فان تشکرونی، تشکروالی نعمة *** و ان تکفرونی، لا أکلّفکم شُکری (9)
قرآن درباره این دوره (پیش از نزول) دست کم در چهار آیه، (10) از وصف «جاهلیت» استفاده کرده است. «جهل» در آن دوره هرگز دلالتی دینی نداشت و بیشتر با «حلم» (وصف متضادش) قرین بود، سه معنا را در «جهل» پیش و پس از نزول میتوان یافت:
پوشیدن به ذیل کرم، یعنی نادیده گرفتن گناه و بخشودن آن.
نیست در کَس کرَم و وقت طرب میگذرد *** چاره آن است که سجاده به می بفروشیم (61)
به قرینه فروختن سجاده و تنگی وقت، کرم در مصرع نخست، یعنی دهش و بخشیدن.
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست *** در حضرت کریم تمنّا چه حاجت است (62)
به قرینه حاجت و سؤال (دریوزگی) ، کریم در مصرح دوم، یعنی بخشنده.
کی کرَمت نگذرد زبنده عاصی *** چون صفت خواجه کریم چنین است (63)
به قرینه عصیان، کرم در مصرع نخست، یعنی بخشایش و کریم در مصرع دوم، یعنی بخشاینده.
بنابراین، همه کریمان از گونهای فزونی و بزرگی و برتری (فضیلت) بهره دارند، اما این فزونی بیشتر در گشاده دستی (سخاوت) یا بخشایندگی (شفقت و صفح) رخ نمودهاست. از این رو، کرامت بیشتر در معنای سخاوت، شفقت و مروت به کار رفته است؛ چنان که آن (کرامه) را بزرگی ورزیدن، نواخت و احسان و بخشندگی، مروت، نفیس و عزیز شدن دانستهاند. (64)
اینکه گفتهاند کریم پیش از نزول قرآن بر شرافت خانوادگی (حَسَب) و محسوسترین فضیلت نزد اعراب پیش از اسلام، یعنی گشاده دستی (در سطح تبذیر) دلالت میکرد، اما بر پایه آموزه (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ) (65) تغییر معناشناختی در آن پیدا شد، (66) دعوی پیش گفته را تأیید میکند.
کرامت با حریت متفاوت است؛ چنان که گفتهاند حریت درباره نیکوییهای کوچک و بزرگ به کار میرود و کرامت فقط درباره نیکوییهای بزرگ. مانند انفاق مال برای فراهم کردن ساز و برگ سپاهِ خدا. (67) باری، مفهوم یاد شده در نخستین معنای شرافت، یعنی برتری همواره در کرامت و مشتقات آن دیده میشود. حتی کرامت به معنای یکی از گونههای «خرق عادت»، متضمن برتری صاحب کرامت در سنجش با دیگران است؛ زیرا کرامت بر اثر قوّت روحی و قداست نفسانی انسانی کامل یا نیمه کامل رخ مینماید. (68)
ترجمه dignity به کرامت، به رغم هم پوشانی معناشناختی آنها، به دلیل اعم بودن معنای کرامت، دقیق نیست؛ زیرا dignity انگلیسی از dignete فرانسوی کهن و آن از dignitas لاتین گرفته شده است که خودش مشتقی از dignus به معنای Worthy به شمار میرود و Worthy به معنای سزاوار، شایسته و ارجمند است. فعل لاتین decere صفت decent انگلیسی به معنای محترم و آبرومند را پدید آورد. (69)
برتری (فضل/ شرف) در زمینههای گوناگون، به پیدایی معناهای گوناگون واژه «کرامت» میانجامد که به شماری از آنها اشاره میشود:
1. نژادگی (اصالت) ؛
2. بخشندگی (سخاوت) ؛ مانند (زوج کریم) (70) و (إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ) ؛ (71)
3. بخشایندگی (شفقت) ؛
3. آزادگی (حریت) ؛
4. پاک دامنی (عفت) ؛
5. بزرگواری/ بزرگ منشی/ وارستگی (نجابت/ عظمت/ مناعت) ؛ مانند (إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ کریم) ؛ (72)
6. جوانمردی (فتوّت) ؛
7. آراستگی/ زیبایی (بهجت) ؛ مانند (زوج کریم) ؛ (73)
8. شگفتی (خارق عادت) ؛
9. ارجمندی و ارزندگی/ گران مایگی/ شایستگی (عزازات/ وِزانت/ حرمت) ؛ مانند (وَکُنوزٍ وَ مَقامٍ کریمٍ) (74) و (اَجرٍ کریم) (75) و (اِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللهِ أَتقاکم) (76) و (فَیَقُولُ رَبِّى أَکرَمَنِ) (77) و (اقرَأ وَ رَبُّک الأَکرَمَ) ؛ (78)
10. فرهمندی والایی (جبروت/ شوکت) ؛
11. سودمندی (فایدت) ؛ مانند (لا بارِدٍ وَ لاکریم) ؛ (79)
12. جاه مندی (منزلت/ مرتبت) ؛ مانند (اکرِمی مَثواهُ) ؛ (80)
بنابراین، ترجمه دقیق اصطلاح dignity، والایی یا فرهمندی یا ارجمندی است، اما به دلیل رواج برابر نهاد کرامت، میتوان آن را در این باره به کار گرفت.
1. بیشتر منابع و مأخذ موجود در بررسی صهیونیسم و اسرائیل، همان منابع صهیونیستی میباشد! در نتیجه مطالعهکنندگان، ادامه ...
مورخان اروپایی و صهیونیسمامپریالیسم جهت تحقق اهداف خود در کشورهای مستعمره از هر اقدامی استفاده میکند. یکی از ابزارهای تحقق اهداف ادامه ...
فروریختگی نظام استعماری و پیدایش تاریخنویسی نواستعماریدر دوران پس از جنگ جهانی دوم، جهان شاهد فروریختگی و تجزیه امپراتوریهای استعماری بود. طی این مدت، بسیاری ادامه ...
آشنایی با برخی اصطلاحات و مفاهیم کلیدی مرتبط با یهودصهیون یا صیون نام کوهی است در اورشلیم که هیکل یا معبد بنیاسرائیل بر آن ساخته شده بود، لذا معنی لغوی ادامه ...
صهیونیسم و مورخین استعمارواژه صهیونیسم همیشه با قتل و کشتار، تجاوز و ترور، تخریب و ویرانگری همراه بوده، و پرونده جنبش صهیونیستی ادامه ...
بازخوانی انتقادی ره یافتهای تبیین گر تروریسم مطالعهی موردی: داعشتروریسم پدیدهای تودرتو و پیچیده است، حجم متراکمی از خشونت مرگ بار که آثار ویران گر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ادامه ...
سلفی گری در مقابل نواندیشی دینیسلفی گری در دو دهه اخیر به گروههای زیادی تقسیم شده است، به شکلی که نمیتوان زمینههای سیاسی و اجتماعی ادامه ...
تقیه، دست آویز تکفیر شیعهاز جمله دست آویزهای برخی اهل تسنن برای تکفیر شیعه، مسئله تقیه است. ابن تیمیه شیعیان را به دلیل اعتقاد ادامه ...
علل روان شناختی تکفیر گراییلازمه تقابل در عرصه نرم و ذهنی شاکله، جزمیّت و وسواس گرایی و در عرصه سخت و عینی آن، اقتدارگرایی و خشونت ادامه ...
چکیده
از دیدگاه قرآن کریم، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را به کفر و شرک متهم سازد و به این بهانه متعرض جان و مال او شود؛ بلکه اگر کسی اظهار اسلام کرد، بر مسلمانان واجب است که با آغوش باز سخنش را بپذیریند و او را مسلمان بدانند. از آیات قرآن کریم استفاده میشود که گفتار و حال ظاهری افراد، معتبر است. و اگر کسی کوچکترین نشانهای از خود مبنی بر مسلمان بودن؛ مثل سلام کردن، نشان داد باید حکم مسلمان بر او جاری شود و خون و مالش محترم است.بیان مسئله و قلمرو تحقیق
سالهاست که آشوب و ناامنی، بسیاری از کشورهای اسلامی را فراگرفته است. گروهی با تکفیر دیگر مذاهب اسلامی، خون آنان را مباح دانسته و به بهانهی وجود شرک و بدعت در دیگر مذاهب، اسلحه به دست گرفته و مسلمانان را قتل عام میکنند و جالب این است که آنها خود را تنها فرقهی بر حق و دیگر مذاهب را باطل پنداشته و کشتار پیروان آنان را واجب میدانند و قربة الی الله آنان را به قتل میرسانند.اهمیت تحقیق
آرامش و امنیت در هر کشوری سنگبنای هر نوع پیشرفت دنیوی و اخروی است. دین اسلام برای آرامش و امنیت، اهمیت زیادی قائل شده و برهم زنندهی آن را محارب و مفسد فیالأرض خوانده است. از طرف دیگر بسیاری از تکفیریها، آگاهی کامل از باورهای اصیل اسلامی ندارند و بر این باورند که اندیشهی تفکیر، باوری است اسلامی و قرآنی.اسلام و مسلمان:
«اسلام» در لغت به معنای تسلیم شدن و صلح است و «مسلمان» کسی است که دین مبین اسلام را پذیرفته باشد و خود را تسلیم فرمانهای خدا و پیامبرش بداند، (2) اما از نگاه شرع و اصطلاحی که اهل سنت و وهابیت قبول دارند؛ «مسلمان کسی است که با زبان به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت دهد، نماز را اقامه کرده، زکات واجب خود را پرداخت نماید، در ماه رمضان روزه بگیرد و در صورت قدرت به زیارت خانهی خدا برود.» (3)وهابیت:
وهابیت، فرقهای است نو ظهور که در تابستان سال (1157 ق) در منطقه درعیه (سیزده کیلومتری شمال غربی شهر ریاض) با بیعت محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود تشکیل شد.مقدمه
تکفیر و ارهاب، یکی از شومترین پدیدههایی است که در قرون اخیر و بیش از گذشته، امنیت جانی، مالی و آرامش خاطر جامعهی اسلامی را به یغما برده است.گفتار اول: دیدگاه قرآن و روایات دربارهی تکفیر اهل قبله
در بخش اول برای اثبات حرمت تکفیر اهل قبله، به سراغ آیات قرآن کریم خواهیم رفت که صراحتاً کافر خواندن دیگران را غیر مشروع اعلام کردهاند و در بخش دوم به روایاتی استناد میکنیم که در صحیحترین کتابهای اهل سنت وجود دارد و وهابیها نیز این روایات را برای خود حجت میدانند.بخش اول: حرمت تفکیر از دیدگاه قرآن
قرآن کریم، در آیات متعدد در برابر پدیدهی تکفیر، قتل، فساد و غارت موضعگیری و آن را محکوم کرده است تا جایی که کشتن بیدلیل یک انسان را برابر با کشتن تمام بشریت دانسته است:1. هر کس بر شما سلام کرد، نباید او را کافر بخوانید:
تردیدی نیست که پدیدهی ارهاب و کشتار مسلمین، نتیجهی مستقیم تفکر تکفیر است و اگر این باور، علاج و از جامعه اسلامی ریشه کن نشود، جامعهی اسلامی هیچگاه روی آرامش را نخواهد دید.2. اطلاق کلمهی «یا کافر» بر مسلمان جایز نیست
علاوه بر آنچه گذشت، در ة آیات دیگری نیز وجود دارد که اطلاق کلمهی «کافر» را بر مسلمانان حرام اعلام کرده است.3. اگر شهادتین را بخواند، نماز بخواند و زکات بدهد، کشتن او جایز نیست
خداوند کریم در آیه 5 سوره توبه، ابتدا به مسلمانان دستور میدهد که پس از تمام ماههای حرام، مشرکان را هر کجا که یافتید بکشید و همه جا به کمینشان بنشینید، اما در ادامه میفرماید:بخش دوم: حرمت تکفیر از دیدگاه روایات اهل سنت
علاوه بر روایاتی که در تفسیر آیات گذشته، از کتابهای اهل سنت بیان شد، روایات فراوان دیگری نیز در صحیحترین کتابهای اهل سنت یافت میشود که براساس آنها، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را تکفیر کند.1. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، انگار که او را کشته است
بخاری در صحیح خود آورده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:... لعن مؤمن همانند کشتن اوست و هر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، همانند این است که او را کشته باشد.» (42)2. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، خودش گرفتار کفر میشود
