جام جم سرا: برای رسیدن به چنین جایگاهی، بهترین کار این است که در ابتدای راه و آغاز زندگی مشترک، دید خوبی درباره خانواده طرف مقابل داشته باشیم و روش مناسبی برای برقراری رابطه صحیح با خانواده همسرمان انتخاب کنیم؛ همچنین نباید فراموش کنیم که این به نفع زندگی مشترک ماست و اگر همسرمان را دوست داریم باید خانواده او را هم دوست داشته باشیم و به آنها احترام بگذاریم.
در این زمینه دکتر سپیده شبان، متخصص در امور مشاوره ازدواج و خانواده راهکارهایی ارائه کرده که توجه به آنها میتواند بخشی از مشکلات را تا حدی حل کند.
گام اول: شناخت هدف
اولین کاری که یک زوج در آغاز زندگی مشترک باید انجام دهند این است که نسبت به یکدیگر، زندگی زناشویی و خانواده طرف مقابل خود شناخت و آگاهی پیداکنند. یعنی ابتدا باید بدانند که هدفشان از ازدواج چیست، چرا ازدواج میکنند و قرار است بعد از این وارد چه دنیایی شوند. چه انتظاراتی از این ارتباط دارند و در این میان نقش خود، طرف مقابل و خانوادههای هر دو طرف را تشخیص دهند. هنگامی که با چنین شناختی قدم در زندگی مشترک میگذاریم قطعا این شناخت میتواند ما را در تمام زمینهها بیشتر کمک کند؛ مثلا اگر نسبت به همسر خود و خانواده او شناخت کافی داشته باشیم میتوانیم با توجه به تواناییها و روحیات و خلقوخوی آنها و قوانین حاکم بر خانوادهشان رفتار کنیم . به این ترتیب برخوردهای آنها نیز با ما معقولتر و قابلقبولتر خواهد بود. یک زوج وقتی ازدواج میکنند و ازخانواده خود جدا میشوند مرزی دور آنها تشکیل میشود که مانند پوسته بیرونی تخممرغ کاملا محتویات درونی خود را در برمیگیرد. انگار زن و شوهر داخل این فضا هستند واز دیگران جدا میشوند. بنابراین هر کدام از این شرایط جدید ویژگیهایی دارد؛یعنی زن و شوهری که با هم ازدواج میکنند و مرزی بین آنها و دیگران کشیده میشود لازم است کارهایی از جانب خود و خانوادههایشان انجام شود که به این مرز احترام گذاشته شود. متأسفانه در بعضی خانوادهها با توجه به وابستگیهای شدیدی که خانوادهها به فرزندانشان دارند، هنگام ازدواجشان فکر میکنند فرزندشان از آنها دور شده یا در بعضی موارد شروع به مقایسه شرایط ازدواج خودشان با فرزندانشان میکنند و بدینترتیب مشکلاتی بهوجود میآید.
گام دوم: مشاوره کنید
برای جلوگیری از بروز هرگونه اشتباهی در رفتارهای زوجین و خانوادههای آنها، بهترین کار و نخستین گام این است که ما قبل از تشکیل زندگی واقعا پختگی و رشد کافی را در خودمان بهوجود بیاوریم و تشخیص دهیم که آمادگی لازم را برای آغاز نوع جدیدی از زندگی داریم یا خیر؛ چون ازدواج بنیان بسیاری از اتفاقات مهمی است که در کشور میافتد و آینده فرزندانمان در گرو تربیت صحیح در خانوادههایی موفق است. بنابراین بهتر است با توجه به راهکارهای زیادی که در تمام زمینهها وجود دارد وقبل از آنکه مشکلی بهوجود بیاید شناخت کافی برای مقابله با آنها داشته باشیم. این کار در دنیای امروزی با مشاوره و شرکت در کلاسهای آمادگی قبل از ازدواج به خوبی امکانپذیر است. بهخاطر داشته باشیم که برای آغاز زندگی مشترک باید سرمایهگذاری لازم انجام شود و زوجین وقت و انرژی زیادی برای شناخت یکدیگر و خانوادههایشان بگذارند.
