ویژگی های کلیدی:
آستین بلند
یقه ایستاده
مدل سایز لارج را پوشیده است
رنگ بندی:آبی
سایز بندی:لارج / ایکس لارج
جنس:نخی(پنبه)
دارای 14 عدد دکمه
نام | تیشرت یقه ایستاده Organic |
جنس | نخی |
نوع آستین |
آستین بلند |
نوع یقه | یقه ایستاده |
رنگ بندی | آبی |
دکمه | دارای 14 عدد دکمه برای باز و بسته شدن یقه |
سایز ها |
لارج(L) / ایکس لارج(XL) |
گارانتی |
72 ساعت گارانتی تست فیزیکی |
راهنمای سایزبندی تیشرت:
سایزها | لارج(L) | ایکس لارج(XL) |
قد | 69 سانتی متر | 70 سانتی متر |
زیر بغل تا زیر بغل | 46 سانتی متر | 49 سانتی متر |
شانه تا شانه | 41 سانتی متر | 42 سانتی متر |
آستین | 59 سانتی متر | 59 سانتی متر |
![]() |
برای خرید محصول بر روی دکمه خرید کلیک کنید و در ادامه مشخصات خود را وارد نمایید. |
![]() |
در ادامه تکمیل سفارش خرید می توانید ویژگی های مد نظر خود مانند :رنگ ، سایز و طرح محصول را انتخاب نمایید. |
![]() |
شما میتوانید مبلغ سفارش خود را به دو صورت آنلاین و درب منزل پرداخت نمایید. سفارشات آنلاین فرآیند پردازش و ارسال سفارش را سریع تر طی می کنند. |
![]() |
تمامی سفارشات تهران و مشهد کمتر از 72 ساعت با پیک ارسال میشود و نحوه ارسال شهرستان ها به دو صورت پست پیشتاز(بین 3 تا 4 روز) و سفارشی(بین 5 تا 7 روز) می باشد. |
![]() |
کلیه کالاهای دارای 72 ساعت (سه روز) ضمانت تست فیزیکی می باشد. |
ویژگی های کلیدی:
آستین بلند
یقه ایستاده
مدل سایز لارج را پوشیده است
رنگ بندی:سفید
سایز بندی:لارج / ایکس لارج
جنس:نخی(پنبه)
دارای 14 عدد دکمه
نام | تیشرت یقه ایستاده Organic |
جنس | نخی |
نوع آستین |
آستین بلند |
نوع یقه | یقه ایستاده |
رنگ بندی | سفید |
دکمه | دارای 14 عدد دکمه برای باز و بسته شدن یقه |
سایز ها |
لارج(L) / ایکس لارج(XL) |
گارانتی |
72 ساعت گارانتی تست فیزیکی |
راهنمای سایزبندی تیشرت:
سایزها | لارج(L) | ایکس لارج(XL) |
قد | 69 سانتی متر | 70 سانتی متر |
زیر بغل تا زیر بغل | 46 سانتی متر | 49 سانتی متر |
شانه تا شانه | 41 سانتی متر | 42 سانتی متر |
آستین | 59 سانتی متر | 59 سانتی متر |
![]() |
برای خرید محصول بر روی دکمه خرید کلیک کنید و در ادامه مشخصات خود را وارد نمایید. |
![]() |
در ادامه تکمیل سفارش خرید می توانید ویژگی های مد نظر خود مانند :رنگ ، سایز و طرح محصول را انتخاب نمایید. |
![]() |
شما میتوانید مبلغ سفارش خود را به دو صورت آنلاین و درب منزل پرداخت نمایید. سفارشات آنلاین فرآیند پردازش و ارسال سفارش را سریع تر طی می کنند. |
![]() |
تمامی سفارشات تهران و مشهد کمتر از 72 ساعت با پیک ارسال میشود و نحوه ارسال شهرستان ها به دو صورت پست پیشتاز(بین 3 تا 4 روز) و سفارشی(بین 5 تا 7 روز) می باشد. |
![]() |
کلیه کالاهای دارای 72 ساعت (سه روز) ضمانت تست فیزیکی می باشد. |
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - معرفی کتاب > فرهاد بهمنشیر:
تا حالا یک کار مسخره کردهاید؟ یک کار خیلی مسخره، ها؟ مثلاً خودتان را بُکُشید تا یک عالمه آدم غریبه را از خنده رودهبر کنید. ها؟ مسخره است دیگر. خداییاش قبول دارید؟ ندارید؟ دارید؟ ندارید؟
من که وقتی بچه بودم این کار را میکردم. تا یکبار بابام از راه رسید و جلوی بچههای کوچه یکی از گوشهایم را پیچاند و یک سیلی خواباند توی آن یکی گوشم. بابام یک نصیحت توپ مهمانم کرد: «بچهجون! اونی که به تو میخنده دشمنته، اونی که برات گریه میکنه دوستته.»
