جام جم سرا:
ساعت 10:11 صبح دیروز اساماس سایت شهرداری کوتاه بود: «در پی واژگونی اتوبوس بخش خصوصی در بزرگراه آزادگان متاسفانه تعدادی از مجروحان کشته و زخمی شدند.»
جای تامل نبود. خبرهای تکمیلی، از اعزام مصدومان به بیمارستانهای امامخمینی (ره)، رسولاکرم(ص)، شریعتی و فیاضبخش حکایت میکرد. راهی بیمارستان امامخمینی(ره) میشوم. با این سناریو در ذهنم که دنبال دوستم میگردم که از مسافران مصدوم اتوبوس است. نیروهای حراست در بیمارستان پرتعدادند. مامور پس از پرسیدن اسم بیمارم مرا به مددکار سه مصدوم حاضر در بیمارستان حواله میدهد. مددکار میگوید: «مصدومی به این نام نداریم.» شماره مددکار بیمارستان شریعتی را میدهد و میگوید: «او اطلاعات دقیق بیماران را دارد.» این سناریو جواب نمیدهد. راستش را میگویم: «من خبرنگارم. دروغ گفتم و برای تهیه گزارش از مصدومان آمدهام.» راستگویی هم جواب نمیدهد. به بیرون هدایت میشوم؛ مستاصل از حضور در اورژانس. همراهان یکی از مصدومان را پیدا میکنم. دختری 28ساله است. مادرش نمیتواند صحبت کند. کارفرمایش که خانمی 50ساله است، میگوید: «نصف بینیاش رفته، نصف بینی پریده است. پیش من کار میکرد. 28سالش بود. از چیتگر میآمد میدان المپیک. خیلی سرعت داشته. 120تا از آزادگان که میرفته سمت حکیم ماشین چپ کرده است. هشتنفر مردند.» خانمی در اورژانس میگفت مغزها روی زمین پخش بود. هلیکوپتر آمده فوتیها و مریضهای بدحال را برده است. الان جز بینی سعیده دوتا دستش هم شکسته است. سرش ورم دارد. صورتش اصلا ترکیده. بچه مرده، پیرمرد مرده، بیشتر جوانها مردهاند. با جان مردم بازی میکنند. اینها اتوبوسها را دادهاند به شرکتهای خصوصی برای اینکه دو مسافر بیشتر بزنند. گاز میدهند مردم را اینطوری داغون کردند. اینهارو برسونید به گوش مسوولان. چهکسی به داد مردم میرسد؟
هیچکس! بیچاره مردم. فقط یه مددکار آمده به دروغ میگوید: «40تا سرعت داشته، گفتم آره با 40 تا سرعت چنین اتفاقی میافتد. الان سعیده را بردند اسکن کنند. مردم ریختند راننده را کتک بزنند، فرار کرده است.»
میپرسم: «یعنی راننده طوریش نشده؟»
جواب میدهد: «نه. سالم است. با جون مردم بازی میکنند. دعا کنید انشاءالله خوب شود بهحق فاطمه زهرا.»
میگویم: «انشاءالله»
از خانم مسن میخواهم ضبط کوچک خبرنگاریام را د ر آستینش بگذارد و به سراغ سعیده برود اما سعیده مریضاحوالتر از آن است که بتواند حرف بزند.
همراه مصدوم بعدی را پیدا میکنم. مردی میانسال است. میگوید: «اتوبوس در پیچ سرعتش زیاد بوده است. شانس آوردند مسافرانش کم بودند و وسط روز بوده است. حدود 20، 30 نفر. اگر ساعت پرتردد بود، تعداد کشتهها خیلی بیشتر میشد. چون مسافران همه نشسته بودند و در پیچی که از آزادگان میخواسته بپیچد در حکیم سرعت خیلی بالا بوده است. نتوانسته کنترل کند و اتوبوس برگشته و مسافران همه ریختهاند رویهم برخی زیر اتوبوس و برخی داخل اتوبوس.»
- مصدوم شما چندسالش است؟
جواب میدهد: «48سال. از نظر ظاهری بعضی جاهایش پارگی دارد و کوفتگی. حالش خوب است شانس آورده است.»
