جام جم سرا: در این نوع طلاق که سالهای اخیر، خاموش و بیصدا بین زوجین اتفاق میافتد، پول حرف اول و آخر را میزند و اتفاقا وجود اموال و داشتن استقلال مالی هرکدام از همسران باعث به وجود آمدن اختلاف بین آنها و بحث و مشاجرات فراوان بر سر تقسیم مال و اموال و هزینه کردن داراییها در خانواده میشود.براساس تحقیقات به عمل آمده اغلب زوج های جوان از اینکه در مورد مسائل مالی با هم گفتوگو کنند، هم ترس دارند و هم صحبت بر سر این مسائل را بیاحترامی به یکدیگر تلقی میکنند، اما تحقیقات ثابت کرده است، که اغلب مشکلات رخ داده در سال های ابتدایی زندگی، ریشه در مسائل مالی دارند؛ دلیل بروز این اختلافات روشن است: درآمدهای مختلف، عادات خرید متفاوت، و احتمالا اهداف مالی متفاوت!
اما شاید بتوان با صحبت کردن راجع به این مسائل در ابتدای ازدواج یا حتی قبل از ازدواج و تعیین کردن یک الگوی مناسب اقتصادی برای زندگی مشترک، نهتنها از به وجود آمدن مشکلات اقتصادی در زندگی جلوگیری کرد، بلکه میتوان جلوی به وجود آمدن دلخوریها و کینهها را که زمینهساز بروز مشکلات عاطفی بعدی، همین طور طلاق اقتصادی و به دنبال آن، در بعضی موارد باعث طلاق و جدایی قانونی میشود را نیز گرفت.
حد و حدود استقلال مالی زوجین
شما با ازدواج در روح و جسم خود با دیگری شریک میشوید و همان طور که خود را متعلق به دیگری میدانید، او را نیز از آن خود میخواهید؛ اما در مورد حساب و کتاب مالیتان چطور؟ آیا شما جزو آن دسته از افرادی هستید که فکر میکنند با ازدواج هرچه که از قبل داشتهاند و هر آنچه که بعد از ازدواج به دست میآورند، متعلق به همسرشان و زندگی مشترکشان است یا نه جزو آن افرادی هستید که همچنان به استقلال خود از نظر مالی اهمیت میدهند و کوچکترین مقدار از درآمد خویش را متعلق به خودشان میدانند و معتقدند فقط این مرد خانه است که وظیفه تامین مخارج زندگی و آسایش و آرامش را دارد و زنها در صورت اشتغال و داشتن استقلال مالی، تمام درآمد خود را باید برای خودشان پسانداز کنند؟ اما واقعا کدام شکل از الگوی اقتصادی خانواده درست است؟
دکتر محمدحسین ایمانیجاجرمی، جامعهشناس، در گفتوگو با چاردیواری، در این باره میگوید: به طور کلی شکل خانواده در سالهای اخیر، تغییر کرده است و خانوادهای که باید بنیانش بر اساس عشق و صمیمیت باشد تبدیل به یک شرکت تجاری شده است که همه چیز باید در آن شفاف و روشن باشد و دو شریک آن بشدت مواظب هستند که حق و حقوقشان پایمال نشود؛ یعنی در واقع سرمایه اقتصادی بر سرمایه اجتماعی که مبتنی بر اعتماد است، غلبه پیدا میکند و زن و شوهر به حسابگری رو آوردهاند. وی میافزاید: اما محاسبهگریها در خانواده و بین همسران عشق و صمیمیت را کم میکند، یعنی وقتی عقلانیت و تلاش برای استقلال مالی را به میان میآورید، عشق از راه دیگر فرار میکند.
