از دیدگاه حدیث پژوهان غربی
1. اِسناد در مطالعات اسلامى و غربى. بنابر منابع اسلامى، نقدِ سندِ روایات از قرن دوم هجرى آغاز شده است و از نظر محققان اهل سنّت، جوامع بزرگ حدیثى که در قرن سوم تهیه شدهاند محصول همین شیوه انتقادیاند (1). اما از نظر بیشتر محققان غربى، شیوه نقد حدیث در میان مسلمانان بسیار ابتدایى بوده است؛
چه، در نقد حدیث یکسره به بررسى سند توجه داشته و متن روایات را نادیده گرفتهاند (2). در مقابل، غالب غربیان سند را از نظر تاریخى نامعتبر میشمردند (3). این داورى، مبتنى بر بررسى کامل سندها یا مبانى نقد حدیث اسلامى نبود، بلکه بیشتر بدان سبب بود که آنان احادیثى یافته بودند که مواضعى جانبدارانه یا اشتباهات تاریخى آشکار داشتند، اما عالمان مسلمان آنها را اصیل تلقى میکردند، زیرا اَسناد این روایات را موثق و معتبر میانگاشتند. محققان غربى از این پدیده چنین نتیجه گرفتند که نظام اِسناد علیالاصول امرى مشکوک و نامعتبر است و نقد حدیثى که صرفآ بر پایه بررسى سند صورت پذیرفته باشد، قادر به شناسایى روایات جعلى نیست (4). این استنتاج با نظریه گولدتسیهر و شاخت نیز هماهنگ بود؛
آنان اعتقاد داشتند اغلب احادیث اصیل نیستند و اِسناد آنها نیز ــدستکم در مواردى که به پیامبر و صحابه نسبت داده میشوندــ جعلى است (5).
بحث درباره اعتبار اِسناد به طور کلى و شناخت کهنترین بخش سند بهطور خاص، ناگزیر به این پرسش انجامید که خاستگاه یا منشأ اِسناد چیست و از چه زمانى این رسم در میان ناقلان حدیث متداول شد که منبع خبر خود را ذکر کنند. درباره این مسئله بحثهاى مفصّلى مطرح شد که مسلمانان نیز در آنها مشارکت داشتند. در مجموع سه تاریخ براى پیدایش اِسناد ذکر شده است: زمان حیات صحابه، تا حدود سال 60؛
زمان تابعین (تقریباً در فاصله سالهاى 60 تا 120)؛
و دوره نسل بعدى (حدوداً از سال 120 تا 180). عوامل و ملاحظات مختلفى (از جمله تأملات تاریخى، اخبار موجود در منابع اسلامى راجع به خاستگاه سند، و تحقیقاتى بر روى خود سندها) مبناى استنتاج هریک از این سه تاریخگذارى بوده است (6).
استدلال کسانى که از نظریه آغاز زودهنگامِ سنّتِ اسناد طرفدارى میکنند این است که مسلمانان پس از وفات پیامبر اکرم، در صدد اِبتناى زندگى خود بر پایه الگوى نبوى بودند و از همین زمان نقل اخبار مرتبط با پیامبر رایج شد. وقتى کسى پیامبر را ملاقات نکرده بود، اما سخنى درباره پیامبر یا به نقل از وى گزارش میکرد، احتمالاً از او میخواستند منبع خبر خود را اعلام کند، بهویژه وقتى مسئلهاى حساس یا موضوعى نزاعانگیز در میان بود. بهعلاوه، اختلافات پدید آمده در جامعه اسلامى پس از قتل عثمان (در سال 35)، یکى از اسباب بسیار مهم در پیدایش اِسناد بوده است (7).
