جام جم سرا به نقل از شرق: ویلا را آشنای آشنایی پیشنهاد کرد. بسیار زیبا بود اما سیستم خنککنندهای در کار نبود و تخت چندان راحتی نداشت. همه اینها برای «آن» و «آنتونی»، زوج موتورسوار استرالیایی که چندماه پیش سفر خود را از اروپا شروع کردهاند و تا حدود چهارماه دیگر به استرالیا بازمیگردند، چندان مهم نبود.
سالگرد ازدواج با همه امکانات کموخوبش به آنها خوش گذشت و در جواب آنکه سالگرد ازدواجتان را چطور گذراندید، تنها پاسخ میدهند: «عالی بود.» و تنها روی perfect (عالی) تاکید دارند. از همه مهمتر آن است که همان فرد آشنای آشنا تمام شهر را زیر پا گذاشت و قطعه موردنیاز موتور را برایشان پیدا کرد. موتور برای ادامه سفر تعمیر شد و یکروز بعد آن و آنتونی به تهران آمدند.
از ایرانیان جز مهربانی ندیدیم
زوج استرالیایی بهتازگی ایران را ترک کردهاند و با کشتی از راه بندرعباس وارد دوبی شدهاند تا به ادامه سفر از دوبی به هند بپردازند.
آن و آنتونی از سال پیش، برای این سفر برنامهریزی کرده بودند و از اواخر ماهژوئن امسال، سفرشان را از انگلستان آغاز کردند. این طولانیترین سفری است که ایندو، در نیمه سنی دوم زندگی خود تصمیم به انجام آن گرفتهاند؛ «آن» 57سال دارد و «آنتونی» 60ساله است.
ایندو به انتخاب خود سفری دشوارتر را برگزیدهاند و معتقدند کارهای آسان را چندان دوست ندارند و شاید این دلیلی بود که باعث شد «آن» بیتوجه به همه مشکلاتی که ممکن بود این سفر برایش پیش آورد، همراه شوهرش از اروپا حرکت کرد و به خاورمیانه آمد.
او در حال حاضر از معدود زنانی است که جادههای ایران را با موتور طی کرده است. پیش از آمدنش هیچ اطلاعاتی در این مورد نداشت. پیش از او، دو زن غیرایرانی بهصورت محدود به چنین کاری اقدام کرده بودند. آنان نیز چندان صحبتی از سفر خود و این مسیر به میان نیاوردهاند و در داخل ایران خبری از آنان منعکس نشده است.
یکی از آنان، خبرنگار زنی است که بعد از بازگشتش از ایران، مصاحبهای در این مورد انجام داد و فیلم کوتاهی درباره زندگی مردم ایران تهیه کرده بود و به جز او، یک زن ایتالیایی هم در ایران موتورسواری کرده بود. ایندو تنها کسانی هستند که «آن» در مورد آنان شنیده بود؛ او حتی فکر میکرد موتورسواری در ایران بدون محدودیت است.
زوج موتورسوار استرالیایی معتقدند در ورود به ایران یا در طول سفر، با مشکل خاصی روبهرو نشدند و به جز مهربانی و توجه زیاد مردم به خود که معمولا در طول مسیر برایشان اتفاق میافتد، چندان اذیت نشده. فقط موتورهایشان و نوع سفر، عمدتا موجب ابراز احساسات مردم شده و سفر این دو برایشان هیجانانگیز بوده است اما نه آنگونه که آنان را متعجب کند یا رفتار ناخوشایندی نشان دهند. بسیاری از مردم به آنان ابراز علاقه میکردند، برایشان دست تکان میدادند و با آنان عکس میگرفتند.
«آن» عکس زنی را به همراه دارد که تنگ او را در آغوش گرفته و صورتش را بهصورت آن چسبانده است. دیدن آن و آنتونی برای آن زن در مسیر کرج-تهران آنقدر جالب بود که با ابراز احساسات زیاد آنها را از حرکت نگه داشتند و زن با «آن» عکس یادگاری گرفت.
«آن» میگوید: «مشخص بود شوهرش از او میخواست که زودتر بروند و او موقع رفتن همچنان به من اشاره میکرد و با آنکه انگلیسی بلد نبود دایم تکرار میکرد آیلاویو... آیلاویو.»
40سال تجربه زندگی و سفر
با آنکه خانواده «آن» و «آنتونی» در اروپا زندگی میکنند، آنها تجربه سفر را دوست دارند؛ برای همین در همان سالهای اول زندگی و حدود 30سال پیش به استرالیا مهاجرت کردند.
«آن» فرانسوی و «آنتونی» انگلیسی و اهل آفریقایجنوبی است. عکسهای جوانیشان گذر سالهای زندگیشان را نشان میهد؛ «آن» لاغر و بسیار ظریف با موهای کوتاه بلوند، «آنتونی» با موهای مشکی بلند تا روی شانهها و عینکهایی با قاب بزرگ مد آن سالها؛ این همهچیزی است که در عکس عروسیشان دیده میشود. بدون هیچ لباس عروس یا شلوغیای، مراسمی بسیار ساده برگزار کردند.
هردو چندسال بعد تصمیم میگیرند فرزندی نداشته باشند.