بخاری، در همین باب روایات دیگری را نیز نقل کرده است:3. هر کس اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیکتر است
طبرانی در معجم الکبیر به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مینویسد که اگر کسی اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیکتر است:4. صحابه، هیچ مسلمانی را تکفیر نکردند:
از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نقل شده است که آنها به هیچ یک از اهل قبله، کلمه «یا کافر» و «یا مشرک» را به کار نمیبردهاند.5. امت اسلام، هیچگاه دچار کفر نخواهند شد
بخاری در صحیح خود مینویسد:گفتار دوم: وهابیها تمام مسلمانان را کافر میدانند
در گفتار پیشین ثابت شد که از دیدگاه آیات و روایات صحیح السند، کافر خواندن مسلمانان حرام است. در گفتار دوم به دنبال این هستیم که ثابت کنیم وهابیها تمام مسلمانان را کافر و مشرک میدانند و برای اثبات این مطلب به مدارکی از کتابهای خود وهابیها استناد خواهیم کرد.1. محمد بن عبدالوهاب: من و اساتیدم تا امروز معنای توحید را نمیدانستیم
محمد بن عبدالوهاب در نامهای که به مردم ریاض نوشته، تصریح میکند که من و تمام اساتیدم و تمام مسلمانان و اساتیدشان تا امروز معنای توحید را نمیدانستیم و آن چه که بدان عمل میکردیم، دین اسلام نبوده است:چکیده
یکی از مسائلی که در قرآن بر آن تاکید شده، عدم تکفیر مسلمانان است. قرآن راهکارهایی به مسلمانان پیشنهاد کرده است تا از این پدیده که جان مسلمانان دیگر را به خطر میاندازد، جلوگیری کند. یکی از روشهای قرآن شتاب نورزیدن در تکفیر کسی است که اظهار اسلام می کند. هم چنین توصیه به شک نکردن در اسلام دیگران، توصیف کردن دو گروه مسلمان در حال جنگ به ایمان، امر به اصلاح بین دو گروه در حال نزاع و با عظمت نشان دادن خون مسلمان، از راههای علاج تکفیر میباشد که قرآن به آن پرداخته است. این نوشتار در پی آن است که با موشکافی در آیات الهی، روش قرآن در علاج و جلوگیری از پدیده تکفیر را بیان کند.مقدمه
در طول تاریخ اسلام، افراد و گروههایی بودهاند که مخالفان خود را تکفیر میکردند و با کوچک ترین عاملی آنان را از دین اسلام خارج کرده و حکم به وجوب قتل آنان میدادند. همواره تکفیر گروهی از مسلمانان توسط گروهی دیگر به دلیل معارض بودن مبانی و یا عدم فهم مبانی یکدیگر، موجب وارد شدن آسیبهای زیادی به امت اسلامی گردیده است. از نظر اسلام، مسلمان کسی است که شهادتین را بر زبان جاری میسازد؛ گرچه در باطن، اعتقاد دیگری داشته باشد. بر اساس شریعت اسلامی، صحیح نیست فرقهای اسلامی و یا فردی از امت اسلامی را بی دلیل متهم به کفر کند، مادامی که اعتراف به شهادتین کند، و ضرورتی از ضروریات دین را انکار نکند. به همین سبب در این نوشتار، سعی شده است تا راه کارهای قرآن، در علاج و جلوگیری از پدیدهی خطرناک و مخرب تکفیر بیان شود و این که قرآن از چه طریقی با این پدیده مبارزه کرده است. از آن جا که گروههای تکفیری خود را مسلمان، و مسلمانان دیگر را کافر میدانند ضروری است تا برای همه مشخص شود که روش این گروه، خلاف قرآن و اسلام اصیل است. در خصوص این موضوع با عنوانهایی؛ مانند تکفیر در قرآن و سنت، به آن پرداخته شده، اما بیشتر به صورت کلی گویی بوده است، ولی در این نوشتار به آیات به صورت جزئی و با دقت بیشتر پرداخته شده است، تا موضوع کاربردی تر شود. این مقاله، موضوع خود را چنین دنبال کرده است: معنای لغوی و اصطلاحی تکفیر، روش قرآن در علاج تکفیر، حق تکفیر از آنِ چه کسی است و در پایان به مخالفت تکفیریها به ویژه وهابیت، از منش قرآن پرداخته شده است.تکفیر در لغت و اصطلاح
واژه تکفیر مصدر باب تفعیل است که از ریشه «کفّر یکفّر» گرفته شده و ثلاثی مجرد آن «کفر» است. کفر در لغت همان طور که در المفردات آمده، به معنای پوشاندن شیء است. شب را کافر گویند چون اشخاص را میپوشاند و زارع را کافر گویند، زیرا تخم را در زمین میپوشاند، بعد گوید کفر نعمت، پوشاندن آن است با ترک شکر و بزرگ ترین کفر، انکار وحدانیت خداوند یا نبوت است. (2)بخش اول) تأمل و عدم شک در اسلام دیگران
الف) عجله نکردن در حکم کردن در مورد دیگران
از روشهای قرآن در علاج پدیدهی تکفیر، امر کردن مؤمنان به درنگ و عجله نکردن در حکم به عدم اسلام دیگران است که این امر در حالت جنگ صادر شده است: خداوند میفرماید:ب. عدم شک در اسلام دیگران
از روشهای قرآن در علاج پدیده تکفیر، نهی از تشکیک در اسلام دیگران و حکم به کفر آنها حتی در زمان جنگ است. قرآن در این می فرماید: (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا) ؛ (28) به کسی که اظهار صلح و اسلام میکند، نگویید مسلمان نیستی.بخش دوم) توصیف به ایمان و تأکید بر اخوت ایمانی
الف) وصف طوایف متحاربه به ایمان
از روشهای قرآن در علاج انحرافات افراد و جامعه، تنبیه به اصل ایمان است. خداوند طایفههای مسلمانان را که در حال جنگ با هم هستند، اهل ایمان نامیده است:پاسخ به یک شبهه
ممکن است در این جا سؤالی مطرح شود که در برخی احادیث صحیح، جنگ و قتال مسلمانها با یکدیگر کفر تلقی شده است، در این صورت این روایات با این آیات که اهل قتال را مؤمن دانسته است، چگونه قابل جمع میباشد؟ مثلاً در روایات نبوی آمده است که: «سِبَابُ المُسلِمِ فُسُوقٌ وَ قِتَالُهُ کُفرٌ؛ (42) ناسزا گفتن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر میباشد»، یا در روایت دیگر پیامبر فرمودند: «لَا تَرجِعُوا بَعدِی کُفَّارًا یَضرِبُ بَعضُکُم رِقَابَ بَعضٍ؛ (43) بعد از من کافر نشوید تا با جنگ یکدیگر را نابود سازید.»ب) امر به اصلاح بین اهل نزاع
اولین وسیلهی علاجِ اختلاف، بین دو طایفهی در حال جنگ، که قرآن به آن اشاره کرده است، امر به آشتی دادن بین آنهاست. چون خداوند فرمود: (فَأصلِحُو بَینَهُما) . (48) این امر، تأکیدی از خداوند است بر مؤمنان که باید بین دو گروه مسلمان در حال جنگ، صلح برقرار کنند و این که آنها را به حکم کتاب الله دعوت کنند. همچنان که مفسرین به این امر اشاره کردهاند؛ مثلاً جصاص میگوید: این دستوری است به اصلاح بین دو طایفهی در حال جنگ و این که به کتاب و سنت و رجوع از بغی فرا میخواند. (49)ج) تأکید بر اخوت ایمانی
از روشهای قرآن در علاج و جلوگیری از تکفیر یکدیگر، تأکید بر اخوت ایمانی بین دو گروه مسلمان است. خداوند به صراحت تمام مؤمنان را برادر یکدیگر دانسته و میفرماید: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) ؛ (51) مؤمنان برادر یکدیگرند.بخش سوم) تاکید بر عظمت خون مسلمان و حفظ آن
الف) قتل مؤمن، برابر قتل تمام مردم است
مهم ترین چیزی که موجب حلال شدن خون مسلمان میشود، تکفیر است. همچنان که گفته شد تکفیر نسبت دادن اهل قبله به کفر است. در قرآن کریم، موضوع قتل و کشتار به اندازهای اهمیّت دارد که کشتنن یک نفر به ناحق، برابر کشتار تمام بشر به شمار میآید و احیای یک نفر، برابرِ احیای تمام بشر است. به همین سبب، قرآن برای این که از ریختن خون مسلمان به ناحق، جلوگیری کند، قتل یک نفر را برابر قتل تمام مردم دانسته است:ب) عذاب شدید در انتظار قاتل مؤمن
خداوند در آیه دیگری نیز برای جلوگیری از خونریزی، عذابهای شدیدی برای قاتل ذکر کرده است، تا با این روش، اهمیت حفظ نفس مؤمنان را بیان کرده باشد:بخش چهارم) امر به چنگ زدن به ریسمان خدا و اطاعت اولی الامر
دستور چنگ زدن به ریسمان خدا و عدم تفرقه
یکی از راههای قرآن برای علاج تکفیر، چنگ زدن همهی مسلمانان به کتاب خدا و سنت رسول و دوری از تفرقه است:تکفیر، حق خدا و رسول
بعد از بیان روش قرآن در علاج و جلوگیری از پدیده تکفیر، ضروری است به این بحث نیز پرداخته شود که چه کسانی اجازهی تکفیر دارند؟ آیا هر کسی میتواند دیگران را در جرگه کفار داخل کند؟ تکفیر در چه صورتی جایز است؟چکیده
پدیده تکفیر در میان مسلمانان، از مسائل بغرنج جهان اسلام است. (1) که با وجود روایات فراوانی که در باب نفی تکفیر وارد شده است و کتابهایی که برخی از علما و روشنفکران نگاشتهاند، امروزه این پدیده به اوج خود رسیده است. در این میان، افکار «سید قطب»، یکی از رهبران جهادی افراطی، نقش کلیدی را ایفا میکند. از این رو در این مقاله به بررسی مبانی افکار سید قطب در باب تکفیر مسلمانان پرداخته شده است، و این نتیجه حاصل شده که گرچه وی حکم به تکفیر بسیاری از مسلمانان کرده است، ولی طبق شواهد ارائه شده، این تکفیر، مطلق میباشد، نه تکفیر معین که احکام فقهی تکفیر بر آن بار شود. بنابراین، تمام کلمات سید قطب در باب تکفیر قابل تأویل است.کلید واژگان:
مقدمه
در سده بیستم، سید قطب (1966-1906م) یکی از رهبران سلفیان جهادی و آموزگار گفتمان تکفیر شناخته شده است، از این رو بررسی دیدگاههای وی در باب تکفیر بسیار ضروری است. برخیمعنای ایمان و کفر
ایمان و کفر از مفاهیم اساسی است که در اندیشه تکفیر نقش بسزایی دارد، از این روی بایستی حقیقت و معنای این دو روشن شود، ایمان در لغت به معنای امانت در مقابل خیانت و به معنای تصدیق ذکر شده (8) است. و علمای وهابی چون ابن تیمیه (9) و ابن عثیمین (10) و اهل سنت، همچون مالکی و الشافعی و احمد بن حنبل و الاوزاعی و سایر اهل حدیث و اهل مدینه و اهل ظاهر و برخی از متکلمان، به همین معنای لغوی ایمان، یعنی تصدیق قلبی اکتفا نکرده اند، بلکه قائلاند که ایمان در اصطلاح، تصدیق بالجنان، اقرار باللسان و عمل بالارکان است (11). ابوحنیفه گوید: «ایمان فقط اقرار باللسان و تصدیق بالجنان است» (12) و «برای تشرف به دایره اسلام، کافی است که به سه چیز ایمان بیاوریم: 1. توحید خداوند؛ 2. رسالت پیامبر خاتم؛ 3. معاد روز آخرت.» (13)ملاک ایمان و کفر