گام سوم: احترام بگذارید
در آغاز زندگی مشترک دو طرف باید دید مثبتی نسبت به طرف مقابل و خانواده او داشته باشند و فراموش نکنند که احترام به خانواده همسر باعث موفقیت بیشتر و تحکیم زندگی زناشویی خود آنهاست. برای رسیدن به چنین دیدگاهی باید هرگونه فکر منفی را که از قبل در ذهنمان هست از بین ببریم و مرز بین دخالت و کمک از طرف والدین را تشخیص دهیم. والدین هم باید با توجه به اینکه فرزندانشان وارد ارتباط جدیدی شدهاند، به آنها فرصتی برای تجربه کردن بیشتر بدهند. آنها میتوانند در بسیاری موارد نظر بدهند ولی این موضوع که ما تا چه حد میتوانیم آن را عملی کنیم، موضوعی دو طرفه است؛یعنی هم خود ما که وارد ارتباط جدیدی شدهایم باید خواهان آن باشیم و هم والدین باید نظرات خود را طوری مطرح کنند که جایگاه مشاوره و راهنمایی داشته باشد.
گام چهارم: مغزتان را عوض کنید
متأسفانه بسیاری از زوجها گمان میکنند والدین همسرشان قصد دخالت در کارهای آنها را دارند البته این موضوع تا حد زیادی به فرهنگ حاکم بر خانوادهها بستگی دارد. یعنی بسیاری افراد چون از قبل ذهنیت مثبتی در این زمینه ندارند نمیتوانند دید خوبی نسبت به هرگونه کمکی که والدین طرف مقابل به آنها میکنند داشته باشند و اغلب کمکهای آنها را دخالت تلقی میکنند. بنابراین بهتر است بدون هیچ تفکری از قبل نسبت به خانواده همسر وارد زندگی مشترک شد و هرگونه خطاهای ذهنی یا شناختی را که در این خصوص وجود دارد از بین برد.
گام پنجم: کنار بیایید
بهتر است با توجه به سطح فرهنگ و شرایط خانوادههای زوجین، ابتدا با سطح توقعات و انتظارات آنها آشنا شویم. بعضی خانوادهها انتظار دارند فرزندان و همسرانشان حتما عقاید آنها را بشنوند و شاید در بعضی موارد همین که نظراتشان شنیده شود برایشان کافی باشد ولی بعضی خانوادهها به شنیده شدن و توجه به عقایدشان بسنده نمیکنند؛یعنی حتما باید ببینند که فرزندشان مطابق نظر آنها رفتار میکند؛ در غیراین صورت ممکن است بخواهند مقایسه و سرزنش کنند. همین موضوع باعث میشود که ظرفیت طرفین به مرور کاهش پیدا میکند و با توجه به مشکلات دیگری هم که در زندگی وجود دارد، این موضوع تبدیل به بحرانی در زندگی آنها میشود. بنابراین علاوه بر اینکه والدین باید نظرشان را بهگونهای مطرح کنند که دخالت محسوب نشود، فرزندان هم باید بهنظر آنها احترام بگذارند.
گام ششم: بشناسید و بشناسانید
برای اینکه زوجها در آغاز زندگی مشترک بتوانند ارتباط خوبی با خانواده همسر خود برقرار کنند، ابتدا باید میزان آگاهیهای خود را از خصوصیات و روحیات خانوادهها بالا ببرند و در واقع بیشتر با آنها آشنا شوند. همچنین باید بپذیرند که والدینشان چون تجربیات بیشتری دارند، دوست دارند آن را در اختیار فرزندانشان بگذارند ولی نیت بدی ندارند. هنگامی که فرزندان این موضوع را درک کنند میتوانند شنوندههای خوبی برای گوش سپردن به حرفهای والدین خود باشند. این خیلی برای والدین ارزشمند است که حتی اگر مخالف نظرشان هستیم با حوصله و احترام سخنانشان را بشنویم و راجع به آنها فکر کنیم و به آنها بگوییم که حتما راهکارها و تجربیات شما را مدنظر قرار میدهیم و به آنها احترام میگذاریم و بسیار سپاسگزاریم که برای ما وقت میگذارید. در واقع جوانان ابتدا باید با روحیه والدین همسرشان آشنا باشند، آنها را بپذیرند و به آنها احترام بگذارند اما هیچگاه نباید طوری با آنها صحبت یا رفتار کنند که نشانگر بیاهمیتی به رفتار و عقایدشان باشد. بنابراین هم بایدبه والدین احترام بگذاریم، هم شنونده خوبی باشیم و هم از آشنا شدن با عقاید و تجربیاتشان استقبال کنیم.
