چند روش وجود دارد که تیرگی زانو و آرنج خود را از بین ببرید.لیمو ترش آب یک لیمو را بگیرید و با مقدار کافی شکر مخلوط کنید تا مخلوط حالت خمیری پیدا کند، بعد این مخلوط را حدود ۵ دقیقه روی آرنج ماساژ دهید. لیمو خاصیت رنگبری دارد و شکر هم سلولهای مرده سطح پوست را از بین میبرد.
این کار را هفته ای یک بار انجام دهید. به صورت روزانه نیز از لیمو استفاده کنید به صورتی که آب نصف لیمو را گرفته و با پنبه به آرنج و زانوهای خود بمالید و یا لیمو را از وسط برش داده و روی آرنج و زانوهای خود قرار دهید. بعد از هر بار استفاده آرنج و زانوی خود را سریع نشویید،
صبر کنید تا آب لیمو به طور کامل در پوست شما نفوذ کند. بعد از شستن حتما از کرم مرطوب کننده استفاده نمایید. گلیسیرین و گلاب مخلوطی از گلیسیرین و گلاب تهیه کنید که کمی حالت کرمی داشته باشد و روی آرنجها بمالید، این کار تولید ملانین را کم میکند و رنگ قسمتهای تیره پوست را روشن میکند.
در واقع هم گلاب و هم گلیسیرین بهعنوان رنگبرهای طبیعی شناخته میشوند که میتوانند پوستهای مرده و چربیها را هم بردارند. روغن زیتون شبها قبل از خواب چند قطره روغن زیتون روی ناحیه تیره بمالید و صبح شستوشو دهید. روغن نارگیل قبل از حمام روغن نارگیل را برای 10 تا 15 دقیقه روی پوست ماساژ دهید،
سپس ناحیه را با صابون ملایم و آب ولرم شستوشو دهید. از این روش هر روز یا یک روز در میان استفاده کنید. این روغن نوعی دئودورانت طبیعی هم محسوب میشود. همچنین میتوانید یک قاشق غذاخوری روغن نارگیل را با نصف قاشق غذاخوری آبلیمو مخلوط کنید و برای 15 دقیقه روی ناحیه قرار دهید، سپس آن را با آب ولرم و صابون بشویید.
جوش شیرین یک قاشق چای خوری جوش شیرین با مقداری شیر را مخلوط کنید. این مخلوط را طوری تهیه کنید که حالت خمیری داشته باشد؛ سپس آن را به روی قسمت های تیره زانو و آرنج هایتان بمالید و به آرامی ماساژ دهید. ماست یک قاشق ماست را با کمی سرکه سفید مخلوط کرده و روی آرنج و زانوهای خود بمالید تا خشک شود سپس با آب ولرم بشویید. آلوئه ورا ژل آلوورا را برای 30 دقیقه روی ناحیه تیره قرار دهید، سپس آن را بشویید.
فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان
عبادت و پرستش یکی از خلقهای ثابت همگانی تغییر ناپذیر و نسخ ناپذیر اســت که زمان هیچوقت نمی تواند در آن تأثیر داشته باشد. یکی از حاجتهای بشر، پرستش اســت. پرستش حالتی اســت که انسان از لحاظ باطنی، توجه می کند به حقیقتی که او را آفریده اســت و خودش را در قبضه قدرت او می بیند و خودش را به او نیازمند و محتاج می بیند. در واقع سیری اســت که انسان از خلق به سوی خالق می کند. این امر اساسا قطع نظر از هر فایده و اثری که داشته باشد خودش یکی از نیازهای روحی بشر اســت. انجام ندادن آن، در روح بشر ایجاد عدم تعادل می کند.
«الله لا اله الا هو؛ معبودی جز خدا نیست» (تغابن/13) این آیه از جهت معنا دنباله آیه قبل اســت که می فرماید: «و أطیعوا الله و أطیعوا الرسول فإن تولیتم فإنما على رسولنا البلاغ المبین؛ و خدا را فرمان برید و پیامبر را فرمان برید، پس اگر روى بگردانید، بر پیامبر ما فقط ابلاغ آشکار پیام اســت» (تغابن/12) در آیه قبل صحبت از اطاعت بود و در این آیه مساله عبادت مطرح شده اســت.
«الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک؛ من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نکرده ام، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم».
ارتباط این دو آیه از این جهت اســت که هر طاعتی نوعی عبادت اســت. ما دو جور عبادت داریم: یک عبادت، عبادت معمولی اســت یعنی مراسم نیایش آمیز، مثل نماز که برای خدا می خوانیم، یا هر نیایشی که یک عابد در مقابل معبود خود انجام می دهد. قرآن در مواردی اطاعتهایی را عبادت می نامد، بلکه هر اطاعتی نوعی عبادت اســت.
قرآن کریم راجع به حضرت موسی (علیه السلام) و فرعون و بنی اسرائیل، این طور نقل می فرماید که موسی علیه السلام به فرعون گفت: «و تلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل؛ یک منتی هم سر من می گذاری که همه بنی اسرائیل را عابد خودت قرار داده و تعبید کرده ای؟! (شعراء/ 22)، در صورتی که نه بنی اسرائیل برده مصطلح بودند چون به حسب ظاهر آزاد بودند و نه می رفتند پیش فرعون نیایش کنند، ولی فرعون بنی اسرائیل را اجبارا به اطاعت خود وادار کرده بود. قرآن این اطاعت را تعبید یا عبادت نامیده اســت، و آیات مشابهی در این زمینه هست و در نهج البلاغه هم شواهدی داریم.
از نظر نهج البلاغه، عبادت تنها انجام یک سلسله اعمال خشک و بی روح نیست. اعمال بدنی صورت و پیکره عبادت اســت، روح و معنی چیز دیگر اســت، اعمال بدنی آنگاه زنده و جاندار اســت و شایسته نام واقعی عبادت اســت که با آن روح و معنی توام باشد. عبادت واقعی نوعی خروج و انتقال از دنیای سه بعدی و قدم نهادن در دنیائی دیگر اســت، دنیائی که به نوبه خود پر اســت از جوشش و جنبش، و از واردات قلبی و لذتهای خاص به خود. از کلمات آن حضرت اســت که «ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار؛ همانا گروهی خدای را به انگیزه پاداش می پرستند، این عبادت تجارت پیشگان اســت و گروهی او را از ترس می پرستند، این عبادت برده صفتان اســت و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند می پرستند، این عبادت آزادگان اســت».
«لو لم یتوعد الله علی معصیته لکان یجب ان لا یعصی شکرا لنعمته؛ فرضا خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود، سپاسگزاری ایجاب می کرد که فرمانش تمرد نشود». انسان فقط خدا را باید اطاعت کند و اطاعت پیغمبر هم چون خدا امر کرده اســت اطاعت خداست. اگر خدا امر نکرده بود که پیغمبر را اطاعت کنید، اطاعت پیغمبر لازم نبود. «الله لا اله الا هو» یعنی معبودی جز خدا نیست.
پرستش حالتی اســت که انسان از لحاظ باطنی، توجه می کند به حقیقتی که او را آفریده اســت و خودش را در قبضه قدرت او می بیند و خودش را به او نیازمند و محتاج می بیند.
در واقع می خواهد بفرماید مطاعی جز خدا نیست، یعنی هیچ موجودی جز خدا استحقاق و شایستگی مطاع بودن ندارد و جز اطاعت خدا هیچ اطاعتی برای انسان روا نیست. «لا اله» یعنی لا اطاعو لاعباد. «الا الله» یعنی معبودی و مطاعی جز خدا نیست. «و علی الله فلیتوکل المومنون؛ و مومنین تنها باید به خدا توکل کنند» (تغابن/13) از کلمات آن حضرت اســت: «الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک؛ من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نکرده ام، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم».
منابع:
- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 237 و 290
- مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 7- صفحه 172-171
- مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 86 و 91
- مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان 1- صفحه 176