از انتهای بلوار کشاورز راهی بیمارستان شریعتی گیشا میشوم. چند دقیقهای در اورژانس میچرخم. بالاخره سراغ یکی از پرستاران میروم و میگویم: «من خبرنگارم اما اگر حراست بفهمد همکاری نمیکنند. چندتا مصدوم به اینجا آوردهاند؟» میگوید: «یکی. خانمی باردار است که ما از نظر ارتوپدی چک کردیم مشکلی ندارد و اما وضعیت بچهاش مشخص نیست و در انتظار ویزیت دکتر زنان است. دعا کنید مشکلی نداشته باشد.» به سراغ حراست میروم و باز از در صداقت درمیآیم. میگوید: «بیمار الان همراهش اینجا نیست. پدرش اینجا بود که رفته.» و حوالهام میدهند به مدیریت حراست و آنها به ادارهکل روابطعمومی بیمارستان علومپزشکی و وزارتخانه. انگار بازهم به در بسته خوردم. در دلم دعا میکنم بچه زن باردار خوب باشد و راهی بیمارستان رسولاکرم(ص) ستارخان میشوم. جایی که شنیدهام دو نفر از بیماران را به آنجا اعزام کردهاند. بدون معرفی و پرسوجو وارد اورژانس میشوم. سالنی بزرگ پر از بیماران. به سراغ پزشک میروم به آرامی میگویم: «من خبرنگارم اما اگه ماموران حراستتان متوجه شوند من را بیرون میکنند. میخواهم با مصدومان حادثه واژگونی اتوبوس صحبت کنم.» میگوید: «باید به اتاق سبز اورژانس بروی.» مردی درشتهیکل با کبودی و پیراهن خونی پارهپاره حدودا 40ساله یکی از مصدومان است. همراهش دارد پیراهنش را عوض میکند. در انتظار ترخیص است. نای حرفزدن ندارد. به آرامی میگوید: «خیلی کمرم درد میکند. دوتا هلیکوپتر آمدند مریضهای بدحال را بردند و ما را با ماشین اورژانس آوردند. چی بگم. اتوبوس سرعتش بالا بود. در پیچ چپ کرد. اگر سرعتش بالا نبود که پیچ را رد میکرد. چیز واضحی است. 20، 30 تایی بودیم. یکدفعه راننده پایش را گذاشت روی گاز و سرعت را بالا برد. سمت راننده برگشت. اتوبوس خوابید و مسافت زیادی کشیده شد روی زمین. وضعیت خیلی بدی بود.» همراه بیمار بعدی میگوید بیمار پدرخانمش است. پیرمردی 53ساله. به سراغش میآیند، میگویند احتیاج به نخ بخیه است. باید تهیه کند. پیرمرد داخل اتاق پانسمان است. داخل اتاق میشوم پیرمرد نیمههوش است. با صورت و بازوی خونین.
محل اصلی اعزامها بیمارستان فیاضبخش است. جاده تهران – کرج؛ جایی که 19 مصدوم حادثه را اعزام کردهاند. یکیشان فوت کرده. آنیکی دختر 28سالهای بوده که صورتش تقریبا از دست رفته. در اثر تماس با آسفالت و بریدگیهای عمیق شیشه و خانوادهاش به بیمارستان آتیه بردندش به امید بازیافتن چهره.
روابطعمومی سازمان تامیناجتماعی همکاری خوبی میکند هم برای مصاحبه با مصدومان و هم رییس بیمارستان. هرچه «نه» از دهان حراست و روابطعمومیهای بیمارستانهای علومپزشکی میشنیدم، اینجا تبدیل به روی گشاده برای همکاری و پاسخدادن میشود. وارد بخش اورژانس میشوم. در سالنی دو آقا و پنج خانم با شکستگیهای متعدد از حادثه واژگونی اتوبوس حضور دارند. حال یکی از آقایان که مردی 40ساله با بینی شکسته و رد خون روی صورت است، از دیگران بهتر است. میگوید: «فعلا خوبم. چپ کرد. سرعت میومد یکهو واژگون شد.»