خب، بابام اینجوری فکر میکرد، چون نمایشهای طنز را مترادف با لودگی و مسخرگی میدانست. بگذریم که خودش با چیزهایی که برای دیگران تعریف میکرد همه را میخنداند. به نظر من بعضیها استعداد خوبی در خندیدن دارند و بعضیها استعداد خفنی در خنداندن. وای به حال بعضیها که هیچ استعدادی ندارند. شما اهل خندیدن هستید یا خنداندن؟
لابد دیدهاید آنهایی را که استعداد خوبی در خنداندن دیگران دارند. برق چشمهایشان، خطوط نامرئی نگاهشان و لب و گونه و ابرو و تُن صدایشان خودبهخود انرژی خاصی برای خنداندن ایجاد میکند. بعد که شروع به تعریف ماجرایی کردند، یکهو غافلگیرتان میکنند. آنوقت چاشنی بمب خنده را میکشند و همه منفجر میشوند؛ از خنده.
چند سالی است که در کشور ما هم این کار باب شده؛ کاری که اسمش «استندآپ کمدی» است و شاید نمونهاش را در برنامهی خندوانه و دورهمی و... دیده باشید. موضوع کتاب «من جوکم» همین است.
«جیم گریم» پسری است که پاهایش فلج است و روی ویلچر مینشیند. جیم شاید از ناحیهی پا مشکل داشته باشد، ولی ذهن و زبانش فوقالعاده است. جوک میگوید عینهو باقلوا. اما بعضیها به جوکهایش میخندند، بعضیها نه. حالش را جا میآورند. با چی؟ با نخندیدن!
جیم از اینکه کسی مشکل بدنیاش را مسخره کند یا به او ترحم کند بدش میآید. او بهراستی لطیفهگو و طناز است، برای همین میخواهد در مسابقهی نمکیترین بچهی کمدین دنیا شرکت کند.
جیم گریم ابتدا در شهر خودش و سپس در مسابقههای منطقهای شرکت میکند و امیدوار است که برنده شود. به نظر شما میشود؟ شاید نمونهی این قبیل داستانها را خوانده باشید. داستانهایی دربارهی بچههای خاص و مسابقههایی که در نهایت قهرمان داستان در آنها پیروز میشود. کتاب من جوکم هم از همین الگو پیروی میکند، اما همراه با هیجان و خنده و شادی.
این خنده از دو مسیر به خوانندهی کتاب میرسد. اول جوکهایی که جیمی تعریف میکند، و دوم با خواندن ماجراها و سرگذشت این نوجوان نابغه.
اصولاً یکی از چیزهایی که در ما ایجاد خنده میکند تضادها هستند. تضادهایی که از عمقِ ناپیدا به سطح میآیند و دیده میشوند. نویسندگان کتاب یعنی «جیمز پترسون» و «کریس گرابنستاین» خوب توانستهاند این تضادها را جلوی چشم ما بیاورند و نشان بدهند.
مثلاً اینکه جیم با خانوادهی خالهاش زندگی میکند. فکرش را بکنید که این خانواده در عمرشان هرگز نخندیدهاند. زندگی در کنار چنین خانوادهای برای جیمیِ جوکگو مثل شکنجه است.
یا اصلاً خود «استندآپ کمدی» از نظر واژهای یعنی کسی که ایستاده و دارد برنامهی خندهداری را اجرا میکند. در حالی که جیمی برای ایستادن مشکل دارد و باید برنامهاش را نشسته اجرا کند.
جیمی مثل یک قهرمان مصمم و جدی است و میخواهد تواناییاش را به نمایش بگذارد. بعضیها مانعش هستند و سر راهش سد میبندند، و بعضیها دوستش دارند و کمکش میکنند.
این کتاب ترجمهی روان و خوبی هم دارد. «بیتا ابراهیمی» و «بهشته خادمشریف» دو مترجمی هستند که کتاب را به فارسی برگرداندهاند. نثر کتاب نیز به زبان محاوره و شکسته است و به فضای طنز و شوخی داستان بسیار نزدیک است. تا یادم نرفته تصاویر این کتاب هم به اندازهی متن کتاب خندهدار است و تصویرگری آن را «لورا پارک» انجام داده است.
نویسندگان: جیمز پترسون و کریس گرابنستاین
مترجمان: بیتا ابراهیمی و بهشته خادمشریف
ناشر: انتشارات پرتقال، واحد کودک و نوجوان انتشارات «خیلی سبز!»
قیمت: 14هزار تومان
آن وقت تنها کاری که از دستتان برمیآید این است که یک گوشه بایستید و تماشا کنید که چطور لحظه به لحظه هر آنچه شعلههای آتش به آن میرسد، میسوزد و نابود میشود، اما شما حاضر نیستید از جان شیرینتان بگذرید. حالا به هر دلیلی که باشد مثلا برای نجات دادن همه دار و ندارتان. وقتی پای شعلههای آتش در میان باشد، مصلحت ایجاب میکند از همه چیز بگذری، اما آنها آمدهاند تا به دل آتش بزنند و از خطرات این راه باکی ندارند، چراکه کار آنها یعنی استقبال از خطر.
