مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

معاد جسمانی است ؟ آیا در آن دنیا انسان، وجودی مادی است؟

[ad_1]
مفیدستان:

آیا در آن دنیا انسان، وجودی مادی است؟

معاد جسمانی

آیا معاد جسمانی است ؟ آیا در آن دنیا انسان، وجودی مادی است؟

در این گزارش به صورت خلاصه نظریات دانشمندان را مورد برانگیخته شدن انسان در دنیای آخرت مطرح می کنیم.

برانگیخته شدن انسان در سرای آخرت یکی از موضوعات مهم است که به نظرات دانشمندان در این زمینه می پردازیم.

 

1. گروهی از متکلمان،معاد را تنها جسمانی دانسته و به وجود روحی غیر از جسم و مکانیسم بدن معتقد نیستند.

 

2.عده ای از فلاسفه به ویژه پیروان حکمت “مشاء” تنها به معاد روحانی معتقدند و می گویند:

پس از مرگ علاقه روح به بدن قطع می گردد، اما از آن جا که روح موجود پیراسته از ماده است،
فنا و نیستی در آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن، باقی و جاوید خواهد ماند.
این نظریه از آن جا ناشی می شود که این گروه از فلاسفه نتوانستند
اشکالات و شبهات معاد جسمانی را حل کنند، لاجرم به معاد روحانی معتقد شدند و معاد جسمانی را انکار کردند.

 

معاد جسمانی

 

3.بسیاری از حکما، عرفا و دانشمندان علم کلام و عالمان شیعی؛

مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیر و…
به هر دو معتقدند و می گویند: در رستاخیز روح به بدن باز می گردد،
در نتیجه معاد انسان جسمانی است، البته نه جسم بدون روح،
بلکه جسمی که دارای روح است.

دارندگان این نظریه خود به دو گروه تقسیم شده اند:

الف. برخی از آنان معتقدند روح در قیامت به بدن طبیعی و عنصری که دارای فعل و انفعالات طبیعی و شیمیایی است باز می گردد.

ب. عده ای نیز برآنند که روح در سرای دیگر به بدن مثالی و برزخی که لطیف است و جرم و ماده ندارد،
اما از مقدار و شکل برخودار است تعلق می گیرد. این بدن لطیف به گونه ای عین بدن دنیوی است
و هرکس آن را ببیند می گوید این همان انسانی است که در دنیا زندگی می کرد،
ولی از این جهت که دارای جرم و ماده نیست و قابلیت فعل و انفعال شیمیایی و فیزیکی ندارد با آن تفاوت دارد؛
مانند جسمی که انسان در خواب و رؤیا می بیند.

اما آیات قرآن کریم به روشنی گواهی می دهد که معاد انسان ها در رستاخیز تنها روحانی نبوده،
بلکه این بازگشت روحانی و جسمانی است، همچنین جسمی که روح به آن تعلق خواهد گرفت
همان جسم عنصری دنیوی است.

 

آیات فراوانی براین مطلب دلالت دارد که در این جا به جهت اختصار تنها به نقل چند نمونه اکتفا می کنیم:

1. برخی از آیات در پاسخ کسانی است که زنده شدن استخوان ها را محال می پنداشتند؛
مانند: 《بگو استخوان ها را آن کس که آنها را بار نخست آفرید زنده می کند》
و 《آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد》؟.
《آرى قادریم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم》

2.تعدادی از آیات گواهی می دهند که انسان روز قیامت از قبر برخاسته و پای محاسبه می آید،
آن جا که می فرماید: 《آیا نمى‏داند در آن روز که تمام کسانى که در قبرها هستند برانگیخته مى‏شوند》.
و 《… (بار دیگر) در «صور» دمیده مى‏شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان مى‏روند》

 

معاد جسمانی

3.البته گاهی قرآن امکان معاد جسمانی را از طریق وقوع آن در دنیا روشن می کند؛
مانند سرگذشت شگفت انگیز عزیر (ع) و داستان حضرت ابراهیم (ع) در پرسش از خداوند از چگونگی معاد جسمانی.
از این که قرآن کریم گاهی از طریق ارجاع به زندگی نخست و گاهی با ارائه نمونه هایی از احیای مردگان؛
مانند داستان عزیر یا داستان اصحاب کهف و… سخن به میان می آورد،
می توان نتیجه گرفت که حیات مجدد انسان با همین بدن مادی همراه خواهد بود.

از طرف دیگر از سخنان امام علی (ع) در نهج البلاغه نیز می توان فهمید
که معاد انسان ها در سرای دیگر با بدن طبیعی خواه بود. آن حضرت در این باره می فرماید:
《بدانید که این پوست نازک انسان را بر آتش شکیبی نتواند بود، پس به خود رحم کنید …》
یا آن جا که می فرماید: 《… و رستاخیز پیش آید، آن گاه از قالب گورها … بازشان گیرد و بیرونشان کشد،
در حالی که همه در جهت امر خداوندی دوان اند و به سوی معادش شتابان…》.
امام علی (ع) در جایی دیگر می فرماید: 《… و هر آ ن که را زمین در درون خود دارد
بیرون ریزد، پس خداوند آنان را در پی کهنگی، باز آفرینی کند، و در پی پراکندگی، اجزاشان را فراهم آورد…》.

منابع:

یس، 79، “قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیم”‏.

قیامت، 3- 4،”أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلى‏ قادِرینَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَه‏”.

عادیات، 9، “أَفَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُور”.

یس، 51، “وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُون‏”.

بقره، 259، “أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ
مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ
لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها
ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر”.

بقره، 260، “وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی‏ کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى‏
قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی‏ قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ
ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیم‏”.

معادیخواه، عبد المجید، خورشید بی غروب نهج البلاغة، خ 182، ص 218، نشر ذره، چاپ اول، 1373.

همان، خ 82، ص 80.

همان، خ 108، ص 125.

مرسلات 42، مؤمنون 19، صافات 42، دخان 55 و …

واقعه 21، طور 22 و…

رحمن 72، واقعه 22 و ..

باشگاه خبرنگاران جوان

معاد جسمانی است ؟ آیا در آن دنیا انسان، وجودی مادی است؟


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

روح انسان بعد از مرگ در قالب حیوان در می آید یا در برزخ آیا روح انسان بعد از مرگ در قالب حیوان قرار می گیرد؟ در برزخ سرگردان است؟ در قرآن معاد و قیامت در کلام امامع در جای دیگر آمده معنای لغوی مرگ عبارت است از مردن، فناشدن و زوال حیات، اما در معاد تفاوت معاد و رجعت در اسلام با تناسخ در آیین هندو قسمت اول حقیقت معاد این است که، روح صمیمانه با دکتر علی اکبر ایمانی نمایش مقالات …اهمیت کار از دیدگاه اسلام و تأثیر آن بر زندگی انسان چکیده نظام آفرینش و خلقت جهان هستی سوالات درس الی دینی همراه با جواب وپیام … هوالفتاح العلیم متن سولات تشریحی کتاب فلسقه۱ سوالات درس ششم منطق جدید سال سوم آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن …آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن داشتند؟انسان بعد از مرگ کجا میرود آیا روح انسان بعد مرگ با ما پاسخ باسلام وتشکر در ابتدا باید گفت اطلاعات آدم ها از حقیقت و چگونگی روح ناچیز است فارسی العربیةنوشته های خواندنی روح‌اله یکشنبه ‏ ‏ سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در شروط ارث بردن آکا پروردگار متعال برای حمایت از یتیم بر بستگان نزدیک او از جمله پدربزرگش واجب کرده در روح انسان بعد از مرگ در قالب حیوان در می آید یا در برزخ است آیا روح انسان بعد از مرگ در قالب حیوان قرار می گیرد؟ در برزخ سرگردان است؟ در قرآن آمده معاد و قیامت در کلام امامع در جای دیگر آمده معنای لغوی مرگ عبارت است از «مردن»، «فناشدن» و «زوال حیات»، اما در حقیقت معاد تفاوت معاد و رجعت در اسلام با تناسخ در آیین هندو قسمت اول حقیقت معاد این است که، روح پس از اهمیت کار از دیدگاه اسلام و تأثیر آن بر زندگی انسان اهمیت کار از دیدگاه اسلام و تأثیر آن بر زندگی انسان چکیده نظام آفرینش و خلقت جهان هستی بر سوالات درس الی دینی همراه با جواب وپیام آیاتتشریحیتستی هوالفتاح العلیم متن سولات تشریحی کتاب فلسقه۱ سوالات درس ششم منطق جدید سال سوم آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن داشتند با عرض سلام اولا در بعضی از احادیثی که این مطلب را بیان می کند، مطلب به خوبی بیان شده است که انسان بعد از مرگ کجا میرود آیا روح انسان بعد مرگ با ما ارتباط انسان بعد از مرگ کجا میرود آیا روح انسان بعد مرگ با ما ارتباط دارد؟ حکیم عالیقدر استاد ابراهیمی دینانی خلاصه سخنان حکیم دینانی در برنامه معرفت در هفدهم دی ماه سحر با باد می‌گفتم حدیث فارسی العربیة نوشته های خواندنی روح‌اله یکشنبه ‏ ‏ سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک


ادامه مطلب ...

