پنج شنبه 20 فروردین 1394 ساعت 10:00
جام جم سرا- مادران بسیاری دوران سالمندی خود را در آسایشگاهها میگذرانند. بسیاری از آنها کسی را ندارند اما دل مشتاقی در سینهشان میتپد که چشمانشان را همچنان منتظر یک لبخند، یک دیدار، یک سلام و احوالپرسی نگاه میدارد.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
دو ظرف ممکن است در کنار یکدیگر و دوشادوش هم بوده و هر یک به دیگری حتی با چسب چسبیده باشند اما این سبب نمی شود که کم شدن یکی زمینه کم شدن دیگری یا افزودن بر یکی زمینه افزایش دیگری را فراهم سازد.
اما اگر همین دو ظرف به وسیله لوله ای هر چند باریک با یکدیگر مربوط شده و رابطه برقرار کنند از آن پس هر گونه رفتار و برخوردی با هر یک از آن دو ظرف، با دیگری نیز خواهد بود. یعنی اگر از یکی کم و کاسته شود از دیگری نیز کم شده و کاهش یافته و اگر افزون شود فزونی می یابد.
حال داستان ما و خدا داستان دو ظرفی است که دوشادوش هم باشند.
یا بهتر بگوییم: چاله ای در همسایگی دریا.
قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق، 16)
و به یقین ما انسان را آفریدیم، و مى دانیم آنچه را که نفس او بدان اندیشه مى کند [چه چیزی نفس او را وسوسه می کند]، و ما بدو از رگ گردنش نزدیکتریم.
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
این تعبیری جالب و تکان دهنده ای است که می فرماید: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ حیات جسمانى ما وابسته به رگى است که خون را به طور مرتب از یک سو وارد قلب، و از یک سو خارج کرده به تمام اعضا مى رساند که اگر یک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فوراً مرگ به سراغ انسان مى آید.
خداوند از رگ قلب ما نیز به ما نزدیکتر است. این همان است که در جاى دیگر مى فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل مى شود. (انفال/24)
البته همه اینها تشبیه است و قرب خداوند از این هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمى شود؛ و اشاره به احاطه و تسلط علمی و آگاهی خداوند دارد. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 245)
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
و چون این معنا معناى دقیقى است که تصورش براى فهم بیشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به اصطلاح دست کم را گرفته که همه بفهمند، و به این حد اکتفاء کرده که بفرماید: "ما از طناب ورید به او نزدیک تریم". (ترجمه المیزان، ج 18، ص 519)
نامیدن آن به ورید به جهت ورود روح در آن است، و حبل الورید مثالی است که شدت قرب و نزدیکی را برساند.
حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
حقیقت معنا آن می شود که علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
3) حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
این چاله و دریا که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند اگر توسط جویی هرچند باریک با یکدیگر رابطه نداشته باشند هر گونه رفتار با چاله برای دریا هیچ تفاوتی ندارد، اما اگر به یکدیگر مربوط بوده و ارتباط داشته باشند ماجرا گونه ای دیگر خواهد بود، چرا که اگر کسی از آن کم کند از دریا نیز کاسته و اگر بر آن بیافزاید بر دریا نیز افزوده است.
علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
از این رو می گوییم: انسان ها همچون چاله اند، چاله ای که نزدیک ترین چیز به آنها خداست که دریا دریا رحمت و عنایت و حمایت است: نحن اقرب الیه من حبل الورید [ق/16]
یار نزدیک تو ز تست به تو
تو ز نزدیک او چرایی دور [اوحدی مراغه ای]
اما پاره ای از این چاله ها مثل اهل ایمان، با خدا که دریای لطف و کرم است رابطه دارند و پاره ای مثل کفار و اهل نفاق با خدا بی ارتباط اند.
منابع:
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
پرسمان قرآنی
از خدا دور شده ام دیگر دوستم ندارد؟!
مژده ی بزرگ برای جوانان هم سن و سال خودم!
خدا نزدیکتر از رگ گردن و ما این همه دور ؟!
ایمان قلب انسان را نورانی می کند
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - عکس و متن: شیوا حریری:
دلم میخواست چنینروزهایی اینجا بودم. روزهایی که به یلدا میرسد و حتماً حافظ گوشش تیز و حواسش جمع است به رازها و حرفها و آرزوها.
