جام جم سرا: عامل این جنایت خانوادگی در وهله اول یک پدر بود. او تحصیلکرده و مرفه و مردمدار بود. با این حال او در عرض چند ساعت به یک جانی تبدیل شد با این تفاوت که قاتل هم در کنار مقتولان جان سپرد.
او که همسر، دختر و درنهایت خودش را با شلیک گلوله از پای درآورده بود تنها یک نامه دوجملهای از خود بر جای گذاشت؛ نامهای که هزاران سوال بیجواب و راز سر به مُهر از زندگی اجتماعی یک خانواده کمجمعیت و مرفه را به طرز غریبی به تصویر میکشید. این مرد نوشت: «با همه امکاناتی که داشتیم، نمیتوانستیم خانواده خوشبختی باشیم.»
حالا دیگر یاسی وجود ندارد تا به پدرش بگوید: «بگذار سرنوشت و تعریف از خوشبختی را خودم احساس کنم، بگذار بزرگ شوم، عاشق شوم؛ بگذار زنده بمانم.»
جنایت در بوستان دهم
ساعت ٥ بعدازظهر ١٨ آذرماه ماموران کلانتری ١٠٢ پاسداران در جریان جنایتی هولناک در خیابان ساقدوش قرار گرفتند. مردی از آن سوی خط با صدایی لرزان حرف میزد. او خبر قتل خانوادگی همسایهشان را داشت. این مرد ادعا میکرد وقتی در همسایگیشان صدای شلیک چندین گلوله به گوش رسید، به طبقه سوم ساختمان رفتند و بعد از باز کردن در خانه همسایهشان با اجساد خونین اعضای خانواده روبهرو شدند.
دقایقی بعد با اعلام این خبر به قاضی کشیک ویژه قتل، بازپرس حسینپور به همراه تیمی از کارآگاهان جنایی و کارشناسان بررسی صحنه جرم، راهی محل جنایت در خیابان پاسداران، بوستان دهم شدند.
خیابان شلوغ بود و مردم در مقابل یک آپارتمان شیک جمع شده بودند. همه از قتل حرف میزدند. ماموران با احتیاط وارد واحد طبقه سوم آپارتمان شدند. سکوت سنگین بر خانه حکمفرما و فضای خانه آکنده از بوی سیگار بود.
با آغاز تجسسهای جنایی، کارآگاهان با صحنه هولناکی روبهرو شدند. ٢ اتاق خواب در گوشه سالن، محلهای جنایت بود. لکههای خون در و دیوار اتاقها را پوشانده بود. در یکی از اتاقها مرد جوان موازی همسرش و درحالیکه یک اسلحه کلت در دستانش بود، روی زمین افتاده بودند و در اتاق دیگر دختربچهای، غرق در خون به کام مرگ فرو رفته بود.
با پیدا شدن نامهای روی میز آرایش اتاقخواب پرده از این جنایت خانگی برداشته شد؛ نامهای که در آن مرد خانواده عدم احساس خوشبختی در خانوادهاش را عامل این کشتار خانوادگی اعلام کرده بود.
تحقیقات و بررسی اجساد نشان میداد که زن جوان اولین قربانی این جنایت بوده است. او درحالیکه یک گلوله به قفسه سینه و یک گلوله به پیشانیاش اصابت کرده بود در اتاق خوابشان و در پایین تختخواب به قتل رسیده بود.
با تجسسهای بازپرس پرونده مشخص شد پدر جنایتکار بعد از کشتن همسرش، به انتظار بازگشت دخترش از مدرسه مینشیند، سناریوی جنایت را مرور میکند، بیامان سیگار میکشد، اما هرگز لحظهای از ادامه جنایتش پشیمان نمیشود.
یاسمین که به خانه میآید هرگز تصور نمیکند پدرش با اسلحه در کمین اوست. پلاستیک خوراکیهایش را در دستانش نگه داشته و به سمت اتاقش میرود، پدر اما سایهبهسایه تعقیبش میکند، هنوز کیفش در دستش است که ناگهان با شلیک گلوله پدرش قبل از هر واکنشی به کام مرگ فرو میرود.
پدر جانی شده بود؛ حالا گوشهگوشه خانه پر از خاطرات همسرش و یاسمین کوچولویش بود. تلفن را برداشت و برادرش را از راز جنایتش خبردار کرد و گفت: «زن و بچهام را کشتم، خودم را هم میکشم.»