اما دکتر علی شاهحسینی، روانشناس و مشاور و دکترای مدیریت و کارآفرینی، نظر دیگری دارد، و اصلا به طلاق اقتصادی زوجین اعتقادی ندارد و در گفتوگو با چاردیواری میگوید: همه افراد اعم از زن و مرد باید هویت و استقلال مالی داشته باشند، و خانمها به عنوان فردی که باید در جامعه فردیت داشته باشند، میتوانند یک همسر خوب و یک مادر خوب باشند اما در عین حال به عنوان یک شهروند و یک فرد مستقل هم، از نظر مالی استقلال داشته باشندو نباید به افراد القاء کرد که با ازدواج باید همه هست و نیست آنها یکی شود که تجربیات و بررسیها نشان داده است که همین تفکرات در سالهای اخیر باعث افزایش طلاق در جامعه نیز شده است، پس باید کاملا هویت فردی و اقتصادی افراد از یکدیگر مستقل باشد.وی میافزاید: بهتر است به این سمت برویم که زن و مرد میتوانند هردو درآمد داشته باشند، ولی عاشق یکدیگر باشند، پدر و مادر خوبی هم باشند و مانند دو دوست در زمانی که با مسالهای مواجه میشوند دست همدیگر را بگیرند و از پس اندازهای خود به پای همدیگر و به پای زندگی بریزند و باور داشته باشیم که در زندگی هرچه بیشتر فداکاری کنیم و عشق بورزیم، بیشتر احساس آرامش و لذت میکنیم.
نقش اشتغال زنان در طلاق اقتصادی
در گذشته که اغلب زنها خانهدار بودند، و منبع در آمدی نداشتند، تکلیف همه روشن بود، مرد خانه کسب درآمد میکرد و به طور معمول مقداری از درآمد را صرف خانه و مقداری را برای روز مبادا پسانداز میکرد؛ در خانه هم مشکلی تحت عنوان مسائل و مشکلات اقتصادی و تقسیم مال و اموال و هزینه درآمدها در خانواده وجود نداشت.
دکتر شاهحسینی درباره اشتغال زنان و استقلال مالی آنها میگوید: هر پدیدهای که در جامعه ما رخ میدهد، در ابتدا با مقاومت روبهرو میشود، جامعه ما طوری بوده است که در آن همواره مردان تامینکننده مخارج زندگی بودهاند و خانمها مدیر خانه، اما اکنون وارد عصر جدیدی از زندگی شدهایم، به این صورت که خیلی از خانمها بیرون از خانه مشغول به کار هستند و بیشتر ما نمیتوانیم این مساله را حداقل از نظر اقتصادی، مدیریت کنیم.
وی میافزاید: اما مردانی که همسرانشان شاغل هستند، باید آنها را درک کنند و بدانند که همسرشان به نسبت خانمهایی که بیرون از خانه کار نمیکنند، حق دارند درصد بیشتری از داراییشان را صرف خویش کنند و یا برای خود پسانداز کنند؛ و این به معنای طلاق اقتصادی نیست، اما زوجین در هر حال نباید در مورد مسائل اقتصادی تا آنجا جبههگیری کنند که هرکسی خرج خودش را بدهد و درآمد و هزینههای هر کدام، از هم جدا باشدکه این مساله باعث یک قانونمندی خشک، و به وجود آمدن یک زندگی مصنوعی میشود.
دکتر جاجرمی هم در این باره میگوید: به طور معمول خانمهایی که فقط خانه دارند و از نظر مالی، کاملا به همسرشان وابسته هستند، با مساله طلاق و جدایی اقتصادی، مواجه نمیشوند، اما از زمانی که خیلی از خانمها صاحب درآمد شدند، و این درآمد به آنها قدرت اقتصادی داد، و از طرف دیگر جامعه و قانون از حق و حقوق مالی آنها دفاع نکرد، آنها خود دست به کار شدند و به جدا کردن اموالشان از همسرانشان پرداختند، اما به طور حتم برای جلوگیری از این مشکل در زمینه این مساله جدید، یعنی استقلال مالی خانم ها، باید سازوکار قانونی اندیشیده شود.