مردی از پشت پرده تخت کناری میگوید: «سرعت، خانم سرعت بلای جانمان شد.» پرده را که کنار میزنم، شوکه میشوم. دو دستش شکسته و خونی است. صورتش هم مالامال خون است. پوست بالای سرش را به زور پانسمان نگه داشتهاند. آقای یوسفی میگوید: «توی اتوبان سرعت گرفت. بعد آمد سر پیچ انگار که یادش آمد باید بپیچد. یکهو پیچید. نزدیک بود با یک پژو تصادف کند. آنجا آب هم ریخته بود و لیز خورد و واژگون شد. دیگر همه روی زمین کشیده شدیم. برخیها زیر اتوبوس ماندند.»
- شما چطور شدید؟
- من سرم و دستهام.
- از رسیدگی راضی هستید؟
- بله. راضی هستیم پیگیر هستند. اما این رانندهها، باید رانندهها بیشتر مراقب باشند. نمیدانم در بحث حقوق و مسافرشان چه تاثیری دارد. اینهمه سرعت میروند که چه شود؟ من بعد از سالها اولینبار بود سوار اتوبوس شدم و این هم نتیجهاش.
وضعیت خانمها بدتر است. شکستگیهای متعدد دارند. از هشت کشته، هفتنفرشان هم خانم بودند. اینطور که پلیس راهور گفته بخش پشتی اتوبوس نقصفنی هم داشته است. نقص فنی که در کنار سرعت غیرمجاز بلای جان مسافران شده. بهخصوص مسافران قسمت پشتی، زنان.
سایه 20ساله است. دختری کمی فربه. نالان از درد. میگوید: «پایم را آتل بستند. اتوبوس چپ شد. شیشههایش شکست. دو آدم افتادند روی پای من. نمیتوانستم تکان بخورم. بقیه همه خونی بودند. قابلتشخیص نبود.»
بیمار بعدی دختر جوان 21، 20ساله به نظر میرسد میگوید: «من از شهرک راهآهن میروم به قلهک دانشگاه. همین که سوار شدم و ایستگاه دوم را رد کردیم، اینقدر سرعت بالا بود نتوانست کنترل کند. ماشین چپ کرد. من کتفم شکسته. ماشین ملق زد و ما هیچکاری نمیتوانستیم بکنیم. من پرت شدم از اتوبوس بیرون. پایم زیر اتوبوس گیر کرد. بعد دیدم دونفر کنارم مرده بودند. سر نداشتند. مغزشان ریخته بود روی زمین. دختر جوان بودند. بعد آتشنشانی آمد، اتوبوس را بلند کردند و اورژانس آمد و ما را منتقل کردند اینجا.»
تخت کناریاش خانمی 50ساله است. مادر پیرش کنار تختش ایستاده. صورتش بخیه خورده و سرش آسیب دیده. مادرش میگوید: «دخترم 52ساله است. از خانهاش میآمده برود آرایشگاه. سرکارش. الان صورتش بریده شده. چهارتا از دندههایش هم شکسته است. خیر نبیند این راننده دختر من نانآور خانه بود.»
بیمار بعدی مریم 27ساله است. از چیتگر میرفته شریعتی برای بستری فرزندش در بیمارستان. میگوید: «شانهام شکسته. کمرم و لگنم ضربه دیده است. من سمت مردان کنار شوهرم نشسته بودم. اتوبوس از یک پژو سبقت گرفت رد شد. اول نزدیک بود با آن تصادف کند. بعد آمدیم آزادی با سرعت زیاد لیز خورد. سه تا ملق پشتسرهم خورد. من و بچهام و شوهرم افتادیم وسط و مردی که سرش از بدنش جدا شده بود، افتاد جلوی پای ما. شوهرم با دادوبیداد من و بچهام را کشید بیرون و بعدش نمیدانم چه شد.»