تلفن قطع شد و صدای شلیک یک گلوله دیگر در فضای خانه پیچید.
برادر این مرد که با شنیدن ماجرا وحشتزده و مضطرب راهی خانه او شده بود وقتی به آنجا رسید که با جسد آنها روبهرو شد. همسایهها اولین افرادی بودند که با صدای شلیک گلوله برای رازگشایی از این ماجرا وارد صحنه جنایت شده بودند. آنها به بازپرس پرونده گفتند: «این زن و شوهر تنها همین یک فرزند را داشتند، خانواده آرامی بودند اما امروز صبح صدای مشاجره و دعوای او با همسرش شنیده میشد.» با انتقال اجساد این خانواده ٣ نفره به پزشکیقانونی تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم این کشتار خانگی ادامه دارد.
قتل خانوادگی
سال ٨٨ نیز مردی که تحصیلکرده دانشگاهی در آمریکا بود به خاطر ارثیه پدری دست به کشتار دستهجمعی خانوادهاش زد. این حادثه در خیابان مقدساردبیلی رخ داد. با بررسی پروندههای اینچنینی میتوان گفت جنایت در همه جای شهر ریشه میدواند، جنایت ساخته دست بشر است. با آمار و ارقام نمیتوان رنگ جنایتها را در بالا و پایین شهر عوض کرد.
بحران روانی که در انسان آغاز شود از جنوبترین نقطه شهر تا ارتفاعات مرفهنشین شهر را نشانه میرود. بحرانی که اعتماد و اعتقادها را در هم میشکند و باعث میشود در پس همه روابط اجتماعی و انسانی یک فرد یکشبه جنایتکار شود. آن هم درست جایی که خیلیها انتظارش را ندارند، خیابان پاسداران، بالای شهر تهران. اما واقعیت چیز دیگری است، در پشت دیوار تمام آپارتمانهای شیک و آسمانخراشهای گرانقیمت پایتخت قصهای برای نوشتن وجود دارد. نه به این معنی که این قصه میتواند با جنایت پیوند بخورد اما مرگ روابط عاطفی در این قشر مرفه میتواند زمینهساز وقوع جرم و جنایت شود.
خوشبختی، رفاه مادی نیست
جنایت مرگبار خانه پاسداران بیشک برای هر شنوندهای همراه با این پرسش است: یک خانواده مرفه؟!
دکتر سعید خراطها آسیبشناس و مدرس دانشگاه در رابطه با این پرسش گفت: «رفاه تنها به معنای سرمایه و قدرت مالی بالا نیست. رفاه در سلامت جسم و روان، همراه با فاکتورهای اخلاقی و اجتماعی معنا پیدا میکند. وقتی در روابط خانوادگی اعتماد، صداقت، تفاهم، تحلیل از بین میرود، رفاه در روابط خانوادگی دچار تزلزل خواهد شد. بنابراین در اجتماع شاهد جرایم مختلف در قشر مرفه جامعه هم هستیم».
او افزود: «اما این تصور که مگر ممکن است در بالای شهر هم شاهد جنایتهای اینچنینی باشیم، ریشه در انگارههای مادی مردم دارد. این درحالی است که گاهی رفاه اقتصادی زمینهساز طلاقهای عاطفی، خیانتها، سوءمصرف موادمخدر و بحرانهای روانی خواهد شد. در این مورد هم با توجه به اینکه هنوز زوایای مبهم این حادثه فاش نشده است نمیتوان نظر قطعی داد، اما چیزی که از آغاز طراحی قتل و فاصله زمانی بین قتل اول و دوم رخ داد نشان میدهد قاتل ساعتهای بحرانی را سپری کرده که به احتمال زیاد در همه این لحظات از لحاظ روانی دچار بحران غیرقابل کنترلی بوده است».
وی ادامه داد: «با این حال گاهی رفاه مادی افراد خانواده را از هم دور میکند، به همین خاطر است که بعضی اوقات از خیلی از مردم مرفه میشنویم که حاضرند همه زندگیشان را بدهند اما یک خانواده مستحکم بر مبنای روابط انسانی و عاطفی داشته باشند.» (شهروند)