از آنجا که اساس ملاک ایمان و کفر در اختیار بندگان نیست و از مسائل شرعی محسوب میشود، ملاک کفر را خدا و رسولش تعیین میکنند، نه این که هر کسی از روی هوی و هوس یا با عقل خود، حکم به تکفیر دیگری دهد. (22) سید قطب با توجه به جوامع مسلمان روزگار خود که شاهد هجمه غرب و زورگویان بر مسلمانان و زیر یوغ بردن دین و فرهنگ و شخصیت آنان بود، سعی کرد که جوامع اسلامی را آسیب شناسی کند و عقاید خود را بر این محور سامان دهی کرد. او اطاعت و عمل نکردن به احکام خداوند و دوری از قوانین الهی را عامل مهم آسیب جوامع اسلامی میپنداشت. از این رو، ملاک ایمان و کفر را بر این دو محور پایه ریزی کرد: 1. تسلیم در برابر احکام و قوانین الهی؛ 2. اطاعت و عمل به احکام و قوانین غیر الهی (23)، زیرا وی چنین کاری را مظهر سلطه و قدرت آفریدگار و مظهر حاکمیت و مظهر «لا اله الا الله» به معنای به یگانگی پرستیدن و یکتا شمردن خداوند میداند و معتقد است که بین قاطعیت دین اسلام و عمل به احکام و اطاعت قوانین الهی، ملازمه هست (24).تکفیر در اندیشه حاکمیت و سلطنت
بی شک اندیشه توحید، یکی از معانی و مفاهیم مهمی است که تأثیر بسزایی در فهم اندیشه تکفیر دارد. توحید از دیدگاه سید قطب عبارت است از: اطاعت و پرستش خدای یگانه بدون هیچ شریکی. (37) وی، چون شرک مشرکان به توحید عبادی و توحید ربوبی (38) برمی گردد، سلطه و قدرت و تشریع و حاکمیت را از شئون ربوبیت خداوند میپندارد. از این رو، بر صفات حاکمیت و سلطنت خداوند بر این عالم بسیار تأکید میکند. (39) وی توحید در حاکمیت را از مقتضیات رسیدن به توحید الوهی میداند و معتقد است که خداوند باید معبودی باشد که مالک جهان هستی است و آن را اداره کند و کسی یا چیزی که نمیتواند سراسر این جهان هستی را اداره کند، نباید پروردگاراندیشه تکفیر در سایه طاغوت و جاهلیت
«طاغوت» و «جاهلیت» دو واژهای هستند که در برابر دو اصل مهم، یعنی اصل حاکمیت و عمل گرایی به قوانین خداوند به وجود آمدند. از این رو، سید قطب این دو واژه را از واژگان کفر میداند که باعث کج فهمی مسلمانها از واژگان اساسی اسلام، یعنی «لا اله الاالله» و «ربوبیت» و «عبادت» شده است و این امر موجب ضعف و سستی در عقاید و اعمال انسانها گردیده (54) و در نهایت، باعث عقب ماندگی و انحطاط زندگی مسلمانان شده است (55).اسباب تکفیر نزد سید قطب
جماعت «تکفیر و هجرت»، یکی از گروههای سرّی است که به کفر انسانهای عصر حاضر عقیده داشتند، به دلیل این که اطاعت و فرمان برداری مسلمانان از حاکمانی که قانون غیر الهی را اجرا میکنند و قانون خداوند را رها کردهاند. مبانی اعتقادی این گروه بر دو اصل استوار بود:1. حاکمیت:
که این اصل در حقیقت، ترجمه عملی نطق به شهادتین است و از نظر آنان بدین معناست که فرد باید جامعه را به کلی رها کند و فقط در برابر حاکمیت خداوند فرمان بردار باشد و مسلمانان حاضر کافرند، چون معنا و مفهوم توحید (لا إله الا الله) را درست درک نکردهاند و از حاکمانی اطاعت میکنند که قوانین خداوند را اجرا نمی کنند.2. جماعت:
از نظر آنها فقط همین جماعت مسلمان است و همراه این جماعت بودن، شرط ایمان وجود دارد. پس هر کس با امامش بیعت نکند و عضو این جماعت نشود، کافر است، حتی اگر نماز بخواند و یا روزه بگیرد. (75)انواع تکفیر
علمای اهل سنت، تکفیر را به اقسام مختلفی تقسیم کردهاند که مشهورترین آن تقسیم تکفیر به مطلق و معین (85) است. مقصود از تکفیر مطلق، تفسیر کفر بر وصف عامی است که اختصاص به فردی ندارد و دارای دو مرتبه است: گاهی معلق بر وصف عامی، همچون قول یا فعل و یا اعتقاد است؛ مثل این که حکم میشود که اگر کسی چنین بگوید یا چنین فعلی را انجام دهد و یا چنین اعتقادی داشته باشد، کافر است. برخلاف آن، تکفیر معین است که حکم کفر را برای شخص معینی صادر میکند (86) برخی با فرق نگذاشتن بین این دو قسم، باعث افراط گرایی و یا تفریط در مسئلهی تکفیر شدهاند، (87) چرا که آثار و احکام هر یک متفاوت است. ابن تیمیه، تکفیر عام و مطلق را مثل وعید عام و مطلق میداند و تکفیر مطلق را مستلزم تکفیر معین نمیداند، مگر این که شروط تکفیر (88) معین را داشته باشد و مانعی هم در آن نباشد (89)؛ بدین معنا که اطلاق حکم تکفیر بر فعلی و یا قولی و اعتقادی، دلیل بر کفر شخصی و یا فرد معینی نیست، بلکه برای تکفیر معین، باید شروط آن و موانع آن، چون جهل و اکراه و تأویل بررسی شود و الا نمیتوان به آسانی حکم تکفیر داد. (90) تکفیر معین از مسائل فقهی است که مجتهد در مورد آن بر اساس ادله فقهی از قرآن و سنت اجتهاد میکند و خارج از حیطه مسائل و دلایل عقلی است که هرکسی بتواند در آن نفوذ پیدا کند. (91)نتیجه
از آن جا که سید قطب به تکفیر فقهی مسلمانان قائل نبوده و خود را فقط یک داعی میپنداشته است، با بررسی کلمات وی به وضوح میتوان دریافت که واژگان اساسی «حاکمیت» و «جاهلیت» که سید قطب را به تکفیر مسلمانان متهم کرده است، بیشتر رویکرد سیاسی و اجتماعی دارد که سید با آمیختن این مباحث به مسائل اعتقادی، درصدد رفع مشکلات جهان اسلام بوده است. بنابراین، گرچه وی به تکفیر بسیاری از مسلمانان و یا جوامع آنان حکم داده است، ولی طبق شواهد ارائه شده، این تکفیر مربوط به تکفیر مطلق میباشد، نه تکفیر معین که احکام فقهی تکفیر بر آن بار شود. بنابراین، تمام کلمات سید قطب در باب تکفیر قابل تأویل است.پینوشتها
1. پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام).
2. سالم بهساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، ص40.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 65.
5. مودودی یکی از برجسته ترین دعوت گران و متفکران شبه قاره هند در قرن بیستم به شمار میآید که جماعت «الاسلامیه» پاکستان را تأسیس و رهبری کرد.
6. سیروس، سوزنگر، اندیشههای سیاسی سید قطب، ص 34.
7. برگرفته از مقاله ی: أبو الأعلی المودودی «لو جلست فمن سیبقی واقفاً؟!» دکتر خالد النجار (1321هـ/1903م . 1399هـ/ 1979م) و یا مقاله حمدی، عبدالعزیز، «امام مودودی، مردی که همیشه طرفدار حق بود»، ترجمه احمد رسولی. اگر به کتاب المصطلحات الاربعه فی القرآن مودودی و کتاب معالم فی الطریق سید قطب نظری کنیم، به روشنی در خواهیم یافت که کلمات و نظریات در این دو کتاب چقدر به یکدیگر نزدیک است. به طوری که وقتی حسن الهضیبی، دومین رهبر اخوان، پس از اعدام سید در سال 1969م کتابی را تحت عنوان متن دعاة الا قضاة نوشت که اگرچه به طور آشکار، کتاب المصطلاحات لاربعة فی القرآن را مورد انتقاد شدید قرار داده بود، اما با خواندن آن به راحتی میتوان پی برد که هدف هضیبی، معالم فی الطریق نیز بوده است!! سید قطب و بیداری اسلامی، ص11.
8. معجم المقاییس اللغه، ج1، ص133.
9. مجموع فتاوی، به تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، ج 7، ص 14.
10. ابن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج 1، ص 49.
11. ابن ابی العز حنفی، شرح عقیده الطحاویه، ص331.
12. ابوحنیفه، فقه اکبر، ج1، ص55.
13. جعفر سبحانی، ایمان و کفر فی الکتاب و السنه، ص45 و و مقاله «ریشههای پدیده تکفیر در گذر زمان»، کلام اسلامی، سال 22، شماره 87، ص15. اهل سنت بنابر حدیث بخاری به شماره 50 و مسلم به شماره 102، علاوه بر این سه، ایمان به ملائکه و کتاب خداوند و قضا و قدر را هم اضافه کردهاند.
14. فی ظلال القرآن، ج 1، ص 292.
15. همان، ج3 ص1477.
16. همان، ج 1، ص 340.
17. همان، ج 2، ص 828.
18. همان، ج 2، ص 828.
19. همان، ج5، ص 2746.
20. همان، ج1، ص 386.
21. همان، ج1، ص 293.
22. سید قطب نیز بر این اصل ملزم است (بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص 126؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج35، ص 165 و ج 12، ص 525، ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص 92).
23. فی ظلال القرآن، ج 2، ص 828.
24. همان، ج 2، ص 828.
25. ج3، ص 1649.
26. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه قرآن، ص 54.
27. همان، ص 56.
28. همان، ص58.
29. خصائص التصورالاسلامی، ص205؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص 1006 و معالم فی الطریق، ص19.
30. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص 1157 و ج6، ص3883.
31. همان، ج3، ص1642.
32. نساء، آیه 59.
33. همان، ج2، ص690.
34. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص 74 و سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص 890.
35. همان، ص 82.
36. سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج 2، ص 828.
37. همان، ج4، ص 189.
38. وی ربوبیت خداوند را به معنای قیمومت و حاکمیت بر انسانها میداند و آنها را به طوری تفسیر میکند که اداره زندگی انسانها با شریعت و فرمان خداوند نازل و صادر گردیده باشد (فی ظلال القرآن، ج4، ص 1960).
39. همان، ج 3، ص 204.
40. همان، ج4، ص 1989.
41. همان، ج4، ص1845.
42. همان، ج4، ص 1841.
43. همان، ج4، ص 1852.
44. همان، ج3، ص204.
45. همان، ج4، ص1852.
46. همان، ج 1، ص 406.
47. همان، ج 1، ص 380.
48. معالم فی الطریق، ص 47.
49. اسراء، آیه 106 (قرآنی است که آن را جدا جدا نموده و به تدریج نازل کردیم تا تو آن را آهسته و با تأنی بخوانی.)
50. همان، ص 48.
51. همان، ص52.
52. همان، ص 47.
53. همان، ص38.
54. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص58 و 59.
55. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص 1257.
56. گل سخن شهری، جاهلیت نوین از دیدگاه سید قطب ص 59، و سید قلب، فی ظلال القرآن، ج2، ص435.
57. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 83.
58. علی اکبر، ولایتی، پرایی فرمنگ و تمامن اسلامی، ص76.
59. ابوالحسن ندوی، حدود خسارت جهان و انحاط مسلمین، ص 30.
60. سید قطب، میانی تفکر اسلامی، ص 31.
61. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 7.
62. همان، ص 58.
63. همان، ص 52.
64. ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص 143.
65. همان، ص 69.
66. همان، ص 171.
67. معالم فی الطریق، ص 58.
68. همان، ص 181.
69. همان، ص 194 و تفسیر فی ظلال القرآن، ج 1، ص 407.
70. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 116.
71. مائده، آیه 44.