از فیاضبخش بهسمت روزنامه میروم با این تصور که هرکدام از نزدیکان من هم میتوانست مسافر اتوبوس خط شریعتی - چیتگر باشد. مسافر اتوبوس که مرگ حمل میکرد، مصدوم اتفاقی نادر که توجیهی ندارد. این نخستینبار نیست که اتوبوسهای سامانه حملونقل عمومی قربانی میگیرند. قربانیان قبلی عابرانی بودند که توسط اتوبوسهای خطوط تندرو زیر گرفته میشوند اما اینبار مرگ درون اتوبوس انتظار مسافرانی را میکشید که حملونقل عمومی ارزان، پاک و ایمن را برای رفتوآمدشان انتخاب کرده بودند.(فاطمه جمالپور/شرق)
1) قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
1) حارث بن هشام (1) (م18هـ) که روز فتح مکه ایمان آورده و ظاهراً اواخر وحی اسـت که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میپرسد که وحی چون آید؟ پیامبر فرمود: «اوقاتی چنان باشد که آوای جرس «صلْصَلةِ الجَرَس» و آن بر من سختترین باشد، بعد از من دور میشود و من «وحی» را حفظ کردهام. » (2)2-روایت شاهدان:
پس از نقل قول از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوبت به روایت شاهدان میرسد.پینوشتها:
1. از بزرگان بنی مخزوم قریش بود. جزء صحابه شمرده شده. در طاعون عمواس به شام درگذشت. اصابه 1: 293، استیعاب1: 307، اعلام 2: 162.
2. این حدیث را عایشه از او نقل کرده: بخاری: بدءالوحی2، بدء الخلق6، مسلم: فضائل87، موطأ مالک فصل الوضوء لمن مسّ القرآن7، احمد6: 158، 163، طبقات ابن سعد 1/ 1/ 131 و 132، التاج 3: 251. ترمذی: مناقب7.
3. همان مراجع و بحارالانوار18: 260.
4. این زیادی را «ابی عَوانه» (م316هـ) در الصحیح المسند نقل میکند (اتقان1: 162 نوع 16 فصل و فتح الباری1: 30).
5. ترمذی: تفسیر سورهی 23 ح 1 مقابله کنید: احمد بن حنبل 1: 34 و 4: 268، 271 و الدارمی: مقدمهی 2. این حدیث در سندش اختلافی اسـت. زیرا مدارش بر یونس بن سلیم اسـت که مجهول میباشد. اما حاکم آن را صحیح الاسناد دانسته 1: 535 و 2: 292.
6. بخاری: توحید 43، نسائی: افتتاح باب 37، طیالسی شمارهی 2628، طبقات 1/ 1/ 132.
7. احمد بن حنبل 2: 222، اتقان1: 162 نوع 16 فصل.
8. حاکم این را از ابن مسعود نقل میکند 2: 4، طبرانی در کبیر از ابوامامه (حلیةالاولیاء ابونعیم 7/ 10/ 27) نقل میکند، بزّار از حدیث حذیفه اخراج کرده (الترغیب 3: 7) مجمع الزواید هیثمی 4: 71.
9. بخاری: تفسیر سورهی 74 مدّثر 1، 3، 4 و سورهی 96 العلق: 1، صحیح مسلم: ایمان 255، 257، ترمذی: تفسیر سورهی 47: 1، احمد3: 306، تاج العروس ذیل دثر.
10. سبیل الهدی2: 306.
11. شرح اصول کافی ملاصدرا: 454.
12. صحیح بخاری: بدء الوحی3، تفسیر سورهی 96: 1-3، تعبیر1، 5، مسلم: صلاة 207، 208، رویا 3، 4، 6 ابوداود صلاة 148، ترمذی: رؤیا 2، 3، نسائی: تطبیق8: 62، ابن ماجه: رؤیا 1... ابن هشام1: 234، اسباب النزول واحدی: 5.
13. الخصائص الکبری سیوطی1: 231.
14. بخاری: تعبیر2، ابن ماجه: رؤیا1، الدارمی: رؤیا6، طیالسی: رؤیا1، احمد بن حنبل3: 126، 135، 149، 257 و 5: 50، 454، سفینة البحار1: 494 و 2: 626.