دلم میخواست آخرین روز آذر را اینجا به شب میرساندم. مینشستم زیر درخت سبز نارنج و چراغانی نارنجها را لابهلای شاخهها نگاه میکردم. نگاه میکردم به سرشاخههای بلند سروها در آسمان.
چرخ میزدم در باغ و از حیاطی به حیاط دیگر و از سنگ مزاری به سنگ مزار دیگر و سعی میکردم خطوط قدیمی را بخوانم و بدانم اینجا چه کسی آرمیده است. میرفتم کنار حوضها میایستادم که شاید برگهای زرد پاییزی رنگارنگش کرده بود.
غروب که میشد، میرفتم زیر تالار بیستستونه میایستادم. شاید ماه در آسمان بود و شاید تکه ابری نیمی از ماه را پوشانده بود و شاید...
بعد آرام از پلهها پایین میآمدم و میرسیدم زیر آن گنبد کوچک کاشی. میایستادم کنار سنگ و دیوان حافظ را باز میکردم. شاید این غزل میآمد:
رواق منظر چشم من آشیانهی توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانهی توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانهی توست
چه شبی میشد آن شب، اگر من در حافظیه بودم...
* * *
روزی از روزهای اردیبهشت اینجا بودم. ساعت هشت صبح بود که به ایستگاه رسیدم و به تاکسی گفتم که من را صاف ببرد حافظیه. با خودم فکر میکردم چه حالی دارد خلوتِ صبحِ زودِ بهشتِ شیراز با حافظ، با بهار نارنج و باد که سرشاخههای سروها را تکان میدهد...
وقتی رسیدم باورم نمیشد! اینهمه جمعیت و این ساعت صبح؟! دانشآموزان چند مدرسه آنجا بودند. بچههای دبستانی قیل و قال میکردند در باغ حافظ و بچههای بزرگتر زیر درختان نارنج بساط پهن کرده بودند و خوراکی میخوردند و دبیرستانیها دور سنگ مزار جمع شده بودند و حافظ میخواندند یا عکس یادگاری میگرفتند.
آدمهای دیگر هم بودند. کسانی که آن ساعت صبح شاید دلشان هوای حافظ را کرده بود یا سر راهشان به زیارتی آمده بودند، یا مسافرانی مثل من با فرصت کم و با آرزوی یک لحظه خلوت با حافظ.
بله... حافظ خواستار زیاد دارد و حتماً شبهای یلدا هم آنجا ولولهای است از جمعیت! از بزرگ و کوچک، همراه با دیوان حافظ و مشغول غزلخوانی و عکاسی. حتماً خلوت کردن با حافظ در چنین شبی غیرممکن است.
با این همه کاش آنجا بودم شب یلدا، گوشهای مینشستم، حتی از دور، همینقدر که در زیر نور ماه گنبد کوچکش را ببینم و غزلی از حافظ بخوانم. شاید غزل این بود:
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرینسخن ترانهی توست
گاهی هیچ نوشیدنیای به قدر آب انار آرامم نمیکند، گاهی هیچ آشی به قدر آش انار در سرمای زمستان نمیچسبد، گاهی هیچچیزی به قدر یک قاشق رب انار مزه نمیدهد، گاهی هیچ ناهاری به قدر آلوناردون خوشمزه نیست...
اما انار شب یلدا چیز دیگری است... همان انار است، همان گردی سرخ تاجدار و همان دانههای سرخ درخشان و همان طعم ترش و شیرین و همان دانههای سفت زیر دندان... اما وقتی پدرم مثل یک سنت قدیمی انارها را گل میکند، وقتی گلهای انار توی ظرف بلوری چیده میشود، وقتی طعم ملس انار با گلپر مخلوط میشود، وقتی در خانه صدای موسیقی بلند میشود و شجریان میخواند:
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
و وقتی چاشنیاش صدای چکچک شکستن پسته و تخمه باشد و پچپچ مهمانها طعم این انار چیز دیگری است.