اطمینان نداشتن زنان دلیل اصلی طلاق اقتصادی
در دوران دانشجویی با هم آشنا شدند و ازدواج کردند، در ابتدا، زندگی به دلیل مسائل اقتصادی، کمی سخت، اما شیرین بود؛ نازنین چند ماه زودتر از همسرش وارد دنیای کار شد و درآمد مناسبی هم داشت. چند سال بعد، آنها به پیشنهاد نازنین و کمک خانوادههای هر دو و پسانداز چند سالهشان خانهای خریدند و تا سالها بعد هم اقساط وام آن خانه را با هم میپرداختند؛ اما پس از مدتی اوضاع تغییر کرد و اختلافات کوچک آنها بالا گرفت تا آنجا که تصمیم به جدایی گرفتند.
زمانی که صحبت مهریه و حق و حقوق نازنین به میان آمد، او مجبور شد بابت گرفتن حضانت فرزندانش مهریهاش را ببخشد و تکلیف خانه هم روشن بود، خانه به نام همسرش بود و او هیچ وقت نتوانست ثابت کند که بیشتر آن حاصل دسترنج چندساله او و حتی سهم پدر و مادرش است!
دکتر در این باره میگوید: بخشی از احساس تمایل زنان به جدا کردن مال و اموال خود از همسر، به این مساله برمیگردد که در کشور ما حقوق زنان بعد از طلاق، یا فوت همسر، یا خیلی مشخص نیست یا خیلی کم است.
وی میافزاید: ممکن است زن و شوهر هر دو برای خرید ملکی یا جمع کردن مالی تلاش کرده باشند، اما به طور معمول اگر از نظر قانونی، حد و حدود این اموال را روشن نکنند، بعد از طلاق یا فوت همسر، مقدار زیادی از آن به زن تعلق نمیگیرد؛ و همین مساله باعث شده است که در سالهای اخیر، زنان خود دست به کار شوند و از طلاق اقتصادی و یا جدایی اموال خود از همسرشان به عنوان یک مکانیزم دفاعی استفاده و امنیت مالی خود را تضمین کنند؛ البته این مساله که عشق و اعتماد در خانه و خانوادهها هم کم شده، قابل کتمان نیست، اما اگر چارهای اندیشیده شود و مکانیزمهای قانونی و اجتماعی امنیت خاطر زنان را بابت تلاشهای آنها و مالک بودنشان، تضمین کند و قوانینی بابت این مسائل وضع گردد، خود به خود بحث بر سر مال و اموال و مسائل اینچنینی حل میشود.
نقش فشار اقتصادی در طلاق
کارشناسان معتقدند؛ در زمانی که فشار اقتصادی بیشتر میشود، میل افراد بویژه زوجین، به جدا کردن اموال خود از اعضای خانواده افزایش مییابد، به این معنی که با افزایش فشار اقتصادی، افراد در مورد مسائل مادی، احساس ناامنی میکنند و وقتی از نظر عاطفی و مسائل فرهنگی هم نقشها مختل شده باشد و هر یک از اعضای خانواده، مثل قدیم، پشت و پناه هم نباشند به طور قطع تا آنجا به منافع فردی خود فکر میکنند که این مساله به جدایی کامل اقتصادی آنها میانجامد.
