مقدمه
خلاقیت (2) بعنوان یک نیاز فردی و اجتماعی از دیرباز مورد توجه محققان، نظریه پردازان و متخصصان بوده اسـت. اینکه این سازه ی اساسی و مهم چگونه تحقیق و تعریف شود، در طول تاریخ تغییرات اساسی بنیادینی یافته اسـت. در این راستا دهه ی 1950 نقطه ی عطف در تحقیقات خلاقیت بشمار می آید. در این دهه گیلفورد (3) ( 1967 ) با تأکید بر محدودیتهای آزمونهای هوشی مبنی بر اندازه گیری و سنجش استعدادهای انسانی و مطرح کردن تفکر واگرا (4) حوزه ی جدیدی در تحقیقات خلاقیت ایجاد کرد. پیش از این تصور بر آن بود که خلاقیت، تواناییی اسـت که مخصوص عده یی خاص می باشد و قابلیت آموزش و پرورش ندارد ( والاس (5)، 1926؛ رامر (6) و برولین (7)، 1999؛ سیمونتون (8)، 1984 ) این دیدگاه موجب محدود شدن بسیاری از تحقیقات و پژوهشها در خلاقیت گردید. اما امروزه بر مبنای عقاید مطرح شده توسط گیلفورد و بسیاری از نظریه پردازان اعتقاد بر آن اسـت که خلاقیت، تواناییی اسـت که قابلیت آموزش و پرورش دارد و هر فردی متناسب با ظرفیت و توانمندی خود از آن برخوردار اسـت ( سلتزر (9) و بنتلی (10)، 1999؛ استرنبرگ (11)، 1988؛ رنزولی (12)، 1999 ). تسلط این دیدگاه بر پژوهشها و تعاریف خلاقیت نتایج مفیدی در برداشت از جمله ارائه ی رویکردها و مدلهای نظری متفاوت از خلاقیت که خود منجر به ایجاد و توسعه ی روشهای متعدد پرورش خلاقیت گردیدند ( اسبورن (13)، 1953؛ سویج (14) و استری (15)، 1990). از مهمترین رویکردها در این زمینه نظریات روانشناسان شناختی اجتماعی در خلاقیت با عنوان رویکردهای نظام یافته اسـت که بر نقش تعاملی ویژگیهای شخصیتی، شناختی و محیطی در پرورش خلاقیت تأکید دارند ( آمابیل (16)، 1996، کرافت (17)، 2002، هنسی (18)، 2004 ). براساس تعاریف این گروه از محققان خلاقیت براساس محصول خلاق تعریف می شود و از دو ویژگی اساسی بداعت و ارزشمندی برخوردار اسـت ( آمابیل، 1996 ). از دیگر نتایج این دیدگاه بسط مفهوم خلاقیت در حوزه هایی فراتر از هنر و علوم از جمله عواطف بوده اسـت. از جمله عوامل زمینه ساز در بسط مفهوم خلاقیت، پاسخگویی به تناقضات اساسی در ارتباط با نوع فرایندهای شناختی در افکار خلاقانه، نقش دانش و اطلاعات در بروز افکار خلاقانه و نوع مهارتها و توانمندیهایی موجود در افکار خلاقانه ( خاص یا عام ) بوده اسـت ( فینک (19)، وارد (20) و اسمیت (21)، 1992 ).1- خلاقیت عاطفی (22)
تا سالهای اخیر عواطف بعنوان پاسخهای بیولوژیکی اولیه که ناشی از برانگیختگی فیزیولوژیکی بودند تعریف می شدند. در این دیدگاه عواطف و شناخت دو قطب مخالف یکدیگر بودند که براساس آن خلاقیت و هوش فرایند ذهنی سطح بالا و عواطف فرایندهای بیولوژیکی، ناخودآگاه و غیرقابل کنترل محسوب می شدند. سالوی (23) و مآیر (24) در سال ( 1992 ) مفهوم هوش عاطفی (25) را بمعنای توانایی هدایت عواطف خود و دیگران بطور صحیح و کاربرد این اطلاعات برای هدایت فکر و عمل بکار بردند. ارائه ی چنین مفهومی تغییری بنیادی در رابطه ی شناخت و عواطف ایجاد کرد. این دو محقق عناصر متعددی برای هوش عاطفی مطرح نمودند که عبارتند از:1- بداعت (31)
