جام جم سرا: این جنایت پنجم خرداد رخ داد و در جریان آن دو برادر به دلیل اختلافات ملکی با خانوادهای دیگر چهارنفر از آن خانواده را هدف گلوله قرار دادند و سهنفر از آنها را کشتند. در جریان این تیراندازی یکی از همسایهها و فردی دیگر نیز کشته شدند و سپس مهاجمان در درگیری با پلیس از پا درآمدند.
در ادامه مشخص شد اختلاف دو خانواده بر سر قطعه زمینی 62 متری بود. خانوادهای که سهنفر از آنها کشته شده است اسنادی در اختیار دارند که به موجب آن مدعی هستند خانواده کردزنگنه (مهاجمان) 62 متر از حیاط خانه خود را به مبلغ 24 هزار تومان فروختهاند. طرف مقابل این ادعا را رد میکند و میگوید زمین به فروش نرسیده بلکه تصاحب شده است.
این دو خانواده پروندهای را تشکیل دادند و کشمکشها میان آن دو مدتها ادامه داشت تا اینکه در نهایت حادثهای خونین بهوقوع پیوست.
پس از آن پلیس یکی از برادران دو مهاجم را بازداشت کرد و برادر دیگر به نام آرش به تهران آمد تا پرونده را از طریق مسوولان قضایی پیگیری کند. آرش نیز سرانجام در پی صدور احضاریه خودش را به دادسرایی در تهران معرفی کرد و به رامهرمز منتقل شد و اکنون در بازداشت بهسر میبرد.
روایت برادر قاتلان
آرش پیش از بازداشت درباره این ماجرا به خبرنگار ما گفت: «حادثه در پی اختلاف ملکی خانواده ما با همسایه اتفاق افتاد. همسایه 62متر از ملک ما را تصرف و حتی کمیسیون سهنفره هیات رسمی دادگستری هم این ماجرا را تایید کرده بود. قانون برای ما فصلالخطاب است و ما قصدمان این است که از هنجارشکنی بپرهیزیم و تا حد امکان هم سعی داشتیم کار به اینجا نکشد حتی بزرگان طایفه پادرمیانی کردند و ما بهدنبال سازش و تعامل بودیم اما هرچه کار پیش رفت فهمیدیم گفتههای طرف مقابل مبنی براینکه قصد خرید مساحت تصرفشده را دارد واقعی نیست. ما به پذیرش آنچه عرف جامعه میپذیرد راضی بودیم اما وقتی کار به جایی نرسید دستبهدامان قانون شدیم ولی باز هم راه به جایی نبردیم.»
وی ادامه داد: «ماجرا زمانی حاد شد که ماموران شهرداری رامهرمز برای اجرای حکم کمیسیون ماده 100 و بدون توجه به رسید دیوان عدالت اداری کشور که به آنها نشان دادیم در خانه ما را تخریب کردند.»
آرش درباره روز حادثه توضیح داد: «من که چندسالی است در خانه پدری زندگی نمیکنم صبح روز حادثه به آنجا رفتم. یکی از برادرانم یک قوطی کبریت به من داد که آن را با چسب نواری مهروموم کرده بود. او گفت کارت حافظه در قوطی است و در آن فیلم حرفهایی زده است. او از من خواست وقتی به تهران رسیدم آن را به خبرنگاران بدهم. چون از قبل قرار بود من در آن روز به تهران بیایم تا به دفتر دادستان کل بروم و پیگیر موضوع باشم. پس از آن با دوچرخهام به شهرداری رفتم و در آنجا شهردار را دیدم. او گفت قصد دارد با یکی از اعضای شورای شهر رامهرمز به ملک ما برود و خودش موضوع را بررسی کند من هم خودم را به آنجا رساندم و در آنجا بود که شهردار از ما خواست کارشناس اداره ثبت را هم بیاوریم تا موضوع را بررسی کند ولی کارشناس واحد شهرسازی شهرداری گفت خودش با کارشناس اداره ثبت هماهنگ خواهد کرد. این بهترین فرصت برای ما بود که با حضور مسوولان شهرداری و اداره ثبت حقمان را ثابت کنیم. در آن هنگام شهردار سند ملک را خواست و من راهی خانه خودم شدم تا سند را بیاورم اما وقتی به خانه رسیدم برادرم تلفن زد و پرسید چرا کارشناس اداره ثبت را نیاوردی و توضیح داد که قرار بود این کار را کارشناس واحد شهرسازی شهرداری انجام بدهد. برادرم گفت شهردار در حال ترک محل است و به همینخاطر من با عجله به آنجا بازگشتم و آن موقع بود که متوجه شدم چه اتفاقی افتاده است. به گفته مسوولان برادران من دو قبضه کلاشنیکف، دو کلت و 600 گلوله فشنگ داشتند و اگر میخواستند میتوانستند کشتار جمعی راه بیندازند اما چنین کاری نکردند و فقط دو جا را هدف گلوله قرار دادند که از شانس بد افرادی هم مورد اصابت قرار گرفتند. من از مسوولان میخواهم در این مرحله از ماجرا رسیدگی عادلانه را در دستور کار قرار دهند تا ماجرا ریشهیابی و رسیدگی شود. همچنین از مسوولان میخواهم امنیت جانی ما را تامین کنند.»