دکتر لیلا زعفرانچی، کارشناس مسائل اقتصادی خانواده، در گفتوگو با چاردیواری، میگوید: یکی از عواملی که باعث میشود بین افراد خانواده در بحث مسائل مالی و اختصاص دادن درآمد به احتیاجات گوناگون اختلاف ایجاد شود، بحث فشار اقتصادی است. وی میافزاید: اگر فشار اقتصادی این طور تفسیر شود که افراد خانواده، برای یک درآمد حداقلی، سرفصلهای متعدد هزینهای داشته باشند، به طور حتم، برای انتخاب اینکه این درآمد را برای کدام کار هزینه کنند برایشان مشکل ایجاد خواهد شد؛ به طور مثال وقتی در یک خانواده باید با درآمد حداقل، راجع به گزینههایی مثل هزینه تحصیل فرزندان، مسکن، خوراک، پوشاک و... تصمیمگیری شود، ممکن است ترجیحات دو نفر به عنوان زن و مرد در همه اینها یکسان نباشد و همین مساله به تعارضات بین آنها دامن بزند. دکتر زعفرانچی، میافزاید: اما در شرایط بد اقتصادی، اگر اوضاع فرهنگی خانواده خوب باشد، یعنی خانواده از نظر فرهنگی و تربیتی مشکلی نداشته باشند، به طور معمول میتوانند مذاکره بر سر مسائل مالی را بخوبی پیش ببرند و مشکل مالی و اقتصادی را حل کنند، اما اگر برعکس، حتی در خانوادههای پردرآمد هم افراد از نظر فرهنگی بسیار غنی نباشند، با اینکه کل درآمد، میتواند همه هزینهها را پوشش دهد، اما ممکن است زوجین یا هر کدام از اعضای خانواده، برای اختصاص دادن مقدار بیشتری از این درآمد به ترجیحات خود، برای دیگر اعضا، مشکل ایجاد کند یا در کل خانواده، اختلافات زیادی بر سر این مسائل به وجود آید.
زنان و مدیریت اقتصادی خانواده
سالهای دور، در زمان پدربزرگها و مادربزرگهایمان، کسانی بودند که خرج خانههایشان و تصمیمگیری برای خورد و خوراک و مایحتاج فرزندان را به دست مادران خانه میسپردند و ماه به ماه یا هفته به هفته، خرجی خانه را بر سر طاقچه میگذاشتند تا «حاج خانم» با برنامهریزی و صرفهجویی و گاه به قول قدیمیها با وصله و پینه، آن را تا آخر ماه برساند.اما امروز با آنکه خیلی از خانمها خود شاغل هستند، زیر بار مدیریت و برنامهریزی مالی خانه نمیروند که مبادا مجبور باشند برای وصله و پینه کمبود خرجی خانه از حقوق خودشان استفاده کنند، البته بعضی از مردهای امروزی هم سپردن امور مالی خانه به خانمها را هم ننگ و عار میدانند و فکر میکنند خودشان به عنوان رئیس و سرپرست خانواده، باید دخل و خرج را مدیریت کنند.
اما دکتر علی شاهحسینی، روانشناس و مشاور خانواده، در این باره میگوید: بهتر است مدیریت مالی خانوادهها با خانم باشد، چون هم از طرفی، با فرزندان نزدیکتر است و نیاز واقعی آنها را بهتر میداند و از طرف دیگر، با بر عهده گرفتن برنامهریزی برای هزینههای خانواده، به صرفهجویی هزینهها هم میپردازد و مهمتر از همه اینکه میتواند در مسائل مالی، نقش پل ارتباطی بین فرزندان و پدر را ایفا کند و پدر را از بحث بین خود و فرزندان بر سر مسائل مالی معاف کند، که همین مساله باعث میشود پدر خانواده فرصت پیدا کند به مسائل کلان اقتصادی و مالی زندگی، بهتر بپردازد و به دنبال آن این فراغت ممکن است باعث افزایش درآمد خانواده شود، در نتیجه نفع آن به کل خانواده برمیگردد. وی ادامه میدهد: به طور کلی، تفاوتهای فردی بین زنان و مردان باعث میشود از نظر مدیریت اقتصادی هم با هم تفاوتهایی داشته باشند؛ بنابراین باید مدیریت اقتصادی خرد از قبیل خرج و مخارج روزانه را خانمها و مدیریت اقتصادی کلان شامل خرید خانه، اتومبیل و... را مردان به عهده بگیرند؛ در این صورت موفقتر خواهند بود.