منظور از بداعت عاطفی بروز عاطفه یی خارج از استاندارد اسـت. براساس شرایط و موقعیت می توان پیش بینی نمود که بفرض در یک رویداد عاطفی فرد چه نوع عاطفه یی را ابراز دارد. اما گاهی اوقات عواطف غیرقابل پیش بینی و جدیدی بروز می کند که خارج از استاندارد پذیرفته شده اسـت. بر این اساس بداعت در خلاقیت عاطفی یعنی تغییر در عواطف عام و ایجاد عاطفه یی جدید توسط فرد که به دو شکل ایجاد می شود؛ یا فرد یک پاسخ عاطفی جدید می دهد یا پاسخهای عاطفی آشنا را به روشی جدید ترکیب می کند. بفرض بروز عاطفه یی در روابط بین دو دوست برخلاف شرایط حاکم موجب افزایش نیرومندی ارتباطات دوستانه بین آنان گردد. براساس تعریف آوریل از چگونگی ساخت عواطف توسط قواعد اکتساب، تهذیب و تغییر که در قسمتهای پیشین گفته شد، هر چه تجربه عاطفی به تغییر و تبدیل نزدیکتر باشد تا سطح اکتساب و تهذیب، بدیعتر اسـت. این بعد بتنهایی برای خلاقیت عاطفی کافی نیست، زیرا پاسخهای عاطفی غیرمعمول نشانه هایی از بیماریهای روانی محسوب می شوند نه خلاقیت.2- سودمندی (32)
در تعریفی که آوریل و نانلی از خلاقیت عاطفی ارائه دادند بروز پاسخ عاطفی جدید را منوط به بسط خط فکری و افزایش روابط بین فردی کردند که این بمعنی سودمندی پاسخ عاطفی اسـت. در واقع در این ملاک صحبت بر سر ارزش پاسخ اسـت. اگر پاسخ ارزش نداشته باشد خلاقانه نیست. در ارتباط با پاسخ عاطفی، آوریل علاوه بر بداعت و سودمندی که ملاکی مهم برای همه ی پدیده های خلاق هستند بُعد سومی را نیز اضافه می نماید که در تعریف ذکر شده از آوریل و نانلی با عنوان « بیان خود » ذکر گردید و نیز این با عنوان صداقت در پاسخ عاطفی توصیف می گردد.3- صداقت
صداقت نمایانگر ارزشها و باورهای فردی در پاسخ عاطفی اسـت؛ بدین معنا که میزان صحت و درستی عاطفه ابراز شده چگونه اسـت. ملاک صداقت در خلاقیت عاطفی بمعنای آن اسـت که یک احساس عاطفی تا چه حد صادقانه و با خلوص بیان می گردد. فرض کنید فردی از نقاشی کسی کپی برداری کند، در اینجا دو نقاشی وجود دارد یکی نقاشی کپی و دیگری اصل اسـت. هر دو این آثار هم نو و هم مناسب هستند لیکن در نقاشی کپی صداقت وجود ندارد و جایزه ی اصلی باید به نقاشی اصل داده شود. در نقاشی کپی صرفاً شایستگی فنی وجود دارد. نقاشی اصل انعکاس دهنده ی ارزشها و باورهای هنرمند نسبت به دنیاست اما نقاشی کپی بدون توجه به اینکه چقدر و چگونه خوب ترسیم شده اسـت یک تقلید از دیگری اسـت و به باورها و ارزشهای فردی ارتباطی ندارد.خلاقیت عاطفی در کودکان
براساس پاسخهایی که محققان شناختی به سؤالات و تناقضات اساسی مطرح شده در خلاقیت دادند، نگارنده ی مقاله مدلی پیشنهادی از خلاقیت عاطفی در کودکان برای اولین بار ارائه نموده اسـت. از مهمترین سؤالات و تناقضات مطرح شده توسط بسیاری از محققان و نظریه پردازان خلاقیت آن بود که آیا فرایندهای شناختی افکار خلاقانه خاص هستند یا ویژگی عامی می باشند که در هر نوع تفکر شناختیی وجود دارند؟پرورش خلاقیت عاطفی در کودکان
با توجه به ابعاد مطرح شده در خلاقیت عاطفی و نقش مهارتهای عام و خاص در آن می توان چگونگی پرورش خلاقیت عاطفی در کودکان را براساس نمودار زیر پیشنهاد نمود:پینوشتها:
1-دکترای روانشناسی تربیتی وعضو هیئت علمی دانشگاه شیراز.
