جام جم سرا:
«چرا از زندگی لذت نمیبریم؟»، یک علت بیشتر ندارد: خودمان نمیخواهیم.
اگر همین الان فهرستی از چیزهایی تهیه کنیم که مانع خوشی ما هستند، در آن همه چیز پیدا میشود؛ از بیپولی، بدشانسی، اوضاع بد کار و کاسبی، مشکلات خانوادگی و همسر تا ترافیک شهری، گرانی و خلاصه خیلی چیزهای دیگر. در هر صورت همه این موارد دو حالت دارند: یا واقعی هستند یا زاییده ذهنند.
اگر موانع متعلق به دسته دومند، باید با بررسی همه جانبه آنها را ریشهیابی کنیم و منطقیترین کار این است که به آنها فکر نکنیم اما، اگر جزو گروه اول هستند باز به دو دسته تقسیم میشوند: مشکلاتی که میتوانیم حل کنیم و مشکلاتی که نمیتوانیم حل کنیم.
اگر از عهده حل کردنشان برمیآییم، «خوب یکی نیست به ما بگوید که آدم حسابی چرا نشستی که مشکلات، لذت زندگی را از تو بگیرد. بلند شو و راه حلی پیداکن». ولی اگر متعلق به دسته دوم هستند و بواقع، هیچ راه حلی برایشان وجود ندارد، وضعیتمان مثل یک آدم تشنه در کویر با کوزهای آب است.
اگر در کویر بیآب و علف، آدم تشنه با کمی آب، مرتب داد و بیداد کند و به خودش و زمین و زمان ناسزا بگوید، نتیجه میگیرد؟
بهترین کار این است که آرامش خود را حفظ کرده، حوصله به خرج دهیم و مدارا کنیم.
اگر دنیا را از دید موجودی ضعیف و ناتوان نگاه کنیم، مثل این است که در ظرف سوراخی آب بریزیم. به سادگی میتوان در برخورد با هر پدیدهای به قسمتهای منفی و سیاه آن نگاه کرد و یا بخشهای مثبت و نیروزای آن را دید. در این رابطه، افرادی که در کنار ما هستند، نیز از تفکرات و حالات درونی ما تأثیر میپذیرند. هر اندازه میتوانیم باید به خوشحالی، موفقیت و سلامتی فکر کنیم. با چنین طرز تفکری دیگران هم مشتاق یاری ما میشوند؛ آنها از امواج مثبتی که ساطع میکنیم لذت برده و سرشار میشوند.(افشین طباطبایی/آرمان)
جام جم سرا:
«چرا از زندگی لذت نمیبریم؟»، یک علت بیشتر ندارد: خودمان نمیخواهیم.
اگر همین الان فهرستی از چیزهایی تهیه کنیم که مانع خوشی ما هستند، در آن همه چیز پیدا میشود؛ از بیپولی، بدشانسی، اوضاع بد کار و کاسبی، مشکلات خانوادگی و همسر تا ترافیک شهری، گرانی و خلاصه خیلی چیزهای دیگر. در هر صورت همه این موارد دو حالت دارند: یا واقعی هستند یا زاییده ذهنند.
اگر موانع متعلق به دسته دومند، باید با بررسی همه جانبه آنها را ریشهیابی کنیم و منطقیترین کار این است که به آنها فکر نکنیم اما، اگر جزو گروه اول هستند باز به دو دسته تقسیم میشوند: مشکلاتی که میتوانیم حل کنیم و مشکلاتی که نمیتوانیم حل کنیم.
اگر از عهده حل کردنشان برمیآییم، «خوب یکی نیست به ما بگوید که آدم حسابی چرا نشستی که مشکلات، لذت زندگی را از تو بگیرد. بلند شو و راه حلی پیداکن». ولی اگر متعلق به دسته دوم هستند و بواقع، هیچ راه حلی برایشان وجود ندارد، وضعیتمان مثل یک آدم تشنه در کویر با کوزهای آب است.
اگر در کویر بیآب و علف، آدم تشنه با کمی آب، مرتب داد و بیداد کند و به خودش و زمین و زمان ناسزا بگوید، نتیجه میگیرد؟
بهترین کار این است که آرامش خود را حفظ کرده، حوصله به خرج دهیم و مدارا کنیم.
