مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نقد و بررسی مهم‌ترین ادله جریاهای تکفیری در تکفیر شیعه

[ad_1]

نویسندگان:
راضیه علی اکبری (*)
اعظم خوش صورت موفق (**)


چکیده

جریان‌های تکفیری، با هدف بازگشت به ارزش‌ها و اصول بنیادین اسلام، مدعی هستند که پس از سه سده نخست تاریخ اسلام، انحراف‌های بسیاری در آموزه‌ها و احکام دینی پدید آمده و از این رو باید همه آنچه چهره راستین اسلام را پوشانده، به دور ریخت. بدین ترتیب با پشتوانه آرای فقهی- کلامی، تنها خود را جریان اصیل اسلامی می‌دانند و عملکرد دیگر مسلمانان را، به دلیل هم عقیده نبودن با خود، برخلاف معیارهای شرعی شناخته، متهم به کفر و خروج از دین می‌دانند و بر این اساس، به ترور و ریختن خون‌شان اقدام می‌کنند. پژوهش حاضر، با روش تحلیلی- توصیفی به نقد و بررسی مهم‌ترین دلایل مطرح شده‌ی جریان‌های تکفیری در تکفیر شیعه، (از جمله: غلو در شیعیان و قائل بودن آن‌ها به مقام الوهیت برای امامان، اعتقاد به تحریف قرآن به وسیله‌ی صحابه، تقیه و اهانت به مقدسات) می‌پردازد. با بررسی و نقد این ادله، بطلان اندیشه و عمل جریان‌های تکفیری به اثبات می‌رسد، زیرا جمهور فقیهان و متکلمان اسلامی، - شیعه و سنی-، قائلند اهل قبله‌ای که به شهادتین اقرار دارد، مگر با انکار ضروری دین، تکفیر نمی‌شود. از آن جا که شیعیان اعتراف به شهادتین دارند و منکر هیچ کدام از ضروریات دین نیستند، بنابراین تکفیر جریان‌های تکفیری، حجیت اعتقادی- فقهی ندارد و عملکردشان برخلاف آموزه‌های دین اسلام است.

مقدمه

سلفی‌ها، فرقه‌ای هستند که با تمسک به دین اسلام، خود را پیرو سلف صالح دانسته و در اعمال، رفتار و اعتقاداتشان سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین دارند. سلفی‌گری با این عنوان، از زمانی مطرح شد که ابن تیمیه به عنوان نظریه‌پرداز پروژه‌ی تکفیر در جهان اسلام، دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت. (1) وی نخستین بار در کتاب الفتوی الحمویة الکبری، در پاسخ به سؤالی درباره‌ی «دیدگاه ائمه دین درباره‌ی آیات صفات»، فراوان از عقیده سلف یاد کرد و حدود پنجاه بار لفظ «سلف» را در این کتاب به کار برد و نوشت: «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد». (2) این چنین، مکتبی با عنوان «سلفیه» راه خود را در تاریخ باز کرد. بنابراین آثار ابن تیمیه زیربنای تفکرات جریان‌های تکفیری قرار گرفته است، هر چند دیدگاه تکفیری وی در روز گار خودش، از مرز نظریه فراتر نرفت و در عمل، به اباحه‌ی خون و مال مسلمانان نینجامید. چه بسا از نظر خود ابن تیمیه، وی در حوزه‌ی عملی، در این باره با احتیاط رفتار می‌کرد. در این مقاله به برخی از دیدگاه‌های ضد و نقیض او در این عرصه اشاره می‌شود.
حساسیت گروه‌های تکفیری درباره‌ی هویت و ترمینولوژی شیعی، به دلیل مخالفت شدید ابن تیمیه با مسلمانان، به ویژه شیعیان است که به لحاظ فقهی - کلامی، پیامدهای خاصی، از جمله: قتل و غارت آنان را به دنبال دارد. (3) اکنون جریان سلفی با استفاده از این اندیشه‌ها، سازماندهی گسترده‌ترین شبکه تروریستی جهان، یعنی القاعده و داعش را در اختیار دارد که به دلیل استفاده از اشکال مختلف ایجاد خشونت، نظیر: تروریسم انتحاری، نماینده شاخص تروریسم جدید در دوران معاصر به شمار می‌آید.
گسترش پدیده تکفیر پیامدهای بسیاری، از جمله: مشوش ساختن چهره اسلام را به دنبال دارد، چون اعمال خشونت آمیز تکفیری‌ها، وجهه دین اسلام را نزد همگان خدشه‌دار می‌کند. تکفیری‌ها در زمانی که دشمنان اسلام سعی در گسترش جنگ تبلیغاتی علیه اسلام دارند، با این گونه اعمال، بهترین جریان تبلیغی را برای رسانه‌های غرب فراهم آورده و این ابهام را ایجاد کرده‌اند که اسلام به دور از صلح، و به مثابه خطری علیه بشریت به شمار می‌رود. این خیانتی بزرگ، علیه اسلامی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن کوشش کرد آن را دینی هم سو با فطرت آدمی و کامل کننده اخلاق، معرفی کند. (4) به همین سبب است که بیشتر علمای مسلمان، بزرگ‌ترین گرفتاری مسلمانان را تکفیر دانسته و رأی به عدم تکفیر داده‌اند. (5) زیرا اگر رأی هر مذهب را از زاویه دید همان مذهب بنگرند، مشاهده خواهند کرد که کمتر فرقه‌ای است با اصول قطعی اسلام مخالف باشد. (6) مقاله حاضر، ضمن بیان مفهوم تکفیر، به نقد و بررسی مهم‌ترین دلایل جریان‌های تکفیری در تکفیر شیعه می‌پردازد.

