فرآوری: آمنه اسفندیاری- بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
هرگاه که انسان از محیط ارزش های خدایی خارج می شود و ارزش های مادی ملاک به روزی و برتری او قرار می گیرد، اسارت آغاز می شود. چاپلوسی، حالتی است برخاسته از ضعف نفس و نوعی اسارت روحی انسان که در برابر دیگر آدمیان برای جلب منافع و کسب امتیازهای مادی صورت می گیرد.
در واقع ستایش و ستودن کسی که در انجام دادن وظایف شرعی یا اجتماعی، سهل انگار است، چاپلوسی نام دارد. این کار، نوعی آفت زبانی است و نکوهیده بودن آن در سخنان هدایت گر رهبران معصوم اسلام آشکارا بیان شده است. این حرکت، ستایش شوندگان دروغین را فخرفروش و خودبین بار می آورد و برای ستمگران و خیانتکاران نیز، نوعی تأیید و تشویق عملی به شمار می آید. افرادی هستند که از چاپلوسی دیگران ، مغرور می شوند و خود نیز به باوری بی اساس از خویش می رسند. اینان خود را وظیفه شناس، امانت دار و فداکار در راه مردم می پندارند و از آنان انتظار تأیید و سپاسگذاری دارند.
اگر انسان ارتباط خود را با خالق و پروردگارش مستحکم و صمیمی کند؛ در برآوردن نیازها و حوائج خویش بر او توکل کند، و به این یقین برسد که خداوند قادر مطلق است؛ او است که گره تمام کارها به دست او گشوده میشود، هرگز در زندگی نیازی به این گونه تملقها و چاپلوسیها پیدا نخواهد کرد. گاه اتفاق میافتد انسان مؤمنی اگر از روی اشتباه، امید به غیر خدا داشت، خداوند امیدش را ناامید میکند تا وی به خود آمده و از کم رنگ شدن ارتباط خود با خدا جلوگیری کند.
مگر بنده نمیداند که چون حادثهاى از حوادث برای او رخ دهد، کسى جز به اذن من آن را از او برندارد، پس چرا از من روىگردان است، من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او میدهم، سپس آن را از او میگیرم، و او برگشتش را از من نمیخواهد و از غیر من میخواهد.»
راوی از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند؛ امام به من فرمود: در یکى از کتابها خواندم که خداى تبارک و تعالى میفرماید: به عزت، جلال، بزرگوارى و رفعتم بر عرشم، سوگند که آرزوى هر کس را که به غیر من امید بندد، به ناامیدى قطع میکنم و نزد مردم بر او جامه خوارى میپوشم؛ او را از تقرب خود میرانم و از فضلم دور میکنم، او در گرفتاریها به غیر من آرزو مىبندد، در صورتى که رفع گرفتاریها به دست من است. به غیر من امیدوار مىشود و در فکر خود درِ خانه جز مرا میکوبد. با آنکه کلیدهاى همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانهی من براى کسى که مرا بخواند باز است.
کیست که در گرفتاریهایش به من امید بسته و من امیدش را قطع کرده باشم؟ کیست که در کارهاى بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم، من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهدارى من راضى نشدند و آسمانهایم را از کسانى که از تسبیحم خسته نشوند (فرشتگان) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاى میان من و بندگانم را نبندند. ولى آنها به قول من اعتماد نکردند. مگر بنده نمیداند که چون حادثهاى از حوادث برای او رخ دهد، کسى جز به اذن من آن را از او برندارد، پس چرا از من روىگردان است، من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او میدهم، سپس آن را از او میگیرم، و او برگشتش را از من نمیخواهد و از غیر من میخواهد.» (الکافی، ج 2، ص 66)
به عزت، جلال، بزرگوارى و رفعتم بر عرشم، سوگند که آرزوى هر کس را که به غیر من امید بندد، به ناامیدى قطع میکنم و نزد مردم بر او جامه خوارى میپوشم؛ او را از تقرب خود میرانم و از فضلم دور میکنم
چاپلوسی، هنر افرادی است که با به کارگیری روش های عادی و بهنجار جامعه یا محیط کار خود قادر به کسب موفقیت دلخواهشان نیستند و با توسل جستن به راه های گوناگون چاپلوسی، زبان بازی، خبرچینی، جاسوسی، دورویی، نوکر صفتی و خیانت می کوشند خلأ ناشی از ضعف های شخصیتی و تخصصی مورد نیاز خویش در جامعه یا محیط کار خود را جبران کنند. گاهی تملق گویی، نتیجه عادت های رفتاری برگرفته از تربیت خانواده باشد و در مواردی نیز ممکن است افرادی به دلیل نداشتن مهارت در برقراری روابط درست اجتماعی، به این حالت حرکتند. در هر صورت چاپلوسی، ناشی از حقارت شخصیت فرد یا به گمان خود آنان، ره آورد زرنگی و هوش و تدبیر ایشان است.