وقتی به ایستگاه آتشنشانی در میدان حسنآباد میرسیم، تقریبا ساعت خلوت کار ایستگاه است، هرچند برای یکی از قدیمیترین ایستگاههای آتشنشانی شهر تهران که روزی حداقل هفت هشت مورد حادثه جور واجور به خود میبیند که نیاز به اعزام نیرو به محل حادثه وجود دارد، این سکوت یعنی آرامش قبل از توفان. یک اکیپ به محل حادثهای که همین نیم ساعت پیش در محدوده بازار اتفاق افتاده اعزام شدهاند، یک گروه از بچهها هم که تازه از ماموریت برگشتهاند، مشغول استراحت هستند. با این حال وقتی میفهمند برای چه کاری آمدهایم، چند نفری داوطلب میشوند، باوجود همه خستگی که در چهرههایشان پیداست مهربان و با حوصله با ما گفتوگو کنند.
در ایستگاه آتشنشانی میدان حسنآباد تعطیلی واژهای بیمعناست، بخصوص وقتی ایستگاه آتشنشانی نزدیک محدوده بازار باشد. چون اینجا حادثه هر لحظه در کمین است، پس لازم است نیروهای آتشنشان در قالب چند شیفت به صورت بیست و چهار ساعته حاضر و آماده پای کار باشند.
لحظه لحظه زندگی و کار بچههای آتشنشان یکجورهایی با استرس و هیجان گره خورده است. چه وقتی داخل ایستگاه نشسته باشند، چه مشغول استراحت روی تخت آسایشگاه یا مشغول ورزش در محوطه حیاط باشند، زیر دوش حمام و حتی وقتی دور هم نشستهاند و هنوز از زنگ اعلام خطر خبری نیست تا به ماموریتی اعزام شوند.
یکی از بچهها به شوخی میگوید، حتی موقع استراحت هم عادت کردهاند که خوابشان سبک باشد. میگویند وقتی زنگ ایستگاه به صدا درمیآید، ضربان قلب بچههای آتشنشان تندتر میزند.
زیاد عمر نمیکنیم
بچههای آتشنشان باید هر لحظه گوشهایشان را تیز کنند تا کی آژیر ایستگاه به صدا در بیاید و بعد هم خیلی تر و فرز از همان میله استوانهای شکل معروف سر بخورند. پایین و خیلی تند و چابک بنشینند داخل ماشینها و بدون از دست دادن وقت راهی محل حادثه شوند. بچهها میگویند استرس طول عمر ماموران آتشنشانی را کم کرده و به همین خاطر است که خیلی ساده میگویند ما آتشنشانها زیاد عمر نمیکنیم.
بعد هم یکییکی از دوستان قدیمی نام میبرند که هر کدامشان در حین انجام ماموریت یا فقط چند سال بعد از بازنشستگی به دلیل سکته قلبی و دیگر بیماریهایی که مهمترین دلیل آن همین استرسهای مدام در طول دوره کارشان بوده، جانشان را از دست دادهاند. سر درددل بچههای آتشنشان که باز میشود گلایه دارند از اینکه چرا با این همه سختی، استرس و فشار روحی و روانی در کنار حوادثی که لحظه به لحظه سلامت جسمیشان را تهدید میکند و حتی مرگ را برایشان دور از انتظار نمیداند، هنوز کارشان جزو مشاغل سخت محسوب نمیشود. ماموران آتشنشانی تمام طول زندگیشان را با مصائب یک شغل استرس زا زندگی میکنند، هرچند خودشان شغلشان را انتخاب کردهاند و عاشق کارشان هستند، اما واقعیت این است که اگر شانس بیاورند و از همه حادثههای ریز و درشتی که در سالهای خدمت بر سرشان میآید، جان سالم به در ببرند، وقتی به دوره بازنشستگی میرسند، دیگر بازنشستگی برایشان یعنی پایان خط.
مشت و ناسزا به جای تشکر
بچههای آتشنشان میگویند متاسفانه همیشه دستمزدشان را با تشکر و قدردانی از مردم نمیگیرند، هرچند تاکید میکنند وظیفهشان را انجام میدهند و از کسی در آن شرایط توقع تقدیر و تشکر ندارند، اما خودتان را بگذارید جای آنها، مشت و سیلی و ضرب و شتم هم حق این همه از خودگذشتگی نیست.