1- مفهوم تکفیر

امروزه جریان‌های تکفیری از راه بسط مفهوم تکفیر در بین مسلمانان، آسیب‌های بسیاری به اسلام وارد کرده‌اند. به همین جهت ضروری است قبل از بررسی دلایل این جریان‌ها، توضیح اجمالی پیرامون مفهوم این پدیده مطرح و این مطلب بررسی می‌شود که آیا تکفیر مورد نظر جریان‌های تکفیری، امری اعتقادی است یا خیر؟
تکفیر، پوشانیدن و انکار چیزی و یا نسبت کفر به کسی دادن و کافر خواندن اوست و به معنی از بین بردن هم آمده است. (7) اما در اصطلاح، به معنای ایمان نیاوردن به چیزی است که شأنش ایمان آوردن به آن است. از این رو مفهوم کفر در اصطلاح متکلمان معمولاً در مقابل ایمان و اسلام و به معنای انکار خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا یکی از ضروریات دین به کار رفته است. (8) هم‌چنین تکفیر اصطلاحی در کلام و فقه، به معنای «اتهام و نسبت کفر به مسلمان دادن» است. (9)
پیشینه این اصطلاح در جهان اسلام، به صدر این دین باز می‌گردد. برخی حوادث مهم تاریخ اسلام، به سبب تکفیر روی داده، هم چنان که برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی از جمله: تکفیر خوارج، زمینه تکفیر را فراهم آورد. (10) بسیاری از فرقه‌های خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می‌شد، حتی اگر از امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، تکفیر می‌کردند، در مقابل بعضی از مسلمانان نیز، خوارج را تکفیر کردند. (11)
مفهوم تکفیر غیر از اشاره به کافر بودنِ دیگران، دارای ابعاد سیاسی و ایدئولوژیک نیز هست؛ چون امروزه گفتمان تکفیر، دستاویزی برای بیرون راندن افراد از عرصه‌های مختلف از جمله: دین، سیاست و حتی اقتصاد شده است و رویکردی مبتنی بر دفع دارد و نفوذ و غلبه‌اش را تحت عناوینی مانند: حزب، تشکیلات سیاسی و پارتی، مذهب، مکتب و غیره تداوم بخشیده است؛ بر این اساس پدیده تکفیر با مبانی توحیدی اندیشه اسلامی مغایرت دارد. (12) به همین دلیل است که به نظر رشید رضا صاحب تفسیر المنار، بزرگ‌ترین گرفتاری مسلمانان در عرصه حاضر این است که پیروان فرقه‌های اسلامی یکدیگر را به فسق و کفر منسوب می‌دارند، در حالی که کوشش همه آنان این است که در حد امکان به حقیقت دست یابند، و در این راه تلاش لازم را به عمل می‌آورند و اجتهاد خود را به کار می‌اندازند، هر چند که احیاناً خطا کنند. (13)
ابن تیمیه، به عنوان رهبر تکفیریان امروزی، قائل است عامل افراط در تکفیر، عمدتاً عدم تمیز بین سنت و بدعت است؛ این که هر فرقه‌ای گمان می‌کند، سنت و روش مخالف او، بدعت است، از این رو مخالف خود را محکوم به بدعت و کفر می‌داند. (14)
از دیدگاه ابن تیمیه هنگامی که دلیلی علیه قرآن و سنت اقامه شود، تکیفر معین صورت گرفته و حکم به شرک او می‌شود (15) و با توجه به آیه (وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ و ما عذاب کننده نبوده‌ایم تا وقتی که رسولی بفرستیم» (16) اگر چنین فردی از روی جهل و عدم علم به حقیقت، مرتکب شرک شد، حکم به کفر او نمی‌شود. (17) اما وی در جای دیگر معتقد است که اگر فردی با آن چه در کتاب و سنت ثابت است، مخالفت ورزد از چند حالت خارج نیست: یا مجتهدی است که در اجتهادش به خطا رفته و او را مجتهد مخطأ می‌نامند، یا کافر است یا فاسق و یا عاصی، که برحسب آن چه شناخته شود، عقاب خواهد شد. (18)
برای شناخت اقوال ابن تیمیه درتکفیر لازم است مفهوم ارتداد را بشناسیم. ارتداد به معنای تحول (19) و در شرع به معنای رجوع از اسلام به سوی کفر است. (20)
ارتداد از منظر ابن تیمیه به یکی از این سه شیوه شناخته می‌شود: 1- قول صریح مسلمان؛ 2-لفظی که اقتضای کفر کند؛ 3-فعلی که متضمن معنای کفر است. در بیان عقوبت مرتد و شخص تکفیر کننده باید گفت مرتد به نص رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یا به اجماع صحابه، کشته خواهد شد و تنها راه نجات او از قتل، توبه است. (21)
ابن تیمیه در باب پرهیز از تکفیر می‌گوید:
تکفیر از احکام شرعیه و از حقوق خدا و رسولش محسوب می‌شود و هیچ کسی از مردم حقی در این زمینه ندارد و بر مردم است که واجب بدانند هر آنچه را خدا واجب کرده و حرام بدانند هر آنچه را خدا حرام نموده است. (22)
اما با این وجود، در برخی آثار وی، تکفیر شخص یا گروه و مذاهب خاصی وجود دارد. مهم‌ترین دلایل او و جریان‌های تکفیری در ادامه نقد و بررسی می‌شود.

2- مهم‌ترین دلایل جریان‌های تکفیری بر تکفیر شیعه و نقد آن

با بررسی‌های انجام شده شاید بتوان گفت قریب به اتفاق داوری آن‌ها، طبق شنیدنی‌هاست و در بیشتر موارد مبتنی بر اندیشه فقهی کلامی صحیح نبوده و بر دلایلی استوار است که منطبق با عقاید و رفتار شیعه نیست. (23) در ادامه به ذکر مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم:

