کعبه زرتشت بنایی مکعبی در محوطه نقش رستم است. کعبه زرتشت در زمان هخامنشیان ساخته شده است. کعبه زرتشت روبروی آرامگاه داریوش دوم واقع شده است.
کعبه زرتشت نام بنای سنگی چهارگوش و پلهداری در محوطه نقش رستم در کنار روستای زنگیآباد شهرستان مرودشت فارس در ایران است.
فاصله کعبه زرتشت
تا کوه، ۴۶
متر است و دقیقاً
روبهروی آرامگاه داریوش دوم قرار دارد و شکلش مکعب مستطیل است و تنها یک در ورودی
دارد. جنس مصالح این بنا از سنگ آهک سفید است که سنگهای این بنا را از کوه سیوند در
جایی به نام نعلشکن تا نقش رستم و بلندی آن حدود ۱۲ متر است که با احتساب پلههای سهگانه به
۱۴٫۱۲ متر میرسد و ضلع هر قاعده آن، حدود ۷٫۳۰ متر درازا دارد. در ورودی آن به وسیله پلکانی
30 پلهای از جنس سنگ به درون اتاقک آن راه مییابد و در هر طرف نمای این کعبه، چهار
پنجره کور وجود دارد که در دیوارهای آن طاقچههای دندانهداری از سنگ سیاه، قرار دارد.
قطعات سنگها به صورت مستطیلی شکل است و بدون استفاده از ملات، روی هم گذاشته شدهاند
که اندازه سنگها از ۰٫۴۸×۲٫۱۰×۲٫۹۰ متر تا ۰٫۵۶×۱٫۰۸×۱٫۱۰ متر متفاوت است و با بستهای دُمچلچلهای
به هم وصل شدهاند. اما در دیوار غربی، تختهسنگی وجود دارد که بزرگیاش ۴٫۴۰ متر است. این بنا در دوره هخامنشی ساخته
شده و از نام بنا در آن دوران اطلاعی در دست نیست ولی در دوره ساسانی به آن «بُن خانک»
گفته میشده و نام محلی این بنا هم، «کُرنایخانه» یا «نقارهخانه» بوده و اصطلاح «کعبه
زرتشت» که اصطلاحی جدید و غیرعلمی است در دوران اخیر و از حدود قرن چهاردهم میلادی
به این بنا اطلاق شدهاست.
درباره کاربرد اتاقک کعبه زرتشت، دیدگاهها و تفسیرهای متفاوتی ارائه شده است و نمیتوان هیچکدام از آنها را به قطعیت پذیرفت؛ چنانکه برخی این برج را آتشگاه و آتشکده میدانند و معتقدند که این بنا، مکان روشن کردن آتش مقدس و محلی برای عبادت بوده است اما عدهای دیگر با رد آتشگاه بودن آن، این بنا را به دلیل شباهتش به آرامگاه کورش بزرگ و برخی از آرامگاههای لیکیه و کاریا، آرامگاه یکی از شاهان یا بزرگان هخامنشی میدانند و برخی دیگر از ایرانشناسان این اتاقک سنگی را بنایی برای نگهداری اسناد و کتابهای مقدس دانستهاند اما اتاقک کوچک کعبه زرتشت برای نگاهداری کتابهای دینی و اسناد شاهی بسیار کوچک است. البته نظریات دیگری همچون معبدی برای ایزد آناهیتا و یا تقویم آفتابی هم ذکر شدهاست که کمتر مورد توجه هستند.
بر بدنه شمالی، جنوبی و خاوری این برج، سه کتیبه به سه زبان پهلوی ساسانی، پهلوی اشکانی و یونانی در دوره ساسانیان نوشته شدهاست. که یکی به شاپور اول ساسانی و دیگری به موبد کرتیر تعلق دارند و چنانکه والتر هنینگ گفته است، «این کتیبهها مهمترین سند تاریخی از دوره ساسانی میباشند». ساختمان کعبه زرتشت از نظر تناسب اندازهها، خطوط و زیبایی خارجی، بنای زیبایی است که از نظر اصول معماری نمیتواند مورد ایراد قرار گیرد.
این بنا امروزه بخشی از محوطه نقش رستم است و در اختیار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران قرار دارد که از طریق جاده شیراز به اصفهان قابل دسترسی است و دسترسی محلی آن از طریق جاده قدیمی حاجیآباد-زنگیآباد و جاده تخت جمشید-نقش رستم امکانپذیر است.
برای اینکه یکنواختی و یکرنگی بنا زیاد مشخص نشود، دو تنوع معماری در آن داده شده است؛ یکی اینکه طاقچههای دو لبهای از یک یا دو تختهسنگ سیاه خاکستری ساخته و در دیوارها نشاندهاند و دوم اینکه در قسمت بالا و میانی دیوارها، گودیهای مستطیلی کوچکی کندهاند که ظرافت خاصی به چهره بنا میدهند. سنگهای سیاه را احتمالاً از کوه مهر در تخت جمشید آورده باشند و در سه ردیف به ترتیب زیر در دیوارها قرار دادهاند.
در اینکه کعبه زرتشت از دوره هخامنشیان است، هیچ تردیدی نمیتوان داشت و بسیاری از شواهد، گواهی میدهند که ساخت این بنا در آغاز دوره هخامنشی انجام شدهاست که مهمترین آنها عبارتند از:
کارستن نیبور که در سال ۱۷۶۵ میلادی (۱۱۷۸ هجری) از این بنا دیدن کرده بود مینویسد:
«جلوی کوهی که آرامگاهها و سنگ نگارههای پهلوانی رستم بر آن قرار دارد، بنای کوچکی از سنگ سفید ساخته شدهاست که فقط با دو قطعه سنگ بزرگ پوشیده شده است». |
همچنین ژان دیولافوا که در سال ۱۸۸۱ به ایران آمده بود در سفرنامه خود چنین گزارش داد: «...و بعد یک بنای چهار ضلعی را دیدیم که در مقابل دیوارهای صخره واقع بود. هر یک از سطوح آن مانند سطوح بنای خرابی بود که در دشت پلوار دیده بودیم».
نخستین تصاویر مصور از این بنا در قرن هفدهم توسط جهانگردان اروپایی از جمله ژان شاردن، انگلبرت کمپفر و کرنلیوس د برین در سفرنامههایشان آمده بود اما شرح علمی و گزارشهای حفاری بنا، نخستین بار توسط اریک فریدریش اشمیت انجام شد که با عکس و نقشههای ترسیمی، همراه بود.
