میگفت دیگر مهمانی رفتن برایش لذتبخش نیست چون یک ذره شیرینی و شکلات هم نمیخورد و از غذایش هم نمیتواند درست و حسابی لذت ببرد و مدام به دیگران خیره میماند که با خوشحالی خوراکیهای مورد علاقهشان را میخورند! کمی دیگر که گذشت گفت تازگیها خیلی بیطاقت و کمحوصله شده و بیشتر وقتها با دختر 2 سالهاش دعوا و مرافعه دارد! غیر از اینها به نظرم میآمد موهایش تنکتر شده اما دلم نیامد از او چیزی بپرسم و مطمئن بودم این هم یکی دیگر از عوارض رژیم نادرستی است که گرفته... فقط به او توصیه کردم قبل از اینکه دیر شود و ناگهان رشتههایش را پنبه کند، به یک متخصص تغذیه مراجعه کند تا بیش از این به جسم و البته اعصاب و روانش صدمه نزند.
رژیم باید متعادل باشد
در کل رژیم غذایی برای کاهش وزن باید برنامهای متناسب، متعادل و متنوع باشد و بتواند مواد مغذی از پروتئین، ویتامینها، مواد معدنی و آنتیاکسیدانها را تأمین کند چون بدن ما در مورد بسیاری از ویتامینها و برخی از مواد معدنی منبع ذخیره ندارد و به همین دلیل این مواد باید روزانه وارد بدن شود.
در مورد پروتئین این امکان وجود دارد که بهخصوص در افراد چاق، اگر مدتی استفاده شود، بدن میتواند از منابع ذخیرهاش استفاده کند ولی عمدتاً ویتامینها و گاهی مواد معدنی را نمیتواند تأمین کند و به مراتب شدت پیدا میکند. ضمن اینکه الگوی غذایی این افراد معمولاً از قبل هم نادرست بوده و بیشتر کالری دریافتی بالاست که باعث افزایش وزن و چاقی میشود و وقتی افراد با کمبود مواد مغذی مورد نیاز بدن، اقدام به رعایت رژیمهای نادرست میکنند، فقط باعث افزایش این کمبودها میشوند. در نتیجه موجب بروز اختلالات متعدد جسمی و ذهنی-روانی میشود. یعنی هم به جسم اثر میگذارد و هم بر ذهن و روان.
واضحترین تاثیرات چنین رژیمهایی، بدخلقی، تندخویی و بهطور کلی کاهش وزن نادرست است آن هم در مواردی که افراد در مدت کوتاهی وزن زیاد کم میکنند، در واقع گرسنگی بیشتری به خود تحمیل کرده و عوارضی مثل افسردگی، اضطراب، تحریکپذیری و حتی بروز حالت عقده به غذا و غذا خوردن در ایشان پیدا میشود. چون فرد میل دارد ولی جلوی میلش را میگیرد و ادامه این امر منجر به بدخوری و اختلال در غذا خوردن میشود که در موارد شدید به شکل بیاشتهایی عصبی (Anorexia Nervosa) یا پرخوری عصبی (Bulimia Nervosa) بروز میکند. بنابراین مجموعه این عوارض در واقع ناشی از همان رژیمهای کاهش وزن نادرست است.
عاقبت کمآبی را میدانید؟
در این رژیمها در وهله اول آب بدن کم میشود. همانطور که همه ما میدانیم آب مایعی بسیار حیاتی برای بدن است و مطالعات نشان داده کمبود آب میتواند منجر به اختلال شناختی شود و بر قوه درک و شناخت افراد تأثیر منفی بگذارد.