الف) غلو

«غُلُو» به معنای افراط و تجاوز از حد و زیاده‌روی، (24) و چیزی یا کسی را از آن حدی که هست، بالاتر بدانیم. (25) در اصطلاح به مبالغه در حق پیامبران و اولیای الهی و اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان اطلاق می‌شود. (26) غلات منتسب به شیعه، کسانی‌اند که با نام شیعه، قائل به جایگاه الوهیت یا نبوت برای ائمه اطهار (علیهم السلام) هستند. (27) ابن تیمیه غلو شیعه در ائمه را سبب تکفیرشان دانسته و ادعای عصمت ائمه و تمجید حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را توهم و تخیل شیعه می‌داند. وی با استناد به برخی آیات قرآن ( از جمله آیات 65 مریم، 22 و 65 بقره، 68 و 69 فرقان) می‌گوید: «فقط خدا را پرستش کنید، زیرا تنها او استحقاق پرستش را دارد». وی درباره غلو در مشایخ و بزرگان و صالحین بیان می‌دارد: «فرد گمان می‌کند که این بزرگان، وسیله‌ای بین خدا و انسان هستند و طلب کمک، رزق و غیره از او می‌کند و یا حتی گاهی بر آن‌ها سجده می‌کند و یا بعضی اوقات آن‌ها را این گونه می‌خواند: «یا سیدی، إغفرلی و ارحمنی و اجرنی و تولکت علیک، انت عونی و انت غوثی». این افراد گمان می‌کنند که این مشایخ واسطه‌هایی هستند که حوایج خلق را به سوی خدا بالا می‌برند و خداوند به واسطه‌ی این بزرگان، بندگانش را هدایت می‌کند و روزی می‌دهد. این از نظر ابن تیمیه همان شرک است. (28)
مورد دیگری که از نظر ابن تیمیه باعث تکفیر فرد می‌شود «غلو در قبور» است. اعم از قبر نبی، فرد صالح و یا بزرگی و ... با این توضیح که از این قبور حاجت خواسته شود و یا این که بر آن‌ها سجده شود، که در این موارد نیز لازم است فرد توبه کند وگرنه کشته می‌شود. از نظر وی این نحو تعامل با قبور، عبادت قبور است که از سنخ عبادت بت‌هاست و اهل توحید به دور از این نوع عبادت‌هاست. ابن تیمیه با استناد به روایتی به نقل از عایشه و عبدالله بن عباس آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خدا لعنت کند یهود و نصاری را که قبور فرزندانشان را مسجد و محل عبادت کردند». هم‌چنین در بیان واضح‌تری آمده است که فرمودند: «اَللهُمَّ لا تَجعَل قَبری وَثنَاً». (29)
جریان‌های تکفیری از این استدلالات ابن تیمیه و شیعه را متهم به غلو و پرستش قبور کرده و به تکفیر آن‌ها می‌پردازند؛ در حالی که شیعه هیچ‌گاه مانند: یهود و نصاری قبور را پرستش نکرده است و تنها معتقد است که امامان پس از مرگ هم شاهد زندگی و واسطه سعادت آدمی هستند، اما غالیانی که هیچ ارتباطی با شیعیان ندارند، دستاویزی برای دشمنان شیعه پدید آورده‌اند تا با مطرح کردن عقاید غلات و انتساب آن به شیعه، همگان را از شیعه منزجر کنند، از این رو برخی افراطی‌های اهل سنت، از جمله: جریان‌های تکفیری، بدون تحقیق درباره عقاید راستین شیعه، اتهاماتی را که در کتب پیشینیان آمده و مربوط به فرقه انحرافی غالیان است، در کتاب‌های خود تکرار کرده‌اند. (30) مطالعه زندگی امامان شیعه (علیهم السلام) و نحوه برخورد آن بزرگواران با غلات، نشان از نفرت ایشان و پیروان واقعی‌شان از اهل غلو می‌باشد. (31) نظر شیعه نیز همواره در طول تاریخ این بوده که غالیان، بدتر از یهود، نصاری، مجوس و حتی مشرکان هستند. (32) اسلام و قرآن محور اصلی اعتقادات تمام مسلمانان است که تخلف از آن را به هیچ وجه جایز نمی‌دانند، ولی فرد غالی، این اصل محوری را فدای مذهب و تدین را فدای تعصب خود می‌کند، و به همین دلیل مسلمان نیست. (33)
پاسخ نقض در رد دلیل غلوِّ جریان‌های تکفیری در تکفیر شیعه، این است که غلو در میان برخی فرقه‌های اهل سنت نیز وجود دارد. (34) مانند کسانی که قائل به مقامات فوق انسانی برای برخی از خلفا هستند. (35) برای نمونه در برخی کتاب‌های اهل سنت با استناد به آیاتی از جمله: سوره بقره: آیه 143؛ سوره آل عمران : آیه 110؛ سوره فتح: آیات 29 و 18؛ سوره توبه: آیات 100 و 117، از صحابه به عنوان بهترین امت و شایسته‌ترین مردم یاد شده است. (36) از جمله گفته شد‌ه است: «هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشتاق بهشت می‌شدند، ریش ابوبکر را می‌بوسیدند» (37)، یا «هر کس مشتاق بهشت است به ریش ابوبکر نگاه کند». (38) این باورها نشان از غلو اهل سنت درباره صحابه دارد، اما هیچ‌گاه شیعه بدین سبب به تکفیر اهل سنت نپرداخته است.
بنابراین این‌گونه مسائل در بیشتر مذاهب یافت می‌شود و آنچه اهمیت دارد این است که هیچ مذهبی به صراحت منکر اصول دین نیست و فقط ممکن است برخی عقاید مذهبی ایشان در گذر زمان، به گونه‌ای از سوی پیروان سایر مذاهب اسلامی تفسیر شود که لوازم عقلی آن‌ها به معنای انکار اصول دین محسوب شود. چنین ملازماتی باعث تفرقه پیروان مذاهب از یکدیگر می‌گردد، اما آیا احکام فقهی کفر نیز بر چنین عقایدی که به صراحت، نفی کننده‌ی اصول دین نیستند، ولی لوازم عقلی آن منافی اصول مذکورند، مترتب می‌گردد؟ یعنی اگر مجموعه اصول مذهبیِ مذاهب مخالف، در بردارنده انکار صریح اصول دین نبود و فقط شامل عقایدی بود که از دیدگاه مخالفان آنان، ملازم با انکار نبوت و یا توحید یا لازمه‌ی شرک است، آیا اعتراف صریح این مذاهب و پیروان آن‌ها به اصول دین بی اعتبار بوده، و ناهماهنگی مذکور مانع تطبیق اصول دین بر ایشان می‌شود؟ البته بین موضوعات فقهی اسلام و کفر، رابطه منطقی وجود ندارد و این دو، دارای مفهوم و رابطه‌ای مستقل‌اند. در حقیقت لوازم مذهبی دو نوع‌اند: برخی از آن‌ها با ضمیمه شدن مبانی خاصی به برخی عقاید مذهبی و یا رفتارهای مخالفان مذهبی، ثابت می‌شوند که آن مبانی نزد متفکران آن مذهب مردود است و بعضی دیگر از آن‌ها را، عقل بدون هیچ ضمیمه‌ای از عقایدِ مذهبی برخی مذاهب، استنباط می‌کند؛ ولی متفکران آن مذهب این ملازمه عقلی را انکار کرده، می‌گویند عقل چنین حکمی نمی‌کند. به عنوان مثال تکفیری‌ها که شیعه را به دلیلِ بزرگداشت اولیای خدا و طلب از ایشان پس از مرگ و یا تبرک به قبور ایشان، به غلو و در نهایت شرک متهم می‌کنند، دلیلشان مبتنی بر تعریف خاصی است که از توحید بیان می‌کنند و عدم امکان ارتباط با ارواح اولیا از دیدگاه ایشان و هم‌چنین نادیده گرفتن اعتبار احادیثی که مذاهب دیگر، از جمله: شیعه در رفتار خود، به آن استناد می‌کند؛ و مبانی دیگر که هیچ یک از آن‌ها در مورد قبول شیعه نیست و چنین تلازمی را نمی‌پذیرد.
در عین حال دلایلی بر نادرستی تمسک به لوازم مذهب و تکفیر دیگران وجود دارد، از جمله این که تمام دلایلی که با اکتفا به اظهار شهادتین و شکل ظاهری آن در مسلمان شدن افراد دلالت دارد و لوازم مذهبی را در اسلام و کفر بی تأثیر می‌دانند؛ و تنها اظهار انکار اصول دین، می‌تواند اعتبار اظهار شهادتین را از بین برده، مانع تطبیق اصول دین بر فرد یا مذهب خاص شود. دلیل دیگر در نادرستی این گونه تکفیر، احادیثی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده که فرموده‌اند: لوازم گفتار و یا رفتار مسلمانان نباید مبنای قضاوت علیه آنان از جهت اسلام و کفر قرار گیرد، بلکه ظواهر گفتار و یا رفتار صریح آنان در این زمینه معیار درست و پسندیده است. (39) از سوی دیگر مخالفان عقیدتی در فقه، از نظر نوع عقاید مخالفی که دارند، دارای احکامی می‌باشند که این، از دیدگاه عرف عبارت از عقایدی است که فرد مخالف به صراحت بیان می‌کند، نه آن‌هایی که دیگران با تحلیلات عقلی به وی نسبت می‌دهند. (40)
برخی از فقهای اهل سنت نیز معتقدند که لازمه عقاید مذهبی، جزئی از مذهب فرد شمرده نمی‌شود و خدشه به اسلام یا عدالت او نمی‌زند. (41) تنها در صورتی عقیده فرد به حساب می‌آید که خود وی تصریح به عقیده به آن کند. معیارِ آشکار یا پوشیده بودن ملازمات عقلی را، عرف و متعارف بین عقلا می‌شناسند و در چنین شرایطی به خود اجازه نمی‌دهند که اختلافات مذهبی رایج را در ملازمات عقلی بیّن بدانند. (42) انکار این اصل از سوی برخی مکلمان یا فقهای معاصر، به دلیل عدم تفکیک‌شان فقهی و کلامی از یکدیگر است. (43)