محوطه نقش رستم همراه با بنای کعبه زرتشت برای نخستین بار، در سال ۱۹۲۳ میلادی (۱۳۰۲ خورشیدی) توسط ارنست هرتسفلد بررسی و کاوش شد. همچنین، این محوطه در چندین فصل در بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ مورد کاوش گروه مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو به رهبری اریک فریدریش اشمیت قرار گرفت و آثار مهمی چون نسخه پارسی میانه کتیبه بزرگ شاپور یکم که بر دیواره بنا نوشته شده بود، پیدا شدند.
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره
سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
این عنوان دفعات بیشمار در مجلات علمی و کتب مستشرقین ثبت شده و بحثهای بیپایان در این موضوع به عمل آمده است.(1) مقصود از «تاریخ» در اینجا زمان زندگی آن شخص است که مؤسس دین زردشتی شناخته میشود. چون کلمهی تاریخ در فارسی در چهار معنی مختلف استعمال میشود یعنی معادل هریک از لغات فرانسوی date و histoire و ére و chronique آمده است لذا این توضیح لازم شمرده شد که تعیین شود که مقصود معنی اولی از معانی چهارگانه است.پینوشتها:
1.مجلهی یادگار جلد پنجم (1328) شماری 9/8، ص27-44.
2.Kleine Schriften جلد سوم،ص414.
3.در مقالات و تصنیفات متعدد خود.
4.Zur armenischen Goetterlehre (Berichet ueber die Verhadlunge d.k.(saechs Gesell.d.Wiss)
جلد 48 ص 99 سال 1986 مسیحی.
5.Die persiche Anahita,Abh,d.l.Bayer.Akad.d.Wiss.1856
6.Les huits sanctuaires del`Arménie paїenne
7.Recherches sur le Paganisme arménien
8.در مادهی Arménie در کتاب Par Bourdillart Dictionnaire d`histoire et degéographic écclésiastique
9.در مادهی Arménie در دائرهالمعارف Vacant به نام:Dictionnaire Théologie Catholique
10.در مادهی Arménie در دائرهالمعارف مذاهب و ادیان(Hasting`s Encylopaedia of Religions and Ethics).
11.برای شرح کاملتر این موضوع رجوع شود به مقالهی اینجانب در مجلهی مدرسهی شرقی و آفریقایی لندن مجلد دهم صفحهی 639-653 تحت عنوان «اعیاد ایرانی که مسیحیان آن را پذیرفته و یهودیان مردود دانستهاند.»
12.بنابر آنچه پروفسور هنینگ با استنباط از یک مأخذ چینی و حساب از روی آن به اینجانب اطلاع داده است.
13.برای تحقیق تواریخ مزبور رجوع شود به مقالهی اینجانب به انگلیسی در مجلهی مدرسهی شرقی لندن:
Bulletin of the School of Oriental and African Studies,Vol.XI,1953,p.15-66
14.این جماعت صابئین حقیقی هستند و نباید باحرانیان که خود را به غلط صابئین نامیده و در کتب اسلامی به این اسم معروف شدند اشتباه شود.
15.فهرست کاملی از این تصنیفات در رسالهی Pallis به نام Essay on Mandaean Bibliography درج است.
16.برای شرح مطالب راجع به صابئین یا ماندائیها رجوع شود به مقالهی اینجانب به انگلیسی در مجلهی مدرسهی شرقیهی لندن جلد نهم صفحه 419-604. برای مقایسهی اصول و آداب و رسوم دین ماندائی با زردشتی و نشان دادن شباهتهای زیاد بین آنها یکی از موبدان زردشتی مقالهی مفصلی نوشته که تأثیر دین زردشتی را در عقاید صابئین شرح داده است. Modi-Journal of K.R.Cama Oriental Institute,1932. (صفحهی 17-91).
17.Revue de l`histoire des religions,tome XCV 1927,PP.149-199.
18.اواسط قرن هفتم مسیحی در حدود سنهی 634 به خط پهلوی و در قرن هشتم مسیحی به خط اوستایی (؟)
19.H.W.Bailey, Zoroastrian problems in the ninth century books,Oxford,1944
ایجاد خط اوستایی را در آن تاریخ میشمارد. آندریاس و هرتسفلد معتقدند که قبل از نوشتن اوستا به خط اوستایی (که به عقیدهی آنها در قرن چهارم یا ششم مسیحی وقوع یافته) یک نسخه قدیمیتر به خط آرامی از آن کتاب وجود داشته است.
20.در مجلهی تحقیقات هندی و ایرانی (Zeiteschrift für Indologie und Iranistik)
21.اخیراً هنینگ W.B.Henning این موضوع را به دلایلی تردید کرده است.
22.اگرچه محققین متن آفرین گاهنبار را که فعلاً در دست است از متأخرترین قطعات اوستا میشمارند به هر حال منبع اصلی او باید از همان زمان مطابقت پانزدهم تیرماه با انقلاب صیفی بوده باشد. مظنون است که تألیف قسمت عمدهی اوستا نیز از همان زمان است که مبدأ تحول دینی زردشتی خالص اصلی به دین مزدیسنی اعصار بعد بوده است.
23.اگرچه هرتسفلد خود زردشت را از مملکت ماد و شهر ری میداند.
24.Xanthus de Lydie
25.نویسندگان دیگر یونانی زمان زردشت را شش هزار سال قبل از افلاطون یا پنج هزار سال قبل از جنگ تروا می گذارند.
26.اگرچه مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف مانند ارداویراز فاصلهی بین زردشت و اسکندر را قریب300 سال میشمارد.
27.در مشرق از بهار سنهی 311 قبل از مسیح حساب می کردند.
28.در بعضی نسخهها 600 است ولی نسخهی صحیح تر 6000 سال است.
29.الآثار الباقیه ص XXXIII
30.Aphraates
31.تاریخ سلوکی به نامهای «سالهای سلطنت یونانیان» و «سالهای دولت یونانیان» و «تاریخ هلنها» و «تاریخ مقاولات» و «تاریخ سنیور» و «تاریخ کلدانیان» و «تاریخ سوری و مقدونی» و «تاریخ منجمین بابل» در نواحی و نوشتههای مختلف معروف بوده و مانی در نیمهی قرن سوم مسیحی همین اسم اخیر را به آن داده و بعدها اسم تاریخ اسکندر در استعمال دیده میشود.