مرتضی مجیدی، فرمانده عملیات نجات با 16 سال سابقه کار هم به نکته جالب دیگری اشاره میکند؛ اینکه بچههای آتشنشان کاملا به مردم حق میدهند که در آن شرایط مستاصل باشند و روی اعصاب و رفتارشان کنترلی نداشته باشند، اما گاهی وقتها پیش میآید که در محل حادثه مردم به بچههای آتشنشان بیشتر به چشم یک پیش مرگ نگاه میکنند تا آتشنشان!
مثل صاحب آن کارگاه در بازار که وقتی مغازهاش آتش میگیرد، دستش به هر کدام از بچههای آتشنشانی که میرسد سعی میکند آنها را به زور داخل کارگاه هل بدهد تا به هر قیمتی شده نگذارند مغازه و وسایل داخل آن بیشتر از این در آتش بسوزد. بعد از پایان عملیات امداد و نجات هم داستانهای خودش را دارد، مثلا وقتی بچهها تا جایی که در توان داشتهاند سعی کردهاند خسارت آتشسوزی را به حداقل برسانند، اما هر آتشسوزی هم خسارات مالی خودش را دارد. اینجاست که بعضی وقتها آنهایی که اموالشان طعمه حریق شده بیتوجه به همه زحماتی که بچهها کشیدند با برخوردهای تند از فحش و ناسزا گرفته تا ضرب و شتم شدید فیزیکی بچهها را محکوم به کمکاری میکنند، اما ماموران آتشنشانی که این صحنهها را جزئی از شغلشان میدانند با این بیانصافیها کنار آمدهاند و ترجیح میدهند واکنش متقابلی نشان ندهند تا شرایط آرام شود.
چیزی شبیه معجزه
هرکدام از بر و بچههای آتشنشان در سالهای کارشان صحنههای تلخ و دردناک زیادی دیدهاند و اتفاقات زیادی را تجربه کردهاند، اما لابهلای این همه سیاهی و تلخی گاهی وقتها هم صحنههایی دیدهاند که به قول خودشان چیزی از معجزه کم نداشته است.
مثل حادثهای که مهدی متقینیا برایمان تعریف میکند: سال 91 که تهران چند روز پیاپی بارندگی شدید و آبگرفتگی معابر را تجربه کرد، یک شب در مسیر غرب به شرق اتوبان بعثت تصادف شدید یک دستگاه پاترول با خودروی پراید موجب تخریب جدی خودروی پراید و آسیبدیدگی شدید زن و مرد جوانی شد که سرنشین پراید بودند و البته خوشبختانه با اقدامات لازم و حضور اورژانس مجروحان بلافاصله به بیمارستان منتقل شدند، اما نکته جالب تماشای نوزاد چند ماهه این زن و مرد جوان بود که بدون اینکه حتی خراش کوچکی دیده باشد کاملا صحیح و سالم در حالی که لبخند شیرینی به لب داشت در آغوش این آتشنشان جوان آرام گرفته بود. این صحنه برای او و همکارانش بیشتر شبیه یک معجزه و لطف الهی بود تا یک اتفاق ساده. البته بچههای آتشنشان امدادهای غیبی هم کم ندیدهاند؛ چیزی که باعث شده با تمام وجود احساس کنند، چقدر خدا آن لحظه هوایشان را داشته است.
البته بچهها صحنههای تلخ هم زیاد دیدهاند که تا مدتها روح و روان خودشان را هم درگیر کرده است، از جسدهای سوخته، خفگی بر اثر گازگرفتگی عروس و داماد جوان در شب عروسی، اجساد خونین تصادفات رانندگی و... اما خودشان اعتراف میکنند هیچ حادثهای به اندازه حوادثی که یک پای آن کودکان هستند دلشان را به درد نمیآورد، مثل کودک دو سالهای که دستش در اثر بیاحتیاطی در چرخ گوشت گیر میکند و در بیمارستان با وجود تلاش پزشکان و ماموران آتشنشانی نمیشود برایش کاری کرد و انگشتانش قطع میشود.
امان از مزاحمان تلفنی
از روی بیکاری یا از سر تنهایی. مشکل روانی داشته باشند یا فقط بخواهند چند دقیقهای هیجان را تجربه کنند. هرچه باشد مزاحمان تلفنی از شماره 125 آتشنشانی هم نمیگذرند.
دل آتشنشانها از تماسهای سرکاری مزاحمان تلفنی حسابی پر است. فکرش را بکنید، همه گوش به زنگ اعلام خطر نشستهاند و با اولین بیسیمی که زده میشود و از وقوع حریقی مرگبار در فلان خیابان حکایت میکند، یک اکیپ کامل با کلی تجهیزات و وسایل و چندین نیرو با ماشینهای قرمز رنگ آتشنشانی آژیرکشان در این ترافیک سنگین با هر سختی و مشقتی که هست راهی محل حادثه میشوند و آنجا با صحنهای مواجه میشوند که انتظارش را ندارند. از آتشسوزی خبری نیست! اینجاست که ماموران آتشنشانی میفهمند باز هم گرفتار یکی از آن تماس تلفنیهای مزاحم شدهاند که سر کارشان گذاشته است.