پاسخ منکران معاد

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک هفت سوره‌ای است که آغاز آنها حروف «حم» قرار دارد، که این هفت سوره بنام «حوامیم سبعه» معروف‌اند. مهمترین مضمون مشترک این هفت سوره، همانا تبیین اصل وحی و بیان ضرورت وحی، و لزوم رسالت و تشریح ره‌آورد وحی است، که عبارت از توحید و معاد و دیگر اصول اولیه‌ی دین می‌باشد.
آنچه در این سوره، راجع به معاد و جهان بعد از مرگ مطرح است، عبارت از این است:
«إِنَّ هؤُلاَءِ لَیَقُولُونَ *‌ إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَ مَا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ‌» (1) منطق کفار آن است که انسان با مرگ نابود می‌شود و جهانی بعد از مرگ نیست. نه حسابی بعد از مرگ است، و نه پاداشی و کیفری. زیرا بعد از مرگ حیاتی نیست تا در آن، به حساب انسان‌ها رسیدگی شود.
و همین انکار معاد آنها را به تبهکاری می‌کشاند. زیرا انسان از نظر متفکران الحادی غیر از پیکر مادی نخواهد بود، و آن هم با پدیده مرگ در هم فرو می‌ریزد و انسان نابود می‌شود و دیگر قابل حیات و بقاء بعد از مرگ نیست.
قرآن کریم منطق آنان را نقل می‌‎نماید. دلیل منکران معاد را هم بازگو می‌کند. آن‌گاه استدلال بر ضرورت معاد می‌کند، که طبق آن استدلال جریان حیات پس از مرگ، یک امر ضروری و حتمی خواهد بود. سپس بعضی از برنامه‌های کلی معاد را تشریح می‌کند، که انسانها در آن عالم به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یک عده تبهکارانند که باید به کیفرشان برسند، و عده دیگر وارستگانند که باید به پاداش خیرشان نائل آیند. این معنا، در نوع این هفت سوره هست.
«ان هؤلاء» یعنی منکران معاد و کفار «لیقولون إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَ مَا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ‌» یعنی نشأه آدمی با یک زندگی و به دنبال آن یک مرگ خاتمه می‌پذیرد. دو مرگ و دو زندگی آن‌طوری که وحی می‌گوید در بین نیست. ولی منطق قرآن این چنین است که انسان دارای دو زندگی و دو مرگ است. منکرین معاد می‌گویند انسان دارای یک زندگی و یک مرگ است.
توضیح دو مرگ و دو زندگی برای انسان، از نظر وحی این است که؛ انسان حیاتی دنیایی را رها می‌کند و به برزخ منتقل می‌شود، آن‌گاه زندگی برزخ را رها می‌کند و به عالم قیامت کبری انتقال می‌یابد. بنابراین تطورات انسانی را دو مرگ و دو زندگی تشکیل می‌دهد.
قرآن؛ حیات دنیایی را مهم و قابل توجه نمی‌داند، چون اصل دنیا را لهو و لعب می‌داند. زندگی انسان در دنیا با شک و وهم همراه است، از این جهت به حساب نمی‌آید.
وقتی از دنیا رفت اولین مرگ محسوب می‌شود. و هنگامی که وارد برزخ می‌شود و به حیات برزخی، نائل می‌گردد اولین زندگی او به حساب می‌آید، و هنگامی که زندگی برزخی را رها می‌کند. دومین مرگ او خواهد بود، و در مرحله‌ای که به قیامت کبری می‌رسد و به حیات جاودانه، نائل می‌گردد، دومین زندگی او محسوب می‌شود. بنابراین انسان همواره از نشأه‌ای به نشأه دیگر منتقل می‌شود و مجموعه این تحولات در مقاطع چهار‌گانه، دو مرگ و دو زندگی تشکیل می‌دهد.
البته انسان، قبل از رهایی از دنیا یک مرگ و یک زندگی را پشت سر گذاشت که آن‌ها به حساب نیامد. انسان قبل از آنکه به زندگی دنیایی برسد مرده بود و بعداً به زندگی دنیایی رسید. «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ» (2) شما قبلاً مرده بودید، خدا به شما حیات و روح داد.
پس انسان؛ قبلاً مرده بود، و بعد به حیات دنیایی رسید، لیکن قرآن کریم این مرگ قبلی و حیات دنیایی را، به حساب نمی‌آورد. چون حیات دنیا با خواب اکثر مردم آمیخته است، و حیات خواب‌آلود، آگاهی بخش نیست.
این بیان در سوره‌ی مؤمن که یکی از حوامیم است. چنین آمد؛ که کافران در قیامت، به خدای متعالی عرض می‌کنند «رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ‌» (3) یعنی پروردگارا ما را دوباره زنده کردی و دوباره میراندی. ما دو مرگ و دو زندگی را پشت سر گذاشتیم، و الان در قیامت به این حیات ‌ابد رسیده‌ایم، و به وجود مبدأ و ضرورت معاد اعتراف می‌کنیم، ما را برگردان به دنیا، که عمل صالح کسب کنیم.
در سوره‌ی «حم دخان» چنین آمد؛ که کافران فقط یک مرگ را می‌پذیرند، و می‌گویند؛ انسان که دنیا را رها می‌کند برای همیشه می‌میرد و نابود می‌شود و پس از مرگ دنیایی، هیچ زندگی دوباره‌ای نخواهد بود. قهراً مرگ مجدد هم نخواهد بود. چون مرگ جدید، فرع بر حیات تازه است و در صورتی که بعد از مرگ دنیایی، حیات مجددی نباشد حتماً مرگ تازه هم نخواهد بود.
«إِنَّ هؤُلاَءِ لَیَقُولُونَ‌ إنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَى » یعنی سخن کافران این است که، پایان کار ما، جز مرگ چیز دیگری نیست، و ما در دنیا می‌میریم و برای همیشه از بین می‌رویم. لذا هر کار بدی که در دنیا کردیم بعد از مرگ مسئول نخواهیم بود، و اگر کارهای خوب را ترک کردیم مؤاخذه نخواهیم شد، چون پس از مرگ، حیات دیگری نیست. لذا جریان معاد را بطور صریح نفی می‌کردند و چنین می‌گفتند: «وَ مَا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ‌» ما دیگر نشر و حشری بعد از مرگ نداریم.
گاهی سخن منکران قیامت، درباره نفی صریح آن به صورت استفهام انکاری، چنین است: «إِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ» (4) آیا وقتی که با مرگ در زمین گم و نابود شدیم، برانگیخته می‌شویم؟ یعنی شیء معدوم محض، حیات تازه نخواهد داشت، و مرگ هم جز نابودی صرف، چیز دیگری نیست.
و گاهی درباره‌ی نفی صریح قیامت چنین تعبیر می‌کردند: «إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا» (5) ما فقط یک بار زنده‌ایم و آن همین حیات دنیا است، و بعد از مرگ زندگی مجدد نیست. مثل درختی که یک مدت سبز است، بعد از سبزی پژمرده و افسرده می‌شود و می‌پوسد و دیگر هیچ‌گونه حیات تازه نخواهد داشت.
ولی خدای سبحان که آفریدگار جهان و انسان است، می‌گوید؛ شما مانند درختی نیستید، که با مرگ پژمرده بشوید، بلکه، مانند آن پرنده‌ای هستید که چند صباحی در قفس دنیا بسر می‌برید، و با مرگ از قفس طبیعت پرواز می‌کنید و به عالم دیگر می‌رسید، و هرگز نابود نمی‌شوید.
و اگر تعجب کنید که چگونه خدای سبحان، نابود شده را زنده می‌کند، باید بدانید که اولاً با مرگ نابود نمی‌شوید و ثانیاً همان خدایی که شما را بدون سابقه‌ی وجود آفرید، می‌تواند دوباره شما را احیاء کند.
قرآن کریم؛ استدلال منکران معاد را، که مبتنی بر دو مقدمه است نقل و سپس آن را نقد می‌کند. یک مقدمه آنکه، انسان با مرگ نابود می‌شود. مقدمه دوم آنکه اگر چیزی نابود شد قابل حیات نیست. و تحلیل قرآن کریم، در ابطال و منع آن دو مقدمه و همچنین ارائه برهان مستقل، بر ضرورت معاد چنین است.
اولاً؛ شما نابود نمی‌شوید و مرگ به معنای نابودی نیست. ثانیاً؛ اگر هم از بین بروید وضع شما مانند اول خواهد بود. همانطوری که خدا شما را که اصلاً نبودید، آفرید، و هستی عطا کرد، دوباره هم می‌آفریند و هستی عطا می‌کند.
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» (6) شما با مردن نابود نمی‌شوید. مرگ عبارت از گم شدن در زمین و فوت نیست. بلکه عبارت از انتقال از دنیا و وفات است. بین فوت که به معنای نابودی است و بین وفات که به معنای استیفاء و اخذ تام است فرق عمیقی است.
پس مقدمه‌ی اول قیاس منکران معاد، باطل خواهد بود. زیرا آنها می‌پندارند که مرگ انسان مانند فرورفتن آب است در زمین، که مجذوب خاک شده و از بین می‌رود. قرآن می‌گوید؛ مرگ انسان مانند گشودن در قفس و پریدن پرنده به فضای باز است. مرگ پرواز از دنیا به برزخ است، نه فرو رفتن در زمین و گم شدن در آن.
اگر تمام حقیقت انسان را هنگام مرگ خدای سبحان استیفاء کند، پس مرگ وفات است نه فوت. و انسان «متوفی» است نه «ضال» و مرگ توفی است نه ضلالت.
و اما در ابطال مقدمه‌ی دوم چنین فرمود؛ فرضاً که با مردن، نابود شوید، خدایی که شما را برای اولین بار احیاء کرد در حالی که هیچ‌گونه، سابقه‌ی هستی نداشتید، اکنون که سابقه‌ی حیات دارید می‌تواند شما را دوباره زنده کند. بنابراین، هر دو مقدمه استدلال آنان را قرآن جواب می‌دهد.
آن‌گاه می‌فرماید؛ همین منکران حیات مجدد در قیامت اعتراف می‌کنند و می‌گویند خدایا ما دو مرگ و دو زندگی داشتیم و داریم. یک بار از دنیا به برزخ آمدیم و بار دیگر از برزخ به قیامت آمدیم.
یکی از شواهد منکران، در تثبیت مقدمه‌ی اول قیاسشان این است که؛ گذشتگان ما مردند و نابود شدند، و اگر زندگی پس از مرگ حق است پس چرا گذشتگان زنده نشدند، و اگر آنان حیات مجدد یافتند ما را از زندگی دوباره آنها آگاه کنید. «فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌» (7) نیاکان ما و پدران ما را زنده کنید. یا حیات آن‌ها را به ما ارائه دهید.
پس مبنای سخن آن‌ها این است که مرگ نابودی است، و نابود قابل برگشت نیست. شاهدشان هم این است که، نیاکانشان بعد از مردن زنده نشده‌اند.
منشأ مغالطه آن‌ها این بود که فکر می‌کردند قیامت، یعنی دوباره به صورت تناسخ به دنیا برگشتن، در حالی‌که قیامت پایان دنیا است که بعد از انقراض او ظهور می‌کند نه آنکه عبارت از بازگشت مجدد به دنیا باشد، وگرنه عالم حساب و جزا نمی‌شد، بلکه عالم تکلیف و نشأ امتحان بود.
زیرا انسان در دنیا مکلف است. هر چند بار هم که زنده بشود، باز در عالم تکلیف زنده می‌شود، نه در عالم جزاء و عالمی که در آن عمل باشد، نه جزا، دنیا است نه آخرت. چنانچه امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود «ان الیوم عمل و لاحساب و غداً حساب و لاعمل». (8)
یعنی تفاوت دنیا و آخرت، یک تفاوت جوهری است. نظام زندگی دنیا بسته به عمل به احکام و تکالیف و نیز تحصیل اوصاف نفسانی است، و نظام زندگی آخرت بهره‌برداری از اعمال و اوصاف فراهم نموده است.
خلاصه آنکه؛ قرآن کریم، هم ریشه‌ی استدلال منکران معاد را شناسایی کرده بازگو می‌نماید و آن را ابطال می‌کند، و هم برهان بر ضرورت معاد، اقامه می‌نماید. چه اینکه استکبار و غرور آنان را که باعث گزاف‌گویی‌ها است در هم می‌کوبد.
لذا فرمود؛ منکران قیامت اکنون به یک قدرت کاذب مغرورند. لذا تن به پذیرش پیام و وحی الهی نمی‌دهند. «أَهُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» (9) یعنی آیا اینها برتر و مهم‌ترند یا قوم تبع و اقوام و مللی که قبل از آن بودند که به تبهکاری مبتلا شدند و کیفر سخت‌الهی به حیات همه آنان خاتمه داد؟
اگر کفار معاصر به زور و قدرت متکی‌اند، ما زورمداران و مقتدرانی که قوی‌تر از اینها بودند به خاک سپردیم. اگر تابع دلیل‌اند برهان بر ضرورت معاد هست. اگر به قدرت تکیه می‌کنند ما قدرتمندتر از اینها را به جرم تبهکاریشان هلاک کردیم «أَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ». (10).
سر اینکه؛ بعد از ابطال مقدمات قیاس منکران معاد، به اصل استدلال بر ضرورت قیامت می‌پردازد، برای آن است که؛ روشن شود، هم اقتضای معاد در حد نصاب و علیت تامه است، و هم هیچ مانعی وجود ندارد. زیرا اشکال معاد را برطرف کردن غیر از اثبات کردن آن است.
یکی از برجسته‌ترین مضمون‌های مشترک در این هفت سوره، همانا تثبیت معاد است. یعنی روز قیامت حق لاریب فیه است، زندگی بعد از دنیا یک ضرورتی است که تردیدپذیر نیست.
قرآن برای تثبیت ضرورت معاد دو کار انجام می‌دهد. اول؛ به همه‌ی اشکال‌های منکران قیامت پاسخ می‌دهد، تا توهم امتناع حیات مجدد را از ذهن‌ها دور کند. دوم؛ دلیل بر ضرورت معاد اقامه می‌کند تا قیامت به عنوان «لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ» (11) تلقی بشود.
از یک طرف مانع را برطرف کردن و از طرف دیگر مقتضی را در حد علت تامه تبیین کردن از مهم‌ترین کارهای علمی قرآن کریم است.