ب) قول تحریف و تأویل

تکفیر شیعیان، ناشی زا انتشار تبلیغاتی است که محور اصلی آن اتهام دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. این تبلیغات روانی موجب می‌شود تا جنایت قتل مسلمانانِ شیعه توجیه و حتی با افتخار از صحنه‌های آن فیلم‌برداری شود.
«تحریف» در لغت به معنای دگرگونی، میل، گشتن از چیزی، کرانه و لبه ذکر شده است. (44) تکفیری‌ها می‌گویند: شیعیان صحابه را تحریف کننده‌ی قرآن می‌دانند و صحابه آیاتی را که مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) و دشمنان آنان است، حذف کرده‌اند؛ پی شیعه اعتقادی به قرآن ندارد و آن را دلیل و حجیت نمی‌داند. (45) آلوسی به صراحت می‌گوید: «روایات ما در کتب أهل سنت در باب تحریف قرآن، قابل شمارش نیست». (46)
در رد این دیدگاه شیخ مفید می‌گوید: «هیچ کلمه و آیه و سوره‌ای از قرآن کم نشده است». (47) شیخ طوسی نیز در تفسیر خود صراحت دارد بر این که، قرآن موجود در میان مسلمانان، همان قرآن منزَل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (48) علامه حلی در قرن هفتم و هشتم پناه می‌برد از امتی که معتقد به تحریف قرآن باشد. (49) برخی از اندیشمندان شیعی داستان تحریف قرآن را خرافی و خیالی دانسته‌اند، که حقیقت ندارد. (50) اما خمینی (رحمه الله) کتاب منزَل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را همان کتابی می‌د‌اند که در اختیار مردم است و باور دارد هیچ عاقلی به روایتی که درباره‌ی تحریف قرآن است، توجه نمی‌کند. (51) برخی دانشمندان اهل سنت نیز از سر صدق و با توجه به دیدگاه‌های مقبول نزد علمای شیعه، ساحت شیعه را از اتهام تحریف قرآن مبرا دانستند. (52) ضمن این که اگر ملاک برای تکفیر، برخی روایات و گفتار افراد باشد، تحریف قرآن از برخی احادیث اهل سنت نیز برداشت می‌شود، برای نمونه: از عمر و ابی بن کعب و عکرمه روایت شده است که سوره احزاب نزدیک به سوره بقره یا طولانی‌تر بوده است و در آن، آیه رجم وجود داشته است. (53)
بنابراین در بررسی این دلیلِ تکفیری‌ها و پاسخ شیعه، درمی‌یابیم که در برخی اوقات، نقد افراد به لوازم آرای پیروان دیگر مذاهب، موجب تکفیر می‌شود، در صورتی که صاحب رأی، گاهی این ملازمات را قبول ندارد. (54) بنابراین نباید لوازم مترتّب بر باورهایی که بیان می‌شود را بر پیروان مذاهب تحمیل کرد. پس ملاک کفر و خروج از اسلام، انکار امر صریح در اسلام است نه انکار ملازم آن؛ و اگر عقیده صریح و عقیده‌ای که ملازمه عقیده صریح است یکسان دانسته شود آفات و خسارات فراوانی در پی خواهد داشت. (55)
موضوع دیگر تکفیر شیعه، به سبب اعتقاد تکفیری‌ها به تأویل شیعه در آیات قرآن است. ابن تیمیه در باب تأویل موجود در تفاسیر شیعه، موارد متعددی را متذکر شده است از جمله این که شیعه مراد از آیه 67 سوره‌ی بقره (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً)؛ خدا به شما فرمان می‌دهد که: ماده گاوی را سر ببرید...» را عایشه می‌داند. (56) هم‌چنین بر این باورند که شیعه، بزرگان صحابه را تکفیر می‌کند. از جمله اقوال شیعه در تکفیر صحابه که به [حضرت] علی (علیه السلام) نسبت می‌دهند، این است که ایشان فرمودند: «إن الناس کلهم إرتدوا بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر اربعه؛ بعد از رسول خدا- (صلی الله علیه و آله و سلم)- جز چهار نفر، همه مرتد شدند». (57) ابن تیمیه در مثالی دیگر، می‌آورد: «رافضیون در تفسیر آیه (تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَ‌ ) (58) می‌گویند: منظور قرآن: ابوبکر و عمر است. یا در تفسیر آیه 12 سوره توبه: (فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ) می‌گویند منظور طلحه و زبیر است. ابن تیمیه معتقد است چون رافضی‌ها نتوانستند به معنای حقیقی این آیات دست یابند، آنها را به تأویل بردند و به نفع خود تفسیر و سپس مخالفان عقیده خود را تکفیر کردند. (59)
در بررسی این شبهه می‌توان گفت چنین تفسیر و تأویل‌هایی در شیعه وجود ندارد؛ ضمن این که ابن تیمیه در مواردی که گذشت معتقد است عملکرد جاهل موجب تکفیر او نمی‌شود، بنابراین وی می‌تواند در این گونه موارد، بنا را بر جهل شیعه بگذارد، نه این که به تکفیر شیعه بپردازد.