گام هفتم: شرط نگذارید
هر زوجی مایلند بتوانند ارتباط بسیار خوبی با والدین همسر خود داشته باشند ولی گاهی نمیتوانند موفق شوند. متأسفانه خیلی از مردم در جامعه ما دوست داشتن مشروط راتجربه کردهاند؛ یعنی عقیده دارند هر کس تا زمانی برای آنها دوست داشتنی است که خصوصیات و ویژگیهای مورد علاقه آنها را داشته باشد یا کار خاصی انجام بدهد. این موضوع باعث میشود توقعات نابجایی از یکدیگر داشته باشیم؛ مثلا در ذهن خود تصویر خاصی از پدر و مادر همسر خود ساختهایم. اما وقتی وارد زندگی میشویم آن افراد با طرح وارهها و چارچوبهایی که در ذهن ماست یکی نیستند. بنابراین نخستین چیزی که جوانان باید مدنظر قرار دهند پذیرش واقعیات است ولو آنگونه که ما میخواهیم نباشند. زوجها باید بدانند اگر همسرشان را دوست دارند باید خانواده آنها را هم با همان ویژگیها و فرهنگی که از قبل داشتهاند بپذیرند ولی نمیتوانند انتظار داشته باشند دیگران بنا به خواست آنها تغییر کنند. متقابلا خانوادهها نیز باید بپذیرند که عروس یا داماد آنها در خانوادههایی متفاوت با آنها رشد کردهاند. پذیرش این تفاوتها کمک میکند تا بتوانیم بهتر یکدیگر را بپذیریم. گاهی افراد انتظار دارندهمسر یا خانواده او رفتاری کاملا مشابهخود آنها داشته باشندو با باورهای اشتباهی وارد زندگی زناشویی میشوند مثلا فکر میکنندهمسر خوب کسی است که همیشه در هر جایی و در تمام مهمانیها کنار او باشد و کمتر به دیگران توجه داشته باشد یا خانواده طرف مقابل باید همانگونه که دلخواه او است رفتار کنند. ولی وقتی وارد زندگی میشوند با خلاف آن مواجه میشوندو همین موضوع باعث بروز مشکلاتی با همسر یا خانوادهاش میشود. پذیرش تفاوتها و دیدگاههای افراد خیلی مهم است و نباید انتظار داشته باشیم که دیگران دقیقا مانند ما فکر یا رفتار کنند. آگاه باشیم که چه انتظاراتی از آنها داریم و افراد را آنگونه که هستند بپذیریم البته والدین نیز میتوانند انتظارات خود را از فرزندانشان تعدیل کنند. ولی با توجه به انعطافپذیری بیشتر جوانان، بهتر است این تغییر و پذیرش ابتدا از طرف جوانان صورت پذیرد.
گام هشتم: باورهایتان را اصلاح کنید
گاهی افراد با پیش زمینههایی وارد زندگی مشترک میشوند که میتواند بسیار مشکلزا باشد، مثلا با توجه به شنیدههای اطرافیان دید خوبی نسبت به خانواده طرف مقابل ندارند و فرهنگ غلطی از دوران کودکی در ذهن آنها شکل میگیرد. نباید بگذاریم این شنیدهها و تجربههای دیگران، ذهنیت بدی برای آغاز زندگی مشترک به ما بدهد؛ مثلا اگر از کودکی شنیدهایم مادر یا پدر همسرمان نمیتوانند با ما رفتار دوستانهای داشته باشند و با این ذهنیت وارد زندگی شویم، ناخودآگاه نیز نمیتوانیم ارتباط خوبی با آنها برقرار کنیم. اصلاح باورها و عقاید ما برای موفقیت در هر ارتباطی بسیار مهم است. برای شروع هر کار مهم یا آغاز هر ارتباطی باید اطلاعات کافی در آن زمینه داشته باشیم. ما معمولا حتی برای خرید یک لباس هم ساعتها وقت میگذاریم و از دیگران سؤال میکنیم تا بتوانیم آنچه را واقعا میخواهیم بیابیم. ولی متأسفانه برای وارد شدن به یکی از مهمترین مراحل زندگی، آگاهیهای لازم را کسب نمیکنیم. فراموش نکنید به همان نسبت که بتوانیم اطلاعات کافی در زمینهای داشته باشیم به همان نسبت نیز اعتماد به نفس بیشتری خواهیم داشت. هنگامی که با اعتماد به نفس وارد ارتباط میشویم، هم اضطراب کمتری داریم و هم ذهن بازتری برای پیدا کردن راهکارهای مختلف و حل مشکلات خواهیم داشت. ضمن اینکه دید بازتری خواهیم داشت و بیشتر توان پذیرش موقعیتهای جدید را کسب خواهیم کرد. در ضمن باید با رها کردن باورهای غلط عامیانه، سعی کنیم خودمان با توجه به واقعیات موجود به نتیجه درستی برسیم.(همشهری)
پاسخ مشاور: علاقه شما به شوهرتان کمک زیادی خواهد کرد تا بتوانید شرایط زندگی مشترکتان را بهبود ببخشید. اینکه گفتهاید شوهرتان بهانه گیری میکند و به شما کمتر اهمیت میدهد با افزایش صمیمیت بین شما و شوهرتان رفع خواهد شد. با این حال در ادامه نکاتی مطرح میشود که امیدوارم با مطالعه آنها پاسخ سوال خود را دریافت کنید.