کاویانی میگوید: تصور کنید در همان لحظه یک حادثه آتشسوزی واقعی در منطقه دیگری از شهر اتفاق میافتد که از قضا به دلیل کمبود نیرو و اینکه دیگر اکیپها در ماموریتهای مشابهی در سطح شهر اعزام شدهاند چارهای نیست جز اینکه همین اکیپی که تاکنون در محل حادثه غیرواقعی حاضر بودهاند در این ترافیک سنگین خودشان را به نقطه دیگری از شهر برسانند که حادثه واقعی در آن رخ داده و هر لحظهای که زمان را از دست بدهند، کار امدادرسانی برایشان سختتر میشود.
به گفته وی، تقریبا این مشکل مبتلابه تمام ایستگاههای آتشنشانی است و در این ایستگاه نیز ماهانه 10 تا 15 تماس تلفنی سرکاری برایشان پیش میآید که پس از اعزام به محل حادثه تازه متوجه غیرواقعی بودن گزارش میشوند.
البته نه اینکه اپراتورهای سازمان آتشنشانی ناشیانه رفتار کرده باشند، چراکه به آنها آموزشهای لازم برای انجام یکسری سوال و جوابها که نشان دهد چقدر ادعای فرد گزارش دهنده واقعی است، داده شده، اما نکته جالب این است که این مزاحمان بیانصاف موقع تماس تلفنی خود با اپراتورهای سازمان آتشنشانی چنان حرفهای رفتار میکنند و حالت مضطرب و مستاصل میگیرند یا حتی گریه میکنند و با داد و فریاد از وقوع حادثهای با نشانی دقیق حتی تا اعلام شماره پلاک خبر میدهند که اپراتورهای مرکز شک نمیکنند این تماس سر کاری باشد. کاویانی، نبود هماهنگی از سوی مراجع قضایی و مجازاتهای سختگیرانه برای متخلفان را دلیل مهمی میداند که باعث شده هنوز مزاحمان تلفنی براحتی و بدون نگرانی از عواقب کارشان با شمارهای که صرفا برای اعلام خطر در زمان حادثه است تماس بگیرند و وقت باارزش ماموران آتشنشانی را که میتواند صرف نجات جان انسانها شود به بازی بگیرند.
پروازهای ملکوتی از میان شعلههای آتش
فرقی نمیکند جوان باشی و تازهکار یا باسابقه و پیشکسوت. وقتی شغل آتشنشانی را انتخاب کرده باشی، باید خودت را هر لحظه برای خطر و حادثه آماده کنی. آتشنشانهای فداکار شهر ما آگاهانه به استقبال خطر میروند. آنها خوب میدانند شغلی را انتخاب کردهاند که کمترین و دم دستیترین سانحهای که ممکن است برایشان اتفاق بیفتد سوختگی دستها و صورت است تا جراحتهای عمیقی که ممکن است راهی بیمارستانشان کند و نهایت همه اینها بزرگترین اتفاقی است که هر آتشنشانی در این حرفه خودش را برای آن آماده کرده است؛ اینکه هر روز میتواند آخرین ماموریت او باشد.
بچههای آتشنشان در سالهای خدمتشان کم دوست و همکار آتشنشان را در صحنههای حوادث امداد و نجات از دست ندادهاند. سازمان آتشنشانی تهران تاکنون 39 آتشنشان شهید تقدیم این مرز و بوم کرده که 22 نفر آنها در حین عملیات امداد و نجات و اطفای حریق دچار حادثه شدهاند و 17 نفر دیگر در جبهههای جنگ هشت سال دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. علاوه بر این 67 نفر از نیروهای آتشنشانی نیز حین عملیات اطفای حریق به دلیل شدت جراحات وارده دچار آسیبهای شدید جسمی، نقص عضو و حتی قطع نخاع شدهاند و درواقع به درجه جانبازی نائل شدهاند. در میان آتشنشانان شهید و آنهایی که در حین عملیات به دلیل شدت آسیبها و جراحات به درجه جانبازی نائل شدهاند، هم آتشنشان جوان دیده میشود و هم پیشکسوت. بعضیها تازه داماد بودهاند، بعضیها تازه پدر شده بودند و بعضیها هم چیزی به بازنشستگیشان نمانده بوده است. حسین خلیلیها، مرادیها، علی خورشیدیفرها، جواد محمدیها، امید عباسیها و خیلی از بچههای آتشنشان که بیدریغ از جان شیرین خود گذشتند تا جان هموطنانشان را نجات دهند.
پوران محمدی / گروه جامعه
راه رفتن یکی از مهمترین دلایل حواس پرتی است. همین امر سبب می شود که فرد تمرکزی روی خوراکی نداشته باشد و دیرتر سیر شود. از طرفی فردی که هنگام غذا خوردن راه می رود، خود را قانع می کند که در حال ورزش است بنابراین بیشتر از حد معمول غذا می خورد.