2-Creativity
3- Guilford
4- Divergent thinking
5- Wallas
6- Ryhammar
7- Brolin
8- Simonton
9- Seltzer
10- Bentley
11- Strenberg
12- Renzulli
13- Osborn
14- Sauvaje
15- Estrey
16- Amabile
17- Craft
18- Hennessey
19- Fink
20- Ward
21- Smith
22- Emotional Creativity
23- Salovey
24- Mayer
25- Emotional intelligence
26- Averill
27- Nunly
28- Thomas Knowles
29-Mediator
30- Authenticity
31- Novelty
32- Effectiveness
33-Joseph
34- Strain
35- Emotional Literacy
36- De Bono
37- Scamper
38-Child Development Project
39- Seatel Social Development Project
40- Prompting Altemative Thinking Strategies
مقدمه
خلاقیت (2) بعنوان یک نیاز فردی و اجتماعی از دیرباز مورد توجه محققان، نظریه پردازان و متخصصان بوده اسـت. اینکه این سازه ی اساسی و مهم چگونه تحقیق و تعریف شود، در طول تاریخ تغییرات اساسی بنیادینی یافته اسـت. در این راستا دهه ی 1950 نقطه ی عطف در تحقیقات خلاقیت بشمار می آید. در این دهه گیلفورد (3) ( 1967 ) با تأکید بر محدودیتهای آزمونهای هوشی مبنی بر اندازه گیری و سنجش استعدادهای انسانی و مطرح کردن تفکر واگرا (4) حوزه ی جدیدی در تحقیقات خلاقیت ایجاد کرد. پیش از این تصور بر آن بود که خلاقیت، تواناییی اسـت که مخصوص عده یی خاص می باشد و قابلیت آموزش و پرورش ندارد ( والاس (5)، 1926؛ رامر (6) و برولین (7)، 1999؛ سیمونتون (8)، 1984 ) این دیدگاه موجب محدود شدن بسیاری از تحقیقات و پژوهشها در خلاقیت گردید. اما امروزه بر مبنای عقاید مطرح شده توسط گیلفورد و بسیاری از نظریه پردازان اعتقاد بر آن اسـت که خلاقیت، تواناییی اسـت که قابلیت آموزش و پرورش دارد و هر فردی متناسب با ظرفیت و توانمندی خود از آن برخوردار اسـت ( سلتزر (9) و بنتلی (10)، 1999؛ استرنبرگ (11)، 1988؛ رنزولی (12)، 1999 ). تسلط این دیدگاه بر پژوهشها و تعاریف خلاقیت نتایج مفیدی در برداشت از جمله ارائه ی رویکردها و مدلهای نظری متفاوت از خلاقیت که خود منجر به ایجاد و توسعه ی روشهای متعدد پرورش خلاقیت گردیدند ( اسبورن (13)، 1953؛ سویج (14) و استری (15)، 1990). از مهمترین رویکردها در این زمینه نظریات روانشناسان شناختی اجتماعی در خلاقیت با عنوان رویکردهای نظام یافته اسـت که بر نقش تعاملی ویژگیهای شخصیتی، شناختی و محیطی در پرورش خلاقیت تأکید دارند ( آمابیل (16)، 1996، کرافت (17)، 2002، هنسی (18)، 2004 ). براساس تعاریف این گروه از محققان خلاقیت براساس محصول خلاق تعریف می شود و از دو ویژگی اساسی بداعت و ارزشمندی برخوردار اسـت ( آمابیل، 1996 ). از دیگر نتایج این دیدگاه بسط مفهوم خلاقیت در حوزه هایی فراتر از هنر و علوم از جمله عواطف بوده اسـت. از جمله عوامل زمینه ساز در بسط مفهوم خلاقیت، پاسخگویی به تناقضات اساسی در ارتباط با نوع فرایندهای شناختی در افکار خلاقانه، نقش دانش و اطلاعات در بروز افکار خلاقانه و نوع مهارتها و توانمندیهایی موجود در افکار خلاقانه ( خاص یا عام ) بوده اسـت ( فینک (19)، وارد (20) و اسمیت (21)، 1992 ).1- خلاقیت عاطفی (22)
تا سالهای اخیر عواطف بعنوان پاسخهای بیولوژیکی اولیه که ناشی از برانگیختگی فیزیولوژیکی بودند تعریف می شدند. در این دیدگاه عواطف و شناخت دو قطب مخالف یکدیگر بودند که براساس آن خلاقیت و هوش فرایند ذهنی سطح بالا و عواطف فرایندهای بیولوژیکی، ناخودآگاه و غیرقابل کنترل محسوب می شدند. سالوی (23) و مآیر (24) در سال ( 1992 ) مفهوم هوش عاطفی (25) را بمعنای توانایی هدایت عواطف خود و دیگران بطور صحیح و کاربرد این اطلاعات برای هدایت فکر و عمل بکار بردند. ارائه ی چنین مفهومی تغییری بنیادی در رابطه ی شناخت و عواطف ایجاد کرد. این دو محقق عناصر متعددی برای هوش عاطفی مطرح نمودند که عبارتند از:1- بداعت (31)