72. نساء، آیه 60.
73. همان، ص 193.
74. محمود امین العالم، الوعی والوعی الزائف فی الفکر العربی المعاصر، ص 262.
75. سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص 40.
76. سید احمد رفصت، النبی المسلح (الرافضوان)، ج 1، ص 129 و 130.
77. برای آگاهی بیشتر میتوان به: پیامبر و فرعون اثر ژیل کپل رجوع کرد.
78. بسام صباغ، فتن التکفیریین، ص 26.
79. وی کتابهای نظرة سید قطب إلى أصحاب رسول الله، نظرات فی کتاب التصویر الفنی فی القرآن الکریم لسید قطب، مطاعن سید قطب فى أصحاب رسول الله، العواصم مما فى کتب سید قطب من القواصم الحل الفاصل بین الحق و باطل، أضواء اسلامیة علی عقیدة سید قطب و نیز مقالاتی را در همین راستا نگاشته است. برای اطلاع رجوع شود به /www.rabee.net
80. رجوع شود به کلمات بزرگان وهابی درباره سید قطب به سایتهای www.alrbanyon.com/vb! showthread.php?t=5262 و www.4salaf.com/vblshowthr
کلماتی برای این موضوع
ملاصدرا ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزادملاصدراملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که محمدباقر مجلسی ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزادمحمدباقرمجلسیاو در عمر ۷۳ ساله خویش، بیش از یکصد کتاب به زبان فارسی و عربی نوشت که تنها یک عنوان آن افراط و جریانی بنام شیرازی ها تصاویر ساندیس خوروقتی امام خمینی را از خود او بهتر می شناسیم فهرستی از دیدگاه های متفاوت شهید مطهری خبرگزاری فارس صفحه اصلی جدایی نوراللهی از پرسپولیس کاریکاتور شام آخر برجام تشییعشهدای مدافعحرم سقوط معرفی مفاخر و بزرگان شیعه۲۰ ملاصدرا فیلسوفی …به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در دایره المعارف اسلام پدیا ابن عربیابنعربیابن عربی بدون تردید، ابن عربی، یکی از بزرگ ترین عارفان تاریخ است او با آثار گران بهای مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیبخشی از سخنان حضرت آیتالله خامنهای؛عمر مبارک امام رضاسلاماللهعلیهتقریباً جامعه شناسی ایران از این شعر سعید بیابانکی خوشم آمد حیفم آمد شما آن را نخوانید میان خاک سر از آسمان در اختلاف نظر آیت الله هاشمی با آیت الله خامنه ای در …آیت الله هاشمی رفسنجانی همواره یکی از چهره های خبرساز ایران بوده است وی در واقع بعد برچسبها برچسبها و تگهای موضوعات و زمینههای کتابهای موجود در کتابناکنظر قانون اساسی جمهوری اسلامی و مراجع تقلید در مورد …نظرقانوناساسیجمهورییکی از مهمترین زیارتگاه های اهل حق کرمانشاه مقبره سلطان سهاک مشکل بررسی عقاید اهل حقگنجور حافظ غزلیات غزل شمارهٔ ۹۴محمد نوشته بسیاری از حافظ شناسان اعتقاد دارند این شعر یا حداقل دو بیت از این شعر در حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦
چکیده
جهان اسلام در چند دهه اخیر، شاهد شکل گیری جریانهای بزرگ و کوچک اسلامی با رویکردهای گوناگون بوده است، (1) تا جایی که برخی از آنان با رویکرد اعتدالی و روشنفکرانه، میکوشند حداکثر همسویی را میان کشورهای اسلامی با سایر کشورهای جهان ایجاد کنند، اما در مقابل، جریانهایی نیز هستند که هیچ گونه انعطافی را در برابر جامعه جهانی نمیپذیرند و تنها بر ضرورت پیاده شدن برنامهها و قوانین اسلامی، آن هم با تفسیر خاص خودشان، تأکید دارند. «سلفیه» به طور عام، و «القاعده» به طور خاصی، نمایندگی اصلی طیف دوم را به عهده دارند. به خاطر اهمیت شناخت مبانی کلامی القاعده در پی بردن به ماهیت دینی خشونتهای آن، نوشتار کنونی درصدد است این موضوع مهم را بررسی کند.مقدمه
یکی از رویکردهای اصلی میان مسلمانان، به خصوص اهل سنت، تأکید بر ضرورت پیروی از سیره سلف است. سلفی گری به معنای عام آن، عبارت است از توجه داشتن به کتاب و سنت و سیره مسلمانان صدر اسلام، به خصوص صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). (2) هیچ یک از مسلمانان، اصل این نگرش را انکار نمیکنند؛ زیرا همگان حجیت قرآن و سنت، نقش هدایت گری آن دو و ضرورت پیروی از آنها را میپذیرند. همین طور حداقل آن دسته از صحابه و بزرگان صدر اسلام که مقام علمی و معنوی و وثاقت بالاتری دارند، برای تمام مسلمانان قابل احتراماند و فهم و درک آنها از اسلام را تا اندازه زیادی میپذیرند.سیر تاریخی و تحول فکری «القاعدہ»
نام گذاری گروهی به نام «القاعده» و شکل گیری آن به عنوان جریان کلامی مستقل، (4) به طور مشخص به جریانی به نام «عرب- افغانها» در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358-1367 هـ. ش.) مربوط میشود. حضور مستقیم برخی رهبران سلفی و جهادی از کشورهای عربی، مانند عبدالله عزام فلسطینی، (5) بن لادن عربستانی (6) و أیمن الظواهری مصری (7) در افغانستان، از وقایع مهمی بود که در این دوران اتفاق افتاد. هدف مشترک این افراد در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یکسان آنها برای هدایت و ساماندهی نیروهای جهادی غیربومی، مهم ترین انگیزههایی بود که زمینه همکاری آنها با همدیگر را فراهم کرد. (8) آنها با فعالیتها و برنامه ریزیهای گسترده خود، ضمن آنکه باعث تشویق و سامان دهی نیروهای جهادی غیر بومی شدند، زمینه را برای راه افتادن جریان جهادی فراگیر نیز فراهم کردند. بر همین اساس، «مکتبة الخدمات» عزام و «قاعدة الأنصار» بن لادن که با همکاری یکدیگر در راستای هدف مشترک به فعالیت پرداختند، مسئولیت جذب و سامان دهی نیروهای جهادی اعزامی را از کشورهای دیگر به عهده داشتند و کمکهای مالی خانواده بن لادن نیز شامل هر دو گروه میشد تا آنکه در زمان طالبان، همکاری و مذاکرات بن لادن با «ایمن الظواهری»، معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد آنها نام «قاعدة الجهاد» را برای گروه مشترک خود برگزینند که اسامه به عنوان رهبر و ظواهری معاون آن تعیین شد. (9)بنیادهای فکری القاعدہ
القاعده و رهبران آن، که همگی از مسلمانان اهل سنتاند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند، در طول حیات خود با جریانهای گوناگونی در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان ارتباط داشتهاند، اما به طور خاص، هرچند اعضای عادی این گروه رادیکال، گرایشهای افراطی ضدشیعی با رگههای فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی دارند، (16) ولی رهبران القاعده، بیشتر تحت تأثیر تفکر حاکم بر جریانهای اخوانی مصر قرار دارند. بر این اساس، بسیاری از رهبران و جریانهای سلفی مصری به عضویت رسمی القاعده درآمدهاند، یا از القاعده حمایت کردهاند؛ (17) هرچند برخی از آنها در ادامه از القاعده فاصله گرفتهاند و با نوشتن کتاب و مقاله، از عملکرد القاعده انتقاد کردهاند. (18)مبانی کلامی القاعدہ
احکام و فتاوای القاعده و گروههای افراطی مشابه آن در توجیه کشتن مخالفان از مسلمانان و غیرمسلمانان، بر محور این امور متمرکز است: «جهاد»، «جامعه جاهلی»، «جاهلیت»، «حکم راندن بغیر ما أنزل الله»، «حاکمیت خدا»، «دارالحرب و دارالاسلام»، «وجوب خروج بر ضد حاکم جائر» و «خروج حاکم از حدود اسلام». (40) آنها به تأسی از سلفیهای مصر، دموکراسی را کفر میدانند و تنها به تشکیل حکومت دینی با تفسیر خاص خودشان معتقدند. (41)1. توحید حاکمیت
مبدأ حاکمیت، مهم ترین و محوری ترین تفکر القاعده است؛ به این معنا که حاکمیت فقط از آن خداوند است و تنها مرجع معتبر در قوانین و دستورها، شریعت اسلامی است که از کتاب و سنت به دست آمده باشد. این تفکر، که پیش از آن، رهبران اخوانی مصر بر آن تأکید میکردند، (42) القاعده را شدیداً تحت تأثیر قرار داده بود. افرادی مانند عبدالله عزام، بر آزادی کامل مسلمانان از سلطه حکومتهای طاغوت و فاسد تأکید داشتند و اینکه همگان باید فقط تسلیم فرمان الاهی باشند و از شریعت اسلام پیروی کنند که پیروی از آن نیز، تنها با تشکیل حکومت اسلامی محقق خواهد شد، (43) زیرا حق صور هر گونه حکم و تشریع به خالق جهان منحصر است و هر قانونی برگرفته از مراجع دیگر، اگر در عرض قانون الاهی یا برتر از آن قرار گیرد، کفر و شرک به خداوند خالق به شمار میآید و هر کس با چنین نظامی همکاری کند نیز کافر است. (44) البته از نظر آنها، کفر هر شخص به مقتضای مقام او متفاوت است؛ به این معنا که رئیس حکومت و رئیس قضا، قطعاً کافرند. اعضای مجلس شورا، اگر حکم شرعی را میدانند، ولی در عین حال، قوانین غیرشرعی تصویب میکنند، چنین افرادی قطعاً مسلمان نیستند، اما اگر به احکام شرعی در آن مورد جاهل باشند، کافر نمیشوند، زیرا جهل در اصول و فروع، معذوریت میآورد. بنابراین، کسی حق ندارد فرزند خود را برای آموختن چنین قوانینی بفرستد و کسی مجاز نیست که در ادارات مربوط به این حکومت، خدمت کند، یا حکم قاضی آن را بپذیرد. (45)2. تشکیل حکومت به شیوه خلافت اسلامی
اصلی ترین معیار القاعده و سلفیه جهادی برای نوع حکومت اسلامی، خلافت صدر اسلام است. آنها با تفسیری قشری از اسلام و خلافت اسلامی، نوعی نظام ساده و ابتدایی را به شیوه خلافت صدر اسلام دنبال میکنند. زیرا تنها در چنین زمانی بود که حاکم اسلامی به عنوان خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در حقیقت، نماینده اصلی خداوند روی زمین حکومت میکرد. شیوه انتخاب خلیفه نیز باید از طریق شورای اهل حل و عقد صورت گیرد که اعضای آن، لزوماً از میان علمای همسو با القاعده برگزیده میشود و هر گاه این عده کسی را به عنوان خلیفه پذیرفتند، او مشروعیت داشته و واجب الاطاعه است. بر همین اساس، آنها تحقق بخشیدن به خلافت اسلامی را واجب شرعی میدانند که هر کس به اندازه توان خود باید برای آن بکوشد؛ (56) و طبق وعده الاهی، هر گاه کسی بر مبنای تقوا و عقیده درست اسلامی در این راه تلاش کند و شرک و بدعت را کنار بگذارد، قطعاً به خلافت در زمین دست خواهد یافت. (57)3. مشروعیت نداشتن دموکراسی
