جام جم سرا: مدرک تحصیلی داری؟
کارشناسی ارشد روانشناسی ورزشم.
اهل کجایی؟
میانه آذربایجان شرقی
همه مشاغلی که تا به امروز داشتی!
ورزش حرفهای
مجردی یا متاهل؟
متاهل
چند بچه دارید؟
۱ دختر ۶ ساله و یک پسر ۷ ماهه
مبارزه با حریف سخت تر است یا بچه داری؟
سرو کله زدن با بچه سخت تره. با بچه باید راه بیایی ولی با حریف این گونه نیست.
دورترین خاطرهای که از کودکی به یاد داری؟
من خیلی شیطون بودم. یادم هست دراز کشیده بودم و داشتم مشق مینوشتم. خواهرم بغلم داشت دراز نشست میرفت. نمیدونم چی شد شیطونیم گل کرد و مدادم رو گذاشتم زیر کمرش. اونم با شدت آمد پایین. من از خونه فرار کردم تا کتک نخورم. ولی بالاخره کتک رو خوردم. یک بار هم بدجور مشت زدم تو چشم خواهرم. زیاد خاطره دارم ولی بدآموزی داره.
شغل مورد علاقهات در کودکی؟
پزشکی و خلبانی
شغل فعلی؟
ورزش. دوست دارم ورزش را تخصصی کار کنم. ۲۳، ۲۴ سال هست که کار میکنم. میخواهم به هم سن و سالهای خودم کمک کنم.
رابطهات با خانواده چطور است؟
عالی. مگر میشود بد باشد.
کی از همه بیشتر دعا میکند طلا بگیری؟
طبیعتا پدر و مادر. با بردهای من واقعا خوشحال میشوند و از باخت من بیشتر از خود من ناراحت میشن.
دورهمیها را با کی و چطور برگزار میکنی؟
زیاد فرصت ندارم چون بیشتر در اردو هستم. اگر خانه باشم بیشتر در کنار خانواده و همسرم به بیرون میرویم.
بزرگترین رقیبت در زندگی؟
نفس خودم. اگر توانستم مقابل خودم بایستم و معقول رفتار کنم موفق بودهام و گرنه از حریف بردن راحتتر است.
آشپزی میکنی؟
متاسفانه نه وقت دارم و نه تخصص.
در خوردن چی؟
خوش خوراک هستم.
رژیم غذایی خاصی داری؟
خوب طبیعتا در اردو که هستیم رعایت میکنیم تا وزنمان حفظ شود.
دوست داری زیر آبی بروی و هرچی خواستی بخوری؟
دوست دارم اما نمیشود و وزنم بهم میریزد. ماخیلی تلاش میکنیم تا در حالت ایده آل باشیم.
بزرگترین عیبت؟
زود از کوره در میروم. در بیرون خیلی آروم هستم اما متاسفانه به خاطر فشار کاری در خانه گاهی زود عصبانی میشوم.
چقدر آمادگی ذهنی داری؟
خیلی زیاد. به نظرم آمادگی ذهنی از آمادگی بدنی با اهمیتتر است.
اولین گیاهی که کاشتی؟
در دوران کودکی در باغچه زیاد سبزی میکاشتم. همیشه پوستهای شلغم رو بعد از خوردن جمع میکردم و گوشه باغچه میکاشتم. بعد که سبز میشد دوباره میخوردم و پوست هاشو میکاشتم.
اهل کتاب و مطالعه هستی؟
بله خیلی دوست دارم.
عنوان آخرین کتابی که خواندید چه بود؟
سرسختی ذهنی در ۱۰ دقیقه. به کتابهای روانشناسی بخاطر رشته تحصیلیم بسیار علاقه مندم.
آخرین فیلمی که در سینما دیدید؟
متاسفانه سینمایی نیستم. نه فرصت دارم و نه علاقه.
کدام هنرپیشه را دوست داری؟
پرویز پرستویی و اکبر عبدی
به کدام کارگردان علاقهمندی؟
علاقه به سینما ندارم. بیشتر به خود فیلم توجه دارم تا کارگردان.
فکر میکنی چقدر مردم شما را میشناسند و مشهور هستی؟
مشهوریت که نمیشود گفت اما مردم به من بسیار لطف دارند. در کل تکواندو زیاد در تلوزیون نشان داده نمیشود و اشتهار در ورزشهای انفرادی رزمی بسیار مشکل است.
مشهوریت یا محبوبیت؟
همیشه معتقد بودم محبوبیت ارزش بیشتری از مشهوریت دارد. آدم کم باشد اما کیفیتش بالا باشد.