مادیین و منکران معاد، حیات بعد از مرگ را محال می‌دانستند، یا آن را استبعاد می‌کردند «أَإِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَاباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ» (12) و چون حل این اشکال و برطرف نمودن این استبعاد، امکان معاد را ثابت می‌کند نه ضرورت آن را، لذا خدای سبحان بعد از برطرف نمودن استبعاد منکران، به مرحله دوم می‌پردازد که استدلال بر ضرورت معاد باشد تا ثابت گردد که قیامت روزی است که تردیدپذیر نیست.

لذا وقتی که اشکال آنها را جواب داد، درباره‌ی اصل معاد و ضرورت آن چنین استدلال کرد، فرمود: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ‌» (13) یعنی نظام آفرینش بازیچه نیست و ما آن را با بازیگری خلق نکردیم، بلکه آسمان‌ها و زمین را، فقط در کسوت حق و پوشش هدف‌داری آفریدیم، پس حتماً پایان روشنی برای آن‌ها خواهد بود.
اگر معادی نباشد، حساب و کتابی برای رسیدگی به گفتار و رفتار و نوشتار انسان‌ها نباشد، جهان آفرینش، گزاف و باطل خواهد بود. زیرا بین وارستگان و تبهکاران آن فرقی نیست، بین عادل و ظالم امتیازی نمی‌باشد. هر کس هر چه کرد از بین می‌رود. نه پاداشی است که به پارسایان بدهند، نه کیفری که به مجرمین بچشانند.
عالمی که در او حساب و کتاب نباشد و انسان‌ها در برابر اعمالشان مسئول نباشند عالم عبثی است. عالمی که کارش به هدف نرسد، عده‌ای زنده شوند و عده‌ای بمیرند و پایان قافله انسان‌ها، نیستی صرف باشد، عالم گزاف است، و خدای حکیم کار گزاف نمی‌کند. این قیاس اول که حد وسط آن حکمت خدای سبحان است.
قیاس دوم، آن است که، پرهیزکار و تبهکار را، یکسان قرار دادن ظلم است، و خدای عادل هرگز ظلم نمی‌کند. پس بین آن دو گروه فرق است، که در روز حساب روشن می‌شود نه در دنیا.
پس با حد وسط قرار دادن حکمت خدا، برهان اول تنظیم می‌شود، و با حد وسط قرار دادن عدالت خدا قیاس دوم منظم خواهد شد. و امتیاز برهان‌ها از یکدیگر به تمایز حد وسط‌ها است. و امتیاز حد وسط‌ها، از لحاظ تغایر مفهومی و عنوانی آن‌ها است. ممکن است در متن خارج این صفات در خدای سبحان عین یکدیگر باشند، چون همه‌ی اوصاف ذاتی واجب عین ذات حق‌اند، و همه‌ی اوصاف فعلی واجب، عین همان فیض منبسط و وجود گسترده‌ای است که از خدای سبحان صادر شده است.
«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ‌» ما با لعب و بازیچه بساط خلقت را پهن نکردیم. «خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ» این نظام را، ما با لباس حق آفریدیم. اگر خلقت، همراه با حقیقت است پس هدفی در کار هست. هر کسی در برابر کارش مسئول است و کار هر کسی هم زنده است و با عاملش در ارتباط است.
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ‌» لکن اکثر افراد نمی‌دانند؛ برای اینکه یا نمی‌توانند موانع مسأله معاد را حل کنند، یا نمی‌توانند ضرورت مقتضی را بطور دقیق بررسی نمایند. یا نمی‌توانند تحلیل کنند که مگر، ضلالت و گم شدن انسان در زمین نیست، و یا نمی‌توانند ادراک کنند که فرضاً اگر مرگ نابودی باشد خدای سبحان قادر است که معدوم را بیافریند، چه اینکه همه انسان‌ها را در حالی که سابقه هستی نداشتند آفرید.
و همچنین نمی‌توانند درست ادراک کنند که، اگر معادی نباشد عالم عبث است، و خدای حکیم کار عبث نمی‌کند و نیز نمی‌توانند ادراک کنند که اگر روز حسابی نباشد، نظام خلقت نظام ظالمانه خواهد بود. زیرا هر کس هر کاری کرد در برابر کارش مسئول نیست و عالمی که خوب و بد در او یکسان و بی‌تفاوت است، یا مبدئی ندارد و طبق تصادف یافت شد، یا اگر مبدئی دارد آن مبدأ ظالم است - سبحانه و تعالی - «وَ لاَ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً» (14) چون خدا عادل است ظلم در نظام آفرینش او نیست.
پس عالم خلقت حسابی دارد مجرم و متقی در آن یکسان نیستند. بلکه پارسا به پاداشش می‌رسد و تبهکار به کیفرش گرفتار می‌شود. هضم این مطالب که بعضی به دفع مانع معاد برمی‌گردد و بعضی به اثبات مقتضی قیامت برمی‌گردد میسور همگان نیست.
این استدلال، هم در سوره‌ی «ص» آمد و هم در سوره‌ی «انبیاء» بیان شد. در سوره انبیاء فرمود؛ عالمی را که خدای متعالی آفرید با حق آفرید. «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ‌» (15) فرمود؛ ما آسمان و زمین، و بین آسمان و زمین را، بدون هدف خلق نکردیم، که هر موجودی بعد از تحقق به نیستی محض تبدیل شود. و انسان هم مانند دیگر موجودات، زنده شود و بمیرد و بپوسد و از بین برود و هیچ اثری از او نماند.
در سوره‌ی «ص» هم همین مسأله را به عنوان برهان بر ضرورت معاد این چنین فرمود: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ» (16) ما آسمان و زمین، و آنچه بین آسمان و زمین قرار دارد یاوه و بی‌هدف نیافریدیم.
این پندار پوچ کافران است که می‌گویند انسان با مرگ نابود می‌شود، و عالم هدفی ندارد، و به سمت مقصود معینی حرکت نمی‌کند، و جهان خلقت مجموعه آمد و رفت مکرری است که مقصد مشخصی را تعقیب نمی‌نماید «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ» وای به گروه کفراندیش از دوزخ قیامت.
حد وسط در برهان بر ضرورت معاد، همانا حکمت خداوند است. که احتمال عبث بودن آفرینش، و هدف‌دار نبودن نظام خلقت، با آن منتفی می‌گردد. و اسلوب قیاس منطقی آن عبارت است از اینکه؛ خلقت بی‌هدف، باطل است، و هیچ باطلی را خدایی که حکیم است، انجام نمی‌دهد. پس خلقت بی‌هدف را خدا انجام نمی‌دهد.
یا به تعبیر دیگر؛ خدا حق است، و حق هرگز کار باطل نمی‌کند، پس خدا هرگز کار باطل نمی‌کند. خلقت بی‌هدف، باطل است، و کار باطل را هرگز خدا نمی‌کند و چون دنیای بدون آخرت، باطل است پس یقیناً خلقت جهان با هدف است و آن عبارت از قیامت خواهد بود.
در سوره‌ی «ص» دلیل دیگری برای ضرورت معاد اقامه شد: «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ» (17) بطور استفهام انکاری فرمود؛ آیا مؤمنان دارای کردار صالح راهمانند فسادگران زمین قرار می‌دهیم، یعنی اگر قیامت و روز حسابی نباشد، مؤمنین که از نظر اعتقاد، دارای عقیده‌ی سالم و حق‌اند و از نظر کردار دارای حسن فعلی و عمل صالحند، همانند مفسدین فی‌الارض خواهند بود و این همسانی، با عدل پروردگار سازگار نیست.
و اگر بعد از مرگ، زندگی مجدد و حسابرسی نباشد، مجرم تبهکار با مؤمن پارسا، یکسان خواهند بود. چون امتیازی بین معدوم‌ها نمی‌باشد و مؤمن پارسا هر کار خیری که کرد، هرگز به پاداش خود نمی‌رسد و کافر تبهکار نیز هر شری را که مرتکب شد به کیفرش نمی‌رسد. زیرا هر دو با مرگ نابود می‌شوند و بین نابودها تمایزی نیست، چه اینکه هیچ حکمی هم بر معدوم مترتب نمی‌باشد.
مثلاً اگر یک درختی ثمربخش بود و درخت دیگر جز تیغ و خار، میوه نداشت، و هر دو پژمرده شوند، هرگز به یکی پاداش و به دیگری کیفر نمی‌رسد، زیرا هر دو با خشکیدن فرسوده می‌شوند، و حیات مجددی برای هیچ کدام آن‌ها نیست.
اگر مؤمن و مجرم، مانند آن درخت پر ثمر و این درخت پر تیغ باشند، که هر دو با مرگ از بین بروند نتیجه آن خواهد بود که، بد و خوب در عالم یکسان است. و پرهیزکار و تبهکار، برابر هم‌اند. و این بی‌تفاوتی، با عدل الهی سازگار نیست.
خلاصه‌ی این استدلال، آن است که؛ اگر مرگ نابودی باشد، و معادی در کار نباشد، به مؤمن پاداش ندهند، و کافر را کیفر نچشانند، مؤمن و کافر یکسان خواهند بود، و همسانی مؤمن و کافر ظلم است.
پس اگر معادی نباشد، ظلم لازم می‌آید، و خدا عادل است «وَ مَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ» (18) «وَ لاَ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً» و هیچ عادلی ظالم نیست، پس خدا ظالم نیست. چون ظالم نیست حتماً، به حساب مؤمن می‌رسد و پاداشش می‌دهد، و به حساب کافر رسیدگی می‌کند و کیفرش می‌چشاند. و حسابرسی و پاداش و کیفر، بدون حیات مجدد ممکن نیست. پس حتماً برای انسان معادی هست. پس آنچه که در سوره‌ی «حم دخان» آمده، یک بخشش در سوره‌ی «حم مؤمن» مطرح شد و بخش دیگر آن در سوره‌ی «انبیاء» و سوره‌ی «ص» مبسوطاً تبیین شده‌اند. بنابراین مسأله معاد، در هر دو بعدش حل می‌شود.
اگر کسی خواست درباره‌ی معاد بحث کند هم باید بتواند همه‌ی اشکالات معاد را حل کند تا معاد به عنوان یک امر ممکن تلقی بشود، هم دلیل بر ضرورت معاد اقامه کند، تا معاد به عنوان «یوم لاریب فیه» تلقی بشود.
صرف اینکه، اشکالات معاد برطرف شد، ضرورت معاد اثبات نمی‌شود. بلکه معاد را به صورت یک امر ممکن تشریح می‌کند. یعنی مانعی نیست که بعد از مرگ، زندگی باشد.
و چون مسأله معاد فوق آن است که به صورت یک امر ممکن تلقی شود، زیرا حیات بعد از مرگ حیاتی است «لاَ رَیْبَ فِیهِ» و ضروری بنابراین به مجرد حل اشکال معاد مطلب ثابت نمی‌شود، بلکه باید درباره‌ ضرورت آن بحث نمود که در سوره‌ی «حم دخان» و سوره‌ی «ص» و سوره «انبیاء» ادله ضرورت آن، بیان شده است.
آن‌گاه که مسأله ضرورت معاد روشن شد، به بعضی از مشاهده آن پرداخته می‌شود، و آن اینکه، افراد در قیامت دو صنف خواهند شد.
«إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ‌» (19) معاد، روز فصل مؤمن از کافر است. در دنیا همه باهمند، فرقی بین مؤمن و کافر نیست، یا اگر هم فرق باشد، محاسبه و مجازات نیست. هر دو، از نظام طبیعی برخوردارند. «کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً» (20) هم مؤمن در این نظام از مزایای طبیعت برخوردار است باذن‌الله، و هم کافر در این نظام از مزایای طبیعی برخوردار است باذن‌الله.
خلاصه آنکه، در دنیا یا مؤمن و کافر تشخیص داده نمی‌شوند، و یا بر فرض تشخیص؛ کیفر و پاداشی در کار نیست، ولی قیامت «یوم الفصل» است. یعنی هم مؤمن از کافر تمییز داده و، شناخته می‌شود «وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ‌» (21) «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» (22) آن سریره‌ها، آن اسرارها، آن رموزها، آن نهادها و آن نهان‌ها علنی می‌شود، و هر کس به خوبی شناخته خواهد شد، و هم جزا و کیفر مشخص است.
بنابراین قیامت، روز جدایی و قضاء و فصل خصومت است، و لذا به عنوان «یوم الفصل» نام دارد.
در عین حال که قیامت «یوم الجمع» است، «یوم الفصل» است، قیامت، «یوم الجمع» است. چون «إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ‌ الْأَلَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ‌» (23) تمام بشرهای اولین تا آخرین در آن روز جمعند، پس روز جمع است.
اما از این جهت «یوم‌الفصل» است که عقیده یا کار حق، از باطل و همچنین شخص محق از شخص مبطل، جدا می‌شود. و نیز پاداش محق، از کیفر مبطل جدا می‌شود.
در دنیا، یا حق و باطل مخلوطند، بنام تشابه و شبهه و شک‌ و تردید، یا اگر حق و باطل، از یکدیگر امتیاز پیدا کردند، محق از مبطل جدا نمی‌شود یا اگر تشخیص محق از مبطل میسور بود، اثر مثبتی بر این امتیاز مترتب نیست، زیرا دنیا روز پاداش و کیفر نیست. پس یوم‌الفصل، فقط قیامت خواهد بود.
در آن روز که مؤمنان از این خاصه برخوردارند که به مجرمین دستور داده می‌شود که صف خود را از صف نیکان دور کنید. «وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ‌» نمی‌گویند مؤمنین! شما صفتان را جدا کنید چون اینها اصلند، اینها «أُولُوا بَقِیَّةٍ» (24) هستند. بلکه، به کفار گفته می‌شود که صفتان را جدا کنید.
«إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ‌ یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‌» (25) در دنیا یک سلسله ویژگی‌هایی هست که آن ویژگی‌ها هرگز در آخرت نیست. در دنیا ممکن است کار کسی را دیگری انجام بدهد، یا کسی کاری شروع بکند و شخص دیگری مددکار او باشد. هر دو امر در دنیا میسر است.
یک وقت؛ ممکن است، کسی کار دیگری را با استقلال انجام بدهد، که او زحمت کار را اصلاً تحمل نکند، یک وقت آنکه، کسی که صاحب کار است، شروع بکار بکند و دیگری مددکار او باشد، و کار را به پایان برساند. این دو حال، در دنیا ممکن است.
اگر کسی، کار دیگری را، با استقلال انجام داد، می‌گویند؛ اغناء کرد، یعنی اولی دومی را بی‌نیاز از کار کرد. و اگر کسی مددکار دیگری بود، می‌گویند صاحب کار را نصرت و یاری داد.
ولی در قیامت هیچ یک از این دو حال نیست. نه کسی می‌تواند با استقلال کار دیگری را به عهده بگیرد، نه مددکار او باشد.
فرمود؛ در قیامت «یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً» نه احدی کار دیگری را در حد اغناء و بی‌نیاز کردن انجام می‌دهد که او را از اصل کار بی‌نیاز کند، «وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌» و نه آنها می‌توانند منصور باشند، نصرت و مددی به آنها برسد.
بلکه نظام قیامت طوری است که هر کسی کار خود و بار خود را، باید حمل کند، منتها بعضی بارشان کم است، بعضی بارشان زیاد.
آنها که معصیت کردند، بارشان زیاد است. آنها که معصیت کردند و دیگران را هم به این سنت باطله، اغوا کردند بارشان زیادتر است. هم بار اصل گناه خود را می‌برند و هم بار گمراه کردن دیگران را بر دوش می‌کشند «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ» (26) نه آنکه بار دیگران را به دوش بکشند. در آن روز بار هیچ کسی را بار بر دیگر نمی‌برد، بلکه هر باری را، صاحب همان بار می‌برد.
نه احدی بار دیگری را می‌برد، نه کمک کار دیگری است لذا فرمود: «یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‌» مگر کسی را که خدا رحم کند که مشمول شفاعت باشد.
وقتی امام ششم (سلام‌الله علیه) در بین راه به یکی از صحابه فرمود: «اقرأ قرآناً» قرآن بخوان. چون دستور هست که «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» (27) آن صحابی که شاگرد حضرت بود این آیه را خواند «إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ‌ یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ». فرمود؛ مائیم که از شیعیانمان شفاعت می‌کنیم. (28)
این وعده‌ی شفاعت است که خدای متعالی نسبت به مؤمنینی که دینشان مرضی خداست داده است، و گرنه کافران چون دین مرضی ندارند، هیچ‌گونه نجاتی برای آن‌ها نخواهد بود نه از راه اسباب و علل تکوینی چون «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ‌» (29) و نه از راه انساب و علل قراردادی چون «لاَ أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ». (30) نه کاری را با بالمباشره می‌توانند بکنند که مشکلشان حل بشود، نه کاری را بالتسبیب می‌توانند انجام بدهند که گرهشان گشوده شود، مگر مؤمنینی که از شفاعت اولیاء الهی برخوردارند.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 35.
2. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 28.
3. سوره‌ی غافر (مؤمن)، آیه‌ی 11.
4. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 10.
5. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 29.
6. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 11.
7. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 36.
8. نهج البلاغه‌ی فیض‌الاسلام، خطبه‌ی 42.
9. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 37.
10. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 37.
11. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 9.
12. سوره‌ی ق، آیه‌ی 3.
13. سوره‌ی دخان، آیات 38 و 39.
14. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 49.
15. سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 16.
16. سوره‌ی ص، آیه‌ی 27.
17. سوره‌ی ص، آیه‌ی 28.
18. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 46.
19. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 40.
20. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 20.
21. سوره‌ی یس، آیه‌ی 59.
22. سوره‌ی طارق، آیه‌ی 9.
23. سوره‌ی واقعه، آیات 49 و 50.
24. سوره‌ی هود، آیه‌ی 116.
25. سوره‌ی دخان، آیات 40 تا 42.
26. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 13.
27. سوره‌ی مزمل، آیه‌ی 20.
28. تفسیر المیزان، جلد 18 ص 162.
29. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 166.
30. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 101.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