کسانى که به شکلگیرى سند در دوره تابعین اعتقاد دارند، چنین استدلال میکنند که با درگذشت اکثر صحابه، دیگر اطلاعات بیواسطه درباره پیامبر وجود نداشت. این وضع همگان را مجبور ساخت که هرگاه کسى خبرى درباره پیامبر دهد، منبع و مأخذ سخنش را از او بخواهند (8). گاه برخى محققان این تاریخگذارى را به فزونىِ منازعات در جامعه اسلامى پس از مرگ معاویه (در سا ل60) پیوند میدهند (9). یوزف هوروویتس (ص 43)، با استناد به روایتى که در سند آن گفته شده زُهرى (متوفى 124) از برخى منابع و راویان خود نام برده، چنین نتیجه گرفته که در نسل پیش از زُهرى، یعنى در دوره تابعین متقدم در پایان قرن نخست هجرى، اِسناد بهکار میرفته، هرچند خود اثبات نکرده است که حدیث مورد بحث به زهرى بازمیگردد. این موضوع را سالها بعد یوینبول (10) و شوئلر (11) ثابت کردند. مطالعات جدید هم نشان داده است که روایاتى با سندهاى قدیمى از نیمه دوم قرن نخست هجرى وجود دارد (12).
در میان غربیان، کسى که منشأ اِسناد را بسیار متأخر میدانست، شاخت بود. وى به کاربرد سند پیش از آغاز قرن دوم اعتقاد نداشت و ظهور اِسناد را با آشوبهاى اجتماعیاى مرتبط میدانست که طى آن، امویان خلافت را به عباسیان واگذار کردند (سالهاى 126 تا 132). شاخت (13) دیدگاه هوروویتس (14) ــ یعنى استفاده از سند توسط راویان، دستکم از ربع آخر قرن اول هجرى ــ را صریحاً رد میکرد. با این حال باید توجه داشت که دیدگاه شاخت درباره شکلگیرى دیرهنگام اِسناد، برخاسته از نظر وى درباره جعلى بودن روایات راجع به شخصیتهاى کهن در قرن نخست هجرى است. وانزبرو (15) نیز آغاز به کارگیرى اسناد را اواخر قرن دوم میدانسته است (16).
2. تاریخگذارى بر مبناى سندها. تا دهه 1350ش/1970، اغب محققان غربى با شک و تردید بسیار به سند روایات مینگریستند و آنها را منبعى براى اطلاعات تاریخى به شمار نمیآوردند؛
اما این بدان معنا نیست که سندها را به کلى مجعول میدانستند. تحقیقات درباره اعتبار و منشأ سندها نشان میداد که تنها بخش معینى از سندها مسئلهدار یا از نظر تاریخى بیاعتبارند (یعنى قدیمترین بخش سند که شامل نام مراجعى از قرن نخست هجرى، از قبیل پیامبر و صحابه و تابعین، است)، اما احتمال اصالت قسمتهاى متأخرتر سندها پذیرفته است. تقسیم سند به دو بخش اصیل و مجعول را نخستین بار شاخت (17) مطرح کرد. به باور وى، روایاتى که سند کامل دارند، زودتر از نیمه اول قرن دوم ساخته و پرداخته نشدهاند و ازاینرو، نام تابعین طبقه نخست و صحابه و پیامبر در این سندها جعلى است. به همین منوال، در احادیثى که در دورههاى متأخر، مثلا نیمه دوم قرن دوم یا حتى بعد از آن، ساخته شدهاند، بخش جعلىِ سلسله سند طولانیتر میشود (18).
شاخت (19)، و به تبع او یوینبول (20)، دریافتند که بسیارى احادیث صرفآ با سلسله سندى واحد نقل نشدهاند، بلکه گاه چندین سند مختلف دارند و این سندها غالباً به راوى مشترکى در نسل سوم یا چهارم پس از پیامبر میرسند. شاخت (21) این راوى مشترک را حلقه مشترک نامید، همچنانکه وى (22) بهدرستى یادآور شد که محدّثان مسلمان نیز از دیرباز پدیده راوى مشترک را میشناخته و برخى محققان غربى نیز با آن آشنا بودهاند (23). آنچه در این میان تازه مینمود، این دیدگاه بود که حلقه مشترک را میتوان محل اتصال قسمتهاى مجعول و بخش اصیل در سندهاى روایتى واحد دانست. شاخت دریافت که تکههاى مجعول در سندهاى مختلفِ یک روایت غالباً یکساناند: یعنى نامِ راویان دراین بخش از سندهاى مختلفِ روایتى واحد عینآ تکرار میشود. براین اساس، او (24) این حلقه مشترک را پدیدآورنده یا جاعِل آن حدیث خواند. تحلیل سند حدیث و پدیده حلقه مشترک روش مناسبى براى تعیین زمان و مکان پیدایش احادیث به نظر میرسد (25) و ازاینرو توجه و اهتمام برخى از محققان غربى را براى تاریخگذارى احادیث به خود جلب کرده است (26).