در اندیشه سیاسی القاعده، نظامهای سیاسی موجود، به کلی مطرود و غیرمشروعاند و روش رایج کنونی جهانی برای تعیین حاکم از جانب مردم و با دخالت آنها و حضور احزاب، به هیچ وجه برای رهبران آنها پذیرفتنی نیست. به اعتقاد آنها، دموکراسی به این شلیل که مردم را مرجع اصلی دانسته است و حق قانون گذاری را به مردم و وکلای آنها میدهد و نیز بر آزادی عقیده و بیان استوار است و منادی تفکیک دین از سیاست است، کاملاً با اسلام مغایرت دارد. (59) به همین جهت، حکومت بر مبنای دموکراسی با شرک و کفر به خداوند مساوی است. زیرا هدف از تشکیل حکومت، تصمیم گیری در تمام امور زندگی مردم و هدایت جامعه به سوی کمال و سعادت ابدی است و این هدف بزرگ، تنها از سوی خداوند و راهنمای او قابل تحقق است، و مردم نیز موظفاند فقط از فرمانهای الاهی اطاعت کنند. حال آنکه در حکومت مبتنی بر دموکراسی، حق حاکمیت از خداوند سلب شده است و در عرض حاکمیت الاهی، اختیار قانون گذاری و تعیین حاکم به عامه مردم سپرده شده است. از طرفی، حاکم نیز از طرف افراد عادی جامعه تعیین میشود که او نیز از ابعاد هدایت جامعه و کمال انسانی ناآگاه است و حاکمیت چنین فردی که از تصمیم گیری برای هدایت جامعه عاجز است، جامعه را به گمراهی و تباهی میکشاند. (60)4. ضرورت جهاد و قیام مسلحانه برای تشکیل حکومت
جهاد، اساسی ترین راهکار رهبران سلفیه جهادی و القاعده برای دستیابی به اهداف مورد نظرشان، از جمله تشکیل حکومت اسلامی، و از ارکان اصلی آن است. (62) بسیاری از رهبران القاعده، بر اساس رویکرد نص گرایی تفکر سلفی خود، جهاد را از مهم ترین فرایض الاهی و اصلی ترین وظیفه دینی خود میدانند، چنان که سخنگوی القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» میگوید:5. دارالحرب و دارالاسلام
در تفکر القاعده و سلفیه جهادی، دارالاسلام سرزمینی است که اداره سیاسی آن به دست مسلمانان است و بر مبنای قوانین اسلام اداره میشود، هر چند ممکن است بیشتر جمعیت آن را غیر مسلمانان تشکیل دهند. (70) رئیس دولت آن نیز از راه بیعت شرعی امت برگزیده شده است و هدف آن، تطبیق شریعت، حمایت از دین الاهی و ایجاد امنیت برای دین، جان، ناموس و اموال مردم است. (71) دارالحرب، سرزمینی است که قوانین اسلام در آن اجرا نمیشود؛ یا سرزمینی است که تعامل آن با کشورهای دیگر، بر اساس احکام اسلام صورت نمیگیرد، هر چند بیشتر جمعیت آن را مسلمانان تشکیل دهند.6. هجرت و جهاد
سلفیه جهادی با استناد به آیاتی از قرآن کریم، هجرت، به خصوص هجرت برای جهاد را وظیفه همگانی، بزرگ ترین نعمت و عامل سعادت دنیا و آخرت میدانند (75) و معتقدند جهاد بدون هجرت امکان پذیر نیست و جهاد و مهاجرت در کنار هم تا قیامت ادامه دارد و به زمان خاصی محدود نیست. چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کسانی که هجرت نمیکنند و در کنار مشرکان سکونت میکنند، بدون آنکه بتوانند مناسک دینی خود را انجام دهند، بیزاری جسته است. (76)7. ولایت و برائت
«ولایت» و «برائت»، از معیارهای مهم القاعده در تعامل یا تقابل با جهان و مسلمانان است. ولایت و برائت به این معنا که باید تنها با اهل توحید و کسانی که هم فکر و هم سو با آنها هستند، دوستی داشته باشیم و از دیگران، اعم از کفار و کسانی که به نوعی با کفار همکاری دارند و نیز مخالفان سیاسی و مذهبی، تبری بجوییم، هرچند آن کس از وابستگان نزدیک شخص باشد. (80) تقسیم کشورها به دارالحرب و دارالاسلام از سوی آنها بر همین مبناست، زیرا دوستی با دارالاسلام و دشمنی با دارالحرب لازم است و هر مسلمانی موظف است با دارالاسلام دوستی و محبت داشته باشد و از آن دفاع کند و با دارالحرب دشمن باشد. زیرا دارالاسلام وطن معنوی تمامی مسلمانان است و به همین جهت، هر مسلمانی هر چند ساکن آن نباشد، به ولایت و محبت و دفاع از آن موظف است، اما ب رعکس، اگر زادگاه شخص دارالحرب باشد، آن سرزمین، کشور فرد مسلمان به شمار نمیآید و به همین جهت، هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد. (81) جهاد و حکومت از نگاه آنها نیز بر همین مبنای تولا و تبرا توجیه میشود. زیرا بر مبنای اصل محبت و دشمنی، جهاد با تمام دشمنان واجب است. از آن طرف، همکاری با دوستان برای تشکیل حکومت اسلامی لازم است، ضمن آنکه تنها کسی به تشکیل خلافت اسلامی موفق میشود که به دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان اهتمام جدی داشته باشد. (82)تکفیر مسلمانان و معیارهای اساسی آن
ایمان و کفر، یکی از معیارهای اساسی القاعده برای تعیین نوع رویارویی با دیگران است. از نگاه آنها، واژه «کفر» معنای وسیعی دارد که بسیاری از مسلمانان را نیز در بر میگیرد. مصداق کافر، حداقل از نگاه برخی از آنها، به کسانی منحصر نیست که اسلام را قبول ندارند، بلکه شامل تمام کسانی میشود که به نوعی با کفار همکاری میکنند و مخالفان مذهبی و حتی مخالفان سیاسی آنها نیز در گروه کفار قرار میگیرند. زیرا از نگاه آنها، سلفی گری دقیقاً همان روش و منش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین است و قطعاً دشمنی و مخالفت با آن، به معنای دشمنی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین خواهد بود و این امر برای خروج شخص از اسلام کافی است. (83) به همین جهت، امثال معمر قذافی، صدام و غیره را به خاطر مخالفت با سنت، کافر به معنای خارج از اسلام میدانستند. (84) به اعتقاد آنها، ایمان و اسلام تنها در انجام دادن واجباتی مانند نماز و روزه و غیره خلاصه نمیشود، بلکه اگر کسی تمام این اعمال را انجام دهد، ولی از حکم حاکمی که مخالف حکم خدا و رسول اوست اطاعت کند، مرتد و کافر است که باید در دنیا و آخرت به جزای اعمال خود برسد، زیرا حق صدور هر حکمی منحصر به خالق جهان است. (85) به گفته عبدالله عزام، مسلمان بودن تنها در ادعای ظاهری و به دنیا آمدن از پدر و مادر مسلمان کافی نیست، بلکه مسلمان باید اسلام را بر تمام شئون زندگی اش حاکم کند (86) وگرنه کافر خواهد بود، آن هم نه کفر عملی، بلکه کفر اعتقادی که کشتن او واجب میشود. (87) بر همین اساس، وی به صراحت از کافر بودن بیشتر حاکمان عربی و نیز تمام نصیریهای سوریه (88) و بعثیهای عراق و سوریه، به خصوص شخص صدام و حافظ اسد سخن میگفت و در مورد شیعیان ایران معتقد بود که تنها برخی از آنها کافرند و بقیه یا مسلمان یا فاسقاند. (89)چکیده
«شاه ولی الله دهلوی» در بین رهبران فکری شبه قاره جایگاه ویژهای دارد. (1) شاه ولی الله دهلوی، شخصی معتدل و میانهرو بود و بین روایات صحیح و منقول و اقوال درست معقول و همچنین اقوال و آرای فقها و محدثان جمع میکرد و اقوال و آرایی را برمیگزید که جمهور علما آنها را میپذیرفتند و در موارد اختلافی، صحیح ترین رأی را انتخاب میکرد. وی در مورد وجود اختلاف بین مسلمانان هشدار میداد و بر مسئله وحدت تأکید داشت. مقوله تکفیر در میان مسلمانان ناشی از عدم توجه به مسئله وحدت و به محاق رفتن سفارشهای مؤکد دین در این باره است. در این مقاله میکوشیم ضمن اشاره به بخشی از اندیشههای شاه ولی الله دهلوی، با نگاهی ویژه، مسئله تکفیر را نیز بررسی کنیم.مقدمه
شاه ولی االله دهلوی، یکی از روشن فکران برجسته مسلمان هند و نویسندهای است که درباره مسائل مختلفی از موضوعات اسلامی به زبان عربی و فارسی مطلب نوشته است و در بین مسلمانان شبه قاره موقعیت ممتازی دارد. اسم رسمی شاه ولی الله، «قطب الدین احمد ابوالفیاض» است. مطالب مربوط به شرح احوال و نیز لطایف مربوط به زندگی او و خانوادهاش را میتوان در شرح احوال مختصر او به نام الجزء اللطیف فى ترجمة العبد الضعیف و نیز در کتاب فارسی او، یعنی النفاس العارفین مشاهده کرد. پدر و راهنمای روحانی شاه ولی االله، «شاه عبدالرحیم» بود که عارف و فقیهی مشهور و مسئول مدرسه خود در دهلی بود. شاه عبدالرحیم، توجه زیادی به آموزش پسر خود مبذول میداشت، چنان که علاوه بر آموزش موضوعات مذهبی، در زمینه نجوم، ریاضیات، عربی، فارسی، دستور زبان و طب نیز به وی آموزش داد که این مفاهیم و نظریات، تأثیر زیادی بر کارهای او باقی گذاشت. پس از تأسیس پاکستان و استقلال آن، شاه ولی الله به قهرمانی ملی و متفکر سیاسی- اجتماعی تبدیل شد و مردم به او همان شأنی را دادند که به عارف مسلمان هندی و مصالح دینی- اجتماعی قرن هفدهم میلادی، یعنی «شیخ احمد سرهندی» داده بودند. امروزه، نهضتهای بزرگ دینی اسلامی در گستره جنوب آسیا، به ویژه «دیوبندیه» که تکثرگرایی و روحیه و پیش زمینه عرفانی دارند، خود را ملهم از آرا و آثار شاه ولی الله و فرزندش شاه عبدالعزیز میدانند.زندگینامه
ابوالفیاض، قطب الدین احمد بن عبدالرحیم بن وجیه الدین، معروف به شاه ولی االله دهلوی و «محدث دهلوی» در چهارم شوال 1114 ه.ق.، دوم مارچ 1703م. و در اواخر سلطنت «اورنگ زیپ» پادشاه مغولی، در «روهتل» هند در خانواده معروف به علم و فضل و تقوا متولد شد. پدر وی، شیخ عبدالرحیم، از علمای معروف عصر خود بود. وی در مراجعه و بازنویسی فتواهای معروف فقه حنفی که به الفتاوی هندیه معروف است و تحت نظر اورنگ زیپ انجام داده شده، نقشی بسزا داشت. (2) شاه ولی الله دهلوی بسیار با استعداد بود. لذا پدرش در تربیت او نهایت توجه و مراقبت را به کار گرفت و از او غافل نشد. کودک در پنج سالگی به مدرسه یا مکتب رفت و در هفت سالگی حافظ قرآن شد. (3) شاه ولی الله در همین سالها زبان عربی و فارسی را فرا گرفت و در پانزده سالگی توانست در زمینه علوم قرآن و حدیث، فقه، فلسفه، کلام، طب، ریاضی و معانی و بیان فارغ التحصیل شود. (4)آثار شاه ولی الله
شاه ولی الله، آثار و کتابهایی در علوم مختلف از خود به جا گذاشت (18) که از جمله آنها میتوان این کتابها را نام برد:توجه به نهادهای اجتماعی همراه با وحدت
شاه ولی الله، در سیصد سال پیش به موضوع نهادهای اجتماعی که خود آنها را در ارتفاعات میداند، توجه داشته است. (23) برخی از تألیفهای وی، صرف نظر از نقدی که به آنها وارد است، در همین فضای فکری به نگارش درآمده است، (24) در حالی که این بحث از مباحث نسبتاً جدید در علوم اجتماعی و جامعه شناسی است و به گفته «محمد مسعود قاسمی»، تا پیش از شاه ولی الله گویا در مدارس اهل سنت، حدیث، مرتبه ثانوی داشته و لذا ذائقه تحقیق و روح اجتهاد پرورش نمی یافته است. (25)نگاهی به جامعه و مسئله وحدت اسلامی