چاپلوسی، عزت نفس فرد چاپلوس را از او می گیرد و شخص ستایش شونده را نیز به غرور و تکبر واهی گرفتار می سازد و حتی او را در ادامه جرم و گناهش تشویق می کند.
بنابراین برخورد اسلام با مسئله تملق و تعریفهای نابجا برای جلوگیری از این رذیله اخلاقی در سطح جامعه است که اگر این اتفاق ناگوار در جامعهای رواج پیدا کند، شخصیت و کرامت انسانی که در تعالیم و آموزههای دینی ما بسیار به آن ارج نهاده شد، به فرو مایگی و بیهویتی تبدیل شده و انسان را از جایگاه حقیقی خود به پایین خواهد کشید!. به همین دلیل است که در روایات و آموزههای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امامان شیعه (علیهم السلام) با این مسئله به شدت برخورد شده است.
چاپلوسی صفت سگان است
بادمجان دور قاب چین ها(کلینیک اینترنتی رایگان19)
علائم و نشانه های خطرناک ترین بیماری اخلاقی
تفاوت خوشخلقی با چاپلوسی
بخش نهج البلاغه تبیان
به گزارش تبیان به نقل از سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله حسین نوری همدانی، از مراجع تقلید، در جلسه 54 درس خارج ولایت فقیه (کتاب البیع) در مسجد اعظم قم، در ادامه بحث از ادله ولایت فقیه از نهج البلاغه، درباره عظمت این کتاب ارزشمند گفت: بعد از قران هیچ کتابی به اندازه نهج البلاغه از لحاظ متانت، جامعیت و استحکام وجود ندارد.
وی افزود: حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام در چند جا درباره موضوع ولایت و امامت سخن گفته اند. اولین مورد در خطبه 216 اسـت.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم با یاد آوری این نکته که امیرالمومنین علیه السلام در این خطبه از باب حقوق وارد می شوند، به شمردن این حقوق متقابل پرداخت و خاطر نشان کرد: در اواخر خطبه مذکور بیان شده که وقتی حضرت امیر علیه السلام در جنگ صفین این خطبه را بیان فرمودند یک نفر از جا بلند شد و تشکر و تمجید کرد و گفت ما مطیع شما هستیم. اما حضرت علی علیه السلام تذکر دادند مبادا همان طوری که پادشاهان و سلاطین مدح می شوند مرا مدح کنید. چرا که من آن طور نیستم.
وی یکی از انحرافات بوجود در جامعه مسلمین را چاپلوسی سلاطین و پادشاهان دانست و بیان داشت: حضرت علی در اینجا به آن شخص تذکر می دهد و می گوید فکر نکنید من از این تعریف و تمجید ها خوشم می آید. من یکی از بندگان خدا هستم.
در ادامه، اهم بیانات حضرت آیت الله نوری همدانی در جلسه 54 درس خارج فقه را تقدیم می کنیم.
دیروز مواردی را از نهج البلاغه در مورد ولایت و امامت ذکر کردیم، نهج البلاغه کتاب بسیار بسیار مهمی می باشد، در جلد 4 و جلد 14 "الذریعة إلی تصانیف الشیعة" بحثهای مفصلی در مورد نهج البلاغه مطرح شده من جمله اینکه بعد از قران هیچ کتابی به اندازه نهج البلاغه از لحاظ متانت و جامعیت و استحکام وجود ندارد. خلاصه اینکه نهج البلاغه کتاب بسیار جامع و کامل و محکم و مهمی می باشد.
عرض کردیم حضرت امیر علیه السلام در چند جا درباره موضوع ولایت و امامت سخن گفته اند، اولین مورد در خطبه 216 (طبق شماره گذاری مرحوم دشتی) بود که: "خطبها بالصفین"، امیرالمومنین علیه السلام در این خطبه از باب حقوق وارد می شوند و اینطور می فرمایند:
وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوَالِی، فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللهُ سُبْحانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لالْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِینِهِمْ. فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ، فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِکَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَیَئِسَتْ مَطَامِعُ الاعْدَاءِ...إلی آخر کلامه الشریف[1].
بحث حقوق در وسائل الشیعة 20 جلدی جلد 11 صفحه 131 در باب 3 از ابواب جهاد النفس نیز از ثابت بن دینار که همان ابوحمزه ثمالی اسـت از امام سجاد علیه السلام نقل شده اسـت و صاحب وسائل می فرماید رساله حقوق امام سجاد علیه السلام در "من لایحضره الفقیه" و "خصال" و مجالس" صدوق نیز نقل شده اسـت و همچنین در "تحف العقول" و "مکارم الأخلاق"مرسلاً نقل شده اسـت.