چند وقت یک بار اسمتان را در گوگل جستجو میکنید؟
شاید باورتان نشود تا به حال سرچ نکردم.
چه رشته ورزشی دیگهای را دوست دارید و دنبال میکنید؟
علاقه خاصی به فوتبال دارم. فوتبال خارجی را تا هر وقت که باشد حتی صبح دنبال میکنم؛ لیگهای ایتالیا، اسپانیا، آلمان، انگلیس
فوتبال ایران را دنبال میکنی؟
فوتبال ایران را بخاطر جذابیت نداشتن دنبال نمیکنم.
بازیهای ایران در جام جهانی و فینال را کجا دیدی؟
در خانه خودم.
چقدر آنلاین هستی؟
موقعی که اردو هستم زیاد وقت نمیگذارم. یک ساعت و نهایتا ۲ ساعت. الویت اول من در خانه، خانواده هستند و برای مهم نیست که به اینترنت سر بزنم یا نه. هرچند اگر تنها باشم و وقت داشته باشم شاید ۵، ۶ ساعت وقت میگذارم.
اهل چت هم هستید؟
زیاد حال ندارم بنویسم. بیشتر خواننده مطالب مفید هستم.
در وایبر عضو چه گروههایی هستی؟
عضو گروههای خاصی نیستم. یک گروه خانوادگی و گروههای دوستان.
عکس سلفی میگیری؟
تا به حال تنهایی از خودم عکس نگرفتم، هرچند در سلفی دوستان بودم.
چه چیزهایی همیشه همراهتان است؟
موبایل و کیف پول
خرید کردن را دوست داری؟ چه کسی خریدهای روزانهات را انجام میدهد؟
نه خسته کننده است برایم. خریدهای روزانه را خودم انجام میدهم تا به همسرم کمک کرده باشم.
خطرناکترین تجربهای که داشتید؟
خاطرهای که همیشه حس بدی برام داشته. یک بار با موتو با دوستم کورس گذاشتیم. با سرعت زیاد در حرکت بودیم که یک اسکانیا رو مقابل خودم دیدم که از چهار راه رد میشد. ترمزم کامل نگرفت محکم به چرخ آخر اسکانیا خوردم ۱۰، ۱۵ متر پرت شدم. شاید ممکن بود زیر کامیون برم اما خدا رحم کرد. بعدش هم به سرعت از زمین بلند شدم و جز کوفتگی و چند خراش، آسیب دیگری ندیدم.
شیر، چای یا قهوه؟
چایی
کوه، دریا یا کویر؟
دریا
بهترین ساعت برای تمریناتی که انجام میدهی؟
۶ تا ۸
در اردو چه چیزی اذیتت میکند؟
خیلی چیزها خسته کننده است اما من اعتقاد دارم و سعی کردم با مشکلات بسازم و به این مسایل فکر نکنم. باید از تمرینات خودم لذت ببرم و خسته نشوم و به چیزهای منفی فکر نکنم.
اگر بدانید ۲۴ ساعت بیشتر زنده نیستید چه میکنی؟
کاری می کنم که همیشه در ذهنها بمانم. به خانواده و دوستانم سر بزنم و از آنها که ناراحتشان کردم طلب حلالیت کنم.
اگر سه هزار میلیارد تومان پول داشته باشید با آن چه میکنی؟
همیشه آرزو داشتم موسسه خیریه بزنم.
مهمترین کار نکرده؟
کارهایم را همیشه انجام دادهام هرچند گاهی سهل انگاری داشتم. کارهایم را طبق برنامه انجام دادهام.
بهترین نقطه ایران؟
زادگاهم میانه، کرج، شیراز
بهترین خیابان تهران؟
هرجا که ترافیک نباشد.
بهترین شهر برای زندگی؟
شمال. جنگل را دوست دارم. جایی که آرامش باشد. دوست دارم باغی در کرج بخرم و در آنجا زندگی کنم.
یوسف کرمی را در یک عبارت توصیف کن.
آرام، ساده، خاکی (عصر ایران)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
کودک و نوجوان > آثار نوجوانان - برای خودم عجیب بود. برای مامانم هم عجیب بود. از درس دلزده شده بودم. شیطنتهای نوجوانی برایم جذاب شده بود؛ از درسنخواندن و تا نیمهشب بیدارماندن و فیلمدیدن و رمانخواندن و چتکردن با بچهها و...
نمرههایم از 20 و 19 و 18 رسیده بود به 16 و 15 و 14. خندهام میگرفت، اما از 20 گرفتن خسته شده بودم.
پدر و مادرهای عزیزی که تنهایی یا با بچهتان دارید این مقالهی خوشمزه را میخوانید، اصلاً نگران نباشید! بچههایتان از راه به در نمیشوند!