منظور از بداعت عاطفی بروز عاطفه یی خارج از استاندارد اسـت. براساس شرایط و موقعیت می توان پیش بینی نمود که بفرض در یک رویداد عاطفی فرد چه نوع عاطفه یی را ابراز دارد. اما گاهی اوقات عواطف غیرقابل پیش بینی و جدیدی بروز می کند که خارج از استاندارد پذیرفته شده اسـت. بر این اساس بداعت در خلاقیت عاطفی یعنی تغییر در عواطف عام و ایجاد عاطفه یی جدید توسط فرد که به دو شکل ایجاد می شود؛ یا فرد یک پاسخ عاطفی جدید می دهد یا پاسخهای عاطفی آشنا را به روشی جدید ترکیب می کند. بفرض بروز عاطفه یی در روابط بین دو دوست برخلاف شرایط حاکم موجب افزایش نیرومندی ارتباطات دوستانه بین آنان گردد. براساس تعریف آوریل از چگونگی ساخت عواطف توسط قواعد اکتساب، تهذیب و تغییر که در قسمتهای پیشین گفته شد، هر چه تجربه عاطفی به تغییر و تبدیل نزدیکتر باشد تا سطح اکتساب و تهذیب، بدیعتر اسـت. این بعد بتنهایی برای خلاقیت عاطفی کافی نیست، زیرا پاسخهای عاطفی غیرمعمول نشانه هایی از بیماریهای روانی محسوب می شوند نه خلاقیت.2- سودمندی (32)
در تعریفی که آوریل و نانلی از خلاقیت عاطفی ارائه دادند بروز پاسخ عاطفی جدید را منوط به بسط خط فکری و افزایش روابط بین فردی کردند که این بمعنی سودمندی پاسخ عاطفی اسـت. در واقع در این ملاک صحبت بر سر ارزش پاسخ اسـت. اگر پاسخ ارزش نداشته باشد خلاقانه نیست. در ارتباط با پاسخ عاطفی، آوریل علاوه بر بداعت و سودمندی که ملاکی مهم برای همه ی پدیده های خلاق هستند بُعد سومی را نیز اضافه می نماید که در تعریف ذکر شده از آوریل و نانلی با عنوان « بیان خود » ذکر گردید و نیز این با عنوان صداقت در پاسخ عاطفی توصیف می گردد.3- صداقت
صداقت نمایانگر ارزشها و باورهای فردی در پاسخ عاطفی اسـت؛ بدین معنا که میزان صحت و درستی عاطفه ابراز شده چگونه اسـت. ملاک صداقت در خلاقیت عاطفی بمعنای آن اسـت که یک احساس عاطفی تا چه حد صادقانه و با خلوص بیان می گردد. فرض کنید فردی از نقاشی کسی کپی برداری کند، در اینجا دو نقاشی وجود دارد یکی نقاشی کپی و دیگری اصل اسـت. هر دو این آثار هم نو و هم مناسب هستند لیکن در نقاشی کپی صداقت وجود ندارد و جایزه ی اصلی باید به نقاشی اصل داده شود. در نقاشی کپی صرفاً شایستگی فنی وجود دارد. نقاشی اصل انعکاس دهنده ی ارزشها و باورهای هنرمند نسبت به دنیاست اما نقاشی کپی بدون توجه به اینکه چقدر و چگونه خوب ترسیم شده اسـت یک تقلید از دیگری اسـت و به باورها و ارزشهای فردی ارتباطی ندارد.خلاقیت عاطفی در کودکان
براساس پاسخهایی که محققان شناختی به سؤالات و تناقضات اساسی مطرح شده در خلاقیت دادند، نگارنده ی مقاله مدلی پیشنهادی از خلاقیت عاطفی در کودکان برای اولین بار ارائه نموده اسـت. از مهمترین سؤالات و تناقضات مطرح شده توسط بسیاری از محققان و نظریه پردازان خلاقیت آن بود که آیا فرایندهای شناختی افکار خلاقانه خاص هستند یا ویژگی عامی می باشند که در هر نوع تفکر شناختیی وجود دارند؟پرورش خلاقیت عاطفی در کودکان
با توجه به ابعاد مطرح شده در خلاقیت عاطفی و نقش مهارتهای عام و خاص در آن می توان چگونگی پرورش خلاقیت عاطفی در کودکان را براساس نمودار زیر پیشنهاد نمود:پینوشتها:
1-دکترای روانشناسی تربیتی وعضو هیئت علمی دانشگاه شیراز.
2-Creativity
3- Guilford
4- Divergent thinking
5- Wallas
6- Ryhammar
7- Brolin
8- Simonton
9- Seltzer
10- Bentley
11- Strenberg
12- Renzulli
13- Osborn
14- Sauvaje
15- Estrey
16- Amabile
17- Craft
18- Hennessey
19- Fink
20- Ward
21- Smith
22- Emotional Creativity
23- Salovey
24- Mayer
25- Emotional intelligence
26- Averill
27- Nunly
28- Thomas Knowles
29-Mediator
30- Authenticity
31- Novelty
32- Effectiveness
33-Joseph
34- Strain
35- Emotional Literacy
36- De Bono
37- Scamper
38-Child Development Project
39- Seatel Social Development Project
40- Prompting Altemative Thinking Strategies