خوب و اما در اواخر خطبه مذکور بیان شده که وقتی حضرت امیر علیه السلام در جنگ صفین این خطبه را بیان فرمودند یک نفر از جا بلند شد و تشکر و تمجید کرد و گفت ما مطیع شما هستیم.
خیلی ها فکر می کردند وقتی پیغمبر از دنیا برود اسلام تمام و نابود خواهد شد ولی امر الهی مقدر شده بود تا امیرالمومنین علیه السلام جانشین ایشان بشود.
لذا در آیه شریفه ابتداء اینطور ذکر شده:?الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ?[2] و بعد گفته شده:?الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً?[3] یعنی کفار و دشمنان تا به حالا پیش خودشان یک روزنه امیدی داشتند و می گفتند اگر پیغمبر از دنیا برود چونکه پسری ندارد جانشینی نیز نخواهد داشت و کار پیغمبر و دین اسلام و مسلمانان تمام خواهد شد اما وقتی حضرت امیر علیه السلام با آن ویژگیهای منحصر به فرد به عنوان جانشین پیغمبر معرفی شد کفار و دشمنان مأیوس شدند و فهمیدند که حضرت امیر علیه السلام شخصی خواهد بود که راه پیغمبر و اسلام را ادامه خواهد داد.
خلاصه اینکه وقتی حضرت این خطبه را خواند شخصی بلند شد و حضرت را مورد تعریف و تمجید و تکریم قرار داد. لذا حضرت تذکر دادند مبادا همان طوری که پادشاهان و جباران و سلاطین مدح می شوند من را مدح کنید. چراکه من آن طور نیستم، یکی از انحرافاتی که بوجود آمده بود همین بود که عده ای چاپلوسی سلاطین و پادشاهان را می کردند و برای آنها اشعاری می سرودند و آنها را مدح می کردند که حضرت در اینجا نیز به آن شخص تذکر می دهد و می گوید فکر نکنید من از این تعریف و تمجید ها خوشم می آید. من یکی از بندگان خدا هستم و اینطور نیست که خودم را از خطا منزه بدانم.
البته درباره همین جمله حضرت بحثهایی مطرح شده و وهابیت و دشمنان شیعه می گویند شما امیرالمومنین علیه السلام را معصوم می دانید درحالی که خود ایشان در نهج البلاغه فرموده من از خطا منزه نیستم.
در شرح خوئی در مورد این فرمایش حضرت اینطور گفته شده که حضرت در ادامه کلامش فرموده: "إلا أن تکفی الله من نفسی" یعنی مگر اینکه خداوند من را حفظ کند دقیقا مانند حضرت یوسف علیه السلام یعنی خداوند متعال آن ها را در یک فضا و محدوده ای قرار می دهد و بعد به آنها کمک می کند تا مرتکب خطا و گناه نشوند.
منبع: رسانیوز
بخش نهج البلاغه تبیان
به گزارش تبیان به نقل از سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله حسین نوری همدانی، از مراجع تقلید، در جلسه 54 درس خارج ولایت فقیه (کتاب البیع) در مسجد اعظم قم، در ادامه بحث از ادله ولایت فقیه از نهج البلاغه، درباره عظمت این کتاب ارزشمند گفت: بعد از قران هیچ کتابی به اندازه نهج البلاغه از لحاظ متانت، جامعیت و استحکام وجود ندارد.
وی افزود: حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام در چند جا درباره موضوع ولایت و امامت سخن گفته اند. اولین مورد در خطبه 216 اسـت.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم با یاد آوری این نکته که امیرالمومنین علیه السلام در این خطبه از باب حقوق وارد می شوند، به شمردن این حقوق متقابل پرداخت و خاطر نشان کرد: در اواخر خطبه مذکور بیان شده که وقتی حضرت امیر علیه السلام در جنگ صفین این خطبه را بیان فرمودند یک نفر از جا بلند شد و تشکر و تمجید کرد و گفت ما مطیع شما هستیم. اما حضرت علی علیه السلام تذکر دادند مبادا همان طوری که پادشاهان و سلاطین مدح می شوند مرا مدح کنید. چرا که من آن طور نیستم.
وی یکی از انحرافات بوجود در جامعه مسلمین را چاپلوسی سلاطین و پادشاهان دانست و بیان داشت: حضرت علی در اینجا به آن شخص تذکر می دهد و می گوید فکر نکنید من از این تعریف و تمجید ها خوشم می آید. من یکی از بندگان خدا هستم.
در ادامه، اهم بیانات حضرت آیت الله نوری همدانی در جلسه 54 درس خارج فقه را تقدیم می کنیم.