ج) اهانت به مقدسات

اهانت به مقدسات اهل سنت و سب و لعن بزرگان آنان به وسیله شیعه، از دیگر دلایل تکفیر جریان‌های تکفیری علیه شیعیان است. «لعن» به معنای طرد، راندن و دوری از رحمت آمده است، (60) گفته شده اگر لعن از سوی خداوند باشد، به معنای طرد و دور کردن از رحمت و از جانب مردم به معنای نفرین جهت دوری از رحمت الهی و گرفتار شدن به عذاب و عقوبت اخروی است. (61) «سب» در لغت به معنای دشنام دردناک، (62) چیزی به منظور طرح نقص و ضعف شخصی بیان شود، (63) که شتم و دشنام از او گرفته شده است. (64) در مقایسه این دو واژه، «لعن» از جانب مردم، مایه تنفر و برائت از ملعون می‌باشد، اما «سب» دشنام و سخن زشتی است که موجب تضعیف می‌شود. بنابراین ماهیت سب با لعن تفاوت دارد، ارگ چه در هر دو، بیزاری و تنفر وجود دارد. در قرآن واژه لَعن از جانب خداوند 37 مرتبه و از جانب مردم یک مرتبه به کار رفته است. بررسی این آیات نشان می‌دهد که لعن در برخی موارد مشروع است، اما واژه سب در قرآن کریم یک بار به صورت نهی به کار رفته است: (وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ)؛ دشنام ندهید کسانی که غیرخدا را می‌خوانند- زیرا آنان نیز- ممکن است حضرت حق را از روی دشمنی و بدون علم دشنام دهند». (65) تکفیرکنندگان بر این باورند از آنجا که شیعه سبّ و طعن درباره صحابه و برخی زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روا می‌داند، پس کافر است. (66) هم‌چنین از نظر ابن تیمیه رافضی‌ها دچار افراط شدند، چون به صحابه و احادیث آن‌ها طعنه زده و به همین طریق رسالت را تعطیل کردند. (67) وی معتقد است شیعه به تکفیر ابی بکر، عمر، عثمان و مهاجرین و انصاری که از اینان تبعیت می‌کنند، می‌پردازد؛ هم‌چنین از نظر او، شیعه رافضی، معتقدانِ عدالت ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار را تکفیر می‌کند، ابن تیمیه می‌گوید: «شیعه کفر چنین افرادی را شدیدتر از کفر یهود و نصاری می‌داند، از این رو نکاح و ذبیحه آن‌ها را حرام دانسته و آن‌ها را مرتد می‌داند». (68)
رهبر تکفیریان امروزی از امام احمد بن حنبل روایتی نقل می‌کند مبنی بر این که سابّ صحابه اساساً اسلام ندارد و کسی که عثمان را شتم کند، زنادقه می‌خواند. در روایت دیگری آمده است: کسی که ابابکر، عمر و عایشه را شتم کند، مسلمان نیست. (69) ابن تیمیه در بیان عقوبت سب و لعن شیعه می‌گوید: «عده‌ای معتقدند واجب است تعزیر آن‌ها و از او خواسته می‌شود توبه کند، اگر توبه نکرد او را حبس می‌کنند تا بمیرد یا برگردد». (70) اما در رد این دلیل می‌توان گفت شیعیان هیچ گاه به سب صحابه نپرداخته‌اند؛ محل نزاع شیعیان و اهل سنت در لعن، این است که اصل لعن، بنا بر تکرار آن در قرآن و روایات، جایز است، اما متعلق لعن؛ یعنی جایز بودن یا نبودن لعن مسلمان و نیز شخص معین، محل نزاع است. در این زمینه به عقیده برخی، لعن افراد جایز نیست. (71) چون ممکن است در پایان عمر توبه کرده باشد و با بخشش الهی از دنیا رفته باشد. (72) برخی دیگر خلاف این نظر را قائلند، زیرا اولاً: میزان، حال کنونی افراد است؛ ثانیاً: برخی بر این توهّم‌اند که لعنت کسی که نام اسلام بر اوست جایز نیست، در حالی که خداوند در قرآن برخی از مسلمانان را لعن کرده است، مانند کسانی که تهمت به زنان پاک دامن می‌زنند یا مسلمانانی که ظالم‌اند. (73)
بنابراین لعن درباره افراد خاص- که گناهشان قطعی است- به معنی بیزاری جستن و ابراز تنفر از گناه وی، نوعی تبری بوده و جایز است (74)، چون همان خدایی که سب را جایز ندانسته (لاتسبوا)، خودش افرادی را در قرآن لعن کرده است. (75) مسلمانان نیز لعن را به همان معنی که خدا اراده فرموده جایز یا واجب می‌دانند. و اگر کسی لعن به یکی از گروه‌هایی که خدا لعن کرده، تجویز نکرد، مخالفت با قرآن کرده و هر کس با قرآن مخالفت نماید، مسلمان نیست. (76)
البته اگر لعن درباره خلفا و صحابه موجب تکفیر باشد، باید حکم کفر عده‌ای از صحابه را نیز صادر کرد، چنانچه در طول دوران زمامداری معاویه و بنی‌امیه، بعضی از صحابه به حضرت علی و اما حسن و امام حسین (علیهم السلام) و عده‌ای دیگر از صحابه ناسزا می‌گفتند، (77) اما درباره اهانت شیعه به عایشه، باید گفت در اصول اعتقادی شیعه به علت نزاهت خاندان وحی، افترا و تهمت به عایشه ناممکن است، اما انتقادهایی بر وی وجود دارد؛ چون عایشه پس از امر خدا به قرار گرفتن در خانه، (78) از خانه‌اش خارج شد و سوار بر شتر به بصره رفت و لشگری را فرماندهی کرد. شیعه، عایشه را به سبب عملکردش در جنگ جمل با امیرالمومنین (علیه السلام) و رفتارش به هنگام دفن امام حسن مجتبی (علیه السلام) نکوهش می‌کند، اما آبروی او محفوظ می‌باشد. (79) حتی اگر گفته شود که تمام شیعیان به سب و لعن می‌پردازند، این موجب کفر و خروج آنان از اسلام نمی‌شود، حداکثر این است که معصیتی کرده‌اند و عصیان هم باعث تکفیر و قتل آن‌ها نخواهد شد. (80)
نکته لازم توجه آن است که در برخورد با عقاید پیروان مذاهب، برخی تمام مسائل اصلی و فرعی مطرح در کتب عقاید و فقه را جزء ضروریات اسلام می‌دانند، در حالی که ضروریات، اصول دینی هستند که باورمندی به آن شرط مسلمانی است. منابع اسلامی و روایات نبوی این اصول را همان اعتقاد به وحدانیت الهی، رستاخیز و نبوت عامه و خاصه می‌دانند. عقاید غیرضروری، مسائلی است که در آن مجال اختلاف نظر می‌باشد و اتفاق آرا در این مسائل بین مسلمانان وجود ندارد. بر این اساس مسئله «امامت» نزد امامیه از جمله ضروریات دین اسلام محسوب نمی‌شود. (81) موضوع دیگری که از ضروریات دین نیست، عدالت صحابه یا همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وبعضی از خلفاست؛ بنابراین تکفیر شیعه و سنی در این موارد نابجاست، چون این موارد جزء اصول دین نیست که با عدم پذیرش آن، فرد غیرمسلمان و در نتیجه کافر محسوب شود.
اندیشمندان اهل سنت نیز نسبت کفر را تنها در صورت انکار ضروری دین روا می‌دانند، از جمله ابن حجر عسقلانی که قائل است کفر در شرع، به معنای انکار چیزی است که از دین اسلام به ضرورت شرعی معلوم است. (82) تفتازانی، شرط تکفیر را انکار ضروریات دین مانند: حدوث عالم و معاد اعلام کرد و تأکید داشت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز تفتیش عقاید نمی‌کرد. (83)