هرچه جلوتر میرفتیم، بیخیالتر میشدم. همهاش احساس میکردم چیزهای مهمتری در زندگی هست که آدم باید بفهمد و درک کند و ببیند و بخواند. حالا نمرهی من 20 نشد و شد 19، 18 یا... چه فرقی دارد؟ آخرش قرار اســت یک تقدیرنامه کاغذی بگیرم با یک ساعت که هیچوقت ازش استفاده نمیکنم!
داد مامانم داشت درمیآمد. توی دلم میخندیدم. به خیال خودم زرنگ شده بودم، شیطون، همانی که همیشه دوست داشتم. بعضیوقتها از تنبلی خودم حرصم میگرفت، ولی درسها خیلی نچسب شده بودند. فقط تئوری تئوری تئوری، حفظی حفظی حفظی. نه کارگاه، نه گردش علمی، نه فیلم... هیچی.
آنقدر چیزهای خوب در داستانها و فیلمها و مجلهها و دور و برم میدیدم که حس میکردم درسی که توی مدرسه میدهند، چیزی بارم نمیکند هیچ، اینقدر باید برای حفظکردنش به خودم فشار آوردم که مغزم خودش را خاموش میکند!
اصل حرفم این اســت که مامان و باباهای عزیز، اینقدر برای درسخواندن به بچهها فشار نیاورید. اینطوری بیشتر دلزدهشان میکنید. یکجور حس انتقامجویی از درس پیدا میکنند یا نفرت یا هرچه بشود اسمش را گذاشت.
میخواهم بگویم که میدانم شما آنقدر برای ما بچهها زحمت میکشید که درسخواندن کمترین کاری اســت که میتوانیم بکنیم، ولی میخواهم، بگویم دنبال عامل دلزدگی از درس هم بگردید.
نسیم پورعیسی،14 ساله از تهران
تصویرسازی: کتایون کرمی، 15 ساله از کرمانشاه
کودک و نوجوان > آثار نوجوانان - برای خودم عجیب بود. برای مامانم هم عجیب بود. از درس دلزده شده بودم. شیطنتهای نوجوانی برایم جذاب شده بود؛ از درسنخواندن و تا نیمهشب بیدارماندن و فیلمدیدن و رمانخواندن و چتکردن با بچهها و...
نمرههایم از 20 و 19 و 18 رسیده بود به 16 و 15 و 14. خندهام میگرفت، اما از 20 گرفتن خسته شده بودم.
پدر و مادرهای عزیزی که تنهایی یا با بچهتان دارید این مقالهی خوشمزه را میخوانید، اصلاً نگران نباشید! بچههایتان از راه به در نمیشوند!
هرچه جلوتر میرفتیم، بیخیالتر میشدم. همهاش احساس میکردم چیزهای مهمتری در زندگی هست که آدم باید بفهمد و درک کند و ببیند و بخواند. حالا نمرهی من 20 نشد و شد 19، 18 یا... چه فرقی دارد؟ آخرش قرار اســت یک تقدیرنامه کاغذی بگیرم با یک ساعت که هیچوقت ازش استفاده نمیکنم!
داد مامانم داشت درمیآمد. توی دلم میخندیدم. به خیال خودم زرنگ شده بودم، شیطون، همانی که همیشه دوست داشتم. بعضیوقتها از تنبلی خودم حرصم میگرفت، ولی درسها خیلی نچسب شده بودند. فقط تئوری تئوری تئوری، حفظی حفظی حفظی. نه کارگاه، نه گردش علمی، نه فیلم... هیچی.
آنقدر چیزهای خوب در داستانها و فیلمها و مجلهها و دور و برم میدیدم که حس میکردم درسی که توی مدرسه میدهند، چیزی بارم نمیکند هیچ، اینقدر باید برای حفظکردنش به خودم فشار آوردم که مغزم خودش را خاموش میکند!
اصل حرفم این اســت که مامان و باباهای عزیز، اینقدر برای درسخواندن به بچهها فشار نیاورید. اینطوری بیشتر دلزدهشان میکنید. یکجور حس انتقامجویی از درس پیدا میکنند یا نفرت یا هرچه بشود اسمش را گذاشت.
میخواهم بگویم که میدانم شما آنقدر برای ما بچهها زحمت میکشید که درسخواندن کمترین کاری اســت که میتوانیم بکنیم، ولی میخواهم، بگویم دنبال عامل دلزدگی از درس هم بگردید.
نسیم پورعیسی،14 ساله از تهران
تصویرسازی: کتایون کرمی، 15 ساله از کرمانشاه