اختلال در گوارش و عدم هضم غذا نیز از دیگر مشکلات ایستاده غذاخوردن است.
به گزارش مهر، تماشای تلویزیون یکی دیگر از دلایل حواس پرتی و پرخوری است. زمانی که فرد غذای خود را جلوی تلویزیون میل می کند، توجهی به میزان غذا ندارد و به دلیل اینکه روی برنامه مورد نظر تمرکز کرده است، دیرتر احساس سیری می کند بنابراین صرف غذا جلوی تلویزیون یکی از مهمترین دلایل پرخوری و اضافه وزن است. در این مطالعه آمده است که حواس پرتی و پرخوری ناشی از ایستاده غذاخوردن بسیار شدید تر از تماشای تلویزیون هنگام وعده های غذایی است.
این مطالعه همچنین نشان می دهد که تعاملات اجتماعی و محیطی که در آن غذا صرف می شود، در میزان اشتها و پرخوری موثر است.نتایج این تحقیقات در نشریه «Health Psychology» منتشر شده است.
به گزارش رویترز ارتفاع این میزها طوری تنظیم شده اســت که دانشآموزان بتوانند در هنگام کار کردن بتوانند بین حالت نشسته روی نیمکت یا ایستادن تغییر وضعیت دهند.
پژوهشگرانی که این بررسی را انجام دادهاند، در ژورنال بهداشت عمومی آمریکا مینویسند که استفاده از میزهای ایستاده برای کودکان در مدرسه «میتواند الگوی رفتاری نشستن درازمدت را از بین ببرد.»
این پژوهشگران دانشآموزان سال سوم و چهارم در مدارس ابتدایی تگزاس را بررسی کردند و دریافتند که هنگامی که به جای میزهای معمول کلاس درس از میزهای ایستاده استفاده میشود، کودکان زمان بیشتری را روی پاهایشان میگذرانند و لاغر میشوند.
میزان وزن سالم طبیعی در کودکان به طور متفاوتی نسبت به بزرگسالان محاسبه میشود. ازآنجاییکه وزن و قد کودکان در طول رشد و نموشان تغییر میکند، پزشکان نمیتوانند به سادگی «شاخص توده بدنی» (BMI)- نسبت وزن به قد کودک- را ملاک قرار دهند. در عوض پزشکان، BMI کودک را با BMI کودکان دیگر در همان سن و با جنسیت مشابه مقایسه میکنند. BMI طبیعی کودکان میتواند در فاصله صدک پنجم تا هشتاد و پنجم قرار گیرد، بهعبارتدیگر BMI کودک نباید در ۵ درصد پایینی یا ۱۵ درصد بالایی در میان کودکان همسنش قرار داشته باشد.
درمجموع، BMI دانشآموزانی که برای یک دوره مداوم دوساله از میزهای ایستاده در کلاس درس استفاده کرده بودند، نسبت به دانشآموزانی که پشت میزهای معمول نشسته بودند، به طور میانگین ۵ صدک پایینتر رفته بود.
حدود ۸۰ درصد از کودکان در شروع این بررسی وزن طبیعی داشتند، اما پژوهشگران نتایج مربوط به کودکان دارای اضافهوزن را جدا نکردند.
مارک بندن از مرکز ارگونومیک دانشکده بهداشت عمومی تگزاس A&M و همکارانش در گزارششان مینویسند که کاهش زمان نشستن در میان دانشآموزان در سنین مدرسه باعث کاهش بیحرکتی میشود که با بسیاری از مشکلات بهداشتی مانند چاقی و دیابت ارتباط دارد.
بندن دراینباره گفت: «اگر شما به روندهای ملی نگاه کنید، درمییابید که ما نسبت به گذشته بیشتر در وضعیت نشسته و بیحرکت قرار داریم و طبیعتاً این وضعیت باعث افزایش وزن میشود.»
به گفته تمرکز بر درسها و امتحانات نهایی باعث میشود مدارس زمان کمتری به تربیتبدنی اختصاص دهند و استفاده از میزهای ایستاده میتواند بدون تأثیر بر زمان کلاس درس، دانشآموزان را از لحاظ جسمی فعالتر کند.
این پژوهشگران میگویند که پژوهشهای پیشین زمان زیاد بیحرکتی و ماندن در حالت نشسته در کودکان را با عدم موفقیت تحصیلی و کاهش عزتنفس ارتباط دارد
بندن گفت: «ما کودکان را مجبور میکنیم که بنشینند، بیحرکت و آرام باشند و قرار گرفتن در چنین وضعیتی برای کودکان کمسن غیرطبیعی اســت. اگر هدفمان این باشد که کودکان کمتر بنشینند و بیشتر حرکت کنند، باید فعالیت جسمی را در روند آموزش تشویق کنیم.»