رابطه بین نیازهای بنیادی و خشنودی از ازدواج
یکی ازاهداف ازدواج تامین نیازهای اساسی زنان و مردان است و اگر افراد متاهل در زندگی مشترکشان برای تامین نیازهای همسرشان تلاش کنند در بهبود صمیمیت در رابطه زناشوییشان پیشرفت چشمگیری ایجاد خواهد شد؛ بنابراین اگر شما با شناخت شخصیت شوهرتان بتوانید رضایت او را از زندگی مشترک بیشتر کنید، صمیمیت بیشتری در زندگی مشترک احساس خواهید کرد.
معمولاً همه انسانها در طول زندگی برای پاسخ به ۵ نیاز اولیه خود، تلاش میکنند؛ این نیازها عبارت است از: نیاز بقا، نیاز عشق و محبت، نیاز قدرت، نیاز آزادی و نیاز به تفریح.
نیاز بقا، نیاز به تامین مسائل اقتصادی، توجه به بهداشت و سلامت جسمانی و مانند اینهاست. نیاز آزادی، نیاز به انجام کارهای مورد علاقه است. پاسخ به این نیاز در زندگی مشترک بدین گونه است که همسر خود را مدام تحت کنترل شدید و افراطی قرار ندهید. نیاز به قدرت، تمایل به مدیریت و تسلط بر امور مختلف زندگی است. ما برای حفظ مسیر زندگیمان میجنگیم و دیگران را به علت مخالفت با خودمان تنبیه میکنیم؛ بنابراین اگر در زندگی مشترک مورد احترام قرار بگیریم نیاز به قدرتمان بهتر پاسخ داده میشود. نیاز به عشق، محبت و همچنین تفریح نیازهایی است که سهلتر از دیگر نیازها در ازدواج تامین میشود. این نیازها را میتوان با راههای مختلف برآورده ساخت و نباید در پاسخ به این نیاز همسر، بیتوجه بود.
میزان هر نیاز را در همسرتان بسنجید
جالب است بدانید ۵ نیازی که به آنها اشاره شد به میزانهای متفاوتی در افراد مختلف وجود دارد. آگاهی از میزان هر کدام از این نیازها در همسرتان، به شما در تامین و پاسخ به آنها کمک میکند. به عنوان مثال، اگر نیاز به قدرت در همسرتان زیاد است، بهتر است شما در برابر او مطیعتر باشید چراکه احساس بهتری را در همسرتان ایجاد میکند و باعث صمیمیت بیشتر شما میشود.
۷ عادت مهرورزی را جایگزین رفتارهای اشتباهتان کنید
گوش سپردن، حمایت، تشویق، احترام، اعتماد، پذیرش و گفتوگوی همیشگی بر سر اختلافات، ۷ عادت مهرورزی هستند. در صورتی که این عادات موثر را جایگزین عادات مخرب از قبیل توهین، تنبیه، تحقیر، سرزنش، باج گرفتن، کتک کاری و بیتوجهی به شوهرتان کنید در افزایش صمیمیت تاثیر بسزایی خواهد داشت. (زهرا وفایی جهان، کارشناس ارشد روانشناسی/ خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
102
پاسخ مشاور: با این اطلاعات محدود نمیتوان بدرستی شما را راهنمایی کرد چرا که هنوز معلوم نیست آیا هدف اصلی شما ازدواج در آینده است، آیا طرف مقابل نیز شما را دوست دارد، وضعیت تحصیلی، وضعیت شغلی، حمایت خانوادگی خود و طرف مقابلتان چگونه است؟
به نظر میآید که نگرانی اصلی شما به خاطر بعد مسافت و فاصله مکانی از فرد دلخواهتان نیست، بلکه نگرانیتان به دلیل دست کم گرفتن تواناییها و توانمندیهای خودتان در مواجهه با مشکلات آتی زندگی است زیرا خیلی از افراد توانستهاند بخوبی از پس این جنبه (بعد مسافت) برآیند و البته وجود نزدیکی مکانی الزاما باعث خوشبختی دو نفر نخواهد شد.