د) تقیه

تکفیرکنندگان چون تقیه را نفاق می‌دانند، شیعه را به جهت اعتقاد به آن، تکفیر می‌کنند. (84) ابن تیمیه می‌گوید: «شیعه دروغگوترین فِرَق امت هستند. نفاق آن‌ها از همه مردم بیشتر است و به همین خاطر از تقیه بهره می‌برند و می‌گویند: «لا ایمان لمن لا تقیه له» و «التقیه دینی و دین آبائی». از این رو شیعه شدیدترین و بیشترین ضرر را برای دین و اهل دین دارند. (85) در حالی که اگر کسی که به مفاهیم و واژه‌های قرآنی آشنایی داشته باشد، تفاوت تقیه و نفاق را به خوبی درک می‌کند. نفاق عبارت از چیزی است که در باطن به آن باور ندارد و در ظاهر به گونه‌ای اظهار می‌کند که گویا به آن باور دارد. در صورتی که در تقیه، عقیده باطنی آن ثابت است و در باطن عقیده دارد و ظاهر را به گونه‌ای نشان می‌دهد که با مخالفان هماهنگ است. در باطن به خدا عقیده دارد و بر آن ثابت است، ولی در ظاهر و زبان، برای جان و عقیده خودش اظهار موافقت نمی‌کند. اگر تقیه نفاق باشد، قرآن به مسلمانان توصیه نمی‌کند که برای حفظ جان و ایمان تقیه کنند: (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً)؛ «مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید». (86)
روایات شیعه در احادیث متعددی استعمال لفظ تقیه را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می‌دهد. در یکی از آن‌ها امیرالمومنین (علیه السلام) نقل می‌کند که ایشان فرموده است: «تقیه از دین خداست و کسی که تقیه نمی‌کند، دین ندارد». (87) در روایت دیگری از حضرت نقل شده که فرمود: «ترک کننده‌ی تقیه همانند ترک کننده‌ی نماز است». (88)
مشهور اهل سنت تقیه را فقط در مقابل کافران جایز دانسته، اما در مواردی تحت عنوان اضطرار، اکراه و دروغ مصلحتی، همان روش شیعه را در تقیه انجام می‌دهند. چنانچه در تاریخ نیز نمونه‌هایی از تقیه علمای اهل سنت وجود دارد. طبری در وقایع سال 218، در ماجرای تفتیش عقاید به وسیله‌ی مأمون تصریح دارد. گروهی از علمای عصر (به جز احمد بن حنبل و دو تن دیگر) از ترس مأمون که عقیده به حدوث قرآن را عقیده‌ای رسمی و همگانی ساخته بود، از روی تقیه آن را پذیرفتند. (89) بنابراین آنچه را پایه تکفیر شیعه قرار داده‌اند، خودشان نیز به آن مبتلا به هستند.
علاوه بر همه‌ی اهل دلایل گفته شده، عقیده‌ی کلی تمام مذاهب اسلامی این است که گوینده «لا اله الا الله» جانش مصون و حسابش با خداوند می‌باشد و دیگران باید براساس ظواهر با او برخورد کنند. (90) بنابراین ریختن خون، آبرو و تصاحب مال مسلمانان بر همدیگر حرام است و جز با اذن خدا و رسول او حلال نمی‌شود؛ چون اگر قرار باشد ارتکاب هر خطایی از سوی پیروان یک مذهب اسلامی تکفیر همه پیروان آن مذهب را در پی داشته باشد، در این صورت دیگر بر روی کره زمین انسان مسلمانی باقی نمی‌ماند. (91) خداوند نیز در این زمینه فرموده است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون در راه سفر می‌کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می‌کند مگویید: «تو مومن نیستی» [تا بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید» (92)
ابن تیمیه ایمان ظاهری را نشانه‌ی مسلمانی می‌داند: «همانا ایمانی که احکام دنیا بر آن معلق شده، ایمان ظاهری می‌باشد که همان اسلام است». وی ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح را برای مسلمان بودن، اصل می‌داند و بیان می‌کند که گذشتگان ما هم در بسیاری از مسائل اختلاف و اشتباه می‌کردند و علما اتفاق به عدم تکفیر آن‌ها دارند. (93)
نکته قابل تأمل در آثار ابن تیمیه، تقبیح او درباره کسی است که دیگران را بدون دلیل تکفیر کند، چنانچه در فتاوای خود صریحاً گفته است: کسی که دیگران را بدون دلیل و حجت شرعی تکفیر کند، مستحق عقوبت شدید است. (94) نووی نیز معتقد است احدی از اهل قبله، به دلیل گناهی تکفیر نمی‌شود. (95) اشعری با بیان این علت که تمام اهل قبله، یک معبود را پرستش می‌کنند و اختلافات، لفظی است، تکفیرشان را جایز نمی‌داند. (96) هم‌چنین گفته شده ابوحنیفه هرگز کسی از اهل قبله را تکفیر نکرد و اختلافات را مایه خروج از اسلام نمی‌دانست. (97) تقی الدین سبکی، تکفیر مومنان را کار مشکلی می‌دانست، زیرا قائل بود که آن کس که در دل ایمان دارد، گروهی که گوینده لا اله الا الله و محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند را تکفیر نمی‌کند و این کار، گناهی بزرگ است. (98)
در باب تکفیر اهل قبله، ابوحامد الغزالی با تعبیر جالبی اشاره به آن دارد:
مباح داشتن خون و مال نمازگزاران که رو به قبله «لا اله الا الله» می‌گویند، خطاست و خطای در ترک هزار کافر، ساده‌تر از خطای ریختن به اندازه یک شاخ حجامت از خون فرد مسلمان است. (99)
شروانی، حق شهادت کسی که سب و لعن می‌کند، قابل قبول دانسته و می‌گوید:
شهادت تمامی اهل بدعت پذیرفته است، حتی کسانی که به صحابه دشنام داده‌اند، زیرا دشنام دهنده از روی عناد و دشمنی ناسزا نمی‌گوید، بلکه براساس اعتقاد و باوری است که پیدا کرده است.