دیروز مواردی را از نهج البلاغه در مورد ولایت و امامت ذکر کردیم، نهج البلاغه کتاب بسیار بسیار مهمی می باشد، در جلد 4 و جلد 14 "الذریعة إلی تصانیف الشیعة" بحثهای مفصلی در مورد نهج البلاغه مطرح شده من جمله اینکه بعد از قران هیچ کتابی به اندازه نهج البلاغه از لحاظ متانت و جامعیت و استحکام وجود ندارد. خلاصه اینکه نهج البلاغه کتاب بسیار جامع و کامل و محکم و مهمی می باشد.
عرض کردیم حضرت امیر علیه السلام در چند جا درباره موضوع ولایت و امامت سخن گفته اند، اولین مورد در خطبه 216 (طبق شماره گذاری مرحوم دشتی) بود که: "خطبها بالصفین"، امیرالمومنین علیه السلام در این خطبه از باب حقوق وارد می شوند و اینطور می فرمایند:
وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوَالِی، فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللهُ سُبْحانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لالْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِینِهِمْ. فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ، فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِیَّةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِکَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَیَئِسَتْ مَطَامِعُ الاعْدَاءِ...إلی آخر کلامه الشریف[1].
بحث حقوق در وسائل الشیعة 20 جلدی جلد 11 صفحه 131 در باب 3 از ابواب جهاد النفس نیز از ثابت بن دینار که همان ابوحمزه ثمالی اسـت از امام سجاد علیه السلام نقل شده اسـت و صاحب وسائل می فرماید رساله حقوق امام سجاد علیه السلام در "من لایحضره الفقیه" و "خصال" و مجالس" صدوق نیز نقل شده اسـت و همچنین در "تحف العقول" و "مکارم الأخلاق"مرسلاً نقل شده اسـت.
خوب و اما در اواخر خطبه مذکور بیان شده که وقتی حضرت امیر علیه السلام در جنگ صفین این خطبه را بیان فرمودند یک نفر از جا بلند شد و تشکر و تمجید کرد و گفت ما مطیع شما هستیم.
خیلی ها فکر می کردند وقتی پیغمبر از دنیا برود اسلام تمام و نابود خواهد شد ولی امر الهی مقدر شده بود تا امیرالمومنین علیه السلام جانشین ایشان بشود.
لذا در آیه شریفه ابتداء اینطور ذکر شده:?الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ?[2] و بعد گفته شده:?الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً?[3] یعنی کفار و دشمنان تا به حالا پیش خودشان یک روزنه امیدی داشتند و می گفتند اگر پیغمبر از دنیا برود چونکه پسری ندارد جانشینی نیز نخواهد داشت و کار پیغمبر و دین اسلام و مسلمانان تمام خواهد شد اما وقتی حضرت امیر علیه السلام با آن ویژگیهای منحصر به فرد به عنوان جانشین پیغمبر معرفی شد کفار و دشمنان مأیوس شدند و فهمیدند که حضرت امیر علیه السلام شخصی خواهد بود که راه پیغمبر و اسلام را ادامه خواهد داد.
خلاصه اینکه وقتی حضرت این خطبه را خواند شخصی بلند شد و حضرت را مورد تعریف و تمجید و تکریم قرار داد. لذا حضرت تذکر دادند مبادا همان طوری که پادشاهان و جباران و سلاطین مدح می شوند من را مدح کنید. چراکه من آن طور نیستم، یکی از انحرافاتی که بوجود آمده بود همین بود که عده ای چاپلوسی سلاطین و پادشاهان را می کردند و برای آنها اشعاری می سرودند و آنها را مدح می کردند که حضرت در اینجا نیز به آن شخص تذکر می دهد و می گوید فکر نکنید من از این تعریف و تمجید ها خوشم می آید. من یکی از بندگان خدا هستم و اینطور نیست که خودم را از خطا منزه بدانم.
البته درباره همین جمله حضرت بحثهایی مطرح شده و وهابیت و دشمنان شیعه می گویند شما امیرالمومنین علیه السلام را معصوم می دانید درحالی که خود ایشان در نهج البلاغه فرموده من از خطا منزه نیستم.
در شرح خوئی در مورد این فرمایش حضرت اینطور گفته شده که حضرت در ادامه کلامش فرموده: "إلا أن تکفی الله من نفسی" یعنی مگر اینکه خداوند من را حفظ کند دقیقا مانند حضرت یوسف علیه السلام یعنی خداوند متعال آن ها را در یک فضا و محدوده ای قرار می دهد و بعد به آنها کمک می کند تا مرتکب خطا و گناه نشوند.
منبع: رسانیوز