فقط عشق کافی نیست
در مجموع باید گفت که در ازدواج پایدار، مهمترین مسئله، آمادگی هر دو طرف و مسئولیتپذیری در برابر انتخاب شرایط ازدواج است. البته تنها وجود عشق و علاقه به طرف مقابل، ملاک خوشبختی نیست بلکه باید گفت توانمندی هر یک از افراد در فراهم آوردن محیطی امن و حمایتی در زندگی مهمتر است؛ بخصوص از طرف شما که باید ببینید چه امکانات و منابع مادی و توانمندیهایی را در اداره یک زندگی دارا هستید؛ به عنوان مثال، با توجه به اینکه اکنون نگران این موضوع (بعد مسافت) هستید، که اگر در آینده به وجود آید، نمی توانید خودتان را با شرایط به وجود آمده سازگار کنید یا اینکه توانایی روبرو شدن با این موضوع اینقدر برایتان سخت و ناگوار است، چگونه میتوانید مسائل اساسیتر و مهمتر از این موضوع را به تنهایی یا با کمک طرف دیگر حل کنید؟
نکات مثبت بعد مسافت
گاهی فاصله گرفتن از شرایط فعلی (حتی از خانواده اصلی) می تواند اعتماد به نفس و عزت نفس شما را بالاتر ببرد و باعث شود شما از حالت وابستگی مادی و عاطفی رها شوید و این می تواند به استقلال طلبی و بالابردن توانمندی های تان کمک شایانی کند.به هر حال قبل از اینکه به مسائل کمتر مهم توجه کنید، به مسائل اساسی تری همچون داشتن ملاک های یک ازدواج موفق و پایدار ( مانند استقلال، شغل مناسب، تحصیلات موفق، ارتباط مناسب و موثر با خانواده تان و ... ) فکر کنید و آن ها را کسب کنید. ثانیا گاهی تحمل سختی ها و مشکلات انسان را پخته تر و سازگارتر می کند و ثالثا چه شواهدی وجود دارد که ایشان در آینده همراه شما نباشد و یا چه دلیلی وجود دارد که اگر شما در شهر دیگری در آینده زندگی کنید، خوشبخت تر نباشید.
واقع بین باشید
به جای تصمیم گیری احساسی و هیجانی، واقع بینانه و مسئولانه بیندیشید و سعی کنید توانمندی های خود را در جنبه های دیگر بالا ببرید و مطمئن باشید اگر شرایط مناسبی را برای خودتان مهیا کنید (منابع حمایتی و مادی) هر دختری حاضر است بعد مسافت را تحمل کند و این را بدانید که در آینده به خاطر تلاش و هدفمندی که شما در زندگی خواهید داشت، او همیشه شما را همراهی می کند. در انتها، مشورت حضوری نیز می تواند شما را در اتخاذ یک تصمیم عاقلانه کمک کند. (دکتر هادی صدری - روانشناس و مشاور خانواده/ خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
من به تمام حرفهایش گوش دادم تا اینکه پسورد ایمیلم را خواست و مجبور شدم به او بدهم و متاسفانه چند ایمیل نامناسب مربوط به سالهای قبل دید و باعث شد بدبینیاش بدتر شود. با اینکه میدانست با کسی قبل از ازدواج ارتباط داشتم، اما حالا مدام این موضوع را مطرح میکند و میگوید دیگر به من اعتماد ندارد. او مرد خوبی است و مرا دوست دارد، اما این اخلاق او واقعا زندگیمان را تحت تاثیر قرار داده است. چگونه با او رفتار کنم تا رابطهمان آرامتر شود؟
پاسخ مشاور: زندگی با همسر شکاک کار سختی است، اما گاهی خود ما به این صفت همسرمان دامن میزنیم. با تعاریفی که از گذشتهمان میکنیم یا با پنهانکاریهای بیموردی که انجام میدهیم.