15. بخاری، بدءالوحی3، تفسیر سورهی 96: 1-3، تعبیر 1، 5، مسلم: صلاة 208، 207 رؤیا 3، 4،6، ابوداود: صلاة 148...
16. تفسیر ابوالفتوح رازی10: 151 و نیز رجوع کنید: مجمع البیان5: 378، تبیان طوسی2: 720، صافی:548، تفسیر البرهان2: 1155، منهج الصادقین3: 315، امام فخر رازی8: 335، بیضاوی2: 558، کشف الاسرار10: 266، التجرید الصریح1: 4، سیرة حلبیه 1/ 1/ 132، بخاری: بدءالوحی2، تفسیر 24: 6، مسلم: فضائل 86، احمد6: 58، 103، 197، 202، 256 به بعد.
17. بخاری: حج17، عمره10، فضائل القرآن2، مسلم: حج6، احمد4: 222 و 224، فضائل القرآن ابن کثیر 12-13. «صفوان بن یعلی» آرزو داشت که حضرت را در حال وحی مشاهده کند. روزی مردی با جبّهای معطر از پیامبر پرسید که با آن جبه میتواند اِحرام حج عمره را بگزارد؟ حضرت در چادر بود که حالت وحی دست داد. عمر به یعلی اشاره کرد و او به داخل آمد و دید حضرت مثل کسی که در خواب اسـت، خُرخُر میکند و رنگ مبارکش به سرخی زده، پس از اندکی از آن حالت بیرون آمده سؤال کننده را خواست و به وی فرمود: سه بار جبّهی خود را از عطر بشوید و احرام عمره را نیز چون احرام حج بجای آورد. و نیز در حدیث آمده: «و کان عمر یستره اذا أنزل علیه الوحی» (مسلم: حج10) و یا «قد احرم فی جبة اذ أنزل علیه الوحی (نسائی: مناسک 29)
18. طبقات 1/1/ 131 کُرِبَ له را اضافه دارد یعنی نفسش گرفته بود، التاج الجامع 3: 251، مسلم: حدود13، الفضائل 88، سیرة ابن کثیر 1: 423، احمد5: 317 به بعد، تفسیر طبری18: 4، طیالسی: 2667، سبل الهدی2: 344 و 346. سیره ابن کثیر1: 423.
19. احمد بن حنبل 6: 103 «إذا اوحی الیه، یأخذه شبه السبات»
20. چهاردهمین مردی اسـت که اسلام آورد، دو بار به حبشه مهاجرت کرد. نخستین مهاجری اسـت که در مدینه درگذشت. ابن سعد 3: 286، اصابه 5455، اعلام4: 378.
21. به نقل از حیاة القلوب مجلسی2: 258، ایضاً شبیه آن احمدبن حنبل1: 318، ترجمه تفسیر طبری 4: 884، تفسیر ابوالفتوح 3: 355.
22. احمد بن حنبل1: 464.
23. ایضاً 6: 34، شبیه شمارهی 2 همین دسته از اخبار- پارچه بر سر افکندن و یا نقاب زدن به هنگام وحی در میان انبیاء خالی از سابقه نبوده، چنانکه طبق کتاب مقدس حضرت موسی وقتی میخواست به طور سینا به مناجات برود نقابی بر روی خود میکشید (سفر خروج 34: 33 و 34). گفتهاند طُلَیحه اسدی که ادعای وصول وحی داشت به تقلید از انبیاء خود را در پارچهای میپیچید و در انتظار میماند. طبری 1: 1890 محاسن بیهقی 33، چاپ شوالی، عوف بن الربیع که از شجعان عرب بود معروف به ذی الخمار شد. (قاموس و تاج العروس کلمهی خِمار) اسود عنْسی را هم که نخستین مرتدی بود که در اسلام به دست فیروز دیلمی کشته شد، به روایتی ذوالخمار مینامیدند. طبری1: 8-1795 و 68-1853.
24. کشف الاسرار میبدی2: 646، عبدالله بن ام مکتوم بعدها پرچمدار شد و در جنگ قادسیه کشته شد. اما عبدالله بن جحش برادر زینب روز احد شهید گردید.