اگر دنیا را از دید موجودی ضعیف و ناتوان نگاه کنیم، مثل این است که در ظرف سوراخی آب بریزیم. به سادگی میتوان در برخورد با هر پدیدهای به قسمتهای منفی و سیاه آن نگاه کرد و یا بخشهای مثبت و نیروزای آن را دید. در این رابطه، افرادی که در کنار ما هستند، نیز از تفکرات و حالات درونی ما تأثیر میپذیرند. هر اندازه میتوانیم باید به خوشحالی، موفقیت و سلامتی فکر کنیم. با چنین طرز تفکری دیگران هم مشتاق یاری ما میشوند؛ آنها از امواج مثبتی که ساطع میکنیم لذت برده و سرشار میشوند.(افشین طباطبایی/آرمان)
جام جم سرا: عاشق شیرینی و شکلات است و کیف میکردم وقتی با لذت نگاه میانداخت و تشکر میکرد. از این همه قصور در ندیدنش احساس عذاب وجدان داشتم به خصوص زمانی که یادم آمد به خاطر چشمش کمی مریض احوال شده بود. شنبه 17 خردادماه به پسرش زنگ زدم و او مثل همیشه با روی باز از من استقبال کرد و به خانه بانو شهلا ریاحی یکی از بازیگران زن باسابقه سینما و تئاتر ایران رفتم.
ظاهرا قبراق و سرحال بود و این جای خوشحالی داشت، اما دلم گرفت وقتی هیچ از من یادش نبود. 3،4 ساعتی را باهم بودیم. سریال دیدیم و چقدر از دست این پسر عاشق پیشه هندی حرص خوردیم و خندیدیم. پرستارش در پذیرایی سنگ تمام گذاشت.
خوشحال بود میگفت: در این چندماه اجازه ندادند کسی به دیدن خانم شهلا بیاید. خودشان هم چون کسی را به خاطر نمیآورند کمی فضای مهمانی و دیدار سرد میشود. اما تا دلتان بخواهد از قدیم یادش است. پرستارش برایم تعریف کرد که چند روز پیش نوه مرحوم فردین به خانه شان آمده و خوش و بشی باهم کرده اند. انگار هرچه او اصرار داشت بگوید فردین همه فیلمهایش را دوست نداشت، خانم شهلا زیر بار نرفته و منکر میشد. تا جایی که گفت: «زمان پدربزرگت تو بودی یا من؟!»
کم کم اهمیت اینکه مرا یادش نمیآید در تعریف از خاطرات قدیمش گم شد. هیچ چیز اندازه گفتن از مرحوم اسماعیل ریاحی خوشحالش نمیکرد. اینکه تمام سال را تهران میماندند به عشق سفرهای شمال در تابستان. برایم تعریف کرد چطور او دستش را گرفت و به دنیای سینما برد و نامش که قدرت الزمان بود بعد از ازدواج به خواست همسرش شهلا شد. تنها دوست سینمایی اش خانم نادره خیرآبادی بود و با رفتن او و همسرش سینما دیگر لطفی نداشت. وقتی برایش گفتم که این روزها بازیگران خارجی را برای کار دعوت میکنند، چندان خوشش نیامد و ناراحت شد. گفت مگر بازیگران ما کم استعداد دارند؟ از احوال پیشکسوتان و دوستان سابق عزت ا... انتظامی، محمدعلی کشاورز، آزیتا لاچینی و ... برایش گفتم. انگار تازه سر درد دلش باز شده بود که گفت: «ما خیلی وقت است که اینجا کاری نداریم. حتی دلم برای کارم تنگ نشده. همان وقتها بازی ام که تمام میشد همه زندگی ام خانه و همسرم بود» و شروع کرد به خواند این شعر:
زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ / عشق فرمود ببین تاکه چه گوید دل من
عقل نالید کجا حل شود این مشکل من؟ / مرگ خندید که در منزل من، منزل من
خانه اش پر است از عکس و قاب و تابلوهایی که خاطرات بسیاری را در خود پنهان کرده اند. رازهایی بزرگ از سینما و تئاتر ایران. به خوبی یادش هست که هر کدام از عکسهای جوانی را کجا گرفته، اما نوه و نتیجه هایش را نمیشناسد. خیلی کم از خانه بیرون میرود و تفریحش حل جدول و تماشای تلویزیون است.