شاخت و یوینبول با طرح فرضیهاى دیگر، اعتبار روش تاریخگذارى اسانید را به موارد خاصى محدود ساختند. به نظر آنان، هم در روایات جعلى هم در روایات اصیل، نام راویان کمابیش به صورت روشمندى ساخته و پرداخته شدهاند. از یک سو، افراد میتوانستند اعتبار سند روایات را با افزودن مراجع قدیمتر ترقى دهند (مثلاً نام پیامبر را به سند روایتى اضافه کنند که در اصل به یکى از صحابه میرسیده است). از سوى دیگر، جعل شاخ و برگهاى اضافى براى سند روایت، به این منظور صورت میپذیرفت که نام حلقه مشترک را پنهان کنند یا بر این حقیقت سرپوش نهند که نقل آن روایت، فقط یکى دو سند با طریق منفرد داشته است (27).
شیوه مفروض جعل یا دستکارى سند سبب شد برخى، همچون مایکل کوک، در اعتبار روش تحلیل سند در تاریخگذارى احادیث تردید کنند. به عقیده کوک (28)، اگر تکثیر اسانید از نظر تاریخى در سطحى گسترده روى داده باشد، نمیتوان روایات را براساس سندشان تاریخگذارى کرد (29). هرچند یوینبول (30) تردید افراطى کوک را نپذیرفته، اما روش خود را به گونهاى اصلاح کرده است که مقبولیت تاریخى بیشترى داشته باشد (31).
علاوه بر انتقادات تند مایکل کوک، محققان مسلمان و برخى محققان میانهرو نیز به این روش اعتراض کردند. محمد مصطفى اعظمى در فصل هشتم کتاب >درباره مبادى فقه اسلامى شاخت بنابراین، کلیت این استنتاج که حلقه مشترکى در نسل تابعین یا پس از آن، پدیدآورنده یا جاعل حدیث بوده، نادرست است و بهتر است این راوى (یعنى حلقه مشترک) از اولین کسانى تلقى شود که احادیث را به شیوهاى نظاممند تدوین نموده و مطالب را در حلقههاى علمى به شاگردانش القا کرده است. موتسکى معتقد است تکرار برخى پدیدهها در اسناد، به تبیین کلى از آنها اعتبار نمیبخشند. بهعلاوه او درصدد بیان این نکته است که در بررسى حدیث بهمثابه منبعى تاریخى، یک تفسیر یا روش خاص نمیتواند به تمام پرسشهاى مطرح در آن زمینه پاسخ دهد (35). علاوه بر این، به نظر میرسد باید امکان وجود حلقههاى مشترک در میان راویان قرن نخست هجرى نیز جدّى گرفته شود، همچنانکه این امر را لورنس کُنراد (1986) قاطعانه در طبقه صحابه اثبات کرده است و گِرِگور شوِئِلِر در فصل دوم و سوم کتاب خود (1996) و آندریاس گورکه (36) نیز آن را نسبت به عروةبن زبیر از طبقه نخست تابعین نشان دادهاند.
البته موتسکى به انتقادات مایکل کوک از تاریخگذارى روایات بر پایه سند نیز پاسخ داده است. به نظر او این ادعا که ابداع و جعل سند سنّت رایج و عمومى بوده است، حدسى بیش نیست و از این مثالهاى جزئى، حکم کلى حاصل نمیشود. به علاوه، رواجِ تکثیر اسانید در سطحى گسترده، غرض اصلى و کارکرد نظام اِسناد را نقض میکند. نهایتاً موتسکى معتقد است که نتایج منفى ارزیابىِ مایکل کوک از روشهاى شاخت در تاریخگذارى روایات به دلیل آن است که وى فقط تفسیر شاخت را از پدیده حلقه مشترک بررسى کرده است، اما اگر به این احتمال توجه داشت که حلقه مشترک چه بسا یکى از اولین مدوّنانى باشد که احادیث را بهطور روشمند گرد آورده است، به نتایج بهترى میرسید (37).
