کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزهای > لیلی شیرازی:
به دنیا که میآییم اگر مادرزادی اتفاق ناخوشایندی برای چشمهایمان نیفتاده باشد، چشمهایمان به روی دنیا باز میشود. به ما میگویند بینا، اما در آن هنگام، ما تنها چشمهایی داریم که هنوز حتی برای خوب و درستدیدن هم تربیت نشدهاند.
در آن زمان، ما فقط چشم داریم. هنوز بلد نیستیم تماشا کنیم. هنوز نمیتوانیم ببینیم. نیاز داریم کسی به ما دیدن را بیاموزد. حقیقت این است که ما برای زندگیکردن چشمهای دیگری میخواهیم. چشمهایی که نه فقط دنیا را، که بتواند درون را نیز ببیند!
خدا فقط آن چشم سر را نیافریده. خدا در طول قرنها کسانی را برگزیده که دیدن را به انسان بیاموزند؛ دیدن جهان بیرون و جهان درون را. خدا تو را آفرید، خدا تو را برگزید، گویی برای همهی جهان و برای همیشه چشمی به دنیا بخشید، چشمی به بشریت بخشید که درستدیدن را به او بیاموزد.
* * *
تو که به دنیا آمدی، انگار خدا برای همیشه چشم را آفرید. چشمی برای تمام مردم جهان. چشمی که علامتهای راهنما را میبیند؛ راهها را میبیند؛ بیراههها را میبیند. چشمی که میتواند زیر و بالای زندگی را ببیند؛ گودالها را و جادههای صاف را. چشمی که میتواند حقیقت را ببیند.
تو چشم حقیقتبین جهانی که به دنیا آمدی. ما با داشتن تو دیگر نابینا نیستیم، حتی اگر چشم سرمان کور باشد. حتی اگر در جهان اطراف ما چیزی جز سیاهی نباشد.
ما با چشم حقیقتبین هستی که تویی، علامتهای راهنما را میبینیم. روز را میبینیم. شب را میبینیم. ستارههای چشمکزن را، شعلههای کوچک را، زخمهای چرکی را و تابلوهای اصیل را.
ما با چشم حقیقتبین هستی که تویی، دریا را تا انتها، کویر را تا دورها، جنگل را تا نوک درختهای سر به فلک کشیده میبینیم. با چشم حقیقتبین هستی که تویی، به آدمها نگاه میکنیم. به آنها که تو گفتهای بهشان مهربانی کنیم، به آنها که تو گفتهای با آنها مدارا کنیم، به آنها که تو گفتهای با آنها حرف بزنیم، ما با آدمها با چشم حقیقتبینمان برخورد میکنیم. چرا که تو پیش از ما جهان را و آدمهایش را دیدهای و حالا به ما میگویی که بهتر است از چه راهی برویم.
* * *
تو چشم مایی که ما پروانهها را میبینیم. تو چشم مایی که ما غارهای تاریک را میبینیم. تو چشم مایی که ما حتی میتوانیم به درون خودمان نگاه کنیم، به صورتمان در آینه. ما میتوانیم به عکسهای کودکیمان نگاه کنیم. میتوانیم به روزهای رفتهمان نگاه کنیم. تو چشم مایی که میتوانیم آیندهمان را ببینیم. میتوانیم جهان درون خود را ببینیم و در مکالمهای با خود به روزهای بهتری برسیم.
* * *
از آخر و عاقبت جهان کوچکم نمیترسم. چرا که تو به دنیا آمدهای. آخرین پیامبری که خدا برایمان فرستاده. آخرین چشم جهان. از هیچچیز نمیترسم چرا که یاد گرفتهام ببینم. چرا که با چشمهای تو به دنیا نگاه میکنم و یا حداقل سعی میکنم که با چشمهای تو به دنیا نگاه کنم.
دیدن این تصاویر به من آرامش و امنیت میدهد. احساس میکنم سراب نمیبینم. رنگها واقعی هستند. تصویر من در آینه واقعی است. تصویر خوبیکردن، شکل خوببودن، مهربانبودن، زندهبودن، دیدن حقیقت، جاریکردن حقیقت، دلسوزبودن، مهربانی با یتیمان و تنهایان، طلب بخششکردن و باز طلب بخششکردن، تمام اینها را از مردمک چشمهای تو درک کردهام.
* * *
احساس میکنم انسان بینایی هستم. وقتی که از خواب بیدار میشوم، برای دیدن اشتیاق دارم، چرا که میدانم تو تصویر دنیای مرا به من بخشیدهای. دنیایی که در آن مهربانان در بهترین جای دنیا نشستهاند، دلسوزان روزهای قشنگی دارند و آنها که به خداوند نزدیکترند، زیباترین چیزها را دیدهاند!
* * *
تولدت مبارک ای کسی که چشم دل همهی آدمها هستی. به دیدن با تو وفادار میمانم و به تصاویری که از مردمک چشمهای تو میبینم احترام میگذارم، تا جهانم را تا وقتی که زندهام تازه و مهربان نگاه دارم.
* * *
این چشمها را به روی دنیای من نبند. چرا که از تاریکی میترسم.