او گفت که میزهای ایستاده از این لحاظ به شما کمک میکنند.
بندن اشاره کرد که یک محدودیت این پژوهش این اســت که در طول دوره ۳ ساله آن برخی از دانشآموزان به مدرسه متفاوتی رفته بودند یا بین کلاسهای درس جابهجاشده بودند.
5454
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - معرفی کتاب > فرهاد بهمنشیر:
تا حالا یک کار مسخره کردهاید؟ یک کار خیلی مسخره، ها؟ مثلاً خودتان را بُکُشید تا یک عالمه آدم غریبه را از خنده رودهبر کنید. ها؟ مسخره است دیگر. خداییاش قبول دارید؟ ندارید؟ دارید؟ ندارید؟
من که وقتی بچه بودم این کار را میکردم. تا یکبار بابام از راه رسید و جلوی بچههای کوچه یکی از گوشهایم را پیچاند و یک سیلی خواباند توی آن یکی گوشم. بابام یک نصیحت توپ مهمانم کرد: «بچهجون! اونی که به تو میخنده دشمنته، اونی که برات گریه میکنه دوستته.»
خب، بابام اینجوری فکر میکرد، چون نمایشهای طنز را مترادف با لودگی و مسخرگی میدانست. بگذریم که خودش با چیزهایی که برای دیگران تعریف میکرد همه را میخنداند. به نظر من بعضیها استعداد خوبی در خندیدن دارند و بعضیها استعداد خفنی در خنداندن. وای به حال بعضیها که هیچ استعدادی ندارند. شما اهل خندیدن هستید یا خنداندن؟
لابد دیدهاید آنهایی را که استعداد خوبی در خنداندن دیگران دارند. برق چشمهایشان، خطوط نامرئی نگاهشان و لب و گونه و ابرو و تُن صدایشان خودبهخود انرژی خاصی برای خنداندن ایجاد میکند. بعد که شروع به تعریف ماجرایی کردند، یکهو غافلگیرتان میکنند. آنوقت چاشنی بمب خنده را میکشند و همه منفجر میشوند؛ از خنده.
چند سالی است که در کشور ما هم این کار باب شده؛ کاری که اسمش «استندآپ کمدی» است و شاید نمونهاش را در برنامهی خندوانه و دورهمی و... دیده باشید. موضوع کتاب «من جوکم» همین است.
«جیم گریم» پسری است که پاهایش فلج است و روی ویلچر مینشیند. جیم شاید از ناحیهی پا مشکل داشته باشد، ولی ذهن و زبانش فوقالعاده است. جوک میگوید عینهو باقلوا. اما بعضیها به جوکهایش میخندند، بعضیها نه. حالش را جا میآورند. با چی؟ با نخندیدن!
جیم از اینکه کسی مشکل بدنیاش را مسخره کند یا به او ترحم کند بدش میآید. او بهراستی لطیفهگو و طناز است، برای همین میخواهد در مسابقهی نمکیترین بچهی کمدین دنیا شرکت کند.
جیم گریم ابتدا در شهر خودش و سپس در مسابقههای منطقهای شرکت میکند و امیدوار است که برنده شود. به نظر شما میشود؟ شاید نمونهی این قبیل داستانها را خوانده باشید. داستانهایی دربارهی بچههای خاص و مسابقههایی که در نهایت قهرمان داستان در آنها پیروز میشود. کتاب من جوکم هم از همین الگو پیروی میکند، اما همراه با هیجان و خنده و شادی.
این خنده از دو مسیر به خوانندهی کتاب میرسد. اول جوکهایی که جیمی تعریف میکند، و دوم با خواندن ماجراها و سرگذشت این نوجوان نابغه.
اصولاً یکی از چیزهایی که در ما ایجاد خنده میکند تضادها هستند. تضادهایی که از عمقِ ناپیدا به سطح میآیند و دیده میشوند. نویسندگان کتاب یعنی «جیمز پترسون» و «کریس گرابنستاین» خوب توانستهاند این تضادها را جلوی چشم ما بیاورند و نشان بدهند.
مثلاً اینکه جیم با خانوادهی خالهاش زندگی میکند. فکرش را بکنید که این خانواده در عمرشان هرگز نخندیدهاند. زندگی در کنار چنین خانوادهای برای جیمیِ جوکگو مثل شکنجه است.
یا اصلاً خود «استندآپ کمدی» از نظر واژهای یعنی کسی که ایستاده و دارد برنامهی خندهداری را اجرا میکند. در حالی که جیمی برای ایستادن مشکل دارد و باید برنامهاش را نشسته اجرا کند.
جیمی مثل یک قهرمان مصمم و جدی است و میخواهد تواناییاش را به نمایش بگذارد. بعضیها مانعش هستند و سر راهش سد میبندند، و بعضیها دوستش دارند و کمکش میکنند.