32.ابوسهل بن نوبخت از مشاهیر منجمین ایرانی قرن دوم هجری (بنابر نقل مقریزی از او در کتاب المواعظ و الاعتبار چاپ بولاق جلد اول صفحه 254) گوید از موقعی که آفتاب به حرکت افتاد (که آغاز هزارهی هفتم ایرانیان مقصود است) تا سال بیست و پنجم سلطنت انوشیروان 3867 سال گذشته بود و معنی آن آن است که در آن تاریخ از هزارهی دهم 867 سال گذشته بود. سال 25 سلطنت انوشیروان یعنی 555-6 مسیحی در واقع همان سال 867 تاریخ سلوکی بود.
بیرونی نیز در قانون مسعودی گوید که در سال 25 سلطنت کسری منجمین ایران گرد آمده و زیج شهریار را تصحیح نموده و فردارات سیارات را برای آن تاریخ در آن زیج معین کردند و در آن زمان از هزارات ایرانیان 851 سال گذشته بود. این عدد با حساب ابن نوبخت 16 سال فرق دارد و سعی در توجیه این فرق در اینجا موجب اطناب میشود و البته روایت ابن نوبخت صحیحتر است. لکن هرتسفلد که این روایت دوم یعنی قول بیرونی را در مقالهی اینجانب در مجلهی مدرسهی شرقی لندن (مجلد 10 صفحه 39) دیده آن را مبنای حسابهای خود در کتاب اخیر خود (زردشت و دنیای او) قرار داده و تحقیقات مفصلی روی آن روایت بنا گذاشته و تاریخ زردشت را به عقیدهی زردشتیان دورهی ساسانیان در 296 قبل از مسیح فرض کرده است.
34.در تواریخ ایرانی مدت سلطنت اسکندر را به اقتباس از بعضی مآخذ اشتباهآمیز یونانی 14 سال میشمردند، در صورتی که سلطنت او بر ایران بیش از هشت یا هفت سال نبوده است. بعید نیست که مآخذ یونانی مدت سلطنت آن پادشاه را از جلوس او بر تخت سلطنت مقدونیه تا وفات او با آوردن سال اول و آخر در حساب 14 سال شمرده باشند.
35.تواریخ ایرانی در صورتی که سلطنت بلافصل اسکندر دانسته و از دورهی دیادوخها یا سلطنت سلوکیان بیخبر بودند.
36.این موضوع را نگارندهی این سطور مشروحاً در مقالهای در مجلهی انجمن پادشاهی آسیایی انگلیس سال 1947 صفحه 33-40 بیان کرده است.
37.این در صورتی است که مقصود از 1450 سال شمسی باشد ولی اگر سال قمری باشد فرق عمده در تاریخ حاصل میشود و چون در تاریخ بیهق به نقل از ثمارالقلوب ثعالبی (اگرچه در نسخهی ثمارالقلوب که در دست است چنین عددی نیست) عمر سرو را 1405 سال شمرده احتمال آن میرود که 1405 سال شمسی بوده که معادل 1450 سال قمری میشود.
سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
چون از زردشت پیامبر ایرانی که وجود او به وسیلهی وجود امت او یعنی زردشتیان معلوم است در حد مأخذ قدیمی تاریخی یونانی و رومی و بابلی به وضوح ذکر نشده و خبری از او نه در آن مآخذ و نه در کتیبههای ایرانی پیدا نشده است لذا نه محل تولد و ظهور آن شخص نامدار و نه زمان او به طور مسلم معلوم نبود.(1) بلکه تا چندی قبل یعنی مثلاً تا صد سال پیش بعضی از دانشمندان مغرب زمین اصلاً در وجود شخصی به این اسم شک داشتند و او را شخص تاریخی نمیدانستند. تحقیقات علمی و تاریخی در باب مذاهب مشرق زمین و از آن جمله ایران قدیم که از قریب سیصد سال قبل یا بیشتر در اروپا از زمان توماس هاید و اخلاف او تعقیب میشد کم کم مانند سایر شعب علوم رو به تکامل گذاشته و تقریباً از اوایل و اواسط قرن مسیحی گذشته قدمهای جدی و نتیجه بخش در آن زمینه برداشته شد و روز به روز مطالب در نتیجهی تدقیق و تطبیق مآخذ و استفاده از فن زبانشناسی که فوقالعاده ترقی یافته روشن شده و میشود. ذکر اسامی اشخاصی که در همین موضوع و بالخصوص در باب زردشت و دین او و کتب مقدسهی زردشتیان تتبع و مطالعهی عمیق و دقیق و غور وافی کردهاند و تفصیل کارهای آنها طولانی میشود. گلدنر و بارتولومه ویوستی و هاوگ و اشپیگل و غیره از علمای آلمان و دارمستتر و میه در فرانسه و مولتون و بعضی دیگر در انگلستان و مخصوصاً جکسن در امریکا در این باب تحقیقات زیادی کرده و نوشتهاند. هم راجع به خود زردشت و کتب مقدسهی دینی و هم راجع به اوستا و زبان اوستایی و کتب پهلوی رشتهی بحث و مطالعه مداومت داشته و تا حدی نتایجی به دست آمده است. معذلک راجع به محل و منشأ زردشت اختلاف زیادی وجود داشته و دارد که هنوز به طور قطعی حل نشده است و چنانکه آقایان اغلب میدانند تا چندی قبل و حتی تا هفتاد و هشتاد سال قبل بعضیها بودند که زردشت و اوستا را از آذربایجان میپنداشتند و منشأ و مقر آن را در حوالی دریاچهی چیچست یعنی دریاچه ارومیه میدانستند. دارمستتر وجود او را در خاک اران و قراباغ محتمل شمرده و بعضی دیگر به دلیل یا قرینه ذکر شده ماهی خاویار در اوستا (به عقیدهی آنها) تألیف اوستا را در ساحل رودخانهی ولگا حدس زدهاند. ولی به ظن اکثریت علما و بلکه حالا اتفاق آنها از چندی به این طرف ظهور دین زردشت در مشرق خراسان یا ماوراءالنهر یا سیستان و بیشتر در خوارزم بوده است و مخصوصاً این فقرهی اوستا که گوید سال بر دو قسمت است زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه که آن هم سرد است مارکوارت و امثال او را بر آن داشته که حدس زدهاند آن نقطهی اصلی خوارزم بوده است. آخرین تحقیق در باب زردشت و مکان و زمان او از هنینگ است که عقاید جدید نیبرگ و هرتسفلد را انتقاد نموده است. هرتسفلد تمایل به سیستان دارد و هنینگ تا حدی به خوارزم به معنی وسیع آن. دوشن گیمن هم از محققین اخیر معاصر است که تحقیقات کامل دارد. شرح داستان این مفصل میوشد و میتوان یک ساعت در آن باب سخن گفت.
