جام جم سرا: این جملات در دادگاه خانواده بین زن و شوهری رد و بدل میشود که به آخرین لحظات با هم بودن رسیدهاند. سر و وضع ظاهری آنها نشان از اوضاع خوب مالی این خانواده داشت. مرد مردد به نظر میرسید و انگار تمایلی نداشت مقابل قاضی بنشیند تا اینکه قاضی از آنها خواست که روی صندلیهایشان بنشینند تا جلسه دادگاه شروع شود. زن و شوهر کنار یکدیگر نشستند، چند ثانیه به یکدیگر خیره شدند و...
ازدواج با نیمه گمشده
قاضی از مرد میخواهد که درباره علت درخواست طلاق توضیح دهد. مرد میگوید: باور کنید چاره دیگری ندارم وگرنه من زندگیام را دوست دارم. به نظرم این زندگی سرانجامی نخواهد داشت و ما در این زندگی، به خواستههایمان نخواهیم رسید. مرد میافزاید: ۲۵ ساله بودم که ازدواج کردم. از لحاظ مالی مشکلی نداشتم و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار بودم. حقوقم نسبت به بقیه همکاران بد نبود و تقریبا ماهی ۴ تا ۵ میلیون درآمد داشتم. به خاطر بیماری یکی از فامیلهایمان به بیمارستان رفته بودیم که خانم دکتری را در آنجا دیدم. در آن لحظه، ناگهان دلم ریخت و با خودم فکر کردم که او نیمه گمشده من است. با یکی از همکارانش صحبت کردم و زمانی که از مجرد بودنش مطمئن شدم، شماره تلفن همراه خانم دکتر را گرفتم. بعد هم شماره را به مادرم دادم و به خواستگاری او رفتیم.
مخالفت با کار کردن همسر
مرد که انگار از یادآوری آن روزها حس خوبی ندارد، نمیتواند ناراحتیاش را پنهان کند و با کشیدن آهی، صحبتهایش را ادامه میدهد: همسرم پزشک است. با اینکه من با کار کردن خانمها در بیرون از خانه مشکل داشتم ولی فکر میکردم که اگر در زندگی مشترک مشکل مالی وجود نداشته باشد خانمها علاقه زیادی به کار کردن نخواهند داشت؛ بنابراین به دلیل اینکه تقریبا خانوادههای ۲ طرف هم کفو بودند و من هم عاشق شده بودم، با اشتغال همسرم کنار آمدم و این ازدواج سر گرفت. یک سال و نیم در عقد بودیم و سپس مراسم عروسی را برگزار کردیم. الان هم ۴ سالی میشود که زیر یک سقف با هم زندگی میکنیم و یک فرزند ۲ ساله هم داریم.
شوهر بیمنطق
زن در حالی که قیافه حق به جانب به خود گرفته است، با اجازه قاضی این گونه صحبتهایش را شروع میکند: شوهرم از من میخواهد که سر کار نروم و تنها دلیلش برای طلاق هم همین است. آقای قاضی، من سالها با سختی زیاد درس خواندهام تا پزشک شوم. حالا راضی نمیشوم که به خاطر چند دلیل بیمنطق شوهرم، دست از کارم بردارم.
نیاز فرزند به حضور مادر در خانه
مرد با شنیدن کلمه «بیمنطق» صندلیاش را تکان میدهد و آن را کمی به سمت همسرش میچرخاند و میگوید: باز میگویی بیمنطق! آقای قاضی، من تا قبل از به دنیا آمدن فرزندمان هر جور شده بود، با موضوع کار کردن همسرم در بیرون از خانه کنار میآمدم ولی حالا از همسرم میخواهم که حداقل سالهای ابتدایی تولد فرزندمان در کنارش باشد. شغل همسرم طوری است که گاهی شیفت شب است و شبها را درکنار ما نیست. خستگی و فشار روحی شغل او به گونهای است که حتی در خانه هم بیشتر از ما، به فکر پیشرفت شغلیاش است. این اواخر با توجه به ارتقای شغلی هم که به دست آورده است، توجهاش به من و فرزندش خیلی کمتر شده است. به نظرم این خواسته زیادی نیست که راضی نشوم، فرزندم در چنین شرایطی بزرگ شود.