عقیقه و احکام و شرایط آن چیست؟ گنجینه پاسخ‌ها …عقیقه عبارت است از کشتن گوسفند یا هر حیوانی که صلاحیّت قربانی کردن داشته باشد، در روز دین آنلاین نقش اعتقاد به معاد در زندگى فردی انسانآثار معرفتى و روحى ـ روانى تغییر نوع نگاه انسان به زندگى و هدف از آن پندار منکران الف فقه آیة الله سیستانی و فیزیک استفن …در آن سایت خواندم که پرفسور استفن هاوکینگ برای چندمین بار خدا و معاد و امثال آن را جهاد علمی نمونه سوالات دین و زندگی سال دوم …و به هر سؤال به صورت کوتاه پاسخ بدهید هرسؤال نمره دارد جمعا نمره چرا شاخصه اصلی آیا نظریه داروین در انکار وجود خدا کفایت نمی کند؟ …اگر قانون یا نظریه تکامل بتواند خدا را نفی کند، ما می گوییم زحمت فرو رفتن در چند هزار اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ …اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِمآرشیو دانلود کتاب مذهبی پایگاه دانلود رایگان کتابدانلود کتاب مذهبی پایگاه دانلود رایگان کتاب امروز شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ شما در تک بوک راز خلقت و هدف از آفرینش انسان چیست؟ شهر سوالفلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومی خلقت همه موجودات تعریف شده است این دو ماهیتی جدای زندیق آنچه نمیخواهندبدانیدزندیق، آنچه نمیخواهند بدانید با بیش از ده سال پیشینه زندیق برای منتقدان اسلام و قرائت فراموش شده محسن کدیوربازخوانی نظریۀ علمای ابرار تلقی اولیۀ اسلام شیعی از اصل امامت امامت کانونی‌ترین عقیقه و احکام و شرایط آن چیست؟ گنجینه پاسخ‌ها اسلام کوئست عقیقه عبارت است از کشتن گوسفند یا هر حیوانی که صلاحیّت قربانی کردن داشته باشد، در روز هفتم دین آنلاین نقش اعتقاد به معاد در زندگى فردی انسان آثار معرفتى و روحى ـ روانى تغییر نوع نگاه انسان به زندگى و هدف از آن پندار منکران حیات الف فقه آیة الله سیستانی و فیزیک استفن هاوکینگ در آن سایت خواندم که پرفسور «استفن هاوکینگ» برای چندمین بار خدا و معاد و امثال آن را افسانه جهاد علمی نمونه سوالات دین و زندگی سال دوم دبیرستان میان و به هر سؤال به صورت کوتاه پاسخ بدهید هرسؤال نمره دارد جمعا نمره چرا شاخصه اصلی آیا نظریه داروین در انکار وجود خدا کفایت نمی کند؟ شهر سوال اگر قانون یا نظریه تکامل بتواند خدا را نفی کند، ما می گوییم زحمت فرو رفتن در چند هزار سال قبل اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم زندیق آنچه نمیخواهندبدانید زندیق، آنچه نمیخواهند بدانید «با بیش از ده سال پیشینه» زندیق برای منتقدان اسلام و آرشیو دانلود کتاب مذهبی پایگاه دانلود رایگان کتاب دانلود کتاب مذهبی پایگاه دانلود رایگان کتاب امروز شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ شما در تک بوک هستید راز خلقت و هدف از آفرینش انسان چیست؟ شهر سوال فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومی خلقت همه موجودات تعریف شده است این دو ماهیتی جدای از هم تعریف و ضرورت نبوت اندیشه اسلامی اندیشه اسلامی تعریف و ضرورت نبوت خلاصه ای از کتاب اندیشه اسلامی اندیشه اسلامی


ادامه مطلب ...