فیلم 2 مهاجم
فیلمی که مهاجمان قبل از حادثه به آرش دادند حدود یکساعت و 15 دقیقه است و دو برادر در بخش عمده آن به توضیح مدارک و مستندات و اتفاقات سهسال گذشته پرداختهاند و کیومرث - یکی از مهاجمان - مدارک و اسنادی را که در اختیار دارد در برابر دوربین به نمایش گذاشته است. او میگوید: «حق ما مرگ نبود ما داشتیم زندگیمان را میکردیم. کارگر ساده بودیم و به کسی کاری نداشتیم. مردم خودشان باید در مورد ما قضاوت کنند. از مسوولان میخواهیم چنین مسایلی را دستکم نگیرند. ماجرای ما را دستکم گرفتند و آخرش این اتفاق افتاد. ما آخرین ساعات زندگیمان را میگذرانیم و از همه حلالیت میطلبیم. نمیدانیم سرنوشتمان چه خواهد شد و در 48 یا 72ساعت آینده چه اتفاقی برایمان پیش میآید اما فقط میخواهیم از حیثیت و حقمان دفاع کنیم. ما میخواهیم آدم بکشیم و خودمان هم کشته میشویم.»
امید - مهاجم دیگر - نیز در این فیلم میگوید: «ما میخواهیم حقمان را اینگونه بگیریم، ما آدم میکشیم اما جنایتکار نیستیم. اقداماتی در آینده انجام خواهیم داد که خود و خانوادهمان راضی به انجام آن نیستیم.»
بنا بر این گزارش رسیدگی به این پرونده در حالی ادامه دارد که خانواده مقتولان نیز بر حقوق خود تاکید دارند و اسناد و مدارکی را نیز به مراجع قضایی ارایه دادهاند.(شرق)
جام جم سرا: کارآگاهان جنایی استان فارس چند روز قبل، از وقوع جنایت در منزلی مسکونی مطلع شدند و وقتی به آنجا رفتند صحنهای هولناک را دیدند. آنها مشاهده کردند مردی میانسال در حالیکه غرق در خون است، جان باخته و کمی آنسوتر زنی میانسال نیز تسلیم مرگ شده است. دو مرد جوان نیز در حالیکه با شلیک گلوله زخمی شده بودند، روی زمین افتاده بودند. این دونفر به سرعت توسط اورژانس به بیمارستان منتقل شدند و تحقیقات کارآگاهان برای رازگشایی از جنایت آغاز شد.
آنها فهمیدند مقتولان، والدین دو جوان مجروح هستند. همچنین مشخص شد این زوج، فرزند پسر دیگری هم دارند که از او خبری نیست.
با بررسی اجساد مشخص شد مرد میانسال هدف چند ضربه چاقو قرار گرفته و سپس گلولهای به او شلیک شده است. همسر او نیز با شلیک گلوله به قتل رسیده بود. افسران جنایی در جریان تحقیقات پی بردند فرزند ناپدیدشده مقتولان به نام حسن از مدتی قبل با والدین خود اختلاف داشته است. آنها در ادامه برای تحقیق بیشتر راهی بیمارستان شدند.
شواهد اولیه حکایت از آن داشت که حسن در این اقدام جنونآمیز نقش دارد زیرا هیچ نشانهای از ورود فرد غریبه به خانه متوفیان وجود نداشت و شواهد نشان میداد انگیزه قتل، خصومت شخصی بوده است. برادران حسن در حالیکه به سختی صحبت میکردند بر این فرضیه پلیس مهر تایید زدند و گفتند حسن بعد از حمله به آنها به سرعت خانه را ترک کرد و نمیدانند او به کجا رفته است. به این ترتیب ردیابیها برای دستگیری قاتل فراری آغاز شد.
ابتدا هیچ سرنخی از متهم وجود نداشت اما کارآگاهان بعد از تفحصهای گسترده پی بردند متهم به منطقهای کوهستانی رفته و در آنجا پنهان شده است. پس از افشای این موضوع، عملیاتی ویژه طرحریزی شد و سرانجام متهم به دام افتاد.
مرد جوان بعد از انتقال به پلیس آگاهی به قتل والدینش اقرار کرد و گفت: در حالت خشم شدید دست به این جنایت زده است. متهم توضیح داد: «من عاشق دخترخالهام بودم که از شوهرش طلاق گرفته است. قصد داشتم با او ازدواج کنم اما والدینم با این وصلت مخالف بودند، به همین دلیل با هم اختلاف داشتیم تا اینکه روز حادثه باز هم برسر این موضوع با پدرم مشاجره کردم و وقتی دیدم او حاضر نیست خواستهام را بپذیرد خانه را به حالت قهر ترک کردم. چند ساعتی را در خیابان گذراندم و به اتفاقاتی که افتاده بود، فکر کردم. سپس دوباره به خانه برگشتم. هنوز به شدت ناراحت و عصبانی بودم. وقتی دیدم پدرم خوابیده است، نتوانستم خودم را کنترل کنم و با چاقو به جانش افتادم».
وی افزود: «همانطور که به او ضربه میزدم یکی از برادرانم از راه رسید. من نیز بلافاصله سلاحی را که در خانه داشتیم، برداشتم و به او شلیک کردم بعد به حیاط دویدم اما دوباره داخل خانه برگشتم تا پدرم را بکشم. این بار به او شلیک کردم و در ادامه برادر دیگر و مادرم را هم هدف گلوله قرار دادم و فرار کردم.» بنابر این گزارش متهم در حال حاضر در بازداشت به سر میبرد و تحقیق از وی ادامه دارد. (شرق)
جام جم سرا: عامل این جنایت خانوادگی در وهله اول یک پدر بود. او تحصیلکرده و مرفه و مردمدار بود. با این حال او در عرض چند ساعت به یک جانی تبدیل شد با این تفاوت که قاتل هم در کنار مقتولان جان سپرد.