درخواست پول از شوهر
قاضی از زن میخواهد که نظرش را درباره صحبتهای همسرش بیان کند. زن ادامه میدهد: من شغلم را دوست دارم و ادامه خواهم داد. ضمن اینکه اگر من شغلم را از دست بدهم، زندگی ما از لحاظ مالی به مشکل خواهد خورد. هرچند درآمد شوهرم بد نیست ولی باید قبول کنیم که هزینههای زندگی خیلی بالا رفته است و با حقوق شوهرم نمیتوانیم رفاه کامل داشته باشیم. جدای از اینها، من به گونهای تربیت شدهام که نمیتوانم از همسرم درخواست پول کنم. من با مدرک دکترا، چگونه از همسرم بخواهم که به من پول تو جیبی بدهد. من تا زمانی که زندهام، دستم را جلوی دیگران دراز نخواهم کرد.
کاش قبل از ازدواج...
مرد از قاضی اجازه میخواهد که صحبتهایش را این گونه تمام کند: شاید من بتوانم همسرم را مجبور کنم که سرکار نرود ولی مطمئنم که بعد از آن، دیگر رنگ خوشی را در زندگیمان نخواهم دید. کاش از همان روز اول که عشق این خانم کورم کرده بود، علاقه و تصمیم جدی او به کار کردن را میدانستم تا زندگیام به اینجا نمیکشید. قاضی آخرین اظهارات مرد و زن را در پروندهشان ثبت میکند و از آنها میخواهد که منتظر رای دادگاه باشند. (خراسان)
* چند سال است به کار مجسمهسازی مشغول هستی و اولین مجسمهای که ساختی در کدام محله تهران قرار دارد؟
نزدیک به ۹ سال است که مجسمهسازی میکنم. از چوب شروع کردم و بعد از برگزاری یک نمایشگاه، در شهرک فرهنگیان، سردیس علی اکبر دهخدا را با برنز ساختم که اکنون در میدان دانش قرار دارد. بعد از آن مجسمهای را به نام «یادمان شهدا» در وردآورد کار کردم. پس از آن نماد زن را در بوستان «مادران» منطقه ۱۸ کار کردم که نزدیک به ۳ متر قد دارد. این کارم هم ترکیب مواد و فایبرگلاس است.
* تلنگری که باعث ساخت مجسمهای برای یادمان شهدا شد از کجا نشأت گرفت؟
از روی یک عکس الگو گرفتم، تصویر سربازی که نشسته و رزمندهای هم کنارش شهیده شده بود. ساخت مجسمه «یادمان شهدا» نزدیک به ۹ ماه طول کشید. ساخت مجسمه پروسهای دارد. مجسمه ساخته و بعد قالب گرفته میشود و متریالی که برای آب و هوای شهری است در آن پر میشود.
* یکی از معروفترین آثار شما مرد بارانی است که در دو نقطه از پایتخت با فاصله زیادی قرار دارد؛ اولی در منطقه ۲۱ و دومی جلوی در پارک ملت. فکر میکنم که بسیاری از شهروندان این مجسمه را دیدهاند و استقبال خوبی هم از این اثر شده. ایده ساخت این اثر از کجا آمد؟
دوست داشتم کاری نو در مجسمهسازی انجام دهم که تنها یک مجسمه نباشد و حرفی برای گفتن داشته باشد. مرد بارانی کار نویی بود، مردی که از خواب بیدار شده و رحمت و برکت خدا با بارش باران بر سرش میریزد و روی چمن سبزی که نمادی از زندگی است قدم بر میدارد. بیشتر دلم میخواست که امید و زندگی را در این اثر نشان دهم. قدمی که برمیداشت برایم مهم بود چون نشانهای از زندگی را در خود دارد.
* این اثر شما با استقبال خوبی بویژه از سوی جوانان رو به رو شده طوری که بارها دیدهام کنار مرد بارانی عکس یادگاری میگیرند. بخصوص به خاطر آبی که روی چتر میریزد و تداعیگر باران است.
بله برای مردم خیلی جالب است که این آب از کجا میآید و اینکه به چه صورت این پروسه تکرار میشود. مهندسی پیچیدهای بود. مجسمههایی که بزرگ هستند را باید دوتکه به ریختهگری برد تا بعد از در کوره گذاشتن، به هم جوش داده شوند. اما هیچ فلز و آهنی تحمل این را نداشت که بعد از جوش دادن سالم بماند چون ممکن بود که آب شود. کار سخت، آن موادی بود که باید در داخل برنز قرار میگرفت. خیلی فکر کردیم و سختی کشیدیم تا این کار به اتمام رسید. من این اثر را با کمک استادم «عباس شهریاری» ساختم که همیشه از ایشان برای ساخت آثارم کمک میگیرم. بعد از مدتی دیدم عکس این اثر همه جا پخش شد و حالا یکی از موفقترین آثار من در سال ۹۲ است.