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان... نگوید جهاندیده تاریخشان
از ایشان به جز نام نشنیدهام... نه در نامهی خسروان دیدهام
مقصود از نامهی خسروان همان تاریخ رسمی ایران بود که در اواخر ساسانیان به نام خوتای نامک تدوین شده و در قرن دوم و سوم هجری مکرراً به عربی ترجمه شده بود که نخستین آن عبدالله بن المقفع بود به اسم سیر ملوک الفرس و در سنهی 346 به دستور و اهتمام محمد بن عبدالرزاق طوسی والی و سپهسالار طوس به زبان فارسی دری نیز نثراً ترجمه شد و اسم شاهنامه داشت و همین کتاب اخیر بود که به این اسم یعنی شاهنامه معروف و مشهور گردید و همان است که فردوسی گوید:
فسانه کهن بود و منثور بود... طبایع ز پیوند او دور بود
و چنانکه همه میدانید در آن تاریخ رسمی و کلیهی کتب تاریخی و داستانی عهد ساسانیان خبر و اثری از تاریخ حقیقی ایران یعنی نه از مدها و دولت آنان و نه از ملوک فارس و هخامنشیان نبود جز از داریوش آخری و از اشکانیان هم چنانکه گفته شد بسیار کم سخن بود و از ساسانیان هم آنچه بود دقیق و مرتب و وافی نبود و در عوض آنچه را تاریخ ایران مینامید عبارت بود از افسانههای قدیم یعنی اساطیر و داستانهای مأخوذ از اوستا و قصه گیومرث و جمشید و فریدون و ضحاک یا اژیدهاک و افسانههای نظیر آنها از پیشدادیان و کیان. حتی از زردشت خبر درستی در آن نبود جز آنچه به اجمال از اوستا گرفته شده، یعنی همان قسمت از شاهنامه که دقیقی آن را به نظم آورده و به قول فردوسی:
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار... بگفت و سرآمد ورا روزگار
میترسم صحبت بیش از لزوم به درازا کشیده شده باشد و گمان میکنم باید سخن را کوتاه کنم. ولی قبل از ختم کلام میخواهم یک نکته را هم ناگفته نگذارم اگرچه شاید جملهی معترضه به نظر بیاید و آن این است که چون از شاهنامهی منثور محمد بن عبدالرزاق و نظم فردوسی آن کتاب یا به قول خودش «دفتر» حرف به میان آمد میخواهم بگویم که برحسب تجربهای که هرکس از ارباب قلم که ترجمه کرده دریافته زبان و انشاء و لغات و سبک کتاب مترجم عنه در متن ترجمه تأثیر زیاد دارد و غالباً ترجمه شباهت کلی به اصل دارد. مثلاً اگر کتابی از عربی به فارسی ترجمه کنید طبعاً لغات و کلمات مفهوم و تا حدی مأنوس اصل را ابقا میکنید. در ترجمه این کتاب خداینامهی پهلوی به فارسی اسلامی یا دری نیز همین اثر ظاهر بوده و چنانکه از قطعهی کوچکی که از شاهنامهی منثور در دست است دیده میشود زبان شاهنامهی محمد بن عبدالرزاق که ترجمه کنندگان آن از پهلوی مؤبدان زردشتی بودند بسیار قدیمی و به قول فرنگیها «ارکائیک» یا «قدیمی سیاق» و البته فارسی خالصتر و دارای لغات عربی کمتر بوده است و کلمات مأنوس قدیمی ابقا شده بود و به همین قرار در نظم آن کتاب یعنی به نظم درآوردن متن آن کتاب به دست دقیقی و فردوسی تغییر زیادی در آن داده شده است و این کار به سائقهی طبیعی و اقتضای عادت بوده و عمد در آن دخالت نداشته است و سبب آنکه در شاهنامهی منظوم فردوسی جز قریب صدی پنج کلمات عربی الاصل نیست همین نکته بوده است. این تذکر برای آن است که در دورهی اخیر یعنی پس از عهد میرزا آقاخان کرمانی که تأویلات و تفسیرات ناشی از میل با احساسات ملت دوستی توأم شده نسبتهای بیاساس ولی خوش آیندی به فردوسی و کتاب او داده شده، روی یک ملت پرست شعوبی به معنی امروز کلمه قلم داده شده و حتی گاهی در صمیمی بودن اسلام او شک آورده و او را متمایل به زردشتیگری و بلکه دارای احساسات ضد اسلامی شمردهاند. به اجمال میخواهم بگویم که به نظر اینجانب این خیالات اساس صحیح ندارد و فردوسی نه تنها مسلم حقیقی و بیریا بوده بلکه حتی شعوبی هم نبوده، اگرچه شاید ضد شعوبی هم نبوده است و شیعهی متعصب به معنی امروزه یعنی طعن کننده در خلفای راشدین نبوده است و خود گوید:
چو با تخت منبر برابر شود... همه نام بوبکر و عمر شود
و در مقابل اینکه در عهد اخیر نامهی رستم سردار ایرانی به سعد بن ابی وقاص سردار مسلمین غالباً تکرار شده و ورد زبانها میشود که رستم گفت یعنی نوشت:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار... عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو... الی آخر
توجهی به جواب سعد نشده است که چه حرفها در ذم ایرانیان دارد که از ذکر آنها خودداری میکنم. البته منظور من آن نیست که شعرای ایرانی احساسات وطنی نداشتهاند ولی مبالغات به سبک این عصر هم جایز نیست و نباید در تحت تأثیر احساسات از جادهی حقیقتپرستی خارج شد.
پینوشت:
1.نشریهی دانشکدهی ادبیات علوم انسانی تبریز، سال یازدهم (1338).