او که همسر، دختر و درنهایت خودش را با شلیک گلوله از پای درآورده بود تنها یک نامه دوجملهای از خود بر جای گذاشت؛ نامهای که هزاران سوال بیجواب و راز سر به مُهر از زندگی اجتماعی یک خانواده کمجمعیت و مرفه را به طرز غریبی به تصویر میکشید. این مرد نوشت: «با همه امکاناتی که داشتیم، نمیتوانستیم خانواده خوشبختی باشیم.»
حالا دیگر یاسی وجود ندارد تا به پدرش بگوید: «بگذار سرنوشت و تعریف از خوشبختی را خودم احساس کنم، بگذار بزرگ شوم، عاشق شوم؛ بگذار زنده بمانم.»
جنایت در بوستان دهم
ساعت ٥ بعدازظهر ١٨ آذرماه ماموران کلانتری ١٠٢ پاسداران در جریان جنایتی هولناک در خیابان ساقدوش قرار گرفتند. مردی از آن سوی خط با صدایی لرزان حرف میزد. او خبر قتل خانوادگی همسایهشان را داشت. این مرد ادعا میکرد وقتی در همسایگیشان صدای شلیک چندین گلوله به گوش رسید، به طبقه سوم ساختمان رفتند و بعد از باز کردن در خانه همسایهشان با اجساد خونین اعضای خانواده روبهرو شدند.
دقایقی بعد با اعلام این خبر به قاضی کشیک ویژه قتل، بازپرس حسینپور به همراه تیمی از کارآگاهان جنایی و کارشناسان بررسی صحنه جرم، راهی محل جنایت در خیابان پاسداران، بوستان دهم شدند.
خیابان شلوغ بود و مردم در مقابل یک آپارتمان شیک جمع شده بودند. همه از قتل حرف میزدند. ماموران با احتیاط وارد واحد طبقه سوم آپارتمان شدند. سکوت سنگین بر خانه حکمفرما و فضای خانه آکنده از بوی سیگار بود.
با آغاز تجسسهای جنایی، کارآگاهان با صحنه هولناکی روبهرو شدند. ٢ اتاق خواب در گوشه سالن، محلهای جنایت بود. لکههای خون در و دیوار اتاقها را پوشانده بود. در یکی از اتاقها مرد جوان موازی همسرش و درحالیکه یک اسلحه کلت در دستانش بود، روی زمین افتاده بودند و در اتاق دیگر دختربچهای، غرق در خون به کام مرگ فرو رفته بود.
با پیدا شدن نامهای روی میز آرایش اتاقخواب پرده از این جنایت خانگی برداشته شد؛ نامهای که در آن مرد خانواده عدم احساس خوشبختی در خانوادهاش را عامل این کشتار خانوادگی اعلام کرده بود.
تحقیقات و بررسی اجساد نشان میداد که زن جوان اولین قربانی این جنایت بوده است. او درحالیکه یک گلوله به قفسه سینه و یک گلوله به پیشانیاش اصابت کرده بود در اتاق خوابشان و در پایین تختخواب به قتل رسیده بود.
با تجسسهای بازپرس پرونده مشخص شد پدر جنایتکار بعد از کشتن همسرش، به انتظار بازگشت دخترش از مدرسه مینشیند، سناریوی جنایت را مرور میکند، بیامان سیگار میکشد، اما هرگز لحظهای از ادامه جنایتش پشیمان نمیشود.
یاسمین که به خانه میآید هرگز تصور نمیکند پدرش با اسلحه در کمین اوست. پلاستیک خوراکیهایش را در دستانش نگه داشته و به سمت اتاقش میرود، پدر اما سایهبهسایه تعقیبش میکند، هنوز کیفش در دستش است که ناگهان با شلیک گلوله پدرش قبل از هر واکنشی به کام مرگ فرو میرود.
پدر جانی شده بود؛ حالا گوشهگوشه خانه پر از خاطرات همسرش و یاسمین کوچولویش بود. تلفن را برداشت و برادرش را از راز جنایتش خبردار کرد و گفت: «زن و بچهام را کشتم، خودم را هم میکشم.»
تلفن قطع شد و صدای شلیک یک گلوله دیگر در فضای خانه پیچید.
برادر این مرد که با شنیدن ماجرا وحشتزده و مضطرب راهی خانه او شده بود وقتی به آنجا رسید که با جسد آنها روبهرو شد. همسایهها اولین افرادی بودند که با صدای شلیک گلوله برای رازگشایی از این ماجرا وارد صحنه جنایت شده بودند. آنها به بازپرس پرونده گفتند: «این زن و شوهر تنها همین یک فرزند را داشتند، خانواده آرامی بودند اما امروز صبح صدای مشاجره و دعوای او با همسرش شنیده میشد.» با انتقال اجساد این خانواده ٣ نفره به پزشکیقانونی تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم این کشتار خانگی ادامه دارد.