این کتاب ترجمهی روان و خوبی هم دارد. «بیتا ابراهیمی» و «بهشته خادمشریف» دو مترجمی هستند که کتاب را به فارسی برگرداندهاند. نثر کتاب نیز به زبان محاوره و شکسته است و به فضای طنز و شوخی داستان بسیار نزدیک است. تا یادم نرفته تصاویر این کتاب هم به اندازهی متن کتاب خندهدار است و تصویرگری آن را «لورا پارک» انجام داده است.
نویسندگان: جیمز پترسون و کریس گرابنستاین
مترجمان: بیتا ابراهیمی و بهشته خادمشریف
ناشر: انتشارات پرتقال، واحد کودک و نوجوان انتشارات «خیلی سبز!»
قیمت: 14هزار تومان
به گزارش رویترز ارتفاع این میزها طوری تنظیم شده اســت که دانشآموزان بتوانند در هنگام کار کردن بتوانند بین حالت نشسته روی نیمکت یا ایستادن تغییر وضعیت دهند.
پژوهشگرانی که این بررسی را انجام دادهاند، در ژورنال بهداشت عمومی آمریکا مینویسند که استفاده از میزهای ایستاده برای کودکان در مدرسه «میتواند الگوی رفتاری نشستن درازمدت را از بین ببرد.»
این پژوهشگران دانشآموزان سال سوم و چهارم در مدارس ابتدایی تگزاس را بررسی کردند و دریافتند که هنگامی که به جای میزهای معمول کلاس درس از میزهای ایستاده استفاده میشود، کودکان زمان بیشتری را روی پاهایشان میگذرانند و لاغر میشوند.
میزان وزن سالم طبیعی در کودکان به طور متفاوتی نسبت به بزرگسالان محاسبه میشود. ازآنجاییکه وزن و قد کودکان در طول رشد و نموشان تغییر میکند، پزشکان نمیتوانند به سادگی «شاخص توده بدنی» (BMI)- نسبت وزن به قد کودک- را ملاک قرار دهند. در عوض پزشکان، BMI کودک را با BMI کودکان دیگر در همان سن و با جنسیت مشابه مقایسه میکنند. BMI طبیعی کودکان میتواند در فاصله صدک پنجم تا هشتاد و پنجم قرار گیرد، بهعبارتدیگر BMI کودک نباید در ۵ درصد پایینی یا ۱۵ درصد بالایی در میان کودکان همسنش قرار داشته باشد.
درمجموع، BMI دانشآموزانی که برای یک دوره مداوم دوساله از میزهای ایستاده در کلاس درس استفاده کرده بودند، نسبت به دانشآموزانی که پشت میزهای معمول نشسته بودند، به طور میانگین ۵ صدک پایینتر رفته بود.
حدود ۸۰ درصد از کودکان در شروع این بررسی وزن طبیعی داشتند، اما پژوهشگران نتایج مربوط به کودکان دارای اضافهوزن را جدا نکردند.
مارک بندن از مرکز ارگونومیک دانشکده بهداشت عمومی تگزاس A&M و همکارانش در گزارششان مینویسند که کاهش زمان نشستن در میان دانشآموزان در سنین مدرسه باعث کاهش بیحرکتی میشود که با بسیاری از مشکلات بهداشتی مانند چاقی و دیابت ارتباط دارد.
بندن دراینباره گفت: «اگر شما به روندهای ملی نگاه کنید، درمییابید که ما نسبت به گذشته بیشتر در وضعیت نشسته و بیحرکت قرار داریم و طبیعتاً این وضعیت باعث افزایش وزن میشود.»
به گفته تمرکز بر درسها و امتحانات نهایی باعث میشود مدارس زمان کمتری به تربیتبدنی اختصاص دهند و استفاده از میزهای ایستاده میتواند بدون تأثیر بر زمان کلاس درس، دانشآموزان را از لحاظ جسمی فعالتر کند.
این پژوهشگران میگویند که پژوهشهای پیشین زمان زیاد بیحرکتی و ماندن در حالت نشسته در کودکان را با عدم موفقیت تحصیلی و کاهش عزتنفس ارتباط دارد
بندن گفت: «ما کودکان را مجبور میکنیم که بنشینند، بیحرکت و آرام باشند و قرار گرفتن در چنین وضعیتی برای کودکان کمسن غیرطبیعی اســت. اگر هدفمان این باشد که کودکان کمتر بنشینند و بیشتر حرکت کنند، باید فعالیت جسمی را در روند آموزش تشویق کنیم.»
او گفت که میزهای ایستاده از این لحاظ به شما کمک میکنند.
بندن اشاره کرد که یک محدودیت این پژوهش این اســت که در طول دوره ۳ ساله آن برخی از دانشآموزان به مدرسه متفاوتی رفته بودند یا بین کلاسهای درس جابهجاشده بودند.
5454