منبع مقاله:سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
این عنوان دفعات بیشمار در مجلات علمی و کتب مستشرقین ثبت شده و بحثهای بیپایان در این موضوع به عمل آمده است.(1) مقصود از «تاریخ» در اینجا زمان زندگی آن شخص است که مؤسس دین زردشتی شناخته میشود. چون کلمهی تاریخ در فارسی در چهار معنی مختلف استعمال میشود یعنی معادل هریک از لغات فرانسوی date و histoire و ére و chronique آمده است لذا این توضیح لازم شمرده شد که تعیین شود که مقصود معنی اولی از معانی چهارگانه است.پینوشتها:
1.مجلهی یادگار جلد پنجم (1328) شماری 9/8، ص27-44.
2.Kleine Schriften جلد سوم،ص414.
3.در مقالات و تصنیفات متعدد خود.
4.Zur armenischen Goetterlehre (Berichet ueber die Verhadlunge d.k.(saechs Gesell.d.Wiss)
جلد 48 ص 99 سال 1986 مسیحی.
5.Die persiche Anahita,Abh,d.l.Bayer.Akad.d.Wiss.1856
6.Les huits sanctuaires del`Arménie paїenne
7.Recherches sur le Paganisme arménien
8.در مادهی Arménie در کتاب Par Bourdillart Dictionnaire d`histoire et degéographic écclésiastique
9.در مادهی Arménie در دائرهالمعارف Vacant به نام:Dictionnaire Théologie Catholique
10.در مادهی Arménie در دائرهالمعارف مذاهب و ادیان(Hasting`s Encylopaedia of Religions and Ethics).
11.برای شرح کاملتر این موضوع رجوع شود به مقالهی اینجانب در مجلهی مدرسهی شرقی و آفریقایی لندن مجلد دهم صفحهی 639-653 تحت عنوان «اعیاد ایرانی که مسیحیان آن را پذیرفته و یهودیان مردود دانستهاند.»
12.بنابر آنچه پروفسور هنینگ با استنباط از یک مأخذ چینی و حساب از روی آن به اینجانب اطلاع داده است.
13.برای تحقیق تواریخ مزبور رجوع شود به مقالهی اینجانب به انگلیسی در مجلهی مدرسهی شرقی لندن:
Bulletin of the School of Oriental and African Studies,Vol.XI,1953,p.15-66
14.این جماعت صابئین حقیقی هستند و نباید باحرانیان که خود را به غلط صابئین نامیده و در کتب اسلامی به این اسم معروف شدند اشتباه شود.
15.فهرست کاملی از این تصنیفات در رسالهی Pallis به نام Essay on Mandaean Bibliography درج است.
16.برای شرح مطالب راجع به صابئین یا ماندائیها رجوع شود به مقالهی اینجانب به انگلیسی در مجلهی مدرسهی شرقیهی لندن جلد نهم صفحه 419-604. برای مقایسهی اصول و آداب و رسوم دین ماندائی با زردشتی و نشان دادن شباهتهای زیاد بین آنها یکی از موبدان زردشتی مقالهی مفصلی نوشته که تأثیر دین زردشتی را در عقاید صابئین شرح داده است. Modi-Journal of K.R.Cama Oriental Institute,1932. (صفحهی 17-91).
17.Revue de l`histoire des religions,tome XCV 1927,PP.149-199.
18.اواسط قرن هفتم مسیحی در حدود سنهی 634 به خط پهلوی و در قرن هشتم مسیحی به خط اوستایی (؟)
19.H.W.Bailey, Zoroastrian problems in the ninth century books,Oxford,1944
ایجاد خط اوستایی را در آن تاریخ میشمارد. آندریاس و هرتسفلد معتقدند که قبل از نوشتن اوستا به خط اوستایی (که به عقیدهی آنها در قرن چهارم یا ششم مسیحی وقوع یافته) یک نسخه قدیمیتر به خط آرامی از آن کتاب وجود داشته است.
20.در مجلهی تحقیقات هندی و ایرانی (Zeiteschrift für Indologie und Iranistik)
21.اخیراً هنینگ W.B.Henning این موضوع را به دلایلی تردید کرده است.
22.اگرچه محققین متن آفرین گاهنبار را که فعلاً در دست است از متأخرترین قطعات اوستا میشمارند به هر حال منبع اصلی او باید از همان زمان مطابقت پانزدهم تیرماه با انقلاب صیفی بوده باشد. مظنون است که تألیف قسمت عمدهی اوستا نیز از همان زمان است که مبدأ تحول دینی زردشتی خالص اصلی به دین مزدیسنی اعصار بعد بوده است.
23.اگرچه هرتسفلد خود زردشت را از مملکت ماد و شهر ری میداند.
24.Xanthus de Lydie
25.نویسندگان دیگر یونانی زمان زردشت را شش هزار سال قبل از افلاطون یا پنج هزار سال قبل از جنگ تروا می گذارند.
26.اگرچه مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف مانند ارداویراز فاصلهی بین زردشت و اسکندر را قریب300 سال میشمارد.
27.در مشرق از بهار سنهی 311 قبل از مسیح حساب می کردند.
28.در بعضی نسخهها 600 است ولی نسخهی صحیح تر 6000 سال است.
29.الآثار الباقیه ص XXXIII
30.Aphraates
31.تاریخ سلوکی به نامهای «سالهای سلطنت یونانیان» و «سالهای دولت یونانیان» و «تاریخ هلنها» و «تاریخ مقاولات» و «تاریخ سنیور» و «تاریخ کلدانیان» و «تاریخ سوری و مقدونی» و «تاریخ منجمین بابل» در نواحی و نوشتههای مختلف معروف بوده و مانی در نیمهی قرن سوم مسیحی همین اسم اخیر را به آن داده و بعدها اسم تاریخ اسکندر در استعمال دیده میشود.
32.ابوسهل بن نوبخت از مشاهیر منجمین ایرانی قرن دوم هجری (بنابر نقل مقریزی از او در کتاب المواعظ و الاعتبار چاپ بولاق جلد اول صفحه 254) گوید از موقعی که آفتاب به حرکت افتاد (که آغاز هزارهی هفتم ایرانیان مقصود است) تا سال بیست و پنجم سلطنت انوشیروان 3867 سال گذشته بود و معنی آن آن است که در آن تاریخ از هزارهی دهم 867 سال گذشته بود. سال 25 سلطنت انوشیروان یعنی 555-6 مسیحی در واقع همان سال 867 تاریخ سلوکی بود.
