حواسپرتی خیلی دزدکی به سراغمان میآید، اما باید بدانیم که ما در برابر حواسپرتی هرگز ضعیف و ناتوان نیستیم. بلکه میتوانیم براحتی از قدرت هوشیاریمان استفاده کرده و حواسپرتی را از خود برانیم. روشهای زیر به شما کمک میکند حواس پرتی را کنترل کنید:
1 ـ یادداشت کنید
هر وقت وسط انجام دادن کارتان به سراغ دیدن سایت یا سایتهای اینترنتی میروید یا تلفنتان را چک میکنید یا جلوی برنامه تلویزیونی مینشینید، در دفترچه یادداشتتان بنویسید. به این ترتیب دفعه بعد که هر یک از این کارها را انجام دادید، هوشیارانه خواهد بود. مثلا هر بار که تلفنتان را چک میکنید، یک خط روی برگهای بکشید که به منزله تعداد بررسیهای تلفنتان است. به این ترتیب ضمیر ناخودآگاهتان فعال شده و موقع انجام دادن هر یک از کارهای فوق هوشیار خواهید بود و این رفتارها را ناخودآگاهانه انجام نمیدهید.
2 ـ دلایل حواسپرتیتان را بررسی کنید
وقتی متوجه شوید چه مواقعی حواس پرتی به سراغتان میآید، میتوانید دلایلش را هم بررسی کنید.
گاهی اوقات کار بیش از حد شما را خسته میکند تا جایی که به دنبال موضوعی برای فرار هستید. یا ممکن است در مورد موضوعات مورد علاقهتان زیاد رویاپردازی کنید و به جای پیروی کردن از برنامهای منظم در تخیلاتتان فرو روید. با یافتن دلیل حواسپرتیتان میتوانید آن را نیز درمان کنید.
3 ـ دست به کار شوید
برای اینکه جلوی رفتارهایی که باعث میشود حواستان پرت شود را بگیرید، دست به کار شوید.
ـ صفحههای اینترنتی را تا جایی که میتوانید ببندید. برخی از سایتها را میتوانید در صفحات مورد علاقهتان ذخیره کنید و بعد سر فرصت مناسب به مطالعه آنها بپردازید و باقی را هم به طور کل فراموش کنید.
ـ جلوی موضوعات مورد علاقهتان، مانند بازیهای رایانهای، سایتها، شبکههای اجتماعی و سایتهای جدید که حواستان را براحتی پرت میکنند، بگیرید. واقعا نیازی نیست که به این سایتها مدام سر بزنید.
ـ تعداد دفعاتی را که به پست الکترونیکی و پیامهای تلفن تان سر میزنید یادداشت کنید. برای خود برنامهای بگذارید که در مواقع خاص آنها را بررسی کنید.
ـ پیادهروی و دوچرخهسواری کنید یا بدوید. کارهایی از این قبیل خستگی روحیتان را از بین برده و شما را برای یک خواب راحت آماده میکند و با داشتن بدنی عاری از تنش، حواستان متمرکزتر خواهد بود.
ـ روزانه زمانی برای اندیشیدن در نظر بگیرید. به نحوه نفس کشیدنتان توجه کنید و مراقب باشید به موضوعی دیگر فکر نکنید. با این روش یاد میگیرید تمرکز حواس داشته باشید.
ـ مطالعه کنید. روزنامه، مجله یا کتاب بخوانید. در واقع در روز برای خود زمان مطالعه ترتیب دهید و در این موقع هیچ برنامه تلویزیونی نگاه نکنید.
ـ برنامههای کاربردی غیرضروری را از روی تلفن همراهتان پاک کنید. بازیها و شبکههای اجتماعی و هر چیزی را که باعث میشود حواستان پی در پی پرت شود از جلوی چشم بردارید.
خیلی کارهای دیگر است که میتوانید انجام دهید تا تمرکز کردن و اینکه تمام روزتان را بدون حواسپرتی طی کنید، بیاموزید.
4 ـ اهمیت کارتان را متذکر شوید
باخود بگویید چه چیزی واقعا برایتان مهم است؟ شبکههای اجتماعی؟ اخبار؟ بازی؟ هر گاه به چند موضوع همزمان توجه نشان دهیم نمیتوانیم روی کارمان تمرکز کافی داشته باشیم. بنابراین برای متمرکز ماندن دست از کارهای دیگر کم اهمیتتان برداشته و به موضوع مهم و مورد علاقه خود توجه کنید.
5 ـ عشق به زندگی
اگر به مفهوم زندگی و اهمیت وجود اطرافیانتان توجه نشان دهید، هرگز دچار نگرانی و اضطرابی نمیشوید که جلوی متمرکز شدنتان را بگیرد. وقتی به زندگی و هر چه در آن است عشق بورزید میتوانید راحتتر به کار مورد علاقهتان توجه نشان دهید. (جام جم سرا/ منبع: zenhabits/ مترجم: نادیا زکالوند)
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزهای >یاسمن رضائیان:
در دنیای کوچک خودم چیزهای زیادی دارم که ارزشمندند. آنهایی که برای بهدستآوردنشان تلاش کردهام، دویدهام، مدام با خودم تکرار کردهام، خندیدهام و برای روشن شدن دنیایم روی نوک پاهایم ایستادهام و پردهها را کنار زدهام تا آفتاب به درونم بتابد.