شاه ولی الله، معتقد بود که هر گونه کشمکش، درگیری و کینه توزی سبب از بین رفتن وحدت و یکپارچگی جامعه اسلامی خواهد شد. (26) وی همدلی و وحدت را مسئله مورد تأکید برخی آیات قرآن میدانست. (27) به عقیده وی، جامعه و تاریخ با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند. لذا جامعهای میتواند در مسیر درست حرکت کند که آگاهی تاریخی داشته باشد، یعنی تجارب بشری را مد نظر قرار دهد. آنچه بدیهی به نظر میرسد این نکته است که نقش وحدت در پیمودن مسیر درست برای هر جامعهای ضروری است. او تاریخ را همان ایام الله میداند: (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ). (28)توجه به سبک زندگی
شاه ولی الله در مورد سبک زندگی، مطالبی را تحت عنوان «آداب زندگی» مطرح میکند. وی به کار گرفتن شیوههای صحیح در زندگی، رعایت آداب خوردن و آشامیدن و پوشیدن، پرهیز از چیزهای مضر و روی آوردن به آنچه مفید است و دقت در گفتار و رفتار را از جمله مسائلی میداند که باید در قالب آداب و سبک زندگی دقت شود. وی همچنین در مورد نوع تعاملهای بین افراد خانواده مطالبی را طرح و برنامههایی را ارائه میکند. (30)تمکن در علوم شرعی برای ورود به علم حدیث
شاه ولی الله، توجه ویژهای به علم حدیث داشته، معتقد است برای ورود به مباحث حدیثی، باید تمکن علمی قابل توجهی داشت. وی مبنای فنون دینی و اساس آنها را علم حدیث دانسته است، زیرا علم حدیث حاوى قول، فعل و تقریر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وی میگوید:کلام و عرفان و ارتباط آن با مسئله وحدت
شاه ولی الله میکوشید از مسائلی بهره ببرد که به تقویت وحدت و اصلاح جامعه حتی در حوزههای خاص منجر میشد. با توجه به برخی اظهارات وی در بخشهایی از تألیفهایش میتوان به دیدگاهها و گرایشهای وی در مورد عرفان و مباحث کلامی پی برد. نکته قابل توجه این است که در عصر شاه ولی الله دهلوی، جهت گیری و حرکت و سمت و سوی مباحث کلامی و عرفانی در کشور هندوستان به گونهای بود که موجب اصلاح امت اسلامی نمی شد. بحثهای عقیدتی و فلسفی، بیشتر جنبه انتزاعی پیدا کرده، به مباحثی خاص در بین علما بدل شده بود. از طرفی، بحثهای عرفانی به سوی تصوف گرایش پیدا کرده و با عقاید و اعمال عجیب و غریب همراه شده بود. با وجود این، شاه ولی الله توانست اندیشه اسلامی را در آن دیار در جهت مقابله با فلسفه زدگی اسلامی و ترویج اندیشههای فرهنگی هدایت کند و رویکرد مباحث فلسفی را به سمت عقاید اسلامی، عبارتها، بیان حکمتها، اسرار، رموز، اخلاق، اجتماع، سیاست و اقتصاد گرایش دهد. وی کوشید از کلیات دین گرفته تا جزئیات همه را با دیده عقلی عرضه کند؛ (33) مثلاً همان گونه که قرآن کریم را معجزه میداند، شریعت اسلام را نیز، که همان نظام اجتماعی اسلام است، معجزه میداند. زیرا معتقد است بنیان گذاری یا ابداع شریعتی مانند اسلام، که از هر جهت کامل است، از توان انسان خارج است. (34) همچنین در زمینه عرفان توانست با تجزیه و تحلیل نحلههای مختلف صوفیه عرفان نما (که شاه ولی الله آنها را صوفیان گمراه کُن مینامید) و شناسایی آنها، همه را مردود اعلام کند، بدون اینکه اصل عرفان و مراقبت را منکر شود. وی عالی ترین مرتبه عرفان را حق کسانی میداند که برای به دست آوردن فنا و بقا علاقه مندی نشان میدهند و میگوید اینها باید در توحیدِ حق مستغرق شوند تا جایی که نفس و روانشان به نور حق متجلی شود. (35)شاه ولی اللّه و تصوف
شاه ولی الله در دورهای زندگی میکرد که به نوعی دوره بحرانی حیات مسلمانان هندی بود. افول قدرت امپراتوری مغول و تجزیه قدرت و حاکمیت سیاسی اقلیت مسلمانان توأم با شورشهای «سیکها» و «هندوها» از یک طرف و با عدم ورحال لت داخلی فرقههای متضاد سنی و شیعی، مکتبهای محدثان، فقها، علما و صوفیه از طرف دیگر، اوضاع نابسامانی به وجود آورده بود. (36) پس از مرگ اورنگ زیپ، امپراتوری مغول به انحطاط گرایید و جامعه اسلامی هند رو به تجزیه پیش میرفت. شاه ولی الله، اوضاع زمانهاش را چنین توصیف میکند:اهل قبله بودن، نقطه اشتراکی وحدت
شاه ولی الله دهلوی، همه مسلمانانی را که به ضروریات دین معتقدند، اهل قبله میداند. از نگاه او، اهل قبله دو گروه اند؛ گروه اول کسانی هستند که به ظاهر کتاب و سنت تمسک میجویند و به عقاید سلف پای بندند. (43) وی معتقد است این گروه توجه نمی کنند که آنچه از سلف رسیده است موافق با اصول عقل است یا خیر و اگر گاهی در زمینه معقولات بحث کرده اند، فقط به علت این است که طرف مقابل و مخاصم خود را قانع کنند یا اینکه اطمینان قلبی بیشتری به دست بیاورند، نه به دلیل اینکه از این معقولات در عقاید استفاده کنند. او این گروه را «اهل سنت» میداند. (44) در طرف مقابل، کسانی هستند که جزء اهل سنت نیستند و عقاید متفاوتی در خصوص اهل سنت دارند که آنها را اهل قبله و در نتیجه مسلمان میداند، هرچند آیات و احادیث را تأویل کنند و عقایدشان نقطه مقابل عقاید اهل سنت باشد. (45)اختلاف در عقاید، مبنای تکفیر و خروج از دایره اسلام نیست
شاه ولی الله معتقد است اختلافاتی که فرقههای مختلف اسلامی در مباحث اعتقادی دارند، موجب نمی شود که مسلمانان را از دایره اسلام خارج کنیم و اینکه در تفصیل و تفسیر کتاب و سنت اختلاف نظر وجود داشته باشد امری بدیهی است، هر چند سنت گویای این مسئله است که مسلمانان وارد بحثهای اختلافی نشوند. وی میگوید:تکفیر
کفر در لغت به معنای پوشاندن و در اصطلاح به معنای ایمان نیاوردن به چیزی است که اولاً، از ضروریات دین بوده (48) و ثانیاً، ایمان به آن لازم است؛ مثل مسئله توحید و نبوت. مفهوم تکفیر، غیر از اشاره به کافر بودن دیگران، ابعاد دینی، سیاسی و ایدئولوژیک نیز دارد. عموماً «گفتمان تکفیر، دست آویزی برای بیرون راندن افراد از عرصههای مختلف، از جمله دین، سیاست و حتی اقتصاد است. (49) عقیده و باور، دو اصل از اصول اساسی اسلام است و دین مبین اسلام بر این دو مسئله تأکید فراوان دارد. برای افرادی که خارج از دایره اسلام بودند، ورود به حیطه اسلام و مسلمانی منوط به پذیرش آن به عنوان دین حق و باور به خدای یگانه و اقرار به پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، رسول و فرستاده خداست که به محض ادای شهادت به توحید و نبوت، احکام مسلمانی بر شخص اقرار کننده اجرا میشود. از طرفی، فطرتهای مختلف بشری به اختلاف در فهم و ادراک منجر میشود. لذا اختلاف عقیده و تفکر نمی تواند منشأ تکفیر باشد. (50) در منابع روایی مأثور نیز بر این مسئله تأکید شده است که شهادت یه یگانگی خدای متعال و رسالت حضرت ختمی مرتبت، شرط مسلمانی است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که حیطه مأموریت من این است که مردم را به خداپرستی و توحید دعوت کنم. بخاری در صحیح خود، حدیثی نزدیک به این مضمون روایت میکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «من مأموریت دارم تا جایی با مردم بجنگم که یه یگانگی خدا و رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار کنند و اگر چنین کاری انجام دهند، خون و اموال آنها به سبب اسلام آوردنشان در امان است». (51)نظریات علما درباره تکفیر
علما و بزرگان اسلام در برخورد با پدیده تکفیر، موضع روشن و شفافی اتخاذ کردهاند که به برخی از آنها اشاره میشودضابطههای تکفیر و محدوده کفر
به عقیده متکلمان اسلامی، حکم به کفر مسلمانان کاری خطرناک و بی مبالاتی محض است و به هر دلیل واهی، نمی توان به خروج مسلمان از دایره اسلام حکم کرد. «تفتازانی» در این مورد میگوید:نهی از تکفیر در قرآن و روایات
خداوند در قرآن میفرماید: (وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا)؛ (60) به کسی که اظهار اسلام کند و در برابر شما سر تسلیم فرود آورد، نگویید تو مسلمان نیستی (نسبت کفر ندهید). در این آیه، مسلمانان از نسبت دادن کفر به دیگران نهی شده اند.دهلوی و مسئله وحدت
شاه ولی الله دهلوی، مسئله وحدت را یکی از اصول اساسی و مهم میداند و وجود اختلاف، درگیری و کشمکش را بزرگ ترین آفت و عامل از هم گسیختگی وحدت بین مسلمانان جهان معرفی میکند. وی این اختلافها را از بین برنده و زائل کننده دوستی و اخوتی میداند که خدای متعال مسلمانان را به آن سفارش کرده است. او میگوید:تعصب بی جا، عامل گسیختگی وحدت و ایجاد تفرقه میان مسلمانان
آنچه از دیدگاه شاه ولی الله به عنوان عامل مهم در تفرقه و اختلاف میان مسلمانان مطرح است، تعصب بی جا و بی مورد است. وی این آسیب را کاستی در مدارس و مکتبهای فقهی نمی داند و معتقد است اگر از زاویه مثبت، یعنی قابلیت مدارس علوم دینی برای پژوهش قرآن و سنت به آنها بنگریم، وجود این مدارس، نقطه مثبت و فرخندهای است، اما تعصب در مورد فکر و عقیدهای خاص که گاه در مدرسه یا مکتب فقهی مطرح میشود، موجب شکل گیری مشکلات و خطرهایی فراروی امت اسلامی میشود، و اختلافهایی را شکل میدهد و پایه ریزی میکند. او معتقد است برخی از تفکراتی را که بعضی از صاحبان مکتبهای مختلف بیان کرده اند، نمی توان مبنای صحیحی قلمداد کرد و آن را عاری از خطا و اشتباه دانست. زیرا آنها مانند سایر افراد دیگرند و مانند پیامبران معصوم نیستند که بتوان تمام گفتههای آنها را صحیح دانست. (71)رفتارشناسی صحابه در فتوا دادن و پرهیز از تکفیر
در مورد روش فتوا دادن صحابه، شاه ولی االله معتقد است نهایت دقت صورت میگرفته و در این زمینه، احتیاط فراوانی وجود داشته است. وی میگوید:راهکار حفظ وحدت
رویکرد شاه ولی الله در خصوص کنار گذاشتن اختلاف و حفظ وحدت بین مسلمانان و پرهیز از توهین به آنها در بسیاری از تألیفهایش آشکار است. با رویکرد صحابه در مورد احکام و مسائل شرعی و همچنین مسائل اعتقادی و مقایسه آن با رفتار قائلان به تکفیر مسلمانان، پرسشی اساسی مطرح میشود و آن اینکه آیا رویکرد صحابه با رویکرد تکفیر، قابل جمع است؟ این پرسشی است که تکفیر کنندگان، خود باید به آن پاسخ دهند. به هر حال، از منظر شاه ولی الله دهلوی، اختلاف نظر صحابه در مسائل مختلف، سبب ایجاد تفرقه و نفاق بین مسلمانان، مخصوصاً توده مردم مسلمان نمی شد. وی مثالها و شواهد فراوانی در این خصوص در کتاب الانصاف بیان میکند. (82)نتیجهگیری
موارد زیر را میتوان به عنوان نتایج بحث ذکر کرد:چکیده:
این مقاله با توجه به این واقعیت که تکفیر و نابردباری مذهبی، همیشه یا اغلب به نوعی نفاق و دورویی در بعد شخصی و اجتماعی دامن میزند، (1) از نکوهیده بودن پدیده نفاق در منابع دینی به طریق انّی نتیجه میگیرد که تکفیر و نابردباری دینی و مذهبی، بسیار نکوهیده است. مقاله، با تمرکز بر وجوه فرهنگی و فکری رویکرد تکفیری نشان میدهد که تکفیر چگونه به نفاق در حوزه ایمان و حتی معرفت و سلوک علمی میانجامد و اخلاق را از یک سو و شکوفایی معرفت دینی را از سویی دیگر تباه میسازد. مقاله، تأکید مبالغه آمیز اندیشههای تکفیری بر عنصر عمل و نقش آن در نفی جنبههای باطنی و معنوی دین را یادآور میشود و در پایان، رهیافتهایی برای رویارویی با این جنبههای منفی پدیده تکفیر پیشنهاد میدهد.درآمد
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت فرمود برای ایجاد هم بستگی در مدینه متنوع آن روز، پیمان نامهای را با توافق گروهها و قبایل مختلف تدوین و تصویب فرمود که از جمله در آن آمده بود:1. تکفیر، ظاهرگرایی و معنویت ستیزی
زیان رویکرد تکفیری به دین، بر خلاف آنچه گاه تصور میشود، به گسترش خشونتهای فیزیکی در میان مسلمانان یا در رابطه مسلمانان با پیروان دیگر آیینها و ادیان محدود نمیشود، بلکه نگاه تکفیری، نخست بن مایههای معنوی و درونی درخت پاک دین را ضعیف و حتی نابود میسازد و به دین داریِ قشری و ظاهرگرا دامن میزند. راستی چه رابطهای میان رویکرد تکفیری و ظاهرگرایی وجود دارد؟2. تکفیر و گسترش نفاق
رویکردهای تکفیری به دین، نفاق و دورویی را در دو حوزه ایمان و معرفت و شناخت دینی گسترش میدهند. این مسئله رادر دو بند جداگانه بی میگیریم.2-1. تکفیر و نفاق اعتقادی
برایر موازین دینی، ورود به جامعه اسلامی و عضوی از اعضای آن شدن معمولاً آسان است. مسلمانان کسی را که شهادتین میگوید عضوی از اعضای امت اسلامی میدانند. برابر نگاه رایج در فقه، دریافت انگ کفر و خروج از دین، هزینه بسیار سنگینی دارد. عقلاً میتوان پذیرفت که اسلام برای بقای عضویت افراد در جامعه اسلامی شرایطی قائل باشد. نیز عقلاً- جدا از نصوص مربوط به ارتداد و قطع نظر از تفسیر رایج از آنها- میتوان پذیرفت که تحت شرایطی کسی بی آن که با کیفر بزرگی مواجه شود در صورتی که قصد آسیب زدن به جامعه اسلامی و مبارزه با آن را نداشته باشد، به طور اختیاری از عضویت در این جامعه محروم شود. اما نمیتوان پذیرفت دینی که بنا بر فرض در گوهر ذاتش معنویت گرا و اخلاقی است، اصرار داشته باشد تا افراد را با ارعاب و تهدید و با سلاح رعب آور تکفیر به عنوان یکی از اعضای خود باقی نگه دارد. این دقیقاً به معنای نفاق و ترویج دین داری مبتنی بر هراس است. همه آیاتی که نفاق و دو رویی و دوگانگی میان اعتقاد و عمل را نکوهش میکنند، این گونه دین ورزی را هم نفی کنند. جوهر نفاق، ناسازواری میان قلب و تظاهرات بیرونی مانند گفتار است. قرآن میفرماید: «منافقان به زبان چیزی را میگویند که در دل بدان اعتقاد ندارند.» (15) تفاوتی نمیکند که منشأ و انگیزه این دوگانگی مانند مورد این آیه، ترس از جنگ و کشته شدن باشد یا رسیدن به نفعی دنیوی و مادی. به طور کلی، قرآن مجید برای اظهار ایمانِ برخاسته از ترس و هراس ارزشی قائل نمیشود. قرآن در شرح حال گروهی از اقوام و ملل گذشته میفرماید:2-2. تکفیر و رواج دوگانگی معرفتی
رویکرد تکفیری، افزون بر گسترش نفاق در قلمرو ایمان دینی، به نوعی دوگانگی علمی در امت اسلامی و حتی عالمان و اندیشمندان اسلامی هم دامن میزند. خداوند متعال به اقتضای این که فیّاض علی الاطلاق است، هر روز بلکه هر لحظه، باب جدیدتر و عمیقی تری از فهم دین را نه تنها به روى عالمان و دانش وران که به روی همه حق جویان و حقیقت طلبان میگشاید. این به معنای تغییر و تحول در ذات دین با گذشت زمان نیست؛ بلکه فهم از آن، متناسب با پیشرفت درک بشر ژرفترعمیقترمیشود. این تکامل و تعالی به حوزه خاصی از معارف اسلامی محدود نیست ؟ مثلاً گسترش ابعاد دانش زبان شناسی و قواعد تفسیر متن و توسعه راههای دریافت مقصودِ جدیِ و نهایِ گویندهی متن، از جمله متون مقدس، یه قرآن پژوهان، فیلسوفان، متکلمان فقیهان کمک میکند تا به دریافتها و رهیافتهای جدیدی از دین نایل شوند. پویایی اسلام و حفظ خاصیت پاسخ گویی به مسائل عصری در سایه همین درکهای جدید تضمین میشود و استمرار مییابد.3. رهیافتهایی برای رویارویی با تکفیر
تا آن جا که به دغدغههای این مقاله باز میگردد نکاتی چند برای رویارویی با اندیشههای تکفیری پیشنهاد میشود:3-1. معنویت گرایی
مهم ترین جذابیت اسلام برای بشر از آغاز تاکنون، جنبههای معنوی و توحیدی آن بوده است. گرایش به اسلام در میان غیرمسلمانان در عصر ما نیز زیر تأثیر همین جاذبههاست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تجربههای قدسی و معنوی خود، پنجره جدیدی را فراروی بشریت مادیت زده آن روز و امروز گشود و امکان پرواز آدمیان در آسمان معرفت الله را عملاً یادآور شد. جفاست که وجوه معنوی و باطنی دین را انکار و یا کم رنگ کنیم و در مقام تفسیر دین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به ظواهر و مراسمی چند فرو بکاهیم.3-2. اخلاق گرایی
در رویارویی با اندیشههای تکفیری باید بر این حقیقت پای فشرد که گوهر دین، اخلاق و آراستگی به صفات اخلاقی و اتصال و ارتباط با ذات مقدس خداوند است. ظواهر تا آن جا که از این واقعیت معنوی نشان دارند و به سوی آن راهبری میکتتد ارج و منزلت دارند. ترسیم و تبیین شریعتی اخلاقی و معنویت گرا، ریشههای فکر تکفیری را میسوزاند. آن گونه که قرآن مجید به ما آموزش میدهد، وضع در همه ادیان ابراهیمی به همین منوال بوده است. خداوند متعال، موسى (علیه السلام) را فرمان میدهد تا با فرعون این طور سخن بگوید: «پس بگو: آیا تمایل داری که پاک شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او حساب ببری». (22)3-3. اعتدال در تبیین نقش عمل در ایمان
با همه اهمیت و ارجی که اسلام برای عمل خوب یا بد قائل است باید تظامی عقاید از کلامی را ترسیم و توسعه داد که دین را به ظاهرگرایی قرونکاهد. سپاس خدای را در مدرسه کلامی اهل بیت (علیهم السلام) با تفکیک دقیق ایمان، کفر و فسق این کار به خود ترسیم و تبیین شده است. (23)کلام شیعی با تعریف ایمان به تصدیق قلبی هـم از مبانی کلامی خارجی گری و هم از مبانی کلام اباحی گری فاصله گرفته است. عمل به خودی خود جز در فرضهای نادر، سبب خروج فرد از جرگه اسلام و مسلمانی نمیشود.3-4. تبیین ضابطه مندِ مدارای معرفتی و عملی
نبود عنصر مدارا در رویکردهای تکفیری از ویژگیهای برجسته آنهاست. این امر، خودِ آنان را هم پیوسته در معرض انشعاب و انشقاق قرار داده است. هم از این روی رویکرد تکفیری هرگز مدنی و تمدن ساز نبوده است. آنها پیوسته ایجاد شقاق و نفاق کرده و منشعب شدهاند. اباضیان یکی از نیاکان تکفیریان امروز، گاه به سبب اختلاف در یک فرعِ فقهیِ استنباطی که نص خاصی هم در آن مورد نیست، یکدیگر را تکفیر کردهاند. (26) حتی ممکن است کسی به دلیل این که به علت ناآگاهی به حکم یک مسئله شرعی در آن توقف کند و فتوا و نظر ندهد، تکفیر شود. (27) تکفیریها گاه چندان بر حقانیت خود پای فشردهاند که جز خود را کافر انگاشتهاند. (28) عبدالله بن یحیی از پیشوایان اباضی مذهب، پس از پیروزی در جنگ با عامل مروان بن محمد در صنعا خطبهای خواند و مردم را به دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا دعوت کرد و اظهار نمود که راهی به جز راه خدا و رسول او وجود ندارد؛ نیز اعلام کرد که: هر کسی زنا کند، سرقت کند، و خمر بنوشد کافر است و هر کسی در کافر بودن او شک کند، خود کافر است! (29)3-5. تبیین کاستیهای روش شناختی تکفیری
رویکردهای تکفیری با ساده سازیهایی چند، رهزن مسلمانانِ ساده دل میشوند؛ آنها برای فهم دین به طور کلی و از جمله فهم شریعت، روش شناسی ساده و بسیطی دارند. آنها با چنگ انداختن به حدیثی بی اعتبار، بنایی تا عرش بر میسازند؛ آنها با استناد به ظاهر بدوی، آیتی از گفتار خداوند متعالی که هرگز مراد حق تعالی نیست بنیادی عظیم پی ریزی میکنند و طرحی غلط در میاندازند. آنها منابع فهم دینی را به ظواهر متون دینی محدود میکنند؛ حال آن که به گفته علامه طباطبایی ظواهر دین» در کنار «حجت عقلی» و «درک معنوی» از راه اخلاص و بندگی، از دیگر راههای فهم دیناند. (51) آنها معمولاً برای فهم متون دینی، ایده بافت گرایی و تفسیر متن در سایه شواهد و قرائن محفوف به متن را به کار نمیبندند و متن را جدا از زمینه و شرایط صدور در فضایی انتزاعی و با رویکردی کاملاً ادبی و لفظی تفسیر و تعبیر میکنند؛ رویکردی که بسیار رهزن و گمراه کننده میتواند باشد.3-6. پرهیز از گفتمان تکفیر در رویارویی با تکفیریان
سلاح تکفیر آن قدر مخرّب و ویران گر است که آن را علیه خود تکفیریها هم نباید به کار بست. هر گونه تکفیری ممکن است مایه گسترش نفاق و دورویی شود؛ حتی تکفیر تکفیریان. این سلاحِ زیان بار و ناکارآمد را باید کنار گذاشت و به بحث و گفت وگو برای دست یابی به درک واقعیات و حقایق به قدر میسور پرداخت؛ به ویژه درباره آنها که قربانی جهلاند و تمام مقصد ورود به این وادی پر مخاطره نیستند. کوتاهیها و کم کاریهای همه کسانی که معرفی درست و ژرف دین رحمت وظیفه آنهاست را نیز باید در نظر داشت.نتیجه گیری
خطرات رویکردهای تکفیری به گسترش خسونتهای فیزیکی و تعرض آنان به جان، مال و نوامیس مردم بی گناه محدود نمیشود، بلکه در لایهها و سطوح گوناگون، جلوههای خاص خود را دارد. این رویکرد و نگاه از آغاز در اسلام وجود داشته است. حتی شاید میتوان گفت تکفیر به نوعی در هر جامعه دین داری وجود داشته و دارد. اندیشه تکفیری در دوران گذشته از وجه فکری و فرهنگی بیشتری برخوردار بود؛ برای نمونه خوارج و اباضیه به عنوان دو جریان فکری برخوردار از دست مایههای تکفیری، نظامی از تفکر کلامی- فقهی و اصولی داشتند؛ امروزه اما با سیاسی شدن جنبش تکفیی و حمایت قدرتها و کشورها از آنها به اقتضای مصالح سیاسی زودگذرشان، خطر این رویکرد بیشتر سیاسی و بسی خطرناکترشده است. اما دست مایههای فکری و فرهنگی هم چنان زمینه ساز اصلی شکل گیری و گسترش این پدیده است. ضمن این که تکفیریهای معاصر به لحاظ فکری و انتظام دستگاه فکری بسیار بی مایهتراز خلف خود هستند.پینوشتها
1- پژوهش گر حوزوی و عضو هیئت علمی دانشکده حقوق- دانشگاه شهید بهشتی.