بیرونی نیز در قانون مسعودی گوید که در سال 25 سلطنت کسری منجمین ایران گرد آمده و زیج شهریار را تصحیح نموده و فردارات سیارات را برای آن تاریخ در آن زیج معین کردند و در آن زمان از هزارات ایرانیان 851 سال گذشته بود. این عدد با حساب ابن نوبخت 16 سال فرق دارد و سعی در توجیه این فرق در اینجا موجب اطناب میشود و البته روایت ابن نوبخت صحیحتر است. لکن هرتسفلد که این روایت دوم یعنی قول بیرونی را در مقالهی اینجانب در مجلهی مدرسهی شرقی لندن (مجلد 10 صفحه 39) دیده آن را مبنای حسابهای خود در کتاب اخیر خود (زردشت و دنیای او) قرار داده و تحقیقات مفصلی روی آن روایت بنا گذاشته و تاریخ زردشت را به عقیدهی زردشتیان دورهی ساسانیان در 296 قبل از مسیح فرض کرده است.
34.در تواریخ ایرانی مدت سلطنت اسکندر را به اقتباس از بعضی مآخذ اشتباهآمیز یونانی 14 سال میشمردند، در صورتی که سلطنت او بر ایران بیش از هشت یا هفت سال نبوده است. بعید نیست که مآخذ یونانی مدت سلطنت آن پادشاه را از جلوس او بر تخت سلطنت مقدونیه تا وفات او با آوردن سال اول و آخر در حساب 14 سال شمرده باشند.
35.تواریخ ایرانی در صورتی که سلطنت بلافصل اسکندر دانسته و از دورهی دیادوخها یا سلطنت سلوکیان بیخبر بودند.
36.این موضوع را نگارندهی این سطور مشروحاً در مقالهای در مجلهی انجمن پادشاهی آسیایی انگلیس سال 1947 صفحه 33-40 بیان کرده است.
37.این در صورتی است که مقصود از 1450 سال شمسی باشد ولی اگر سال قمری باشد فرق عمده در تاریخ حاصل میشود و چون در تاریخ بیهق به نقل از ثمارالقلوب ثعالبی (اگرچه در نسخهی ثمارالقلوب که در دست است چنین عددی نیست) عمر سرو را 1405 سال شمرده احتمال آن میرود که 1405 سال شمسی بوده که معادل 1450 سال قمری میشود.
سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
چون از زردشت پیامبر ایرانی که وجود او به وسیلهی وجود امت او یعنی زردشتیان معلوم است در حد مأخذ قدیمی تاریخی یونانی و رومی و بابلی به وضوح ذکر نشده و خبری از او نه در آن مآخذ و نه در کتیبههای ایرانی پیدا نشده است لذا نه محل تولد و ظهور آن شخص نامدار و نه زمان او به طور مسلم معلوم نبود.(1) بلکه تا چندی قبل یعنی مثلاً تا صد سال پیش بعضی از دانشمندان مغرب زمین اصلاً در وجود شخصی به این اسم شک داشتند و او را شخص تاریخی نمیدانستند. تحقیقات علمی و تاریخی در باب مذاهب مشرق زمین و از آن جمله ایران قدیم که از قریب سیصد سال قبل یا بیشتر در اروپا از زمان توماس هاید و اخلاف او تعقیب میشد کم کم مانند سایر شعب علوم رو به تکامل گذاشته و تقریباً از اوایل و اواسط قرن مسیحی گذشته قدمهای جدی و نتیجه بخش در آن زمینه برداشته شد و روز به روز مطالب در نتیجهی تدقیق و تطبیق مآخذ و استفاده از فن زبانشناسی که فوقالعاده ترقی یافته روشن شده و میشود. ذکر اسامی اشخاصی که در همین موضوع و بالخصوص در باب زردشت و دین او و کتب مقدسهی زردشتیان تتبع و مطالعهی عمیق و دقیق و غور وافی کردهاند و تفصیل کارهای آنها طولانی میشود. گلدنر و بارتولومه ویوستی و هاوگ و اشپیگل و غیره از علمای آلمان و دارمستتر و میه در فرانسه و مولتون و بعضی دیگر در انگلستان و مخصوصاً جکسن در امریکا در این باب تحقیقات زیادی کرده و نوشتهاند. هم راجع به خود زردشت و کتب مقدسهی دینی و هم راجع به اوستا و زبان اوستایی و کتب پهلوی رشتهی بحث و مطالعه مداومت داشته و تا حدی نتایجی به دست آمده است. معذلک راجع به محل و منشأ زردشت اختلاف زیادی وجود داشته و دارد که هنوز به طور قطعی حل نشده است و چنانکه آقایان اغلب میدانند تا چندی قبل و حتی تا هفتاد و هشتاد سال قبل بعضیها بودند که زردشت و اوستا را از آذربایجان میپنداشتند و منشأ و مقر آن را در حوالی دریاچهی چیچست یعنی دریاچه ارومیه میدانستند. دارمستتر وجود او را در خاک اران و قراباغ محتمل شمرده و بعضی دیگر به دلیل یا قرینه ذکر شده ماهی خاویار در اوستا (به عقیدهی آنها) تألیف اوستا را در ساحل رودخانهی ولگا حدس زدهاند. ولی به ظن اکثریت علما و بلکه حالا اتفاق آنها از چندی به این طرف ظهور دین زردشت در مشرق خراسان یا ماوراءالنهر یا سیستان و بیشتر در خوارزم بوده است و مخصوصاً این فقرهی اوستا که گوید سال بر دو قسمت است زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه که آن هم سرد است مارکوارت و امثال او را بر آن داشته که حدس زدهاند آن نقطهی اصلی خوارزم بوده است. آخرین تحقیق در باب زردشت و مکان و زمان او از هنینگ است که عقاید جدید نیبرگ و هرتسفلد را انتقاد نموده است. هرتسفلد تمایل به سیستان دارد و هنینگ تا حدی به خوارزم به معنی وسیع آن. دوشن گیمن هم از محققین اخیر معاصر است که تحقیقات کامل دارد. شرح داستان این مفصل میوشد و میتوان یک ساعت در آن باب سخن گفت.