کنار اینها، داشتنیهایی هم هستند که اتفاقی به دست آمدهاند. شبیه نمرهی خوب امتحان زبان که از قبل برایش آماده نبودم. این خوشیهای اتفاقی، تقاطعهایی هستند که خستگیهای وقت و بیوقت تلاشکردن را به هم وصل میکند و حالم را خوب میکند.
درست مثل حس یک استکان چای بیمقدمه در ساعتی از روز که رو به غروب میرود و ذهنت را از دغدغههای کتابها و مسئلهها خارج میکند.
در دنیای کوچکم چیزهایی دارم که نمیدانم چهطور اتفاق افتادهاند. گاهی با خودم میگویم شاید آنها را در خواب خواستهام. برای بهدستآوردنشان ندویدهام، گریه نکردهام؛ اما حسی در قلبم داشتهام که میدانستم میخواهم آنها را داشته باشم.
گاهی حواسم نیست و آرزو میکنم. یک لحظه در عمیقترین حالت ممکن برای خواستن اتفاقی قرار میگیرم، آن را به زبان میآورم و بعد به کلی فراموش میکنم. اما تو یادت میماند. یادت میماند و یک روز، در یک لحظه آن اتفاق خوب را در دنیایم رقم میزنی.
آرزوهای من از قبل برآورده شدهاند، تو تمام آنها را به من دادهای و فقط باید صبر کنم تا زمانش برسد. میدانم هر روز که میگذرد بیشتر از قبل به آرزوهایم نزدیک میشوم.
* * *
هیچکس زیبایی را یاد نمیگیرد. همه از زمانی که یادمان میآید میدانستیم زیبایی چیست و آن را تشخیص میدهیم. زیباییها را از ابتدا درک میکنیم. زیبایند چون با ذاتمان ارتباط دارند و شاید از همان روزهای اول که یادم نمیآید تو را خواسته بودم. شاید در یک لحظهی سخت و شاید هم در انتهای یک اتفاق خوب.
زیبایی تو، جهان تو و آفرینشت هماهنگی بینظیری با دنیای من دارد و من این زیبایی بیمانند را خواسته بودم. حالا از آرزویی که نمیدانم کی بر زبان آوردهام بینهایت خوشحالم.
* * *
گفته بودی صدای قلبها را میشنوی. صدایی که با آن در سکوت با خودم حرف میزنم. گفته بودی تو را بپرستیم که این راه مستقیم است.
گفته بودی به کسی که تو را میخواند نزدیکی و او را اجابت میکنی. تو تصویر زیبایی از خودت در ذهن من شکل دادی و من لابد یکبار در سکوت خودم خواسته بودم همیشه کنارم باشی.
تو شنواترین شنوندگان هستی، صدای درخواست مرا شنیدی و اینطور حضورت را تا انتهای مرزهای دنیایم ادامه دادی. مثل آفتاب عصر پاییز که بهاندازهی هیچ آفتاب دیگری حالم را خوب نمیکند.
حضور تو میتابد. من روشن میمانم و دلگرم. حالا میتوانم گهگاه در پیشگاه این آفتاب چشمهایم را ببندم و به دنیای کوچکم فکر کنم.
جهانِ منحصر بهفرد من رو به تکامل دارد. تو خلق میکنی، نور میبخشی و برآورده میکنی. دنیای من با تو در زمان پیش میرود. با تو ابعاد تازهای را کشف میکند. با تو خیالم از همهچیز راحت است.
* * *
قرار بود از دنیای خودم به تو برسم. قرار بود به خودم یادآوری کنم اتفاقهای زیبایی در دنیایم دارم که همهی آنها را تو خلق کردهای. قرار بود بگویم چون زیبایی، همه چیز را زیبا خلق میکنی. اما کلمههایم در ذهنم بالا و پایین پریدند و حواسم پرت شد.
حواسم رفت پی روشناییات، پی آفتاب بودنت. تو آنقدر وسیعی که اگر حواسم را جمع نکنم یادم میرود داشتم به کدام صفت تو فکر میکردم.
درست مثل روزهای بارانی پاییز که ظرف آب از دست آسمان رها میشود و قطرههای آب در جهان پخش میشوند، کلمههایم از ذهنم رها شدند، در دنیایم پخش شدند و هر کدام یک صفت از تو را به یادم آوردند.
این ظرف رها شدهی کلمهها را بهحال خودش میگذارم. این آشفتگی را دوست دارم که باعث شد حساب کار از دستم برود. شاید همین امروز ظرف آب از دست آسمان رها شود و آشفتگی آسمان، آشفتگی ذهنم را بشوید. بعد دوباره در دنجترین جای دنیایم مینشینم و نوشتن از زیبایی ممتد تو را ادامه میدهم.