قتل خانوادگی
سال ٨٨ نیز مردی که تحصیلکرده دانشگاهی در آمریکا بود به خاطر ارثیه پدری دست به کشتار دستهجمعی خانوادهاش زد. این حادثه در خیابان مقدساردبیلی رخ داد. با بررسی پروندههای اینچنینی میتوان گفت جنایت در همه جای شهر ریشه میدواند، جنایت ساخته دست بشر است. با آمار و ارقام نمیتوان رنگ جنایتها را در بالا و پایین شهر عوض کرد.
بحران روانی که در انسان آغاز شود از جنوبترین نقطه شهر تا ارتفاعات مرفهنشین شهر را نشانه میرود. بحرانی که اعتماد و اعتقادها را در هم میشکند و باعث میشود در پس همه روابط اجتماعی و انسانی یک فرد یکشبه جنایتکار شود. آن هم درست جایی که خیلیها انتظارش را ندارند، خیابان پاسداران، بالای شهر تهران. اما واقعیت چیز دیگری است، در پشت دیوار تمام آپارتمانهای شیک و آسمانخراشهای گرانقیمت پایتخت قصهای برای نوشتن وجود دارد. نه به این معنی که این قصه میتواند با جنایت پیوند بخورد اما مرگ روابط عاطفی در این قشر مرفه میتواند زمینهساز وقوع جرم و جنایت شود.
خوشبختی، رفاه مادی نیست
جنایت مرگبار خانه پاسداران بیشک برای هر شنوندهای همراه با این پرسش است: یک خانواده مرفه؟!
دکتر سعید خراطها آسیبشناس و مدرس دانشگاه در رابطه با این پرسش گفت: «رفاه تنها به معنای سرمایه و قدرت مالی بالا نیست. رفاه در سلامت جسم و روان، همراه با فاکتورهای اخلاقی و اجتماعی معنا پیدا میکند. وقتی در روابط خانوادگی اعتماد، صداقت، تفاهم، تحلیل از بین میرود، رفاه در روابط خانوادگی دچار تزلزل خواهد شد. بنابراین در اجتماع شاهد جرایم مختلف در قشر مرفه جامعه هم هستیم».
او افزود: «اما این تصور که مگر ممکن است در بالای شهر هم شاهد جنایتهای اینچنینی باشیم، ریشه در انگارههای مادی مردم دارد. این درحالی است که گاهی رفاه اقتصادی زمینهساز طلاقهای عاطفی، خیانتها، سوءمصرف موادمخدر و بحرانهای روانی خواهد شد. در این مورد هم با توجه به اینکه هنوز زوایای مبهم این حادثه فاش نشده است نمیتوان نظر قطعی داد، اما چیزی که از آغاز طراحی قتل و فاصله زمانی بین قتل اول و دوم رخ داد نشان میدهد قاتل ساعتهای بحرانی را سپری کرده که به احتمال زیاد در همه این لحظات از لحاظ روانی دچار بحران غیرقابل کنترلی بوده است».
وی ادامه داد: «با این حال گاهی رفاه مادی افراد خانواده را از هم دور میکند، به همین خاطر است که بعضی اوقات از خیلی از مردم مرفه میشنویم که حاضرند همه زندگیشان را بدهند اما یک خانواده مستحکم بر مبنای روابط انسانی و عاطفی داشته باشند.» (شهروند)
چکیده
جهان اسلام در چند دهه اخیر، شاهد شکل گیری جریانهای بزرگ و کوچک اسلامی با رویکردهای گوناگون بوده است، (1) تا جایی که برخی از آنان با رویکرد اعتدالی و روشنفکرانه، میکوشند حداکثر همسویی را میان کشورهای اسلامی با سایر کشورهای جهان ایجاد کنند، اما در مقابل، جریانهایی نیز هستند که هیچ گونه انعطافی را در برابر جامعه جهانی نمیپذیرند و تنها بر ضرورت پیاده شدن برنامهها و قوانین اسلامی، آن هم با تفسیر خاص خودشان، تأکید دارند. «سلفیه» به طور عام، و «القاعده» به طور خاصی، نمایندگی اصلی طیف دوم را به عهده دارند. به خاطر اهمیت شناخت مبانی کلامی القاعده در پی بردن به ماهیت دینی خشونتهای آن، نوشتار کنونی درصدد است این موضوع مهم را بررسی کند.مقدمه
یکی از رویکردهای اصلی میان مسلمانان، به خصوص اهل سنت، تأکید بر ضرورت پیروی از سیره سلف است. سلفی گری به معنای عام آن، عبارت است از توجه داشتن به کتاب و سنت و سیره مسلمانان صدر اسلام، به خصوص صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). (2) هیچ یک از مسلمانان، اصل این نگرش را انکار نمیکنند؛ زیرا همگان حجیت قرآن و سنت، نقش هدایت گری آن دو و ضرورت پیروی از آنها را میپذیرند. همین طور حداقل آن دسته از صحابه و بزرگان صدر اسلام که مقام علمی و معنوی و وثاقت بالاتری دارند، برای تمام مسلمانان قابل احتراماند و فهم و درک آنها از اسلام را تا اندازه زیادی میپذیرند.سیر تاریخی و تحول فکری «القاعدہ»