25. بخاری: صلاة 12، جهاد 31، ترمذی تفسیر سورهیِ 4: 18، نسائی: جهاد 4، طبقات ابن سعد 4/ 1/ 155، احمد بن حنبل5: 184 و 190به بعد، ابوداود: جهاد19، زادالمعاد ابن قیم 1: 18(یا 25)، این روایت را از عثمان بن مظعون هم بازگفتهاند: بحارالانوار18: 264، 269، سعدالسعود 122.
26. تفسیر عیاشی1: 288، حیاة القلوب مجلسی2: 258، شبیه آن را از عبدالله بن عمر هم نقل کردهاند. منتهی در این یکی حیوان نتوانست تحمل کند و حضرت پیاده شدند. احمد بن حنبل 2: 176، سیرهی ابن کثیر1: 424،حاکم 2: 505، شبیه این را اسماء بنت یزید هم نقل کرده، احمد6: 455، 458، سیره ابن کثیر1: 424، سبل الهدی2: 345 و یا روایت دیگری شبیه آن از ارْوی الدوسی آمده که میگفت: چارپا، دستان را چندان از هم گشود که من بیم داشتم از هم بگسلد. ابن سعد 1/ 1/ 131، سفینة البحار2: 638، سبل الهدی2: 344.
27. بحار18: 261 از مناقب 1: 41، مسلم: فضائل 89، تاج3: 252.
28. سنن نسائی: باب قراءة بسمله2: 133.
29. طبقات ابن سعد 1/ 1/ 131.
30. مجمع البیان طبرسی10: 378، بحارالانوار 18: 263.
31. بحار18: 261، مناقب1: 41.
مهمترین عامل برای وارستگی و عدل و قسط جامعه، اعتقاد آنان به حضور و شهادت خدا، در همهی مراسم و مراتب میباشد، و مهمترین عامل برای تبهکاری انسانها، نسیان این حقیقت است، که انسان خدا را شاهد اعمال خود ندانسته و خویشتن را در مشهد و محضر خدا نبیند، و این مطلب اساسی را، این سورههای هفتگانه بخوبی توضیح میدهند، که کسی وارسته و پارسا خواهد شد که خود را در تمام شئون زندگی، در مشهد و محضر الله ببیند. و کسی گرفتار هوس خواهد شد و سقوط خواهد کرد که این دید توحیدی را پیدا نکند و غافل باشد از اینکه، خدا شاهد همه اعمال او است. در سورهی مبارکهی فصلت که یکی از «حوامیم سبعه» است چنین آمده: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (6) قوم ثمود را، ما هدایت کردیم، و به آنها راه سعادت را نشان دادیم. عقل را در درون آنان نهادیم و پیغمبر را از بیرون اعزام کردیم، ولی اینها کوری را بر هدایت ترجیح دادند، و به نابینایی نسبت به حقیقت علاقمند بودند، و آنان را بر هدایت ترجیح دادند. چون نابینایی را، بر پیمودن راه راست ترجیح دادند، عذاب ذلت و فرومایگی به صورت صاعقه کوبنده آنها را در برگرفت.
استکبار به صورت ذلت تبدیل میشود. اگر کسی در برابر حقیقت، مستکبر باشد، چون تکبر و استکبار او کاذب است، و هر کاذبی، مطلب صادقی را در مقابل دارد، پس درون این استکبار و بزرگطلبی، که کاذب است یک ذلت و خواری صادق نهفته است.اما کافر تبهکار، چون این حقیقت برای او پوشیده است، او در جدار و پوششی از گناه و غفلت، بسر میبرد که: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ» (22) که اینها که خدا را فراموش کردهاند و معتقدند کسی شاهد و ناظر صحنه اعمال آنها نیست، و معتقدند کسی در کمین آنان نیست و معتقدند که«وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى» (23) و معتقدند که «یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ» (24) یعنی خیال میکنند؛ مال آنها، آنها را جاودانه میکند، و خیال میکنند؛ در پوشش قدرت زودگذر و محدود میتوانند جاودانه بمانند، همهی اینها در اثر نابینایی است که به این روز بدبختی و سیاه مبتلا شدهاند «وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ» (25) حشر اینها الی النار است، اینها به خدای منتقم قهار میرسند. اگر مؤمن به خدای رحمان رحیم میرسد، اینها به خدای قهار منتقم میرسند.