دکتر شاهحسینی، میافزاید: اما زمانی که مدیریت مالی، فقط در انحصار پدر خانواده باشد، ممکن است بین پدر و مادر و فرزندان، جبههگیری ایجاد شود و همسر و فرزندان به عنوان تقاضاکننده در یک سو و پدر به عنوان تنها تامینکننده و عرضهکننده در سوی دیگر قرار گیرد، که این طور زندگیها به طور معمول بعد از مدتی با چالشهایی مبنی بر احساس ضرر و زیان از طرف مرد خانه و به دنبال آن ایجاد اصطکاک بین او و اعضای خانواده روبهرو میشود.
طلاق اقتصادی جایی در قانون ندارد
شاید وقتی بحث طلاق اقتصادی پیش میآید، همه یاد دادگاه و حق و حقوق و قانون میافتیم، اما جالب است بدانید، طبق نظر کارشناسان حقوقی، طلاق اقتصادی جایی در قانون ندارد!
فریده غیرت، وکیل و حقوقدان، در گفتوگو با چاردیواری، در پاسخ به این پرسش که قوانین موجود در مورد طلاق اقتصادی، چیست؛ میگوید: واژهای به عنوان طلاق اقتصادی در قانون نداریم و زوجین در زمان انعقاد قرارداد ازدواج، میتوانند در مورد مال و اموال خود نیز تعهداتی را در مقابل یکدیگر بپذیرند یا حتی اگر در حین ازدواج زن و شوهری بخواهند قراردادی را برای تصاحب اموال یا تقسیم اموال خود، منعقد کنند، حتی این نوع خاص هم در قانون، طلاق اقتصادی تلقی نمیشود و چنین عنوانی فقط از منظر جامعهشناسی و روانشناسی و تا حدی هم علم اقتصاد قابل بررسی است اما از نظر قانونی هیچ قانون و مقرراتی در مورد طلاق اقتصادی وجود ندارد.
مشکلات اقتصادی میان والدین و تاثیر آن بر فرزندان
پدر معتقد است پول را باید پسانداز کرد ولی مادر میگوید پول برای خرج کردن و زندگی کردن است؛ چند سالی است که مشکلات و مسائل مالی تنها صحبت مشترک پدر و مادر شده و فرزندان که میان آن دو قرار گرفتهاند، نمیدانند از کدامیک تبعیت کنند و روش اقتصادی کدام را برای زندگی خود برگزینند.پدر و مادر هر دو شاغلند و درآمد خوبی دارند، هرکدام صاحب ملک و املاکی جدا هم هستند که بابت آن هم هر ماه اجارهای دریافت میکنند، اما تمام دغدغهشان این است که مبادا ذرهای این اموال با هم مخلوط شود و هر کجا که کمی بابت ضایع شدن حق خود در مقابل دیگری شک میکنند روزها و حتی ماهها را به مشاجره و بحث بر سر آن مساله میگذرانند تا یا مساله حل شود یا یکی مجبور به گذشت در آن مورد شود، اما فرزندان دائم به این نکته فکر میکنند که کاش این همه امکانات در اختیار نداشتند، اما پدر و مادرشان آنقدر بر سر پول مشاجره نمیکردند و آرامش آنها را بر هم نمیزدند.مساله دیگر در زندگی زن و شوهرهایی که دچار طلاق اقتصادی شدهاند، این است که در بیشتر موارد کنترل کافی روی مسائل اقتصادی فرزندان ندارند چون یا مسائل مادی آنها را به همدیگر پاس میدهند یا آن که برای جذب هرکدام از فرزندان به سمت خود به صورت جداگانه آنها را از نظر مالی تامین میکنند که این مساله و پول تو جیبیهای بیحساب و کتاب برای فرزندان آنها بویژه در سنین نوجوانی و جوانی میتواند بسیار خطرناک و مضر باشد.
الهام طباطبایی / چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
دو ظرف ممکن است در کنار یکدیگر و دوشادوش هم بوده و هر یک به دیگری حتی با چسب چسبیده باشند اما این سبب نمی شود که کم شدن یکی زمینه کم شدن دیگری یا افزودن بر یکی زمینه افزایش دیگری را فراهم سازد.