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان... نگوید جهاندیده تاریخشان
از ایشان به جز نام نشنیدهام... نه در نامهی خسروان دیدهام
مقصود از نامهی خسروان همان تاریخ رسمی ایران بود که در اواخر ساسانیان به نام خوتای نامک تدوین شده و در قرن دوم و سوم هجری مکرراً به عربی ترجمه شده بود که نخستین آن عبدالله بن المقفع بود به اسم سیر ملوک الفرس و در سنهی 346 به دستور و اهتمام محمد بن عبدالرزاق طوسی والی و سپهسالار طوس به زبان فارسی دری نیز نثراً ترجمه شد و اسم شاهنامه داشت و همین کتاب اخیر بود که به این اسم یعنی شاهنامه معروف و مشهور گردید و همان است که فردوسی گوید:
فسانه کهن بود و منثور بود... طبایع ز پیوند او دور بود
و چنانکه همه میدانید در آن تاریخ رسمی و کلیهی کتب تاریخی و داستانی عهد ساسانیان خبر و اثری از تاریخ حقیقی ایران یعنی نه از مدها و دولت آنان و نه از ملوک فارس و هخامنشیان نبود جز از داریوش آخری و از اشکانیان هم چنانکه گفته شد بسیار کم سخن بود و از ساسانیان هم آنچه بود دقیق و مرتب و وافی نبود و در عوض آنچه را تاریخ ایران مینامید عبارت بود از افسانههای قدیم یعنی اساطیر و داستانهای مأخوذ از اوستا و قصه گیومرث و جمشید و فریدون و ضحاک یا اژیدهاک و افسانههای نظیر آنها از پیشدادیان و کیان. حتی از زردشت خبر درستی در آن نبود جز آنچه به اجمال از اوستا گرفته شده، یعنی همان قسمت از شاهنامه که دقیقی آن را به نظم آورده و به قول فردوسی:
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار... بگفت و سرآمد ورا روزگار
میترسم صحبت بیش از لزوم به درازا کشیده شده باشد و گمان میکنم باید سخن را کوتاه کنم. ولی قبل از ختم کلام میخواهم یک نکته را هم ناگفته نگذارم اگرچه شاید جملهی معترضه به نظر بیاید و آن این است که چون از شاهنامهی منثور محمد بن عبدالرزاق و نظم فردوسی آن کتاب یا به قول خودش «دفتر» حرف به میان آمد میخواهم بگویم که برحسب تجربهای که هرکس از ارباب قلم که ترجمه کرده دریافته زبان و انشاء و لغات و سبک کتاب مترجم عنه در متن ترجمه تأثیر زیاد دارد و غالباً ترجمه شباهت کلی به اصل دارد. مثلاً اگر کتابی از عربی به فارسی ترجمه کنید طبعاً لغات و کلمات مفهوم و تا حدی مأنوس اصل را ابقا میکنید. در ترجمه این کتاب خداینامهی پهلوی به فارسی اسلامی یا دری نیز همین اثر ظاهر بوده و چنانکه از قطعهی کوچکی که از شاهنامهی منثور در دست است دیده میشود زبان شاهنامهی محمد بن عبدالرزاق که ترجمه کنندگان آن از پهلوی مؤبدان زردشتی بودند بسیار قدیمی و به قول فرنگیها «ارکائیک» یا «قدیمی سیاق» و البته فارسی خالصتر و دارای لغات عربی کمتر بوده است و کلمات مأنوس قدیمی ابقا شده بود و به همین قرار در نظم آن کتاب یعنی به نظم درآوردن متن آن کتاب به دست دقیقی و فردوسی تغییر زیادی در آن داده شده است و این کار به سائقهی طبیعی و اقتضای عادت بوده و عمد در آن دخالت نداشته است و سبب آنکه در شاهنامهی منظوم فردوسی جز قریب صدی پنج کلمات عربی الاصل نیست همین نکته بوده است. این تذکر برای آن است که در دورهی اخیر یعنی پس از عهد میرزا آقاخان کرمانی که تأویلات و تفسیرات ناشی از میل با احساسات ملت دوستی توأم شده نسبتهای بیاساس ولی خوش آیندی به فردوسی و کتاب او داده شده، روی یک ملت پرست شعوبی به معنی امروز کلمه قلم داده شده و حتی گاهی در صمیمی بودن اسلام او شک آورده و او را متمایل به زردشتیگری و بلکه دارای احساسات ضد اسلامی شمردهاند. به اجمال میخواهم بگویم که به نظر اینجانب این خیالات اساس صحیح ندارد و فردوسی نه تنها مسلم حقیقی و بیریا بوده بلکه حتی شعوبی هم نبوده، اگرچه شاید ضد شعوبی هم نبوده است و شیعهی متعصب به معنی امروزه یعنی طعن کننده در خلفای راشدین نبوده است و خود گوید:
چو با تخت منبر برابر شود... همه نام بوبکر و عمر شود
و در مقابل اینکه در عهد اخیر نامهی رستم سردار ایرانی به سعد بن ابی وقاص سردار مسلمین غالباً تکرار شده و ورد زبانها میشود که رستم گفت یعنی نوشت:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار... عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو... الی آخر
توجهی به جواب سعد نشده است که چه حرفها در ذم ایرانیان دارد که از ذکر آنها خودداری میکنم. البته منظور من آن نیست که شعرای ایرانی احساسات وطنی نداشتهاند ولی مبالغات به سبک این عصر هم جایز نیست و نباید در تحت تأثیر احساسات از جادهی حقیقتپرستی خارج شد.
پینوشت:
1.نشریهی دانشکدهی ادبیات علوم انسانی تبریز، سال یازدهم (1338).
منبع مقاله:کعبه زرتشت بنایی مکعبی در محوطه نقش رستم است. کعبه زرتشت در زمان هخامنشیان ساخته شده است. کعبه زرتشت روبروی آرامگاه داریوش دوم واقع شده است.
کعبه زرتشت نام بنای سنگی چهارگوش و پلهداری در محوطه نقش رستم در کنار روستای زنگیآباد شهرستان مرودشت فارس در ایران است.