تثبیت معاد و برخی از مشاهد قیامت

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک هفت سوره‌ای است که آغاز آنها حروف «حم» قرار دارد. و مهمترین محتوای مشترک آنها همانا تبیین اصول کلی دین یعنی؛ توحید و ضرورت وحی، و نبوت و مسأله‌ی معاد می‌باشد.
و خدای سبحان سخن منکران معاد، و همچنین دلیل آنها را بر توهم نفی معاد، ذکر کرد. آن‌گاه؛ هم به دلیل آنان پاسخ داد، و هم دلیلی بر ضرورت معاد اقامه نمود.
این مضمون در سوره‌ی «حم دخان»، و در سوره‌ی «حم جاثیه» و در سوره‌ی «حم احقاف» آمده است، و این چند سوره در مضامین یاد شده به خصوص مشترک‌اند.
در سوره‌ی «حم دخان» این چنین آمده که: «إِنَّ هؤُلاَءِ لَیَقُولُونَ‌ إنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَ مَا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ» (1) سخن منکران معاد، آن است که؛ ما جز یک مرگ آینده، چیزی در پیش نداریم. نه زندگی بعد ازمرگ است، و نه مرگی بعد از آن زندگی مجدد. یعنی نه برزخی است و نه قیامتی. بلکه با مردن، نابود می‌شویم. و بعد از عدم محض، زندگی تازه معنا ندارد و ما هرگز بعد از جمود و فرسوده شدن، منتشر نخواهیم شد.
دلیلشان هم، این بود که؛ اگر مرده‌ها زنده می‌شدند، و حیات پس از مرگ حق بود، لازم بود نیاکان ما بعد از مرگ، زنده شوند و اگر شما مدعیان حیات پس از مرگ، آن توان را دارید، که مردگان ما را احیاء کنید. آنان را زنده نمایید. آن‌گاه ما به حیات پس از مرگ ایمان می‌آوریم.
«فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (2) اگر شما در دعوای معاد صادق‌اید که پس از مرگ حیاتی هست، مردگان ما را زنده کنید تا روشن شود که مردن نابود شدن نیست و پس از مرگ، زندگی مجدد حق است. آن‌گاه جواب مبسوطی در همین سوره‌ی «حم دخان» آمد.
آنچه در سوره‌ی «حم دخان» به عنوان ضرورت معاد، مطرح شد، این بود که چون جهان آفرینش حق است، و چون حق، آن است که هدفی در بین باشد، پس جهان خلقت هدفی را در پیش دارد.
زیرا اگر برای خلقت دنیا، هدفی نباشد باطل خواهد بود. زیرا مجرم و وارسته هر دو با مردن نابود می‌شوند. نه وارستگان به پاداش خوبشان می‌رسند، نه مجرمین به کیفر بدشان، گرفتار می‌آیند.
عالمی که در او حساب و کتاب، و پاداش و کیفر نباشد، و هیچ مسئولیتی از کسی نخواهند، عالم باطلی است. و چون خدای سبحان حق محض است، و حق صرف هرگز کار باطل نمی‌کند، و این عالم هم، آفرینش خداست، پس این عالم باطل نیست و حتماً هدف دارد.
تاکنون سه برهان، بر ضرورت معاد اقامه شد که حد وسط یک برهان، حق بود، و حد وسط برهان دوم، حکمت، و حد وسط برهان دیگری عدالت بود.

یکی از آن براهین این بود که خدای سبحان حق محض است و حق صرف هرگز کار باطل نمی‌کند، پس عالم که فعل خداوند است هدفی دارد. و برهان دیگر این بود که جهان آفرینش بی‌مقصد، یاوه است، و مبدأ حکیم کار بیهوده نمی‌کند، پس برای جهان خلقت مقصدی است، و آفرینش عبث نخواهد بود. برهان دیگر این بود که خدای سبحان عادل است، و عادل هرگز ستم نمی‌کند و اگر به جزا و کیفر مجرمین، و وارستگان، رسیدگی نشود ظلم خواهد شد، پس حتماً معاد که همان روز حساب است، ضروری می‌باشد که هم به پاداش نیکان رسیدگی شود و هم کیفر بدان مورد توجه قرار گیرد.