2- «... للیهود دینهم و للمسلمین دینهم.... و أن الیهود نفقتهم و علی المسلمین نفقتهم وأن بینهم النصر على حارب أهل هذه الصحیفه، و أن بیهم النصح و النصیحه والبر دون الاثم». (نک: علی احمدی میانجی مکاتیب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج3، ص 6 به بعد).
3- برای ملاحظه توضیحاتی در این باره نک: همان، ص 11.
4- برای نمونه درباره گوشههایی از ریشههای تکفیر در مصر در قرن حاضر نک: یوسف قرضاوی، ظاهرة الغلو فی التکفیر.
5- نک: مسعود جلالی مقدم، «اباضیه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 319.
6- حرعاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 327، باب 16 از ابواب مقدمات الحدود، حدیث2.
7- نک: همان، ج 11، باب4 از ابواب الأمر و النهی، ص 407، حدیث 1: «إن المعصیه إذا عمل بها العبد سرّا لم یضر إلا عاملها، فإذا عمل بها علانیه و لم یغّیر علیه أضرّت بالعامّه...».
8- بقره، آیه 129 و آل عمران، آیه 164.
9- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر قرآن، ج 2، ص 235: «ولم یبلغ المسلمون إلی ما بلغوا من الانحطاط والسقوط إلا بالاقتصار على أجساد الأحکام والإعراض عن روحها و باطن أمرها».
10- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر قرآن، ج5، ص 501. برای آشنایی با برخی از منابع شیعی و سنی که این حدیث را نقل کردهاند نک: اصغرهادی، «مکارم الاخلاق (پژوهش پیرامون روایت تتمیم مکارم اخلاق و روایات همانند)»، مجلهی اخلاقی، پاییز و زمستان 1385، ش 5 و 6، ص 229-253.
11- نک: مسعود جلالی مقدم، همان، ج 2، ص 329. از صحت عملی که برای غیرخداوند انجام گرفته باشد میتوان سخن گفت، اما قبول چنین عملی دشوار است. این رویکرد اگر در راستای اهتمام به عمل و بی توجهی به انگیزههای آن باشد، قابل انتقاد است؛ البته از چشماندازی دیگر این بحث مطرح است که نقش ایمان در پذیرش عمل خیر چیست؟ برخی از نحلههای کلامی بر آنند که خداوند متعال به عمل ذاتاً خیر جدا از نیت فاعل آن پاداش، میدهد. برای ملاحظه بحثی در این باره نک: مرتضی مطهری، عدل الهی، مجموعه آثار، ج 1، ص 270.
12- نک: ابراهیم محمد الفحام، «التأصیل الفکری لجماعه انتکفیر والهجره»، مجله الا من العام، قاهره، رجب، شماره 78، ص9-17.
13- مسعود جلالی مقدم، همان، ج 2، ص320.
14- اعلام أن الایمان هو التصدیق بالقلب، ولا اعتبار بما یجری علی اللسان ممن کان عارفاً بالله تعالی، و بکل ما أوجب معرفته مقراً بذلک مصدقاً فهو مؤمن. سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص 536.
15- (یقولون بأفواههم مالیس فی قلوبهم...» (آل عمران، آیه 167).
16- مؤمن، آیات 84 و 85.
17- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج17، ص357.
18- سید عبدالله شبر، تفسیر قرآن کریم تحقیق: حامد حفنی داود، ص 427.
19- قریش، آیات 3 و 4.
20- مسعود جلالی مقدم، همان، ج 2، ص319.
21- درجینی، طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش: ابراهیم طلایی. به نقل از مسعود، جلال مقدم، همان، ص 319.
22- نازعات، آیات 18-19.
23- نک: میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، ص170.
24- سید مرتضی، همان، ص 534: «ولاسبیل من جهه العقل إلى العلم بکون الفعل کفراً و إنما نعلمه سمعا و توفیقاً».
25- برای نمونه نک: یوسف قرضاوی، همان، ص145.
26- مسعود جلالی مقدم، «اباضیه» دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 329.
27- همان.
28- همان، ص 309.
29- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 23، تحقیق: علی سباعی، ص 226، به نقل از: مسعود جلالی مقدم، همان، ص 313. یادآور میشویم که شبیه به این تعبیرات گاه در روایات به ویژه در روایات مربوط به ولایت ائمه طاهرین (علیه السلام) هم یافت میشود. نخست باید به صحت صدور این دست روایات و این که آنها ساخته دست غالیان نیست، اطمینان پیدا کرد. آن گاه در مقام فهم این روایات باید به هوش بود که در بسیاری از این متون، مقصود از کافر، فرد خارج از جامعه اسلامی یسا کسی که به خروج او از اسلام حکم شده نیست. این تعبیرات در بسیاری موارد اصولاً از جنس خطابهای «قانونی» نیست تا واژگان به کار رفته در آنها به تشریع و قانون گذاری حمل شود. گاه آنها خطابهای «بیانی» هستند. (برای ملاحظه توضیحاتی درباه خطابهای بیانی نک: سید علی سیستانی، الرافد فی علم الاصول، تقریر: سید منیر قطیفی، ص70) میان این دو خطاب بسی تفاوت است: خطابهای بیانی برای بیان نکته خاصی هستند، مثلاً برای بیان اهمیت مسئلهای عملی یا اعتقادی گفته میشود که منکر آن کافر است. ا
کلماتی برای این موضوع
افراط و جریانی بنام شیرازی ها تصاویر ساندیس خوردر همین حال در مدخل شهر کربلا پشت صحن حضرت ابوالفضل و درب صحن حضرت سیدالشهدا ع چندین
فان تشکرونی، تشکروالی نعمة *** و ان تکفرونی، لا أکلّفکم شُکری (9)
قرآن درباره این دوره (پیش از نزول) دست کم در چهار آیه، (10) از وصف «جاهلیت» استفاده کرده است. «جهل» در آن دوره هرگز دلالتی دینی نداشت و بیشتر با «حلم» (وصف متضادش) قرین بود، سه معنا را در «جهل» پیش و پس از نزول میتوان یافت:
پوشیدن به ذیل کرم، یعنی نادیده گرفتن گناه و بخشودن آن.
نیست در کَس کرَم و وقت طرب میگذرد *** چاره آن است که سجاده به می بفروشیم (61)
به قرینه فروختن سجاده و تنگی وقت، کرم در مصرع نخست، یعنی دهش و بخشیدن.
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست *** در حضرت کریم تمنّا چه حاجت است (62)
به قرینه حاجت و سؤال (دریوزگی) ، کریم در مصرح دوم، یعنی بخشنده.
کی کرَمت نگذرد زبنده عاصی *** چون صفت خواجه کریم چنین است (63)
به قرینه عصیان، کرم در مصرع نخست، یعنی بخشایش و کریم در مصرع دوم، یعنی بخشاینده.
بنابراین، همه کریمان از گونهای فزونی و بزرگی و برتری (فضیلت) بهره دارند، اما این فزونی بیشتر در گشاده دستی (سخاوت) یا بخشایندگی (شفقت و صفح) رخ نمودهاست. از این رو، کرامت بیشتر در معنای سخاوت، شفقت و مروت به کار رفته است؛ چنان که آن (کرامه) را بزرگی ورزیدن، نواخت و احسان و بخشندگی، مروت، نفیس و عزیز شدن دانستهاند. (64)
اینکه گفتهاند کریم پیش از نزول قرآن بر شرافت خانوادگی (حَسَب) و محسوسترین فضیلت نزد اعراب پیش از اسلام، یعنی گشاده دستی (در سطح تبذیر) دلالت میکرد، اما بر پایه آموزه (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ) (65) تغییر معناشناختی در آن پیدا شد، (66) دعوی پیش گفته را تأیید میکند.
کرامت با حریت متفاوت است؛ چنان که گفتهاند حریت درباره نیکوییهای کوچک و بزرگ به کار میرود و کرامت فقط درباره نیکوییهای بزرگ. مانند انفاق مال برای فراهم کردن ساز و برگ سپاهِ خدا. (67) باری، مفهوم یاد شده در نخستین معنای شرافت، یعنی برتری همواره در کرامت و مشتقات آن دیده میشود. حتی کرامت به معنای یکی از گونههای «خرق عادت»، متضمن برتری صاحب کرامت در سنجش با دیگران است؛ زیرا کرامت بر اثر قوّت روحی و قداست نفسانی انسانی کامل یا نیمه کامل رخ مینماید. (68)
ترجمه dignity به کرامت، به رغم هم پوشانی معناشناختی آنها، به دلیل اعم بودن معنای کرامت، دقیق نیست؛ زیرا dignity انگلیسی از dignete فرانسوی کهن و آن از dignitas لاتین گرفته شده است که خودش مشتقی از dignus به معنای Worthy به شمار میرود و Worthy به معنای سزاوار، شایسته و ارجمند است. فعل لاتین decere صفت decent انگلیسی به معنای محترم و آبرومند را پدید آورد. (69)
برتری (فضل/ شرف) در زمینههای گوناگون، به پیدایی معناهای گوناگون واژه «کرامت» میانجامد که به شماری از آنها اشاره میشود:
1. نژادگی (اصالت) ؛
2. بخشندگی (سخاوت) ؛ مانند (زوج کریم) (70) و (إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ) ؛ (71)
3. بخشایندگی (شفقت) ؛
3. آزادگی (حریت) ؛
4. پاک دامنی (عفت) ؛
5. بزرگواری/ بزرگ منشی/ وارستگی (نجابت/ عظمت/ مناعت) ؛ مانند (إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ کریم) ؛ (72)
6. جوانمردی (فتوّت) ؛
7. آراستگی/ زیبایی (بهجت) ؛ مانند (زوج کریم) ؛ (73)
8. شگفتی (خارق عادت) ؛
9. ارجمندی و ارزندگی/ گران مایگی/ شایستگی (عزازات/ وِزانت/ حرمت) ؛ مانند (وَکُنوزٍ وَ مَقامٍ کریمٍ) (74) و (اَجرٍ کریم) (75) و (اِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللهِ أَتقاکم) (76) و (فَیَقُولُ رَبِّى أَکرَمَنِ) (77) و (اقرَأ وَ رَبُّک الأَکرَمَ) ؛ (78)
10. فرهمندی والایی (جبروت/ شوکت) ؛
11. سودمندی (فایدت) ؛ مانند (لا بارِدٍ وَ لاکریم) ؛ (79)
12. جاه مندی (منزلت/ مرتبت) ؛ مانند (اکرِمی مَثواهُ) ؛ (80)
بنابراین، ترجمه دقیق اصطلاح dignity، والایی یا فرهمندی یا ارجمندی است، اما به دلیل رواج برابر نهاد کرامت، میتوان آن را در این باره به کار گرفت.