(100)
از دیدگاه ابن حجر عسقلانی نیز باید در حکم به اسلام افراد اکتفا بر اقرار به شهادتین کرد. (101) اما با این همه، امروزه شاهدیم با وجود اعتراف شیعه به شهادتین و عدم انکار ضرورتی از ضروریات دین، جریان‌های تکفیری حکم به کفر شیعه می‌دهند و با وارد کردن اتهاماتی که به مهم‌ترین آنها اشاره شد، به جانشان می‌افتند. (102) شاید به همین دلیل است که برخی از چهره‌های مورد تأیید وهابیت از جمله: آلوسی، قائلند تکفیری‌ها در تکفیر مخالفان خود، غلو می‌کنند. (103) بنابراین تکفیری‌ها بیشتر مسلمانان را به سبب همراهی نکردن با عقایدشان و مخالفت با آن‌ها، تکفیر می‌کنند. (104)

جمع‌بندی

این جریان‌ها تلاش دارند به طور گسترده از مفهوم فقهی - کلامی تکفیر، برای توجیه جهاد خود علیه دیگران بهره برداری کرده و بدین ترتیب، بین خودی و غیرخودی مرز قرار دهند. آن‌ها گمان می‌کنند همه‌ی حق و حقیقت در اختیار آن‌هاست و آنچه غیر از نظر آنان باشد ناحق و باطل است؛ از این رو در نظرهای فقهی مرتبط با جهاد و تکفیر به روشنی جهاد را علیه کفار، منافقان و مشرکان، از جمله شیعه، واجب دانسته و خون آن‌ها را حلال شمرده‌اند. اما با رد دلایل جریان‌های تکفیری، مشخص شد که این گروه، هیچ بهره‌ای از حقیقت نبرده‌اند، چنانچه نه با شیعه سازش دارند و نه عقاید اهل سنت را بر می‌تابند و قرائتی کاملاً متضاد با آموزه‌های اسلامی در پیش گرفته‌اند. به این دلیل که جمهور فقیهان و متکلمان اهل سنت قائلند اهل قبله که به شهادتین اقرار دارند تکفیر نمی‌شوند، مگر این که یکی از ضروریات دین را انکار کند. از این رو تکفیر جریان‌های تکفیری، کفر اعتقادی و فقهی نیست. بلکه عملکرد تکفیری‌ها در عصر حاضر و تحلیل‌های آنان بر جواز شیعه کشی و اظهارات صریح برخی سران تکفیری مبنی بر حقانیت جریان‌های تکفیری و باطل بودن غیر آنان، توطئه‌ی جهان استکبار علیه مسلمانان بوده که امروزه به یک تفنن برای این جریان‌ها تبدیل شده است، به حدی که تکفیری‌ها صحنه‌های شیعه‌کشی خود را ثبت و ضبط کرده و به عنوان سند افتخار، منتشر می‌کنند. «تکفیر» در ابتدا با توجه به جایگاه فقهی- کلامی‌اش، به منظور دفاع از اسلام به وسیله جریان‌های تکفیری، مطرح شد، اما در حال حاضر، این جریان‌ها بیش از هر چیز با انگیزه سیاسی فعالیت می‌کنند و موجب ارعاب مسلمانان در سراسر دنیا و ایجاد موج اسلام هراسی در جهان شده‌اند.
آنچه این نوشتار بدان پرداخت بازنمایی اهداف جریان‌های تکفیری نیست، بلکه نقد و بررسی دلایلی است که انتشار آن، وجود این جریان‌ها را دچار تزلزل خواهد کرد، دلایلی که ریشه‌ی دینی ندارد، چون، بر طبق کتاب و سنت، هیچ دلیل شرعی مبنی بر تکفیر مسلمانی که گوینده «لا اله الا الله» است، وجود ندارد، بلکه تنها رویکرد سیاسی تکفیری‌ها منجر به ایجاد این پدیده شده است.
خطر جریان‌های تکفیری برای جهان اسلام، بر همگان مشخص است، زیرا نه خود تکفیری‌ها درک درستی از وضعیتی که ایجاد کرده‌اند دارند و نه غرب به عنوان بخش نرم افزاری و حامی این جریان می‌تواند به اصلاح امور بپردازد. از این رو اگر جهان اسلام در برابر جریان‌های تکفیری متحد شده و به مقابله‌ی هماهنگ بپردازند این توطئه استعمار علیه مسلمانان قابل کنترل است.

پی‌نوشت‌ها:

* سطح دو حوزه.
** دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب.
1- عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 76.
2- ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص 46.
3- موثقی، جنبش‌های اسلامی معاصر، ص 161-170.
4- مبلغی، ویژگی‌های پدیده تکفیر و موضع سنت نبوی نسبت به آن، ص 40-45.
5- رشید رضا، تفسیر المنار، ج7، ص 141؛ سید محمد مهدی افضلی، «از مؤاخات تا تکفیر»، ص 76، و احمد شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ج2، ص 125.
6- واعظ زاده خراسانی، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، ص 252.
7-طریحی، مجمع البحرین، ج3، باب ما اوله الکاف و ابن منظور، لسان العرب، ج5، ذیل واژه کفر.
8- رضوانی، وهابیان تکفیری، ص 29.
9- ر.ک: احمد فیومی، المصباح المنیر و فیروزآبادی القاموس المحیط، ذیل واژه تکفیر.
10- ر.ک: طبری، تاریخ طبری، ج3، ص 250-252؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج1، ص 15-16، 23 و سیوطی تاریخ الخلفاء، ص 69-71.
11- شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 122، 128 و شوشتری، الصوارم المهرقه فی نقدالصواعق المحرقه، ص 221.
12- سقاف، سلفی‌گری وهابی‌ها چالشی در اندیشه‌های بنیادین و ریشه‌های تاریخی، ص 128.
13- رشید رضا، تفسیر المنار، ج7، ص 141.
14- ابن تیمیه، الاستقامه، ج1، ص 13.
15- الراشد، ضوابط تکفیر معین عند شیخی الاسلام ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و علماء الدعوه الاصلاحیه، ص 51.
16- اسراء، آیه15.
17- ابن تیمیه، جامع المسایل، ص 151، ج3.
18- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ص 113.
19-ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص 173.
20- ابن قدامه، المغنی، ج12، ص 264؛ ابن تیمیه، منهج فی مسأله التکفیر، ج1، ص 26.
21- ماوردی، حکم المرتد فی الحاوی الکبیر، ص 48 و علیش، شرح منه الجلیل علی مختصر العلامه خلیل، ج4، ص 466.
22- ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص 92.
23- رجبی، شیوه‌های تعامل و هم زیستی پیروان مذاهب اسلامی، ص 290.
24- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 480؛ زیبدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج10، ص 269؛ طبرسی، مجمع البیان، ص 395.
25- صالحی نجف‌آبادی، غلو: درآمدی بر افکار غالیان در دین، ص 19.
26- ابن منظور، همان، ج15، ص 132.
27- بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 4-6.
28- ر.ک: ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ص 395 و 126.
29-ر.ک: بخاری، الصحیح، ج1، ص 189 و ج3، ص 43؛ و مسلم، الصحیح، ج2، ص 67.
30- حسینی، غلو در دین منشاء اختلاف مسلمین، ص 56 و صفری فروشانی، غالیان: کاوشی در جریان‌ها و برآیندها، ص 316.
31- نوری، مستدرک الوسایل، ج12، ص 315.
32- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 300.
33- سید حسینعلی حسینی، همان، ص 31.
34- حلی، نقش غلو در انحرافات عقاید و انکار، ص 40؛ صالحی نجف آبادی، همان، ص 42-47.
35- صفری فروشانی، همان، ص 36.
36 - سجستانی، سنن ابی داود، ج2، ص 179؛ بخاری، الصحیح ج4، ص 195، و مسلم، الصحیح، ج 7، ص 188؛ هیثمی، مجمع الزواید، ج9، ص 304.
37- عجلونی، کشف الخفاء، ج2، ص 419.
38- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج30، ص 163 و 125؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج3، ص 193؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 304 به بعد؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص 282 و ابن حنبل، المسند، ج4، ص 154.
39- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 558، ح34887؛ بخاری، الصحیح، ج4، ص 19 و ج5، ص 10؛ مسلم، الصحیح، ج7، ص 168؛ ابن تیمیه، جامع المسائل، ج2، ص 379.
40- سیدحسینی، مدارای بین مذاهب: فقه استدلالی و نظری، ص 194 و 203.
41- عسقلانی، فتح الباری، ج12، ص 298.
42- ذهبی، سیر اعلام النباء، ج20، ص 443.
43- امین، کشف الإرتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، ص 126.
44- فراهیدی، کتاب العین، ذیل «حرف»؛ ابن درید، کتاب جمهرة اللغة، ذیل «حرف»؛ جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل «حرف»، معرفت، صیانه القرآن من التحریف، ج1، ص 13-16.
45- متقی هندی، کنزالعمال، ج5، ص 431؛ سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص106؛ مسلم، الصحیح، ج8، ص 245؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج7، ص 390؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج43، ص 10؛ ابن کثیر، التفسیر، ج1، ص 391؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص 202.
46- آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص 24.
47-مفید، اوائل المقالات، ص 54-56.
48- طوسی، التبیان، ج1، ص 4.
49- حلی، اجوبة المسائل المهنائیة، ص 121، مسأله 13.
50- خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص 295.
51- خمینی، تهذیب الأصول، ج2، ص 165.
52- دهلوی، اظهار الحق، ج1، ص 354.
53- ابن حنبل، المسند، ج5، ص 132 و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 359.
54- میر آقایی، تعدد مذاهب از دیدگاه فقها و اندیشمندان مسلمان، ص 36؛ علی آقانوری، امامان شیعه و وحدت اسلامی، ص 21.
55- واعظ زاده خراسانی، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، ص 11.
56- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج13، ص 359.
57- عامری، السقفیه، ص 92.
58- مسد، آیه 1.
59- ابن تیمیه، منهجفی مسالة التکفیر، ج2، ص 479.
60-ابن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 471؛ طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 309.
61- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج4، ص 255.
62- راغب اصفهانی، همان، ص 225.
63- طریحی، همان، ج6، ص 68.
64- ابن فارس، همان، ج4، ص 330.
65- انعام، آیه 108.
66- ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 243؛ ذهبی، میزان الاعتدال و تذکرة الحفاظ، ج1، ص 601.
67- ابن تیمیه، همان، ج2، ص 476.
68- ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص 219.
69- ابن تیمیه، منهج فی مسألة التکفیر، ج2، ص 443.
70- الکائی، شرح اصول اعتقاد اهل سنت و الجماعة، ج4، ص 1263؛ ابن بطه عکبری، الابانة عن شریعة الفرقة الناجیه، ص 160-162.
71- غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 125.
72- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص 260.
73- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص 22.
74- علی غضنفری، مبانی تشیع در منابع تسنن، ص 175.
75- انعام، آیه 108؛ احزاب، آیات 66 و 68 و 57؛ محمد، آیه 25؛ توبه، آیه 67؛ فتح، آیه 6، بقره، آیات 89 و 158 و 160؛ هود، آیه 18؛ رعد، آیه 25؛ مؤمن، آیه 55؛ آل عمران، آیه 81؛ قصص آیه42؛ اسراء، آیه 60.
76- زند کرمانی، نشانه ‌های ولایت، ص 83.
77- مسلم، الصحیح، ج5، ص 301-380؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 109؛ عسقلانی، الاصابة فی تمیز الصحابة، ج2، ص 509؛ مالکی، مبلغ، نه پیامبر، ص 51؛ طبری، تاریخ طبری، ج2، ص 504؛ بخاری، الصحیح، ج3، ص 240.
78- احزاب، آیه 33.
79- شرف الدین عاملی، الفصول المهمة، ص 211.
80- بی آزار شیرازی، همبستگی مذاهب اسلامی، ص 112.
81- خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص 322-441.
82- عسقلانی، فتح الباری، ج10، ص 466؛ ر.ک: مصری، البحر الرائق، ج1، ص 601.
83- تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص227-228.
84- قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة عشریة، ج2، ص 977.
85- ابن تیمیه، منهج فی مسالة التکفیر، ص 382؛ ر.ک: عیاشی، تفسیر عیاشی، ج2، ص 26؛ اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، ص 69؛ اشعث کوفی، الشعثیات، ص 180.
86- آل عمران، آیه 28.
87- مجلسی، بحارالأنوار، ج5، ص 413 و 141.
88- مجلسی، همان، ج75، ص 412.
89- طبری، تاریخ الطبری، ج8، ص 639.
90- شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ج2، ص 126.
91- حسینی طباطبایی، حل الإختلاف بین الشیعة و السنة فی مسالة الامامة، ص 74.
92- نساء، آیه 94.
93- ابن تیمیه، مجموعه فتاوی، ج17، ص 346.
94-همو، منهج فی مسألة التکفیر، ص 46.
95- نووی، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج1، ص 150.
96- ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج1، ص 542.
97- تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص 227.
98- شعرانی، همان، ص 58.
99- غزالی، الاقتصاد فی الإعتقاد، ص 157.
100- ابن حزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج3، ص 291.
101- عسق

عبارات مرتبط با این موضوع

نقد و بررسی مهم‌ترین ادله جریاهای تکفیری در تکفیر شیعه نقد و بررسی مهم‌ترین ادله جریاهای تکفیری در تکفیر شیعه


ادامه مطلب ...