و این مضمونی که در سوره‌ی «حم دخان» هست، در سوره‌ی «حم سجده» و «حم احقاف» که آنها هم از «حوامیم سبعه» به شمار می‌روند آمده.
در سوره‌ی «حم جاثیه» این چنین یاد شده: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ‌ » (3) آنان که سیئات کسب نمودند، خیال کردند که با مردن نابود می‌شوند! و مؤمنین هم با مرگ از بین می‌روند! مرگ و زندگی مؤمن و کافر یکسان خواهد بود! یعنی نه به ایمان مؤمن پاداش می‌دهند، و نه به کفر کافر کیفر می‌رسانند. این چنین پنداشته‌اند که همگان با مرگ نابود می‌شوند و حیاتی پس از مرگ نیست؟!
«سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ» این داوری، حکم ناپسندی است. چرا این حکم؛ حکم باطل، و حکم بدی است؟ برای اینکه «وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» (4) خدا نظام آفرینش را با پوشش حق آفرید، موجودات جهان خلقت پیراهن حقیقت در بردارند، و جامه‌ی باطل نمی‌پوشند.
عالمی که هدف ندارد، باطل است. عالمی که در آن به حساب انسان‌ها رسیدگی نمی‌شود، باطل است. جهانی که بد و خوب، در آن یکسان است، باطل می‌باشد. و خدای سبحان حق محض است و از حق؛ جز حق، چیزی صادر نمی‌شود، که «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» (5) هرگونه حقی از خداست.
چون خداوند حق محض است، هرگونه حق بالغیر، از آن حق بالذات، صادر می‌شود. و نظام خلقت با پوشش حقیقت، آفریده شده، لذا برای هر کار، مسئولیت و جزا و کیفری است. پس سراسر جهان آفرینش هدف دارد.
«وَ لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» (6) هر کسی هر کاری کرده است در برابر او جزا می‌بیند. و هیچ فردی دارای مصونیت نمی‌باشد، چه اینکه هیچ کسی ستم نخواهد شد. نه تبهکار، بیش از اندازه‌ی تبهکاریش کیفر می‌بیند، نه مؤمن در برابر وارستگی‌هایش محروم می‌ماند. بلکه هم مؤمن به پاداش کار خیرش می‌رسد و هم کافر گرفتار کیفرهای تلخش خواهد شد.
در سوره‌ی «احقاف» وقتی جریان هدایت پدر و مادر خیرخواه را نسبت به فرزند بداندیش ذکر می‌کند، می‌فرماید؛ هر چه پدر و مادر به پسرشان، نصیحت می‌نمودند که، پس از مرگ زندگی مجدد و قیامتی هست نپذیرفت و چنین می‌گفت: «وَ الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَ تَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی». (7)
اف بر شما ای پدر و مادر، شما مرا به وعده‌های خرافات سرگرم می‌کنید و می‌گویید بعد از مرگ حیاتی هست، و حساب و کتابی هست، و من بعد از مرگ از قبر بیرون خواهم آمد، و از محدوده‌ی دنیا به منطقه وسیع برزخ خارج می‌شوم، در حالی که بسیاری از اقوام و ملل و نژادها، قبل از من مردند و هیچ کدام از آن‌ها زنده نشدند. اگر زندگی پس از مرگ حق بود، آنها زنده می‌شدند و به پاداش یا کیفرشان می‌رسیدند.
و خلاصه‌ی توهم آن کوته‌بین منکر معاد، به صورت قیاس استثنایی چنین است که اگر زندگی پس از مرگ حق بود، گذشتگان از اقوام و ملل، دوباره زنده می‌شدند، و چون آنان دوباره زنده نشدند، معلوم می‌شود؛ انسان با مردن، نابود می‌شود، و هیچ‌گونه حیاتی پس از مرگ نیست. یعنی این قافله انسان‌ها به مقصدی نمی‌رسد، فقط به دیار نیستی حرکت می‌کند و بس.
«وَ هُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ» (8) یعنی آن پدر و مادر استغاثه به درگاه الله می‌نمودند «وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» (9) و به فرزندشان می‌گفتند؛ وای بر تو ایمان بیاور که وعده‌ی خدا حق است.
«فَیَقُولُ مَا هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ‌» (10) و آن فرزند مادی و کوته‌نظر، چنین می‌گفت؛ این وعده‌ها و وعیدها، اسطوره‌ی پیشینیان و افسانه‌ی گذشتگان است که کهنه شد. زیرا اگر زندگی پس از مرگ، حق بود، نیاکان ما زنده می‌شدند، و گذشتگان ما برمی‌گشتند.
قرآن کریم؛ ضمن پاسخ به این توهم؛ جریان معاد را تشریح فرمود که مردگان در عالمی زنده می‌شوند که عالم جزا است، نه عالم عمل و حرکت. آن‌ها باید به دارالقرار و به عالم جزا برسند، نه آنکه دوباره برگردند به دنیا که عالم حرکت و عمل و تکلیف و امتحان است. هرگز دنیا که نشأه اختیار و انتخاب است، نشأه جزا و دارالقرار نخواهد بود. و این مضمون مشترک را در چند سوره‌ی «حم» می‌یابیم.
در تتمه‌ی بحث «حم دخان» به اینجا رسیده بودیم که فرمود: «إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ‌ یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌» (11) در قیامت؛ که روز فصل است، گرچه همگان حضور پیدا می‌کنند، اما همه زندگی فردی دارند.
نظام زندگی، در قیامت نظام فردی است، نه نظام جمعی. نه از احدی ساخته است که ولی دیگری باشد و کار او را به عهده بگیرد، و نه میسور احدی است، که ناصر دیگری باشد و به او کمک برساند.
هم قراردادهای اجتماعی در آنجا لغو است، هم علل و اسباب تکوینی در آنجا از اختیار انسان بیرون است چه اینکه فرمود: «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» (12) یعنی علل و اسبب تکوینی گسیخته و بریده خواهد شد، و هم فرمود: «لاَ أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ» (13) پیوندها و نسب‌ها، در آنجا بی‌نقش است، چون همه از خاک برمی‌خیزند. همه از نو زنده می‌شوند، بدون تولید و توالد.
مسأله‌ی نسب و نژاد، در آنجا مطرح نیست، چه اینکه در آن روز جایی برای قراردادهای اجتماعی نیست. «لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاَ خُلَّةٌ وَ لاَ شَفَاعَةٌ » (14) نه خرید و فروش در آنجا است، نه دوست‌یابی و دوست‌بازی و مانند آن، در آنجا راه دارد.
خلاصه آنکه؛ نه ضوابط دنیایی در آن موطن مؤثرند، و نه روابط اجتماعی در آنجا سهمی دارند و اما درباره شفاعت چنین استثناء شده است: «إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» (15).
امام صادق (سلام الله علیه) به یکی از صحابه در بین راه فرمود: «اقرأ قرآناً» (16) یعنی مقداری قرآن تلاوت کن آن صحابی هم این آیه را خواند: «إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ‌» قیامت روزی است که احدی به کمک احدی قیام نمی‌کند، در آنجا حضرت فرمود؛ ماییم که شیعیانمان را نصرت می‌دهیم. این همان شفاعت است که استثناء شده «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‌» (17) خدا عزیز است، تصمیم‌ها و اراده‌های خدا خلل‌ناپذیر است.
قدرت نفوذناپذیر را عزت می‌نامند، و خدای سبحان در عین حالی که عزیز است، رحیم می‌باشد که به شایستگان دریافت رحمت، مهربانی می‌کند.
چون در قیامت به پاداش مؤمنان و کیفر تبهکاران رسیدگی می‌شود، فرمود؛ قیامت روز فصل است. مؤمنین و کفار از یکدیگر جدا خواهند شد.
در حقیقت به کافر می‌گویند صفتان و مرزتان را جدا کنید و بیرون بروید «وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ».
آن‌گاه برخی از عذاب‌های جهنم و مقداری از نعمتهای بهشت را توضیح می‌دهد. می‌فرماید: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ‌ طَعَامُ الْأَثِیمِ‌» (18) جهنم از خود درختان سرسبز دارد، درختان نسوز.
یک سلسله اشجاری است که ریشه‌اش از نهان جهنم می‌روید و از شعله آتش ارتزاق و تعذیه می‌کنند. «إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ‌» (19) یعنی درخت زقوم که میوه‌ی او خوراک تبهکار است، از درون جهنم ریشه می‌گیرد و بالا می‌آید. درختی است که با آتش رشد می‌کند. اگر درختی، با آتش رشد کرد، و از آن تغذیه نمود، محصول او، جز شعله، چیزی دیگر نخواهد بود.
همان‌طوری که یک عده هیزم جهنمند، ممکن است، یک عده هم درختان جهنمی باشند. فرمود: «وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (20) آنها که قاسطند، نه مقسط، آنها که اهل قسط و جورند، نه اهل قسط و عدل، خود هیزم افروخته‌ی جهنمند. هم گداخته می‌شوند، هم دیگران را می‌سوزانند.
اگر یک عده، هیزم جهنمند، ممکن است یک عده دیگر از سران کفر و نفاق، درختان نسوز جهنمی باشند. اگر یک عده وَقُودُالنارند «وَقُودُها النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» (21) یک عده هیزمند، یک عده هم ممکن است شجره‌ی نسوز جهنم باشند.
کسی که در دنیا شجره‌ی خبیثه بود، و میوه‌ای جز تلخ‌کامی به دیگران نمی‌داد، و جز تلخی چیزی از او چشیده نمی‌شد «أَیْنَمَا یُوَجِّهْهُ لاَ یَأْتِ بِخَیْرٍ»(22) تمام شاخه‌های او پر از میوه‌های تلخ بود ممکن است در قیامت به صورت شجره‌ای از آتش درآید. خدا می‌داند که این درخت کیست و چیست.
قرآن کریم؛ سنگهای جهنم را بیان کرد که یک عده سنگ‌های آتش‌زای جهنمند. سنگهای دنیا، اگر در کوه‌ها قرار بگیرند می‌سوزند و خاکستر می‌شوند و تمام می‌شوند. هیزم‌های دنیا اگر سوخته بشوند، خاکستر می‌شوند و تمام می‌شوند، اما سنگهای جهنم و همچنین هیزم‌های جهنم خاکستر نمی‌شوند، و از بین نمی‌روند چه اینکه انسان جهنمی نیز هرگز با سوختن نابود نمی‌شود.
«کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا» (23) هر وقت پوست‌های جهنمیان سوخت، دوباره پوست تازه می‌رویانیم، تا عذاب را بیشتر احساس بکنند. بنابراین درخت پر شعله‌ای که از قعر جهنم، سر برآورد همواره مشتعل است و از بین نمی‌رود و دائماً خوراک افراد تبهکار را تأمین می‌کند.
کسی که خود، خبیثه است، باید از شجره‌ی زقوم ارتزاق کند. میوه‌های او «کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ‌ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ‌» (24) مانند فلز گداخته در شکم می‌جوشد، همانطوری که آب جوشنده غلیانی دارد، میوه‌ی درخت زقوم هم، مانند فلز گداخته در شکم می‌جوشد.
خدای متعال به مأموران تعذیب که فرشتگان مخصوص‌اند «وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِکَةً» (25) به اینها چنین دستور می‌دهد: «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ‌» (26) محکوم عذاب را بگیرید وبا اعتلاء و سیطره و قهر و تسلط، او را به درون جهنم ببرید.
چون دستگیری تبهکار، و بردن او به طرف جهنم با قهر و علو و سلطه همراه است، از این جهت؛ تعبیر به اعتلاء شد. و چون او را به میان جهنم می‌برند، لذا تعبیر «به سَوَاءِ الْجَحِیمِ‌» شد.
کافر به وسط آتش رانده می‌شود، چه اینکه مؤمن به وسط و بحبوبه بهشت هدایت می‌شود. وسط آتش طوری نیست که با اول و آخرش فرق نداشته باشد. یک سطح و همسان نیست، که صدر و ذیل آن، فقط دارای فرق اعتباری باشد نه حقیقی. بلکه خطر سوزندگی وسط جهنم، از مواضع دیگر آن بیشتر است.
حجیم، آن نار فراوان، و انبوه افروخته است. هر آتشی را حجیم نمی‌گویند. و اگر کسی در وسط حجیم قرار گرفت از هر راه بر او فشار تحمیل می‌شود. این همان است که فرمود: «یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ» (27) یعنی از هر راهی آثار مرگ و عذابهای کشنده به سراغ او می‌آید، ولی او نمی‌میرد. زیرا اگر بمیرد راحت می‌شود، در حالی که او باید به عذاب ابدی برسد.
مرگ در قیامت نیست، چون مرگ به معنای انتقال از جایی به جای دیگر است، و اگر انسان به دارالقرار رسید دیگر سخن از مرگ نیست.
اینکه در روایات آمده، وقتی قیامت فرا رسید، خداوند دستور می‌دهد مرگ را به صورتی درآورد و او را ذبحش کنند، و مرگ را بمیرانند، ناظر به آن است که مرگ تمام شد، و حیات آن عالم، جاوید است. لذا نه جهنمی‌ها می‌میرند، نه بهشتی‌ها. آنها در زندگی تلخ دائمی فرو ریخته‌اند و اینان در زندگی شیرین دائمی سرفرازند.
و چون زندگی تلخ جاودانه‌ی تبهکاران، نه اثر حیات لذت‌بخش را دارد، و نه اثر مرگ را، لذا فرمود: «ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَ لاَ یَحْیَى» (28) یعنی نه می‌میرد، تا از شر جهنم، نجات پیدا کند، نه حیات طیب، و گوارا دارد، تا از زندگی برخوردار گردد. زیرا زمینه حیات طیب و گوارا را باید در دنیا تأمین می‌کرد، که نکرد، و در آخرت هم، جز حیات رنج‌بار، حیات دیگری نیست.
«ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ‌» (29) یعنی از همان عذابی که داغ و جوشان است، بر بالای سر او بریزید. آن‌گاه به او بگویید: «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ‌» (30) به او گفته می‌شود بچش؛ که در دنیا عزتی کاذب، و کرامتی دروغین داشتی.
خود را عزیز و مکرم خیال می‌کردی، نه کرامتی در تو بود، چون کرم به تقوی است «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (31) و نه عزتی در تو بود، چون «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (32) و تو کافر بودی، و کافر؛ نه از کرامت برخوردار است، و نه از عزت بهره‌مند.
و کافر در دنیا، عزت دروغین به خود بست، و کرم باطل، به خود نسبت داد. در جهنم هم، به او به عنوان استهزاء گفته می‌شود؛ عذاب الهی را بچش! تو عزیز کریمی. یا آنکه؛ تو در دنیا، عزت و کرامت دروغین را، به خود نسبت دادی.
«إِنَّ هذَا مَا کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ‌» (33) این جهنم، و این عذاب، و این صحنه، همان بود که شما امتراء داشتید، در مریه و شک، بودید، که بحثش در همین سوره‌ی «حم» ذیل آیه «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ‌ » (34) گذشت. یعنی اینان به بازیچه شک، سرگرمند و درباره معاد امتراء و شک دارند، و برای آن‌ها روشن نیست که پایان کار چیست؟! این بیان، راجع به کیفر تبهکاران.
و اما درباره‌ی پاداش پارسایان و مؤمنان چنین فرمود «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ» (35) اهل پرهیز از تباهی، در مهد امن‌اند. کسی که به خدا، و انبیاء و اولیاء الهی، ایمان آورد، وارد قلعه امان شد. چون وارد قلعه‌ امن شد، در دنیا و آخرت راحت است.
در بهشت سعادت، به او می‌گویند؛ تو در جای امنی هستی، هیچ عذابی به سراغ تو نخواهد آمد، نه تعذیب ظاهری و نه باطنی. نه عذاب جسمی داری، نه عذاب روحی. نه کمبودی از بیرون داری، نه اندوهی از درون. نه غصه و غمی، در درون پیدا می‌شود، که از نهاد انسان، فرساینده‌ی او باشد، نه ناملایمی از بیرون، به او رخنه می‌کند، که او را فرسوده نماید.
بهشت؛ مقام امین وجایگاه کسی است که، از هرگونه ناامنی فردی و اجتماعی، پرهیز داشت و به جامه‌ی زیبای ایمان آراسته شد، «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌» (36) کسی که، دیگران از دست او در امان بودند، او در قیامت از هر رنجی در امان است. کسی که، دیگری را نرنجاند، و عواطف کسی را مجروح نکرد، و ستمی به کسی نکرد در مقام امین جای دارد.
حدیث گرانقدر «سلسلة‌الذهب» که امام هشتم (علیه‌السلام) در همان سفر پر برکت خراسان از پدران معصوم خود (علیهم السلام) و آنها، از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، و آن حضرت از فرشتگان و حاملان وحی الهی، و آنها از مقربترین فرشتگان، و او هم از ذات اقدس‌اله، نقل کرد که خداوند فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی» (37) ناظر به آن است که توحید همه جانبه دژ امن من است، و هر کس وارد این قلعه شد از عذاب من در امان است.
و از امام رضا (علیه السلام) رسیده است که: «من قال الا اله الا الله مخلصاً دخل‌ الجنة» (38) اگر کسی با اخلاص، کلمه‌ی توحید را بگوید، بهشت می‌رود. سپس اخلاص در توحید را چنین معنی کرد: «و اخلاصه أن تحجزه لا اله الا الله عما حرم‌الله عزوجل» (39) اخلاص موحد و گوینده کلمه‌ی توحید آن است، که کلمه‌ی «لا اله الا الله» او را از هر چه خدای سبحان حرام کرد باز بدارد، حاجز و مانع او باشد، و نگذارد او معصیت کند.
