بگوی
در کنار تمام این معایب، باید گفت با توجه به واقعیتهای جامعهمان باید بپذیریم که سبک زندگی مجردی واقعیت دارد و صددرصد آسیبزا نیست. وقتی کسی تنها زندگی میکند اختیار تمام زندگی دست خودش است و همین مساله، هم فرصت میسازد و هم تهدید.
زندگی مجردی خود به خود برخی تنبلیها و کاهلیهای دوران جوانی را کاهش میدهد. دیگر مادری نیست که لباسها را بشوید و اتو کند، بار درست کردن غذا و تمیز کردن خانه به دوش خودش است و پدری هم قرار نیست خرج هزینههای سرسام آور زندگی را تقبل کند و فرد مجبور است بیشتر قدر پولش را بداند و زودتر وارد بازار کار شود. زندگی مجردی و خوابگاهی معمولا روی سخت زندگی را هم به جوانان نشان میدهد و همین مساله آنها را مسئولتر میکند.
شاید گمان کنید در خوابگاه تنها مشکل، نبودن غذای خوشمزه و لباسهای تمیز و اتوکشیده است، اما کافیست یک عصر جمعه پاییزی که دو ماهی از شروع کلاسها گذشته سری به یک خوابگاه بزنید تا ببینید دانشجویان بیشتر از غذای خوب و لباس تمیز، دلتنگ یک جمع گرم خانوادگی هستند؛ دیدن یک سریال کنار اعضای خانواده، نشستن کنار سفرهای که همه دورش جمع هستند، نظر دادن درباره اتفاقات روزمره و... . این زندگی تحصیلی بیش از هر چیزی به جوانان نشان میدهد زندگی یک امر جدی است و اگر قرار باشد بیبرنامه و بیهدف زندگی کنند نمیتوانند از پَسَش برآیند.
در کنار این مسئولیتپذیری وقتی قرار نیست فرد برنامهاش را با دیگران هماهنگ کند، تمام زمانی که دارد متعلق به خودش است، پس میتواند ساعت خوابش را با برنامه شخصیاش تنظیم کند. ممکن است شبها را بیدار بماند و به کارهایش برسد و در عوض در طول روز ساعات بیشتری را به استراحت بپردازد بدون اینکه بخواهد اعتراض مادر یا نصیحتهای پدر را تحمل کند. این تنهایی و سکوت فرصتی فراهم میکند تا فرد با کتاب مانوس شود یا با سرگرمیهای سالم دیگری مثل تماشای فیلم، رفتن به سینما و تئاتر و عضو شدن در گروههای ورزشی مختلف مثل کوهنوردی ساعاتش را پر کند.
(شیما نادری / چاردیواری ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)