نام گذاری گروهی به نام «القاعده» و شکل گیری آن به عنوان جریان کلامی مستقل، (4) به طور مشخص به جریانی به نام «عرب- افغانها» در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358-1367 هـ. ش.) مربوط میشود. حضور مستقیم برخی رهبران سلفی و جهادی از کشورهای عربی، مانند عبدالله عزام فلسطینی، (5) بن لادن عربستانی (6) و أیمن الظواهری مصری (7) در افغانستان، از وقایع مهمی بود که در این دوران اتفاق افتاد. هدف مشترک این افراد در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یکسان آنها برای هدایت و ساماندهی نیروهای جهادی غیربومی، مهم ترین انگیزههایی بود که زمینه همکاری آنها با همدیگر را فراهم کرد. (8) آنها با فعالیتها و برنامه ریزیهای گسترده خود، ضمن آنکه باعث تشویق و سامان دهی نیروهای جهادی غیر بومی شدند، زمینه را برای راه افتادن جریان جهادی فراگیر نیز فراهم کردند. بر همین اساس، «مکتبة الخدمات» عزام و «قاعدة الأنصار» بن لادن که با همکاری یکدیگر در راستای هدف مشترک به فعالیت پرداختند، مسئولیت جذب و سامان دهی نیروهای جهادی اعزامی را از کشورهای دیگر به عهده داشتند و کمکهای مالی خانواده بن لادن نیز شامل هر دو گروه میشد تا آنکه در زمان طالبان، همکاری و مذاکرات بن لادن با «ایمن الظواهری»، معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد آنها نام «قاعدة الجهاد» را برای گروه مشترک خود برگزینند که اسامه به عنوان رهبر و ظواهری معاون آن تعیین شد. (9)بنیادهای فکری القاعدہ
القاعده و رهبران آن، که همگی از مسلمانان اهل سنتاند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند، در طول حیات خود با جریانهای گوناگونی در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان ارتباط داشتهاند، اما به طور خاص، هرچند اعضای عادی این گروه رادیکال، گرایشهای افراطی ضدشیعی با رگههای فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی دارند، (16) ولی رهبران القاعده، بیشتر تحت تأثیر تفکر حاکم بر جریانهای اخوانی مصر قرار دارند. بر این اساس، بسیاری از رهبران و جریانهای سلفی مصری به عضویت رسمی القاعده درآمدهاند، یا از القاعده حمایت کردهاند؛ (17) هرچند برخی از آنها در ادامه از القاعده فاصله گرفتهاند و با نوشتن کتاب و مقاله، از عملکرد القاعده انتقاد کردهاند. (18)مبانی کلامی القاعدہ
احکام و فتاوای القاعده و گروههای افراطی مشابه آن در توجیه کشتن مخالفان از مسلمانان و غیرمسلمانان، بر محور این امور متمرکز است: «جهاد»، «جامعه جاهلی»، «جاهلیت»، «حکم راندن بغیر ما أنزل الله»، «حاکمیت خدا»، «دارالحرب و دارالاسلام»، «وجوب خروج بر ضد حاکم جائر» و «خروج حاکم از حدود اسلام». (40) آنها به تأسی از سلفیهای مصر، دموکراسی را کفر میدانند و تنها به تشکیل حکومت دینی با تفسیر خاص خودشان معتقدند. (41)1. توحید حاکمیت
مبدأ حاکمیت، مهم ترین و محوری ترین تفکر القاعده است؛ به این معنا که حاکمیت فقط از آن خداوند است و تنها مرجع معتبر در قوانین و دستورها، شریعت اسلامی است که از کتاب و سنت به دست آمده باشد. این تفکر، که پیش از آن، رهبران اخوانی مصر بر آن تأکید میکردند، (42) القاعده را شدیداً تحت تأثیر قرار داده بود. افرادی مانند عبدالله عزام، بر آزادی کامل مسلمانان از سلطه حکومتهای طاغوت و فاسد تأکید داشتند و اینکه همگان باید فقط تسلیم فرمان الاهی باشند و از شریعت اسلام پیروی کنند که پیروی از آن نیز، تنها با تشکیل حکومت اسلامی محقق خواهد شد، (43) زیرا حق صور هر گونه حکم و تشریع به خالق جهان منحصر است و هر قانونی برگرفته از مراجع دیگر، اگر در عرض قانون الاهی یا برتر از آن قرار گیرد، کفر و شرک به خداوند خالق به شمار میآید و هر کس با چنین نظامی همکاری کند نیز کافر است. (44) البته از نظر آنها، کفر هر شخص به مقتضای مقام او متفاوت است؛ به این معنا که رئیس حکومت و رئیس قضا، قطعاً کافرند. اعضای مجلس شورا، اگر حکم شرعی را میدانند، ولی در عین حال، قوانین غیرشرعی تصویب میکنند، چنین افرادی قطعاً مسلمان نیستند، اما اگر به احکام شرعی در آن مورد جاهل باشند، کافر نمیشوند، زیرا جهل در اصول و فروع، معذوریت میآورد. بنابراین، کسی حق ندارد فرزند خود را برای آموختن چنین قوانینی بفرستد و کسی مجاز نیست که در ادارات مربوط به این حکومت، خدمت کند، یا حکم قاضی آن را بپذیرد. (45)2. تشکیل حکومت به شیوه خلافت اسلامی
