جام جم سرا: عاشق شیرینی و شکلات است و کیف میکردم وقتی با لذت نگاه میانداخت و تشکر میکرد. از این همه قصور در ندیدنش احساس عذاب وجدان داشتم به خصوص زمانی که یادم آمد به خاطر چشمش کمی مریض احوال شده بود. شنبه 17 خردادماه به پسرش زنگ زدم و او مثل همیشه با روی باز از من استقبال کرد و به خانه بانو شهلا ریاحی یکی از بازیگران زن باسابقه سینما و تئاتر ایران رفتم.
ظاهرا قبراق و سرحال بود و این جای خوشحالی داشت، اما دلم گرفت وقتی هیچ از من یادش نبود. 3،4 ساعتی را باهم بودیم. سریال دیدیم و چقدر از دست این پسر عاشق پیشه هندی حرص خوردیم و خندیدیم. پرستارش در پذیرایی سنگ تمام گذاشت.
خوشحال بود میگفت: در این چندماه اجازه ندادند کسی به دیدن خانم شهلا بیاید. خودشان هم چون کسی را به خاطر نمیآورند کمی فضای مهمانی و دیدار سرد میشود. اما تا دلتان بخواهد از قدیم یادش است. پرستارش برایم تعریف کرد که چند روز پیش نوه مرحوم فردین به خانه شان آمده و خوش و بشی باهم کرده اند. انگار هرچه او اصرار داشت بگوید فردین همه فیلمهایش را دوست نداشت، خانم شهلا زیر بار نرفته و منکر میشد. تا جایی که گفت: «زمان پدربزرگت تو بودی یا من؟!»
کم کم اهمیت اینکه مرا یادش نمیآید در تعریف از خاطرات قدیمش گم شد. هیچ چیز اندازه گفتن از مرحوم اسماعیل ریاحی خوشحالش نمیکرد. اینکه تمام سال را تهران میماندند به عشق سفرهای شمال در تابستان. برایم تعریف کرد چطور او دستش را گرفت و به دنیای سینما برد و نامش که قدرت الزمان بود بعد از ازدواج به خواست همسرش شهلا شد. تنها دوست سینمایی اش خانم نادره خیرآبادی بود و با رفتن او و همسرش سینما دیگر لطفی نداشت. وقتی برایش گفتم که این روزها بازیگران خارجی را برای کار دعوت میکنند، چندان خوشش نیامد و ناراحت شد. گفت مگر بازیگران ما کم استعداد دارند؟ از احوال پیشکسوتان و دوستان سابق عزت ا... انتظامی، محمدعلی کشاورز، آزیتا لاچینی و ... برایش گفتم. انگار تازه سر درد دلش باز شده بود که گفت: «ما خیلی وقت است که اینجا کاری نداریم. حتی دلم برای کارم تنگ نشده. همان وقتها بازی ام که تمام میشد همه زندگی ام خانه و همسرم بود» و شروع کرد به خواند این شعر:
زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ / عشق فرمود ببین تاکه چه گوید دل من
عقل نالید کجا حل شود این مشکل من؟ / مرگ خندید که در منزل من، منزل من
خانه اش پر است از عکس و قاب و تابلوهایی که خاطرات بسیاری را در خود پنهان کرده اند. رازهایی بزرگ از سینما و تئاتر ایران. به خوبی یادش هست که هر کدام از عکسهای جوانی را کجا گرفته، اما نوه و نتیجه هایش را نمیشناسد. خیلی کم از خانه بیرون میرود و تفریحش حل جدول و تماشای تلویزیون است.
همیشه این بیت را سر زبان داشت که «ما نمانیم و عکس ما ماند/ کار دنیا همیشه بر عکس است».
به عکس های کودکی اش که زیر شیشه میز پذیرایی گذاشته شده نگاه میکردم که پرستارش گفت: «تمام زندگی اش همین عکسهاست. این بیماری فراموشی که باعث میشود حافظه کوتاه مدت ضعیف شود برایشان بد نیست، اگر قرار بود همه چیز یادشان بماند دنیا برایش تنگ میشد. فرزند ایشان سایتی طراحی کرده که همه اطلاعات و عکسهای خانم شهلا در آن درج شده و من خوشحالم دوستداران میتوانند در آن سایت اطلاعات درست را ببینند.»
نیم ساعت آخر بودنمان به عکس و ژست گرفتن و خندیدن و خنداندن گذشت. به این فکر کردم که وقتی من پایم را از این در بیرون بگذارم دیگر مرا یادش نمیماند، اما من همیشه یادم می ماند که این روز و این ساعت را کجا بودم.
شهلا ریاحی متولد سال 1305 است، او سابقه حضور در تئاتر را دارد و در فیلمهای سینمایی «دعوت به شام»، «بادامهای تلخ»، «سلام به انتظار»، «تحفه هند» و... مقابل دوربین رفته. وی در مجموعه های «در خانه»، «همسران»، «این خانه دور است»، «چراغ خانه» و ... بازی کرده است.(سوره سینما)
ادامه مطلب ...
شنبه 28 مرداد 1396 ساعت 05:50