* متریالی که برای ساخت این مجسمه استفاده کردید از برنز است ولی وقتی به مجسمه نزدیک میشویم، بافت لباس را روی آن میبینیم که حالتی مخملی به آن داده. از طرفی، با توجه به وزن زیادی که برنز دارد چطور چتر را با کمک یک میله آهنی باریک نگه داشتید؟
کار ساخت مرد بارانی نزدیک به یک سال طول کشید. پنج ماه زمان فقط برای برنز آن صرف شد و در برنز تمام بافت لباس را با شیوههای جدید درآوردیم، اما در مورد چتر باید بگویم که نزدیک به ۱۰۰ کیلو وزن دارد، برای همین کار را باید طوری طراحی میکردیم که یک دست و یک میله بتواند چتر را نگه دارد تا با باد، باران، طوفان و.... اتفاقی برای این اثر نیفتد.
* وقتی شوق مخاطبان را میبینید که با این اثر این گونه ارتباط برقرار کردهاند، چه احساسی دارید؟
خیلی خوشحالم و جالب است بدانید که هیچ کس باور نمیکند که من این اثر را ساختهام. یک بار چند نفر دور مجسمه جمع شده بودند به آنها گفتم که من این مجسمه را ساختهام. یکیشان به شوخی گفت: خب مجسمه فردوسی را هم من ساختهام. دروغ که شاخ و دم ندارد.
* دوست دارید که شما را بشناسند؟
نه! فقط دوست دارم کارهایم به صورتی باشد که مردم دوست داشته باشند و خدا را شکر تا امروز هر اثری که ساختهام با استقبال روبهرو شده است. شاید مجسمهسازانی که سبک مدرن کار میکنند کارهایم را قبول نداشته باشند ولی برای من مهم مردم هستند زیرا آنان میخواهند ببینند. برخی کارهای مدرن که در پارکها یا گوشه و کنار شهر میبینیم، اثر هنری بسیار قویای است و در جامعه هنری این اثر را خیلی قبول دارند ولی عامه مردم نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. من میتوانم یک اثر حجمی مدرن بسازم ولی وقتی مرد و زن و بچه با بیتفاوتی از کنار آن رد میشوند، فایدهای ندارد در حالی که زمانی که از کنار مرد بارانی میگذرند چند دقیقه آن را نگاه میکنند.
* خیلیها شرایط شما را دارند، پر از ایدههای نو هستند و آثاری هنرمندانه خلق میکنند ولی کسی آنان و آثارشان را نمیبیند. شما معرف داشتید؟
من معرفی نداشتم و تنها با مراجعه به زیباسازی منطقه و معرفی آثارم و پذیرفته شدن آنها توانستم کار کنم. معتقدم که اگر کسی هنری داشته باشد و خلاق باشد، قطعا میتواند هنرش را عرضه کند و اگر حرفی برای گفتن داشته باشد میتواند کار کند.
* در کارنامهات ساخت مجسمه رئیسعلی دلواری را هم داری. مجسمهای که نظیر آن را کمتر میتوان یافت چون تمام وزن مجسمه روی دو پای اسب است بدون اینکه پاهای اسب به نقطهای تکیه کند.
این اثرم را بسیار دوست دارم چون همانطور که اشاره کردید اسب روی دو پای باریک ایستاده و دم تکیهگاه نیست و همین نقطه عطف این مجسمه است. من تا بهحال مجسمهای را به این صورت ندیدم که تنها روی دو پای باریک بایستد. مجسمهها یا روی ۳ پا ایستاده یا دم تکیهگاه است. از زیباسازی منطقه ۲۱ با من تماس گرفتند که بوستانی به نام رئیسعلی دلواری در حال ساخت است و شما چه طرحی برای ساخت مجسمه در آن دارید. خب من میتوانستم شخصیت رئیسعلی دلواری را نشسته روی مکانی بسازم، ولی دوست داشتم که نماد مبارز بودن و قدرتش را نشان دهم. نخواستم خشمش را نشان دهم، اسلحه را بالا برده یعنی زیاد هم به اسلحه وابسته نیست و پیروز است. ایستایی این کار به خاطر این است که ما پایینتنه این اثر را خیلی محکم درست کردیم و بتن زیادی ریختیم که ایستایی داشته باشد و این سنگینی به سمت دم و پاهاست به طوری که زمان نصب که آن را بالا قرار دادیم بدون اینکه جوش بزنیم مجسمه روی دو پا ایستاده بود، یعنی کاری که نزدیک به ۴ و نیم متر است روی دو پا ایستاده بود.