اصلی ترین معیار القاعده و سلفیه جهادی برای نوع حکومت اسلامی، خلافت صدر اسلام است. آنها با تفسیری قشری از اسلام و خلافت اسلامی، نوعی نظام ساده و ابتدایی را به شیوه خلافت صدر اسلام دنبال میکنند. زیرا تنها در چنین زمانی بود که حاکم اسلامی به عنوان خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در حقیقت، نماینده اصلی خداوند روی زمین حکومت میکرد. شیوه انتخاب خلیفه نیز باید از طریق شورای اهل حل و عقد صورت گیرد که اعضای آن، لزوماً از میان علمای همسو با القاعده برگزیده میشود و هر گاه این عده کسی را به عنوان خلیفه پذیرفتند، او مشروعیت داشته و واجب الاطاعه است. بر همین اساس، آنها تحقق بخشیدن به خلافت اسلامی را واجب شرعی میدانند که هر کس به اندازه توان خود باید برای آن بکوشد؛ (56) و طبق وعده الاهی، هر گاه کسی بر مبنای تقوا و عقیده درست اسلامی در این راه تلاش کند و شرک و بدعت را کنار بگذارد، قطعاً به خلافت در زمین دست خواهد یافت. (57)3. مشروعیت نداشتن دموکراسی
در اندیشه سیاسی القاعده، نظامهای سیاسی موجود، به کلی مطرود و غیرمشروعاند و روش رایج کنونی جهانی برای تعیین حاکم از جانب مردم و با دخالت آنها و حضور احزاب، به هیچ وجه برای رهبران آنها پذیرفتنی نیست. به اعتقاد آنها، دموکراسی به این شلیل که مردم را مرجع اصلی دانسته است و حق قانون گذاری را به مردم و وکلای آنها میدهد و نیز بر آزادی عقیده و بیان استوار است و منادی تفکیک دین از سیاست است، کاملاً با اسلام مغایرت دارد. (59) به همین جهت، حکومت بر مبنای دموکراسی با شرک و کفر به خداوند مساوی است. زیرا هدف از تشکیل حکومت، تصمیم گیری در تمام امور زندگی مردم و هدایت جامعه به سوی کمال و سعادت ابدی است و این هدف بزرگ، تنها از سوی خداوند و راهنمای او قابل تحقق است، و مردم نیز موظفاند فقط از فرمانهای الاهی اطاعت کنند. حال آنکه در حکومت مبتنی بر دموکراسی، حق حاکمیت از خداوند سلب شده است و در عرض حاکمیت الاهی، اختیار قانون گذاری و تعیین حاکم به عامه مردم سپرده شده است. از طرفی، حاکم نیز از طرف افراد عادی جامعه تعیین میشود که او نیز از ابعاد هدایت جامعه و کمال انسانی ناآگاه است و حاکمیت چنین فردی که از تصمیم گیری برای هدایت جامعه عاجز است، جامعه را به گمراهی و تباهی میکشاند. (60)4. ضرورت جهاد و قیام مسلحانه برای تشکیل حکومت
جهاد، اساسی ترین راهکار رهبران سلفیه جهادی و القاعده برای دستیابی به اهداف مورد نظرشان، از جمله تشکیل حکومت اسلامی، و از ارکان اصلی آن است. (62) بسیاری از رهبران القاعده، بر اساس رویکرد نص گرایی تفکر سلفی خود، جهاد را از مهم ترین فرایض الاهی و اصلی ترین وظیفه دینی خود میدانند، چنان که سخنگوی القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» میگوید:5. دارالحرب و دارالاسلام
در تفکر القاعده و سلفیه جهادی، دارالاسلام سرزمینی است که اداره سیاسی آن به دست مسلمانان است و بر مبنای قوانین اسلام اداره میشود، هر چند ممکن است بیشتر جمعیت آن را غیر مسلمانان تشکیل دهند. (70) رئیس دولت آن نیز از راه بیعت شرعی امت برگزیده شده است و هدف آن، تطبیق شریعت، حمایت از دین الاهی و ایجاد امنیت برای دین، جان، ناموس و اموال مردم است. (71) دارالحرب، سرزمینی است که قوانین اسلام در آن اجرا نمیشود؛ یا سرزمینی است که تعامل آن با کشورهای دیگر، بر اساس احکام اسلام صورت نمیگیرد، هر چند بیشتر جمعیت آن را مسلمانان تشکیل دهند.6. هجرت و جهاد
سلفیه جهادی با استناد به آیاتی از قرآن کریم، هجرت، به خصوص هجرت برای جهاد را وظیفه همگانی، بزرگ ترین نعمت و عامل سعادت دنیا و آخرت میدانند (75) و معتقدند جهاد بدون هجرت امکان پذیر نیست و جهاد و مهاجرت در کنار هم تا قیامت ادامه دارد و به زمان خاصی محدود نیست. چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کسانی که هجرت نمیکنند و در کنار مشرکان سکونت میکنند، بدون آنکه بتوانند مناسک دینی خود را انجام دهند، بیزاری جسته است. (76)7. ولایت و برائت