مؤمن؛ خدا را با دید رحمان و رحیم ملاقات میکند و میداند خدا قهار منتقم است، و مشمول قهر و انتقام خدا نیست، بلکه مشمول مهر خداست، کافر؛ به ملاقات خدای قهار منتقم میرود، و میبیند که خدا ارحم الراحمین است ولی او فقط مشمول قهر و انتقام خداوند است. لذا، پناه میبرد، درخواست میکند که، چیزی از رحمانیت و رحیمیت نصیب اینها بشود و چون راه هرگونه عمل بسته است، هم «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» (26) و هم «فَلاَ أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ» (27) هم راه نسب، و هم راه سبب بسته است، لذا، هیچ کاری در آنجا به عنوان عمل اختیاری میسور انسان نمیباشد. زیرا آن صحنه، صحنه جزا است نه دار عمل، لذا، استغاثه آنها سودی به حال اینها ندارد.پینوشتها
1. سوره فجر، آیهی 80.
2. سوره شعراء، آیهی 160.
3. سوره شعراء، آیهی 123.
4. سوره نساء، آیهی150.
5. سوره بقره، آیهی 136.
6. سوره فصلت، آیهی 17.
7. سوره طارق، آیهی 9.
8. نهجالبلاغه فیض، حکمت 400.
9. سورهی فصلت، آیهی 18.
10. سورهی توبه، آیهی 109.
11. نهجالبلاغه فیض، حکمت 316.
12. سورهی حج، آیهی 17.
13. سورهی احزاب، آیهی 52.
14. سورهی حدید، آیهی 4.
15. سورهی شوری، آیهی 11.
16. سورهی رعد، آیهی 33.
17. سورهی فجر، آیهی 14.
18. سورهی مجادله، آیهی 22.
19. سورهی آل عمران، آیهی 176.
20. سورهی اسراء، آیهی 8.
21. سورهی انفال، آیهی 19.
22. سورهی فصلت، آیهی 5.
23. سورهی طه، آیهی 64.
24. سورهی همزه، آیهی 3.
25. سورهی فصلت، آیهی 19.
26. سورهی بقره، آیهی 166.
27. سورهی مؤمنون، آیهی 101.
28. سورهی فصلت، آیهی 20.
29. سورهی اسراء، آیهی 36.
30. سورهی اسراء، آیهی 36.
31. سورهی اعراف، آیهی 6.
32. سورهی اسراء، آیهی 85.
33. سورهی بقره، آیهی 189.
34. سورهی ملک، آیهی 11.
35. سورهی نساء، آیهی 135.
مهمترین عامل برای وارستگی و عدل و قسط جامعه، اعتقاد آنان به حضور و شهادت خدا، در همهی مراسم و مراتب میباشد، و مهمترین عامل برای تبهکاری انسانها، نسیان این حقیقت است، که انسان خدا را شاهد اعمال خود ندانسته و خویشتن را در مشهد و محضر خدا نبیند، و این مطلب اساسی را، این سورههای هفتگانه بخوبی توضیح میدهند، که کسی وارسته و پارسا خواهد شد که خود را در تمام شئون زندگی، در مشهد و محضر الله ببیند. و کسی گرفتار هوس خواهد شد و سقوط خواهد کرد که این دید توحیدی را پیدا نکند و غافل باشد از اینکه، خدا شاهد همه اعمال او است. در سورهی مبارکهی فصلت که یکی از «حوامیم سبعه» است چنین آمده: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (6) قوم ثمود را، ما هدایت کردیم، و به آنها راه سعادت را نشان دادیم. عقل را در درون آنان نهادیم و پیغمبر را از بیرون اعزام کردیم، ولی اینها کوری را بر هدایت ترجیح دادند، و به نابینایی نسبت به حقیقت علاقمند بودند، و آنان را بر هدایت ترجیح دادند. چون نابینایی را، بر پیمودن راه راست ترجیح دادند، عذاب ذلت و فرومایگی به صورت صاعقه کوبنده آنها را در برگرفت.