همسر شما در مورد روابط گذشتهتان میدانست و همین باعث میشد به شما بدگمان باشد، اما اینکه پسورد ایمیلتان را به او دادید، کار اشتباهی بود مگر اینکه با توجه به شرایط گذشته خودتان و اخلاق ایشان، اثری از روابط باقی نمیگذاشتید. بهتر است با او حرف بزنید و بخواهید تا گذشتهها را فراموش کند و به زندگی فعلیتان اطمینان داشته باشد.
البته اینکه او شکاک است باید بررسی بیشتری شود، اگر واقعا شک به صورت یک اختلال رفتاری در او باشد، باید به روانشناس مراجعه کند، اما در آن صورت هم شما به هیچ وجه نباید با این حس او مبارزه کنید و سعی کنید خود را مستقل نشان دهید و بیتفاوت باشید. او وقتی نسبت به چیزی شک میکند، حال درونیاش بسیار نامناسب است پس سعی کنید او را درک کرده و از محبت خودتان مطمئنش کنید. بسیاری از شکها به این دلیل ایجاد میشود که فرد نسبت به جایگاه خودش در قلب طرف مقابل تردید دارد و از طرفی کمبود اعتماد به نفس هم میتواند در شک به همسر تاثیرگذار باشد. درهرحال فراموش نکنید که رفتار شما میتواند یک شک خفیف را قوی کرده یا از بین ببرد.
سعی کنید در این موارد وقتی شرایط خوب است، با هم گفتوگو کنید. هر وقت برای اطمینان یافتن از وفاداری شما نیاز به سندی داشت در اختیارش بگذارید، البته به شرطی که آن سند واقعا وفاداریتان را نشان دهد. شک اگر بیمارگونه باشد نیاز به زمان طولانی دارد تا درمان شود پس صبور باشید و حتما از یک مشاور برای مراحل درمان کمک بگیرید.
چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
میگفت دیگر مهمانی رفتن برایش لذتبخش نیست چون یک ذره شیرینی و شکلات هم نمیخورد و از غذایش هم نمیتواند درست و حسابی لذت ببرد و مدام به دیگران خیره میماند که با خوشحالی خوراکیهای مورد علاقهشان را میخورند! کمی دیگر که گذشت گفت تازگیها خیلی بیطاقت و کمحوصله شده و بیشتر وقتها با دختر 2 سالهاش دعوا و مرافعه دارد! غیر از اینها به نظرم میآمد موهایش تنکتر شده اما دلم نیامد از او چیزی بپرسم و مطمئن بودم این هم یکی دیگر از عوارض رژیم نادرستی است که گرفته... فقط به او توصیه کردم قبل از اینکه دیر شود و ناگهان رشتههایش را پنبه کند، به یک متخصص تغذیه مراجعه کند تا بیش از این به جسم و البته اعصاب و روانش صدمه نزند.
رژیم باید متعادل باشد
در کل رژیم غذایی برای کاهش وزن باید برنامهای متناسب، متعادل و متنوع باشد و بتواند مواد مغذی از پروتئین، ویتامینها، مواد معدنی و آنتیاکسیدانها را تأمین کند چون بدن ما در مورد بسیاری از ویتامینها و برخی از مواد معدنی منبع ذخیره ندارد و به همین دلیل این مواد باید روزانه وارد بدن شود.
در مورد پروتئین این امکان وجود دارد که بهخصوص در افراد چاق، اگر مدتی استفاده شود، بدن میتواند از منابع ذخیرهاش استفاده کند ولی عمدتاً ویتامینها و گاهی مواد معدنی را نمیتواند تأمین کند و به مراتب شدت پیدا میکند. ضمن اینکه الگوی غذایی این افراد معمولاً از قبل هم نادرست بوده و بیشتر کالری دریافتی بالاست که باعث افزایش وزن و چاقی میشود و وقتی افراد با کمبود مواد مغذی مورد نیاز بدن، اقدام به رعایت رژیمهای نادرست میکنند، فقط باعث افزایش این کمبودها میشوند. در نتیجه موجب بروز اختلالات متعدد جسمی و ذهنی-روانی میشود. یعنی هم به جسم اثر میگذارد و هم بر ذهن و روان.