«ولایت» و «برائت»، از معیارهای مهم القاعده در تعامل یا تقابل با جهان و مسلمانان است. ولایت و برائت به این معنا که باید تنها با اهل توحید و کسانی که هم فکر و هم سو با آنها هستند، دوستی داشته باشیم و از دیگران، اعم از کفار و کسانی که به نوعی با کفار همکاری دارند و نیز مخالفان سیاسی و مذهبی، تبری بجوییم، هرچند آن کس از وابستگان نزدیک شخص باشد. (80) تقسیم کشورها به دارالحرب و دارالاسلام از سوی آنها بر همین مبناست، زیرا دوستی با دارالاسلام و دشمنی با دارالحرب لازم است و هر مسلمانی موظف است با دارالاسلام دوستی و محبت داشته باشد و از آن دفاع کند و با دارالحرب دشمن باشد. زیرا دارالاسلام وطن معنوی تمامی مسلمانان است و به همین جهت، هر مسلمانی هر چند ساکن آن نباشد، به ولایت و محبت و دفاع از آن موظف است، اما ب رعکس، اگر زادگاه شخص دارالحرب باشد، آن سرزمین، کشور فرد مسلمان به شمار نمیآید و به همین جهت، هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد. (81) جهاد و حکومت از نگاه آنها نیز بر همین مبنای تولا و تبرا توجیه میشود. زیرا بر مبنای اصل محبت و دشمنی، جهاد با تمام دشمنان واجب است. از آن طرف، همکاری با دوستان برای تشکیل حکومت اسلامی لازم است، ضمن آنکه تنها کسی به تشکیل خلافت اسلامی موفق میشود که به دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان اهتمام جدی داشته باشد. (82)تکفیر مسلمانان و معیارهای اساسی آن
ایمان و کفر، یکی از معیارهای اساسی القاعده برای تعیین نوع رویارویی با دیگران است. از نگاه آنها، واژه «کفر» معنای وسیعی دارد که بسیاری از مسلمانان را نیز در بر میگیرد. مصداق کافر، حداقل از نگاه برخی از آنها، به کسانی منحصر نیست که اسلام را قبول ندارند، بلکه شامل تمام کسانی میشود که به نوعی با کفار همکاری میکنند و مخالفان مذهبی و حتی مخالفان سیاسی آنها نیز در گروه کفار قرار میگیرند. زیرا از نگاه آنها، سلفی گری دقیقاً همان روش و منش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین است و قطعاً دشمنی و مخالفت با آن، به معنای دشمنی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین خواهد بود و این امر برای خروج شخص از اسلام کافی است. (83) به همین جهت، امثال معمر قذافی، صدام و غیره را به خاطر مخالفت با سنت، کافر به معنای خارج از اسلام میدانستند. (84) به اعتقاد آنها، ایمان و اسلام تنها در انجام دادن واجباتی مانند نماز و روزه و غیره خلاصه نمیشود، بلکه اگر کسی تمام این اعمال را انجام دهد، ولی از حکم حاکمی که مخالف حکم خدا و رسول اوست اطاعت کند، مرتد و کافر است که باید در دنیا و آخرت به جزای اعمال خود برسد، زیرا حق صدور هر حکمی منحصر به خالق جهان است. (85) به گفته عبدالله عزام، مسلمان بودن تنها در ادعای ظاهری و به دنیا آمدن از پدر و مادر مسلمان کافی نیست، بلکه مسلمان باید اسلام را بر تمام شئون زندگی اش حاکم کند (86) وگرنه کافر خواهد بود، آن هم نه کفر عملی، بلکه کفر اعتقادی که کشتن او واجب میشود. (87) بر همین اساس، وی به صراحت از کافر بودن بیشتر حاکمان عربی و نیز تمام نصیریهای سوریه (88) و بعثیهای عراق و سوریه، به خصوص شخص صدام و حافظ اسد سخن میگفت و در مورد شیعیان ایران معتقد بود که تنها برخی از آنها کافرند و بقیه یا مسلمان یا فاسقاند. (89)علی بیرانوند/کارشناس حوزه-بخش قرآن تبیان
یکی از بزرگ ترین و سخیف ترین دروغ های دنیا که توسط کمپانی های بزرگ خبر پراکنی دامن زده می شود، جنگ طلب و خشن نشان دادن آموزه های اسلامی اسـت. این گونه شبکه های خبر رسانی تمام قدرت و ثروت خود را صرف اطلاع رسانی چیزی می نمایند که از بن و ریشه واقعیت خارجی نداشته و فاصله فراوانی با مبانی و اصول ارزشی مکتب اسلامی دارد.
عاملان این عناد و اسلام ستیزی نوعاً با کج و معوج نشان دادن تاریخ و سیره پاک اولیای الهی و همچنین با تربیت و سازمان دهی گروه های افراطی و تکفیری به نوعی سعی دارند، اذهان عمومی را به نوعی با این تفکر غلط و غیر واقعی همراه سازند.
سؤالی که در این متن به دنبال جوابی برای آن هستیم این اسـت که آیا مکتب اسلام، دینی جنگ طلب و طرفدار قتل و خشونت اسـت؟ و آیا بزرگان و اولیای الهی این آیین، جنگ طلب و خون ریز بوده اند؟
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که امام علی (علیه السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) از ریختن سم حتی در سرزمین های مشرکین نهی فرموده اسـت.»
یکی از اتهامات نابجایی که اسلام ستیزان علیه بزرگان دین روا می دارند این اسـت که امامان معصوم (علیهم السلام) همچون حضرت علی (علیه السلام) و حتی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) شخصیت های جنگ طلب و خون ریز بوده اند، این در حالی اسـت که با تحقیق و پژوهش در سیره زندگی این اولیای الهی به دروغ و غیر واقعی بودن این ادعا پی می بریم.