استکبار به صورت ذلت تبدیل میشود. اگر کسی در برابر حقیقت، مستکبر باشد، چون تکبر و استکبار او کاذب است، و هر کاذبی، مطلب صادقی را در مقابل دارد، پس درون این استکبار و بزرگطلبی، که کاذب است یک ذلت و خواری صادق نهفته است.اما کافر تبهکار، چون این حقیقت برای او پوشیده است، او در جدار و پوششی از گناه و غفلت، بسر میبرد که: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ» (22) که اینها که خدا را فراموش کردهاند و معتقدند کسی شاهد و ناظر صحنه اعمال آنها نیست، و معتقدند کسی در کمین آنان نیست و معتقدند که«وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى» (23) و معتقدند که «یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ» (24) یعنی خیال میکنند؛ مال آنها، آنها را جاودانه میکند، و خیال میکنند؛ در پوشش قدرت زودگذر و محدود میتوانند جاودانه بمانند، همهی اینها در اثر نابینایی است که به این روز بدبختی و سیاه مبتلا شدهاند «وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ» (25) حشر اینها الی النار است، اینها به خدای منتقم قهار میرسند. اگر مؤمن به خدای رحمان رحیم میرسد، اینها به خدای قهار منتقم میرسند.
مؤمن؛ خدا را با دید رحمان و رحیم ملاقات میکند و میداند خدا قهار منتقم است، و مشمول قهر و انتقام خدا نیست، بلکه مشمول مهر خداست، کافر؛ به ملاقات خدای قهار منتقم میرود، و میبیند که خدا ارحم الراحمین است ولی او فقط مشمول قهر و انتقام خداوند است. لذا، پناه میبرد، درخواست میکند که، چیزی از رحمانیت و رحیمیت نصیب اینها بشود و چون راه هرگونه عمل بسته است، هم «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» (26) و هم «فَلاَ أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ» (27) هم راه نسب، و هم راه سبب بسته است، لذا، هیچ کاری در آنجا به عنوان عمل اختیاری میسور انسان نمیباشد. زیرا آن صحنه، صحنه جزا است نه دار عمل، لذا، استغاثه آنها سودی به حال اینها ندارد.پینوشتها
1. سوره فجر، آیهی 80.
2. سوره شعراء، آیهی 160.
3. سوره شعراء، آیهی 123.
4. سوره نساء، آیهی150.
5. سوره بقره، آیهی 136.
6. سوره فصلت، آیهی 17.
7. سوره طارق، آیهی 9.
8. نهجالبلاغه فیض، حکمت 400.
9. سورهی فصلت، آیهی 18.
10. سورهی توبه، آیهی 109.
11. نهجالبلاغه فیض، حکمت 316.
12. سورهی حج، آیهی 17.
13. سورهی احزاب، آیهی 52.
14. سورهی حدید، آیهی 4.
15. سورهی شوری، آیهی 11.
16. سورهی رعد، آیهی 33.
17. سورهی فجر، آیهی 14.
18. سورهی مجادله، آیهی 22.
19. سورهی آل عمران، آیهی 176.
20. سورهی اسراء، آیهی 8.
21. سورهی انفال، آیهی 19.
22. سورهی فصلت، آیهی 5.
23. سورهی طه، آیهی 64.
24. سورهی همزه، آیهی 3.
25. سورهی فصلت، آیهی 19.
26. سورهی بقره، آیهی 166.
27. سورهی مؤمنون، آیهی 101.
28. سورهی فصلت، آیهی 20.
29. سورهی اسراء، آیهی 36.
30. سورهی اسراء، آیهی 36.
31. سورهی اعراف، آیهی 6.
32. سورهی اسراء، آیهی 85.
33. سورهی بقره، آیهی 189.
34. سورهی ملک، آیهی 11.
35. سورهی نساء، آیهی 135.