واضحترین تاثیرات چنین رژیمهایی، بدخلقی، تندخویی و بهطور کلی کاهش وزن نادرست است آن هم در مواردی که افراد در مدت کوتاهی وزن زیاد کم میکنند، در واقع گرسنگی بیشتری به خود تحمیل کرده و عوارضی مثل افسردگی، اضطراب، تحریکپذیری و حتی بروز حالت عقده به غذا و غذا خوردن در ایشان پیدا میشود. چون فرد میل دارد ولی جلوی میلش را میگیرد و ادامه این امر منجر به بدخوری و اختلال در غذا خوردن میشود که در موارد شدید به شکل بیاشتهایی عصبی (Anorexia Nervosa) یا پرخوری عصبی (Bulimia Nervosa) بروز میکند. بنابراین مجموعه این عوارض در واقع ناشی از همان رژیمهای کاهش وزن نادرست است.
عاقبت کمآبی را میدانید؟
در این رژیمها در وهله اول آب بدن کم میشود. همانطور که همه ما میدانیم آب مایعی بسیار حیاتی برای بدن است و مطالعات نشان داده کمبود آب میتواند منجر به اختلال شناختی شود و بر قوه درک و شناخت افراد تأثیر منفی بگذارد.
از طرف دیگر، در چنین کاهش وزنهایی که معمولاً با ورزش همراه نیست، بیشتر به جای کاهش بافت چربی، کاهش توده عضلانی رخ میدهد و باعث تحلیل عضلات و آتروفی عضلانی میشود که همین موضوع هم عوارض نامطلوب خود را بر فرد خواهد گذاشت. یکی دیگر از آثار منفی و جدی چنین رژیمهای غذاییای، به هم خوردن تعادل هورمونهای بدن است که باعث بروز استرس و تحریکپذیر شدن فرد میشود. استرس خود عوارض بسیار نامطلوبی دارد که در صورت طولانی شدن، فرد را در معرض بیماریها قرار میدهد. هورمونهای آدرنالین و کورتیزول افزایش پیدا میکند و در نتیجه این افزایش، بالا رفتن ضربان قلب، سفتی عضلات، افزایش فشار خون، تند شدن تنفس و تحریکپذیری اتفاق میافتد و این تغییرات باعث کاهش مقاومت بدن در برابر کنشها میشود و فرد واکنشهای شدیدی از خود نشان میدهد. به دنبال بدخلقی، تحریکپذیری، افسردگی، اضطراب و... توانایی انجام کار روزانه کاهش مییابد؛ یعنی فردی که رژیم غذایی نادرستی را اجرا میکند، حتی برای انجام کارهای معمولی و روزمرهاش هم دچار مشکل میشود، احساس سرگیجه و تهوع دارد و در صورت طولانی شدن این رژیمها، به صورت افسردگیهای بارز نمود پیدا میکند.
وقتی قندتان میافتد!
از آنجا که مغز یکی از ارگانهای بدن است که نمیتواند با استفاده از مواد غذایی دیگر گلوکز تولید کند چراکه سایر اندامها مثل عضلات بدن برای تأمین قند مورد نیاز و تأمین انرژیشان میتوانند از منابع چربی ذخیره بدن استفاده کنند اما مغز و همچنین گلبولهای قرمز قادر به این کار نیستند، بنابراین باید همیشه قند در دسترسش به شکل گلوکز وجود داشته باشد.
وقتی فرد طی رژیمهای نادرست غذایی به خودش گرسنگی میدهد و قند خونش کاهش پیدا میکند، مغز قند مورد نیاز برای تأمین انرژی ندارد، دچار کمبود انرژی میشود و پیغام ارسال میکند اما پاسخی دریافت نمیکند و در ادامه گرسنگی، بدخلقی و تندخویی در فرد ظاهر میشود. عوامل تغذیهای دیگری در این میان نقشهای مهمی بازی میکنند و کمبودشان آثار سوء فراوانی برای بدن در پی دارد، مثل ویتامینهای گروه B و بهخصوص ویتامینهای 1B، 2B و 3 B که در متابولیسم انرژی بیشترین نقش را دارند و با کاهش این مواد، متابولیسم انرژی در مغز به خوبی انجام نمیگیرد و باز به شکل اختلالهای روانی که رایجترینش همین بدخلقی و تندخویی است، بروز میکند. (خدیجه رحمانی - کارشناس تغذیه/ زندگی مثبت)