برای نمونه در سیره الهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با مواردی برخورد می کنیم که گویای حسن برخورد و تعامل ایشان با دشمنان اسـت. از جمله وقتی گروهی سی نفره از مسیحیان نجران برای گفتگو و مجادله خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) رسیدند، حضرت با توجه به اینکه در اوج قدرت قرار داشتند، با آرامی و متانت به سخنان آنان گوش فرا دادند و با زیبایی تمام بهترین جواب های اقناعی و استدلالی را برای هدایت ایشان بیان فرمودند، حتی بعد از آنکه آنان به خاطر ترس از پادشاهان خود و یا تعصبات نا بجای دینی تسلیم نشدند، پیامبر گرامی هیچ گاه دستور به قتل و کشتار آنان را صادر نکردند.[1]
علاوه بر این مطلب با اندک تحقیقی در ماهیت جنگ هایی که در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داده به این نکته دست خواهیم یافت که بسیاری از این جنگ ها در جهت دفاع از کیان اسلامی بوده و تحرکات اولیه از جانب مشرکان صورت گرفته اسـت، با این حال حضرت حتی در جنگ با مشرکان نیز دستور به قتل و کشتار نمی دادند، کما اینکه در فتح مکه نیز برخورد حضرت با مشرکان برگرفته از عدالت و مهرورزی بوده اسـت، نقل شده اسـت که حضرت در روز فتح مکه این چنین دستور عفو عمومی را صادر نمودند: «اَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرْحَمَةِ؛[2] امروز، روز مهربانی و ترحم اسـت.»
همچنین در روایتی از امام صادق (علیه السلام) در خصوص اخلاق دفاعی و نظامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این چنین نقل شده اسـت: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله أَنْ یُلْقَى السَّمُّ فِی بِلَادِ الْمُشْرِکِینَ.[3] از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که امام علی (علیه السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) از ریختن سم حتی در سرزمین های مشرکین نهی فرموده اسـت.»
استراتژیک دفاعی و نظامی امام علی (علیه السلام) نیز هیچ گاه حضرت را به خروج از عدالت و پیش قدم شدن در جنگ وا نداشت. در خصوص سیره و اخلاق نظامی امام علی (علیه السلام) که شاگرد نمونه و دست پرورده حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به حساب می آمد این چنین نقل شده اسـت: «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ یَأْمُرُ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ لَقِینَا فِیهِ عَدُوَّنَا فَیَقُولُ لَا تُقَاتِلُوا الْقَوْمَ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَکُمْ فَإِذَا هَزَمْتُمُوهُمْ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُجِیزُوا عَلَى جَرِیحٍ وَ لَا تَکْشِفُوا عَوْرَةً وَ لَا تُمَثِّلُوا بِقَتِیلٍ.[4] «عبد الرحمن بن جندب» به نقل از پدرش میگوید: در هر جا که با دشمن برخورد مى کردیم، امیر المؤمنین (علیه السّلام) به ما فرمان مى داد و مى فرمود: با آنان پیکار مکنید تا آنکه آنان شروع کنند که شما بحمداللّه حجّت دارید و رها ساختن آنان که [نبردِ با شما را] آغاز کنند، حجّتى دیگر اسـت براى شما. پس هرگاه با آنان پیکار کردید و آنان را شکست دادید، پشت کرده به جنگ را مکشید، مجروحان را به قتل نرسانید، پرده درى مکنید، کشته ها را مُثله نکنید.»
در سیره الهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با مواردی برخورد می کنیم که گویای حسن برخورد و تعامل ایشان با دشمنان اسـت. از جمله وقتی گروهی سی نفره از مسیحیان نجران برای گفتگو و مجادله خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) رسیدند، حضرت با توجه به اینکه در اوج قدرت قرار داشتند، با آرامی و متانت به سخنان آنان گوش فرا دادند و با زیبایی تمام بهترین جواب های اقناعی و استدلالی را برای هدایت ایشان بیان فرمودند، حتی بعد از آنکه آنان به خاطر ترس از پادشاهان خود و یا تعصبات نا بجای دینی تسلیم نشدند، پیامبر گرامی هیچ گاه دستور به قتل و کشتار آنان را صادر نکردند.[1]
امام علی (علیه السلام) هر چند مرد پیکار و ستیز با معاندان و دشمنان کینه توز و سرسخت به حساب می آمد، ولی روحیه حماسی و جهادی حضرت هیچ گاه ایشان را از مرزهای عدالت و انصاف حتی با دشمنان خارج نکرد؛ چرا که ایشان پرورش یافته مکتب وحی بودند. منطق وحی همگان را به بهره گیری از عنصر عدالت ورزی حتی در پیکار با معاندان و دشمنان رهنمود می سازد، کما اینکه خدای متعال این چنین سفارش فرموده اسـت: «وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛[مائده/8] دشمنى با جمعیّتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگارى نزدیکتر اسـت! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام مى دهید، با خبر اسـت!»
«لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین [ممتحنه/8] خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.»
فراتر از مطلب یاد شده نباید از یاد برد، کسانی که تفسیر غیر واقعی و خشن از آموزه های اسلامی را برای جهان مخابره می کنند، هیچ گاه با چشم انصاف و واقع بینانه به منابع اسلامی نگاه نکرده اند، و با تکه برداری از صفحات تاریخ و بی توجهی به عناصر انسان دوستانه و مهرورزانه مکتب وحی تصویری غیر واقعی از آموزه های اسلامی را برای جهانیان به نمایش در آورده اند.
پی نوشت ها:
[1]. مفید، الارشاد (ترجمه رسولى محلاتى): ج1، ص154.
[2]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید:ج17، ص272.
[3]. الکافی (ط - الإسلامیة): ج5، ص28، ح2.
[4]. همان: ص38، ح3.