انگار سرختر است و زیباتر است و خوشمزهتر است و پرخاصیتتر است. انگار اگر آن را بخورم تمام زمستان مریض نمیشوم. انگار روئینتن میشوم با گلِ انار دلربای شب یلدا.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
دو ظرف ممکن است در کنار یکدیگر و دوشادوش هم بوده و هر یک به دیگری حتی با چسب چسبیده باشند اما این سبب نمی شود که کم شدن یکی زمینه کم شدن دیگری یا افزودن بر یکی زمینه افزایش دیگری را فراهم سازد.
اما اگر همین دو ظرف به وسیله لوله ای هر چند باریک با یکدیگر مربوط شده و رابطه برقرار کنند از آن پس هر گونه رفتار و برخوردی با هر یک از آن دو ظرف، با دیگری نیز خواهد بود. یعنی اگر از یکی کم و کاسته شود از دیگری نیز کم شده و کاهش یافته و اگر افزون شود فزونی می یابد.
حال داستان ما و خدا داستان دو ظرفی است که دوشادوش هم باشند.
یا بهتر بگوییم: چاله ای در همسایگی دریا.
قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق، 16)
و به یقین ما انسان را آفریدیم، و مى دانیم آنچه را که نفس او بدان اندیشه مى کند [چه چیزی نفس او را وسوسه می کند]، و ما بدو از رگ گردنش نزدیکتریم.
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
این تعبیری جالب و تکان دهنده ای است که می فرماید: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ حیات جسمانى ما وابسته به رگى است که خون را به طور مرتب از یک سو وارد قلب، و از یک سو خارج کرده به تمام اعضا مى رساند که اگر یک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فوراً مرگ به سراغ انسان مى آید.
خداوند از رگ قلب ما نیز به ما نزدیکتر است. این همان است که در جاى دیگر مى فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل مى شود. (انفال/24)
البته همه اینها تشبیه است و قرب خداوند از این هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمى شود؛ و اشاره به احاطه و تسلط علمی و آگاهی خداوند دارد. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 245)
معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضایش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد، وگرنه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
و چون این معنا معناى دقیقى است که تصورش براى فهم بیشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به اصطلاح دست کم را گرفته که همه بفهمند، و به این حد اکتفاء کرده که بفرماید: "ما از طناب ورید به او نزدیک تریم". (ترجمه المیزان، ج 18، ص 519)
نامیدن آن به ورید به جهت ورود روح در آن است، و حبل الورید مثالی است که شدت قرب و نزدیکی را برساند.
حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
حقیقت معنا آن می شود که علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
3) حبل الورید مثلى براى بسیار نزدیک بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وریدان دو رگى است که متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تین (قلب) پیوسته است که از سر به آن مى رسد. (ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص 108)
این چاله و دریا که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند اگر توسط جویی هرچند باریک با یکدیگر رابطه نداشته باشند هر گونه رفتار با چاله برای دریا هیچ تفاوتی ندارد، اما اگر به یکدیگر مربوط بوده و ارتباط داشته باشند ماجرا گونه ای دیگر خواهد بود، چرا که اگر کسی از آن کم کند از دریا نیز کاسته و اگر بر آن بیافزاید بر دریا نیز افزوده است.
علم سبحانى به گونه ای محیط به احوال انسان است که هیچ چیز از خفایاى صدور و سرایر قلوب بر او مخفى نیست، پس کأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى که حامل روح است. ( تفسیر اثنا عشری، ج 12، ص 224)
از این رو می گوییم: انسان ها همچون چاله اند، چاله ای که نزدیک ترین چیز به آنها خداست که دریا دریا رحمت و عنایت و حمایت است: نحن اقرب الیه من حبل الورید [ق/16]
یار نزدیک تو ز تست به تو
تو ز نزدیک او چرایی دور [اوحدی مراغه ای]
اما پاره ای از این چاله ها مثل اهل ایمان، با خدا که دریای لطف و کرم است رابطه دارند و پاره ای مثل کفار و اهل نفاق با خدا بی ارتباط اند.
منابع:
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
پرسمان قرآنی
از خدا دور شده ام دیگر دوستم ندارد؟!
مژده ی بزرگ برای جوانان هم سن و سال خودم!
خدا نزدیکتر از رگ گردن و ما این همه دور ؟!
ایمان قلب انسان را نورانی می کند