هر کس؛ این کلمه را با اخلاص گفت، و اخلاص هم، به این معنا است که، این کلمه او را آن چنان موحد کند، که خدا را در همه حال شاهد و ناظر ببیند، و به هیچ آلودگی مرتکب نشود، این کلمه او را به بهشت می‌برد. نه تنها بهشتی که «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» (40) بلکه آن بهشتی که در پایان سوره‌ی فجر خدا وعده داد، فرمود: « فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» (41) به آن «جنة اللقاء» می‌رسد.
وقتی امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب - علیه افضل صلوات‌المصلین - به مقام خلافت رسید، لباسی را در بر کرد به مسجد آمد، فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی» (42) قبل از اینکه، مرا از دست بدهید، هر چه می‌خواهید، از من بپرسید. سؤالهای فراوانی از حضرتش کردند، و جواب‌های گوناگونی استفاده نمودند.
یکی از آن سؤالها، این بود که از آنجا که تو ایستاده‌ای، تا عرش خدا چقدر فاصله است؟ «کم بین موضع قدمک الی عرش ربک» حضرت به این سائل فرمود: «سل متعلماً و لاتسأل متعنتاً» (43) یعنی برای فراگیری سؤال کن نه برای خودنمایی و لغزش‌جویی و اشتباه کاری.
آن‌گاه فرمود: «من موضع قدمی الی عرش ربی أن یقول قائل مخلصاً لا اله الا الله» (44) گفت از جایی که من ایستاده‌ام، تا عرش خدا آن قدر فاصله است که انسانی با اخلاص بگوید: «لا اله الا الله»
توحید خالص؛ شجره‌ی طیبه‌ای است، که اصلش ثابت است، و فرعش تا عرش است، و اگر توحید که یک بینش خاص، و گرایش مخصوص است به عرش الهی می‌رسد، انسان موحد مخلص هم، به عرش خدا خواهد رسید.
لذا قلب مؤمن عرش الرحمن می‌شود. زیرا ممکن نیست که کلمه‌ی طیبه توحید و اعتقاد خالص به آن، به عرش خدا برسد، اما جان مؤمن، به عرش خدا نرسد. چون هم حقیقت علم، با روح عالم متحد است و هم حقیقت اعتقاد، با روح معتقد اتحاد ناگسستنی دارد. آن‌گاه چگونه وصف نفس و کمال روح به عرش می‌رسد، اما خود جان کامل و روحی که موصوف به آن وصف است به عرش نمی‌رسد!
و علی ای‌حال؛ مؤمن وارسته به مقام امین می‌رسد، خواه در «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است، خواه در جنة اللقاء « فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» و برای اولیای خاص الهی، هر دو مرحله مهیا است و برای مؤمنین متوسط فقط یک مرحله، که همان «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» باشد.
در پایان سوره‌ی قمر آمده که «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» (45) یعنی؛ اینها هم نعمت‌های ظاهری را دارند، هم نعمتهای باطنی، هم «فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» هستند و هم «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ».
آنها که تقوایشان کامل است، جزء اوحدی از انسان‌های متکامل به شمار می‌روند، دارای دو بهشتند. هم بهشتی که در او نهرها و نعمتهای جسمانی و ظاهری است، و هم بهشتی که در او جز لقاء الرحمن چیز دیگری نیست. هم «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» ند هم «فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَر».
اما در این سوره‌ی محل بحث همان «جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ‌» را که بهشتیان مجاور آن چشمه‌ها هستند، ذکر فرمود: «یَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِینَ‌» (46) اینها پرنیان گوناگون از لحاظ نازک و ضخیم بودن جهت پوشش زیر، یا رو در برمی‌کنند.
این لباسهای پرنیان و حریر را، کرم ابریشم نبافت، بلکه تاروپود پرندی آن‌ها را، عمل‌های صالح همانند نماز و روزه بافت. و همچنین عسل آنجا را، زنبور عسل درست نکرد، بلکه عمل صالح درست نمود. حریر و استبرق آنجا را کرم پیله و برگ توت درست نکرد، بلکه کارهای خیر در دنیا به صورت‌های سودمند در آخرت ظهور می‌کند.
در سوره‌ی مبارکه‌ی «الرحمن» فرمود: «مُتَّکِئِینَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» (47) بهشتیان در بهشت، روی فرشهایی تکیه می‌کنند که، آستر آن فرشها از پرنیان و حریر است.
فرش یک بطانه و آستری دارد و یک ظهاره و ابره‌ای. آنچه که مهم است، ابره‌ی فرش است که چهره ظاهری فرش به شمار می‌رود و همه‌ی هنرمندی در آن اعمال می‌شود، و از این جهت مایه‌ی ارزشمندشدن فرش می‌گردد. و اما آستر فرش، که سمت باطنی فرش محسوب است، و به روی زمین قرار می‌گیرد و دیده نمی‌شود، هرگز به اهمیت ابره‌ی آن نخواهد بود. نه از لحاظ مواد اولیه، و تاروپود گرانقیمت. و نه از لحاظ صورت و اعمال هنر.
خدای سبحان فرمود؛ آستر فرشهای بهشت، پرنیان و حریر است و سخنی از ابره‌ی آن به میان نیاورد. حتماً ابره‌ی آن چیزی است که با اوصاف دنیایی قابل توصیف نمی‌باشد، خدا می‌داند، ما که در دنیا زندگی می‌کنیم پوششی و پوشاکی بهتر از پرنیان و حریر نداریم. فرمود؛ آنچه که آستری فرش بهشت است از بهترین پوشش‌های شماست.
و اما ابره‌ی آن چه باشد؟ خدا خود می‌داند! زیرا در بهشت نعمت‌هایی وجود دارد، که نه از لحاظ وجود عینی، سابقه خارجی در دنیا دارد، و نه از لحاظ وجود علمی، سابقه ذهنی در اذهان اهل دنیا دارد.
این‌گونه از نعمت‌ها، مربوط به اوساط از اهل ایمان است، که از آن‌ها لذت می‌برند اما بالاتر از این لذائذ جسمانی، لذت حضور خدای سبحان است. «متقابلین» بهشتیان متقابل همند یعنی همیشه روبروی همند.
مؤمنان در احتجاب یا غفلت نیستند، نه تنها در غیاب کسی، سخن نمی‌گویند، بلکه همواره در حضور همند. چگونه می‌شود که همواره در حضور هم باشند؟ چگونه همگان همه را همیشه رویاروی خود می‌بینند؟ بحث جدایی لازم دارد.
منظور از «متقابلین» این نیست، که هر دو نفر روبروی هم‌اند، چون این تقابل در صفوف دنیا هم ممکن است، و لذتی آن چنان ندارد، تا به عنوان یکی از نعمت‌های مهم بهشت مطرح شود، بلکه مراد آن است که همگان در همه‌ی شئون و احوال نسبت به همه متقابل‌اند. هیچ غیبت و غفلت و احتجابی بین آنان نمی‌باشد.
چگونه ممکن است، مقابل هم نباشند در حالی که «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» آنجا به عنوان بهترین ظهور، ظاهر شده. و چگونه آنها از هم غایب باشند، و نسبت به یکدیگر غفلت داشته باشند در حالی که در مشهد نور محض حاضرند؟ بلکه دائماً یکدیگر را می‌بینند و بدون رنج هجران، لذت وصال دارند. این مثل دنیا نیست که لذت وصال را باید پس از رنج هجران چشید.
اگر دو دوست دائماً کنار هم باشند، از وصال دائم لذت نمی‌برند. ولی اگر چند لحظه، از یکدیگر غایب شدند و هجرانی پیش آمد، و سپس دوران تلخ هجران، سپری شد و به وصال هم رسیدند لذتی برای آنها پیش می‌آید.
مثلاً انسان در دنیا، لذت سیری را باید بعد از تحمل رنج گرسنگی بچشد. تا گرسنه نشود، و رنج گرسنگی را تحمل نکند، از غذا خوردن لذت نمی‌برد. لذت وصال در دنیا هم بعد از رنج هجران است، ولی در بهشت همواره لذت سیری هست، بدون سبق رنج گرسنگی. و همواره لذت وصال حضور است، بدون تحمل هجران و دوری.
بهشت عالمی است که انسان بدون اینکه مشکلات هجران را تحمل کند دائماً در لذت وصال است. و بدون اینکه رنج گرسنگی را تحمل کند، دائماً در لذت سیری است.
«کَذلِکَ وَ زَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ‌ یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ آمِنِینَ‌» (48) همچنین بهشتیان را، با همسران فراخ چشم، تزویج می‌نماییم. هرگونه میوه‌ای را بخواهند، برای آنها حاضر خواهد شد. در حالی که آنان از امنیت همه جانبه برخوردارند.
در بهشت؛ میوه‌ها تابع اراده‌ی بهشتی است، نه بهشتی تابع میوه باشد. یعنی اگر بخواهد میوه‌ای را مصرف کند لازم نیست که به پای درخت برود، بلکه همانطوری که چشمه‌ها در اختیار بهشتی است «یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً» (49) چشمه‌ها را مؤمنین بهشت می‌جوشانند، درختان بهشت را هم، مؤمنین می‌رویانند. هر جا بخواهند، درخت سبز می‌شود، و می‌روید. چه اینکه درختان بهشت، همانند درختان دنیا نیستند که یک درخت فقط یک میوه بدهد و بس. بلکه هر میوه‌ای را از هر درختی بخواهند می‌روید و قابل بهره‌برداری می‌باشد، چون اراده‌ی آنها در طول علل است. چه اینکه در سوره‌ی «یس» هم آمده «وَ لَهُمْ مَا یَدَّعُونَ»
(50) یعنی برای بهشتیان هر چه ادعا و طلب کنند حاصل است.
نحوه‌ی ادعای اینها هم در سوره‌ی «یونس» تبیین شده که «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» (51) یعنی؛ نحوه‌ی دعوت و خواندن آنها، به این است که به نقص و احتیاج خود به میوه مثلاً پی می‌برند و خدا را از هر نقض، تنزیه می‌کنند، می‌گویند: «سبحان‌‌الله» سپس آن میوه برایشان حاضر می‌شود. که بحث آن از تشریح مضامین مشترک حوامیم سبعه جداست.
آن‌گاه فرمود: «لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولَى» (52) بهشتیان یک مرگ را چشیده و آن را پشت سر گذاشته‌اند و برای ابد زنده‌اند. اینها از دنیا به عالم ابد منتقل شده‌اند، گرچه در سوره‌ی «حم غافر» آمده که: «رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ» (53) یعنی؛ پروردگارا! ما را دوباره میراندی، و دوباره زنده نمودی. ولی ممکن است جمعاً یک موت به حساب آید.
انسان که دنیا را رها کرده وارد آخرت می‌شود. آخرت دو مقطع دارد اول برزخ، و دوم قیامت. گاهی برزخ را به حساب قیامت می‌آورند که جزء دار آخرت می‌شود، و گاهی برزخ به حساب دنیا می‌آید که از آن به عنوان زندگی در زمین یاد می‌شود مانند: «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ» (54) که در قیامت از برزخیان سئوال می‌شود که چقدر در زمین درنگ کردید.
وعلی‌ای‌حال؛ جمعاً یک مرگ محسوب می‌شود. گرچه در سوره‌ی غافر فرمود؛ افراد در قیامت می‌گویند ما دارای دو مرگ و دو زندگی بوده و هستیم.
برابر تحلیل یاد شده، می‌توان بین آیات جمع نمود. زیرا بعضی از آیات، دلالت دارد که انسان وقتی به قیامت رسید، فقط یک بار مرده است، و مرگ را چشیده است. و برخی از آیات؛ دلالت دارد بر اینکه انسان وقتی به حیات قیامت رسیده است، دوباره طعم مرگ را چشیده. چنانکه دوبار مزه زندگی جدید را احساس کرده است. و این تفسیر، شاید آن پیچیدگی‌هایی که در اشکال و جواب آمده حل کند. که اگر برای انسان دو مرگ و دو زندگی مقرر شده است، چگونه مؤمنین بیش از یک مرگ را نمی‌چشند.
قرآن کریم؛ جمعاً برای انسان سالک به سوی خداوند سه مقطع قائل است. حیات دنیا، حیات برزخ و حیات پایدار قیامت. و حیات بعد از مرگ از دنیا را به دو نشأه تقسیم می‌کند: برزخ و قیامت کبری.
در سوره‌ی «حم جاثیه» وقتی سخن منکرین معاد را نقل می‌کند، که می‌گویند «مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ» (55) در جواب چنین فرمود: «قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ» (56) یعنی بگو خداوند برای شما سه مقطع را مقرر فرموده است: اول حیات دنیا، دوم انتقال از دنیا به برزخ به عنوان مرگ از عالم طبیعت، و سوم زندگی جاودانه معاد. و آنچه در سوره‌ی «حم دخان» آمده، در سوره‌ی «حم سجده» هم مطرح است. «لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ‌» (57) این هم پاداش مؤمنین.
اینگونه از معارف را، قرآن به وسیله‌ی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به بشریت آموخت. فرمود: «فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‌» (58) آنچه نصیب بهشتیان می‌شود، تفضل الهی است.
«فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‌» (59) ما این معارف را، تنزل دادیم و قرائت و تدبر در آن را، با زبان تو، ای پیامبر برای آنان آسان نمودیم، تا متذکر و بیدار شوند. «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ» (60) آنها هم، منتظرند ببینند چه می‌شود؟ تو هم منتظر باش، ببین وعده‌ی الهی درباره‌ی شماها، و وعید‌الهی درباره‌ی کفار چگونه پیاده می‌شود.
بنابراین بسیاری از مطالب سوره‌ی «حم دخان» در سوره‌ی «حم جاثیه» آمده، لذا از آیات سوره‌ی «حم جاثیه» علی حده بحث نمی‌شود مگر درباره مطلبی که در سوره‌ی «حم دخان» نباشد.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 35.
2. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 36.
3. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 21.
4. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 22.
5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 147.
6. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 22.
7. سوره‌ی احقاف آیه‌ی 17.
8. سوره‌ی احقاف آیه‌ی 17.
9. سوره‌ی احقاف آیه‌ی 17.
10. سوره‌ی احقاف آیه‌ی 17.
11. سوره‌ی دخان، آیات 40 و 41.
12. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 166.
13. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 101.
14. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 254.
15. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 86.
16. المیزان ج18 ص 162.
17. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 42.
18. سوره‌ی دخان، آیات 43و 44.
19. سوره‌ی صافات، آیه‌ی 64.
20. سوره‌ی جن، آیه‌ی 15.
21. سوره‌ی بقره، آیه‌‌ی 24.
22. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 76.
23. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 56.
24. سوره‌ی دخان، آیات 45 و 46.
25. سوره‌ی مدثر، آیه‌ی 31.
26. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 47.
27. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 17.
28. سوره‌ی اعلی، آیه‌ی 13.
29. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 48.
30. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 49.
31. سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 13.
32. سوره‌ی منافقون، آیه‌ی 8.
33. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 50.
34. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 9.
35. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 51.
36. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 82.
37. توحید صدوق، ص 24.
38. توحید صدوق، ص 28.
39. توحید صدوق، ص 28.
40. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 25.
41. سوره‌ی فجر، آیات 29 و 30.
42. احتجاج طبرسی، ج1 ص 258.
43. احتجاج طبرسی، ج1 ص 258.
44. احتجاج طبرسی، ج1 ص 258.
45. سوره‌ی قمر، آیات 54 و 55.
46. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 53.
47. سوره‌ی الرحمن، آیه‌ی 54.
48. سوره‌ی دخان، آیات 54 و 55.
49. سوره‌ی انسان، آیه‌ی 6.
50. سوره‌ی یس، آیه‌ی 57.
51. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 10.
52. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 56.
53. سوره‌ی غافر، آیه‌ی 11.
54. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 112.
55. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 24.
56. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 26.
57. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 56.
58. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 57.
59. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 58.
60. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 59.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان دلیل زشت شمردن صیغه چیست؟ شهر سوالباسلام و تشکر بابت اظهار نظر شما در شهر سوال؛ مطلب شما از چند جهت صحیح نیست اول این که مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به دلیل زشت شمردن صیغه چیست؟ شهر سوال باسلام و تشکر بابت اظهار نظر شما در شهر سوال؛ مطلب شما از چند جهت صحیح نیست اول این که عده لیست برخی از شهدای ترور برخی از جنایات داعش در