همیشه این بیت را سر زبان داشت که «ما نمانیم و عکس ما ماند/ کار دنیا همیشه بر عکس است».
به عکس های کودکی اش که زیر شیشه میز پذیرایی گذاشته شده نگاه میکردم که پرستارش گفت: «تمام زندگی اش همین عکسهاست. این بیماری فراموشی که باعث میشود حافظه کوتاه مدت ضعیف شود برایشان بد نیست، اگر قرار بود همه چیز یادشان بماند دنیا برایش تنگ میشد. فرزند ایشان سایتی طراحی کرده که همه اطلاعات و عکسهای خانم شهلا در آن درج شده و من خوشحالم دوستداران میتوانند در آن سایت اطلاعات درست را ببینند.»
نیم ساعت آخر بودنمان به عکس و ژست گرفتن و خندیدن و خنداندن گذشت. به این فکر کردم که وقتی من پایم را از این در بیرون بگذارم دیگر مرا یادش نمیماند، اما من همیشه یادم می ماند که این روز و این ساعت را کجا بودم.
شهلا ریاحی متولد سال 1305 است، او سابقه حضور در تئاتر را دارد و در فیلمهای سینمایی «دعوت به شام»، «بادامهای تلخ»، «سلام به انتظار»، «تحفه هند» و... مقابل دوربین رفته. وی در مجموعه های «در خانه»، «همسران»، «این خانه دور است»، «چراغ خانه» و ... بازی کرده است.(سوره سینما)
اگرچه ازدواج دوم، فقط و فقط در موارد بسیار خاص و اضطراری توصیه میشود و نباید بدون هیچ دلیل منطقی انجام بگیرد (چراکه رعایت عدالت بین ۲ همسر، توانمندی و ملاحظات بسیار خاصی را میطلبد)، اینکه شما ۴ سال است ازدواج مجدد داشتهاید و بدون اطلاع همسر اولتان به زندگی با همسر دومتان ادامه دادهاید، باعث میشود به محض اطلاع همسر اولتان، احساس خیانت در او شکل بگیرد. توجه به چند نکتهای که در ادامه مطرح میشود، میتواند به شما کمک کند تا تصمیم بهتری بگیرید.
اگر از همسر دومتان فرزند ندارید...
اگر هنوز فرزندی از همسر دومتان ندارید و به نظرتان میتوانید روی رابطه با همسر اول کار کنید، این اولویت وجود دارد که با پرداخت تمام حق و حقوق همسر دومتان به زندگی با او ادامه ندهید که بیشتر از این احساس استرس و نگرانی نداشته باشید. بررسی کنید که چرا تصمیم گرفتید همسر دوم بگیرید و آیا نمیتوانستید با گفتوگو یا تلاش، به همه خواستههایتان در زندگی با همسر اولتان برسید چراکه ادامه زندگی در چنین وضعیتی، مشکلات خاص خودش را دارد.
شما همزمان نمیتوانید به این دروغ و نقش بازی کردن خودتان ادامه دهید و همسر اولتان را هم حفظ کنید. بنابراین یا باید این موضوع را با همسر اولتان در میان بگذارید که احتمالا با توصیف شما به زندگی با شما ادامه نخواهد داد یا ارتباط با همسر دومتان را قطع کنید. البته برای گرفتن چنین تصمیمی باید همه جوانب تصمیمتان را با توجه به شرایط فرهنگی خانوادهتان بسنجید تا در آینده مشکلات جدی برایتان ایجاد نشود.
اگر از همسر دومتان فرزند دارید...
در صورتی که از همسر دومتان هم فرزند دارید باید به یک مشاور متخصص به صورت حضوری مراجعه کنید تا تمام ابعاد زندگی شما و دلایل شما برای ادامه یا قطع ارتباط با همسر دوم و اینکه چه تصمیمی در نهایت مناسب خواهد بود، بررسی شود چراکه در این صورت حتی با جدایی از همسرتان، از فرزندانتان نمیتوانید جدا شوید و باید نقش پدریتان را برای آنها به خوبی ایفا کنید. در چنین شرایطی، به هیچ وجه نباید از اهمیت نقش پدریتان غافل شوید. (دکتر مسعود خاکپور - مشاور خانواده و ازدواج/خراسان)