* قطعا احساس یک هنرمند در خلق آثارش تاثیر مستقیم دارد. در مجسمههایی که ساختید تا چه حد احساستان را در خلق اثر به مخاطب القا کردید؟
معمولا بعد از ساخت هر مجسمهای اطرافیان همین اعتقاد را دارند و ماهیت وجودیام را در آن اثر میبینند.
* به لحاظ مالی، آیا این شغل و حرفهای که دارید مقرون به صرفه هست؟
واقعیتش نه. اینکه بخواهی یک سال کار کنی، بیشتر عشق به کار است. واقعیتش زیاد بهره مالی برایم نداشته. چون هیچ وقت نمیتوانم مجسمه را کنار بگذارم. کاری مثل مجسمه سازی اگرعشق در آن نباشد هیچ وقت موفق از آب درنمیآید. مجسمهسازی یک کار ۲۴ ساعته است. باید بنایی،
گچکاری، سیمانکاری، جوشکاری و... را بلد باشید.
* رشته اصلی شما شیمی بوده و به صورت آزاد مجسمهسازی را یاد گرفتهاید. چرا تغییر رشته ندادید؟ رشته اصلیتان در زمینه مجسمهسازی به کارتان آمده؟
به خاطر این رشته، بیشتر از کسانی که رشتهشان مجسمه سازی است مواد و متریال را میشناسم. معتقدم که دانشگاه نمیتواند از ما یک هنرمند بسازد؛ ممکن است بتوانیم خوب صحبت کنیم ولی در واقع آن تجربه و ایدههای نو است که هنرمند را میسازد و ذهن خلاق. تا زمانی که صبح تا شب کار نکنید نمیتوانید آن ذهن خلاق را بسازید و به عقیده من، دانشگاه به شما این فرصت را نمیدهد. شما فقط میتوانید خیلی خوب تئوری طرح بزنید و... ولی کار عملی خوبی را نمیتوانید ارائه بدهید.
* قطعا درباره آثار مجسمه سازان دنیا هم شناخت دارید. آنها از چه متریالی استفاده میکنند و چه تفاوتهایی در آثارشان با ما وجود دارد؟
آنها دستشان باز است و از آثارشان بیشتر استقبال میشود. قدر هنر را آنجا بیشتر میدانند و آثارشان خریداری میشود. من هنرمندان قویای را در آنجا میشناسم که میگویند اگر اثری را کسی نمیخرد برای چه باید آن را خلق کنیم؟ متریالی که آنان به کار میبرند مانند متریال ماست و از همین ابزاری که ما استفاده میکنیم آنها هم استفاده میکنند. تنها تفاوت ما در این است که آنها بیشتر حمایت میشوند. لازمه هنرهایی مثل مجسمهسازی خلاقیت است. ممکن است من یا شخص دیگری در هر جای دنیا از متریالی جدید استفاده کنیم که در هیچ جای دنیا استفاده نشده است.
* کدام مجسمه نظرت را جلب کرده و به آن تعلق خاطر داری؟
مجسمههای ابوالحسن صدیقی مانند تندیس فردوسی، حر و... که فکر نمیکنم هیچ اثری روی دست آن آمده باشد. او بیشک یکی از بزرگترین مجسمه سازان ما بود که آثارش بینظیر است.
* عمر مجسمه چند سال است؟
بستگی به نگهداری آن دارد. برنز و سنگ که سالیان زیاد میماند، فایبر گلاس ضربه پذیرتر است و زودتر از بین میرود.
* تابهحال شده مجسمهای را ترمیم کنی؟
بله. مجسمهای در شیرخوارگاه آمنه و تمام مجسمههایی که در پارک شریعتی بود را من تعمیر کردم.
* به نظر شما تعداد مجسمههای موجود در سطح شهر کافی است؟
تعداد آثار حجمی ما بسیار کم است، در صورتیکه واقعا مردم این آثار را دوست دارند. کافی است شما مجسمه کوچکی را در گوشهای از شهر قرار دهید و بازخوردش را ببینید که چند نفر با آن عکس میگیرند. (اکرم فراهانی/ایران جوان)
345