فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان
ایّام کوتاه حکومت على علیه السلام، جلوه زیباترین چهره حکومتِ استوار بر ارزش هاى انسانى بوده است. شیوه حکومت او نه تنها براى انسان هاى معتقد به ارزش هاى انسانى اسلام ، جاذبه آفرین بود، که انسان هاى بى اعتماد به این ارزش ها نیز مجذوب آن بودند. بنابراین، فاصله گرفتن مردم را نباید در نااستوارى شیوه حکومتى امام على علیه السلام جستجو کرد؛ بلکه باید علل و عوامل آن را کاوید که بى گمان، زمینه ها و اسباب و دلایلى دیگر دارد.
على علیه السلام، در نهج البلاغه، از رویگردانى مردم از حکومتش سخن گفته است و رویکرد آغازین، و رویگردانى واپسین آنان را به خویش، ضمن خطابه ها و پاسخ گویى به پرسش ها بیان کرده است.
نخستین دلیل فاصله گرفتن مردم از امام على علیه السلام، تفاوت بنیادین دو گونه نگاه به حکومت بود. به واقع، این دو نگاه، تضادّى اصولى در انگیزه ها و هدف ها داشت.
بخش عظیمى از مردمِ شرکت کننده در خیزش علیه عثمان (بویژه شمارى از نقش آفرینان آن حرکت، مانند طلحه و زبیر)، در پى باز گرداندن جامعه به سیره و سنّت نبوى نبودند. آنان، براى حاکمیت یافتن ارزش هاى اصیل اسلامى، شمشیر نمى زدند.
امام علیه السلام تلاش کرد تا معیارگرایى را در صفحه ذهن و صحنه زندگى مردم بگستراند، تا آنان، راه را با معیار حق برگزینند و مردمان را بدان بسنجند، نه اینکه حق را با معیار افراد و شخصیت هاى برجسته و ...
امام على علیه السلام بعد از آن همه اصرار مردمان، زمام خلافت را به دست گرفت، تا مگر حقّى را بازستاند و جامعه را به سیره و سنّت نبوى باز گرداند و ارزش هاى اصیل اسلامى فراموش شده در اجتماع را زنده گرداند و در تمام زمینه ها، اصلاحات را بگستراند.
مردم را، کشش ها و کوشش هاى مادّى و دنیوى برمى انگیخت، و على علیه السلام را، حق مدارى، خداجویى و دغدغه احیاى ارزش هاى دینى. چنین بود که امام علیه السلام فرمود: «خواست من و شما یکى نیست. من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود مى خواهید.»
در چنین هنگامه اى، وقتى مردمانى پافشارى على علیه السلام را در اهداف خود دیدند و ناهمسویى خود را با این اهداف یافتند، سرِ خویش گرفتند و از جمع خواستاران على علیه السلام بیرون رفتند و از حمایت على علیه السلام سر باز زدند.
نقش خواص و نخبگان در دگرگونى هاى جامعه، نقشى بنیادین و گسترده است. در روزگار حاکمیت امیر مؤمنان، نیز نقش بنیادین در تصمیم گیرى هاى غالب مردم را رؤساى قبایل، ایفا مى کردند؛ مانند امروز، که سردمداران احزاب و تشکّل هاى سیاسى و مدیران نهادهاى بزرگ فرهنگى، اطّلاع رسانى و گردانندگان مطبوعات ورسانه ها ، جریان سازان و نقش آفرینان اصلى جوامع هستند.
مردم را، کشش ها و کوشش هاى مادّى و دنیوى برمى انگیخت، و على علیه السلام را، حق مدارى، خداجویى و دغدغه احیاى ارزش هاى دینى. چنین بود که امام علیه السلام فرمود: «خواست من و شما یکى نیست. من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود مى خواهید.»
امام علیه السلام تلاش کرد تا معیارگرایى را در صفحه ذهن و صحنه زندگى مردم بگستراند، تا آنان، راه را با معیار حق برگزینند و مردمان را بدان بسنجند، نه اینکه حق را با معیار افراد و شخصیت هاى برجسته و ... ایشان به مردم، در صورتیکه بزرگان و نخبگان آنان از برترى جویى دست نکشیدند، هشدار می دهد: «هان، بترسید! بترسید از پیروى مهتران و بزرگانتان که به گوهر خود نازیدند و نژادِ خویش، برتر دیدند. پس آنان، پایه هاى عصبیت اند و ستون هاى فتنه ... آنان، پایه هاى فسق اند و ملازم بریدن از پدر و مادر؛ و شیطان، آنان را مرکب گم راهى و سپاهى که بدیشان بر مردمان صولت یابد، برگزید.»
امام علیه السلام مردمانى که نه راه درست و استوار را مى شناسند، و نه جهت حرکت را مى دانند؛ «هَمَجٌ رَعاع» نامیده است؛ مگس هاى خُردِ نشسته بر صورت چارپایان، و فرومایگان احمقى که با هر بادى به سویى حرکت مى کنند و بدون دستیابى به موضعى استوار، با هر جریانى به یک سو مى شوند.
براى على علیه السلام رویارویی، با توده اى عظیم از مردم که نه اهل تشخیص بودند و نه در راه تحقیق، بسیار رنج آور بود.
- نهج البلاغة: حکمت ۱۴۷ ؛ خطبه 192
- دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، صص206-230
- مهریزی، مهدی، سیاست نامه امام علی علیه السلام، صص100-105