از طرف دیگر، در چنین کاهش وزنهایی که معمولاً با ورزش همراه نیست، بیشتر به جای کاهش بافت چربی، کاهش توده عضلانی رخ میدهد و باعث تحلیل عضلات و آتروفی عضلانی میشود که همین موضوع هم عوارض نامطلوب خود را بر فرد خواهد گذاشت. یکی دیگر از آثار منفی و جدی چنین رژیمهای غذاییای، به هم خوردن تعادل هورمونهای بدن است که باعث بروز استرس و تحریکپذیر شدن فرد میشود. استرس خود عوارض بسیار نامطلوبی دارد که در صورت طولانی شدن، فرد را در معرض بیماریها قرار میدهد. هورمونهای آدرنالین و کورتیزول افزایش پیدا میکند و در نتیجه این افزایش، بالا رفتن ضربان قلب، سفتی عضلات، افزایش فشار خون، تند شدن تنفس و تحریکپذیری اتفاق میافتد و این تغییرات باعث کاهش مقاومت بدن در برابر کنشها میشود و فرد واکنشهای شدیدی از خود نشان میدهد. به دنبال بدخلقی، تحریکپذیری، افسردگی، اضطراب و... توانایی انجام کار روزانه کاهش مییابد؛ یعنی فردی که رژیم غذایی نادرستی را اجرا میکند، حتی برای انجام کارهای معمولی و روزمرهاش هم دچار مشکل میشود، احساس سرگیجه و تهوع دارد و در صورت طولانی شدن این رژیمها، به صورت افسردگیهای بارز نمود پیدا میکند.
وقتی قندتان میافتد!
از آنجا که مغز یکی از ارگانهای بدن است که نمیتواند با استفاده از مواد غذایی دیگر گلوکز تولید کند چراکه سایر اندامها مثل عضلات بدن برای تأمین قند مورد نیاز و تأمین انرژیشان میتوانند از منابع چربی ذخیره بدن استفاده کنند اما مغز و همچنین گلبولهای قرمز قادر به این کار نیستند، بنابراین باید همیشه قند در دسترسش به شکل گلوکز وجود داشته باشد.
وقتی فرد طی رژیمهای نادرست غذایی به خودش گرسنگی میدهد و قند خونش کاهش پیدا میکند، مغز قند مورد نیاز برای تأمین انرژی ندارد، دچار کمبود انرژی میشود و پیغام ارسال میکند اما پاسخی دریافت نمیکند و در ادامه گرسنگی، بدخلقی و تندخویی در فرد ظاهر میشود. عوامل تغذیهای دیگری در این میان نقشهای مهمی بازی میکنند و کمبودشان آثار سوء فراوانی برای بدن در پی دارد، مثل ویتامینهای گروه B و بهخصوص ویتامینهای 1B، 2B و 3 B که در متابولیسم انرژی بیشترین نقش را دارند و با کاهش این مواد، متابولیسم انرژی در مغز به خوبی انجام نمیگیرد و باز به شکل اختلالهای روانی که رایجترینش همین بدخلقی و تندخویی است، بروز میکند. (خدیجه رحمانی - کارشناس تغذیه/ زندگی مثبت)
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
بر اساس آیه شریفه "وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُوْمِنِینَ(البقرة/8) گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم.» در حالی که ایمان ندارند." پاره ای از مردم که در نگاه قرآن کریم به منافقین یاد می شوند هرگز زبانشان با دل شان یکی نبوده و با زبان سخنی می گویند که در دل به آن سخن پای بند نیستند، یعنی به زبان می گویند ما به خدا و روز قیامت [در خصوص اینکه چرا به قیامت «روز» می گویند یکی از وجوهش آن است که عرب ها به حوادث سنگین واژه یوم اطلاق می کنند پس «یوم الاخر» یعنی حادثه سنگین آخرت.] ایمان و باور داریم حال آنکه در دل چنین نبوده و هیچ گونه باور و اعتقادی ندارند و طبیعی است کسی که زبان و دلش با هم یکی نباشد اهل عمل و اقدام نیز نخواهد بود؛ چرا که زبان و دل در صورتی که با یکدیگر زوج و جفت شوند فرزند صالحی به نام عمل پدید می آید.