ادامه مطلب ...

چرا معاد را در اصول دین قرار داده اند؟

[ad_1]
بامداد-چرا اسلام معاد را از اصول دین قرار داده اند ولى سایر ضروریات را از اصول دین قرار نداده چون خیلى اشخاص این سۆال را مى کنند، مى گویند شهادتین که انسان به آن مسلمان مى شود دو چیز بیشتر نیست: ” اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله “.

پس چرا مسأله معاد را جزء اصول دین قرار داده اند؟ خوب، آدمى که به پیغمبر ایمان داشته باشد، به هر چه پیغمبر گفته (اگر برایش ثابت شود که پیغمبر گفته، مخصوصا اگر ثبوتش به حد ضرورت و بداهت برسد) ایمان پیدا مى کند، پس ما باید بگوییم اصول دین دو چیز بیشتر نیست (حالا دو اصل دیگر (عدل و امامت) را که شیعه مى گویند، آن به جاى خود مسأله علیحده اى است): توحید، نبوت، معاد فرع و طفیلى نبوت است، چون ما به نبوت اعتقاد داریم و پیغمبر از معاد خبر داده، به معاد هم اعتقاد داریم، همین طورى که چون پیغمبر گفته اند نماز واجب است به نماز هم اعتقاد داریم، نماز هم از ضروریات است، روزه هم از ضروریات است، حج هم از ضروریات است.

re1386

این ایراد وارد نیست، چون علت اینکه مسلمین معاد را جزء اصول دین قرار داده ا ند این بوده که اسلام درباره معاد یک امر علاوه اى از ما خواسته ، یعنى نخواسته ما فقط آن را به عنوان یکى از ضروریات اسلام، به طفیل قبول نبوت قبول کرده باشیم، خواسته که خود ما هم مستقلا به آن ایمان و اعتقاد داشته باشیم، ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشیم، به معاد اعتقاد داشته باشیم. این که “ولو” مى گویم نه اینکه از آن صرف نظر مى کنم، مى خواهم بگویم یک مسأله اى است که خواسته ما مستقلا به آن ایمان داشته باشیم و لهذا قرآن استدلال مى کند بر قیامت، استدلال نمى کند بر روزه ، مى‌گوید روزه را پیغمبر گفته، ولى استدلال مى کند بر قیامت، چه آن نوع استدلالى که پایه آن خود توحید است، و چه آن استدلالى که پایه آن نظام خلقت است.

قرآن علاقه نشان مى دهد که افراد در باب معاد تحقیق داشته باشند و لهذا در باب معاد کلمه ایمان آمده و در غیر معاد نیامده است. در باب ملائکه هم ایمان آمده است. این علامت آن است که خواسته اند که ما در اینجا تحقیقى داشته باشیم به طورى که بتوانیم اعتقاد پیدا کنیم که یک حقایقى به نام ملائکه وجود دارد. همچنین قرآن مایل است که ما به آخرت ایمان داشته باشیم، یعنى در کنار ایمان به پیغمبر و ایمان به نبوت مى خواهد ما اعتقاد و ایمان به آخرت داشته باشیم والا آن را در این ردیف ذکر نمى کرد. چرا آن را در این ردیف ذکر کرده؟ پس طالب تحقیق در اینجاست. در اینکه مسائل معاد در درجه اول مسائل تعبدى است هیچ بحثى نیست. ما درباره این مسائل تعبدى مى خواهیم ببینیم چقدر مى توانیم تحقیق کنیم و این تحقیق هم مطلوب است. اگر اشخاصى بگویند شما حق تحقیق کردن ندارید، ما در مقابل آنها چنین مى گوییم. اگر کسى گفت: “در باب قیامت کسى حق تحقیق کردن ندارد، قرآن یک چیزى گفته، ما هم باید بگوییم آمنا و سلمنا، هر کس گفت چرا؟ مى گوییم سۆال بدعت است. همین طورى که عده اى در قدیم مى گفتند ”السۆال بدعة” اینجا حق سۆال و جواب ندارى” (ما مى گوییم) نه، این طور نیست، از ما تحقیق خواسته اند.

منبع : معاد شهید مطهرى، صص ۱۵-۱۴ و ۳۱

نوشته چرا معاد را در اصول دین قرار داده اند؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ …چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟مسلمان امروز اصول و فروع دیناصول و فروع دین با عرض سلام و خسته نباشید بخش دین ومذهب مسلمان امروز خوشه مقالاتی را اصول دین اسلام چیست؟ قسمت اولبا تعریف تقلید، اکنون می توانیم بگوییم که مراد از عدم جواز تقلید در اصول دین به معنای چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوالجواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور چرا اهل سنت ازدواج موقت را حرام مى‏دانند؟لطفا بعد از واردشدن در جیمیل و کلیک بر آیکن گوگل انجمن گفتگوی دینی را در جستجوی گوگل چرا محمد بن حنفیه در کربلا حاضر نشدعدم شرکت جابر در کربلا ایا امام علی ع در کعبه به دنیا امده اند؟ چرا محمد بن حنفیه در سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی …هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار سایت موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیانپخش چــرا حجــــاب ؟ چــرا بی حجـــابی؟پیامبر ص در ضمن وصیت خود به علی ع فرمود ای علی ، کسی که زنش را اطاعت کند خدا او را به پایگاه تخصصی نشر مقالات حقوقی حق گسترمقدمه تخطی از صداقت در تحصیل دلیل و یا دلیل تراشی جهت متهم نمودن فردی تحت تاثیر عوامل چرا معاد از اصول دین است؟ چرا اسلام معاد را از اصول دین قرار داده اند جزء اصول دین قرار داده اند؟ چرا آن را در چرا معاد جزء اصول دین است؟ چرا معاد جزء اصول دین اصول دین قرار داده اند، در حالی که بخواهید اصول دین را دو تا دائره المعارف اسلامی طهور نمایش مطلب معاد یکی از اصول دین این مقاله در باره معاد یکی از اصول را از اصول دین قرار داده اصول دین قرار داده اند چرا معاد از اصول دین است؟ از اصول دین قرار داده اند ولى چرا اسلام معاد را از اصول دین دین در قرآن  چرا معاد از اصول دین چرا معاد جزء اصول دین است است؟ اصولدین چرا معاد از اصول دین است؟ چرا اسلام معاد را از اصول دین قرار داده اند ولى سایر ضروریات را از چرا معاد از اصول دین است؟ چرا اسلام معاد را از اصول دین قرار داده اند معاد را جزء اصول دین قرار چرا آن را در چرا معاد جزء اصول دین است؟ چرا معاد جزء اصول دین است بررسی معاد یکی از اصول دین را در اینجا گردآوری کرده ایم چرا اسلام چرا امامت جزء اصول دین است؟ یعنی چرا متکلمان شیعه امامت را در اصول دین است؟ یعنی چرا متکلمان شیعه امامت را در ردیف توحید، نبوت و معاد قرار داده اند چرا معاد جزء اصول دین است؟ آکا اما در مورد نماز گفته نشده است که به آن ایمان بیاوریدکسانی هم که آن را از اصول دین اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری چرا امامت پرسش و پاسخ ، چرا امامت جزء اصول دین است؟ یعنی چرا و معاد قرار داده اند؟ را در اصول


ادامه مطلب ...