پینوشتها:
1- رجوع کنید به اِسناد.
2- براى نمونه رجوع کنید به شوالى، ص 127.
3- قس اشپرنگر، ج 1، ص330ـ349؛
فوک، ص 113ـ 114، که به اهمیت و سودمندى اَسناد روایات در پژوهشهاى تاریخى اذعان داشتند.
4- رجوع کنید به میور، ج 1، ص LIX؛ قس فوک، ص 107ـ:111 که رأى معتدلترى داشت.
5- رجوع کنید به بخش الف، قسمت 2.
6- براى بحث تفصیلى در این باره رجوع کنید به رابسون، ص 15ـ26؛ نیز رجوع کنید به اِسناد.
7- نیز براى ارجاعاتى به پژوهشهاى مسلمانان در این باره رجوع کنید به >حدیث: مبادى و تحولات
8- رجوع کنید به رابسون، همانجا.
9- رجوع کنید به رابسون، ص 21؛ یوینبول، 1983، ص 17ـ 18.
10- 1994، ص 179ـ185.
11- 1996، ص 62ـ79.
12- براى نمونه رجوع کنید به یوینبول، 1994، ص 151ـ194؛
شوئلر، 1996، همانجا؛ کنراد، 1986؛ موتسکى، 2002، ص 126ـ 136، 157ـ 167، 240ـ241؛ نیز براى دیگر مقالات موتسکى رجوع کنید به >حدیث : مبادى و تحولات
13- 1967، ص 37.
14- ص 43ـ44.
15- 1977، ص 179.
16- براى تحلیل دیدگاههاى شاخت و هوروویتس رجوع کنید به موتسکى، 2002، ص22ـ 23، 240ـ241؛ >حدیث: مبادى و تحولات
17- 1967، ص 171.
18- رجوع کنید به ص 163ـ165.
19- 1967، همانجا.
20- 1989، ص 353.
21- 1967، ص 171ـ172.
22- 1967، ص172؛ نیز رجوع کنید به یوینبول، 2001، ص 307ـ315
23- براى نمونه رجوع کنید به اشپرنگر، ج 1، ص330ـ349؛ کرامرس، ص10ـ22.
24- 1967، ص171ـ172؛
نیز رجوع کنید به یوینبول، 1989، همانجا.
25- براى شرح مبسوط مبانى نظرى این روش رجوع کنید به یوینبول، 1989، ص 343ـ383.
26- براى فهرستى از این دست پژوهشها رجوع کنید به >حدیث: مبادى و تحولات
27- رجوع کنید به شاخت، 1967، ص 165ـ169، 171؛ نیز رجوع کنید به یوینبول، 1989، ص 366، 374.
28- 1981، ص 107ـ116.
29- نیز رجوع کنید به همو، 1992، ص 23ـ47، که روش شاخت را در تاریخگذارىِ احادیث بر اساس حلقه مشترک به آزمون گذاشته و استنتاجهاى نادرست آن را نشان داده است.
30- 1989، ص 354ـ356.
31- براى تفصیل این موضوع رجوع کنید به همان، ص380؛ همو، 1994، ص 151ـ159؛ همو، 2001، ص 304ـ307.
32- ص 154ـ205.
33- 2002، ص 24ـ25؛
همو، 1998، ص 53ـ64.
34- نیز رجوع کنید به روبین، ص 234ـ238.
35- نیز رجوع کنید به >حدیث: مبادى و تحولات
براى فهرستى از مقالات موتسکى در نقد این روش رجوع کنید به همان مقدمه، ص XLI، پانویس 125.
36- 2000، ص240ـ275.
37- براى ادله بیشتر علیه دیدگاه مایکل کوک رجوع کنید به گورکه، 2003، ص 179ـ208؛ و براى تفصیل بیشتر درباره روشهاى تاریخگذارى روایات بر مبناى اسانید و نقد و بررسى آنها رجوع کنید به موتسکى، 2005، ص 219ـ242؛ نیز رجوع کنید به اسناد.
منبع مقاله:مجید معارف ... [و دیگران]، (1389) مجموعه کتابخانهی دانشنامهی جهان اسلام (10): حدیث و حدیث پژوهی، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.