اما اگر همین دو ظرف به وسیله لوله ای هر چند باریک با یکدیگر مربوط شده و رابطه برقرار کنند از آن پس هر گونه رفتار و برخوردی با هر یک از آن دو ظرف، با دیگری نیز خواهد بود. یعنی اگر از یکی کم و کاسته شود از دیگری نیز کم شده و کاهش یافته و اگر افزون شود فزونی می یابد.
حال داستان ما و خدا داستان دو ظرفی است که دوشادوش هم باشند.
یا بهتر بگوییم: چاله ای در همسایگی دریا.
قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق، 16)
و به یقین ما انسان را آفریدیم، و مى دانیم آنچه را که نفس او بدان اندیشه مى کند [چه چیزی نفس او را وسوسه می کند]، و ما بدو از رگ گردنش نزدیکتریم.
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
این تعبیری جالب و تکان دهنده ای است که می فرماید: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ حیات جسمانى ما وابسته به رگى است که خون را به طور مرتب از یک سو وارد قلب، و از یک سو خارج کرده به تمام اعضا مى رساند که اگر یک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فوراً مرگ به سراغ انسان مى آید.
خداوند از رگ قلب ما نیز به ما نزدیکتر است. این همان است که در جاى دیگر مى فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل مى شود. (انفال/24)
البته همه اینها تشبیه است و قرب خداوند از این هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمى شود؛ و اشاره به احاطه و تسلط علمی و آگاهی خداوند دارد. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 245)
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
و چون این معنا معناى دقیقى است که تصورش براى فهم بیشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به اصطلاح دست کم را گرفته که همه بفهمند، و به این حد اکتفاء کرده که بفرماید: "ما از طناب ورید به او نزدیک تریم". (ترجمه المیزان، ج 18، ص 519)
نامیدن آن به ورید به جهت ورود روح در آن است، و حبل الورید مثالی است که شدت قرب و نزدیکی را برساند.
حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
حقیقت معنا آن می شود که علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
3) حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
این چاله و دریا که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند اگر توسط جویی هرچند باریک با یکدیگر رابطه نداشته باشند هر گونه رفتار با چاله برای دریا هیچ تفاوتی ندارد، اما اگر به یکدیگر مربوط بوده و ارتباط داشته باشند ماجرا گونه ای دیگر خواهد بود، چرا که اگر کسی از آن کم کند از دریا نیز کاسته و اگر بر آن بیافزاید بر دریا نیز افزوده است.
علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
از این رو می گوییم: انسان ها همچون چاله اند، چاله ای که نزدیک ترین چیز به آنها خداست که دریا دریا رحمت و عنایت و حمایت است: نحن اقرب الیه من حبل الورید [ق/16]
یار نزدیک تو ز تست به تو
تو ز نزدیک او چرایی دور [اوحدی مراغه ای]
اما پاره ای از این چاله ها مثل اهل ایمان، با خدا که دریای لطف و کرم است رابطه دارند و پاره ای مثل کفار و اهل نفاق با خدا بی ارتباط اند.
منابع:
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
پرسمان قرآنی
از خدا دور شده ام دیگر دوستم ندارد؟!
مژده ی بزرگ برای جوانان هم سن و سال خودم!
خدا نزدیکتر از رگ گردن و ما این همه دور ؟!
ایمان قلب انسان را نورانی می کند
به وقتی چشمک میزنند
که تو دستور دادهای.
زمان طلوع خورشید
در اشارهی توست
غروبش نیز!
شکفتن گلها
به ارادهی توست
و پژمردنش هم.
باران وقتی میبارد
که تو خواسته باشی
و ابرها وقتی پراکنده میشوند
که تو اشاره کنی.
کودکان
با لبخند تو به دنیا میآیند
و مرگ
با سکوت توست
که اتفاق میافتد.