«آن» حدود 15سال فعالیتهای پژوهشی روی بومیان استرالیا انجام داد و در ماههای مختلف میان آنان زندگی کرده است. او برگزارکننده گالریهای هنری زیادی نیز برای بومیان استرالیا در سراسر دنیا مانند آمریکا و دوبی بوده است. عکسهایش نشان میدهد چطور اهالی یک منطقه، او را میان خود پذیرفتهاند، دوستش دارند و به او اجازه میدهند تا در مراسمهایشان که بسیار مهم و بومی است، شرکت کند.
«آن» بسیار متعجب بود از اینکه چطور رانندگان ایرانی با فاصله خیلی نزدیک به هم رانندگی میکنند. در چندمورد، ماشینها را دیده که بهراحتی تا کنار صندلی موتور آنان میآمدند و شروع به صحبت میکردند و همچنان باور نمیکند که در یکی از فرعیهای یکطرفه، چطور موتور دیگری به سرعت سمت آنان آمد، پیچید و بسیار راحت به سمت دیگری رفت |
او سفرهای دیگری نیز داشته است؛ در این میان نیز آنها سفرهای بلند یا کوتاه از نوع طبیعتگردی و با کولهپشتی به آفریقایجنوبی، آمریکا، آمریکایجنوبی و اروپا داشتهاند. اما اینبار و بعد از چندسفر کوتاه با موتور در اروپا و استرالیا، موتورهای 250بیامدبلیو خود را برای سفر انتخاب میکنند.
سرعت اینترنت ایران اجازه آپلود نداد
آن و آنتونی در مورد روزهای خود در این سفر و همه خاطرات و تجربیات خود از آنچه میبینند، در وبلاگ خود مینویسند. یک مطلب را آن مینویسد و مطلب بعدی را آنتونی؛ هرکدام با همه ویژگیهای خاص نوشتاری خود مطلبهایشان را در وبلاگ بهروز میکنند و البته در ایران با توجه به سرعت اینترنت، موفق به گذاشتن عکسها و فیلمهایشان در وبلاگ نشدند و تنها متن نوشتههایشان را روی سایت گذاشتند تا آنانی که سایتشان را بازدید میکنند، نگرانشان نشوند.
تجربههایشان در شهرهای مختلف ایران بسیار متفاوت است اما در همه شهرهای مسیر خود، یعنی گرگان، بهشهر، کرج، تهران، کاشان، اصفهان، یزد و بندرعباس، با میهماننوازی زیاد ایرانیان مواجه شدند و معتقدند ایرانیان بسیار مهربان و میهماندوست هستند. البته عکسها و فیلمهایشان بسیار جالبتر است و همچنان که از ایران رفتهاند، نمیدانند به سختی میشود عکسهایشان را دید.
سعی میکنند اگر هم چیزهای ناخوشایندی در طول سفر دیدهاند، چندان اشاره به آن نکنند؛ مثل برخوردی که پلیس روسیه در مرز با آنها داشته است. معتقدند هرکس در هرشرایط و موقعیتی خوب است و باید خوبیهای او را دید.
باورم نمیشود کسی که سرزمینش را دوست داشته باشد، این طور زبالهاش را در هرجایی پرت کند |
اما در لابهلای روحیه طنز یا خاطراتی که تعریف میکنند، میشود شگفتزدگیشان از بعضی چیزها را دید؛ یک مورد رانندگی ایرانیان است: «آن» بسیار متعجب بود از اینکه چطور رانندگان ایرانی با فاصله خیلی نزدیک به هم رانندگی میکنند. در چندمورد، ماشینها را دیده که بهراحتی تا کنار صندلی موتور آنان میآمدند و شروع به صحبت میکردند و همچنان باور نمیکند که در یکی از فرعیهای یکطرفه، چطور موتور دیگری به سرعت سمت آنان آمد، پیچید و بسیار راحت به سمت دیگری رفت. اگرچه این موضوع برایشان همراه با کمی ترس و طنز است، اما وقتی صحبت از دیدن اینکه چطور مردم زبالههایشان را از ماشین بیرون میریختند میکنند، چهره آن درهم میرود: «باورم نمیشود کسی که سرزمینش را دوست داشته باشد، این طور زبالهاش را در هرجایی پرت کند. من مدتها با بومیان استرالیا که روحیات و خلقهای خود را دارند، بودهام؛ آنها عاشق زمینشان بودند و هیچوقت چنین کاری را در میانشان ندیدم و محل زندگیشان را بسیار تمیز نگه میداشتند. اینجا اما از خودم میپرسیدم اینها چرا چنین کاری میکنند.»
آن و آنتونی با گذشتن از اروپا، روسیه و کشورهای ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان به ایران آمدند و تجربههای بسیار متفاوتی در هریک از شهرهای ایران از شمال تا جنوب داشتند. تهران را شهری بزرگ و شلوغ میدانند، برخلاف توریستهای دیگر، چندان علاقهای به دیدن خارجیهای دیگر یا هرجای دیدنی ندارند. مسیر برایشان مهم و بودن در کنار مردم، حرفزدن یا ارتباطگرفتن و دیدن عکسالعملهای مردم برایشان بسیار جالب است.
آنان معتقدند جادههای ایران بسیار خوب ساخته شده و بزرگراههای بسیار خوبی دارد که برای مسافران اینچنین بسیار مناسب است. سفر ایران برای آنان کوتاه اما بسیار جالب بود و با وجود ناگزیربودن به ادامه سفر از دوبی به هند، معتقدند باز هم روزی به ایران بازخواهند گشت و همهجای آن را خواهند دید. (شهرزاد صبا)
ادامه مطلب ...
جمعه 27 مرداد 1396 ساعت 03:23