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزهای > لیلی شیرازی:
به دنیا که میآییم اگر مادرزادی اتفاق ناخوشایندی برای چشمهایمان نیفتاده باشد، چشمهایمان به روی دنیا باز میشود. به ما میگویند بینا، اما در آن هنگام، ما تنها چشمهایی داریم که هنوز حتی برای خوب و درستدیدن هم تربیت نشدهاند.
در آن زمان، ما فقط چشم داریم. هنوز بلد نیستیم تماشا کنیم. هنوز نمیتوانیم ببینیم. نیاز داریم کسی به ما دیدن را بیاموزد. حقیقت این است که ما برای زندگیکردن چشمهای دیگری میخواهیم. چشمهایی که نه فقط دنیا را، که بتواند درون را نیز ببیند!
خدا فقط آن چشم سر را نیافریده. خدا در طول قرنها کسانی را برگزیده که دیدن را به انسان بیاموزند؛ دیدن جهان بیرون و جهان درون را. خدا تو را آفرید، خدا تو را برگزید، گویی برای همهی جهان و برای همیشه چشمی به دنیا بخشید، چشمی به بشریت بخشید که درستدیدن را به او بیاموزد.
* * *
تو که به دنیا آمدی، انگار خدا برای همیشه چشم را آفرید. چشمی برای تمام مردم جهان. چشمی که علامتهای راهنما را میبیند؛ راهها را میبیند؛ بیراههها را میبیند. چشمی که میتواند زیر و بالای زندگی را ببیند؛ گودالها را و جادههای صاف را. چشمی که میتواند حقیقت را ببیند.
تو چشم حقیقتبین جهانی که به دنیا آمدی. ما با داشتن تو دیگر نابینا نیستیم، حتی اگر چشم سرمان کور باشد. حتی اگر در جهان اطراف ما چیزی جز سیاهی نباشد.
ما با چشم حقیقتبین هستی که تویی، علامتهای راهنما را میبینیم. روز را میبینیم. شب را میبینیم. ستارههای چشمکزن را، شعلههای کوچک را، زخمهای چرکی را و تابلوهای اصیل را.
ما با چشم حقیقتبین هستی که تویی، دریا را تا انتها، کویر را تا دورها، جنگل را تا نوک درختهای سر به فلک کشیده میبینیم. با چشم حقیقتبین هستی که تویی، به آدمها نگاه میکنیم. به آنها که تو گفتهای بهشان مهربانی کنیم، به آنها که تو گفتهای با آنها مدارا کنیم، به آنها که تو گفتهای با آنها حرف بزنیم، ما با آدمها با چشم حقیقتبینمان برخورد میکنیم. چرا که تو پیش از ما جهان را و آدمهایش را دیدهای و حالا به ما میگویی که بهتر است از چه راهی برویم.
* * *
تو چشم مایی که ما پروانهها را میبینیم. تو چشم مایی که ما غارهای تاریک را میبینیم. تو چشم مایی که ما حتی میتوانیم به درون خودمان نگاه کنیم، به صورتمان در آینه. ما میتوانیم به عکسهای کودکیمان نگاه کنیم. میتوانیم به روزهای رفتهمان نگاه کنیم. تو چشم مایی که میتوانیم آیندهمان را ببینیم. میتوانیم جهان درون خود را ببینیم و در مکالمهای با خود به روزهای بهتری برسیم.
* * *
از آخر و عاقبت جهان کوچکم نمیترسم. چرا که تو به دنیا آمدهای. آخرین پیامبری که خدا برایمان فرستاده. آخرین چشم جهان. از هیچچیز نمیترسم چرا که یاد گرفتهام ببینم. چرا که با چشمهای تو به دنیا نگاه میکنم و یا حداقل سعی میکنم که با چشمهای تو به دنیا نگاه کنم.
دیدن این تصاویر به من آرامش و امنیت میدهد. احساس میکنم سراب نمیبینم. رنگها واقعی هستند. تصویر من در آینه واقعی است. تصویر خوبیکردن، شکل خوببودن، مهربانبودن، زندهبودن، دیدن حقیقت، جاریکردن حقیقت، دلسوزبودن، مهربانی با یتیمان و تنهایان، طلب بخششکردن و باز طلب بخششکردن، تمام اینها را از مردمک چشمهای تو درک کردهام.
* * *
احساس میکنم انسان بینایی هستم. وقتی که از خواب بیدار میشوم، برای دیدن اشتیاق دارم، چرا که میدانم تو تصویر دنیای مرا به من بخشیدهای. دنیایی که در آن مهربانان در بهترین جای دنیا نشستهاند، دلسوزان روزهای قشنگی دارند و آنها که به خداوند نزدیکترند، زیباترین چیزها را دیدهاند!
* * *
تولدت مبارک ای کسی که چشم دل همهی آدمها هستی. به دیدن با تو وفادار میمانم و به تصاویری که از مردمک چشمهای تو میبینم احترام میگذارم، تا جهانم را تا وقتی که زندهام تازه و مهربان نگاه دارم.
* * *
این چشمها را به روی دنیای من نبند. چرا که از تاریکی میترسم.