* * *
زندگی را تو بخشیدهای
مرگ را تو بخشیدهای
آن چه در آسمانها و زمین میگذرد
داستانی است که تو در حال نوشتنش هستی
و ما همه در میانهی داستانیم
* * *
برای ما
پایانی خوش بنویس
چنانکه برای ابرها نوشتهای
که ببارند!
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
دو ظرف ممکن است در کنار یکدیگر و دوشادوش هم بوده و هر یک به دیگری حتی با چسب چسبیده باشند اما این سبب نمی شود که کم شدن یکی زمینه کم شدن دیگری یا افزودن بر یکی زمینه افزایش دیگری را فراهم سازد.
اما اگر همین دو ظرف به وسیله لوله ای هر چند باریک با یکدیگر مربوط شده و رابطه برقرار کنند از آن پس هر گونه رفتار و برخوردی با هر یک از آن دو ظرف، با دیگری نیز خواهد بود. یعنی اگر از یکی کم و کاسته شود از دیگری نیز کم شده و کاهش یافته و اگر افزون شود فزونی می یابد.
حال داستان ما و خدا داستان دو ظرفی است که دوشادوش هم باشند.
یا بهتر بگوییم: چاله ای در همسایگی دریا.
قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق، 16)
و به یقین ما انسان را آفریدیم، و مى دانیم آنچه را که نفس او بدان اندیشه مى کند [چه چیزی نفس او را وسوسه می کند]، و ما بدو از رگ گردنش نزدیکتریم.
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
این تعبیری جالب و تکان دهنده ای است که می فرماید: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ حیات جسمانى ما وابسته به رگى است که خون را به طور مرتب از یک سو وارد قلب، و از یک سو خارج کرده به تمام اعضا مى رساند که اگر یک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فوراً مرگ به سراغ انسان مى آید.
خداوند از رگ قلب ما نیز به ما نزدیکتر است. این همان است که در جاى دیگر مى فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل مى شود. (انفال/24)
البته همه اینها تشبیه است و قرب خداوند از این هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمى شود؛ و اشاره به احاطه و تسلط علمی و آگاهی خداوند دارد. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 245)
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
و چون این معنا معناى دقیقى است که تصورش براى فهم بیشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به اصطلاح دست کم را گرفته که همه بفهمند، و به این حد اکتفاء کرده که بفرماید: "ما از طناب ورید به او نزدیک تریم". (ترجمه المیزان، ج 18، ص 519)
نامیدن آن به ورید به جهت ورود روح در آن است، و حبل الورید مثالی است که شدت قرب و نزدیکی را برساند.
حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
حقیقت معنا آن می شود که علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
3) حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
این چاله و دریا که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند اگر توسط جویی هرچند باریک با یکدیگر رابطه نداشته باشند هر گونه رفتار با چاله برای دریا هیچ تفاوتی ندارد، اما اگر به یکدیگر مربوط بوده و ارتباط داشته باشند ماجرا گونه ای دیگر خواهد بود، چرا که اگر کسی از آن کم کند از دریا نیز کاسته و اگر بر آن بیافزاید بر دریا نیز افزوده است.
علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
از این رو می گوییم: انسان ها همچون چاله اند، چاله ای که نزدیک ترین چیز به آنها خداست که دریا دریا رحمت و عنایت و حمایت است: نحن اقرب الیه من حبل الورید [ق/16]
یار نزدیک تو ز تست به تو
تو ز نزدیک او چرایی دور [اوحدی مراغه ای]
اما پاره ای از این چاله ها مثل اهل ایمان، با خدا که دریای لطف و کرم است رابطه دارند و پاره ای مثل کفار و اهل نفاق با خدا بی ارتباط اند.
منابع:
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
پرسمان قرآنی
از خدا دور شده ام دیگر دوستم ندارد؟!
مژده ی بزرگ برای جوانان هم سن و سال خودم!
خدا نزدیکتر از رگ گردن و ما این همه دور ؟!
ایمان قلب انسان را نورانی می کند