ماجرای زبان و دل هم از همین قرار است. انسان باید بکوشد در جوانی زبان و دلش یکی شود و گرنه در پیری یا ممکن نیست یا به دنبال آن عمل و اقدامی صورت نمی پذیرد.
در آیات دیگر می خوانیم آن جا که در بیان تفاوت میان ایمان و اسلام بیان شده است می فرماید: «قالت الاعراب آمنا، قل لم تومنوا و لکن قولوا أسلمنا ولمایدخل الایمان فی قلوبکم.» [حجرات/14]، بادیه نشینان گفتند: «ایمان آوردیم» بگو: «ایمان نیاورده اید، لیکن بگویید: «اسلام آوردیم.» و هنوز در دل های شما ایمان داخل نشده است. در این آیه صراحتاً به فرق میان ایمان و اسلام اشاره شده است.
بادیه نشینان اسلام آورده بودند و به ظاهر شهادتین را بر زبان جاری ساخته بودند، اما ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان نگردیده بود. علامه طباطبایی- قدس سره- در تفسیر آیه می نویسد: «خداوند در آیه ایمان را از آنان نفی کرده است و واضح گردانیده که ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان، نشده است؛ ایمان قائم هم به زبان و هم به قلب است. (علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص 332)
از یاد نبریم بهترین فصل ازدواج روزگار جوانی است، وگرنه در پیری ازدواج سر نمی گیرد، اگر هم اتفاق بیافتد بسیار نادر است، ندیده ای که گاه تلویزیون ازدواج پیرمرد هشتاد ساله را با پیرزن هفتاد ساله گزارش می کند، و این خود نشان می دهد که چنین اتفاقی کم و نادر است.
و تازه چنین ازدواجی اگر هم سر بگیرد فرزندی به دنبال ندارد، و اگر هم داشته باشد بسیار کمیاب و نادر است، و به همین سبب خداوند از فرزنددار شدن زکریا در پیری سخن می گوید.
حال ماجرای زبان و دل هم از همین قرار است. انسان باید بکوشد در جوانی زبان و دلش یکی شود و گرنه در پیری یا ممکن نیست یا به دنبال آن عمل و اقدامی صورت نمی پذیرد.
بادیه نشینان اسلام آورده بودند و به ظاهر شهادتین را بر زبان جاری ساخته بودند، اما ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان نگردیده بود. علامه طباطبایی- قدس سره- در تفسیر آیه می نویسد: «خداوند در آیه ایمان را از آنان نفی کرده است و واضح گردانیده که ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان، نشده است؛ ایمان قائم هم به زبان و هم به قلب است. (علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص 332)
کلام را با داستانی به پایان می بریم:
حضرت لقمان که معاصر حضرت داوود بود، در ابتدای کارش بنده یکی از ممالیک بنی اسرائیل بود.
روزی مالکش آن جناب رابه ذبح گوسفندی امر فرمود و گفت: بهترین اعضایش را برایم بیاور.
لقمان گوسفندی کشت و دل و زبانش را به نزد خواجه و مالک خود آورد.
پس از چند روز دیگر خواجه اش گفت: گوسفندی ذبح کن و بدترین اجزایش را بیاور.
لقمان گوسفندی کشت و باز زبان و دل آن را برای خواجه آورد.
خواجه گفت: به حسب ظاهر این دو نقیض یکدیگرند!!
لقمان فرمود: اگر دل و زبان با یکدیگر موافقت کنند بهترین اعضا هستند و اگر مخالفت کنند بدترین اجزا هستند.
خواجه را این سخن پسندیده افتاد و او را از بندگی آزاد کرد.
بوقلمون صفت هایی که از پشت خنجر می زنند
دستور صریح قرآن برای مقابله با فتنه گران منافق
پایان دردناک زندگی منافقان و کافران
ایمان به همه انبیاء لازم است