فاصله کعبه زرتشت
تا کوه، ۴۶
متر است و دقیقاً
روبهروی آرامگاه داریوش دوم قرار دارد و شکلش مکعب مستطیل است و تنها یک در ورودی
دارد. جنس مصالح این بنا از سنگ آهک سفید است که سنگهای این بنا را از کوه سیوند در
جایی به نام نعلشکن تا نقش رستم و بلندی آن حدود ۱۲ متر است که با احتساب پلههای سهگانه به
۱۴٫۱۲ متر میرسد و ضلع هر قاعده آن، حدود ۷٫۳۰ متر درازا دارد. در ورودی آن به وسیله پلکانی
30 پلهای از جنس سنگ به درون اتاقک آن راه مییابد و در هر طرف نمای این کعبه، چهار
پنجره کور وجود دارد که در دیوارهای آن طاقچههای دندانهداری از سنگ سیاه، قرار دارد.
قطعات سنگها به صورت مستطیلی شکل است و بدون استفاده از ملات، روی هم گذاشته شدهاند
که اندازه سنگها از ۰٫۴۸×۲٫۱۰×۲٫۹۰ متر تا ۰٫۵۶×۱٫۰۸×۱٫۱۰ متر متفاوت است و با بستهای دُمچلچلهای
به هم وصل شدهاند. اما در دیوار غربی، تختهسنگی وجود دارد که بزرگیاش ۴٫۴۰ متر است. این بنا در دوره هخامنشی ساخته
شده و از نام بنا در آن دوران اطلاعی در دست نیست ولی در دوره ساسانی به آن «بُن خانک»
گفته میشده و نام محلی این بنا هم، «کُرنایخانه» یا «نقارهخانه» بوده و اصطلاح «کعبه
زرتشت» که اصطلاحی جدید و غیرعلمی است در دوران اخیر و از حدود قرن چهاردهم میلادی
به این بنا اطلاق شدهاست.
درباره کاربرد اتاقک کعبه زرتشت، دیدگاهها و تفسیرهای متفاوتی ارائه شده است و نمیتوان هیچکدام از آنها را به قطعیت پذیرفت؛ چنانکه برخی این برج را آتشگاه و آتشکده میدانند و معتقدند که این بنا، مکان روشن کردن آتش مقدس و محلی برای عبادت بوده است اما عدهای دیگر با رد آتشگاه بودن آن، این بنا را به دلیل شباهتش به آرامگاه کورش بزرگ و برخی از آرامگاههای لیکیه و کاریا، آرامگاه یکی از شاهان یا بزرگان هخامنشی میدانند و برخی دیگر از ایرانشناسان این اتاقک سنگی را بنایی برای نگهداری اسناد و کتابهای مقدس دانستهاند اما اتاقک کوچک کعبه زرتشت برای نگاهداری کتابهای دینی و اسناد شاهی بسیار کوچک است. البته نظریات دیگری همچون معبدی برای ایزد آناهیتا و یا تقویم آفتابی هم ذکر شدهاست که کمتر مورد توجه هستند.
بر بدنه شمالی، جنوبی و خاوری این برج، سه کتیبه به سه زبان پهلوی ساسانی، پهلوی اشکانی و یونانی در دوره ساسانیان نوشته شدهاست. که یکی به شاپور اول ساسانی و دیگری به موبد کرتیر تعلق دارند و چنانکه والتر هنینگ گفته است، «این کتیبهها مهمترین سند تاریخی از دوره ساسانی میباشند». ساختمان کعبه زرتشت از نظر تناسب اندازهها، خطوط و زیبایی خارجی، بنای زیبایی است که از نظر اصول معماری نمیتواند مورد ایراد قرار گیرد.
این بنا امروزه بخشی از محوطه نقش رستم است و در اختیار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران قرار دارد که از طریق جاده شیراز به اصفهان قابل دسترسی است و دسترسی محلی آن از طریق جاده قدیمی حاجیآباد-زنگیآباد و جاده تخت جمشید-نقش رستم امکانپذیر است.
برای اینکه یکنواختی و یکرنگی بنا زیاد مشخص نشود، دو تنوع معماری در آن داده شده است؛ یکی اینکه طاقچههای دو لبهای از یک یا دو تختهسنگ سیاه خاکستری ساخته و در دیوارها نشاندهاند و دوم اینکه در قسمت بالا و میانی دیوارها، گودیهای مستطیلی کوچکی کندهاند که ظرافت خاصی به چهره بنا میدهند. سنگهای سیاه را احتمالاً از کوه مهر در تخت جمشید آورده باشند و در سه ردیف به ترتیب زیر در دیوارها قرار دادهاند.
در اینکه کعبه زرتشت از دوره هخامنشیان است، هیچ تردیدی نمیتوان داشت و بسیاری از شواهد، گواهی میدهند که ساخت این بنا در آغاز دوره هخامنشی انجام شدهاست که مهمترین آنها عبارتند از:
کارستن نیبور که در سال ۱۷۶۵ میلادی (۱۱۷۸ هجری) از این بنا دیدن کرده بود مینویسد:
«جلوی کوهی که آرامگاهها و سنگ نگارههای پهلوانی رستم بر آن قرار دارد، بنای کوچکی از سنگ سفید ساخته شدهاست که فقط با دو قطعه سنگ بزرگ پوشیده شده است». |
همچنین ژان دیولافوا که در سال ۱۸۸۱ به ایران آمده بود در سفرنامه خود چنین گزارش داد: «...و بعد یک بنای چهار ضلعی را دیدیم که در مقابل دیوارهای صخره واقع بود. هر یک از سطوح آن مانند سطوح بنای خرابی بود که در دشت پلوار دیده بودیم».
نخستین تصاویر مصور از این بنا در قرن هفدهم توسط جهانگردان اروپایی از جمله ژان شاردن، انگلبرت کمپفر و کرنلیوس د برین در سفرنامههایشان آمده بود اما شرح علمی و گزارشهای حفاری بنا، نخستین بار توسط اریک فریدریش اشمیت انجام شد که با عکس و نقشههای ترسیمی، همراه بود.
محوطه نقش رستم همراه با بنای کعبه زرتشت برای نخستین بار، در سال ۱۹۲۳ میلادی (۱۳۰۲ خورشیدی) توسط ارنست هرتسفلد بررسی و کاوش شد. همچنین، این محوطه در چندین فصل در بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ مورد کاوش گروه مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو به رهبری اریک فریدریش اشمیت قرار گرفت و آثار مهمی چون نسخه پارسی میانه کتیبه بزرگ شاپور یکم که بر دیواره بنا نوشته شده بود، پیدا شدند.
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره